در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
آن گونه که در پیشنویس مقدماتی کنوانسیون حفظ میراث فرهنگی معنوی آمده «رویهها و معرفها، دانشها و مهارتها، ابزار، اشیا، آثار هنری و مکانهایی که اجتماعات و افراد آن را میراث ارزشمند خود تلقی میکنند و با اصول حقوق بشر که در جهان پذیرفته شده یعنی برابری، تداوم، استمرار و احترام متقابل میان اجتماعات فرهنگی سازگار است» را میراث معنوی مینامند.
فهرست میراث معنوی یونسکو
تاکنون کشورهایی چون عراق، هند، ترکیه، اردن، آلبانی، ارمنستان، گرجستان، تاجیکستان، ازبکستان، گواتمالا، یمن، مراکش، فیلیپین، آذربایجان، برزیل، کامبوج، کوبا و مصر که جزو کشورهای جهان سوم یا در حال توسعه هستند، توانستهاند نام خود را در فهرست میراث معنوی یونسکو به ثبت برسانند.
ایران هم تا بهحال نوروز، ردیفهای موسیقی، روش بافت فرش در کاشان و فارس (ایل قشقایی)، موسیقی بخشیهای شمال خراسان، شبیهخوانی و آیینهای زورخانهای و پهلوانی را در فهرست آثار جهانی به ثبت رسانده است، اما یک سوال اساسی در اینجا مطرح است و آن این که تا چه اندازه ثبت یک اثر به حفاظت از آن کمک میکند و به ماندگاریاش میانجامد؟
بهروز وجدانی، پژوهشگر موسیقی، میراث معنوی را حاصل خرد، تلاش و ذوق جمعی و روندی میداند که از گذشتههای بسیار دور برای ما به یادگار مانده و با انتقال از نسلی به نسل دیگر به شکل سنت درآمده است. برای نمونه نوروز درشمار این گونه میراث است؛ سنتی که اگرچه جزئیاتش دستخوش تغییر قرار گرفته، اما اساس آن باقی مانده و به زندگی خود ادامه داده است. همچنان که تعدادی از نغمههای کنونی در موسیقی ایرانی هم به الحان سیگانه باربد برمیگردد.
نویسنده و گردآورنده «فرهنگ جامع موسیقی ایرانی»، میراث معنوی را به چند دسته تقسیم میکند. ترانهها، لالاییها، متلها، چیستانها و... بخش گفتاری و بازیها و نمایشهای آیینی، نمودهای رفتاری میراث معنوی را در برمیگیرند، اگرچه این تقسیمبندی اعتباری است نه حقیقی و به معنی جداکردن کامل این بخشها از یکدیگر نیست، چراکه هر کدام به دیگری تنه میزنند، برای نمونه شبیهخوانی همه این قسمتها را در بر میگیرد.
وجدانی، بازآفرینی میراث معنوی راضرورتی اجتناب ناپذیر میداند، زیرا شکل سنتها باید به روز و با نیاز انسانهای امروزی هماهنگ شوند. البته این دگرگونی نباید به گونهای باشد که اصل و اساس سنتها تغییر کند. برای نمونه لالایی، یکی از مواریث ارزشمندی است که باید به روز شود، چراکه نسل حاضر لالایی را نمیشناسد و خوب است سازمان میراث فرهنگی با بهره گرفتن از فناوری مدرن، این میراث زیبا را از مرگ نجات دهد و لالاییهای باقی مانده را به کاست و سیدی تبدیل کند.
قصهها و افسانهها
از سوی دیگر، قصهها و افسانهها هم بخش مهمی ازمیراث معنوی یک ملت را تشکیل میدهند. افسانههایی که ساخته و پرداخته ذهن مردماند؛ مردمی که با نام قصهگو و افسانهسرا در هر گوشه جهان، افسانه پیشینیان را با روایتی نو بازگو میکنند. قصهگویانی که اگرچه به باور بعضی در دنیای صنعتی و پرشتاب امروز جایی ندارند، اما کودکان هنوز هم نوای دلنشینشان و دنیای خیالانگیز قصهها را از خاطر نبردهاند؛ چراکه قصهها و اسطوره ها، واقعیت را به انسان نمایانده و بهتر زیستن را به او آموزش میدهند. همچنانکه دامنه تخیل مخاطبان خود را گسترش داده و با بردن آنها به جهانی خیالی و دیگرگون، حقیقت را به آنان نشان میدهند و ذهن و روحشان را تلطیف میکنند.
صادق هدایت، ابوالقاسم انجوی شیرازی و صبحی مهتدی، نخستین کسانی بودند که به گردآوری قصههای ایرانی پرداختند و پس از آن سنت گردآوری قصه، خواه به معنای مردم شناختی وخواه به معنای عام و ادبی آن در میان نویسندگان ایرانی رواج پیدا کرد و فرهنگ و ادبیات شفاهی ایران بر بسیاری از شاعران و نویسندگان تاثیر گذاشت، اما آنچه اهمیت دارد بهروز کردن قصهها و افسانهها، آداب و رسوم نوروز و آن چیزی است که با عنوان میراث معنوی شناخته میشود، وگرنه ثبت این میراث ارزشمند، بهتنهایی دردی را درمان نمیکند.
هیچ مکان ثابتی برای اجرای شبیهخوانی وجود ندارد
«شبیهگردانی» یا «شبیهخوانی» یا «تعزیه»، نمایشی بوده است برپایه قصهها و روایات مربوط به زندگی پیامبر اسلام و بویژه رخدادها و فجایعی که در محرم سال 61 هجری در کربلا برای امام حسین(ع) و خاندانش پیش آمد، ولی خیلی زود گسترش یافت و همه جنبههای داستانی فرهنگ توده را شامل شد.
متولیان فرهنگی باید فضایی را برای اجرای نمایشهای سنتی و آیینی در نظر بگیرند
اکنون شبیهخوانی بهعنوان میراث معنوی ایرانیان در فهرست یونسکو به ثبت رسیده است، اما ثبت یک اثر تا چه اندازه به زنده ماندن آن میانجامد. داوود فتحعلیبیگی، از مدیران انجمن تعزیه در ایران و یکی از کسانی است که مسوولیت تهیه پرونده ثبتی این اثر را بر عهده داشته است. فتحعلیبیگی بر این باور است که «ثبت جهانی هنر شبیهخوانی موجب میشود متولیان فرهنگی این هنر را به رسمیت بشناسند و شرایط لازم را برای حفظ و گسترش آن فراهم آورند وگرنه با هجوم رسانههای جدید، شبیهخوانی نیز چون دیگر سنتها و آیینهای ایرانی، رنگ میبازد و از بین میرود.»
وی در پاسخ به این سوال که شاید شبیهخوانی، نتوانسته آنگونه که باید و شاید، خود را با شرایط امروز هماهنگ کند، میگوید: «مضامین عمیقی که در دل این هنر نهفته است، هرگز کهنه نمیشود. مگر مفاهیمی چون شهادت، آزادیخواهی و عدالتطلبی به مرور زمان معنی و مفهوم خود را از دست میدهند؟ مضامین، تازه و ثابت میمانند، اما چگونه روایت کردن آنها تغییر میکند. هنوز هم با گذشت این همه سال، شبیهخوانی روح تراژدی را در ایرانیان بیدار و اسطوره شهادت را برایشان تکرار میکند». عضو هیأت مدیره انجمن تعزیه به ضرورت آسیبشناسی این هنر اشاره میکند و میگوید: «بعضی نمادها تغییر کرده، همچنان که موسیقی و نسخههای شبیهخوانی نیز دستخوش دگرگونی شدهاند. از این رو باید انجمنی تشکیل شود و به آسیبشناسی هنر شبیهخوانی بپردازد و نسخههای اصیل را استخراج کند و به شبیهخوانها اجازه ندهد که بهاصطلاح، خارج بخوانند.»
از سوی دیگر «شبیهخوانی» یا «شبیهگردانی»، میراث ارزشمندی است که امسال در فهرست میراث معنوی یونسکو به ثبت رسیده؛ هنری که میتواند گردشگران بسیاری را جذب کند، اما با تاسف باید گفت که هیچ مکان ثابتی برای اجرای دائمی این هنر وجود ندارد. فتحعلیبیگی بر این باور است: «ثبت ملی و حتی جهانی یک اثر، ماندگاری آن را تضمین نمیکند؛ به همین خاطر است که در ضوابط یونسکو، بخشی به «میراث در خطر» اختصاص داده شده است، اما ثبت آثار فرهنگی موجب شناسایی آنها و افزایش میزان حساسیتها میشود و لازم است ایرانیان آداب، رسوم و آیینهای چند صدساله خود، چون نوروز، آیینهای عاشورایی، شبیهخوانی، نقالی و... را ثبت و معرفی کنند، حتی اگر مردم دنیا نمادهای موجود در این سنتها را درک نکنند». وی به ضرورت وجود مکانی ثابت و دائمی برای اجرای شبیهخوانی اشاره میکند و میگوید: «شبیهخوانی تنها به ایام سوگواری اختصاص ندارد.به همین دلیل متولیان فرهنگی میتوانند فضایی را برای اجرای نمایشهای سنتی و آیینی چون شبیهخوانی، نقالی و نمایشهای روحوضی در نظر بگیرند، فضایی که میتواند در جذب گردشگر نیز موثر باشد، اما متاسفانه مکان ثابتی برای اجرای شبیه خوانی وجود ندارد.»
این بخشهای بیپناهافسانهها را میشناسد و داستانهای کهن سرزمینش را روایت میکند. خداوند، توانی در حنجره و سرانگشتانش نهاده که خیلیها از آن بیبهرهاند. گویی این امکان، از روز نخست سهم و «بخش» او بوده، او که «بخشی» خراسان است و در شمال این استان پهناور به سر میبرد. کار اصلی آنها چون عاشیقهای آذربایجان، داستانگویی است. دوتار مینوازند و دوتار میسازند. آنها از نسل اوزان قدیم هستند. هدایت روحی افراد قبیله، اجرای مراسم مذهبی و انتقال افسانهها و آداب و رسوم قومی به عهده اوزانها بوده و حالا بخشی از وظایف اوزانها به بخشیهای دوره معاصر منتقل شده است.
مناسبات زندگی امروز به سرعت تغییر میکند. هیچ مکان ثابتی برای اجرای شبیهخوانی وجود ندارد، با ورود رادیو و تلویزیون و ماهواره، روزگار بخشیها به خط پایان رسیده است، مشکلات مالی موجب میشود تا مردم به فرش ماشینی روی آورند و در رسانه ملی، ساعتی یا حتی دقایقی به ورزش زورخانهای اختصاص نمییابد. گویی روح پهلوانی و جوانمردی کمرنگ شده؛ رستم مدتهاست از شاهنامه رخت بربسته و حماسه خوانی، معنا و مفهومی ندارد. در چنین روزگاری است که شناسایی آداب و رسوم و غذاها و فرهنگهای مختلف و بهطورکلی آنچه میراث معنوی نامیده میشود و معرفی آن به نسل جوان از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است و سازمانها و نهادهای فرهنگی چون وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان میراث فرهنگی، صداوسیما و شهرداریها باید به این میراث ارزشمند بپردازند.
زهره نیلی
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد