
اما این تمام ماجرا نبود. آتشی که در جریان سفر این کشتی به چین در عرشه شماره 4 اتفاق افتاد و با سرعت عجیبی پخش شد، 53 نفر را به کام مرگ کشاند و این نماد غرور فرانسویها را به قعر دریای سرخ فرستاد. بعدها کمیته تحقیقی در پاریس برای بررسی علت این حادثه تشکیل شد، اما تصادفی بودن این آتشسوزی یا نقص فنی آن تائید نشد. آنها تنها به یک نتیجه ناقص رسیدند: یک گروه از تبهکاران بینالمللی، بمبی داخل یکی از کابینها کار گذاشته تا یکی از مسافران ویژه این کشتی یعنی یک خبرنگار فرانسوی را به قتل برسانند.
آلبرت لاندرز، نویسنده و خبرنگار آزاد در آوریل 1932 در شانگهای وارد این کشتی شد تا به کشورش بازگردد. نزدیک به یک سال بود که در چین و هند در مورد ماموریت خطرناکی کار میکرد و دفترچه او شامل اطلاعاتی بود که به خشم و نفرت عمومی نسبت به کارخانهداران سودجویی از لندن، پاریس و برلین منجر میشد. میلیونها خواننده در سراسر اروپا منتظر بودند تا ببینند آلبرت برای گزارش بعدی خود چه موضوعی را انتخاب میکند. وی در کتاب نخست خود تحت عنوان «جادهای به بوینوسآیرس» که سه سال پیشتر منتشر شده بود، به قاچاق زنان جوان از مارسی و هامبورگ به آفریقای جنوبی پرداخت. این گزارش باعث شد برخی مقامات فرانسه و آلمان از او متنفر شوند.
آلبرت در ادامه تحقیقات خود به قاچاق زنان و دختران جوان اروپایی به شانگهای رسید و همچنین در مورد گروه تروریستیای تحقیق کرد که پادشاه یوگسلاوی را در خاک فرانسه ترور کرده بودند. او همچنین تحقیقاتش در مورد تجارت مرگبار اسلحه در خاور دور را تکمیل کرده بود. کمکم این زمزمه در میان ناشران اروپایی شنیده شد که آلبرت لاندرز با تحقیقاتی در حال بازگشت به کشور است که میتواند قاچاقچیان میلیونر اسلحه در اروپا را با مشکلی جدی روبهرو کند.
آلبرت بدون هیچ دردسری وارد کابین خود شد و کار بر روی یادداشتهای آخرین کتابش را آغاز کرد. بیشتر مسافران این کشتی مقامات فرانسوی و خانوادههایشان بودند. قرار بود این کشتی با 800 مسافر خود پس از عبور از سنگاپور، دریای سرخ و کانال سوئز، به شهر بندری مارسی در ساحل مدیترانه برسد. در شب پانزدهم ماه می در حالی که آلبرت در کابین خود مشغول کار بود، دیگر مسافران کشتی در عرشه جشن و پایکوبی میکردند و به نفتکش روسی که در یک مایلی آنها در حرکت بود، دست تکان میدادند.
اواسط شب کاپیتان آنتون ویک، ناخدای جورج فیلیپ، پس از شب بخیر گفتن به چند مسافر در عرشه کشتی، به کابینش رفت تا بخوابد. اما دو ساعت بعد با صدای یکی از افسران بیدار شد که گفت یکی از کابینها در عرشه شمار 4 دچار آتشسوزی شده است. وقتی وارد راهروی عرشه شد تا آژیر خطر را به صدا درآورد، فریادهای خانم ایوین والنتین را از کابین شماره 7 شنید که در شعلههای آتش گرفتار شده بود. در کابین شماره 6 نیز آلبرت لاندرز بود که هنوز متوجه این اتفاق نشده بود.
کاپیتان ویک برای جلوگیری از گسترش آتش، دستور داد تمام پنجرهها بسته شده و موتورهای کشتی را نیز خاموش کرد. در عرض چند دقیقه، شعلههای آتش گستردهتر شد و کاپیتان دستور خروج از کشتی را صادر کرد. سپس دستگاه رادیویی شروع به ارسال پیامهای کمک کرد، اما دستگاه رادیویی ناگهان از کار افتاد و ژنراتور کشتی نیز خاموش شد. باتریهای اضافه دستگاه رادیویی که برای وضعیت اضطرار در نظر گرفته شده بود، در حال خاموش شدن بود.
مسافران حولههای خیس را دور صورت خود پوشانده بودند تا از شعلههای آتش در امان باشند، کاپیتان ویک و خدمه کشتی نیز در حال تخلیه آنها بودند. مبلمان و وسایل کشتی روی آب شناور شده بود و مسافران از آن بهعنوان قایق نجات استفاده میکردند. ارسال چند پیام امداد باعث شد چند کشتی و قایق که در نزدیکی جورج فیلیپ بودند، به کمک مسافران بیایند. به این ترتیب عملیات نجات مسافران سرعت بیشتری به خود گرفت و آنها توانستند سوار قایقهای نجات شوند. کشتی جورج فیلیپ پیش از غرق شدن، به مدت سه روز در شعلههای آتش میسوخت به طوری که از فاصله 60 کیلومتری این شعلهها دیده میشد.
در پایان هیچ اثری از آلبرت لاندرز پیدا نشد. نجاتیافتگان گفتند آخرین بار در حالی او را دیدند که برگههای یادداشت را محکم گرفته بود و خود را روی زمین به سمت پنجره کشتی میکشاند. نام مردی که اطلاعات زیاد و خطرناکی داشت، در لیست غرقشدگان این کشتی منتشر شد. دستنوشتهها و یادداشتهای آلبرت در جزر و مدهای دریای سرخ از بین رفت. هفت سال بعد، دلالان اسلحه که دیگر خود را از هرگونه تحقیق مصون میدیدند، نتایج سرمایهگذاری مرگبار خود را مشاهده کردند. تمام اروپا وارد جنگی تمام عیار شده بود.
حسین خلیلی
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
دکتر محمد اسحاقی، استاد دانشگاه تهران:
محمدرضا مهدوی در گفتوگو با «جامجم»: