روزانه ها

قدم زدن در نمایشگاه کتاب

سیدرضا صائمی: میل رفتن به مراکز خرید کتاب، تجربه لذتبخش مشترک میان اهل فرهنگ است. چه آنان که دستی در فرهنگ دارند و مولفند و چه آنان که علاقه به فرهنگ دارند و مشتاق‌اند. هنگامه نمایشگاه، فرصتی است برای آنان که خسته و دلگیر از روزمرگی‌های کشنده و دنیای پول و دیگر هیچ! دمی در فضای فکر و فرهنگ، نفس بکشند و استخوانی سبک کنند. حتی اگر همه این کنش‌ها یک ادای روشنفکرانه هم باشد، بهتر از واقعیت‌های زمخت زیست جهان تکراری ما ارزشمند باشد. شاید این تنها نمایشگاهی است که در آن، آدمی برای تغذیه روح خویش هزینه می‌کند و حاضر است برای رهایی از روزمرگی‌ها و خرید آگاهی و دانش، دست به جیب ببرد. بی پولی اهالی فرهنگ بیش از هر زمانی در این روزها قابل کشف است.
کد خبر: ۲۵۲۱۴۵

نمایشگاه کتاب به لحاظ نشانه شناسی نیز قابل تاویل است. سبک ساماندهی و چیدمان کتاب در نمایشگاه نوعی ساختار فرهنگی و زیباشناختی می‌سازد که در سطحی نمادین ظهور کرده و به واسطه زیبایی بصری که خلق می‌کند، سوژه را به خود جذب می‌سازد، هر چند تزئین و غرفه‌آرایی برخی ناشران، این افق زیبا را می‌شکند و چهره‌ای  بی‌تناسب با فرهنگ به وجود می‌آورد اما این زیبایی معنایی و باطنی کتاب، نمایشگاه را به ابژه آگاهی تبدیل می‌کند که وسوسه دریافت این همه آگاهی موجود را برمی‌انگیزاند. گویی با خرید کتاب، آگاهی به تصاحب سوژه می‌آید و او، آن را در قفس فرهنگ(کتابخانه) تثبیت می‌کند. اما این نگرانی به وجود می‌آید که این تصاحب، به معنی جابه‌جایی کتاب باشد از غرفه‌های نمایشگاه به کتابخانه شخصی در خانه!

قدم زدن در نمایشگاه گاهی مثل رفتن به یک مکان مجلل یا مهمانی با شکوه موجب یک نوع جوزدگی فرهنگی نیز می‌شود و آن موقع است که آدمی کوله باری از کتاب‌های تازه را خریداری می‌کند و بر کتاب‌های متراکم شده و چه بسا نخوانده قبلی می‌افزاید. وقتی خسته از قدم زدن در این شهرک فرهنگی به داخل چمن‌های نمایشگاه می‌روی، سر را روی بالش کتاب می‌گذاری و دل خوش از این که هر آنچه به دنبالش بودی اکنون در اختیار توست و چشم  به هر سو که می‌افکنی، از کودک تا پیر را می‌بینی که به دور از هیاهوی پول، درآمد، اقتصاد و مادیات در جستجوی کتاب این ابژه غریب آگاهی، خود سوژه می‌شوند؛ آن‌گاه لذت می‌بری که به آرمان شهری پاگذاشته‌ای که دیگر آدمی در مناسبات و رقابت‌های نفسگیر مادی، تحقیر نمی‌شود و این تنها آگاهی و معرفت است که معیار سنجش نفس قرار می‌گیرد؛ در این رویای شیرین غرق  می‌شوی که ناگهان مامور انتظامات نمایشگاه می‌آید و با فریاد تو را از این خواب طلایی بیدار می‌کند... حالا چشمانت را باز می‌کنی و می‌بینی که چقدر صف ساندویچ و ذرت مکزیکی وچیپس و بستنی شلوغه، آن طرف‌تر لشگری از زوج‌های جوان را می‌بینی که  در فضای فرهنگی و رمانتیک نمایشگاه  از دریدا و میشل فوکو و مارکس و نیچه  گرفته تا شریعتی و سهراب  و نیما را پشتوانه تئوریک ذوق زدگی عاشقانه خود قرار می‌دهند! راستی چقدر بازار عینک آفتابی و سی دی و تی شرت و... گرم است.پاک یادم رفته بود اینجا نمایشگاه کتاب است!

ساعت نمایشگاه رو به اتمام می‌رود و باید به خانه برگردی. البته قبل از آن جیبت خالی می‌شود و مجبوری برگردی. خسته از فرسنگ‌ها راه رفتن و باکوله باری از کتاب در ترافیک بیرون نمایشگاه معطل می‌شوی تا خسته‌تر به خانه برسی و اصلا توان نداشته باشی که کتاب بخوانی!

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها