
سرم را به طرف آسمان بالا بردم و زیر لب دعا کردم.
ــ خدایا تو را به بزرگیت قسم میدهم اگر صلاحه چراغ خانه من را هم روشن کن.
دستهایم را روی صورتم گذاشتم؛ اما در میان هقهق گریه، صدایی به گوشم خورد.
خوب گوش دادم، انگار صدای گریه بچهای بود.
به طرف صدا رفتم. صدا بلندتر شد. گوشهای از صحن پتویی بود که تکان میخورد.
پتو را کنار زدم، یک بچه زاغ و تپل.
تا مرا دید شروع کرد به خندیدن.
از لای پتو بیرونش آوردم. بوسهای به گونهاش زدم، از خوشحالی نمیدانستم چه کنم.
سرم را بلند کردم؛ اما نگاهم به چشمان نگران زنی افتاد که در گوشه امامزاده زل زده بود به من.
صغری پازج
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
رئیس کمیسیون اقتصادی دبیر خانه مجمع تشخیص مصلحت نظام در گفت و گو با «جام جم» مطرح کرد
پدر امیرحسین زارع در گفتوگوی اختصاصی با جامجم: