درباره مجموعه عکس «به یادگار نوشتم خطی ز دلتنگی»

پیکار با اهریمن ویرانی

کتاب جدید ابوالفضل شاهی، مجموعه عکسی است که بسادگی نمی‌شود زیر یک تیتر یا عنوان مشخص دسته‌بندی‌اش کرد. با یک‌بار دیدن عکس‌ها می‌‌شود گفت سهل و ممتنع، اما سادگی و در عین حال جزئی‌نگری نگاه عکاس به‌مرور نگاه خاص او را نمایان می‌کند.
کد خبر: ۶۶۹۷۵۱

عکاس بر اندازه قاب‌‌ خاصی تاکید ندارد و عکس‌هایش در نگاه اول، معمولی و فاقد یک زیبایی‌شناسی خاص به نظر می‌رسد، اما حسی که بعد از دیدن آنها داریم، کلوزآپ عجیبی است که در کمال خونسردی تضادهای تصویری و فرهنگی اطراف ما را با جزئیات در چشم بیننده فرو می‌کند. غیر از این، نخی که مهره تسبیح تصاویر را به هم وصل می‌کند، این است که همه آنها در منطقه کاشان ـ زادگاه عکاس ـ برداشته شده است. مجموع این ویژگی‌ها باعث می‌شود ​ دوست داشته باشم برای عکس‌ها صفت «مینی‌مالیستی» را انتخاب کنم؛ چیزی که در دیگر آثار نوشتاری یا تجسمی او هم قابل ردیابی است.

شاهی توضیح می‌دهد گشت‌وگذار و ثبت تضادها میراثی است که از پدر دارد. او عقیده دارد زمان، ابتذال را از هر چیز می‌شوید و ساده‌ترین عکس‌های قدیمی هم بعد از گذر سال‌ها کیفیت هنری پیدا می‌کنند.

کتاب سه مقدمه دارد که اولینش به قلم ابراهیم حقیقی، هنرمند تجسمی و گرافیست معروف نوشته شده. دومی را مجتبی ذوقی نوشته که کاش توضیح داده می‌شد کیست و غیر از دوستی شخصی چه نسبتی با کارهای شاهی دارد. مقدمه سوم را هم خود عکاس نوشته. شاید داشتن سه مقدمه برای کتابی با این موضوع و مختصات کمی دور از ذهن باشد ولی جالب اینجاست که هر دو مقدمه به جای به‌به و چهچه مرسوم در مقدمه‌نویسی، لحنی واقع‌گرایانه و حتی کم‌و‌بیش انتقادی دارند. یکی از اتفاقات خوب کتاب، دسته‌بندی عکس‌ها در سرفصل‌های مختلف و مقدمه عکاس در ابتدای هر بخش است. مثلا در بخش «آدم‌ها» نوشته که به خاطر کم‌رویی نمی‌تواند از آدم‌ها عکس بگیرد. خود همین توضیح و تناقض عنوانی که برای این بخش انتخاب شده با عکس‌هایی که از مانکن‌های بی‌جان می‌بینیم، تضاد طنزآمیزی ایجاد می‌کند که مخصوص خود شاهی و در کتاب‌ها و کارهای دیگرش هم قابل شناسایی است.

در بخش «عکاسی از نقاشی» عکس‌هایی از دیوارنگاره‌ها و نقاشی روی دیوار بقعه‌ها و خانه‌های روستایی را می‌بینیم؛ تصاویری نصفه‌نیمه و خط‌خطی از نقاشی‌های سنتی دیواری که به‌عنوان نوعی تصویرسازی شهری در زمان خودشان مخاطب عام داشته‌اند و رسانه تصویری بی‌سوادان بوده‌اند.

در بخش «کلمات»، آرزوها و عقده‌هایی ثبت شده‌اند که در قالب دیوارنوشته روی دیوارها یا آثار باستانی شهر نوشته شده، ولی جالب اینجاست که شاهی با هدف ثبت یک ناهنجار اجتماعی از آنها عکاسی نکرده و با چنین نگاهی به سراغ آنها نرفته. حتی در مقدمه کوتاهش آنها را تقدیس می‌کند و می‌گوید: «گاهی هیچ تصویری توان رقابت و قدرت بیان و دوردستی کلمه را ندارد.»

واقعا کدام جمله در فرهنگ شهری ما و رعایت نظافت از این جمله گویاتر است و بهتر جواب می‌دهد؟

تبلیغات پاستوریزه و مشوقانه شهرداری برای بموقع بیرون گذاشتن زباله‌ها یا جمله «بر پدر و مادرش لعنت و قبر مرده‌اش آتش بگیرد که در این مکان زباله بریزد»؟! شاهی همین چیزهای به ظاهر پیش پاافتاده را که بارها و بارها از کنارشان گذشته‌ایم و خیال می‌کنیم نباید رسما درباره‌شان حرف بزنیم، ثبت کرده و با نوعی آشنایی‌زدایی، اهمیت و تاثیرشان را یادآوری کرده؛ از زنگ فشاری که با بی‌سلیقگی کنار یک کاشی چسبانده شده و «احمدی» و «نژاد»ی که روی دولت در یک خانه نوشته تا «من یه پرنده‌ام» و «عشق ممنوع» و جملاتی مثل «پایین شهری‌ها و پابرهنه‌ها ولی نعمت ما هستند» از امام(ره) و دیگر دولتمردان که با شابلون یا خط کج‌و‌معوج با اسپری روی دیوارها نوشته شده و از کمرنگی‌شان می‌شود چیزهای مختلفی برداشت کرد.

اسم بخش بعد، «مرگ و مرد» است؛ دو کلمه‌ای که گویا در فارسی باستان هم‌معنی بوده‌اند و به مرور معنای مستقلی پیدا کرده‌اند. در پاراگراف دوم نقل قولی آمده از سوزان سونتاگ با این مضمون که عکاسی هنری سوگوار است و به نوعی مشارکت در میرایی، آسیب‌پذیری و بی‌ثباتی اشخاص یا اشیاست، ولی مرز نقل قول سونتاگ در این مقدمه کوتاه با گیومه یا علامت نگارشی مشابهی مشخص نشده و خواننده فقط از جنس کلمات می‌تواند حدس بزند پاراگراف اول نقل قول نیست.

قاب عکس رفتگان روی طاقچه یا دیوار خانه‌ها یا عکس شهدا در قبرستان‌های عمومی و امامزاده‌ها عنصر قالب این عکس‌هاست؛ تصاویری که در دهه 60 به چشممان آشناتر بود. یکی از عکس‌های ویژه این بخش، عکسی است که پوستر تمثال آیت‌الله مدنی را روی دیوار روبه‌رویی یک میوه‌فروشی می‌بینیم. سوژه عکس، کنتراست مفهومی پوستر با محیط نصب آن است. موضوع آخرین بخش کتاب با عنوان «فرشته»، فرشته‌های منقوش روی دیوار امامزاده‌ها و بقعه‌های قدیمی است. انگار تجسم این موجودات آسمانی هم از دست گشت ارشاد رهایی نداشته‌اند. لباس سیاهی که در این سال‌ها به تنشان پوشانده شده، عکاس را واداشته قبل از این‌که ماژیک و قلم‌موی سیاه بقیه فرشته‌ها را هم زیر روسری و چادر و لباس سیاه پنهان کند، تصویرشان را ثبت و ضبط کند. معلوم نیست چرا این بخش کم‌حجم‌ترین بخش کتاب است در حالی که می‌دانم شاهی عکس‌های بیشتر و بهتری با این موضوع دارد.

جابر تواضعی / جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها