دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
خیلی آرام با هم صحبت میکنند، دختر بزرگتر دستهای پول را نیمه درمیآورد و مشغول شمارش میشود؛ راضی به نظر میرسد و بعد دسته پولهای خواهر کوچکتر را میشمرد، هر دو وحشت زده به هم نگاه میکنند. سعی میکنند کسی متوجهشان نشود. سر در هم فرو میکنند و آرام حرف میزنند. «بابا باز هم کتکم میزنه، اون شب هم که پول کم بود همین کار رو کرد.»
دختر کوچک که بهزور شاید هفت سالش باشد ملتمسانه به صورت خواهر بزرگتر زل میزند و هر دو نگران از هم میپرسند: «حالا چه کار کنیم...!»
این دو خواهر تنها دو نفر از تعداد نامشخص کودکانی هستند که در خیابانها کار میکنند و انواع آسیبها، خطرات و جرایم در کمینشان است. آن دو شب را نگران و ناآرام به خانه رفتند و آدمهای آن تاکسی از سرنوشتشان بیخبرند اما سوالی همیشه در ذهنها جریان دارد؛ آیا این کودکان در سردابهای نمور و زیرزمینهای سرد باندهای مخوف سر بر بالین میگذارند؟
تحقیقاتی که چه به صورت بینالمللی و چه داخلی در مورد این کودکان انجام شده است، همگی نشان میدهد عمده کودکان کار همراه با خانوادههای خود یا حداقل یکی از والدینشان زندگی میکنند و بعد از کار به خانه خود باز میگردند. با وجود این در تلاش برای یافتن ردی از این باندهای احتمالی به خیابانها رفتیم.
دستفروشی برای دیگران
میگویند همه را یک نفر اجاره میکند و صبح به خیابانها میآورد و شب با اتوبوس جمع میکند و با خود میبرد. آنها را در جایی نگه میدارند و پولهایشان را میگیرند و به آنان کمی غذا و پول میدهند اما هنوز واقعیت وجود این باندهای پشت پرده کودکان خیابانی مشخص نیست.
یک فعال کودک در این باره میگوید: «من چنین چیزی را چندان ندیده و به این شکل مافیایی با آن برخورد نکردهام اما نمیتوان گفت که نیست، یادم است یک نفر را پیدا کرده بودیم که او این کار را انجام میداد و پسربچهها را اجاره میکرد و در اتاق کوچکی نگه میداشت، حتی یکی از بچههایی که آنجا را به ما نشان داده بود میگفت سه مرد آنجا بودند تا بچهها فرار نکنند.»
زن دستفروش بچه را سفت در بغل خود با روسری بسته بود و درخواست پول میکرد اما تا حدود 15 دقیقهای هیچکس حاضر به کمک نشد تا مردی به او نزدیک شد و گفت: «پس چه شد؟» و زن در جواب گفت: «بابا مردم پول نمیدهند دیگر، اصلا نمیدانم چرا اینقدر سخت شدهاند. » مرد بار دیگر رو به او کرد گفت: «بیشتر اصرار و التماس کن، بچسب بهشان. » و بسرعت از آنجا دور شد.
برخی معتقدند سران باندهای اینچنینی همان صاحبکاران و فروشندگان اصلی مواد اولیه برای دستفروشی به کودکان هستند اما در هر حال همه این کودکان چه به صورت باند و چه غیر باند توسط پدر یا مادر خود برای این کار انتخاب میشوند، حتی آنهایی که گفته میشود شبها در محدوده میدان میرداماد سوارشان میکنند و صبح فردا دوباره آنان را به پستها و محدودهشان میفرستند.
زهره که گاهی برای کمک به محرومان به مناطق حاشیهای شهر کرج میرود، میگوید:برخی از اهالی این محلها میگویند افرادی هستند که پولهای آنان را میگیرند، حتی با ماشینهای مدل بالا میآیند و حساب و کتابشان را میکنند و میروند. زندگی افرادی که من با آنان در ارتباط هستم و میبینم بسیار سخت است و درآمد و امکانات چندانی ندارند اما خودم چنین چیزی را ندیده و فقط شنیدهام.»
پایتختنشینان دستفروش
کودکان دستفروش تهران در همه جا دیده میشوند. نگین در محدوده شهرک غرب فال حافظ میفروشد.
او وقتی عکس میمونی را روی جلد یکی از مجلات میبیند کمی هول میکند و میگوید: «وای! حتما او هم کار بدی کرده وگرنه قبلا آدم بود.»
انگار تخیل کودکانه قویای دارد و براحتی میتواند برای خودش داستانپردازی کند. اما این مورد را از معلمش شنیده است: «خانممان گفته است، اگر درس نخوانیم و کارهای بد بکنیم این شکلی میشویم.»
مقنعه سفید و مانتوی صورتی رنگ تقریبا کهنهای به تن دارد. سوم دبستان است و صبحها در مدرسهای در همان نزدیکی خانهشان در فرحزاد درس میخواند. بیشتر همکلاسیهای او نیز وضع مشابهی دارند و بعد از مدرسه برای خانوادههای پر جمعیت خود دستفروشی میکنند.
مدرسه آنقدر شلوغ است که همهمه سر و صداها و خندههای بلندشان تا سر کوچه هم میآید. بچهها اینجا فارغ از همه مسائل همیشگیشان کنار هم درس میخوانند و بازی میکنند. امیر و نرگس هر دو شاگردان کلاس سوم دبستان یکی از مدرسههای حوالی میدان بهارستان هستند.
لباسهای مرتبی دارند و نرگس دوربین عکاسی را که میبیند دوست دارد از او عکس بگیرند. برای گرفتن عکسها نیز خوب بلد است چطور باید اصرار و التماس کند. اما امیر از زیاد عکس گرفتن عصبانی میشود و ناگهان صدا و چهرهاش شاید 10 سال بیشتر از یک کودک هشت ساله میشود. ببین بسه اگه بیشتر از نرگس عکس بگیری دوربینت رو خورد میکنم. یا دختر دانشآموز دیگری از پلههای طبقه اول براحتی داد میزند: اگر پایین بیایی...
اینها مکالمه روزمره کودکانی است که رفتارهای خیابانی و محیط کار خود را تقلید میکنند و جزو خصوصیات اخلاقیشان میشود.
بیشتر کودکان کاری که در تهران زندگی میکنند صبحها را به مدرسه میروند. به جز مدارس دولتی، فعالان حقوق کودک برای بچهها مدرسههایی در نزدیکی محلههای زندگی آنان در میدان شوش، ناصرخسرو، حوالی میدان بهارستان و فرحزاد به راه انداختهاند و سعی میکنند به آنان آموزشهای لازم را بدهند و در برخی موارد حتی با کمکهای مالی از کار کردن این کودکان جلوگیری کنند.
بودن این کودکان در خیابان سکههایی است با دو رو: به احتمال زیاد یا بزهکار میشوند یا بزه دیده. یکی از این پسران که به اتهام سرقت در کانون اصلاح و تربیت است و زمان دستگیری پروندهاش به موضوعی جنجالی تبدیل شد میگوید: ما سه نفر بودیم که یک پیرمرد مجبورمان میکرد دزدی کنیم. سوار ماشینها میشدیم و بعد همدستانم با اسید راننده را تهدید و خودرو را سرقت میکردند.
در سوی دیگر ماجرا کودکان زیادی نیز قربانی میشوند. احمد پسر ده سالهای است که برای کمک به خانواده بهعنوان واکسی در خیابان هاشمی تهران کار میکرد.
او از روز 10 خرداد امسال مفقود شده و هنوز اثری از او به دست نیامده است. در نمونهای دیگر پسری که ساکن شرق استان تهران بود و به عنوان گلفروش کار میکرد توسط چند افغان به خانهای نیمهساز کشانده شد و به قتل رسید.
کودکان سرما زده در حاشیه شهر
در حاشیه شهر کرج و شهرکهای پردیس قسمتهایی که به دور از چشم و تپه مانند است زندگی شکل دیگری پیدا میکند و هر چه نیروی انتظامی و سایر سازمانها میکوشند این مناطق را سامان بدهند آنها مدتی میروند و دوباره برمیگردند. در آنجا آدمها بدون هیچ بهداشت یا امکاناتی جز پتو یا چراغ گاز کوچکی زندگی میکنند.
اکثر کودکان سرما خورده هستند و بعضی بیماریهای خاصی هم دارند. اما هنوز درد زندگیشان را نفهمیدهاند هر کس را که ازدور میبینند نزدیک خانهشان میشود خوشحال به سمتش میدوند. یک یا دوسالهها هم که توان دویدن ندارند خندان کنار چادر میایستند تا به سراغشان بروید. با مردم غریبه نیستند آنها بیشتر روز را همراه مادران خود برای تکدیگری یا دستفروشی به خیابانهای تهران میروند.
محمد پسر ده ساله لاغر اندام مانتو دخترانهای گیرش آمده و پوشیده و روسری هم سر کرده است. اگر اسمش را نگوید کسی متوجه نمیشود پسر است، هر کس را میبیند از او میخواهد شارژ تلفن اعتباری به او بدهد تا با مادرش که به پاکستان رفته تماس بگیرد.
او اینجا مانده تا از برادر کوچکترش نگهداری کند: «پدرم رفته سراغ کار، من هم بیشتر وقتها میروم دستفروشی، درآمدم خوب است.»
صبحها و شبهای زندگی آنان بسیار متفاوت است. روزها را برای دستفروشی و پول در آوردن به شهر میآیند اما شبها وقتی آتش روشن میکنند اکثر خانوادهها دور هم جمع میشوند و آنهایی هم که صدای خوبی دارند برای بقیه میخوانند.
برای همین هم محمد به موسیقی علاقه زیادی دارد. اکثر این کودکان فرصت تحصیل ندارند چون مجبورند مرتب از منطقهای به منطقه دیگر نقلمکان کنند.
آمار نامشخص
هیچوقت آمار دقیقی از تعداد کودکان خیابانی اعلام نشده و آمارهای ناچیزی نیز که از این کودکان کم و بیش مطرح شده است، مربوط به بیش از چهار تا پنج سال پیش است.
به عنوان مثال مهرسال 87 گزارشی در ارتباط با این کودکان در یکی از روزنامهها منتشر شد که تعداد آنها را حدود یک میلیون و 800 هزار کودک در کشور اعلام کرد.
کودکان کار دیگر بخشی از زندگی اجتماعی شهرنشینان شدهاند و هر روز سرهرچهار راه بزرگ در بیشتر شهرهای ایران یا کنار خیابانها میتوان چند نفر از آنان را دید اما در این میان کودکانی هم هستند که بر خلاف کودکان خیابان هیچ آثاری از آنان پیدا نیست. حتی خصوصیات اخلاقی این زیر هجده سالهها با کودکانی که در خیابان کار میکنند نیز متفاوت است.
پسرها عمدتا کار ساختمانی مانند نقاشی و گچکاری انجام میدهند یا در مغازه استاد کار خود به نجاری، جوشکاری یا کفاشی و واکسی مشغولند. دختران نیز همراه مادران خود در خانه
کارهای دستی میکنند.
در گزارش متن سرشماری سال ۱۳۷۵ آمده است بیش از چهار درصد جمعیت شاغل کشور در این سرشماری را گروه سنی ۱۰تا ۱۴ سال تشکیل میدهند و با توجه به جمعیت شاغل که 14.5 میلیون نفر بوده است، چهار درصد آن حدود۶۰۰ هزار نفر کودک بودند و حدود ۳۸۰هزار کودک در سن 10 تا ۱۴ سال در سراسر کشور کار ثابت داشته است.
آنان بیشتر از خودتان شما را میشناسد، میدانند سراغ کدام رهگذر بروند، برای چه کسی پافشاری بیشتر و کجا شروع به التماس کنند. حتی با کلافه کردن آدمها هم میتوانند براحتی به خواستهشان برسند و چیزی بفروشند.
کودکان کار در پژوهشهای دانشگاهی
کودکان خیابان عنوانی است که سالهای اخیر در مجامع علمی کمتر به آن پرداخته شده است. البته آخرین آمار و اطلاعاتی که در مورد این کودکان ارائه شد مربوط به خبری است که اوایل امسال در مورد این کودکان از سوی یکی از فعالان حقوق کودک ارائه شد و او اعلام کرد: آمار ایدز در میان این کودکان 45 برابر میانگین جامعه است.
به گفته این فعال کودک او اطلاعات خود را از پژوهشی که در مورد کودکان کار حدود دو سال پیش صورت گرفته به دست آورده است: «طبق بررسیهای دکتر راهور ـ مسئول پژوهش مرتبط با فقر بین کودکان خیابانی و عضو هیات علمی دانشگاه الزهرا ـ رشد فقر در کودکان کار و خیابان از سال ۸۴ تا ۸۸ روند صعودی داشته است.»
بیشتر تحقیقات علمی انجام شده روی این کودکان مربوط به سالهای 79 تا 85 یعنی حدود شش سال پیش است.
سازمان بهزیستی کشور سال 1379 در ارتباط با این کودکان و وضع بهداشتی آنان پژوهشی انجام داد که نشان میداد شایعترین بیماری جسمی میان آنان بیماریهای پوستی و انگلی است و حدود 12 درصد آنان سابقه آسیب ناشی از کودک آزاری داشتهاند.
بیتفاوت نباشید
کودکان رها شده در خیابان میتوانند یکی از عوامل آسیبهای اجتماعی باشند و شرایط برای بزهکار شدن و افتادن در دام اعتیاد برای آنان بسیار زیاد است ضمن اینکه تبهکارانی نیز در کمین نشستهاند تا این بچهها را مورد انواع سوءاستفاده قرار بدهند در این بین گرچه کمکرسانی به این آسیبدیدگان بیشتر بهعهده سازمانهای دولتی و مردم نهاد است تکتک شهروندان نیز میتوانند در حمایت از آنان نقش موثری داشته باشند.
اگر در خیابان و چهارراه کودکی را دیدید که در معرض سوءاستفاده و رفتارهای پرخطر قرار دارد بیتفاوت از کنار او رد نشوید و حداقل در تماس با مرکز فوریتهای پلیسی موضوع را اطلاع بدهید.
بهخاطر داشته باشید بدرفتاری با این کودکان و توهین و تحقیر آنان هرگز از حافظهشان پاک نمیشود و چنین رفتارهایی این احتمال را که آنان در آینده دست به اقدامات مجرمانه انتقامجویانه بزنند افزایش میدهد.
صبا صراف
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد