گزیده سرمقاله‌ روزنامه‌های صبح امروز

رنجنامه‌ای خطاب به آقای موسوی

روزنامه‌های صبح امروز ایران در سرمقاله‌های خود به مهمترین مسئل روز کشور و جهان پرداخته‌اند از جمله «محاکمه در قاب مصلحت»،«رنجنامه ای خطاب به آقای موسوی»،«الو 125 ؟»،«آمریکا و ادبیات انقلاب در خاورمیانه»،«وحدت اسلامی ؛ راهبرد دستیابی به استقلال»،«الگوپذیری از اقتصادهای موفق همسایه»،«شرط روابط تجاری استراتژیک ایران و ترکیه»،«موش و گربه با هندی‌ها»و...که برخی از آنها در زری می‌آید.
کد خبر: ۳۸۵۸۰۰

جام جم:محاکمه در قاب مصلحت-1

«محاکمه در قاب مصلحت» عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی جام جم به قلم مهدی فضائلی است که در آن می‌‌خوانید؛از همان نخستین روزهای پس از انتخابات باشکوه سال 88، موضوع محاکمه بازیخوردگان اصلی یا همان سران فتنه مورد توقع بود و با توجه به قانون‌شکنی‌های مستمر، هزینه‌های سنگین وارد شده به مردم و نظام، هماهنگی کامل با بیگانگان، ایجاد ناامنی و ده‌ها دلیل دیگر این توقع روز به روز افزایش یافت تا جایی که نمایندگان مردم روز گذشته در خانه ملت خواستار اعدام این افراد شدند.

قوه قضاییه در مقابل همه این فشارها ضمن تصریح به محاکمه این افراد با کلید واژه «مصلحت» تاکنون به این اقدام دست نزده است. واقعیت این است که اگر قرار بود مُرّقانون ملاک عمل باشد کوچک‌ترین تردیدی در محاکمه این افراد نبوده و نیست و همچنین تردیدی وجود ندارد که مجازات این افراد سنگین و شدید باید باشد هر چند هیچ مجازاتی در این دنیا کیفر واقعی این بازیچه‌ها نخواهد بود.

با توجه به بداهت این مسأله، این پرسش جدّی است که چرا قانون اجرا نمی‌شود؟ پاسخ این سؤال علتی را جستجو می‌کند که اهمیتش از اجرای قانون بیشتر باشد و همین است که باز هم کلید واژه «مصلحت» را به تکرار می‌کشاند. این مصلحت چیست که از اجرای قانون مهم‌تر است؟ در این باره نکات زیر به اختصار در خور توجه است.

1) عدم محاکمه این افراد تاکنون، به معنای منتفی شدن محاکمه این افراد نبوده و نیست و هرگاه علت تأخیر در محاکمه برطرف شود محاکمه می‌تواند انجام شود و این افراد به مجازات برسند هر چند می‌توان این گزینه را هم تصور کرد که این افراد به عنوان «عبرت» بمانند و محاکمه نشوند.

2) ممکن است عده‌ای گمان کنند نگرانی از واکنش به محاکمه سران فتنه و مجازات آنان موجب این تأخیر شده است. این گمانه شاید در اوج فتنه سال گذشته می‌توانست تا حدی و در نظر بعضی موضوعیت داشته باشد اما حداقل از حماسه 9 دی سال گذشته به این طرف و با توجه به افت شدید جایگاه این افراد نزد افکار عمومی این گمانه دیگر مطرح نبوده است.

امروز دنیا و حتی حامیان کینه توز آنها هم فهمیده‌اند محاکمه این افراد در داخل واکنش نگران‌کننده‌ای برای نظام مردمی ایران نخواهد داشت. نگاهی به وقایع 25 بهمن که با بسیج مجدد تمام توان داخلی و حمایت‌های خارجی با آن فضاحت صورت گرفت این ادعا را ثابت می‌کند. وقایعی که صرفاً به مدد بزرگ‌نمایی رسانه‌های نظام سلطه بازتاب پیدا کرد و تجمعاتی چند ده نفره و پراکنده با شارلاتانیزم رسانه‌ای همردیف خیزش مردمی و میلیونی مصر و تونس معرفی شد.

یک‌بار دیگر توجه به این نکته لازم است که سران فتنه، امروز به نوعی در حمایت نظام هستند و اگر حفاظت آنها توسط نظام برداشته شود، معلوم نیست چه بر سر آنها خواهد آمد، حتی از سوی به اصطلاح دوستانشان و از باب پیراهن عثمان!

اما سومین و مهم‌ترین نکته این‌که، فتنه سال گذشته به عنوان پیچیده‌ترین و پرهزینه‌ترین فتنه پس از پیروزی انقلاب اسلامی، ارزنده‌ترین محصولش باید افزایش «بصیرت» در آحاد جامعه اسلامی ایران باشد. یعنی اگر این نتیجه حاصل شود هزینه‌های تحمیلی فتنه قابل تحمل می‌شود. این بصیرت ابعاد مختلفی داشت که شاید از مهم‌ترین آنها دشمن شناسی و دوست‌شناسی است.

خراسان:رنجنامه‌ای خطاب به آقای موسوی

«رنجنامه ای خطاب به آقای موسوی»عنوان سرمقاله روزنامه‌ی خراسان به قلم کورش شجاعی است که در آن می‌خوانید؛می توان ساکت و خاموش بود، می توان عافیت طلب و منفعل بود، می توان کنار نشست و تنها تماشاچی و نظاره گر بود، می توان دل بر درک حقایق و چشم بر دیدن واقعیت ها بست، می توان تنها شاهد گذر ایام بود و نامش را گذاشت زندگی، می توان در حاشیه نشست و هیچ نقشی در متن و بطن جامعه نداشت، حتی می توان شاهد سر بریدن عصاره همه فضیلت ها و اوج انسانیت و آزادگی در کربلا بود و به بهانه های گوناگون باز هم تنها تماشاچی و نظاره گر بود همان طور که در طول تاریخ عده ای چنین بوده اند، هستند و خواهند بود.

اما قضاوت وجدان های بیدار، قضاوت تاریخ و جوامع انسانی درباره این گونه افراد چه خواهد بود؟ پاسخ کاملا روشن است و مهم تر این که در فردای قیامت و به گاه حسابرسی در محضر آفریدگار هستی که تمامی درهای انکار و توجیه بسته است چه می توان کرد؟ چگونه می توان قلمی به امانت از مردم و خدای مردم در دست داشت و لااقل به اندازه فهم و بضاعت درباره آن چه در دنیا و خصوصا جامعه می گذرد چیزی ننوشت و به وظیفه ذاتی خود عمل نکرد؟ جز آن گاه که هیچ اثری در گفته و نوشته خود نیابی یا این که به هر بهانه ای از گفتن و نوشتن بازداشته شوی.

پس امروز با توسل به حق و امید به این که قلمم ره به خطا نبرد بلکه بر طریق صواب باشد، باز هم در حد توان و بضاعت بسیار اندک خود نکات و سوالاتی را درباره مسائل روز کشور از طرف خود به عنوان یک روزنامه نگار و از طرف لااقل بخشی از افکار عمومی جامعه مطرح می کنم و مخاطب اصلی این سوالات شخص آقای مهندس موسوی، یکی از کاندیداهای مطرح دهمین دوره ریاست جمهوری ایران است، و مسلم این که وی نیز در صورت تمایل به هر نحوی که صلاح بداند، محق به پاسخ دادن است.

1- آیا شما با شعارها و طرح مسائلی با مضامین هر چه بیشتر نهادینه کردن مبانی «جمهوری اسلامی» و تحکیم و تعقیب خط امام عزیز و معمار بزرگ انقلاب و نظام اسلامی و هم چنین حمایت از قانون اساسی و پی گیری مطالبات مردم و اصلاح هرچه بیشتر امور، در قالب قانون و مراجع قانونی وارد عرصه انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری اسلامی نشدید؟ و آیا قبول دارید که بخش اساسی و اعظم رای بسیار قابل توجه 14 میلیون نفر از مردم عزیز کشورمان به شما به خاطر این مواضع و سابقه نخست وزیری شما در زمان حضرت امام و هم چنین حمایت برخی از گروه ها و جریان و اشخاص وفادار و معتقد به امام، انقلاب، قانون اساسی، «جمهوری اسلامی» ولایت فقیه و رهبری بود؟

اگر قبول دارید؟ پس چرا وقتی بحث «تقلب» که حرف هایی از آن حتی پیش از انتخابات مطرح شده بود را پس از اعلام نتایج آراء به صورت گسترده مطرح کردید، اما هیچ کدام از راه های قانونی پی گیری اعتراض خود را از طریق همان مراجع قانونی که حضور شما و دیگر کاندیداها را در انتخابات میسر و قانونی اعلام کردند، پی گیری نکردید؟ و حتی آن هنگام که رهبری با سعه صدر در جلسه ای طولانی تمامی صحبت های صریح نمایندگان شما و دیگر کاندیداها را شنیدند و آن گاه که فرصت به پایان رسید و رهبری با استفاده از حکم ولایی، آن مهلت را تمدید کردند تا شاید شما لااقل از این فرصت استثنایی استفاده کنید و به بازشماری تعدادی از صندوق های آراء در حضور نمایندگان تمامی کاندیداها رضایت دهید، هم چنان بر حرف خود اصرار ورزیدید و به هیچ چیز جز تهییج و تحریک هواداران خود برای حضور در خیابان ها و اعتراض به آن چه شما «تقلب گسترده» نام گذاشتید رضایت ندادید؟

گرچه براساس گزارش ها «تخلف انتخاباتی» در برخی حوزه ها و حتی «تقلب» جزئی در برخی صندوق ها را نباید و نمی توان انکار کرد اما حتی اگر در بدبینانه ترین حالت تخلف و یا تقلب چند صدهزاری و یا حتی به فرض محال تقلب یک یا دو میلیونی را با وجود هزاران ناظر معتمد مردم و حضور نمایندگان نامزدها در تمامی حوزه ها و بر سر تمامی صندوق ها را محتمل بدانیم!! آیا می توان واقعیت روشن تر از آفتاب اختلاف 10میلیون نفری آراء شما و رقیب اصلی تان را نادیده گرفت؟

با این حال پس چرا باز هم بر تحریک و تهییج هواداران خود برای حضور در خیابان ها اصرار کردید؟ به نظر شما آیا دعوت و تحریک شما و به دنبال آن حضور ده ها هزار نفری مردم تهران (جایی که به واقع و به دلایل گوناگون بیشترین آراء شما در آن جا متمرکز بود) به تحکیم جمهوری اسلامی، خط امام و رهبری و مردم سالاری دینی و تحکیم جایگاه مراجع و علمای دینی که پیش از انتخابات به ملاقات آنان رفته بودید کمک کرد؟

آیا آن ماجرا و حوادث باعث ارتقای بیشتر جایگاه جمهوری اسلامی در منطقه و جهان شد یا...؟

آیا آن حوادث دل دوستداران و دلبستگان به تنها نظام و حاکمیتی که بر مبنای آموزه های اسلام ناب محمدی و به خواست ملت بزرگ ایران تشکیل شده را شاد کرد و امیدها را در دل مردم مظلوم جهان روشن تر کرد؟ یا متاسفانه موجی از شادی و سرور در دل بدخواهان و دشمنان ایران زمین و انقلاب اسلامی پدید آورد؟ و در مقابل دل دوستان و دلبستگان به انقلاب مردم ایران را پرخون کرد؟

آیا کشته شدن چند نفر در پایتخت در جریان آن ماجراها، نتیجه نامبارک اصرار و لجبازی شما به اعتراض های خیابانی و ناکارآمدی عملکرد نادرست تنی چند از نیروهای انتظامی نبود؟

آیا این اصرار و لجبازی در کنار خطای بسیار بزرگ برخی از نیروهای انتظامی در بازداشتگاه کهریزک و قصور و کوتاهی دادستان وقت تهران و یکی از قضات دستور دهنده برای فرستادن برخی از بازداشت شدگان به کهریزک ( بازداشتگاهی که رهبری قبل از این اتفاقات دستور تعطیلی آن را صادر کرده بودند و حتی بنا به اظهارات جناب آقای دکتر روح الامینی، رهبری تاکید کرده بودند اگر جای مناسبی برای نگهداری برخی بازداشت شدگان وجود ندارد، آن ها را آزاد کنید) موجب نشد که 2یا سه نفر از هموطنانمان و از جمله فرزند دکتر روح الامینی که خود یکی از یاران صدیق و وفادار انقلاب و امام و رهبری است،قربانی شوند و به تعبیر رهبری چیزی به عنوان «جنایت کهریزک» چهره کریه خود را به نمایش بگذارد، جنایتی که معلوم نیست اگر پی گیری های مجدانه و دلسوزانه شخص رهبری نبود چه سرانجامی پیدا می کرد و آیا اساسا اگر این جنایت توسط ایشان رسانه ای نمی شد باز هم روشن نبود که آیا کاری برای پی گیری، روشن شدن و مجازات خاطیان این ماجرا انجام می شد؟ یا خیر؟

2- آیا اصرار بر توهم انجام تقلب گسترده در انتخابات از طرف شما- و همچنین به نظر نگارنده کج سلیقگی برخی مسئولان دولتی و غیردولتی و شخص آقای احمدی نژاد به عنوان رئیس جمهور منتخب در بیان برخی سخنان و مواضع و به کاربردن برخی عبارات که نمی توان نقش آن سخنان و مواضع را در تحریک تعدادی از کسانی که به رقیب اصلی او رای داده بودند و همچنین طرح بعضی مسائل بی ارتباط و مسائلی که طرح آن ها قبل از «اثبات» در مراجع ذی صلاح، شایسته نبود در جریان مناظرات انتخاباتی را نادیده گرفت- باعث نشد شادی رکوردشکنی بیش از 80 درصد حائزین شرایط و حضور 40 میلیونی مردم در انتخابات و ثبت یک نصاب جهانی در مردم سالاری به تلخی آلوده شود.

3- آقای موسوی شما که با تابلوهای باورمندی به قانون اساسی و اصل مصرح ولایت فقیه در آن قانون و شعارهایی مبنی بر بسط و تثبیت و ارتقاء جایگاه «جمهوری اسلامی» وارد عرصه شدید، آیا نمی دانستید که وقتی هواداران خود را تهییج و تحریک به حضور در خیابان ها می کنید، ممکن است علاوه بر اکثریت هواداران شما که معتقد به نظام و قانون اساسی و جمهوری اسلامی هستند و حتی در بین آنان برخی از رزمندگان دوران دفاع مقدس و خانواده شهدا نیز دیده می شدند، افراد دیگری اعم از فرصت طلبان، سلطنت طلبان، ته مانده های منافقان، معدود مخالفان نظام و برخی افرادی که به دنبال فضایی برای اغتشاش گری هستند، خود را در دل جمعیت جا بزنند و فجایعی ایجاد کنند که نه تنها امنیت عمومی جامعه را برهم بزنند بلکه حیثیت نظام و کشور را زیر سوال ببرند و منافع ملی و مصالح کلی ملک و ملت را به خطر بیندازند؟

شاید چنین فرض و حالتی را در ذهن خود تصور نمی کردید، که در این صورت آیا واقعا نمی توان حداقل به این نکته حکم کرد که شما به خاطر برخوردار نبودن از دوراندیشی لازم و تصور فروض مختلف در مسائل، دچار ساده انگاری مفرط و بلکه ساده لوحی هستید و یا شده اید؟

و اگر این مفروض درست باشد قدر مسلم چنین فردی نمی تواند و نباید مدعی جایگاه خطیری همچون ریاست جمهوری کشور مهم و بزرگی مانند ایران باشد.

البته یک فرض دیگر هم در این مقال قابل طرح است و آن فرض این است که شما به عنوان کسی که بعد از دوره نخست وزیری و کسی که پس از گذشت یک دوره ای، از طرف رهبری به عنوان عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام منصوب شدید، همه این حوادث یا لااقل بخشی از این حوادث را می توانستید پیش بینی کنید اما باز هم به جای پی گیری اعتراض خود از راه های قانونی به تهییج هواداران خود برای اعتراض های خیابانی اقدام کردید، آنگاه در چنین فرضی آیا نمی توان به شما- و آقای کروبی یکی دیگر از کاندیداهای معترضی که مجموع آرایش از آرای باطله و کمتر از پانصد هزار بود و حتی او نیز به پی گیری قانونی اعتراض خود تن نداد- حداقل اتهام افتادن در دام فتنه ای بزرگ و پیچیده را نسبت داد.

4- آقای موسوی آیا بزرگترین افتخار و سرمایه و محل اتکای شما نخست وزیربودن در زمان حضرت امام و خدمت به ملک و ملت در کسوت نخست وزیری نظام جمهوری اسلامی نبود و نیست؟

آیا علم پرافتخار نخست وزیری زمان امام (هرچند آن زمان هم در کار شما قصورها و کج سلیقگی هایی وجود داشته است) را هنوز در دست دارید همان امامی که انقلاب و نظام اسلامی را بنیان نهاد و بارها و به صراحت می گفت «جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد» اگر آن علم تنها یک نماد و نمایش نبود که - به نظر نگارنده حداقل در ابتدا نمایش نبود- چرا وقتی برخی افراد که خود را در جمع هواداران شما در تجمعات اعتراض آمیز جا زدند، و شعارهای ساختارشکن، توهین به ولایت و رهبری و از همه مهم تر و تاسف بارتر این که شعار «جمهوری ایرانی» به جای «جمهوری اسلامی» که همیشه مورد تاکید امام بود را سردادند اما حداقل نگارنده حتی یک بار نه در جایی خوانده و نه از زبان کسی شنیده که شما به صورت جدی و اثرگذار مخالفت خود را با این شعار انحرافی مطرح کرده باشید و لااقل برای حفظ حرمت هواداران واقعی و معتقد به جمهوری اسلامی و خط امام بین آنان و کسانی که با سنگرگرفتن پشت سر جریان سبز و در پناه آن به دنبال روزهای سیاه دوران حاکمیت استبداد طاغوت و حاکمیت استعمار بودند و یا در خوشبینانه ترین حالت می توان گفت که درصدد تهی کردن جمهوری اسلامی از محتوای اصیل و مورد تاکید امام و مردم و رهبری بودند، «خط کشی» کنید و صف معدود بدخواهان و معاندان را از صف هواداران خود جدا کنید.

اسف بارتر این که شما حتی در جریان اهانت عده ای مزدور و مخالف اسلام و اهل بیت عصمت و طهارت به ساحت قدسی حضرت سیدالشهدا و اهانت و سوزاندن پرچم های عزای سرور و سالار شهیدان و آزادگان جهان در روز عاشورا، موضع قابل قبول و مطابق با خواست آحاد مردم عاشق اهل بیت ایران زمین نگرفتید. آقای موسوی شما در جریان حمایت های اجنبی ها و بیگانگان و بدخواهان ملت ایران از جمله برخی سران دولت آمریکا، رژیم صهیونیستی و حتی منافقان چه واکنشی از خود نشان دادید، شما قاعدتا در دشمنی آمریکا و رژیم صهیونیستی با نظام اسلامی و مردم ایران تردید ندارید همان دشمنانی که اصلی ترین تحریک کنندگان و حامیان صدام برای تجاوز به ایران و تحمیل جنگی هشت ساله بر مردم بودند جنگی که به شهادت بیش از 220 هزار نفر از بهترین فرزندان این ملت، جانبازی هزاران نفر از بهترین های این مرز و بوم، یتیم شدن هزاران غنچه نورسته و نونهال از فرزندان این ملت و همچنین تحمیل حدود هزار میلیارد دلار خسارت بر این مملکت منجر شد. پس چرا محکم و آشکارا از آنان تبری نجستید؟

شما به خاطر مسئولیتی که در کشور داشته اید و سن و سالی که دارید حتما بیش از بسیاری از مردم جنایت های وحشیانه منافقین را و به خاک و خون کشیدن صدها تن از مردم کوچه و بازار و ترور ده ها تن از بزرگان و سرمایه های انقلاب را به خاطر دارید پس چرا پاسخی دندان شکن به حمایت های این جنایتکاران از خود ندادید و نمی دهید؟

آقای موسوی با وجود این که شما نظر صریح امام، مردم، نظام و رهبری را درباره مردم مظلوم و خصوصا مسلمانان مظلوم و به ویژه مسلمانان مورد تجاوز قرار گرفته فلسطین را می دانستید و حتما خودتان نیز براساس عرق انسانی اسلامی و ایرانی خود، باید مدافع مظلوم باشید در مقابل شعار انحرافی «نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران» نیز واکنش در خور و لازم نشان ندادید.

5- آقای موسوی آیا به نظر شما مجموعه اتفاقات و حوادث رخ داده پس از انتخابات، به نفع کشور و مردم و در جهت تامین منافع ملی و مصالح ملی و تقویت جمهوری اسلامی و تحقق هرچه بیشتر آرمان های امام و انقلاب بود یا ضربه ای بود که تنها به لطف خداوند، تدبیر هوشمندانه رهبری و همت و حضور آگاهانه توده های میلیونی مردم و تمامی دلسوزان انقلاب با سلایق گوناگون در صحنه باعث شد که کشور از گردنه این گذرگاه سخت و خطرناک عبور کند و از دام این فتنه پیچیده نجات یابد.

آقای موسوی، نگارنده به عنوان یک کمترین از جامعه بزرگ ایرانیان، قبول دارم برخی از آرمان های بلند امام و رهبری آن چنان که باید در برخی امور فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و ... به دلایلی هنوز محقق نشده است و در برخی امور تا رسیدن به حد مطلوب و ایده آل در شئون مختلف جامعه از جاری شدن کامل عدالت در دستگاه قضا گرفته تا برخی امور اجرایی و تصمیم سازی و تصمیم گیری در برخی مسائل فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی فاصله داریم و علی رغم دستیابی به افتخارات عظیمی از جمله رسیدن به اوج استقلال و رهیدن از زنجیرهای وابستگی در برخی زمینه ها با تحقق اهداف انقلاب و نظام فاصله و بعضا در برخی امور دچار انحراف شده ایم اما آیا ایجاد اصلاح در روند امور جز در سایه پایبندی به اصول، ارزش ها و جز در درون خانواده انقلاب و استفاده از ظرفیت مردم و ظرفیت تمامی وفاداران و دلسوزان دین و میهن و انقلاب و جمهوری اسلامی امکان پذیر است؟

6- آقای موسوی از نظر نگارنده رای تمامی شرکت کنندگان در انتخابات دارای احترام است و از این منظر تفاوتی نمی کند که آحاد ملت به کدام شخص و سلیقه و گرایش رای داده اند اما همان طور که آن 14میلیون رای براساس شعارهای نخست وزیر دوران امام به نام شما درآمد و محترم است - و البته امروز دیگر بر همگان روشن است که پس از عملکرد و موضع گیری‌ها و بیانیه های شداد و غلاظ شما چند درصد از آن همه رای، هنوز می تواند در کیسه شما باشد؟ - مسلما رای دیگران از جمله 24میلیون رای مردم به آقای احمدی نژاد به عنوان رئیس جمهور منتخب و قانونی کشور باید محترم شمرده شود، آیا به راستی در این مدت، احترام این آراء و رئیس جمهور منتخب، رعایت شده است؟ هرچند ممکن است بخشی از آرای ایشان نیز به دلایلی دچار ریزش شده باشد.

سوای این که عده قابل توجهی شیوه مدیریت و سلیقه  آقای احمدی نژاد را قبول ندارند- اما آقای موسوی باید به خاطر داشته باشیم که عده بسیار بیشتری به دلایل گوناگون اساسا به شما و سلیقه شما رای ندادند.

7- رهبری پس از حوادث پس از انتخابات سال گذشته با سعه صدر بارها و بارها براساس ژرف نگری و دوراندیشی بر نکات کلیدی و کاملا معنادار و دلسوزانه ای از جمله «جذب حداکثری و دفع حداقلی» تاکید کردند و با تحمل همه سختی ها و خون دل خوردن ها گاه به اشاره و تلویح و گاه کاملا به صراحت عوامل و ریشه اصلی فتنه سال گذشته را بیگانگان و اجنبیان و دشمنان قسم خورده کشور و ملت ایران معرفی کردند و با این تدبیر به روشنی نشان دادند که راه برای بازگشت و همنوایی وهم صدایی شما با خواست اکثریت قریب به اتفاق آحاد ملت و توده های عظیم مردم باز است.

حتی می توان ادعا کرد که از شواهد و قرائن چنین بر می آید که نظام و رهبری با این که به روشن شدن زوایای جنایت کهریزک و محاکمه متهمان و خاطیان و همچنین شناسایی و محاکمه عامل حادثه کوی دانشگاه تاکید دارند، - که البته تاکنون آن گونه که باید روند اجرایی شدن به نتیجه رسیدن این خواست رهبری و مطالبه به حق مردمی از پیشرفت مناسبی برخوردار نبوده است - اما علی رغم آن حوادث تلخ و سهم و نقش آشکار آقای موسوی و دیگر معترض انتخابات، هنوز و تا این لحظه، بر اساس مصالح کلی کشور، با محاکمه این دو در دادگاه علی رغم این که خواست کثیری از مردم کشور است، موافقت نکرده اند.

آیا این خود نشانه ای روشن از این نیست که نظام و رهبری تا آن جا که ممکن بود تلاش کردند که «فرزندان انقلاب» پا از دایره و حریم بزرگ «خانواده انقلاب» بیرون نگذارند؟

اگر امثال این کمترین چیزهایی از مشی و روش و سعه صدر رهبری شنیده ایم، اما امثال آقای موسوی علاوه بر رابطه خویشاوندی سال ها از نزدیک با ایشان کار کرده اند و میزان تقوا، تعهد و اخلاص، استقامت و پایمردی ایشان را در راه اعتلای دین و میهن و جمهوری اسلامی و همچنین میزان ارادت قلبی و عملی این خلف صالح خمینی را به راه و مرام و سیره امام را درک کرده اند و از نزدیک با بسیاری از خصوصیات و ویژگی های شخصیتی این مرجع تقلید و بنده شایسته خداوند آشنا هستند.

با تمامی این اوصاف اما معلوم نیست چرا آقای موسوی حتی پس از آن جلسه خصوصی با رهبری باز هم دست از ادعا و توهم و لجاجت بر نداشت و هرازگاهی بیانیه ای آن چنانی صادر کردند و گویی خود به دست خود هر روز به دنبال این بودند که پل های پشت سر خود را یکی پس از دیگری خراب تر کنند و درهای بیشتری را بر روی خود ببندند.

8- آقای موسوی، چرا شما آن جا که باید خط کشی می کردید، نکردید، ولی پس از آن همه اتفاقات و تلخ کامی ها که به کام ملت تحمیل شد، در این مقطع زمانی پس از آن که صدا و خواست مردم را در حماسه 9دی سال گذشته در راهپیمایی 22بهمن سال قبل شنیدید و امسال نیز شاهد شکوه حضور مردم در 22بهمن بودید، 22بهمنی که مردم کشورمان علاوه بر بزرگداشت پیروزی انقلاب خود، خوشحالی و همراهی و حمایت خود را از مردم مسلمان و مظلوم مصر ابراز می کردند و خود را در شادی این مردم رهیده از دیکتاتوری مبارک و رژیم وابسته اش سهیم می دانستند و در حالی که غرب و خصوصا آمریکا و اسرائیل پس از ناامیدی از امکان بر قدرت ماندن مبارک، ابتدا به اشاره و سپس به صراحت نگرانی شدید و وحشت خود را از روی کار آمدن یک نظام اسلامی در مصر، شبیه به آن چه در ایران است ابراز کردند آری در چنین شرایطی آقای موسوی و آقای کروبی، چرا با بهانه کردن حمایت از مردم مصر باز بیانیه ای و درخواست مجوز کردید تا شاید عده ای را برای ریختن به خیابان ها تحریک کنید. چرا نمی خواهید قبول کنید که توده های میلیونی مردم میهن اسلامی در 22بهمن و سالروز پیروزی انقلاب خود با تمام وجود مراتب حمایت و شادمانی و همراهی خود را با مردم مظلوم و رهیده از جنگ استبداد و دیکتاتوری مبارک اعلام کردند، چرا دوباره خط کش برداشتید و قصد داشتید بین آحاد ملت خط و خط کشی راه بیندازید. چرا در این هنگامه که بسیاری از تحلیلگران خیزش مردم مصر را الگو گرفته از انقلاب اسلامی مردم ایران می دانند، دوباره برای بنگاه های خبرپراکنی صهیونیستی و غربی خوراک و بهانه تهاجم تبلیغاتی و رسانه ای به ایران تهیه کردید.

چرا درست در هنگامی که غرب در صدد تشدید تحریم های اقتصادی علیه کشورمان است، و در موقعیتی که رئیس جمهور ترکیه به همراه هیئتی 260نفره که بیشتر آنان در زمینه های اقتصادی فعال هستند، وارد ایران شده اند و این سفر به نوعی از تلاش موثر مسئولان کشور برای کاهش اثرات تحریم  ها بر کشورمان حکایت می کند، دوباره بیانیه می دهید و اسف بارتر این که این بار نیز بوق های تبلیغاتی آمریکا، اسرائیل و منافقین باز در جهت انجام این خط کشی و شکل دهی 25 بهمن در مقابل 22بهمن بسیج می شود و باز هم شما در قبال حمایت آن ها هیچ موضعی نمی گیرید.

اما همه ملت بزرگ ایران به خوبی شاهد بودند که این بار نیز فتنه ای دیگر به سرانجام نرسید و با وجود تبلیغات گسترده شبکه های مختلف ماهواره ای تنها عده ای معدود به صورت پراکنده از مجموع جمعیت 75 میلیونی کشور تجمعاتی داشتند و متفرق شدند.

آقای موسوی آیا این بار هم احتمال نمی دادید که ممکن است فرصت طلبان و آشوب گران فجایعی مانند سال گذشته ایجاد کنند؟ یا چنین مسائلی را احتمال می دادید و باز هم بیانیه صادر کردید؟

آقای موسوی حتما شنیده اید که بر اساس خبرهای رسیده و تایید شده در جریان تجمعات چند ده نفری روز دوشنبه در برخی نقاط تهران خون دو نفر که یکی از آنان دانشجوی هنر و عضو بسیج بوده بر زمین ریخته شد و به شهادت رسیدند، گرچه هنوز معلوم نشده که ضارب یا ضاربان دقیقا چه کسانی بوده اند اما آیا به نظر خودتان بیانیه شما چقدر در بروز این اتفاق و حادثه تلخ و سوءاستفاده های مجدد دشمنان نقش داشته است؟

آقای موسوی آیا برای خود هیچ نقش و سهمی در ریخته شدن خون چند نفر در جریان حوادث پس از انتخابات سال گذشته و خون ریخته شده دوشنبه شب یعنی 25بهمن 89تصور نیستید؟

گرچه در تلخ کردن کام مردم پس از آن حماسه بزرگ و شرکت 40 میلیونی مردم در انتخابات سال گذشته برخی مسئولان و دیگرانی غیر شما نقش داشتند و البته که سهم و تقصیر شما و لجبازی های شما و تکرار همان ادعا و توهمات و اصرار بر آن ها در تلخ کردن کام مردم بسیار بیشتر از هر کس دیگری است، اما یقینا در به تلخی کشاندن شیرینی بیست و سومین سالروز پیروزی انقلاب که با سقوط دیکتاتور مصر نیز همزمان شد و کام ملت ایران و ملت های تحت ستم و استبداد و استعمار را نیز شیرین کرد، شما آقای موسوی اصلی ترین نقش را به تلخی کشاندن این شیرینی دارید.

چرا که باز برای بدخواهان ملت، فرصت و بهانه ای ایجاد کردید که در لوای چند تجمع چند نفری و پراکنده علاوه بر تهیه خوراک تبلیغاتی علیه ایران، خون دیگری بر زمین ریخته شود.

آقای موسوی آیا بهتر نبود قبل از افتادن به دام فتنه و ایفای نقش اصلی در حوادث سال گذشته و حادثه اخیر، ضمن پی گیری اعتراض خود از مسیرهای قانونی، آن سرمایه قابل توجه آرای خود و «خود» را برای دوره های بعد انتخابات و حتی تاریخ نگاه می داشتید و بر توهم و خواست غیرقانونی خود اصرار نمی ورزیدید و تا این اندازه دچار هوای نفس نمی شدید تا امروز که اگر نگوییم همه مردم ایران، لااقل می توانیم بگوییم اکثریت مردم خواستار محاکمه شما نباشند.

خدا کند همه ما و این کمترین در فردای قیامت و هنگامه حساب و کتاب پاسخی برای نیات و اعمال، گفتار و نوشته ها و مواضع خود داشته باشیم.

با این حال، آقای موسوی، کاش شما خود را، موسوی نخست وزیر جمهوری اسلامی را این چنین حیف نمی کردید و اسیر هوای نفس و گرفتار در دام فتنه و فتنه گری نمی شدید.

این انقلاب و مردم هوشیار و بصیر صاحب این انقلاب ثابت کرده اند و بارها به خوبی نشان داده اند هر کس به هر دلیل و بهانه ای اعم از بدفهمی و کج سلیقگی و یا ... با آرمان های اصیل امام و انقلاب و مطالبات واقعی مردم زاویه  بگیرد و یا در مقابل آن بایستد، این مردم خودشان آنان را از گردونه خارج می کنند و برای آنان فرقی نمی کند که آن شخص یا گروه از کدام قشر و طبقه و گروه باشد، دانشگاهی باشد یا حوزوی حتی اگر در کسوت قائم مقام رهبری باشد.

بسیاری از مردم ماجرای آیت ا... شریعتمداری و آیت ا... منتظری را به خاطر دارند که امام بزرگوار به خاطر حفظ نظام جمهوری اسلامی که آن را اوجب واجبات می دانستند، چگونه با آنان رفتار کردند و مردم نیز به راحتی و به تبعیت از ولی فقیه زمان خود آنان را از گردونه خارج کردند.

پرواضح است ملتی که حتی این گونه افراد را به خاطر ضعف هایی که داشتند به حاشیه می راند، به سادگی می تواند آقای موسوی امروز را نیز برای همیشه از گردونه خارج و منزوی کند و حتی به پای میز محاکمه بکشاند.

کیهان:الو 125 ؟

«الو 125 ؟»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی کیهان به قلم محمد ایمانی است که در آن می‌خوانید؛تصویرها معمولا نماد و نشانه اند. دلالت می کنند و راوی هویت هستند. مثل آن تصویری که عکس فرعون مصر را برداشتند و جای آن قاب «الله»(جل جلاله) را گذاشتند. یا آن تصویر که انقلابیون مصر در صف نماز جماعت ایستادند و سر به سجده شکر بر زمین نهادند. یا مثل همین 22 بهمن 1389 خودمان که در آینه انتفاضه مصر تابید و فجر در فجر شد از انطباق آینه ملت ها با هم. 22 بهمن هم امتداد میدان امام حسین(ع) تا انقلاب و آزادی یک قاب بزرگ بیش نبود از دریای خروشانی که موج برمی داشت و از این بزرگراه به خیابان های اطراف سرریز می شد.

روز دوشنبه 25 بهمن نیز یک تصویر فانتزی تبدیل به نماد و نشانه شد تا دلالت کند بر تمامیت ستادی که قرار بود در این روز جریانی را طراحی کند و به صحنه آورد. این تصویر نماد شد چون برپاکنندگان نمایش 25 بهمن از صبح تا بعدازظهر همان روز بر نماد و نشانه بودن آن- از سر قحطی تصویر و سوژه- اصرار داشتند. روز هم که به سر آمد، همان تصویر تنها جلوه واقعی خیالی بود که کارگردانان به مدت یک هفته در آن دمیده و فربه کرده بودند. آن تصویر، عکس مبهم مردی است که از جرثقیلی مرتفع و چند ده متری بالا رفته، از اتاقک کنترل گذشته، به نوک بازوی جرثقیل رسیده و آنجا متوقف شده است. چند ساعت بعد معلوم شد مقداری پول و مصرف مخدر توهم زا او را به این مخمصه کشانده است. همان ماهواره ها و شبکه های مجازی که «اسب تروای 2 »را به نام انتفاضه مصر و تونس و به کام اسرائیل و آمریکا از یک هفته پیشتر راه انداخته بودند، تنها تصویر به روزی که از سرنوشت و مقصد دومین درازگوش تروا ارائه کردند، همین تصویر بود؛ بر بلندای جرثقیل و بر نوک بازوی آن! زبان بسته پشیمان!

از آنجا که قیافه آقای ایکس در این تصویر سمبلیک پیدا نیست، می توان عکس را به عنوان یک معما مطرح کرد و چهره ها و قیافه های متعددی را که در سناریوی تروای2 کارگردانی و نقش آفرینی کرده اند، جای چهره آن مرد تصور کرد. توهم، توهم است چه از نشئگی و «اکس» باشد و چه ناشی از جاه طلبی یا فریب اطلاعاتی. مهم این است که وقتی نشئگی از سر پرید و طرف خود را بر بلندای جرثقیل چند ده متری ساختمانی و بر نوک بازوی گردان و لرزان آن دید، چه حس و حالی داشته باشد. لابد ناظران کنجکاو تصور کرده اند که او می خواهد با آن نوار سبز خودکشی کند و قهرمان شود! اما او دنبال تاجیان آتش نشانی می گردد تا پایین بیاورندش و به این ترس لعنتی از ارتفاع پایان دهند. مأموران امداد ساعتی بعد به دادش رسیدند و به کابوس وی خاتمه دادند. اما دیگرانی که با او از جرثقیل توهم بالا رفتند و بر نوک یکی از شاخه های آن آویزان مانده اند چه؟ کسی می تواند آنها را نجات دهد؟

صورت آقای ایکس در این تصویر سمبلیک پیدا نیست و می شود قیافه همه سناریونویسان و کارگردانان و نقش آفرینان را جای صورت وی گذاشت. چه کسانی؟ مثلا قیافه پت و مت هایی که پای نامه دیکته شده کذایی برای راهپیمایی را امضا کردند و پروژه تروای2 را کلید زدند. همان دو نفری که به اسم درخواست مجوز راهپیمایی اعلام همبستگی با ملت مصر، چرخ ارابه تروا برای سرویس های جاسوسی اسرائیل و آمریکا و انگلیس شدند شاید که آشوب تازه ای را کلید بزنند. دو ورشکسته به تقصیری که گویا مانند «برسیسا» اراده شان روی اراده شیطان قفل شده و مجبورند لحظه هلاکت نیز- به احتمال نجات- ابرو پایین آورند و او را تعظیم کنند. آیا وضعیت این دو بهتر از آن آدم تعطیل العقلی است که بخت یارش بود و مأموران امداد آتش نشانی به دادش رسیدند؟ یاغیان شاخ شکسته ای که نوک جرثقیل لجاجت و تکبر ایستاده اند و آرزو می کنند که این جرثقیل، جرثقیل کوتاهتری برای به دار کشیدنشان بود و به این کابوس پایان می داد. مگر لجاجت، در خردسوزی کم از «روانگردان» و «مخدر» دارد؟ مگر کم بوده اند لجوجانی چون ابولهب و ابوجهل که با سر تا قعر دوزخ سقوط کردند و حاضر نشدند به وسعت «حق» در آیند؟ این کلام حکیمانه از امیرمؤمنان است که «اللجاجه تسلّ الرأی. لجاجت، اندیشه و تدبیر را تباه می سازد» (نهج البلاغه، حکمت 179). و این حکمت نیز از زبان آن حضرت جاری شده که «قد اضاء الصبح لذی عینین. همانا صبح روشن است برای کسی که دو چشم بینا دارد» (حکمت 169). نخوت و لجاجت آدمی را چندان کور می کند که روز روشن را انکار کند یا خاک بر آفتاب بپاشد، شاید که از فروغ آن بکاهد.

چشم از نوک جرثقیل برندارید. صورت های دیگری نیز از آن بالا هویداست. مثلا همین هیلاری خانم کلینتون که خیال کرد با مخدر توهم زایی به اسم تویتر و فیس بوک و شبکه مجازی می توان جنبش سرهم کرد. خیال کرده بود اینجا هم گرجستان و اوکراین و اروپای شرقی است. باورش شده بود- یا مجبور شده باور کند- که سر کوچه آش می دهند. روز 41 فوریه (52 بهمن ) صفحه ویژه وزارت خارجه فخیمه آمریکا در تویتر راه اندازی شد و طبق معمول، این خبر بر بوق رسانه ها رفت که وزارتخانه متبوع خانم کلینتون از مدیران تویتر خواسته عملیات به روز رسانی را به خاطر مسئله مهم ایران و راهپیمایی 52 بهمن به تأخیر بیندازند. و در آن وزارت عریض و طویل یا در مجموعه پرهزینه سازمان اطلاعاتی و جاسوسی آمریکا گویا قحطی خرد آمده بود که یکی از آن میان نگفت عزیز من هر گردی که گردو نیست. کسی نگفت که میخ در پریز فرو بردن، شاید بازی مهیجی باشد اما این بازی را دو بار نمی شود تکرار کرد. وقتی زدی شبکه مجازی را تا هفت پشت سوزاندی و آتش آن را به جان سازمان آشوب انداختی، دیگر از دست هیچ آتش نشانی کاری برنمی آید.

قیافه های دیگری هم بر بالای جرثقیل دیده می شوند. مثل آقای اوباما یا لئون پانتا رئیس سازمان سیا و رابرت گیتس وزیر دفاع که هنوز هم کار اطلاعاتی را مهم تر و جذاب تر از ارتش آمریکا می داند. یا حضرات صهیونیست، نتانیاهو و ایهود باراک (وزیر دفاع)، آویگدورلیبرمن و دانی ایالون (وزیر و معاون وزیر خارجه) و باردو (رئیس موساد) یا بسیاری دیگر از سران آمریکایی و صهیونیستی که عکس هایشان در آلبوم عکس های حسنی مبارک موجود است. یک روز پیش از اجرای وارونه پروژه تروای2 بود که همین جناب دانی ایالون در جمع سران سازمان های صهیونیستی آمریکا گفت «بزرگ ترین تهدید، نه تحولات مصر و تونس، که حکومت توطئه گر و فتنه گر ایران است، کشوری که به کمک همدستان منطقه ای، هدف های خود را پیش می برد. نباید بگذاریم ایران از بی ثباتی های پدید آمده برای پیشبرد اهدافش استفاده کند. ما باید این فرصت ها را بسوزانیم.»

شاید گفته شود که آنها فرجام فتنه و آشوب سال گذشته را در 9دی و 22بهمن88 و 98 دیده بودند، پس چرا دوباره ریسک کردند؟ خطایی در این صورت مسئله نهفته است و آن کلمه «ریسک» است. ریسک مربوط به کسی است که فرصت انتخاب دارد و می سنجد اما کسی که مثلاً درحال غرق شدن در باتلاق است قدرت و فرصت اندیشیدن ندارد. او به هر چیزی که دم دستش باشد چنگ می اندازد، ریسمان باشد یا گیاه و شاخه درخت و یا مار زهرآگین. شوخی نیست، مصر و اسرائیل با هم درحال سقوط هستند. «سینا» در مرز مصر و فلسطین آبستن رویدادی است به بزرگی تولد موسی(ع)، آن هم پس از سه دهه نیرنگ و قساوت آمیخته در این منطقه تا شاید کابوس فرعون درباره ولادت موسی جامه حقیقت به خود نپوشد. و این بار هم- مانند 33 سال پیش که موسی در عمق کاخ فرعون و در پایگاه ثبات آمریکا (ایران) بالید و سر به انقلاب گذاشت- شوق انقلاب در دیگر پایگاه ثبات برای آمریکا و اسرائیل (مصر) برخاسته است، هر چند که این روایت تمام داستان نیست.

واشنگتن تایمز از قول جاناتان اسپایر (کارشناس مرکز مطالعات جهانی در هرتسلیای اسرائیل) درست می نویسد که «هسته مرکزی ماجراهای خاورمیانه جای دیگری است؛ ایران. اکنون به طور پیوسته کشورهای منطقه به منظومه ایران می پیوندند. ایران به کمک سوریه جبهه ای از متحدان را به راه انداخته که حزب الله لبنان و گروه های اسلامگرا در عراق و حماس در فلسطین را شامل می شود. حتی ترکیه و قطر هم به منظومه ایران پیوسته اند. این حلقه اتحاد، بسیار بد و نامطلوب است. در مقابل، مصر [سابق] و سعودی و اردن و مراکش و تشکیلات محمود عباس قرار دارند. اکنون ائتلاف خواستار نابودی اسرائیل در حال تقویت است و به مصر نزدیک می شود.» در چنین فضایی اگر سیا و موساد و ام آی6 به ورشکستگانی نظیر اولی و دومی و سومی دخیل نبندند، چه گلی به سر بزنند؟ یا عبدالله سعودی یک میلیارد دلار بی زبان را مانند علف خرس نثار این جماعت نکند، پس به شرم الشیخ کوچ کند؟ یا از این سو، طرف معامله جرج سوروس و راسموسن دانمارکی، به عتبه بوسی ملک عبدالله در اردیبهشت 88 مشرف نشود، چه کند؟ یا آقای توهم به 05 میلیون دلار صدقه محمودعباس و تشکیلات او امید نبندد، چشم به دست و اراده ملت داشته باشد؟ همذات پنداری است که این جماعت لنگه به لنگه را به هم رسانده است... اگرچه بالای جرثقیل!

اسلام هراسی، شیعه هراسی و ایران هراسی هیچ کدام به مددشان نیامد. ویکی لیکس را علم کردند تا بگویند ایران چه قدر مغضوب کشورهای مرتجع از قاهره تا ریاض و امان و منامه و دوبی و صنعاست، نفهمیدند که همین بر قرب و محبوبیت جمهوری اسلامی نزد ملت ها می افزاید. نفهمیدند که وقتی از قول «امیر عبدالله رو به قبله» بگویند «سر مار را باید در ایران کوبید» دل های بیشتری را متوجه قبله انقلاب می کنند... تا اینکه مصر فوران کرد و اردن و یمن و بحرین به لرزه افتاد. چه باید کرد؟ چه می توانستند؟ قرار شد خاک بر آفتاب بپاشند و پنجه بر سیمای تابناک ایران بکشند شاید که از تابندگی و الهام بخشی بیفتد. همان رسانه ها که تا هفته ها به سانسور حقایق انتفاضه اسلامی مصر و تونس پرداختند، خیز برداشتند از گلوله برفی «هیچ» که دست به دست می گردانند و بزرگ می کنند، بهمن انقلاب و جنبش در ایران بسازند. پیش قاضی و معلق بازی!؟ کاریکاتور بازی و تصویرسازی واژگونه و بدلی پیش نسخه حی و حاضر انقلاب که دیگر بار در 22بهمن 88 و در بزرگراه امام حسین(ع)- آزادی به حرکت درآمده بود؟

چی فکر می کردند، چی شد؟ قرار بود موتور الهام بخش انقلاب را خاموش کنند تا سودای اقتدا به ملت ایران در سر ملت دیگری نیفتد. قرار بود حاشیه ای در ایران بسازند و نگاه افکار عمومی را به این نقطه منحرف کنند تا آن طرف، متن انتفاضه و انقلاب اسلامی رو به فوران را ولو به ضرب و زور ارتش مصر و کماندوهای اسرائیلی- آمریکایی منکوب نمایند. قرار بود قهرمان بسازند، مثل بوعزیزی تونس! اما همه جای این «مهندسی معکوس» طی 02 ماه گذشته وارونه بود و محال بود آخرین حلقه آن وارونه از آب درنیاید. به نام قانون گرایی، آشوب راه انداختند. به اسم جمهوریت، مقابل مردم سالاری و رأی اکثریت ایستادند. به نام امام و انقلاب و قانون اساسی، قلم حذف روی همه ارزشها کشیدند. روز قدس، اشغالگران بیت المقدس را از خماری 03ساله درآوردند و 31آبان و 61 آذر کوشیدند چکمه آمریکایی ها را برق بیندازند. عاشورا که شد، با لشکر «مردمان خداجو» از خجالت عمرسعد درآمدند و روز 22بهمن 88- از شدت بلاهت- اسب تروا را ساز کردند تا در روز پیروزی انقلاب، ملتی را به زیر بکشند! این مسیر، ایستگاه دیگری نمی توانست داشته باشد جز روز ولنتاین (41فوریه) که در آن به نام ملت مظلوم مصر و تونس، نشان دادند که دم به دم شتر نتانیاهو و اوباما و مبارک گره زده اند و تا هرجا که آنها پی شوند و رم کنند و بگریزند، اینان نیز پاندول وار در «حرکت» و «جنبش» خواهند بود... ولو بالای جرثقیل و انگشت نمای خلایق.

این سرنوشت کسی است که از ارزشها برگردد و رذیلت را جای فضیلت برگزیند. به تعبیر امیرمؤمنان کسی که لااقل در دل خویش فضیلت و معروفی را نپذیرفت و منکری را زشت نشمرد، زیر و رو می شود و بالای او جای پایینش و پایین او جای بالای وی می نشیند (حکمت 375 نهج البلاغه). اینجا آغاز واژگونه بینی است. این نهایت مهندسی معکوس است حتی اگر بر بلندای جرثقیل رفته باشی. اینجا ارتفاع پست است. اینجا آتش نشانی و امداد و 125 هم نمی توانند به کمک کسی بروند.

جمهوری اسلامی:تلاش آمریکا برای مهار تدریجی قیام ملت‌های عرب

«تلاش آمریکا برای مهار تدریجی قیام ملت‌های عرب»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی جمهوری اسلامی است که در آن می‌خوانید؛روند تحولات مصر همچنان در کانون توجهات شبکه‌های خبری جهان قرار دارد. در عین حال، که علیرغم سقوط مبارک، با جایگزینی نظامیان حاکم به جای وی، عملاً تغییر محسوسی در ساختار قدرت صورت نگرفته است. ژنرال محمد حسین طنطاوی وزیر دفاع و فرمانده نیروهای مسلح مصر از موضع ریاست شورای عالی نظامی، جایگزین مبارک شده و حتی "احمد شفیق" نخست‌وزیر موقت نیز رسماً اعلام کرده است که از شورای نظامی دستور می‌گیرد. بدین ترتیب در واقع نوعی جا به جائی نظامی صورت گرفته و یک نظامی (مبارک)، جای خود را به نظامی دیگر (طنطاوی) داده است.

آنچه در مصر طی روزهای اخیر صورت گرفته، در واقع تکرار همان الگوئی است که در دهه قبل در الجزایر انجام شد و حاکمان علیه خودشان کودتا کردند تا "شاذلی بن جدید" کناره گیری کند و قدرت را به نظامیان بسپارد. الجزایر پس از آن به مدت دو دهه در هرج و مرج فرو رفت و مشخصاً ساختارهای نظامی - امنیتی به جای آنکه نظم و امنیت را در الجزایر برقرار کنند، به فجیع‌ترین جنایات سازمان یافته پرداختند تا بلکه مردم الجزایر از انتخاب خود و گرایش به فعالان اسلامی منصرف و پشیمان شوند.

بیم آن می‌رود که نظامیان مصری هم با ترفند مشابهی سرنوشت قیام پرشکوه ملت بزرگ مصر را دچار انحراف نمایند. این نکته از آن جهت اهمیت دارد که از یکطرف ملت مصر به تحولات مشکوک اخیر با تردید می‌نگرد و حاضر نیست صحنه را ترک نماید و از طرف دیگر آمریکا و رژیم تل آویو با حساسیت فراوان سعی دارند نظامیان را برای ادامه راه مبارک، تحت فشار قرار دهند.

"رابرت گیتس" در روزهای اخیر بارها با ژنرال طنطاوی در تماس بوده است و نکته مهمتر اینکه دقیقاً از همان ابتدای شکل گیری تظاهرات مردمی در میدان التحریر قاهره، طنطاوی با سفر به واشنگتن برای اجرای مراحل مختلف طرح‌های آمریکا در مصر، از نزدیک توجیه شده است. موضوعی که به این روند تردیدآمیز، ابعاد نگران کننده‌ای می‌دهد اینست که مبارک هنوز در "شرم الشیخ" به سر می‌برد و در واقع ممکن است هر لحظه به قدرت باز گردانده شود. بدین ترتیب، سئوال اصلی اینست که از یک دیکتاتور فرتوت 82 ساله چه کار دیگری ساخته است؟

طنطاوی همچنین با "ایهود باراک" وزیر دفاع رژیم صهیونیستی نیز در تماس مستقیم بوده است. بعلاوه نتانیاهو در پایان جلسه هیئت دولت از عملکرد نظامیان مصری حمایت و قدردانی کرد!

این بدان معنی است که مقامات جدید مصر همچنان فرمانبر آمریکا و صهیونیستها هستند. موضوع دیگر به تعهد نظامیان حاکم به قرارداد ننگین کمپ دیوید باز می‌گردد که قبل از اعلام تعهد قاهره، طی دستورالعمل اوباما رئیس‌جمهور آمریکا رسماً از تریبون کاخ سفید اعلام گردید و سپس نظامیان حاکم آنرا پذیرفتند.

بدین ترتیب نه تنها آمریکا و صهیونیست‌ها که حتی نظامیان حاکم نیز عیناً همان راه انحرافی گذشته را می‌روند و همان تخلفات را عیناً تکرار می‌کنند. طبعاً از مردم مصر هم نباید انتظار داشت که رفتار با مبارک را در مورد نظامیان جانشین و دست نشانده، ادامه ندهند.

البته مردم مصر تاکنون از هرگونه برخورد خشونت آمیزی پرهیز کرده‌اند و با صبر و متانت سعی داشته‌اند مواضع روشن خود را منعکس نمایند اما اگر اقدامات روزهای اخیر نظامیان ادامه یابد و احیاناً تشدید گردد، چه بسا که با رفتار متقابل مصری‌ها مواجه شود. فراموش نکنیم که نظامیان حاکم و حتی آمریکا و صهیونیستها اصرار دارند قضایای مصر را خاتمه یافته معرفی نمایند. آنها می‌گویند ما حرف دل مردم و پیام قیام آنها را شنیدیم و مبارک نیز کنار رفت. در نتیجه لازم است آنها به خانه‌هایشان باز گردند و فرصت دهند تا مسائل پیگیری شود. این همان فرصتی است که آمریکا و صهیونیستها دقیقاً به آن احتیاج دارند تا بلکه بتوانند ابتکار عمل را در اختیار بگیرند. ولی مردم حرف دیگری دارند و آن اینکه ما خون نداده‌ایم که مبارک جای خود را به نظامیان دیگری بسپارد.

طبعاً تا روی کار آمدن یک طیف غیرنظامی به حضور در صحنه ادامه خواهیم داد. با این حال، رسانه‌های وابسته اصرار دارند مسئله را "مختومه" تلقی کنند و با کاهش تبلیغات رسانه ای، زمینه‌های "سانسور تدریجی" بر تحولات مصر را فراهم سازند. اکنون تلاش بر اینست که التهابات عظیم سیاسی - اجتماعی که در روزهای اخیر در الجزایر، اردن و یمن هم به وسعت مشاهده شده با اعمال سانسور خبری به فراموشی سپرده شود و به تدریج فرصت‌های طلائی برای تحکیم مجدد رژیم‌های خودکامه بر فضای منطقه فراهم گردد و دیکتاتورهای مادام العمر، همچنان بر مقدرات ملتهای عرب حاکم بمانند.

البته این آرزوی دشمنان اسلام است ولی اگر قرار بود اراده آنها موثر باشد، امروزه در تونس و مصر دیکتاتورهای مادام العمر سخن می‌گفتند ولی این سرنوشت در انتظار سایر همتاهای آنها نیز هست.

رسالت:آمریکا و ادبیات انقلاب در خاورمیانه

«آمریکا و ادبیات انقلاب در خاورمیانه»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی رسالت به قلم  دکتر حشمت‌الله فلاحت پیشه است که در ان می‌خوانید؛دیروز خانم "هیلاری کلینتون" وزیر خارجه ایالات متحده آمریکا در موضعی شتاب آمیز گفت: "آمریکا در کنار مخالفان جمهوری اسلامی است." نوع واکنش آمریکایی‌ها به حادثه 25 بهمن تهران نشان می دهد که آنها به شدت به دنبال یک "فضای حیاتی" و تجدید نفس بعد از موج غرق کننده تونس و مصر هستند. آمریکایی‌ها که با امواج انقلابی دنیای اسلام مواجه شده‌اند، به دنبال انحراف این تحولات اصیل و ایجاد آشوب در کشورهایی هستند که مخالفان سنتی راهبردی آمریکا می‌باشند.

ادبیات واقعی انقلاب در خاورمیانه، آن بنیادی است که در بهمن 1357 درایران و 32 سال بعد در همان روز در مصر شکل گرفت. این انقلاب "ضد استبدادی" شروع می‌شود و به واسطه نقش منفی استعمار، به سرعت ماهیت "ضد استکباری" خود را نیز بروز می‌دهد. استبداد تونس و مصر سقوط کرده است و اکنون آمریکا به دنبال جلوگیری از سرایت قیام‌های ضد استبدادی به دیگر کشورهای اسلامی همراه خود و در عین حال جلوگیری از فاز دوم انقلابات مصر و تونس، یعنی جنبه‌های ضد استکباری آن است.

پیش از این مطرح کرده بودیم که آمریکا و برخی از همراهان غربی و عربی آن تلاش دارند که با شطرنجی کردن تحولات خاورمیانه، مانع از دست رفتن مدیریت زنجیروار آن شوند. به هر حال با توجه به بیداری مسلمانان منطقه اکنون امکان سدسازی در مقابل این امواج خروشان وجود ندارد.

در قالب طرح فوق هر حرکت انقلابی باید با حرکت‌ها یا تحرکات ایذایی و حتی جنگ توالی یابد و به عبارتی بعد از هر "خوان سفید" شطرنج خاورمیانه یک "خوان سیاه" شکل گیرد تا زنجیره تحولات مردمی خاورمیانه منقطع گردد. جنگی که به ایران تحمیل شد، بلافاصله بعد از انقلاب و با هدف جلوگیری از صدور آن شکل گرفت و ایرانیان مظلومانه هشت سال ناجوانمردانه‌ترین سیاست‌ها را تحمل کردند، چون آمریکا نمی‌خواست حاکمیت مردمی در خاورمیانه استقرار یابد.

کسانی که تحولات مصر را صرفا با توجه به شرایط داخلی آن کشور تحلیل می‌کنند، با نقص در تحلیل مواجه خواهند بود. چند روز پیش مادر شهید "خالد اسلامبولی" هنگام حضور در میدان "التحریر" مصر با استقبال گسترده انقلابیون مواجه شد. خالد اسلامبولی را همگان در ایران و دنیای اسلام می‌شناسند. او یک افسر مبارز مصری بود که بعد از امضای پیمان "کمپ دیوید" توسط "انور سادات" و در جریان یک رژه نظامی، سلف "حسنی مبارک" را به قتل رساند.

با شهادت اسلامبولی، او و خطش در مصر و دنیای اسلام مظلوم واقع شد و در طول ایام مصری‌ها برقراری مجدد رابطه با ایران را به ظاهر به برداشتن نام این شهید از خیابانی در تهران منوط کرده بودند و اکنون آنها که در کنار آن خط ضد سازش ایستاده بودند، نزد مردم مصر "عزیز"اند.

در کنار سرزمین‌های اشغالی یعنی در قلب منافع ملی ایالات متحده، فلسطینی‌ها بلافاصله بعد از پیروزی مردم مصر، خواستار بازگشایی مرز "رفح" شدند. معنای این امر، پایمال کردن سالیانه دو میلیارد دلار کمک امنیتی - نظامی به دولت مبارک به خاطر "سوزنبانی" مهمترین منطقه استراتژیک در"پاشنه آشیل" رژیم صهیونیستی است.

موج تحولات اخیر، آمریکا را به عقب نشینی گام به گام واداشته است.
آنها ابتدا با "خانه ثبات" خواندن مصر، سعی در مایوس ساختن مخالفین مبارک داشتند. با شروع تحولات، اوباما مبارک را متحد استراتژیک خود خواند تا به او روحیه دهد و زمانی که این حرکت منجر به شکل گیری نخستین شعارهای ضد آمریکایی در میان معترضان به استبداد شد، رئیس‌جمهور آمریکا خواستار توجه مبارک به خواسته‌های مردمی شد و سرانجام زمانی که مبارک می‌خواست بدون توجه به مصالح دوستان غربی خود، بر استبداد پافشاری کند واشنگتن آخرین پیام را برای او فرستاد و آن اینکه: آمریکا حاضر نیست به خاطر قدرشناسی خدمات گذشته مبارک، آینده استراتژیک خود را به کلی قربانی نماید و این سرنوشت دیکتاتورهایی است که ظهور و بروز و سقوط آنها فقط حاصل تبانی قدرت‌ها است.

 مردم مصر به خوبی می‌دانند که در میان محافظه‌کاران و ضد انقلابیون عرب، حتی در رسیدن به اهداف داخلی انقلاب خود نیز دچار مشکل خواهند بود. به همین دلیل حتی اگر نخبگان حرفه‌ای دوران انتقال به مواضع محافظه کارانه روی آورند، مردم چاره‌ای جز صدور انقلاب به دیگر کشورهای عربی ندارند. اکنون هیچ جای دنیا شور و شوق فضای مجازی و امکانات جدید ارتباطی از جمله پیام‌های کوتاه تلفن همراه در مصر را ندارد.

تجربه تحولات ایران و اسلام نشان داده است که همواره حرکات و اندیشه‌های اصیل در راستای منافع و مصالح ملت ایران و سرزمین‌های اسلامی بوده است و حرکت‌های غیر اصیل تحمیل شده از بیرون، تنها با هدف ضربه‌زدن به وحدت و توسعه کشورهای اسلامی و جلوگیری از تحقق خواسته‌های اصیل آنها شکل گرفته است. واکنش منفی به هر گونه علامت شکل گرفته نزد آمریکایی‌ها در ایران و در دنیای اسلام ضروری است. آنها همان کودتاگران 28 مرداد32، ضد انقلابیون 1356، مهاجمان نظامی 1359 (جنگ تحمیلی) و تحریم کنندگان بی‌رحم دارو، فناوری و قطعات هواپیمای امروز ایران هستند. کدام عقل سلیم می‌پذیرد که صاحبان غیر انسانی‌ترین اخلاق سیاسی، مصالح و منافع مسلمانان و مردم ایران را به عنوان معیار رفتارهای خود مطرح نمایند؟

قدس:وحدت اسلامی ؛ راهبرد دستیابی به استقلال

«وحدت اسلامی ؛ راهبرد دستیابی به استقلال»عنوان سرمقاله روزنامه‌ی قدس به قلم غلامرضا قلندریان است که در آن می‌خوانید؛امروز، بر اساس دیدگاه برادران اهل سنت سالروز تولد پیامبر اعظم(ص) و آغاز هفته وحدت است. پیامبر، رحمت عالمیان و منادی صلح جهانی، منشأ و مبدأ وحدت برای مسلمانان است و امت اسلامی با نام آخرین پیامبر الهی، هویت پیدا می کند. نام گذاری هفته وحدت، در دنیای کنونی که دشمنان دین مبین اسلام و امت پیامبر آخرالزمان، تلاش می کنند بستر تفرقه آنها را فراهم کنند، فرصت مناسبی برای بازخوانی مؤلفه های انسجام بخش است تا پیروان این دین آسمانی، همگرایی مثال زدنی را تجربه کنند.

امسال در حالی ملتهای مسلمان به استقبال جشن سالروز میلاد پیامبر عظیم الشأن اسلام می روند که جهان اسلام تحولاتی را تجربه می کند که نویدبخش آزادی ملتها از زیر یوغ استعمار مدرن است. حرکت جوانان تونسی، جرقه ای در خرمن خشم و نفرت ملتهای مسلمان علیه نظام سلطه ایجاد کرد، به نحوی که گسترش روزافزون اعتراضها در منطقه، عرصه را بر نظامهای مستبد و طرفدار غرب تنگ نموده است. استراتژی تفرقه بین مسلمانان قطعاً از ناحیه بیگانگان و دشمنان ملتهای مسلمان پیگیری می شود، زیرا آنها از این رهگذر می توانند به اهدافشان دست یابند، در حالی که هزینه های اقدامهایشان را مسلمانان پرداخت می کنند.

دشمنان تلاش می کنند همواره مانع انسجام بین جهان اسلام شوند و پیگیر این موضوع هستند که اثبات نمایند مسلمانان به دلیل وجود اختلافهای گسترده، نمی توانند به اتحاد دست یابند. طبیعی است، تاکنون نظام سلطه از طریق دو اهرم تحکیم و تثبیت نظامهای مستبد و حمایت از آنها، توانسته است از طریق عوامل داخلی خویش مطالبات مشروع سیاسی و دینی مسلمانان را سرکوب کند و فرصت هر گونه همگرایی را از مسلمانان سلب نماید تا زمینه ائتلاف فراهم نگردد، زیرا هرگونه نزدیکی عقیدتی و فکری، منجر به اتفاقهایی خواهد گردید که اکنون در تونس و مصر و دیگر کشورهای اسلامی، در شرف وقوع است.

جهان اسلام امروز با داشتن 1/5 میلیارد نفر مسلمان، 57 کشور اسلامی و برخورداری از 65 درصد ذخایر نفت و گاز تنها در منطقه خاورمیانه و ... از توانمندیهای منحصر به فرد و گسترده ای برخوردار است. این توانمندی قادر است زخمهای دیرینه جامعه مسلمانان را با تجویز داروی وحدت امت اسلامی درمان نماید و زیاده خواهیهای بیگانگان را که در غفلت و بی خبری امت اسلامی سرمایه فرهنگی و اقتصادی دنیای اسلام راغارت می نمایند، با بن بست مواجه نماید. اگر جغرافیای اسلامی بر اساس مؤلفه های مورد وثوق به یک توافق دست یابند، می توانند به عنوان بزرگترین تشکل در بین تشکلهای موجود منطقه ای و بعضاً جهانی، قدرت تأثیر گذاری داشته باشند.

اگر همسویی در جامعه اسلامی، بر اساس آموزه های دینی شکل بگیرد و از تعهدهای دیپلماتیک و مرکب کاغذ فراتر رود، می تواند به استراتژی مبارزاتی تبدیل گردد. بدون تردید، کسی نمی تواند منکر این واقعیت شود که علل توفیق نیافتن مسلمانان فلسطینی در وصول به نتیجه منطقه ای و قابل انتظار با وجود 7 دهه مبارزه با رژیم صهیونیستی، بی تفاوتی ملتهای اسلامی و حمایت نکردن دولتهای اسلامی بوده است که حتی این رفتار سبب جرأت و جسارت بیشتر تل آویو گردید و توانست بر اقدامهای ضد انسانی خود در کرانه باختری و بخصوص باریکه غزه بیفزاید. دبیرکل جماعت اخوان المسلمین مصر، خواستار تشکیل ائتلاف و همگرایی بین شیعه و سنی برای مقابله با رژیم صهیونیستی شد و اعلام نمود که آماده ایم زیر پرچم حزب ا... بجنگیم. این اظهارات از سوی آقای محمد مهدی عاکف که از وی به عنوان لیدر بزرگترین جریان اسلامی در دنیای اسلام یاد می شود، عنوان گردیده است.

بر کسی پوشیده نیست، راهبرد جبهه استکبار در راستای نفوذ در دولتهای اسلامی، دامن زدن به اختلافهای شیعه و سنی است تا از این رهگذر هزینه های لشکرکشی به مناطق مورد نظر را، کشورهای هدف بپردازند. ماجرای جنگ سعده، انفجار حرم ائمه(علیهم السلام) در عراق و قراردادن شیعه و سنی در مقابل یکدیگر - که این موضوع با درایت مرجعیت در عراق حل و فصل گردید- مبین ایجاد تفرقه و گسست در بین مسلمانان است. رویارویی بین دو جریان فتح و حماس در فلسطین که درگیری از محور فلسطینی- اسرائیلی به فلسطینی- فلسطینی تغییر یافت، موجبات خرسندی اتاقهای فکر صهیونیستی را فراهم کرد، زیرا آنها این اتفاق را یک موفقیت ارزیابی کردند. پر واضح است، جهان اسلام این حوادث را خروجی سناریوهای لندن و واشنگتن می داند که از غفلت، بی تفاوتی، سطحی نگری مسلمانان و وابستگی زمامداران بهره برده و چنین رخدادهایی را برنامه ریزی می کنند.

تحولات جاری در مصر، تونس، الجزایر، یمن، اردن، بحرین و دیگر کشورها همگی بیانگر ائتلاف نانوشته بین جریانهای اسلامی و مردمی است که سالهاست از تحقیر بیگانگان در رنج هستند. اینک دومینوی به صحنه آمدن مردم، نمادی از اتحاد اسلامی برای مقابله با نوکران آمریکاست که تلاش می کنند با ساقط کردن این نظامها، مطالبات سرکوب شده مشروعشان را تحقق ببخشند. فریاد ا... اکبر از زبان معترضان حکومتهای جائر، فراخوان عمومی در جهان اسلام به سوی وحدت است. این ندای توحیدی، بیانگر مبارزه با طاغوت و جایگزینی حکومتهای اسلامی را نوید می دهد. وضعیت عراق، افغانستان و زخمهای وارد بر پیکر مجروح جهان اسلام در فلسطین و جولان و شبعا و جنوب لبنان، همه و همه امت اسلامی را به ضرورت همبستگی فرا می خواند.

بدین ترتیب، اگر امت اسلامی و جهان اسلام با این هویت در مناسبات بین المللی و ادبیات سیاسی به شکل محتوایی و کارکردی وارد عرصه تعاملات شود، می تواند با بهره گیری از ظرفیتهای نیروی انسانی کارآمد و خلاق، ارزشی، اقتصادی و سیاسی خود، به عنوان یک بلوک قدرت در مقایسه با بلوک بندیهای دیگر، قاعده بازی را حداقل در محدوده گستره جهان اسلام با دیگر بازیگران تعریف نماید و از ذرات پراکنده، حاشیه ای و بی اثر، به بازیگری مؤثر در روابط بین کشورها تبدیل گردد.

مردم سالاری:الگوپذیری از اقتصادهای موفق همسایه

«الگوپذیری از اقتصادهای موفق همسایه»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی مردم سالاری به قلم شهرام صدوقی است که در آن می‌خوانید؛چند روزی است که مسوولین کشورمان میزبان بالاترین مقام و هیات همراه کشور همسایه مان ترکیه هستند. ترکیه، کشوری که تا چند سال پیش با معضلات اقتصادی بزرگ همچون بالا بودن شدید نرخ رشد تورم دست و پنجه نرم می کرد و تورم چند ده درصدی را تجربه کرده است. ترکیه که اقتصادی رها از دلارهای نفتی دارد برای رهایی از مشکلات کمرشکن اقتصادی خود راهکارهایی را در پیش گرفته است که شاید برخی از آن نسخه ها برای اقتصاد بیمارگونه  ما حکم علاج داشته باشد.

کشور همسایه تجربه حذف چند صفر از پول ملی خود را در پرونده عملکردهای اقتصادی خود دارد، تجربه ای که اقتصاد ترکیه را از تورم بی حد و حصر نجات داد و هم اکنون این کشور را در زمره کشورهای موفق منطقه قرار داده است. حذف صفرهای اضافی از پول ملی کشورمان نیز مقوله ای است که از مدت ها پیش سرلوحه کار بانک مرکزی قرار گرفته اما به اعتقاد کارشناسان اقتصادی بزرگترین معضل پیش روی حذف 3 صفر از ریال ایرانی هجوم تورم به اقتصاد ایران خواهد بود.

آنها معتقدند و همچنین کارشناسان اقتصادی دولت و بانک مرکزی نیز بر این نکته تاکید دارند که نخست باید افزایش سطح عمومی قیمت ها کنترل شود سپس در خصوص حذف صفرها از پول ملی اقدام شود. به عقیده نگارنده مطلب حال که مقامات اقتصادی ترکیه در کشورمان به سر می برند بهترین موقعیت برای استفاده از تجربیات آنان در موفقیت های اخیر اقتصادیشان است وحتی بیراه به نظر نمی رسد که اگر ضرورت الگوپذیری از اقتصاد ترکیه در اقتصاد کشورمان مدنظر قرار گیرد.

همانطور که اعلام شده براساس هدف گذاری های سند چشم انداز کشور، تا سال 1404 ایران باید در همه بخش های اقتصادی، اجتماعی و غیره رتبه نخست را در منطقه کسب کند.  طبق همین هدف گذاری ها نرخ رشد اقتصادی کشور باید به هشت درصد برسد، این در حالی است که متاسفانه اکنون که 6 سال از تدوین این سند می گذرد و تنها 14 سال تا زمان تحقق فرصت داریم فاصله زیادی را با اهداف پیش بینی شده در پیش داریم.

اگرچه چند مدت طولانی است که میزان رشد اقتصادی در بخش هایی همچون صنعت، تجارت و کشاورزی و سایر شاخص های مهم اقتصادی همچون بیکاری، میزان ذخایر صندوق توسعه ملی یا همان ذخیره ارزی سابق و سایر شاخص ها از سوی مراکز دولتی و رسمی کشور اعلام نشده اما از قرائن این طور به نظر می رسد که در حوزه های اقتصادی متاسفانه به دستاوردهای لازم دست پیدا نکرده ایم.

الا ن که کشور در مرحله جراحی بزرگ اقتصادی قرار دارد و فضای کسب و کار همچون سایر ارکان بنیادی اقتصادی کشور نیز تحت تاثیر این جراحی قرار گرفته نمی توان انتظار بهبود میزان شاخص های اقتصادی در شرایط کنونی را داشت. بیشترین چالش ها در حوزه صنعت و تولید دیده می شود و حتی رشد اقتصادی در این بخش از اقتصاد کشور به حدود صفر درصد نیز می رسد.

ایران اگر در اندیشه کسب قله های رفیع اقتصادی تا 16  سال آینده باشد حداقل باید به رشد اقتصادی بیش از 10 درصد در بخش صنعت و کشاورزی دست یابد تا بتواند متوسط رشد اقتصادی کشور را که متاثر از سایر بخش هاست به حداقل هشت درصد برساند.  بزرگترین نقطه افتراق دو کشور ترکیه و ایران در کسب درآمد حوزه گردشگری است. همانطور که بارها روی آن نیز تاکید شده، کشور ترکیه در کسب درآمد از صنعت توریسم در رتبه نخست منطقه ای و حتی جهانی است که درآمد سال گذشته این کشور به حدود 25 میلیارد دلار نیز رسید.

نکته در اینجاست که پتانسیل ها و قابلیت های جذب درآمد از صنعت گردشگری در کشوری با فرهنگ 2500 ساله همراه با جذابیت های طبیعی و فرهنگی همچون ایران بسیار بیشتر از کشور همسایه ترکیه است; حال، چرا ترکیه از این بخش در حد درآمدهای نفتی ایران از صنعت گردشگری خود بهره می برد اما ایران با این همه ظرفیت گردشگری صنعتی خاموش را اداره می کند سوالی است که بر مسوولان اقتصادی کشور واجب است  بر آن تامل کنند.  پیشبرد اهداف اقتصادی در دنیای کنونی البته مقوله ای است که متاثر از سایر حوزه های فرابخشی انگاشته می شود و تقویت در تعاملات سیاسی، افزایش امنیت سرمایه گذاری از جمله مسائلی هستند که در سرعت نیل به اهداف درازمدت اقتصادی تاثیر مستقیم دارند.

تهران امروز:شرط روابط تجاری استراتژیک ایران و ترکیه

«شرط روابط تجاری استراتژیک ایران و ترکیه»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی تهارن امروز به قلم حسین احمدی است که در آن می‌خوانید؛سفر عبدالله گل رئیس جمهور ترکیه به همراه تجار ترک به ایران و انجام رایزنی‌های اقتصادی با مقامات و تجار ایرانی زمینه‌های تبدیل روابط اقتصادی ایران و ترکیه به یک روابط ویژه اقتصادی و شاید هم روابطی استراتژیک فراهم کرده باشد. ایران و ترکیه که عزم خود را برای گسترش روابط تا مرز 30میلیارد دلار در سال اعلام کرده اند دو متحد طبیعی در منطقه به شمار می‌آیند که می توانند با استراتژیک کردن روابط و مبادلات تجاری بین خود به تشکیل یک کارتل قدرتمند منطقه ای اقدام کرده و زوجی متحد را همانند آنچه که زمانی بین آلمان و فرانسه ایجاد شد و هم اکنون هم ادامه دارد، به وجود آورند.

البته برای تحقق چنین روابط استراتژیکی شروطی لازم است که برخی از این شروط از جمله اراده معطوف به عمل میان رهبران دو کشور محقق شده است اما برخی شروط دیگر هم یا در مرحله تحقق است یا اینکه لازم است زمینه های تحقق آن فراهم شود.

مهم‌ترین بحث در این زمینه به نوع مبادلات و روابط تجاری ایران و ترکیه بر می‌گردد. به عبارت دیگر قرار است موازنه تجاری بین ایران و ترکیه با چه فرمولی برقرار شود و آیا ایران یک واردکننده کالا و ارسال کننده دلارهای نفتی به ترکیه خواهد بود یا اینکه مبادلات از حالت یکطرفه خارج خواهد شد و ترکیه در قبال صادرات مصنوعات به ایران دریافت‌کننده مصنوعات ایرانی هم خواهد شد؟ البته ناگفته پیداست که روابط تجاری و اقتصادی بین ایران و ترکیه به عنوان دو کشور منطقه ای در هر شرایطی از اهمیت فراوانی برخوردار خواهد بود و ترکیه نزدیک‌ترین راه زمینی ایران به اروپا قلمداد می شود ولی این واقعیت هم قابل انکار نیست که اگر موازنه تجاری به صورت واقعی بین دو کشور برقرار نشود و یکی دریافت کننده مصنوعات و دیگری دریافت کننده دلار باشد ، چنین روابطی نمی تواند به یک روابط استراتژیک اقتصادی تبدیل شود و با تغییر شرایط از حجم روابط کاسته خواهد شد.

اگر فرانسه و آلمان بعد از جنگ جهانی دوم توانستند به متحدان استراتژیک اقتصادی و سیاسی تبدیل شوند به واسطه آن بود که موازنه تجاری معقول و منطقی را بین یکدیگر برقرار کردند و به همین دلیل هم این روابط استراتژیک تاکنون برقرار مانده و بر ابعاد آن نیز افزوده شده است. اکنون عبدالله گل در تهران هم آرزو کرده است که روابط تجاری ایران و ترکیه به مدلی مانند روابط آلمان و فرانسه تبدیل شود.

آرزویی که شرایط تحقق آن تا حد زیادی فراهم است ولی یکی از شروط مهم و اصلی آن به برقراری موازنه منطقی تجاری به نفع دو کشور است و مادامی که این شرایط فراهم نباشد روابط اقتصادی جنبه استراتژیک نخواهد گرفت.

ابتکار:دریاب که آن هنگام، نه تو مانی و نه من!

«دریاب که آن هنگام، نه تو مانی و نه من!»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی ابتکار به قلم محمدعلی وکیلی است که در آن می‌خوانید؛در بازی شطرنج، علاوه‌بر ضرورت آشنایی با فن و قواعدِ بازی برای پیروزی، شرط دیگری نیز لازم است و آن، این است که شطرنج‌باز بتواند حرکت‌های بَعدی رقیب را حدس بزند. آن کسی برنده‌ی بازی است که ذهن طرف مقابل را بخواند و کسی‌که تنها با تکیه‌زدن بر فنون، پای در این میدان بگذارد، بی‌گمان بازنده خواهد بود.

این اصل، ویژه‌ی بازی شطرنج نیست؛ بلکه شامل تمام حوزه‌ها، از جمله ساحت سیاست نیزمی‌شود.

سیاستمدار باهوش کسی است که میدان بازی را تعیین و نقش‌ها را در این میدان، خود مهندسی می‌کند. سیاستمداری که نتواند ترفندهای رقیب را تشخیص دهد، با پای خود، در میدانِ رقیب‌ساخته، به نفع او و به زیان خود، قدم خواهد گذاشت و به تصور پیش‌برد اهداف خود که در مواقعی، ظاهری آرمانی دارد، درواقع، در خدمت اهداف دشمن قرار می‌گیرد.

سیاستمداری که مرزهای دشمنی و دوستی را تشخیص ندهد، به‌آسانی در کنار دشمن، به طرف دوست سنگ پرتاب می‌کند؛ بنابراین، سیاستمداری در عصر ما، سخت و پیداکردن سیاستمدار اصول‌محور و هوشمند نادر است. دشمن باهوش به‌سان اشباح هولناکی مرزهای سیم‌خاردار فکری و فرهنگی را درمی‌نوردد و سیاستمدار کم‌هوش را ناخواسته همراه خود می‌کند و او ناآگاهانه جان و دلش هم‌نوا با آهنگ دشمن به ترنّم درمی‌آید و خود، پیشگام سوزاندن فرصت‌های آرمانی ملت خویش می‌شود. خیزش ملت‌های مسلمان، در روزهای جشن و سرور ایرانیان، باعث غرور ملی و عقیدتی شده است.

طوفان انقلاب مردم مصر و تونس و اکنون یمن، اردن، بحرین، الجزایر و... ابَرقدرت‌ها را گیج و سرگردان کرده و پژاوک صدای ملت ایران، در 33 سال پیش، نویدبخش خاورمیانه‌ای جدید است. هرچند غربی‌ها تمام تلاش خود را بر مصادره‌ی انقلاب مردم مصر مبذول داشته‌اند؛ باوجوداین، هم آنان هم خود ملت‌ها نیک می‌دانند که این جنبش‌ها ریشه، در انقلاب رهایی‌بخش ملت ایران دارند. حال که آنان در حوزه سنتی خود، مات شده‌اند، لذا تلاش می‌کنند، از طریق 1. سرسپردگانی همچون منافقان و سلطنت‌طلب‌ها 2. بعضی سیاستمداران کم‌هوش داخلی، میدان بازی را عوض کنند.

مرور مواضع کارشناسان و سیاستمداران غربی ظرف بیست روز گذشته، به‌خوبی نمایانگر این هدف مزبور است، لذا می‌بینیم آنان بارها به‌نگرانی خود، مبنی بر شباهت‌های اتفاقات منطقه و انقلاب ایران اذعان می‌کنند. درنهایت هم، در سناریوی مشترکی بسیج شدند که علقه حرکت‌های ایجاد شده با انقلاب ایران را بگسلانند و قدمی نیز جلوتر رفته‌اند و آن‌هم، استفاده از یک زخم داخلی است که اتفاقات پس از انتخابات ریاست‌جمهوری دهم، باعث ترَ در ستون خیمه‌ی نظام، یعنی نیروهای وفادار به انقلاب شده است. در آن زمان، هشدارهای بسیاری داده شد که هرچه سریع‌تر این ترَ پُر و ترمیم گردد؛ اما با کمال تأسف این ترَ نه‌تنها ترمیم نشد، بلکه هرروز با زاویه‌دارشدن بخشی از سیاستمداران داخلی، ژرف‌ترگردیده. عمق این شکاف به‌حدّی رسیده که آنان مرز خود را با دشمنان فراموش کرده‌اند و به مرزبندی با دوستان برخاسته‌اند. دلسوزان وقتی شنیدند که گروهی 25بهمن را به جای 22، نشانه رفته‌اند و فراخوان و مشارکت در آن روز داده‌اند، متوجه شده‌اند که این عمل یکی از مصادیق به‌هم‌ریختگی مرزها و حرکت در میدانِ دشمن ساخته است. این در حالی است که تعمیق این شکاف و فروریختن ستون‌های نظام به آوارشدن سقف، بر سر همگان منتهی می‌شود و طبیعی است که آن هنگام، نه تو مانی و نه من .

آفرینش:تاملی در روابط ترکیه و ایران

«تاملی در روابط ترکیه و ایران»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی آفرینش به قلم علی رمضانی بونش است که در آن می‌خوانید؛عبدالله گل رییس جمهور ترکیه در راس هیاتی 300 نفره سیاسی و اقتصادی وبلند پایه در سفری 4 روزه به تهران آمده است تا با تقویت مناسبات کنونی و روابط تهران-آنکارا که در سه ده گذشته سابقه نداشته است دور دیگری از روابط بین دو کشور همسایه را رقم زنند.

در این حال می توان هدف اصلی سفر عبدالله گل را توسعه روابط اقتصادی، همکاری در زمینه انرژی و همچنین گفت وگو و تبادل نظر درباره توسعه روابط دوجانبه و تحولات منطقه ای وفراهم کردن زیرساخت های لازم برای ارتقای همکاری های اقتصادی و تجاری میان دو کشور در راستای منافع ملی ترکیه دانست.

در این راستا ترکیه در سالهای گذشته همچنان که ازدامنه روابط خود با اسرائیل کاسته است به حجم روابط خود با ایران نیز افزوده است و در سیاست نگاه به شرق خود کوشیده است تا بازی خویش را در منطقه خاور میانه و در مناطقی همچون لبنان، قفقاز، فلسطین پرونده هسته ای ایران در راستای منافع ملی خویش تقویت کند به طوری که امروزه ترکیه به وزنه ای مهم در منطقه تبدیل شده است. در این راستا ترک ها تلاش کرده اند تا با افزودن بر دامنه روابط خود با ایران نفوذ خود را در مناطقی نظیر عراق نیز گسترش دهند و اکنون نیز سودای گسترش روابط چند بعدی با ایران را دارند .در این راستا ذکر چند نکته قابل تامل است.

نخست آنکه ترکیه اکنون بنا به دلایلی چون تمایل به ارتقای جایگاه در مناسبات جهانی و منطقه‌ای، پیگیری سیاست میانجیگری در در گیری های منطقه‌ای بویژه پرونده هسته ای ایران، تصرف بازارها برای اقتصاد در حال رشد خود و... تمایل دارند تا روابط خود را با ایران گسترش دهد در این حال نیز نباید فراموش کرد این کشور نگاه به غرب و اسرائیل را به فراموشی سپرده است بلکه باید گفت آنکارا در راستای منافع سود محور خود به ارتقای روابط کنونی خود با ایران فکر می کند.

دوم آنکه هر چند علی اکبر صالحی وزیر خارجه ایران در زمان شروع به کار خود اولویت اصلی خود را بهبود روابط با کشورهای همسایه، به‌ویژه ترکیه وعربستان اعلام کرد اما باید به یاد داشت که نباید تقویت روابط با این کشور به گونه‌ای باشد که ترکیه از ایران صرفا به عنوان پله‌ای برای ارتقای موقعیت جهانی و منطقه‌ای خود بهره برد.چه اینکه باید به یاد داشت که تر کیه نیز همچون هر کشور دیگری در جستجوی تحقق منافع ملی خود است.

سوم آنکه باید در نظر گرفت که نگاه دو کشور به افزایش حجم مبادلات اقتصادی از10 میلیارد دلار در سال جاری به 30 میلیارد دلار در 5 سال آینده هر چند امری مناسب است اما باید گفت که در این دامنه روابط و تجارت ایران با ترکیه به نفع کیست و آیا تراز تجاری ایران با این کشور منفی نخواهد شد؟ در این بین قابل توجه است که در سال جاری حدود 2 میلیون ایرانی به ترکیه سفر کرده اند که کمک فراوانی به اقتصاد ترکیه شده است و در مقابل چه تعداد ترکیه ای به ایران سفر کرده اند؟ به هر حال آنچه مشخص است به نظر می‌رسد نباید نه به ترکیه نه به عنوان دشمنی کنونی نگاه کرد و نه دوستی دائمی بلکه در واقع ایران و تر کیه هر چند اکنون دورانی از روابط گرم را با خود می گذرانند اما باید به یاد داشت که این دو کشور در بسیاری از حوزه ها از جمله در آسیای میانه بیشتر رقیب به شمار می‌روند لذا در راستای افزایش روابط با این کشور همچون ترکیه بیش از هر امری باید منافع ملی کشور را در نظر گرفت.

حمایت:استمرار فتنه!‏

«استمرار فتنه!‏»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی حمایت است که در آن می‌خوانید؛‏ آنان که تصور می کنند با ماجراجویی، سوزاندن سطل آشغال و تخریب ، می توانند نظام استوار و بزرگ اسلامی را تضعیف و دوستداران این نظام را در جهان بی انگیزه کنند؛ یقینا متوهم و بی خردند.‏

‏ آنچه که به فرمان دشمنان ایران و اسلام و همراهی فتنه گران و مزدوران داخلی در روز 25 بهمن و در جهت تحت الشعاع قرار دادن خروش میلیونی مردم مسلمان و انقلابی ایران در یوم الله 22بهمن،اتفاق افتاد؛ نمادی از بی فرهنگی و وحشیگری است.

آدمکشی، حمله به مردم، شکستن شیشه های باجه های تلفن، به آتش کشاندن سطل های زباله و تخریب اموال عمومی، حکایتی است از نقاق و خیانت طراحان چنین حرکت های ضدمردمی و فاقد مشروعیت، که بی شک، ارتباطی با خواسته ها و دغدغه های مردم ندارد.‏

‏ اگر چه قیاس حرکت مردم مسلمان مصر و رفتار متمدنانه آنان در اعتراض و انقلاب، با تخریب و آشوب 25 بهمن، مع الفارق است اما انقلاب مردم مصر می تواند میزان و الگوی قابل توجهی برای بازشناسی رفتار خائنانه منافقان آشوبگر برای افرادی که هنوز هم در چنبره فریبکاری های فتنه گران گرفتارند، به حساب آید. ‏

‏ از رفتار وحشیگرانه مزدوران داخلی اما که "اعتراض" را بهانه ای برای تدارک "فتنه" قرار داده اند کاملا" پیداست که آنان مقاصد دیگری دارند و به مردم و خاستگاههای آنان توجهی نداشته و ندارند و همه شعارها و تابلوهای آنان نیز دروغی بیش نبوده و نیست.‏

‏ سران فتنه، بدون درک مسائل مهمی که این روزها در جهان اسلام در حال وقوع است، خواسته یا ناخواسته آتش بیار معارک صهیونیزم جهانی شده و با همدستی منافقان کوردل و منفور،به تضعیف انقلاب اسلامی همت گمارده اند.‏
‏ پر واضح است که این رفتار خشونت بار و تخریبگر، جز گسترش نفرت عمومی، به انزوا رفتن کامل و سرنوشت شوم برای آنها نتیجه ای در بر نخواهد داشت.‏
   
آرمان:راه حل سالم

«راه حل سالم»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی آرمان به قلم ابوالفضل احمدی است که در آن می‌خوانید؛زندگی ما آدمیان تلاش مستمری است برای برداشتن موانعی که در سر راه خواست‌ها و اهداف ما قرار می‌گیرد و افسردگی نتیجه محرومیت ما از این خواست‌ها و اهداف است. زمانی که مطلوب کسی را از او وامی‌ستانند یا راه دستیابی به آن را سد می‌سازند آن فرد دچار رنج ناکامی یا افسردگی می‌گردد.

یک دسته از موانع سدساز ماانسان‌ها خود ما انسان‌ها برای یکدیگر هستیم. یعنی هنگامی که دو نفر یا دو گروه بر اثر تضاد منافع، دیدگاه، فرهنگ یا هر چیز دیگر رویاروی یکدیگر قرار می‌گیرند و آن دیگر را از رسیدن به مقصودش بازمی‌دارند فرد یا گروه مورد منع، دچار رنج و تنش و درد ناکامی می‌گردد و این تقابل و تضاد را اختلاف می‌نامیم و زندگی ما انسان‌ها سراسر مملو از اختلاف است. از اختلاف پدر و فرزند، زن و شوهر و... گرفته تا اختلاف احزاب، فرهنگ‌ها، ملت‌ها و ... جنگ‌ها، کشتارها، تروریسم، ظلم و ستم و... همه نتیجه اختلاف است.

به دو صورت می‌توان به سراغ پدیده اختلاف رفت. یکی همان روش ابتدایی  و ناکارآمد زور و خشونت است. صفحات تاریخ بشر مشحون از این روش برخورد با مسئله اختلاف است.روش دیگر برخورد با مسئله اختلاف، کاوش و بحث عقلانی برای یافتن راه‌حل سالم است.

در این شیوه حل اختلاف طرفین از مقابل یکدیگر برمی‌خیزند و در کنار یکدیگر می‌نشینند و با بحث و گفت‌وگو سعی می‌کنند برای اختلاف خود راه‌حلی پیدا نمایند که هم خواست طرفین حاصل گردد و هم از رنج و عذاب یکی از اصحاب دعوا اجتناب گردد. یعنی پیروزی بدون باخت. در این شیوه طرفین تلاش مشترک عقلانی را از طریق بحث و گفت‌وگو برای حل مسئله‌ای که اتفاقا خود نیز در آن ذی‌نفع هستند آغاز می‌کنند. اما شرط برخورد سازنده عقلانی برای حل مسائل، مدارا و اجتناب از خشونت و حاکم ساختن عقلانیت در یافتن راه‌حل است.

اما چنانچه یکی از طرفین بحث، از قبول مدارا و حکم بحث معقول سرباز زند امکان پیگیری این روش سازنده سلب می‌گردد. در عرصه منازعات سیاسی و اختلاف فرهنگی و زیستی اجتماعات اگر برقراری نظم بین نیروهای متضاد از طریق اعمال زور انجام گیرد نتیجه آن رکود و افسردگی گروه‌های مغلوب شده است. حاکم ساختن بحث عقلانی به جای زور زمینه‌ساز بحث‌هایی روشنگر و مفید می‌گردد که افراد در جریان آن چیز می‌آموزند و به کمک یکدیگر خود را اصلاح می‌سازند و روحیه نشاط و امید را دامن می‌زنند.

جهان صنعت:موش و گربه با هندی‌ها

«موش و گربه با هندی‌ها»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی جهان صنعت به قلم محمد حسین مهرزاد است که در ان می‌خوانید؛ پرداخت پول نفت صادراتی ایران به هندوستان چند هفته‌ای می‌شود که به دغدغه‌ای جالب بدل شده است. پس از آنکه بانک مرکزی هندوستان اعلام کرد از این پس برای پرداخت بهای مواد خام وارداتی از ایران، تسهیلات بانکی ارایه نخواهد داد و این پرداخت‌ها باید خارج از چارچوب اتحادیه پایاپای آسیا انجام پذیرد، مشکلات نفتی ایران و هندوستان شروع شد.

البته به گفته مسوولان ایرانی صادرات نفت به هند قطع نشد اما هندی‌ها از این حسن‌نیت ایران نه تنها استفاده نکردند بلکه برای پرداخت پول به ایران پیشنهاد‌های عهد دقیانوسی دادند.

چند روز پس از این محدودیت جدید رسانه‌های هندی خبر دادند  ایران با دریافت 12 میلیارد دلار پول نفت صادراتی به هند با روپیه موافقت کرده ولی بانک مرکزی هند هنوز موافقت خود را با این مساله اعلام نکرده است. هند همچنان ساز مخالف می‌زد و ما همچنان نفتمان را به آنها می‌دادیم. ژست دیپلماتیک مقامات هندی به هیچ وجه با سنگ‌اندازی‌های بانک مرکزی این کشور سازگار نبود.بالاخره هندی‌ها تصمیم گرفتند به جای پول نفت طلا بدهند که البته این پیشنهاد هرگز عملی نشد.

با وجود تحریم‌های مختلف بالاخره یک بانک آلمانی پذیرفت پول نفت ایران را مبادله کند که البته آن هم پس از فشارهای آمریکا منتفی شد.به هر روی هفته‌هاست هندی‌ها برای پرداخت پول نفت ایران طفره می‌روند و هر روز یک بازی جدید به راه می‌اندازند. فعلا ما به دنبال پول نفتی می‌دویم که به هندوستان صادر شده است.

دنیای اقتصاد:آیا کاهش نرخ سود بانکی تولید را افزایش می‌دهد؟

«آیا کاهش نرخ سود بانکی تولید را افزایش می‌دهد؟»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی دنیای اقتصاد به قلم زهرا کاویانی است که در آن می‌خوانید؛موضوع نرخ سود بانکی و اصلاحات در جهت کاهش یا افزایش آن، پس از هدفمندی یارانه‌ها به موضوع روز اقتصادی کشورمان تبدیل شده است.

در ابتدا از سوی مسوولان عنوان شد که اصلاح نظام بانکی به عنوان دومین گام از طرح تحول اقتصادی در سال آینده به ‌اجرا درخواهد آمد. در همین راستا برخی از مسوولان اظهار نظرهایی را در خصوص افزایش نرخ سود بانکی در سال آینده عنوان کردند و از طرف دیگر برخی بر کاهش نرخ سود بانکی تاکید داشته‌اند.

در تازه‌ترین اظهار نظرها نیز بعضی از مسوولان نرخ‌های سود فعلی را مانعی بر سر راه تولید دانسته و معتقدند که با نرخ سود دو رقمی، تولید در کشور افزایش نخواهد یافت. در این خصوص توجه به رابطه بین نرخ سود و تولید دارای اهمیت است و باید به این سوال پاسخ داده شود که آیا کاهش نرخ سود باعث افزایش سرمایه‌گذاری و افزایش تولید خواهد شد؟

بازار سرمایه نیز مانند هر بازار دیگری دارای دو طرف عرضه و تقاضا است. در طرف عرضه، سپرده‌گذاران و سرمایه‌داران قرارداشته و در طرف تقاضا، تولید‌کنندگان و سرمایه‌گذاران وجود دارند و بانک نیز به‌عنوان واسطه، طرف‌های عرضه و تقاضای بازار را با یکدیگر پیوند می‌دهد.

در این بازار نرخ بهره یا همان نرخ سود به‌عنوان قیمت سرمایه است و واضح است که با کاهش نرخ سود، تقاضا برای سرمایه‌ افزایش و با افزایش آن تقاضا برای سرمایه‌ نیز کاهش می‌یابد. بنابراین آنچه واضح است رابطه عکس میان نرخ سود بانکی و تقاضا برای سرمایه‌ است؛ اما نکته قابل توجه آن است که این رابطه معکوس میان نرخ سود بانکی و تقاضا برای سرمایه‌ وجود دارد نه سرمایه‌گذاری صورت گرفته، که بعضا با یکدیگر اشتباه گرفته شده و همین اشتباه نیز باعث شده است تا به دفاع از کاهش نرخ سود بانکی در جهت افزایش سرمایه‌گذاری و تولید پرداخته شود.

زمانی که در بازار سرمایه، نرخ سرمایه به‌صورت تعادلی تعیین می‌شود، کاهش نرخ سرمایه به معنای آن است که سرمایه موجود در بازار افزایش یافته و در نتیجه افزایش عرضه باعث می‌شود تا سرمایه‌های جدید توسط سرمایه‌گذاران جذب شده و صرف سرمایه‌گذاری و در نتیجه افزایش تولید شود.

اما زمانی که نرخ سود به‌صورت دستوری پایین‌تر از مقدار تعادلی تعیین شود، کاهش نرخ سود در نتیجه افزایش عرضه سرمایه نیست و بنابراین تنها می‌تواند تقاضا برای سرمایه را افزایش دهد، افزایش تقاضا در شرایطی که عرضه نمی‌تواند پاسخگوی آن باشد، موجب ایجاد صف در دریافت سرمایه و ایجاد بازار سیاه و فساد می‌شود.

با کاهش نرخ سود بانکی به صورت دستوری، دو حالت متصور است، حالت اول زمانی است که دولت همزمان با کاهش دستوری نرخ‌های سود، برای جلوگیری از بروز مشکل کمبود منابع، منابع مالی را به بانک‌ها تزریق کند که این شرایط منجر به افزایش نقدینگی شده و بروز تورم و تبعات ناشی از آن را در پی دارد.

در چنین شرایطی علاوه بر آنکه ممکن است نقدینگی افزایش یابد، به‌ علت اختلاف نرخ سود آزاد و نرخ سود بانکی، افرادی که موفق در دریافت منابع مالی بانکی می‌شوند، از سود سرشاری بهره‌مند می‌شوند و بنابراین مشکلات ناشی از رشوه و ایجاد فساد در سیستم بانکی و پرداخت منابع به قوت خود باقی ‌می‌ماند. حالت دوم زمانی است که منابع مالی دولتی نیز به سیستم بانکی تزریق نمی‌شود. در چنین حالتی، مشکل افزایش نقدینگی و تورم ناشی از آن وجود ندارد، اما با توجه به منابع محدود بانکی، مشکلات ناشی از تشکیل صف، ایجاد فساد و پرداخت رشوه و مواردی از این قبیل با شدت بیشتری بروز خواهد کرد.

اما نکته قابل توجه آن است که در هر دو حالت، پیامد قابل تاملی که متصور خواهد بود، کاهش سرمایه‌گذاری به‌جای افزایش آن در نتیجه کاهش دستوری نرخ سود بانکی است. زمانی‌ که اختلاف بالایی بین نرخ سود بانکی و نرخ سود در بازار آزاد وجود داشته باشد، یک تجارت سود آور، وام گرفتن از سیستم بانکی و قرض دادن آن در بازار آزاد است.

در حال حاضر، نرخ سود در بازار آزاد بیش از 36 درصد در سال است؛ در حالی که نرخ سود بانکی در حدود 12 درصد تعیین شده است، این موضوع به‌معنای آن است که وام گرفتن از سیستم بانکی و دوباره وام دادن آن در بازار آزاد سودی در حدود 24 درصد دارد که از نرخ بازگشت سرمایه بسیاری از طرح‌های تولیدی و سرمایه‌گذاری در کشور بالاتر است.

از این‌رو سرمایه‌گذاری که تا پیش از این منابع بانکی را صرف امور تولیدی می‌کرد، با وام دادن سرمایه مورد نظر می‌تواند سود بیشتری به‌دست بیاورد. بنابراین می‌توان انتظار داشت که کاهش نرخ سود بانکی به‌صورت دستوری نه‌تنها باعث افزایش تولید نشود، بلکه در مواردی تولید را نیز کاهش دهد و بنابراین نتیجه‌ای معکوس از اجرای یک سیاستی که اتفاقا هزینه‌های سنگینی را به ‌جامعه تحمیل می‌کند، به‌دست آید.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها