
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
خودتان به خودتان کات دادید یا خسته بودید و ناگزیر و ناگریز؟
شاید همه اینها باشد و نباشد. من حدود 10 سال قبل بازنشسته شده بودم، اما به صورت شرکتی و قراردادی با سازمان همکاری میکردم. قراردادم هم تا یکی دوماه دیگر جای تمدید داشت منتها با توجه به تصمیم و برنامهریزی قبلی، صلاح را در خداحافظی و خاتمه بخشیدن به دوران گویندگیام دیدم و به خودم کات دادم، وگرنه خستگی و ناگزیری و ناگریزی در کار نبود.
پس این خداحافظی باید زودتر از اینها اتفاق میافتاد؟
بله.
اصلا چند سال میتوان در خبر دوام آورد؟
هزاران سال.
پس به همین دلیل برخی به شوخی میگویند، گویندگان ارشد و پیشکسوت حتی اگر دندانهایشان بریزد و موهایشان سپید شود هم حاضر به وداع با استودیوی خبر نیستند؟
(میخندد) خبر چیزی است که مردم میسازند، لذا از جامعه، منفک نیست. همراهی با رویدادها و وقایع، کهنگی و دلزدگی ندارد و اگر واله و شیدای این کار باشی، هیچگاه نه تو از خبر خسته میشوی و نه خبر از تو، منتها هر کس به نسبت سن و سال، گنجایش، ظرفیت و توان خودش میتواند در خبر بماند، زیرا فشار روی گویندهها خیلی زیاد است، آنقدر که گاهی خود من در پایان خبرها و هنگام خروج از استودیو احساس میکردم پاهایم قدرت حرکت ندارند. این استرسها آدم را از پا در میآورد. از این رو باید در اوج، کنار رفت زیرا اعضا و جوارح و اندامهای گفتاری تا حدی میتوانند دوام بیاورند، بنابراین نباید آنقدر به ماندن اصرار داشته باشیم که از چشمها بیفتیم و کار به جایی رسد که مخاطب بگوید، تا کی باید این را تحمل کنیم؟
فکر میکردید با این تصمیم بالاخره فواد بابان هم بعد از 35 سال، خبر شود؟
اصلا فکرش را هم نمیکردم به همین دلیل نیز ابتدا خیلی راحت از کنار این موضوع گذشتم، چون بیش از یکسال بود که فقط در شبکه جامجم، خبر میخواندم و از خبر داخلی خداحافظی کرده بودم و هیچ اتفاقی هم نیفتاده بود، لذا الان هم آماده بودم آرام و بیسروصدا کنار روم، زیرا هرگز طلبکار و متوقع نبوده و نیستم و همواره خود را بدهکار نظام و انقلاب و سازمان صداوسیما میدانم. خلاصه طبق قراری که با خودم داشتم، آخرین بخش خبریام را 15 شهریور در شبکه جامجم اجرا و پس از آن درخواست کردم دیگر برایم شیفت نگذارند. دوستان وقتی از تصمیم من مطلع شدند، کار نویی را بدعت گذاشتند و آنچه شایسته و بایسته بود انجام دادند، بنابراین برای آن که خداحافظی سمبلیک و نمادینی داشته باشم، 25 یا 26 شهریور دوباره به استودیو خبر جامجم آمدم و پس از اعلام چند خبر و قرائت لید یک گزارش، یکی از خبرنگاران شبکه، کنار میزم آمد و مصاحبه زندهای با من انجام داد و این گفتوگو پایانبخش خبرهای من شد و بعد از آن هم رو به دوربین از مردم خداحافظی کردم و سپس سراغ مسوولان و همکاران رفتم و از همه حلالیت طلبیدم و در مراسم تودیعی که برایم ترتیب داده بودند، شرکت کردم البته به من گفتند واژه تودیع را به کار نبرم، زیرا قرار بر خداحافظی و وداع نیست و این جلسه تنها برای تقدیر برپا شده است. بعد هم روزنامهها و سایتها با شور و حالی که ایجاد کردند به قول ما خبریها، توپ ترکاندند و این خبر را خیلی قوی و فراگیر پوشش دادند، گرچه من لیاقت این همه لطف و محبت را نداشتم، اما امیدوارم این تقدیر و تشکر درباره همه پیشکسوتان حوزههای مختلف اتفاق بیفتد.
حتما باید از خبر میرفتید تا خبرساز شوید؟
من نمیخواستم خبرساز شوم. رفتم که رفته باشم. رفتم تا جوانها بیایند. به هر حال هر کس در مسیر کارش یک روز به این نقطه میرسد و باید خداحافظی کند و کنار رود. مهم این است که تا هستیم قدر یکدیگر مخصوصا بزرگترها و پیشکسوتهایمان را بدانیم و ذرهای در ارج و قرب به آنها کوتاهی نکنیم.
تیتری که دوست دارید برای خداحافظیتان از خبر انتخاب شود؟
وداع نمیکنم.
خبری که تمام سهمتان از این 35 سال شد؟
دنبال سهمخواهی نبوده و نیستم. اغلب اوقات از کارم لذت میبردم و قانع میشدم، اما فکر میکنم با آخرین بخش خبری که اجرا کردم تمام سهم خود را از این سالهای خبر گرفتم.
حق پدری به گردن خبر دارید؟
نه. شاید حق برادری داشته باشم.
الان احساس پیری نمیکنید؟
نه. من الان 57 سال دارم اما کودک درونم هنوز بزرگ نشده است. همواره شنیده بودم بعد از 40 سالگی باید آردها را بیخت و الک را آویخت ولی من در مرز 50 سالگی فکر میکردم یک دانشآموز هستم و خودم را در آن حال و هوا حس میکردم و واقعا آن جست و خیز و نشاط را داشتم. ذرهای هم احساس خستگی نمیکردم. تا امروز که با شما سخن میگویم هم هنوز احساس پیری نکردهام، البته گاهی که خودم را در آینه نگاه میکنم، میبینم ریش و موهایم خیلی سپید شدهاند اما کودک درونم قبول نمیکند و میگوید اینها را در آسیاب سفید کردهای شاید هم زیادی آفتاب خورده که به این حال و روز درآمده است. (باخنده)
پنجره دیروزهای کودکیتان بیشتر رو به اخبار گشوده میشد یا برنامه کودک؟
تا قبل از ورود به عرصه خبر، اصلا اخبار گوش نمیکردم، اما برنامه کودک را اجرا میکردم. از 7 سالگی به واسطه پدرم که کارمند رادیو تهران بود، پایم به این رسانه گرم و نجیب باز شد. البته خودم هم به این کار خیلی علاقه داشتم، زیرا جو خانه و خانواده ما کاملا فرهنگی و سرشار از شعر و ادبیات بود. پدرم بسیاری از نمایشنامههای رادیویی را که خودشان مینوشتند قبل از اجرا، در خانه با ما تمرین میکردند. البته ما بچهها معمولا سیاهی لشکر بودیم و نقش اول و دوم را برای خودشان و مادر کنار میگذاشتند. خلاصه از سال 1339 تا 1341 که پدرم رئیس انتشارات و رادیوی کرمانشاه شد و خانوادگی به آنجا نقل مکان کردیم، همراه با یکی از خواهرانم برنامه کودک رادیو را در تهران به زبان کردی اجرا میکردیم.
پس نشان گویندگی را از دولت پدر دارید؟
هرچه دارم از دولت پدر است. پدرم متولد 1302 است و فعالیت رادیوییاش را سال 1334 در تهران آغاز کرد و تا سال 1359 به عنوان گوینده، مفسر، شاعر، نویسنده، مترجم، مدیر برنامههای غرب کشور و همچنین مدیرکل مراکز آذربایجان غربی، کرمانشاه و کردستان خدمت کرد. پدرم 3 لیسانس در رشتههای ادبیات فارسی، جغرافیا و معقول و منقول (الهیات) دارد و کتابهای صلاحالدین ایوبی، جغرافیای کردستان، فرهنگ لغت هزار صفحهای فارسی به کردی و ... را به رشته تحریر درآورده است. وی همواره به مطالعه ما اصرار میورزید و حتی موقع استراحت هم ما را به کتابخوانی و گوش سپردن به اشعار اصل فارسی و کردی وادار میکرد و سهم قابل اعتنایی در مسیر زندگی و حرفهایام دارد.
موافقید این مسیر را مرور کنیم و کتاب زندگیتان را مختصر ورقی بزنیم؟
من 9 تیر 1332 حوالی خیابان پیروزی و میدان شهدای فعلی تهران به دنیا آمدم. پسر بزرگ خانوادهام و البته دو خواهر بزرگتر از خود هم دارم. پدر و مادرم اهل سنندج هستند و اصالتا کرد هستیم. سال اول تا چهارم ابتدایی را در دبستان روزبه تهران (خیابان پیروزی) سپری کردم و سالهای پنجم و ششم را به دلیل انتقال پدر به کرمانشاه در مدرسه هدایت این شهر گذراندم. دوران متوسطه را نیز در دبیرستانهای هرمز آرش و خوارزمی تهران بودم و پس از اخذ دیپلم، در رشته ترجمه وارد دانشکده شدم، اما بعد از گذراندن یک ترم، بیرون آمدم و رشته ورزش را انتخاب کردم و آن را هم نیمهکاره رها کردم و به سربازی رفتم. پس از پایان خدمت 8 آذر 1353 به عنوان کارمند و گوینده خبر به استخدام رادیو کرمانشاه درآمدم. سال 1356 مرخصی بدون حقوق گرفتم و برای ادامه تحصیل، عازم آمریکا شدم. ابتدا در گراندویو کالج، رشته هنرهای اجتماعی را تا فوقدیپلم ادامه دادم و سپس وارد رشته مهندسی مکانیک دانشگاه آیواسیتی شدم. سال 1360 به ایران برگشتم و فعالیت رسانهای را در مرکز آذربایجان غربی از سر گرفتم و گزارشگر جنگ شدم. یک سال بعد از ارومیه به تهران آمدم و در حوزههای مختلف مشغول شدم و به دلیل این که رشتههای تحصیلیام با خبر مرتبط نبود، رشته علوم سیاسی را هم سال 1370 در دانشگاه آزاد واحد تهران مرکز خواندم.
مادرتان هم رادیویی بودند؟
نه، ایشان خانهدار هستند و مسوولیت تربیت و نگهداری 8 بچه قد و نیم قد، مجالی برایشان باقی نمیگذاشت.
از این به بعد دغدغه معاش را با تلاش در چه حرفهای برطرف میکنید؟
من در این 35 سال همزمان سه جا کار میکردم و همواره جذب بازار کار بودم. البته کار بیرونم را از کار سازمان، کاملا تفکیک کرده بودم تا هیچ تداخل و ارتباطی باهم نداشته باشند.
10 سال بیوقفه 5 صبح از خانه بیرون میآمدم تا خود را به خبر بامدادی 30/7 برسانم و از آنجا به کارخانهای که مدیرعاملش بودم میرفتم و تا 30/17 مشغول کار میشدم و دوباره به سازمان میآمدم تا ساعت 24 که آخرین بخش خبر را اجرا میکردم و 30 دقیقه بامداد به خانه برمیگشتم. در کنار اینها کارهای ساخت و ساز هم انجام میدادم. باور کنید به مدت 17 سال حتی یک روز هم مرخصی نرفتم و الان دیگر فکر میکنم کار کردن برایم کافی باشد، لذا دارم همه را تمام میکنم. شاید بهتر است به قول سعدی، خلوتی گزینم و دامن صحبت فراهم چینم و سر در جیب فرو برم و چند صباحی به مطالعه و استراحت بگذرانم و به خودم برسم.
چقدر از این 35 سال برای خودتان گذشت؟
زمانش مثل یک چشم برهم زدن گذشت، اما این که چقدرش برای خودم بود را فکر نکرده بودم. شاید هیچ. اصلا به همین دلیل است که الان تازه میخواهم زندگیام را شروع کنم و برای خودم باشم. متاسفانه من هیچ وقت از زندگی لذت نبردم، زیرا زندگی میکردم که کار کنم و حالا که راحتتر شدم، دلم میخواهد اگر فرصتی باشد جبران کنم.
مگر حقوق و مزایای این سالهای گویندگی، کفاف گذران زندگی را نمیداد که چند شغله شدید؟
از سرمان هم زیاد بود. البته تا سال 75 ـ 74 اصلا مناسب نبود، گرچه مخارج آن زمان هم به همین نسبت کمتر بود، اما با افزایش شبکههای مختلف و بالا رفتن سطح توقعات، دستمزد گویندهها نیز بیشتر شد به گونهای که با سایر همکاران تحریریه قابل مقایسه نبود. زیرا نیروهای تحریریه، 8 ساعت کار میکردند و اگر اضافه کاری میخواستند باید دو شیفت یعنی 16 ساعت در سازمان میماندند ولی ما یکی دو ساعت کار میکردیم و همان حقوق را میگرفتیم، لذا میتوانستیم 2 ساعت دیگر هم در سایر قسمتهای سازمان کار کنیم. در مجموع، دست گویندهها بازتر بود و الان هم درآمد گویندهها خیلی خوب است و کفاف گذران زندگی را میدهد اما من به دلیل این که در رشته مکانیک درس خوانده بودم از همان اوایل شروع کارم در صدا و سیما، مدیرعامل کارخانه مکانیکال شدم و چون تولید را دوست داشتم به ساخت و ساز هم رو آوردم. تماشای آجرهایی که روی هم گذاشته میشد مرا قانع و خوشحال میکرد، البته ناگفته نماند آن موقع که ما ساخت و ساز را شروع کردیم از این درآمدهای کلان خبری نبود. کما این که الان هم دیگر نیست. بنابراین چند شغله بودنم برای ثروتاندوزی نبود، زیرا گویندگی برایم عشق بود نه کار.
با این حساب ماجرای همکاریتان با تلویزیون کردستان عراق هم شایعه است؟
اگر میخواستم جایی بروم، سالها قبل رفته بودم. چند سال قبل که به مکه مکرمه رفتم از صدای آمریکا دعوت به کار شدم، بعد هم که BBC فارسی راه افتاد، پیشنهاد مشابهی با خانه، ماشین و حقوق بالا مطرح شد اما گفتم اگر این مزایا را صد برابر هم کنید یک لحظه زندگی در ایران را با تمام دنیا عوض نمیکنم. اعتبار من از این آب و خاک و نظام است. وطنم را رها کنم کجا بروم؟
نمیخواهید به حدیث شریف «زکات العلم، نشره» عمل نمایید و 35 سال تجربه علمی و عملیتان را تدریس و تالیف کنید؟
شاید زکات تجربه و علمم را به صورت 4 ـ 3 سال تدریس در دانشکدههای خبر، صداوسیما، دانشگاه تهران و برخی کلاسهای خصوصی با نازلترین قیمت به نحوی پرداخته باشم، اما تالیف و گردآوری آنچه در این زمینه آموختهام همواره از سالها قبل جزو دغدغههای فکری من بوده است و در حال حاضر مشغول نگارش کتابی کاربردی درباره اجرا، گویندگی و آواهای فولکلوریک هستم که قابلیت تدریس در دانشگاه را هم داشته باشد. هماکنون مقدمه این اثر که حدود 300 صفحه است، آماده شده و فکر میکنم تعداد صفحات آن به 700 یا 800 صفحه برسد و در 2 بخش مقدماتی و عالی ارائه شود، تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.
همیشه به آنچه در قالب خبر به مردم ارائه میکردید، اعتقاد داشتید؟
صددرصد. مگر میتوان کاری انجام داد و به آن اعتقاد نداشت؟ البته ممکن بود گاهی برخی خبرها با خط و مشی فکریام جور درنیاید، اما من کار خودم را میکردم زیر وظیفه گوینده، تفهیم و تحویل بیکم و کاست، فاخر و زیبای خبر است به گونهای که مخاطب از شنیدنش لذت ببرد. لذا شاید بعضی وقتها برای این که بتوانیم بهترین و جذابترین ارائه را داشته باشیم، لازم بود نقش هم بازی کنیم.
پس اجرای خبر، بازیگری هم میطلبد؟
به نظرم این دو به هیچ عنوان از هم جدا نیستند. من هم اگر بازیگر بودم در کار خبر موفقتر ظاهر میشدم و اجرایم فرق میکرد، زیرا همواره به جای خواندن خبر، آن را به حالتهای مختلف اجرا میکردم.
الان وقت بازیگریتان نیست؟
الان دیگر برای من وقت هیچ کاری نیست، جز استراحت.
در حال حاضر، خبرها را میشنوید یا میبینید؟
این روزها به دلیل نقل مکان و جمعبندی کارها و فعالیتها و برخی مسافرتهای داخلی و خارجی، خیلی کم فرصت دیدن و شنیدن خبرها را دارم.
چرا بیننده معمولا نسبت به گوینده خبر، بیتفاوت است؟
گوینده اصطلاحا نباید باری بگذارد یا بردارد. هنر این است که شما کار گویندگی را به نحوی انجام دهید که بهترین برداشت، عاید مخاطب شود و در عین حال از سلایق مختلف هم غافل نباشید، زیرا ممکن است برخی بنده را با همان اجرا و صدا بپسندند و گروهی بگویند این صدا اصلا مناسب خبر نیست. از طرفی همه خبرها را هم که یک نفر نمیتواند بخواند، بنابراین با وجود تعدد عقاید، اصل، مظروف و محتواست نه ظرف، اما با همه این تفاسیر، هر گویندهای باید شخصیت خبری و کاری ویژه خودش را داشته باشد، زیرا تاثیر خبری که مثلا از زبان قاسم افشار شنیده میشود با آنچه جوانی تازه فارغالتحصیل میخواند، خیلی متفاوت است و به همین دلیل میگویند، گوینده هر قدر جاافتادهتر باشد برای خبر مناسبتر و بهتر است. ما معتقدیم در اصول گویندگی، منبع اعلام خبر که معمولا رادیو یا تلویزیون است، اعتباری دارد. اگر این اعتبار، 99 باشد اعتبار کسی که در آن رسانه خبر میخواند در بدو ورود، عدد یک است، اما هر قدر از زمان فعالیتش بگذرد، اعتبارش بالاتر میرود تا جایی که این دو عدد جابهجا میشوند و آن منبع و رسانه به اعتبار او شناخته میشود و گوینده به لوگو و برند آن شبکه خبری تبدیل میگردد. همین اعتبار و جایگاه است که سبب میشود بیننده نسبت به گوینده و اخبار آن شبکه، بیتفاوت نباشد.
آقای افشار را هم میبینید؟
بله. ایشان هم الان دوران استراحتشان را میگذرانند، البته در زمینه فعالیتهای تجاری هم خیلی موفق هستند.
تا آنجا که به یاد داریم ایشان هم خیلی
بیسر و صدا خبر را ترک کردند.
به نکته خیلی خوبی اشاره کردید. در مورد آقای افشار یک مقدار بیمهری شد اما آنچه لازم میدانم در مورد ایشان خدمت شما عرض کنم، کاراکتر و شخصیت وجودی و کاری بیبدیل و خاصشان است که من مشابه آن را در هیچ دورانی ندیدهام. آقای افشار از یکهتازان عرصه خبر بودند که به مدت 30 سال تنها در یک بخش خبری ماندند و خبر مشروح شبکه یک را خواندند در حالی که من، آقای حیاتی، سلطانی و... علاوه بر گویندگی بخشهای مختلف خبری رادیو و تلویزیون در سایر برنامههای مختلف زنده و تولیدی دیگر هم فعالیت میکردیم، اما ایشان حتی خبر نیم روز را هم با این که متعلق به شبکه اول بود، نپذیرفتند. آقای قاسم افشار در مدت خدمتشان حتی یک روز غیبت یا یک دقیقه تاخیر نداشتند. یک گاف یا تپق در خبرخوانی او دیده نمیشد حال آن که ما در این مدت با صدها اشتباه، ایراد، تپق و مشکل مواجه بودیم که فقط با لطف و چشمپوشی سازمان توانستیم به کارمان ادامه دهیم و تا اینجا برسیم. بنابراین قدر چنین شخصیت بارز و کمنظیری را بیش از این باید دانست.
فکر میکنید چرا ردپای شما 3 نفر در مسیر گویندگی خبر، مثل هیچ کس نشد؟
البته در 30 سال گذشته، گویندههای بارز و گمنام زیادی داشتیم به عنوان نمونه آقای بختیاری یکی از گویندههای ارشد و توانای ما بودند که 15 سال پیش به نشانه اعتراض به پایین بودن دستمزد گویندهها از خبر رفتند و هیچ کس هم دنبالشان نرفت و نپرسید چرا میروی؟! ولی ما 3 نفر ماندیم. آن زمان فقط 2?شبکه تلویزیونی و 2 بخش خبری وجود داشت و دسترسی به وسایل ارتباط جمعی و اطلاعرسانی این گونه آسان و پررنگ نبود. ما هم از صبح تا شب در سازمان میماندیم و با وجود آن که پول زیادی دریافت نمیکردیم، با عشق به کارمان دلبسته بودیم. ضمنا شما، آقای سلطانی و خانم ناهید تاجنیا را هم از قلم انداختید. خلاصه این بزرگواران منهای من که صد پله پایینتر قرار میگیرم، اسطوره شدند و از همان زمان در ذهن مردم نقش بستند. ما برای مردم خاطره شدهایم. خیلیها با مشاهده یا شنیدن ناممان به یاد سالهای پرالتهاب و سرشار از رویداد دهه 60 و اخبار روزهای جنگ و حماسه میافتند و آن روزگار برایشان تداعی میشود وگرنه الان هم که چیزی حدود 600 ـ 500 بخش خبری روزانه در رادیو و تلویزیون داریم، تعداد گویندههای خوب و موفق کم نیست.
این تعداد گوینده خوب را مزاح میکنید یا تعارف؟
هیچ کدام. بالاخره آنها هم جوانند و باید این آزمون و خطا را طی کنند.
روی آنتن؟
الان مثل سابق نیست و نیروهای جدیدالورود، واقعا دوره میبینند منتها برخی اشکالات و اشتباهات، اجتنابناپذیر است و امکان دارد گوینده در به وجود آمدنشان اصلا نقشی نداشته باشد. خیلی اوقات، صحبت کردن 2 فیلمبردار با هم، ورود یک مگس به استودیو، سرد و گرم شدن محیط، جابهجایی یک صفحه خبر، شنیدن یک خبر ناگهانی یا حتی اشارههای اتاق فرمان میتواند به گوینده استرس وارد کند و روی کارش تاثیر بگذارد و به شکل تپق یا مشکل دیگری نمود یابد و دیگران هم که بیرون گود هستند به حساب ناشی بودن و کمتجربگی گوینده بگذارند.
اما برخی معتقدند کسانی که جای شما میآیند، جوان هستند.
ممکن است کم آموزش باشند، اما به هیچ عنوان آموزش ندیده نیستند. به نظر من گوینده تا پایان کارش همواره باید در حال آموزش باشد و به روز نگه داشته شود. گویندگی، انحصاری نیست و وقتی فواد بابان توانست 30 سال گوینده بماند بقیه هم حتما میتوانند. لذا این که گویندههای موفق، کمتعدادند و دیگر مشابهی برایشان پیدا نمیشود را اصلا قبول ندارم. اینها همه سلیقهای است. جوانان هم تا آموزش نبینند، دورههای مختلف را طی نکنند و امتحانات متعدد زبان فارسی، انگلیسی و... را پشتسر نگذارند، اصلا نمیتوانند دوام بیاورند. البته این را هم نباید نادیده گرفت که الان دقت و انتظار مردم بالاتر رفته است و کار کیفی میخواهند. آن زمان اگر ما تپق میزدیم، مردم لبخند میزدند و شاید خوششان هم میآمد، اما حالا زمانه عوض شده و بیننده این اشتباهات را نمیپذیرد. دیگر عصا قورتداده نشستن و خبر خواندن، کهنه شده است. باید کار را اجرا کرد و گرداند.
گوینده در نحوه بیان و ارائه خبرها باید تحت تاثیر زبان روزمره مردم قرار گیرد یا به زبان معیار، سخن بگوید؟
هر بخش خبری، اقتضای کلامی خودش را دارد، اما اصولا خبر، رسمی و جدی است و باید به همین صورت هم ارائه شود، البته برخی از بخشها میتوانند خارج از قالب بوده و فرمت جدیدی داشته باشند مثلا خبر 21 کاملا کلاسیک و با چارچوب خاص و ویژه است لذا باید جدی و نرم خوانده شود، اما این که بیاییم جملهها و کلمهها را بشکنیم و خیابان را «خیابون» و... تلفظ کنیم و به زبان کوچه و بازار خبر بخوانیم راه به جایی نخواهیم برد. مردم، تشنه خبرند و اصل خبرها را میخواهند بنابراین بیخودی اینور و آنور پریدن و به حاشیه پرداختن دردی از خبر دوا نمیکند و اصلا وظیفه خبر نیست و باید به برنامههای دیگر سپرده شود.
پاشنه آشیل یا همان چشم اسفندیار بخشهای خبری ما؟
مسائل مالی و پرداختها.
شما که تا الان راضی بودید؟
من راضی هستم برای این که توقعام بالا نیست.
بزرگترین گاف و سوتی خبری دوران گویندگیتان که یادآوریاش شما را به خنده میاندازد؟
وقتی به خودم نگاه میکنم، میبینم سر تا پا گاف بودم و مردم با سعهصدر و بزرگمنشیشان تحملم میکردند. در این سالها تقریبا هر روز اتفاق جدیدی رخ میداد که همیشه برای اولین بار بود. گاهی میگفتم اگر بار دیگر این ماجرا پیش آید جلویش را میگیرم، اما دفعه بعد در کمال حیرت، حادثه غیرقابل پیشبینی متفاوتی رقم میخورد ولی گاف خندهداری که فراموشش نمیکنم و به خاطرش حسابی نقره داغ شدم به چند سال قبل برمیگردد. آن روز من و آقای حیاتی خبر نیمروز شبکه اول را خواندیم و پس از خداحافظی با بینندگان، آقای حیاتی نگاهی به عینک آفتابیام که روی میز بود کرد و گفت عینکت خیلی قشنگ است گفتم از فرانسه برایم آوردهاند. بعد هم عینک را به چشمم زدم و ایستادم و همانند نابینایان دستانم را جلو آوردم و گفتم نگاه کن من هیچ چیزی نمیبینم. قبلا روال معمول پایان خبر این بود که 10 ثانیه بعد از خداحافظی ما، تیتراژ پخش میشد و دوربین کنار میرفت اما آن روز از بد حادثه کارگردان به طور اتفاقی تیتراژ و موزیک پایانی را روی تصویر ما انداخته بود و من بیخبر از همهجا مشغول شیطنت بودم که آقای حیاتی آرام گفت روی آنتنیم! تا این جمله را شنیدم عینک را از چشمم برداشتم و آنقدر در دستم فشار دادم که تکهتکه شد منتها کار از کار گذشته و تمام آن حالتها پخش شده بود لذا با 10 روز کسر حقوق، درج در پرونده و تعویق یکی از پایههای شغلی جریمه شدم.
تقصیر آقای حیاتی بود؟
البته ایشان دوست گرامی من هستند، اما واقعا تقصیر آقای حیاتی بود.
سالها اجرای رسمی و تا حدودی خشک و بیروح خبر در روحیه شخصی و خانوادگی شما تاثیر نداشت؟
نه، اتفاقا در میان خانواده به بذلهگویی بیش از حد مشهور هستم. من همواره شخصیت کاریام را پشت در استودیو جا میگذاشتم و شخصیت حقیقیام را روی دوشم میانداختم و راهی خانه میشدم. هنگام ورود به سازمان نیز عکس این قضیه اتفاق میافتاد بهگونهای که دغدغهها و دلواپسیهای بیرون، هیچ تاثیری روی کارم نداشت.
فکر میکنید اضلاع مثلث افشار، حیاتی و بابان چند سال دیگر خارج از حوزه خبر شکل گیرد؟
فکر میکنم آقای حیاتی هم حداکثر تا یک سال آینده به ما بپیوندند تا به قول شما ضلعهای این مثلث، خارج از حوزه خبر، چفت و بست شود. البته 3 ـ 2 سال هم از بازنشستگی ایشان گذشته است و تمدید کردهاند. خودشان هم یک مقدار احساس خستگی میکنند منتها به نظر من همانطور که سازمان هم تشخیص داده الان خیلی زود و حیف است که آقای حیاتی از خبر بروند. ما بالاتر از صدای ایشان برای گویندگی خبر نداریم. یک بار با هم در برنامه راه شب رادیو، نمایشی 4 شخصیتی را اجرا میکردیم و من به جای یک شخصیت حرف میزدم، اما ایشان به خاطر صدای بسیار منعطفی که دارند، 3 نقش راوی، پیرمرد و جوان را همزمان میگفتند. آقای حیاتی را باید برای یک سری خبرهای ویژه و مهم با حقوق بسیار بالا حفظ کنند تا مردم بدانند هر وقت ایشان بر صفحه تلویزیون ظاهر میشود، رویدادی استثنایی به وقوع پیوسته است.
و خط پایان این حرفها؟
در خاتمه به جای خداحافظی میخواهم به همه عزیزان بیننده و شنوندهای که ولی نعمتم بودند دوباره سلام کنم و از خدا بخواهم تا همچنان در فکر و ذهن مردم خوبم بمانم.
از این که وقت گذاشتید، قدم رنجه فرمودید و ما را قابل دانستید و به منزل پدرم تشریف آوردید بسیار ممنونم و خوشحال که این مصاحبه گرم و صمیمی را در پایان 35 سال خدمتم با روزنامه وزین خودمان انجام دادم. دست همه بروبچههای رسانههای مختلف که به یادم بودند و بیش از حد شرمندهام کردند را میبوسم. در پناه مولا باشید.
مصاحبه کوتاه با شکرالله بابان
خواستیم پسر را از زبان پدر بشنویم و روایت کنیم، اما جز گپ و گفتی کوتاه، دلمان نیامد این پیردیر فرهیخته و هنرمند را در حصار واژهها محدود کنیم. استاد شکرالله بابان (پدر فواد و بابک بابان) فوقالعاده زلال و خوشزبان است و با همان نگاه اول، مهماننوازی صادقانهاش را نثارمان میکند و میگوید: «قدمتان روی این یکی چشم من، زیرا چشم دیگرم را دکترهای تهران، کور کردند».
دلتنگ کردستان نیستید؟
کمتر دلم تنگ میشود، چون دائم با دوستان و اقوام در تماس هستم.
معمولا چه خبرهایی به مذاقتان خوش میآید؟
اخبار سیاسی و حوادث را همیشه تعقیب میکنم. همسرم هم از طرفداران خبرهای پزشکی است.
اگر شما پارتی پسرتان نبودید باز هم میتوانست گوینده شود؟
بله، چون استعداد گویندگی را از من و مادرش به ارث برده است.
از آقای بابان راضی هستید؟
من 5 پسر و 3 دختر دارم و از همه آنها راضی هستم.
و هدیهای که بدرقه 35 سال گویندگی ایشان میکنید؟
آرزوی ترقی و خوشبختی.
میلاد و شیما کریمی
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
«جامجم» در گفتوگو با عضو هیات علمی مرکز تحقیقات راه، مسکن و شهرسازی به بررسی اثرات منفی حفر چاههای عمیق میپردازد
سخنگوی صنعت آب در گفتوگو با جامجم: