نگاه ناقص

وقتی‌ مارکوپولو در سال‌ 1298 میلادی‌ سفرنامه‌ خود را نگاشت‌ به‌ همگان‌ این‌ گونه‌ توصیه‌ می‌کند؛ای‌ شهریاران‌ بزرگ‌ امپراتوران‌ و شاهان، دوکها و مارکیها، کنتها، شوالیه‌ها و بزرگان‌ شهرها! و ای‌ مردمان‌ از همه‌ درجات‌ که‌ در پی‌ شناخت‌ نژادهای‌ مختلف‌ نوع‌ بشر و تفاوتهای‌ مناطق‌ متنوع‌ جهان‌ هستید، این‌ کتاب‌ را برگیرید و برانگیزانید که‌ آن‌ را برای‌ شما بازخوانند. زیرا در این‌ کتاب‌ همه‌گونه‌ چیزهایی‌ شگفت‌ و تاریخهای‌ گوناگون‌ ارمنستان‌ بزرگ، ایران، سرزمین‌ تاتارها، هند و بسیاری‌ از کشورهای‌ دیگر را خواهید یافت[ »جاده‌ ابریشم، فرانک، براونستون، ثلاثی، 12، 1376] در حقیقت‌ یکی‌ از راههای‌ شناخت‌ جوامع‌ گوناگون‌ مطالعه‌ خاطرات‌ و سفرنامه‌های‌ افرادی‌ است‌ که‌ مدتی‌ را در میان‌ قبایل، اجتماعات‌ انسانی‌ و یا کشوری‌ غیر از موطن‌ خود سپری‌ کرده‌اند و گزارشات‌ و خاطرات‌ خود را به‌ رشته‌ تحریر در آورده‌ و نظرات‌ و تحلیل‌هایی‌ را ارائه‌ کرده‌اند.
کد خبر: ۲۱۷۶۶۲

افراد و محققان‌ بزرگی‌ چون‌ «شاردن»، گوبینو و «ادوارد براون» روزهای‌ بسیاری‌ را در کشور ما (ایران) سپری‌ و هر یک‌ در سفرنامه‌ها و کتابهای‌ خود نظرات‌ و دیدگاه‌هایی‌ را پیرامون، آداب، رسوم‌ و فرهنگ‌ جامعه‌ ما ابراز داشته‌اند که‌ در جای‌ خود، خواندنی‌ است، این‌ مساله‌ از این‌ جهت‌ دارای‌ اهمیت‌ است‌ که‌ بیان‌کننده‌ دیدگاه‌ غربیان‌ و غیرایرانیان‌ و قضاوت‌ آنان‌ نسبت‌ به‌ ساختارهای‌ اجتماعی‌ و فرهنگی‌ جامعه‌ ما می‌باشد. در اینجا می‌توان‌ پرسید، آیا آنها با پیش‌فرضی‌ مشخص‌ به‌ ایران‌ سفر کرده‌ بودند، آیا آنها اهداف‌ سیاسی‌ و اقتصادی‌ خاصی‌ را دنبال‌ می‌کردند و یا تنها برای‌ اهداف‌ پژوهشی‌ شخصی‌ خود به‌ کشور ما آمده‌اند و در مجموع، چه‌ تصویری‌ از جامعه‌ ما ارائه‌ کرده‌اند و بسیار نکات‌ دیگر، در هر حال‌ وقتی‌ به‌ این‌ آثار مراجعه‌ می‌کنی، به‌ نظر می‌توان‌ با ادوارد سعید هم‌عقیده‌ شد، وی‌ در بررسی‌ این‌ آثار می‌نویسد: «من‌ این‌ را از ناکامی‌های‌ شرق‌شناسی‌ می‌دانم‌ که‌ نتوانسته‌ به‌ همان‌اندازه‌ که‌ عقلانی‌ است، انسانی‌ هم‌ بوده‌ باشد» [سعید، گواهی، 586، 1382] البته‌ باید یادآور شد، شرق‌شناسی، خاورشناسی، مردم‌شناسی‌ و انسان‌شناسی‌ رشته‌هایی‌ هستند که‌ به‌ یکدیگر وابسته‌ و هر کدام‌ می‌توانند در شناختن‌ مسائل‌ از هم‌ استفاده‌ علمی‌ نمایند، در هر حال‌ مطالعه‌ و شناختن‌ دیدگاه‌های‌ این‌ اندیشمندان‌ برای‌ ما ایرانیان‌ قابل‌ توصیه، بویژه‌ افرادی‌ که‌ در رشته‌های‌ علوم‌ انسانی‌ (تاریخ، علوم‌ سیاسی، جامعه‌شناسی‌ و غیره) در حال‌ تحصیل‌ و تحقیق‌ می‌باشند.‌

کتاب‌ باغ‌ سالار جنگ‌ مجموعه‌ خاطرات ترنس‌ اودانل که‌ در سال‌ 1957 میلادی‌ از امریکا به‌ ایران‌ سفر کرده‌ و تا سال‌ 1971 میلادی‌ در ایران‌ زندگی‌ و تحقیق‌ نموده‌ است.‌

وی‌ دانش‌آموخته‌ رشته‌های‌ تاریخ، فلسفه‌ و زبان‌ انگلیسی‌ است‌ و در ابتدای‌ ورود به‌ ایران‌ در انجمن‌ ایران‌ و امریکا به‌ تدریس‌ زبان‌ پرداخته، سپس‌ در کانون‌ فرهنگی‌ اداره‌ اطلاعات‌ امریکا در اصفهان‌ مشغول‌ به‌ کار گردیده‌ و در اوایل‌ دهه‌ 60 میلادی‌ به‌ باغ‌ سالارجنگ‌ در اطراف‌ شهرشیراز‌ آمده‌ و به‌ مدت‌ 10 سال‌ در آنجا به‌ زندگی‌ پرداخته‌ و این‌ اثر مجموعه‌ خاطرات‌ وی‌ در باغ‌ سالارجنگ‌ است.‌

وی‌ که‌ به‌ زبان‌ فارسی‌ با لهجه‌ اصفهانی‌ و شیرازی‌ تسلط‌ داشته، توانسته‌ از شیوه‌ مشاهده‌ مشارکتی، که‌ «روش‌ اصلی‌ کار میدانی‌ در میان‌ مردم‌شناسان‌ اجتماعی‌ و فرهنگی‌ که‌ متضمن‌ مشاهده‌ و برقراری‌ ارتباط‌ با اعضای‌ جامعه‌ای‌ است‌ که‌ مردم‌شناسان‌ مدت‌ زمانی‌ طولانی‌ تر از آنچه‌ در مورد سایر روشهای‌ پژوهش‌ معمول‌ است، در آن‌ جامعه‌ زیسته‌اند و در امور مشارکت‌ کرده‌اند [دایره‌المعارف‌ ناسیونالیسم، مردم‌شناسی، ویلفورد، مجیدی، 765، 1383] بخوبی‌ استفاده‌ نماید و خاطرات‌ خود را در هفت‌ دفتر بنگارد، در تمامی‌ بخش‌های‌ کتاب، اودانل‌ سعی‌ دارد که‌ رفتار ایرانیان‌ را در سه‌ محور 1- اعتقاد به‌ خدا 2- تفریح‌ و گذران‌ وقت‌ (که‌ شامل‌ شراب‌خواری، کشیدن‌ و مصرف‌ تریاک‌ و بذله‌گویی‌ و غیره) 3- توجه‌ به‌ خوراک‌ و شکمباره‌ بودن‌ بررسی‌ کند، فقط‌ کافی‌ است‌ که‌ بخش‌های‌ سفر شکار، پذیرایی‌ از دلقک، تعزیه، شازده‌ و زیارت‌ (تقریبا همه‌ کتاب) را به‌ خوبی‌ مطالعه‌ نمایید تا متوجه‌ این‌ نکات‌ شوید برای‌ نمونه‌ وی‌ می‌نویسد «برنامه‌ اکبری‌ به‌ ندرت‌ تغییر می‌کرد: ابتدا آبتنی، بعد خواندن‌ نماز، سپس‌ کشیدن‌ تریاک، نوشیدن‌ چای، نقل‌ داستان‌ و تردستی‌ و دست‌ آخر شام» (ص‌ 113)‌

اما سوال‌ اینجاست‌ که‌ چرا اودانل‌ خاطرات‌ خود را به‌ گونه‌ای‌ تنظیم‌ می‌کند که‌ این‌ وجه‌ از رفتار ایرانیان‌ بیشتر نمایان‌ شود. آیا وی‌ در طی‌ این‌ چند سال، خاطراتی‌ به‌ جز این‌ موارد نداشته‌ است! و این‌ که‌ چرا اودانل‌ خاطراتی‌ را از دوران‌ تدریس‌ خود که‌ در میان‌ افرادی‌ جدای‌ از مردم‌ عامه‌ روستا بوده‌ است‌ به‌ رشته‌ تحریر در نیاورده‌ است، در آن‌ صورت‌ آیا قضاوت‌ وی‌ دقیق‌تر و کامل‌تر نمی‌گردید، آیا تصویری‌ که‌ وی‌ از ایران‌ به‌ نمایش‌ می‌گذارد جامع‌تر نبود( !قابل‌ توجه‌ این‌ که‌ ما قصد نداریم، آزادی‌ نویسنده‌ کتاب‌ را تحت‌الشعاع‌ قرار دهیم.) یکی‌ دیگر از مسائلی‌ که‌ وی‌ بدان‌ اشاره‌ دارد، ولی‌ دلایل‌ کافی‌ بر چرایی‌ اهمیت‌ آن‌ مطرح‌ نمی‌کند، مهم‌ بودن‌ آب‌ و نور در نزد ایرانیان‌ است. «برای‌ ایرانیان‌ آب‌ ماده‌ای‌ است‌ که‌ باید همانقدر روی‌ آن‌ کار شود که‌ مردم‌ جاهای‌ دیگر روی‌ فولاد و بتون‌ کار می‌کنند» (ص‌ 41) و در ادامه‌ «ایرانیان‌ در مورد نور به‌ همان‌اندازه‌ آب‌ وسواس‌ دارند» (ص‌ 42) در این‌ جا لازم‌ می‌دانم‌ که‌ دلایل‌ اهمیت‌ آب‌ و نور نزد ایرانیان‌ که‌ نویسنده‌ از آن‌ غافل‌ گردیده‌ است‌ را در حد دانش‌ خود اشاره‌ای‌ داشته‌ باشم: ‌

 1- آب‌ یکی‌ از نمادها و سمبل‌های‌ تطهیر و نوزایی‌ در اساطیر خاورمیانه، هند و مصر بوده‌ است‌ «آب، مایه‌ رشد و نمو و بالندگی‌ و سرچشمه‌ زندگی‌ در همه‌ مراتب‌ هستی‌ است... و مایه‌ تجدید شباب‌ و موجب‌ زندگانی‌ جاوید[ »الیاده، ستاری، 191، 1376] 2- در آموزه‌های‌ زرتشت‌ که‌ ایرانیان‌ قبل‌ از ورود اسلام‌ در ایران‌ به‌ این‌ آیین‌ عمل‌ می‌کردند، ما با «نیایش‌ آب‌ زندگی» روبه‌ رو می‌شویم‌ «زرتشت‌ در نگرش‌های‌اندیشه‌ای‌ خود دریافت‌ که‌ آب‌ به‌ عنوان‌ حامل‌ زندگی، از خاک‌ کم‌اهمیت‌تر نمی‌باشد و خاک‌ فقط‌ در مجاورت‌ و با حضور رطوبت‌ است‌ که‌ حمل‌ بر می‌دارد و ثمره‌ می‌دهد» [هاشم‌رضی، 53، 1380] و همچنین‌ در آموزه‌های‌ اسلام، به‌ نقل‌ از پیامبر(ص) آمده‌ است: «سه‌ چیر چشم‌ را قوت‌ می‌دهد، دیدن‌ سبزه‌ و آب‌ جاری‌ و روی‌ خوب» [نهج‌الفصاحه، پاینده، 425، 1380] و در جایی‌ دیگر آمده‌ است‌ «هر که‌ زمینی‌ را احیا کند که‌ تشنه‌ای‌ از آن‌ آب‌ نوشد خدا در قبال‌ آن‌ پاداشی‌ برای‌ وی‌ ثبت‌ کند» [نهج‌الفصاحه، پاینده، 705، 1380] آنچه‌ که‌ ذکر گردید گویای‌ ریشه‌های‌ دینی‌ اهمیت‌ آب‌ می‌باشد که‌ ما تنها به‌ گوشه‌ای‌ از آن‌ اشاره‌ کردیم.‌

 3- از منظر جامعه‌شناسی‌ نیز، در کشورهایی‌ که‌ ساختار زندگی‌ اجتماعی‌ و اقتصادی‌ (نوع‌ معیشت‌ و شیوه‌ تولید) آنها مبتنی‌ بر کشاورزی‌ است، آب‌ عامل‌ تجمع‌ گروهها و اجتماعات‌ مختلف‌ انسانی‌ در کنار چشمه‌ها، قنات‌ها و یا رودها می‌باشد و در نتیجه‌ روستاها و به‌ تبع‌ آن‌ مزارع‌ در کنار آن‌ شکل‌ گرفته‌ است‌ که‌ کشور ما از این‌ امر جدا نیست. اما دلایلی‌ که‌ بر اهمیت‌ نور می‌توان‌ در این‌ جا به‌ اختصار بدان‌ اشاره‌ کرد، این‌ است‌ که‌ نور در سمبل‌ها و نمادهای‌ خاورمیانه‌ وجود داشته‌ و همچنین‌ دلایل‌ دینی‌ هم‌ می‌توان‌ برای‌ آن‌ برشمرد در آیین‌ زرتشت‌ نور و آتش، نماد و سمبل‌ پاکی‌ و روشنایی‌ است‌ که‌ زرتشت‌ در آموزه‌های‌ خود «نیایش‌ نور زندگی» را مطرح‌ می‌سازد و دیگر این‌ که‌ در آیین‌ اسلام، نور سمبل‌ آگاهی، خرد و دوری‌ از جهل‌ است، سوره‌ نور و آیه‌ 35 این‌ سوره‌ به‌ عنوان‌ نمونه، گواه‌ این‌ مدعاست. وی‌ در ادامه‌ به‌ اهمیت‌ باغ‌ نزد ایرانیان‌ اشاره‌ جالبی‌ دارد «یکی‌ از علل‌ احداث‌ باغ‌ در ایران، استراحت‌ و آرامش‌ است‌ ـ باغ‌ جایی‌ است‌ برای‌ لذت‌ بردن‌ از تنبلی‌ و سکون، حس‌ کردن‌ خنکی‌ و گرمی... باغ‌ پناهگاهی‌ است‌ در برابر آشوبی‌ که‌ ایرانیان‌ بارها و بارها در طول‌ تاریخ‌ تجربه‌ کرده‌اند.» (ص42) ‌

معیار سنجش‌ و شناسایی‌ این‌ مفاهیم‌ در ذات‌ یک‌ فرهنگ‌ چیست؟ آیا تنها با یکی‌ دو تا اتفاق‌ می‌توان‌ کل‌ یک‌ جامعه‌ و فرهنگ‌ آن‌ را زیر سوال‌ برد؟ هر چند که‌ دزدیده‌ شدن‌ نسترن‌ها و مسمومیت‌ سگها امر نکوهیده‌ و غیراخلاقی‌ است‌ و ما آن‌ را توجیه‌ نمی‌کنیم‌ ولی‌ تعمیم‌ آن‌ به‌ کل‌ یک‌ جامعه‌ ازهر دوی‌ آنها غیراخلاقی‌تر و غیرمنصفانه‌تر است، و در نهایت‌ این‌ که‌ ترنس‌ اودانل‌ به‌رغم‌ لطف‌هایی‌ که‌ مردم‌ ایران‌ به‌ وی‌ داشته‌اند، او تنها با اشاره‌ای‌ بسیار مختصر در کتاب‌ خود بدان‌ها پرداخته‌ و اساسا رفتارهای‌ غیراخلاقی‌ و غیرانسانی‌ را بیشتر جلوه‌ داده‌ و به‌ نگارش‌ آنها دست‌ زده‌ است، وی‌ تصویری‌ بسیار تک‌ بعدی‌ از زندگی‌ ایرانیان‌ ارائه‌ می‌دهد، او در سرتاسر کتاب‌ خود به‌ خوش‌گذران‌ بودن، شکمباره‌ بودن، بی‌نظم‌ بودن‌ و هوس‌رانی‌ عده‌ای‌ (تقریبا همه) از ایرانیان‌ اشاره‌ دارد و این‌ کار را بسیار زیرکانه‌ انجام‌ می‌دهد وی‌ با توجه‌ به‌ این‌ که‌ در اطراف‌ شیراز زندگی‌ می‌کرده‌ و به‌ اصفهان‌ هم‌ مراجعاتی‌ داشته‌ است‌ ولی‌ هیچ‌ اشاره‌ای‌ به‌ نقش‌ حافظ‌ و سعدی‌ در رشد و توسعه‌ فرهنگ‌ جامعه‌ ایرانی‌ ندارد و همچنین‌ از آثار هنری‌ عصر صفویه‌ در اصفهان‌ و از تمدن‌ کهن‌ ایرانیان‌ در تخت‌جمشید و پاسارگاد یاد نمی‌کند و گویا که‌ اصلا در جامعه‌ ما هیچ‌ انسان‌ فرهنگ‌ دوست، هنرمند، فرهیخته‌ و باسوادی‌ وجود نداشته‌ است! در این‌ جا باید گفت‌ که‌ براستی‌ این‌ تمامی‌ حقیقت‌ فرهنگ، تمدن‌ و تاریخ‌ ما نیست‌ و در مجموع‌ یک‌ روایت‌ کاملا هدفمند و غربی‌ از یک‌ جامعه‌ شرقی‌ است. آن‌ هم‌ تنها یک‌ روستا! و در آخر می‌خواهم‌ از مترجم‌ محترم‌ این‌ کتاب‌ بپرسم‌ که‌ معیارهای‌ ایرانی‌ دوست‌ بودن‌ چیست‌ که‌ ایشان‌ در وصف‌ اودانل‌ در مقدمه‌ بدان‌ اشاره‌ می‌کنند. این‌ که‌ او تنها از ما خاطراتی‌ را نقل‌ کرده‌ است‌ نشانه‌ ایرانی‌ دوست‌ بودن‌ است؟ و یا این‌ که‌ ما را حسود و انتقام‌جو معرفی‌ کند؟ و یا این‌ که‌ یک‌ غربی‌ لطف‌ کرده‌اند و در میان‌ ما چند سالی‌ را به‌ زندگی‌ پرداخته‌اند؟ کدامیک! که‌ این‌ گونه‌ او را می‌ستایند!‌

منابع:‌

1ـ فرهنگ‌ گزیده‌ فارسی‌ / غلامحسین‌ صدری‌ افشار /   نسترن‌ حکمی‌ / نسرین‌ حکمی‌ / فرهنگ‌ معاصر / چاپ‌ دوم‌ 1384‌

 2ـ نهج‌الفصاحه‌ «مجموعه‌ کلمات‌ قصار حضرت‌ رسول(ص)»/ مترجم‌ ابوالقاسم‌ پاینده‌ / انتشارات‌ جاویدان‌ / چاپ‌ چهارم‌ 1380‌

 3ـ اوستا / ترجمه‌ و پژوهش‌هاشم‌ رضی‌ / انتشارات‌ بهجت‌ / چاپ‌ دوم‌ 1380‌

 4ـ دایره ‌المعارف‌ ناسیونالیسم‌ جلد دوم‌ / زیر نظر الکساندر ماتیل‌ / سرپرستان‌ ترجمه‌ فارسی‌ کامران‌ فانی، محبوبه‌ مهاجر/ کتابخانه‌ تخصصی‌ وزارت‌ امور خارجه‌ / چاپ‌ اول‌ 1383‌

5ـ فرهنگ‌ نگاره‌ای‌ نمادها در هنر شرق‌ و غرب‌ / جیمزهال‌ / ترجمه‌ دکتر رقیه‌ بهزادی‌ / ناشر فرهنگ‌ معاصر / چاپ‌ دوم‌ 1383‌

6ـ تاریخ‌ ادیان‌ / میرچا الیاده‌ / ترجمه‌ جلال‌ ستاری‌ / انتشارات‌ صداوسیما (سروش)/ چاپ‌ دوم‌ 1376‌

7ـ جاده‌ ابریشم‌ / فرانک‌ و براونستون‌ / ترجمه‌ محسن‌ ثلاثی/ انتشارات‌ صداوسیما (سروش) / چاپ‌ اول‌ 1376‌

8ـ شرق‌شناسی‌ / ادوارد سعید / ترجمه‌ دکتر عبدالرحیم‌ گواهی/ دفتر نشر فرهنگ‌ اسلامی‌ / چاپ‌ سوم‌ 1382‌

محمد نجاری‌

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها