جنگ تجارتی بزرگ

در قالب نظری ، هرکسی در ایالات متحده آزاد است تا عقاید خود را بیان کند آزادی شنیده شدن البته موضوع دیگری است .
کد خبر: ۳۰۶۷۹
منابع اطلاعاتی و تنوع حقیقی دیدگاه ها باید به طور یکسان و یکنواخت در اختیار افکار عمومی قرار گیرد؛اما این گونه نیست . آنچه هم اینک مشاهده می شود آنست که همه نوع ابراز عقیده از سوی مقامات واشنگتن به اخبار رسانه ها راه می یابند ، حال آن که بندرت با مخالفت مستقیمی روبه رو می شوند. فاصله زیاد بین آزادی بیان و آزادی شنیده شدن پاسخ مختصری بر این سوال است که چرا هنوز «خیرخواهی جهانی عمو سام» در میان امریکایی ها باوری راسخ و شایع است؛ آخرین حکمت مرسوم که به خط بدون غلط پنتاگون جاری شده و بواسطه صدای فراگیر رسانه های ارتباط جمعی متبلور شده است ، به آرامی و ظرافت ، محکم و پایدار می شود. منابع خبری بزرگ از خواسته ها و تمایلات شرکتها پرشده اند. این کنشها آنقدر موضوع عادی و رایجی است که هیچ شکی در آنها وجود ندارد. در حالی که ممکن است ما فکر کنیم پوشش رسانه ای بیانگر قضاوت دقیق متخصصان روزنامه نگاری است . در واقع این روزنامه نگاران در یک صنعت رسانه ای گرفتار شده اند که آن نیز در احاطه شرکت هایی است که برای ارائه تعریف جدیدی از خصوصیات حرفه ای شغل آنها، از نفوذ و تسلط کافی مالی برخوردار است . ما هرگز نباید فراموش کنیم که جنگ تجارتی بزرگ - بسیار بزرگی - است .ویلیام هارتونگ از اعضای بلند پایه تحقیق در موسسه ورلد پالیسی واقع در منهتن ، در اواخر سال 2002 فاش کرد که «راهبرد دولت بوش مبنی بر جنگ پیش گیرانه در عراق زایده ذهن محفل کوچکی از گروه مشاوران محافظه کار و گروه های لابی اسلحه مانند PNAC (پروژه ای برای قرن جدید امریکایی) است که اعضای آن چندین دهه دستیابی به این هدف را دنبال می کرده اند». هارتونگ افزوده است : در آستانه انتخابات ریاست جمهوری 2000 ، PNAC گزارشی را مبنی بر «بازساز سیستم دفاعی آمریکا» منتشر کرد که به عنوان طرح بوش - رامسفلد برای راهبرد نظامی پنتاگون به خدمت گرفته شد تا جای که با کمک آن واژه هایی چون «تغییر رژیم» پدید آمد. متن اولیه PNAC دعوتی یکجانبه گرایانه برای بازگشت به سیاست های سالهای اول ریاست جمهوری ریگان ، «صلح از طریق اعمال قدرت» - توسط افرادی چون پل ولفوویتز ، دیک چنی ، دونالد رامسفلد و شمار دیگری از کسانی که تلاش می کردند تا نقشهای کلیدی در گروه امنیت ملی دولت بوش به دست آورند ، امضاء شده بود. مانند ائتلاف برای آزاد سازی عراق ، یک گروه تازه تشکیل شده از دست اندرکاران گذشته و حال واشنگتن ، نقشه ای کشیدند تا سیاست دولت بوش در قبال عراق را ارتقاء بخشن. PNAC از سوی شبکه ای محکم تنیده شده از ایدئولوگ های محافظه کار ، موسسات راست گرا و عمده دلالان اسلحه حمایت می شود. بروس پی جکسون نایب رئیس سابق (شرکت اسلحه سازی) لاکهید مارتین که از اعضای مرکزی و صاحب امضای اولیه شرح وظیفه PNAC است ، به عنوان رئیس ائتلاف برای آزادی عراق ، در حال انجام وظیفه بود. برای عملی کردن راهبرد تعیین شده توسط این شبکه محافظه کار ، دولت بوش با موفقیت تمام بیش از 150 میلیارد دلار به عنوان مخارج جدید نظامی و یارانه های صادرات سلاح از 11 سپتامبر 2001 به این سو دریافت کرد که عمده این مبلغ به جیب شرکتهای بزرگ اسلحه سازی چون بوئینگ ، لاکهید مارتین و نورتراپ گرومن سرازیر شد.چنین گروه های ذی نفعی در تجارت اسلحه ، هم زمان نیروهای ذی نفوذی در یک صنعت رسانه ایی محسوب می شوند ، که برای حصول درآمد هر چه بیشتر ، با معیارهای شرکتی اداره می شوند. مشکل اصلی رسانه های امریکایی ، عمیقا_ ساختاری است . امواج رادیو و تلویزیونی در ظاهر متعلق به عموم مردمند اما در عمل کمپانی های غول آسا آنها را کنترل می کنند. عمده رسانه های ارتباط جمعی از قبیل پخش رادیو و تلویزیون ، صنعت کابلی ، روزنامه ها ، مجلات ، کتاب ، فیلم ، صنعت موسیقی و به طور فزاینده ای صفحات وب - توسط واحدهای غول آسای شرکتی احاطه شده اند. پخش رادیو و تلویزیون عمومی نیز بیشتر و بیشتر در چنبره نفوذ پول هنگفت فرو می رود.

جنگ در تلویزیون یا تلویزیون در جنگ؛!

طراحان و افروزندگان جنگ ، از دیر باز بر روی اختلاف زیاد بین حقایق هول انگیز جنگ و نحوه گزارشگری حرفه ای جنگ ، کار و اتکا کرده اند. حتی زمانی که در ویتنام ، کشتار در اوج خود بود ، مایکل هر ، خبرنگار آزاد در گزارشی نوشت که رسانه های آمریکا «هرگز راهی را برای ارائه گزارش معنی دار از مرگ ، چیزی که البته همه چیز حول آن می چرخید ، نیافتند» و درست در بحبوحه کشتار ، زشت ترین و کثیف ترین آدمها که کورمال کورمال به دنبال کسب تقدس و برائت بودند ، بیشترین التفات و توجه را در میان روزنامه ها و شبکه های رادیو و تلویزیونی به خود اختصاص دادند. زمانیکه افق جنگ نمایان می شود - و خصوصا زمانی که آغاز می شود - محنتی جانسوز منابع خبری آمریکایی را فرا می گیرد. رژیم رسانه ها با پرهیزهای فزاینده ای پر می شود مجری ها ، ژنرال ها ، مقامات واشنگتن ، گزارشگران و کارشناسان ، ناگهان صفحات تلویزیون را از تاکتیک ها و استراتژی های مختلف پر می کنند. و در حالی که پنتاگون در حال آزمایش فناوری های جدید جنگی خویش است ، تصویرهای شبیه سازی شده رایانه ای مرزهای تکنیکی ریاکاری و تزویر را پوشش می دهند. تصاویر زنده ماهواره ای به نظر جنگ را نزدیک و بی فاصله می کنند و با برخورد هر موشکی به عراق آه بینندگان را در می آورند ؛ گویی که آنها تصاویر یک آتش بازی را تماشا می کنند. مهمترین مکانیسم بی تفاوت سازی براحتی در سودمند ترین شکل خود به کار گرفته می شود. تلویزیون ادعا می کند که جنگ را به اتاقهای نشیمن ما می آورد; اما در حالی که خون های زیادی جاری می شوند و دردهای بیشماری در دور دست بر تن ها خلیده می شود ، وظیفه پوشش تلویزیونی این است که ما را بیشتر از پیش احمق تر و بی تفاوت تر سازد. ما نه تنها بی تفاوت می شویم ، بلکه ممکن است متقاعد شویم که آگاهیمان در حال عمیق تر شدن است . با شروع جنگ ، اگر چه تلویزیون تاکید فراوانی بر اسطوره های همبستگی و مردمی دارد ، اما در عمل هرچه جلوتر می رود ارتباط حقیقی ما را با نوع بشر از بین می برد. مارک کریسپین میلر تحلیلگر رسانه ای پرسیده است : وقتی در خانه هایمان پای تلویزیون نشسته ایم و جنگ را تماشا می کنیم ، در واقع چه چیزی می بینیم؛ آیا ما حقیقتا آنچه را در جنگ اتفاق می افتد تجربه می کنیم؛ در حقیقت این «تجربه» اساسا پوچ و باطل است . نابرابری مقیاس ها و دوری شدید موقعیت ها از یکدیگر بسیار واضح است . با وجود آن که جنگ با نابودی خانواده ها ، فروریختن دیوارها و بامهای خانه ها ، یکی از بزرگترین مصیبت ها و حوادثی است که می تواند برای یک ملت و یا مردم در تمام زندگی روی دهد ؛ ما آن را بسیار کوچک و موجز شده ، از میان یک جعبه کوچک محکم که از تمامی قسمتهای خانه درخشش آن مشهود است ، تماشا می کنیم و تلویزیون روشهای جنگی منحصر به فرد خود را داراست . در همان حال که ممکن است ما را با حقایق مرگ ، درد و بدبختی و قطع عضو شدن مواجه کند ، بلافاصله خاطره رنجی را که خود از بدبختی های جنگ در ذهن ترسیم کرده است ، با پخش آگهی های شاد بازرگانی و تصاویر شفاف چشم نواز جایگزین می کند. همه اینها به دروغ جدای از هم جلوه داده می شوند، شبکه ها کارخانه های تولید خیالند: گزارشگر تلویزیون خیال ما را آسوده می کند ، درست همان گونه که جان وین در گذشته خیال اجداد ما را با نمایش این که همه چیز را در کنترل خویش دارد آسوده می کرد و از آنجا که به نظر نمی رسد کسی در تلویزیون زندگی کند ، به نظر هم نمی رسد که کسی در آنجا بمیرد. و این ویژگی مادی تلویزیون سبب می شود که لحظات مرگبار ، آن سنگینی خاص خود را از دست بدهند.

نوشته : نورمن سالومون ریس ارلیچ
برگردان : محمدرضا نوروزپور

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها