اکبر اصفهانی از گذشته بدلکاری در ایران می‌گوید

دلم به حال خودم می‌سوزد

سال‌هاست اکبر اصفهانی را به عنوان عکاس می‌شناسیم، اما او یکی از مجرب‌ترین بدلکاران بوده است و خاطرات جالبی درباره چگونگی ورودش به سینما و علاقه‌اش به این حرفه دارد. اصفهانی کارش را با به خطر انداختن جانش برای باورپذیرتر شدن صحنه‌های اکشن در فیلم‌ها شروع کرده و حال که خاطرات دوران جوانی‌اش را مرور می‌کند، بیشتر به میزان علاقه‌اش به این رشته پی می‌بریم.
کد خبر: ۵۲۱۷۱۷

از روزهای شروع فعالیت در عرصه بدلکاری بگویید.

من قهرمان سوم ژیمناستیک ارتش‌های ایران بودم و بدنی آماده داشتم. حرکات جودو را هم می‌شناختم. وقتی فیلم‌های کاراته‌ای با بازی بروس‌لی به ایران آمد و روی پرده رفت، فیلم‌های اکشن بیشتری در سینمای ایران ساخته شد و من نیز فعالیتم را در این زمینه به عنوان اکشن کار بیشتر کردم. من در کارهای اکشن، هم بدل مردها را بازی کردم، هم بدل زن‌ها بودم. کارهای اکشن را به دلیل بدن روی فرم خودم انجام می‌دادم و از عهده‌اش بر می‌آمدم.

آن زمان ابزار کار چگونه فراهم می‌شد؟

ابزار کار را خودمان آماده می‌کردیم. یک کرسی را آماده کرده بودم و به جای تخته‌های روی آن فنر گذاشته بودم تا موقع پرش روی آن فرود بیایم. البته چون این ابزار غیراستاندارد بود، پرش‌های من هم خیلی دقیق نمی‌شد. من آن روزها، بیشتر بدل بیک‌ایمانوردی و منوچهر وثوق بودم. این روند ادامه داشت تا این که بیک‌ایمانوردی در سفری که به ژاپن داشت برای من یک تخته فنر استاندارد آورد و در ادامه از آن استفاده کردم و پرش‌هایم حساب شده‌تر شد. این فنر پشت صحنه قرار می‌گرفت و جلوی دوربین باید با سر یا صورت به زمین برخورد می‌کردیم بدون این که محافظ یا حتی کارتنی اطراف آن چیده شده باشد. فیلمبرداری هم با یک لنز واید انجام می‌شد و صحنه را در یک برداشت، می‌گرفتند. من هم سعی می‌کردم دقت کنم کار خراب نشود. در این شرایط دیگر به فکر جان خودم نبودم. در واقع ما به کارهای خطرناکی دست می‌زدیم چون سینما را باور داشتیم.

در دهه 60، کار شما در این زمینه کم و عکاسی به فعالیت اصلی شما بدل شد. چرا؟

یکی از دلایلش این بود که کارهای اکشن بعد از انقلاب کم و از حجم بدلکاری‌ها هم نسبت به گذشته کاسته شد، چون افراد خوب بلد نبودند این نقش‌ها را ایفا کنند. نه کتک‌خور بلد بود چگونه باید کتک بخورد و نه کسی که او را می‌زد، می‌توانست به‌گونه‌ای عمل کند که برای مخاطب قابل باور شود. ما تلاش می‌کردیم صورت‌های خشن داشته باشیم تا کار به ما بدهند، اما امروزه کمتر به این قضیه توجه می‌شود. بعد از انقلاب البته من در کارهایی که خودم عکاسی و بازی می‌کردم، سعی داشتم برخی صحنه‌ها را کار کنم. از جمله در فیلم «گارد ویژه» به تهیه‌کنندگی داریوش بابائیان که قرار بود چادر آتش‌نشانی را بیاورند و من از ارتفاع 18 متری خودم را به بیرون پرت کنم. همه صحنه‌ها گرفته شد، ماشین آتش‌نشانی آمد، اما چادر نداشت. ماشین آقای بابائیان چادر داشت. به او گفتم همین را بگیرید، من خودم را پرت می‌کنم. این صحنه گرفته شد، اما بچه‌هایی که باید چادر را می‌گرفتند، خوب این کار را نکردند و من روی زمین فرود آمدم و 25 دقیقه به کما رفتم!

امروز واقعا کار بدلکاران، سهل و آسان شده است. ما در سال‌های گذشته به واسطه علاقه‌ای که به سینما و این فن داشتیم، گاه مجبور می‌شدیم از جان خود مایه بگذاریم

در مقایسه با امروز، دیروز بدلکاری را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

امروز واقعا کار بدلکاران، سهل و آسان شده است. ما در سال‌های گذشته به واسطه علاقه‌ای که به سینما و این فن داشتیم، گاه مجبور می‌شدیم از جان خود مایه بگذاریم. خودرویی با سرعت 40 یا 60 کیلومتر در حال حرکت بود و ما به گفته کارگردان باید عمل کرده خود را روی ماشین پرت می‌کردیم و این کار را بدون هیچ محافظ یا تدبیر امنیتی برای حفظ جان خود انجام می‌دادیم. یعنی نتیجه کار و رضایت کارگردان برایمان از هر چیز دیگری مهم‌تر بود. راستش من وقتی خاطراتم را مرور می‌کنم، دلم به حال خودم می‌سوزد و می‌گویم چقدر در حق ما ظلم شده است. به عنوان مثال برای پرش از طبقه سوم ساختمانی در یک فیلم قرار گذاشتم هر طبقه 5000 ریال دستمزد بگیرم. بسختی از سه طبقه پریدم. آنقدر دشوار بود که مدت‌ها در سر و صورتم احساس درد می‌کردم، اما در پایان، تنها 5000 ریال به من دستمزد دادند. آن روزها برای اکشن‌کاران و بدلکاران قراردادی منعقد نمی‌شد و کسی هم به آسیب‌هایی که در طول کار می‌دیدیم، توجهی نمی‌کرد. در گذشته دوربین را می‌کاشتند و ما باید از روی سیم خاردار یا از ساختمان‌ها و ارتفاعات می‌پریدیم و اگر قرار بود به زمین اصابت کنیم، باید پرشمان به گونه‌ای بود که درد در صورت‌مان احساس شود و آن گاه بود که کارگردان از کار ما رضایت پیدا می‌کرد. به خاطر دارم برای فیلم «مشت» باید با موتور به داخل یک شیشه قدی واقعی می‌رفتم و وحشت در صورت من باید احساس می‌شد. برای همین در زمان فیلمبرداری وقتی با موتور حرکت کردم و داخل شیشه رفتم، دهانم را باز گذاشتم و در نهایت، شیشه وارد دهانم شد و لثه و زبانم را پاره کرد. آن صحنه آنقدر خوب درآمد که تا مدت‌ها عکسش برای تبلیغ بیمه حوادث سرصحنه فیلمبرداری در یکی از مجلات سینمایی استفاده می‌شد. جالب آن که هنرپیشه اصلی در آن صحنه، جرأت نکرد پشت سر من روی موتور بنشیند و کارگر فنی صحنه پشت سر من نشست!

 

 

 

 

 

 

پیشرفت‌های تکنیکی را در آسان و امن‌ترشدن بدلکاری امروز چگونه ارزیابی می‌کنید؟

قطعا تأثیرگذار بوده است. در یک فیلم مشترک بین ایران و آذربایجان با نام «شمارش معکوس» کار می‌کردم. دیدم در جایی لباس مرا تن یک مرد آذربایجانی کرده‌اند و با پرس و جو فهمیدم او قصد دارد بدل نقش من را کار کند و بپرد. گفتم خودم می‌پرم گفتند خطرناک است، اما من اصرار کردم و گفتم اگر خطری هست، برای من است و در ادامه از ارتفاع سه متری پریدم. ما در سال‌های گذشته دقت می‌کردیم چگونه باید زمین بخوریم یا محاسبه می‌کردیم چگونه با شیشه برخورد کنیم که شیشه تکه‌تکه شود و صحنه‌ای که کارگردان مد نظر دارد خلق شود، اما امروزه به وسیله جلوه‌های ویژه رایانه‌ای و تروکاژ، این کارها انجام می‌شود. در همه جای دنیا فناوری به کمک سینما آمده است و بخشی از این کارهای سخت در بدلکاری براحتی انجام می‌شود. گرچه همچنان باید احتیاط را سرلوحه کار قرار داد ولو این که به فناوری روز رسیده باشیم. چندسال پیش، زنده‌یاد پیمان ابدی را در دفتر یکی از تهیه‌کنندگان سینما دیدم و به او گفتم اینجا هالیوود نیست. کمی حواست را جمع کن! او به صورتم نگاه کرد و احساس کردم پیش خودش می‌گوید طرف پیر شده و حالا مرا نصیحت می‌کند. وقتی سرصحنه از دنیا رفت، بشدت متأثر شدم. او اگر کمی به خودش توجه می‌‎کرد، امروز در میان ما بود.

زهرا قزیلی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها