در نسل جدید ناشران، دغدغه پرداختن به موضوعات ملی، انقلابی و حتی آیینی کمرنگ است، که البته بهدلایل متعددی برمیگردد. ناشر را میتوان بهسبب حرفهاش و فعالیتهایی که در پشت صحنه تولید کتاب دارد، سنگبنای نشر و رونق بخش فرهنگ مکتوب دانست. فاصله حوادث تاریخی نظیر انقلاب و شخصیتهای تاریخساز نظیر امام(ره) را باید با هنر و ادبیات یعنی در یک جمله کار فرهنگی پر کرد، آگاهی بخشی و حقیقتنمایی نمود و مقابل تحریفها، معناگریزیها و جعلهای تاریخی ایستاد. اما بهراستی در شرایط امروز چگونه؟!
مسیر طی شده و افق پیش رو به ما میگوید ادبیات و کتاب صرفا دو راه انتقال مفهوم و نشر حقیقتند. ضمن اینکه نباید از فرآیندها و پدیدههای جدید رسانهای چشم بپوشیم ادبیات و کتاب را هم باید تقویت کنیم اما نه با ادامه روشهای منسوخ و لورفته که بوی فرسودگی گرفتهاند. مثلا سفارشدهی به مؤلفانی که اولا در حوزههای مربوطه حرف تازهای برای گفتن ندارند و ثانیا ممکن است اصولا باور جدی به نگاشتههای خود نداشته باشند و باری به هر جهت ورود کنند. هرکدام از این موارد لطمهای جبرانناپذیر بههمراه دارد.
شاید زمانهای زیادی را از دست داده باشیم که میتوانست اتفاقات خوب و فرصتهای طلایی را رقم بزند اما غفلت شده و ایبسا سالهای بعد متوجه شویم چقدر متضرر شدهایم! امروز شرایط تولید کتاب، برای بنگاههای خصوصی نشر بسیار سخت است. ناشران دولتی هم به جز تعدادی که نقشه راه تعیینشده و هدفمند دارند، هر یک راهی را در پیش گرفتهاند که آتیه روشنی را نمیتوان برایش متصور بود. گویا وظیفه و تعهد فرهنگی_اجتماعی در حال رفتن به محاق است. از سیاستهای نویدبخش برای پیوند دادن دوباره جامعه و اقشار مختلف مردم به کتاب و مطالعه عمومی خبری نیست. در چنین شرایطی که روند معمولی خوانش کتاب مورد تهدید است، چگونه میتوان انتظار داشت وفاداری به تاریخ، برجستهسازی وقایع تاریخساز و ملی و تکریم اسطورهها جدی گرفته شود و گسل نسلی در فرهنگ اتفاق نیفتد؟
همه ما میدانیم نباید سطحی فکر شود، دایره آگاهی مدیران فرهنگی ما از ادبیات و هنر و تأثیرگذاری آن وسعت پیدا کند، تولیدات شاخص ادبی ما بهدرستی دیده شود، ظرفیت بهرهبرداری هوشمندانه از تولیدات برجسته ادبی ما در سینما ایجاد گردد، رسانهها در این زمینه حساس و پیگیر باشند و خیلی موضوعات دیگر اما در مرحله اجرا عملا قدم مؤثری رو به جلو برداشته نمیشود. درحالیکه در اغلب کشورها رمانهای موفق روی پرده است، از طرفی آثار ادبی قوی به فیلمنامه قوی میانجامند و بخشی از مشکلات فیلمسازی هم تعدیل میشود. فیالحال پول سرمایهگذار خرج محتوای بیاثر میشود. نه ادبیات داستانی فرصت دیده شدن دارد و نه محتوای قابل عرضهای دست سینماگران میرسد. در همین حیث و بیث، افرادی هم هستند که قلابشان را به تلخیها و ناخوشاحوالیهای مقطعی جامعه گره بزنند و با نمایش دادن آن در جاهایی، عکس و ژست و جایزه بگیرند! آیا این اتفاقات به کمکاری در حوزه مدیریت فرهنگی کشور برنمیگردد؟!