جام جم سرا:در بسیاری از کشورهای اسلامی چندهمسری براحتی از سالها پیش به ضرورتی پذیرفتهشده و امری پسندیده بوده است، اما کافی است در ایران ما کسی چنین باشد تا خیلیها داستان مشکلات آن خانواده را مثل قصههای هزار و یک شب تعریف کنند!
اما این بار قصد نداریم قصه این افراد را از زبان دیگران بشنوید، میخواهیم پای صحبت خودشان بنشینیم تا بدانیم چه میشود که یک خانم با تمام آرزوهایش همسر دوم میشود.
من هم آدمم
ملیحه زیبا و تحصیل کرده است، اما دختر خانه بود و هرگز بعد از اتمام تحصیلاتش از خانه بیرون نمیرفت. ملیحه دوستان زیادی نداشت؛ در آستانه ۴۰ سالگی بود، اما تا به حال ازدواج نکرده بود. عاقبت مردی که یکی از آشنایان او را میشناخت و ۵۰ ساله بود به خواستگاریاش آمد. مرد زن و یک فرزند داشت و ملیحه به شدت دلش میخواست صاحب همسر و فرزند شود. مرد مدرک ارائه داد که طلاق گرفته است و بعد از اینکه همه چیز جدی شد و ازدواج صورت گرفت، رفتارهای مشکوک شروع شد.
ملیحه میگوید: «دختری ساده و روستایی بودم، اما آنقدر احمق نبودم که نفهمم شوهرم دارد با زن دیگری قرار و مدار میگذارد. یک بار که دختر همسرم داشت با تلفن صحبت میکرد فهمیدم شوهرم با همسر اولش قرار میگذاشت. با همسرم صحبت کردم و از او پرسیدم با همسر سابقت مشکلی داری؟ گفت هیچ مشکلی نیست در مورد بردن و آوردن بچه است. او هم حق دارد بچه را ببیند.»
«چند روز بعد خواهر شوهرم مرا به خانهاش دعوت کرد. اینکه بدون همسرم مرا دعوت کرده بود، برایم عجیب بود. او که واسطه این امر به اصطلاح خیر شده بود به من گفت: «همسر سابق برادرم میخواهد رجوع کند و یا وکیل بگیرد تا بچه را بگیرد. برادرم هم برای رجوع ناراضی نیست. چه میکنی؟ طلاق میگیری یا میخواهی هوو شوی؟!» او چنان به سادگی این کلمات را بر زبان راند که من با خود گفتم قربانی چه نقشه شومی شدهام «استفاده از زن دوم برای باز گردان زن اول به زندگی!»
ملیحه ادامه داد: «این حس انقدر آزار دهنده بود که نخواستم تسلیم شوم. به او گفتم: من زن عقدی شوهرم هستم و بیرضایت من نمیتواند دوباره ازدواج کند. زمان رجوع هم سپری شده است. اگر آن زن میخواهد همسر دوم شود، باید من را راضی کنند.»
وی ادامه می دهد:نمیتوانستم به روستا برگردم. به من انگ میخورد. روستاهای کوچک اینطور هستند. فکر اینکه تا آخر عمر مطلقه بمانم، آزارم میداد. تصمیم گرفتم برای زندگیام مبارزه کنم. من هم آدمم. نیاز به زندگی زناشویی، مادر شدن و خانواده دارم و غرورم اجازه نمیدهد بازیچه کسانی شوم که با وجود یک بچه نتوانستهاند زندگیشان را حفظ کنند و حالا حسادت بزرگترین انگیزهشان شده است.»
ملیحه میگوید: «امروز سه سال از آن زمان میگذرد. اوایل مردم گاه و بیگاه به من میگفتند همسرم را با زن دیگری دیدهاند و من میگفتم همسر سابقش است و به خاطر نفقه و فرزند مشترکشان رفتوآمد دارند. هنوز هم به کسی نگفتهام و برایم دیگر مهم نیست که چه میگویند. من باردارم و ازکاری که کردهام پشیمان نیستم. خانهای جدا دارم و شوهرم روزهای آخر هفته را پیش من است و من رضایت دادم به زن اولش هم برگردد و تعهدهای سنگین از او گرفتم. الان ما هر دو عقدی هستیم و خانههایمان به هم نزدیک است که همسرم در صورت نیاز هر یک از ما در دسترس باشد.
میانهمان چندان خوب نیست، زیرا به هر حال من قربانی یک توطئه شدهام، اما به خاطر فرزندانمان که با هم خواهر و برادر میشوند احترام هم را حفظ میکنیم. به عنوان دختری روستایی که تا ازدواجم از مردم زیاد حرف شنیدهام میگویم حتی یک سوم شوهر بهتر از بیشوهری است. دست کم دهان مردم بسته میشود و خیلی چیزها هم میشود تجربه کرد.»
سهیلا معتضدی، مشاور و روانشناس در این باره میگوید: «فشار اجتماعی و روانی ناشی از مجرد زیستن در محیطهای سنتیتر شدیدتر است؛ گرچه همسر دوم بودن نیز در این جوامع فشار روانی زیادی دارد، اما کمتر از مجرد بودن است.
دختر مجرد در جامعه سنتی زیر نگاه همه کنترل میشود و با این پیشفرض که ممکن است به خاطر نیازهای جنسی خطا کند، به عنوان کسی که شایستگی مادری و همسری ندارد و روی دست خانواده مانده با الفاظی چون ترشیده و پیردختر تحقیر میشود و با هر همکلامی که از روی ضرورت با مردی نامحرم داشته باشد ممکن است دچار تهمت و افترا شود. علاوه بر اینها، فشار ناشی از نزدیک شدن وی به سالهای یائسگی و ترس از هرگز همسر یا مادر نشدن نیز وی را به نازلترین شرایط راضی میکند، تا جایی که حتی حاضر میشود به ازدواج موقت تن در دهد تا نیازهای درونی خود را ساکت کند.
اما از طرفی دچار مخفی کاریهایی میشود که اگر صیغه کرده باشد، تردد یک مرد به خانهاش را زیر نظر میگیرند، بابت بارداریاش تحت فشار قرار میگیرد؛ ممکن است مرد هرگز فرزندش را نپذیرد و هرگز مناسبات خانوادگی با خانواده همسرش نداشته باشد و رسما پذیرفته نشود.»
من فرق دارم
سمیرا از آن دخترهای شیک و خوشگل امروزی با دماغ عمل کرده و صورت برنزه و رژ لب شبرنگ، اسطوره تور زدن در میان دوستانش بود. این را خودش میگوید.
سمیرا ۲۵ ساله که با مدیر شرکتی که در آن کار میکرده ازدواج کرده و حالا خودش مدیر یکی از شرکتهای اقماری همسرش است، بی اینکه از این حرف ناراحت شود یا خجالت بکشد میگوید: «دنیا محل رقابت است و آن کسی برنده میشود که بهتر باشد.من زن دوم نمیشوم، من همیشه اول هستم؛ این را میتوانید از زن دیگر شوهرم بپرسید. همسرم فقط از روی ترحم و مسوولیتشناسی مقداری از پولش را به آنها میدهد، اما دلش مال من است. آنقدر پول دارد که ماهی دو سه میلیون از دست دادن برایم مهم نباشد. او ماهی یک بار هم سراغ همسر اولش نمیرود و پسرش هم به اینجا میآید. خدایی مادرش خانمی کرده و ذهن او را نسبت به من خراب نکرده، چون پسرش که فقط پنچ شش سال از من کوچکتر است، وقتی به اینجا میآید، من را مثل یک دوست میداند. گویا پدرش قبل از من هم یا دوستانی داشته یا زنش را دوست نداشته چون آنها به خانه نرفتنش عادت داشتند.»
وقتی در مورد زن اول میپرسم میگوید: «گوشهگیر و کمحرف، چهرهای معمولی، کمی چاق، خانهدار و البته دست پخت خوبی هم دارد. خوب بهتر، چون من و شوهرم بیشتر غذا را بیرون میخوریم یا سفارش می دهیم؛ هر وقت همسرم هوس غذای خانگی میکند او نیازش را رفع میکند. او تحصیلش را بعد از ازدواج و بچه دار شدن رها کرده. بنده خدا سال دوم مهندسی صنایع غذایی بوده.»
این همسر دوم به اصطلاح موفق، ۱۵ سال با همسرش اختلاف سنی دارد و معتقد است آنقدر مهارت و توانایی و زیبایی دارد که بتواند همسرش را در این آشفته بازار رقابتی حفظ کند. به هر حال باید دید!
«محمود نویدی»، جامعهشناس در این مورد میگوید: «بنا کردن بنایی بر ویرانههای خانه دیگری کار درستی نیست و از سوی جامعه نیز تقبیح میشود.»
وی میافزاید: «در جامعه ما همیشه همسر اول مورد ترحم قرار میگیرد و همسر دوم تقبیح میشود، مگر همسر دوم مورد بیرحمی قرار گیرد و از ناچاری و با ناآگاهی در واقع فریب خورده باشد. در این صورت فشار اجتماعی بر وی کمتر است و حمایت خانوادگی را حق مسلم وی میدانند.»
این جامعهشناس معتقد است: «الگوی اجتماعی چون تعدد زوجات را صرفا به خاطر اینکه درست است یا در دین ما مباح اعلام شده را نمیتوان به راحتی رواج داد، زیرا فشار اجتماعی به ناپایداری این ازدواجها بسیار دامن میزند، خود سبب ایجاد آسیبهای دیگری میشود و برای پیشگیری از این مشکلات باید فرهنگسازی کرده و کنترل مناسبی بر این ازدواجها صورت گیرد تا حقی ضایع نشود.»
«سهیلا معتضدی»، روانشناس و مشاور خانواده نیز میگوید: «گرچه حمله عاطفی به زندگی مردان متاهل از سوی دختران و زنان جوان و بیوه چندان رایج نیست و کمتر زنانی هستند که این شیوه را بپسندند، اما چنین وضعیتی در مورد مردانی که موقعیت اجتماعی یا اقتصادی خوبی دارند و دخترانی که خود را با رقابت با دیگران اثبات میکنند و می خواهند با برتریجویی کمبودهای درونی خود را ارضا کنند، دیده میشود.اما ازدواج دوم باید با رضایت و اطلاع همسر اول باشد تا تنش و ترس همسر دوم از برملا شدن رابطه کم شود و رسما به عنوان عضوی از خانواده پذیرفته شود، حق فرزنددار شدن و شناسنامههایی با نام پدر و میراث و ... برای آنها حفظ شود و زن بتواند از مزایای همسر داشتن بهرهمند شود.»
وی میافزاید: «متاسفانه این شرایط در کمتر ازدواج دومی دیده میشود؛ اغلب زن دوم یا ازدواج موقت را تجربه میکند یا از ناچاری و فقر و مشکلاتی از این دست تن به ازدواج با مردی متاهل میدهد و در بعضی از این افراد، وضع هرگز در تعادل یا به نفع آنان تغییر نمیکند.» (دخت ایران)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در استودیوی «جامپلاس» میزبان دکتر اسفندیار معتمدی، استاد نامدار فیزیک و مولف کتب درسی بودیم
سیر تا پیاز حواشی کشتی در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با عباس جدیدی مطرح شد
حسن فضلا...، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با جامجم:
دختر خانواده: اگر مادر نبود، پدرم فرهنگ جولایی نمیشد
ازدواج حق طبیعی هر مرد و زنی هست اما بسیاری از دختران و زنان بی سرپرست جامعه ی ما این امكان رو ندارن، با مشكلات زیادی دست به گریبان هستند و افراد متاهل با بی تفاوتی و حتی سو ظن از كنار اون ها رد میشن.
در جامعه ی اسلامی ازدواج ارزش هست و در بافت عرفی جامعه ی ما این ارزش به خاطر سنت ها و باورهای غلط از بسیاری از زنان و دختران مجرد گرفته شده.
گاهی به این فكر نمی كنند كه وقتی مطابق قرآن حق تعدد زوجات برای مرد رو تحت الشعاع قرار دادند و امكان داشتن همسر و سرپرست رو از بسیاری از زنان و دختران بی سرپرست گرفتن، خود همین یعنی بی عدالتی، پس اصلا راهی باقی نمونده كه بشه از عدالت عاطفی، روحی، جسمی، مالی و.... در مورد همه ی زنان و دختران جامعه حرفی زده بشه.
شاید امثال من تو جامعه كم نیستن كه فرصتی برای ازدواج پیدا نكردند و به باور عموم و عرفی مجبور به تحمل تحقیر، فشارهای عصبی، روحی و جسمی شدند اما هدفم این هست با فرهنگ سازی هر چند حق داشتن زندگی طبیعی مثل مادر شدن و فرزند در آغوش گرفتن و... از من نوعی سلب شد، روزی به بقیه ی زنان و دختران سرزمینم داده بشه.
ازدواج جز حق الناس هست و حق نداریم به خاطر زیاده خواهی، خودخواهی، باورهای غلط و... تعدادی بقیه رو از داشتن كانون خانواده محروم كنیم