گفت‌وگو با لوریس چکناواریان، رهبر ارکستر و آهنگسازی که به‌عنوان سفیر صلح ایران به سازمان ملل متحد پیشنهاد شده است

ساز صلح را کوک می‌کنم

خبر همه جا منتشر شد. لوریس چکناواریان، رهبر ارکستر و آهنگساز ایرانی سفیر صلح در ایران به سازمان ملل متحد پیشنهاد شده است.
کد خبر: ۱۲۳۰۵۰۰
ساز صلح را کوک می‌کنم

او در نشستی که به همین مناسبت برگزار شده، گفته است: هیچ‌کس نمی‌تواند صلح را در این جهان برپا کند، ولی می‌شود با فرهنگ و عشق به صلح رسید و این فرهنگ و عشق است که ضد اسلحه است و ما در کشور ایران با وجود شعرا و عالمان زیادی که داشتیم، می‌توانیم بگوییم کشوری صلح طلب هستیم و امیدوارم با کمک به من و دست در دست هم، بتوانیم نماینده خوبی برای ایران باشیم.

همین خبر کوتاه و حرف‌های چکناواریان بهانه‌ای شد تا با او درباره جنگ و صلح حرف بزنیم و ببینیم چه نگاهی به این پدیده‌های مهمی که همیشه انسان درگیرش بوده، دارد. از نکات عجیب و جالب حرف‌های چکناواریان هم می‌توان به این نکته اشاره کرد که او می‌گوید حتی حاضر نیست برای عشق هم بجنگد!

یک افتخار فرهنگی

وقتی با چکناواریان درباره مسؤولیت تازه‌ای که قرار است بر عهده بگیرد حرف می‌زنیم، می‌گوید به این کار افتخار می‌کند و خوشحال است که می‌تواند در یک کار فرهنگی جهانی به‌عنوان نماینده ایران حضور داشته باشد. او در این باره توضیح می‌دهد: خوشحالم که می‌توانم در کار فرهنگی که با نیت صلح و دوستی انجام می‌شود، نقشی داشته باشم. حالا منتظر تایید سازمان ملل هستیم تا بعد برویم سراغ وظایفی که بر عهده‌ام خواهد بود.

او اظهار می‌کند: همیشه فرهنگ، هنر و موسیقی سه عامل مهمی بوده‌اند که من را در زندگی هدایت و مسیرم را مشخص کرده‌اند. طبعا هم خوشبختی و سعادت مردم هر جامعه‌ای به این سه مهم بستگی دارد. ما هم برای فرهنگسازی در جامعه ایران باید دنبال تقویت این سه مورد مهم باشیم و بدانیم که هر قدر آهنگسازان بهتر و بیشتری داشته باشیم، پیشرفت جامعه، برقراری صلح و دوستی و معرفی ایران به جهان کار راحت‌تری خواهد بود.

ماجرای موسیقی در آلمان و اتریش

حالا سوال دیگری مطرح می‌شود. آیا واقعا موسیقی می‌تواند جامعه را در این حد تغییر دهد؟ چکناواریان در این باره می‌گوید: ما در ایران شاعر و هنرمند بزرگ زیاد داریم، هم در گذشته ایران و هم امروز، اما آن‌طور که باید آنها را به جهان معرفی نکرده‌ایم. مسلما تا دنیا ما را نشناسد نمی‌توانیم ارتباط درستی با آنها برقرار کرده و تصویر درستی از فرهنگ و هنر ایرانی به آنها ارائه کنیم.

او همچنین اظهار می‌کند: موسیقی تاثیر مهمی در روحیه مردم یک جامعه دارد، در کشورهایی مثل آلمان و اتریش سال‌ها روی موسیقی که مردم می‌شنوند کار شد تا میزان خشونت در جامعه کم شود. پس موسیقی می‌تواند بهترین ابزار برای ایجاد صلح باشد.

این آهنگساز تاکید می‌کند: فرهنگ و هنر بیش از هر ابزار دیگری می‌تواند صلح را برای بشر رقم بزند. در واقع فرهنگ می‌تواند ناجی بشر باشد، نه قدرت و پول و ارتش. حالا کشورها همه ارتش نظامی دارند، یکی دیگری را شکست می‌دهد و دفعه بعد از همان شکست خورده‌ها شکست می‌خورد. همین موضوع نشان می‌دهد تا زمانی که هر کشوری یک ارتش فرهنگی نداشته باشد، نمی‌توان به صلح و آرامش امیدوار بود.

چکناواریان می‌افزاید: هنر و به‌خصوص موسیقی و تقویت این موارد می‌تواند ما را به صلح برساند. از این رو معتقدم تا ارتش فرهنگی در جهان تشکیل نشود، صلح وجود نخواهد داشت.

صلح، ناشناخته بزرگ

چکناواریان معتقد است، نوشتن و کار کردن برای صلح خیلی دشوار است. چون ما نمی‌دانیم صلح چیست. او حرفش را این‌طور توضیح می‌دهد: در تاریخ زندگی بشر هیچ وقت طعم صلح را نچشیده‌ایم. صلح یکی از چیزهایی است که همیشه حرفش هست، اما ما خودش را ندیده‌ایم.

او می‌گوید: صلح واقعی عشق است. اگر عشق میان آدم‌ها نباشد صلح هم نیست. کسی که عشق را بشناسد نمی‌جنگد. آدم عاشق چرا باید بجنگد؟ می‌نشیند شعر می‌گوید، آهنگ می‌سازد و...
خب حالا چه کسی بهتر از لوریس چکناواریان برای این‌که صدای صلح ایرانی را به گوش جهان برساند؟ مردی که معتقد است حتی برای عشق هم نباید جنگید، باید تلاش کرد، ساخت، شعر گفت و موسیقی شنید.

جنگ بی‌جنگ

ماجرای پیچیده زندگی بشر، جنگ و صلح است. قصه‌ای بی پایان و پرغصه. وقتی درباره این موضوعات با چکناواریان حرف می‌زنم و از او می‌پرسم تا به حال برای چه چیزهایی در عمرش جنگیده، پاسخ جالبی می‌دهد. کمی فکر کرده و می‌گوید: برای هیچ... با تعجب می‌گویم مگر می‌شود و او تاکید می‌کند که هرگز برای چیزی نجنگیده، تلاش کرده و زحمت کشیده اما جنگ نه... می‌پرسم حتی برای عشق و او پاسخ می‌دهد: عاشق که نباید بجنگد، عشقی که بخواهی برایش بجنگی به درد نمی‌خورد. عشق یا هست یا نیست. جنگیدن برایش فایده‌ای ندارد. برای عشق می‌شود مرد، می‌شود تحمل کرد، می‌شود بهترین‌ها را آرزو کرد، اما جنگ نه. هرگز نباید برای عشق جنگید.

او می‌گوید: فعلا امیدی هم به پایان جنگ‌های بشر نیست، جنگی که دو فرزند حضرت آدم شروعش کردند و تا آخر هم با انسان خواهد بود، اما این دلیل نمی‌شود که ما تلاش نکنیم برای کمرنگ کردن آن و اصلاح روحیه جنگجو و خشونت‌طلب انسان. می‌شود تلاش کرد که آینده دنیا و بشر بهتر از امروز باشد. حالا فکر کنید تلاش‌هایمان به جایی هم نرسد... اما مهم این است که تلاش می‌کنیم دیگر... به قول سعدی اگر مراد نیابم، به قدر وسع بکوشم.

جنگ چیزی را عوض نمی‌کند

فکر می‌کنید تا کی قرار است بجنگیم؟ کمی فکر می‌کند و پاسخ جالبی به این سوال می‌دهد: می‌دانید تا روزی که چشم بشر از معده‌اش بزرگ‌تر است، مشکلات باقی است. مثلا طرف آپارتمان دارد سه خوابه چه نیازی دارد یک خانه با 10 اتاق داشته باشد؟ نیازی ندارد، اما می‌خواهد که داشته باشد. یک مثل قدیمی هست که می‌گوید وقتی خوشبختی که همسایه‌ات از تو بهتر زندگی کند. هر موقع در یک اجتماعی همسایه‌ات از تو بهتر زندگی کند تو خوب زندگی می‌کنی. چون وقتی همسایه ات خوب زندگی کند کاری به زندگی دیگران ندارد و همه چیز خوب پیش می‌رود.

او می‌افزاید: مثلا یکی از چیزهایی که زیاد به خاطرش می‌جنگیم ثروت است. اما حواسمان نیست وقتی ویتامین زیاد به بدن می‌آید خودبخودآن را می‌شوید و از بین می‌برد. ثروت زیاد هم بیاید طبیعت خودش آن را می‌شوید و از بین می‌برد. زمان تو هم از بین نرود زمان بچه ات، نوه ات بالاخره این اتفاق می‌افتد.

جام جم - زینب مرتضایی‌ فرد

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها