شنیدن نام دراکولا همه را به یاد موجوداتی می‌اندازد که دارای دو دندان نیش بلند هستند، به نور حساسیت دارند و از خون بدن انسان تغذیه می‌کنند، این ایده بارها مورد استفاده سازندگان فیلم و سریال‌های خارجی قرار گرفته است، معروف‌ترین این آثار سریال the wampir diaries و فیلم سینمایی دراکولاست که طرفداران بسیار زیادی دارد و به همین دلیل هم می‌تواند سوژه بسیار فریبنده‌ای برای دوستداران ژانر وحشت باشد.
کد خبر: ۹۸۳۹۶۵

اما آیا همه آثاری که واجد چنین ویژگی‌هایی هستند می‌توانند برای مخاطب جذاب باشند و اساسا جذابیت این نوع آثار به چه چیزهایی بستگی دارد و از همه مهم‌تر چنین داستان‌هایی که بستری وحشتناک و خشونت‌آمیز دارند برای مخاطب ایرانی می‌توانند جذاب باشند تا آن اندازه که با رغبت این آثار را پیگیری کنند؟

اگر یک کمدین مانند رضا عطاران بخواهد فیلمی درباره دراکولا بسازد، مخاطب به طور طبیعی تماشای آن را جزو اولویت‌های خود قرار می‌دهد، اما با اکران فیلم و رفتن به سالن سینما در همان دقایق اول کار، متوجه عدم وجود ریتم در داستان می‌شود. دراکولای عطاران قبل از هر چیز فیلمنامه ندارد و با وجود تلاش وی در استفاده از الفاظ امروزی در رابطه با دنیای مجازی و پوشش بازیگرانی چون مژگان با بازی ژاله صامتی و خود کارگردان در نقش جواد، روایت عمیقی ندارد و قصه تا دقایق بیستم در همان اندازه شوخی پست‌های صفحات مجازی باقی می‌ماند.

ورود لوون هفتوان به عنوان بازمانده دراکولاها در اوج سردرگمی بیننده باعث ایجاد گره آنی می‌شود، اما وقتی او را هم مانند باقی شخصیت‌ها و همسرش ویشکا آسایش (سوسن اناری) در قالب اندکی گریم و چند آکساسوار ابتدایی در زیرزمین می‌بیند، از درک این همه سرگردانی در دنیای خرده قصه‌هایی که می‌توانست در روند داستان تاثیر بگذارد و از درون یکدیگر شکل بگیرد، باز می‌ماند.

دراکولا تجربه‌ای ناکام به نام کارگردانی است که یک ایده را از بین برده، کاری که برای اولین بار در ایران مقابل دوربین می‌رود و سازنده با استفاده از همان عوامل و امکانات می‌توانست اثری سینمایی و حتی دنباله‌دار تحویل مخاطب بدهد، اما ایده خوب اعتیاد یک خون آشام در همان اواسط فیلم رها می‌شود و با وجود این که در بعضی از سکانس‌ها بخصوص تعاریف لوون هفتوان از تاریخچه زندگی دراکولاها که بجز تغییرنام شهرها به نسخه ایرانی، همان دیالوگ‌ها و صحنه‌های سریال خاطرات یک خون‌آشام را تکرار می‌کند اثری از وجود قصه به چشم نمی‌خورد و تماشاگر در تمام طول فیلم، تنها چند بار آن هم به سبب بازی خود عطاران می‌خندد درست مانند فیلم قبلی او (خوابم میاد) که بیشتر از هر چیز از نداشتن قصه منسجم و قابل روایت ضربه می‌خورد و بیشتر به شوخی‌های اکبر عبدی در نقش مادر ـ کاراکتر اصلی ـ بسنده کرده است.

حال و روز سینمای امروز بجز چند اثر انگشت‌شمار گواه این است که فیلمسازان ما هنگام پرداخت به سوژه‌های جدید صرفا به سطح اکتفا می‌کنند، غافل از این که با پیشرفت تکنولوژی که دراکولا روی آن تاکید دارد، سلیقه بیننده هم دچار تنوع می‌شود و دیگر هر موضوع خام و ساده‌ای خواسته او را پاسخ نمی‌دهد، عطاران و باقی عوامل که همه از بهترین‌های صنف خود هستند، باید درصد خطا و سهل گرفتن دیدگاه مردم را به پایین‌ترین حد خود برسانند و در خدمت سوژه، فیلمنامه و خلق تصویر و صداسازی درست و همراه با تکنیک باشد. اتفاقی که در دراکولا به غیر از چند دقیقه نمی‌افتد.

نام دراکولا و سوژه‌های دراماتیکی که در زندگی این موجود افسانه‌ای وجود دارد، قدرت و کشش فوق‌العاده بالایی برای خلق آثار نمایشی دارد و بی‌شک پرداختن به این گونه موضوعات در گام اول نیاز به خلاقیت و بومی‌سازی داستان دارد. خلاقیتی که باید در ذات قصه ایجاد شود و با شوخی‌های گذرا شکل نخواهد گرفت.

بهمن صفایی‌نیا

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها