دستهای از رباتها که به رباتهای اجتماعی معروفند به وسیله چشمهایشان عواطف ما را برمیانگیزانند. آنها میتوانند با نوع نگاه و حرکت صورتشان احساساتی بروز داده و با تقلید لحن صدای ما، رفتار یک شنونده علاقهمند را تقلید کنند.
15سال پیش محققان دانشگاه دوئیسبورگ اسن آلمان، در تحقیقی مبنی بر اینکه رباتها میتوانند موجب بروز احساساتی در مردم شوند دست به تحقیقی زدند. آنها تصاویر ویدئویی دایناسوری رباتی به نام پلئو را به تعدادی داوطلب نشان دادند. وقتی دایناسور نوازش میشد شروع به خواندن آواز و زمزمه میکرد، اما وقتی آن را اذیت میکردند هقهق گریه سرمیداد. محققان هنگام پخش این تصاویر ضربان قلب و میزان تنفس تماشاچیان را اندازهگیری کردند. سپس از آنها اسکن ام آر آی گرفته و معلوم شد واکنش این افراد بسیار شبیه (البته نه به آن شدت) زمانی است که تصاویر نوازش یا آزار زنی را میدیدند. این تحقیق ثابت میکند مردم درخصوص رباتها به گونهای واکنش نشان میدهند که گویی خود ربات درک عاطفی دارد، با وجود اینکه همه میدانند در حال تعامل با یک ماشین هستند.
عبور از خط
با ساخت رباتها، انسان به این فکر افتاد که به وسیله رباتها تواناییهای خود را در فناوری به رخ بکشد و موجب شد مردم به انتظار رباتهایی بنشینند که بتوانند حرف زده و همراههای خوبی باشند، البته هنوز رباتی نیامده که این کارها را براحتی انجام دهد،اما رباتهای اجتماعی و نرمافزارهای هوشمند در این راه گامهایی برداشتهاند. در واقع طرز تفکر ما درخصوص رباتها از خط گذشته و نتیجه چیزی شده است که به عقیده یکی از روانشناسان محقق به نام شری ترکل به آن «دوران رباتیک» میگویند. این روزها ما به جای دوستی عادی بده و بستان، همراههای رباتی را بسیار جذاب میدانیم زیرا این رباتها را هرزمان که بخواهیم هستند و به ما توجه میکنند. به طور مثال با تحقیق روی «سیری» ربات دستیار دیجیتالی اپل، هنگامی که از آن خواسته شد نقش یک دوست را بازی کند، این کار را به گونهای انجام داد که گویی دوستی واقعی و حتی بهتر است. این ربات همیشه به حرفهایمان گوش میکند، ناامیدمان نمیکند یا دعوا راه نمیاندازد. از آنجا که رباتها به دوست نیازی ندارند، دوستیشان دوطرفه نیست. بسیاری از مردم رباتها را مطمئنتر از انسان میدانند. مثلا رباتهایی که از افراد پیر مراقبت میکنند. بنابر تحقیقات، مشخص شده است بسیاری از افرادی که در زمینه مراقبتهای بهداشتی فعالیت میکنند برای انجام دادن برخی از وظایف مانند خانهداری و تذکر به بیماران برای مصرف دارویشان، ربات را بهتر از انسان میدانند، زیرا اشتباه در کارش نیست.
به نوعی زنده
از دهه 70 به این طرف و از زمانی که بازیهای رایانهای مانند سایمون، تیکتاک تو و انواع بازیهای متفاوت کلمات به میان آمدند، نظر مردم نسبت به موجود زنده تغییر کرده است. اگرچه بازیهای رایانهای کودکان را نسبت به گذشته باهوشتر کرده، اما تصور آنها نسبت به موجود زنده را نیز تغییر داده است.
در گذشته، کودکان موجودی را زنده میدانستند که به میل خودش میتوانست حرکت کند. اما با بازیهای رایانهای، حرکت فیزیکی دیگر مفهوم و معنایی ندارد. نظر کودکان نسبت به بازیهای رایانهای موجوداتی به نوعی زنده است، زیرا آنها خودشان فکر میکنند. کودکان در گذشته معتقد بودند که انسان موجودات خاصی هستند، زیرا منطقی فکر و عمل میکنند، اما رایانههای امروزی این منطق را درهم ریخته است. از نگاه کودکان رباتها نزدیکترین موجود به ما هستند، زیرا هوششان را با انسان تقسیم میکنند و فقط زمانی انسان را خاص میدانند که سخن از احساسات و عواطف او به میان میآید.
اما مهندسان درتلاش هستند رباتها را به گونهای بسازند که عاطفی و پراحساس به نظر بیایند. یکی از این نمونهها رباتی شبیه حیوان خانگی به نام تاماگوتچی است. این ربات از صاحبش غذا میخواهد و باید تربیت شود. این نوع اسباببازیها از ما میخواهند که به آنها اهمیت دهیم و طوری رفتار میکنند که انگار کارهای ما برایشان مهم است.
از اواخر دهه 1990 حیوانات خانگی رباتی بتدریج تغییر شکل داده و به رباتهای مناسبی با مو، خز، حرکت و بیان تبدیل شدند. آیبو، یک توله سگ رباتی است که میتواند کارهایی را که به او آموزش میدهند، یاد بگیرد یا وقتی به ربات «کودک واقعی من» توجه نشود گریه میکند، با شیشه شیر میخورد و آروغ هم میزند. ترکل معتقد است: «تا وقتی اینگونه به رباتها توجه نشان میدهیم و به آنها چیزهایی یاد میدهیم و در کنارشان تفریح میکنیم به گونهای به آنها وابسته خواهیم شد که انگار این موجودات به ما توجه میکنند.»
یک کودک یازده ساله پس از ارتباط برقرارکردن با ربات کیسمت «ام آی تی» که حرکات چهره انسان را تقلید میکند گفته بود: «درست مثل این است که او بخشی از وجودتان است. چیزی که شما را دوست دارد، مثل یک آدم یا بچهای دیگر است.» این تفکر با آنچه کودکان گذشته در مورد عروسک فکر میکردند بسیار تفاوت دارد. رباتی که از دیگران درخواست توجه میکند پیوند و علاقهای را موجب میشود و کودکان با برطرف کردن نیازهای آن سعی میکنند خواستهها و طبیعت منحصر به فردش را درک کنند. آنها چنان با جدیت سعی در برقراری ارتباط با ربات دارند که گویی این رابطه دوطرفه است. از نظر واکنش عاطفی، عواطف شبیهسازی شده هرگز احساسات واقعی تعریف نمیشود، اما ما درحال حرکت و رسیدن به دوران رباتی هستیم که در آن احساسات شبیهسازی شده بخوبی تنظیم شده است.
خطاپذیری انسان
برخی کودکان به رباتها بیشتر از انسان اعتماد دارند. آنها معتقدند که رباتها مطمئنتر هستند. این طرز تفکر امروز با 25 سال گذشته بسیار فرق کرده است. مثلا 25 سال گذشته در محلهای در بوستون پسر بچهای معتقد بود رباتها در مشکلات درسیاش یا سوالهای مربوط به بازی فوتبالش هیچ کمکی نمیکنند و او همیشه از پدرش کمک میگیرد. اما سال 2008 در همان محله، کودکی گفت که تجربههای پدرش محدود و گاهی اوقات نصیحتهایش اشتباه است، اما یک ربات اطلاعات کاملتری دارد و به آن بیشتر میتوان اعتماد کرد.
این روزها خطاپذیری انسان فراسوی تحمل اوست تا آنجا که حتی کودکان در خصوص انسانها بیش از رباتها احساس ناامنی میکنند. بزرگسالان نیز رباتهای همراه میخرند و با آنها به گونهای رفتار میکنند که گویی شخصیت واقعی هستند.
سیر فراموشی
وقتی کودکانمان را تحت مراقبت رباتها قرار میدهیم، فراموش میکنیم که کودکان باید یاد بگیرند که مردم به آنها اهمیت میدهند و این توجه همیشگی و دائمی است. در حقیقت انسانها به کودکان خود ادای کلمات پیچیده، لحن و حالت بیانی را که با احساسات در ارتباط است یاد میدهند و همچنین به آنها کمک میکنند تا احساسات خود را نیز درک کنند.
اما امروزه با اختصاص بیشتر وقت خود به رباتها و توجه به آنها، در حال فراموشی اهمیت تبادلهای انسانی هستیم. فناوری این وسوسه را در ما ایجاد کرده است که میتوانیم هروقت خواستیم همراهی رباتی داشته باشیم و هرزمان که لازم دیدیم آن را به کناری بگذاریم بدون اینکه این همراهی دوطرفه باشد. این فرآیند از الگوی خاصی پیروی میکند؛ ابتدا همراهی رباتی را به دلیل اینکه از هیچ بهتر است میپذیریم، بعد آنقدر از آن تجلیل میکنیم که تمام کارها و رفتارهای انسان را تحت الشعاع قرار میدهد. گاهی این همراهی تلخ است مانند وقتی که زن سالخوردهای که فرزندانش را از دست داده بود با رباتی درد دل میکرد. این لحظات است که انسان به این فکر میافتد با همراهی رباتها دیگر گوش شنوا و دلسوز انسانی وجود خارجی نخواهد داشت.
درگذشته مردم برای کودکان خود حیوانات خانگی واقعی میخریدند تا به آنها مفاهیم زندگی، مرگ و زیان را بیاموزند، اما امروزه با داشتن حیوانات خانگی رباتی چگونه میتوان این مفاهیم را به آنها یاد داد، زیرا رباتها مرگ و میر و خستگی نمیشناسند.
اکنون زمان صحبتکردن در مورد آسیب همراهی رباتهاست؛ قبل از اینکه همه چیز عادی شود زیرا وقتی چیزی عادی شد دیگر کسی به فکر گفتوگو در مورد آن نمیافتد.
میترا بهاری / جامجم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد