عکس های اختصاصی جام جم نوا از در موسیقی خراسان

غباری به دامان محمل

جام جم نوا: آوایش را از نوجوانان شهری زده این روزها گرفته تا شبانان حیران در بیابان های ایران زمزمه می کنند. خواننده های شیش و هشت خوان لس آنجلسی ترانه اش را می شناسند و بزرگان موسیقی ایران آن را بارها و بارها اجرا کرده اند. نوایش نه برای شمال خراسانِ پر از نغمه و ترانه که برای همه ایران آشناست. صدایی خش دار و گرفته با نوای سازی گوش نواز که وقتی به رعشه می افتد انگار با تار و پود آدمی کوک شده باشد. هی می خواند و می خواند ؛ غمت درنهانخانه دل نشیند ....
کد خبر: ۷۲۴۷۵۵
غباری به دامان محمل

میثم اسماعیلی : اما هیچکدام اینها او را به ایرانی ها نشناساند و تنها این تخت بیمارستان بود که او را یک شبه به صدر اخبار نشاند. حال نزار نابغه موسیقی ایرانی روی تخت بیمارستان با چشم هایی بی سو شد عکس های دو ستون و سه ستون روی پیشخوان روزنامه ها و دوباره «نوایی نوایی» شد تیتر صفحات رنگین هنری و صدای سازش حالا یکی در میان بین گزارش های ترافیکی رادیو به گوش می رسد. غلامعلی پورعطایی را نه دوتار جادویی اش نه صدای گرفته و خش دارش نه نواهای ماندگارش که تخت بیمارستان به مردم ایران شناساند. حالا او دیگر خاموش است.
×××
تربت جام هوایش پر از موسیقی و ترانه است. هر کوچه اش صاحب چندین نوازنده عاشق‏‏ که در دشت های تربت یک دستشان را کنار گوش می گذارند و همچون شیوه موذن ها آواز سر می دهند، عاشق های تربت جام هم دوتار به دست می گیرند و می نوازند. پورعطایی تنها چهره این خاک نیست و تنها چهره این خاک هم نخواهد بود. بوده اند عاشقان دیگری که ساز زده اند و آواز سر داده اند و بی مهری دیده اند. نورمحمد درپور یکی دیگر ازآنهاست. اما حالا صاحب نغمه جاودانه «نوایی نوایی» خاموش شده است. همه مایی که وقتی دلمان می گیرد «نوایی» را سر می دهیم و گاهی با هوای گرفته ابری آن را سوت می زنیم می دانیم که این رسمش نیست.

عید قربان است قربانم نمی سازی چرا؟

علی حسن زاده :‌ سالها پیش در یک بعد از ظهر پاییزی با استادغلامعلی پورعطایی تماس گرفتم تا به بهانه تهیه مجموعه عکسی با تکنیک های خاص دیجیتال از ایشان پرتره ای تهیه کنم . استاد پشت تلفن با خشوع قابل ملاحظه ای پذیرفتند و به دفتر ما در مشهد تشریف آوردند . ایشان در مکان استودیو مستقر شدندو شروع به نواختن کردند و من هم کار خود را شروع کردم . باید اعتراف کنم نوایی که از ساز استاد بلند میشد نمیگذاشت تا من یک عکاس باشم . دوستداشتم بجای اینکه تمام حواسم به نور ورنگ وزاویه باشد, ایشان بنوازند و بخوانند و من هم درنوای دوتارایشانبه عنوان یک مستمع غرق شوم. صدایی متفاوت که مانند تمامی سازهای نفس دارایرانی ,جادویی که درنواختن حضوری اش حس میشد کمتر در صدای ضبط شده اش شنیده میشد .
سالها بعد بطور اتفاقی یکی از اجرا های ایشان به مناسبت عید قربان در تلویزیون را دیدم که ایشان شعری با مطلع " عید قربان است قربان نمیسازی چرا ؟"را با حس و حال خاصی میخواند . لحن متفاوتی که با عث میشد تا هر زمان که نام عید قربان ویا پورعطایی میآمد نا خود آگاه به یاد این اجرای ایشان می افتادم .شاعرش را هنوز نتوانسته ام پیدا کنم . همیشه در ذهنم بود تا دردیدار بعدیمان از ایشان بیشتر در باره آن اجراوشعر بپرسم .
متاسفانه دیدار بعدی ما رخ نداد . امروز استاد با پرکشیدنش در روز عرفه و خاکسپاریش در روز عید قربان نا گفته های زیادی در باره این بیتی که بسیار محزون اجرایش میکرد به من گفت.... نا گفته هایی که در ظرف کلام و کلمه نمیگنجد.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها