کد خبر: ۱۴۰۹۸۸۶

عبدالمهدی رجائی (اصفهان شناس)

جام جم آنلاین اصفهان؛ تأتر گلگشت به کارگردانی محمد رضا رهبری در حمام موزه علی قلی آقا در اردیبهشت1402 برگزار شد، این تأتر در قدم اول آدمی را به یاد عبارت معروف دکتر مهدی کیوان می‌اندازد که مدام بر «مسئولیت اصفهانی بودن» تأکید می‌کند. گویا شهروند اصفهان بودن علاوه بر همه مسئولیت‌های روزمره، یک مسئولیت مضاعف نیز دارد که باید شهروند اصفهان دغدغة آن را داشته باشد. جنبه ای از این مسئولیت مضاعف «حفاظت و پاسداشت میراث گذشتگان است» یک اصفهانی یک شهروند معمولی نیست. او نگهبان میدان نقش جهان، چهلستون، سی و سه پل، پل خواجو و صدها عمارت باستانی دیگر است که در گوشه و کنار شهر در معرض خطر دستبرد و تخریب هستند.

اصفهانی وظیفه دارد از تخریب‌های گذشته به آسانی نگذرد. آنها را در میزان قلم تیز نقد خود نهاده و بارها و بارها بازگو کند تا معلوم شود که چرا آن «فاجعه»‌ها اتفاق افتاده است و چه باید کرد که دیگر تکرار نشوند. تاتر گلگشت بیان هنری مسئولیت اصفهانی بودن است.

تاتر گلگشت که با حمایت «دفتر تخصصی هنرهای نمایشی شهرداری اصفهان» در داخل حمام  علی قلی آقا به اجرا در آمد، به دو دوره زمانی تخریب‌ آثار تاریخی اصفهان اشاره می‌کند. یکی دوران قاجار، مسعود میرزا ظل السلطان که لنگ حمام پوشیده است و در خزانه نشسته و مورد عتاب قرار می‌گیرد که چرا اصفهان را ویرانه کردی؟ و دوره دوم در زمان حاضر و سال 1374 که تیغ بولدوزرها شبانه حمام خسروآقا را با خاک یکسان کرد و روی آن چمن کاشت.

درباره دوره نخست سخنان زیادی گفته شده است.  این که هر سلسله ای آثار و یادگارهای سلسله پیشین را خراب نماید، در تاریخ ایران بی سابقه نیست. گویا رسمی بوده است به بلندی تاریخ ایران. اما دردناک‌ترین و سیاه‌ترین بار آن بود که مسعود میرزا ظل السلطان، حکمران سی و پنج ساله اصفهان، پسر ناصرالدین شاه که با اصلاحات و موسسات غربی نیز بیگانه نبود، دست به این کار زد.  وی اگر به مرمت و بازسازی آن‌ها اقدام نکرد، لااقل انتظار می‌رفت آنها را به حال خویش بگذارد و مرمت آن را برای نسل‌های بعد بگذارد. این طور کمتر بدنامی تاریخی برای خویش بر جای می‌نهاد. اصفهانی باید کنکاش کند که در پس ذهن ظل‌السلطان چه می‌گذشته است؟ چرا دست به تخریب مستقیم یا غیر مستقیم پنجاه اثر صفوی زد و  بدین طریق اصفهان  را از داشتن آنها محروم نمود؟ آیا او در ایجاد این فاجعه تنها بود یا دستیاران و مشوقانی هم داشت؟ چه کسانی در این میان سود برده و بار خود را بستند؟ آیا نمی شد از این سیل ویرانگر جلوگیری کرد؟ همه اینها قابل تحقیق است و اصفهانی دردمند باید تلاش کند پاسخ آنها را بیابد، تا بدین وسیله از تکرار آن جلوگیری  نماید.

دوره  دوم تخریب به زمان ما نزدیک تر است. بیان هنری ماجرایی است که در سال 1374بر سر حمام «خسرو آقا» رفت

 ماجرایی که  هنوز بعد از سی سال یادبود و زخم آن بر پیکر اصفهان خودنمایی می‌کند. و البته یک علامت سوال بزرگ نیز همیشه در ذهن اصفهان دوستان باقی است که کار کار چه کسی بود! می‌دانید این بنا به تیشه بیداد ظل السلطان خراب نشد. این بنا را خیابان کشی‌های عصر رضاشاهی از بین نبرد. این بنا در نیمه شب 23 فروردین 1374 به دست تعدادی «روح» با زمین صاف شد و روی آن چمن کاشتند! بدین خاطر روح بودند که پس از آن هیچ کس، حتی شهردار وقت نیز مسئولیت را نپذیرفت و هنوز تا هنوز است معلوم نیست این بنای ثبت شده عصر صفوی را چه کسی به چنین روزی انداخت.

هر چه هست خیلی‌ها بر سفرة تازه ای که بر روی چمن‌های گور حمام خسرو آقا پهن کرده بودند  نشستند و لقمه برگرفتند. می‌گویند باید خیابان حکیم کشیده می‌شد، اشکالی ندارد. اما نمی شد خیابان به طرزی کشیده شود که بر روی حمام عبور نکند؟؟ پس از حدود سی سال ای کاش کسی از گوشه ای بر می‌خواست و پاسخی بر این سوال بر زمین مانده می‌داد.

خبرنگاری واقعه را چنین به تصویر کشید« سه ساعت بيشتر طول نكشيد، جماعتي كه قبل از دو نيمه شب 23 فروردين ماه سال 74 از خيابان سپه و استانداري عبور كرده بودند نمي‌دانستند اين آخرين باري است كه چشمشان به حمام «خسروآقا» مي‌افتد. ساعت پنج صبح جاي «حمام خسروآقا» را در امتداد خيابان استانداري سطح صافي فرا گرفته بود كه بزودي آماده تردد وسايل نقليه موتوري مي‌شد. با تخريب سه ساعته حمام يادگار عصر صفوي در شهر اصفهان و دفن قسمت بيشتر آن در زيرزمين، در واقع تنها مانع امتداد خيابان استانداري و اتصال آن به خيابان حكيم از بين رفت. » این خبرنگار به دنبال پرسش سهمگینی که ذهن همه اصفهانی‌ها را به خود مشغول کرده بود یعنی «حمام خسروآقا را چه كسي خراب كرد؟» نوشت: «هيچكس مسئوليت تخريب حمام خسروآقا كه در تاريخ 1/5/1353 به شماره 976 در فهرست آثار ملي به ثبت رسيده بود را نپذيرفت عوامل ناشناس، عوامل شهرداري، گروه‌هاي فشار، قدرت‌هاي اقتصادي، جريان‌هاي سياسي، تحريك مردمي و ... همه ردپايي از شايعه‌هاي مربوط به دلايل و عوامل تخريب حمام در زمان خود دارد. ». از این بنای زیبا اکنون چه در دست داریم؟ به نوشته «باقر آيت‌الله زاده شيرازي» طي مقاله‌اي در نشريه «اثر» سال 1374 عنوان کرد« شش سند تصويري و نقشه از گذشته حمام «خسروآقا» در حال حاضر در دست است از جمله تصوير كمنچر از محله سلطنتي صفويه، نقشه تهيه شده توسط پاسكال كوست در سال 1256هـ.ق، نقشه سرهنگ «چيري كوا» در سال 1851 ميلادي و ... كه نقشه سلطان سيدرضاخان در اين ميان از همه گوياتر و تفضيلي‌تر است. »

تاتر گلگشت بیان هنرمندانه این مصیبت‌های سهمگین است. این تأتر در اصل سوگنامه ای است برای آن چه بر سر اصفهان رفته است. مرثیه ای است بر آثار تاریخی نابود شده شهر و هشداری است که باید  همیشه بیدار بود. بازیگر تأتر  به ما گفت «می دانی چرا حمام علی قلی آقا را خراب نکردند و حمام برادرش خسرو آقا را خراب کردند؟ چون مردم محله علی قلی آقا بیدار بودند» پس برای حفاظت از گنجینه های دیگر شهر باید بیدار ماند.

خرده روایت های گلگشت

در خلال این سوگنامه چندین «خرده روایت» هم به میان می‌آید که همگی جالب توجه هستند: یکی از کارگران زن حمام علی قلی آقا داستان زندگیش را بیان می‌کند. او سال‌ها پیش در این حمام کار می‌کرده است و اکنون تنها بازمانده آن جماعت کارگر است. قصه زندگی آدمها، همان قدر شیرین  است که تاریخ روزگاری که در آن زیسته اند. این کارگر حمام هم شادی‌ها و غم‌های خود را دارد. دل پر دردی که از بر آفتاب انداختن آن ابایی ندارد.

خرده روایت دیگر برگرفته از خاطرات علی جواهر کلام است. در اصل، داستانِ حضور چند ماهه این شخصیت در  اصفهان در سال 1303 خورشیدی است. این خاطرات تحت عنوان «یادداشت‌های سفر اصفهان» توسط صاحب این قلم تصحیح شده است. در مقدمه کتاب آمده است «جواني پرشور، اهل قلم و البته تيزبين به سال 1303ش مأمور گمرك خوزستان مي‌‌شود و از اتفاق راه اصفهان را براي رفتن به مقصد انتخاب مي‌‌كند. اما همين كه به اصفهان مي‌‌رسد متوجه مي‌‌شود به خاطر ناامني راه بسته شده و مجبور است مدتي را در اين شهر بگذراند. از اتفاق ديگر آن كه خاندان پرآوازة وي اهل همين شهر بوده‌اند، پس علاقه‌اي دو چندان وي را به ماندن و تحقيق راجع به اصفهان و مردمش تشويق مي‌‌كرد. علي جواهر كلام جوان كنجكاو سال 1303، حدود نيم قرن بعد به سال 1354 به خواهش دوستش، اميرقلي اميني، به تدوين خاطرات آن ايام مبادرت كرده و قسمت به قسمت آن‌ها را براي چاپ به روزنامة محلي «اصفهان» ارسال مي‌‌داشت. حاصل آن تصويرهايي است جذاب و دلپذير كه از اصفهان و مردمش در آغاز قرن حاضر براي ما بر جا مانده است.» اهمیت این اثر نه به خاطر توصیف آن از ابنیه تاریخی، بلکه به خاطر نگاه مردم شناسانه آن است « اهميت ويژة اين كتاب نگاه دقيق و تيزبين مردم‌شناختي آن است. نويسندة اثر با آنكه ميهمان چند روزه و موقتي اين شهر بوده، اما چنان با مردم و آداب و رسوم آنها عجين مي‌‌شود كه گويي سال‌ها با آنها زيسته است. چنان كه با جماعتي به منارجنبان مي‌‌رود و فردا شب آن نيز با جماعتي ديگر براي شب‌نشيني و بساط سور  بر غرفه‌هاي سي و سه پل قرار مي‌‌گذارد. سري به حمام شيخ بهايي مي‌‌زند و مفصل آن‌چه را ديده تعريف مي‌كند، بعد نماز جمعه را در مسجد جامع عباسي برگزار مي‌‌كند و عدة نمازگزاران را مي‌‌شمارد. به زيارت قبر بابا علمدار مي‌‌رود و براي ديدار امامزاده شاهزاده حسين، كه نورباران شده، مي‌‌شتابد.  از جلفا و هم‌شهريان ارمني و اوضاع آنها بسيار سخن مي‌‌گويد. دراين ميان هنر نويسنده آن است كه در روابط و مناسبات مردم اصفهان دقيق شده، نكات قابل تأمل بسياري را باز مي‌گويد تا آنجا كه مي‌‌توان گفت سفرنامة علي جواهر كلام بيش ازآن كه به شرح و توصيف بناها و مناظر بپردازد، نگاهش را به مردم اصفهان ـ خصوصاً طبقات پايين ـ  روابط آنها با يكديگر و خورد و خوراك آنها دوخته است واز اين جهت خواندني و منحصر به فرد به نظر مي‌‌رسد. » تأتر گلگشت با خلق سه شخصیت آمیرزا (علی جواهر کلام) حاج ماشالله و ننه خانم به این داستان راه یافته و بخش‌هایی از آن را  «تصویری» کرده است.

اینجانب دو پنجشنبه پشت سر هم به دیدار تاتر گلگشت رفتم. نکته جالب آن که در پنجشنبه دوم، آن قدر جمعیت پشت درب حمام علی قلی آقا و اطراف مادی و مسجد ایستاده بودند که گمان می‌رفت نتوانم داخل بروم. اما گفتن این که «من هم از عوامل هستم» توفیق دوباره گلگشت را نصیبم کرد. از هول ورود به حمام که بیرون آمدم، با دیدن سیل جمعیت داخل، به این اندیشیدم که «تاتر گلگشت در طی همین یک هفته چقدر مخاطب پیدا کرد! » شاید همه اینها همان دغدغه مندانی هستند که امروز هم آمده اند بر این مصایب تلخ اشک بریزند. نکته جالب تر این که در پایان هر اجرا، کارگردان از یکی از افراد مشهوری که برای دیدن تأتر آمده بودند، دعوت می‌کرد که چند کلامی جماعت را مستیض گرداند. یک نوبت که خودم درباره کتاب «یادداشت‌های سفر اصفهان» صحبت کردم و پنجشنبه بعد هنرمند نامی، حسن اکلیلی، سخن گفت. گویا در یک روز دیگر هم دکتر مهدی کیوان سخنانی چند برای حضار بیان کرده بود. حضور استادان دانشگاه، هنرمندان و افراد سرشناس که آمده بودند تأتر گلگشت را ببنند، خود نشان از موفقیت تأتر دارد. تاتر گلگشت یک تأتر محلی است. دغدغه های محلی را بیان می کند. با لهجه محلی ادا می شود ، از آداب و رسوم و غذاهای محلی سخن می گوید، بناهای محلی را نام می برد و خلاصه همه چیز آن مربوط به این خاک است. به عنوان یک «پژوهشگر محلی» به کارگردان و هنرمندان این تأتر خدا قوت می گویم. قلمشان روان و هنرشان فروزان باد.

هاجر مقضی خبرنگار جام جم آنلاین

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها