خاطره من به سالها پیش برمیگردد که در یکی از نشریات سینمایی فعالیت میکردم و همکار عکاسی داشتیم که به دلیل بارداری با ما قطع همکاری کرد. در آستانه برگزاری جشنواره فیلم فجر بودیم و سردبیر باید یک نفر را جایگزین همکار قبلی میکرد. بنابراین از بین کسانی که به او پیشنهاد شده بود، آقای جوانی را که از طرف یکی از دوستان سفارش شده بود و علاقه بسیاری هم به سینما داشت انتخاب کرد و این جوان بهطور رسمی همکار ما شد اما اتفاقات جالب با حضور این جوان تازه آغاز شد. چندروزی به برگزاری جشنواره مانده بود که کارتهای ورود به دست ما رسید. همین که یکی از همکاران پاکت کارتها را باز کرد، چشمان آقای عکاس از خوشحالی برقزد. کارت را گرفت و چند روز بعد جشنواره آغاز شد.
شاید باورتان نشود که آقای عکاس هر روز که به جشنواره رفتوآمد میکرد، کارت را به گردنش آویزان میکرد و تا شب هم این کارت را از خودش جدا نمیکرد. گاهی بچهها به شوخی میگفتند شبها هم با کارت میخوابد. حتی در مسیر تردد به محل کار و جشنواره و در خیابان و تاکسی و اتوبوس و مترو هم این کارت را به گردن داشت و سوژه برخی از همکاران شده بود. فقط خدا میداند که در خیابان چقدر سوژه مردم میشد اما ماجرا به همینجا ختم نمیشد. هر روز باید از کاخ جشنواره برای ما عکس هنرمندان را میفرستاد که کنار گزارشها و مصاحبهها کار کنیم. همچنین باید عکسهایی از نشستهای خبری که بعد یا قبل از فیلمها برگزار میشد را هم سریع به دست ما میرساند.
اما پیش از اینکه عکسهای مربوط را برای ما بفرستد، در صفحه شخصیاش در فضای مجازی عکسهای خودش را در کنار بازیگران و هنرمندان بهسرعت پست میگذاشت و بازهم سوژه دست همکاران میشد. بهخصوص اینکه کپشن طولانی و تخصصی هم برای پستهایش میگذاشت. خلاصه اینکه کارت ویزیت خودش را هم به همه هنرمندان میداد و به هرکدام از آنها پیشنهاد میداد به آتلیهاش بروند تا از آنها عکاسی کند. گرچه آخر سر هم به در بسته خورد و اعتراف کرد هیچکدام از بازیگران با او تماس نگرفتند. در نهایت مدتی بعد از جشنواره، آقای سردبیر که عملکرد این دوست عکاس ما را دید، تصمیم گرفت محترمانه عذر او را بخواهد و عکاس حرفهای و باتجربه استخدام کند.
زینب علیپورطهرانی - رسانه / روزنامه جامجم
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد