کلام و کلمه در بیان این مدرس پیشکسوت موسیقی ارج ویژهای داشت و نگاه انسانی به موسیقی که با دلبستگیهای عمیق او با «ایران» و مردم سرزمینش عجین شده بود، شخصیت او را دوستداشتنی و سخت تحسینبرانگیز میکرد. در پس نگاه مهربان استاد پورتراب دقت علمی، فراست و نکتهاندیشی موج میزد.
این گفتوگو که چندی قبل از درگذشت استاد گرفته شده بود به مناسبت نخستین سال درگذشت این معلم نامدار و چهره ماندگار موسیقی منتشر می شود.
جناب استاد! از اولین روزهای آشنایی با موسیقی بگویید.
وقتی 6 ـ 5 ساله بودم پدرم یک فلوت برایم خرید تا با آن سرگرم شوم. بعد از مدتی توانستم با آن فلوت آهنگهایی را که شنیده بودم اجرا کنم. پس از مدتی سراغ یک سازنده رفتم تا برایم فلوت افقی درست کند. بعد از چند روز توانستم صدای آن را هم درآورم و همان آهنگها را با آن اجرا کنم.
آیا پدرتان هم با موسیقی آشنا بود؟
نه، پدر من در شهر باکو افسر نظامی به اصطلاح «افسر مهندس» در دوران انقلاب اکتبر 1917 بود. چون جوان بود و طرفدار انقلاب، با بلشویکها همکاری کرد و در نتیجه یکی دو درجه هم به صورت تشویقی گرفت و به درجه سرهنگی رسید. ولی خودش چون ایرانیالاصل بود در سال 1301 شمسی با افرادش به طرف ایران حرکت کرده، تسلیم دولت ایران میشود.
پدرم در تهران با مادرم که کاشانی بود ازدواج کرد. در آن زمان رعایت امور مذهبی در خانه ما نسبتا پررنگ بود. گویا پدربزرگم حاج اسکندر اباذروف که یکی از متمکنین بزرگ بود، شبهای جمعه علمای اسلامی را مهمان میکرد.
چرا نام فامیل شما با فامیل پدربزرگتان متفاوت است؟
پدرم وقتی به ایران آمد فامیلیاش را که اباذرزاده بود به خاطر آنکه روسها گذشته او را فراموش کنند وقتی صدور شناسنامه در ایران معمول شد فامیل خود را به پورتراب تبدیل کرد تا شناخته نشود. اگرچه آنها به خاطر گذشتهاش بالاخره او را شناسایی کردند!
یعنی او را دستگیر کردند؟
بله، ولی چون او تبعه ایران شده بود او را مخفیانه دستگیر کردند: به این ترتیب که روزی از منزل بیرون رفت و دیگر برنگشت. در آن سال من 17 ساله بودم و مسئولیت برادر، خواهر و مادرم به من محول شد.
از چه زمانی موسیقی را به طور جدی ادامه دادید؟
ما همسایهای داشتیم که کارمند دفتری هنرستان عالی موسیقی بود. این همسایه وقتی نواختن فلوت و علاقه مرا به موسیقی دید پیشنهاد کرد به آنجا بروم.
شرایط تحصیل در هنرستان موسیقی چگونه بود؟
هنرستان در قسمت شمالی میدان بهارستان بود و منزل ما در خیابان قلمستان موازی با خیابان امیریه حدود دروازه قزوین بود. من هر روز صبح پیاده از آنجا به هنرستان میرفتم . البته چون هنرستان در آن زمان مختلط بود و ظهرها پسرها را بیرون میفرستادند و دخترها ناهارشان را همانجا صرف میکردند. من معمولا کمی نان در جیبم میگذاشتم و در خیابان شاهآباد آن زمان، بین میدان مخبرالدوله و میدان بهارستان پیاده راه میرفتم، هم درس حاضر میکردم و هم به عنوان سد جوع لقمهنانی میخوردم.
رئیس هنرستان عالی موسیقی چه کسی بود؟
سرگرد غلامحسین مینباشیان که پدرش غلامرضا مینباشیان لقب سالار معزز داشت و رئیس موسیقی ارتش رضاشاه بود و غلامحسین پسر او با خواهر یکی از زوجههای رضاشاه ازدواج کرده بود، مورد توجه شاه قرار داشت.
غلامحسین مینباشیان، رئیس هنرستان عالی موسیقی حدود 15 نفر از بزرگان موسیقی اروپا را از کشورهای چک، اسلواکی، اتریش و روسیه با حقوق ماهانه 600 تومان استخدام کرده بود. در آن زمان یک رئیس اداره حداکثر 40 تومان حقوق میگرفت.
بعد از شهریور 1320 با ورود متفقین به ایران مینباشیان، برکنار و استاد علینقی وزیری به جای وی منصوب شد. رشته تخصصی وزیری تار بود. وزیری در آلمان و فرانسه تحصیل کرده بود و تنها فردی در میان موسیقیدانان آن زمان بود که میتوانست قطعات را به نت درآورد. بقیه موسیقیدانهای آن زمان توانایی نوشتن و خواندن نت را نداشتند و تنها به طور عملی ساز میزدند، به همین دلیل در دوره ناصرالدینشاه به نوازندههای بزرگ «عمله طرب» میگفتند. وزیری همه هنرجویان را وادار کرد تا علاوه بر ساز غربی، یک ساز ایرانی هم بنوازند، من نزد مرحوم حشمت سنجری ویلون و ساز دوم تار را نیز در کلاس مرحوم موسی معروفی میآموختم. ما در سال اول متوسطه 55 هنرجو بودیم، اما وقتی که دیپلم گرفتم تنها شاگردی بودم که در ششم متوسطه تحصیل میکردم.
درس آهنگسازی را کجا خواندید؟
هنرستان عالی موسیقی در آن زمان دوره عالی آهنگسازی نداشت. من ناچار بودم نزد استادان این رشته به صورت خصوصی کار کنم. در سال 1330 با استخدام چند استاد اتریشی برای راهاندازی دوره عالی رشته آهنگسازی از جمله هایم تُیبِر که هم برای رهبری ارکستر سمفونیک و هم برای تدریس در هنرستان دعوت شده بود. این دوره 9 سال طول کشید و من در 1339 با رتبه اول در رشته آهنگسازی فارغالتحصیل شدم. در این دوره با چند نفر از جمله با آقای حسین دهلوی همکلاس بودم. در همین سالها «هنرستان موسیقی ملی» هم به ریاست مرحوم خالقی افتتاح شده بود و از من و آقای دهلوی برای تدریس دعوت بهعمل آمد.
تا چه سالی؟
تا حدود سال 1347. در این سال با بورس دولت برای آموزش روشهای جدید آموزشی کنسرواتوارها به پاریس اعزام و برای ورود به دوره دکترای موزیکولوژی معرفی شدم.
این کشورها بسادگی به کسی بورس نمیدهند. آنها در واقع میخواهند از استعداد و توان دانشجوهای خارجی به نفع کشور خود استفاده کنند.
شما چه کار خلاقانهای کرده بودید؟
من با دو کار برجسته مورد توجه آنها قرار گرفتم. اول اینکه روشی را که در ایران ابداع کرده بودم و درباره ریتم و زمان و اجزای آن بود با استفاده از دستگاههای پیشرفته آنها به اثبات رساندم، بهطوری که این ابداع را به نام کوان تایز (Quantize) نامیدند. در زمینه سلفژ هم آنجا توانستم تواناییهای ابداعی خود را به آنها بیاموزم. در سال 1349 به ایران برگشتم و کماکان در هنرستان عالی موسیقی و هنرستان موسیقی ملی مشغول تدریس شدم.
شاگردان شما در این دوره چه کسانی بودند؟
افراد زیادی بودند مانند: حسین علیزاده، علی رهبری، مجید انتظامی، داریوش دولتشاهی، ایرج صهبایی، منوچهر صهبایی، شهرداد روحانی، نادر مشایخی، لوریس چکناواریان و تعداد زیاد دیگری که فعلا به خاطر ندارم. بعد از مدتی به ریاست هنرکنده عالی موسیقی ملی منصوب شدم و در آنجا هم شاگردان زیادی داشتم مثل محمد میرزمانی و کیخسرو پورناظری. در مدتی هم که در دانشگاه تهران تدریس میکردم آقای مشکاتیان، پشنگ و بیژن کامکار، جلیل عندلیبی، محسن الهامیان و بسیاری دیگر که اکنون جزو اساتید برجسته هستند، از دانشجویان من بودند.
سرنوشت هنرستانها به کجا کشید؟
استاد دهلوی ده سال تا 1349 رئیس هنرستان بود. 3 سال بعد از 1350 تا 1352 هم من ریاست هنرستان و هنرکده موسیقی ملی را عهدهدار بودم. بعد از انقلاب این هنرستانها در هم ادغام شد و مجتمع دانشگاهی هنر تاسیس شد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی من و استاد دهلوی و استاد شریف لطفی بر آن شدیم برنامههای درسی دانشگاه هنر را در رشته موسیقی بنویسیم. در نتیجه دانشکدهای به نام «دانشکده موسیقی» در دانشگاه هنر تاسیس شد.
استاد! به نظر شما جایگاه موسیقی رسانه به عنوان فراگیرترین نوع موسیقی در حال حاضر کدام است؟
مفهوم رسانه به معنای رساندن پیام به گیرنده آن است که این امر میتواند به صورت دیداری و شنیداری باشد. همان طور که میدانیم در اینجا دو عامل مهم یکی رساننده پیام و دیگری گیرنده پیام وجود دارد. طبیعتا بین این دو عامل متقابل باید از نظر ادراکی روابط مستقیمی وجود داشته باشد. از آنجا که مردم به لحاظ آگاهیها و سلیقههایشان به چند طبقه تقسیم میشوند، موسیقی رسانه است و باید چند عامل ویژه را به کار گیرد که ضمن رسالت خود از نظر موسیقی متعالی بتواند رضایت این طبقات را به دست آورد.
ممکن است این عوامل را بیان فرمایید؟
در این مورد حداقل سه عامل اصلی همانند اضلاع یک مثلث وجود دارد. موسیقی غذای روح است و در اینجا مدیریت رسانه است که سلامت غذای روح یعنی موسیقی را با رهنمودهای متخصصان خود تعیین میکند. البته اینجا بحث اقتصاد هم پیش میآید.
عامل دوم دلپذیر بودن است. در اینجا وظیفه رسانه بسیار مشکل میشود که هم موسیقی متعالی و هم مردمپسند تهیه کند. در اینجا میتوان گفت که چون موسیقی معجونی از عناصر و اجزای مختلف است، اگر این اجزا سالم باشند، معدل آن به جایی میرسد که مخاطب آن را میپذیرد. البته اگر معایب کوچکی هم وجود داشته باشد، با تکنیکهای فنی پوشیده (masking) میشود. ضلع سوم، سازگاری است. موسیقی نباید باعث پایین بردن سلیقهها شود. در واقع این ضلع با نیاز جامعه و فرد رابطه مستقیم دارد. از طرفی باید نیاز واقعی جامعه برآورده شود و از طرفی مطبوعیت آن از دست نرود. اگر ما اصول ارزشی هنر را بتدریج به جامعه بشناسانیم، طبع مردم هم به مرور به این اعتلا عادت میکند. مانند معارف اسلامی که چون از کودکی با ما بوده در وجود ما نهادینه شده است. بنابراین این عقیده صحیح نیست که جامعه نمونههای نازل موسیقی را دوست دارد بلکه این ما هستیم که با استفاده از راهکارهای ارزشی بتدریج مردم را در جهت اعتلای آنچه هنر سازنده و هنر رفیع یا هنر فاخر نامیده میشود به کیفیتهای خوب و متعالی عادت میدهیم.
آیا هر نوع موسیقی فاخری میتواند برای رسانه که مخاطب عام دارد، جذابیت داشته باشد؟
البته جوهر موسیقی ما که معرف فرهنگ اصیل ماست، نباید تغییر کند. به هر صورت هویت موسیقی ایرانی باید حفظ شود. هر نوع موسیقی مربوط به مرز و بوم ما میتواند مورد استفاده واقع شود، حتی موسیقی پاپ ایرانی، به شرطی که رنگ و بوی فرهنگ والای ایرانی داشته باشد. موتزارت، آهنگساز بزرگ اتریشی هم پاپ ساخته است.
آیا موسیقی ایرانی ظرفیت لازم را برای این منظور دارد؟
ممکن است موسیقی ما از نظر کمیت محدود باشد، اما بداههنوازی میتواند موسیقی ما را هم از نظر کمیت و هم کیفیت به جهانیان بشناساند، مانند کارهایی که استاد علیزاده یا گروه کامکارها انجام میدهند. بداههنوازی یعنی ایجاد فاکتوریل در عوامل اولیه موسیقی ایران. همانطور که ما با 32 حرف الفبای خود میلیونها صفحه مطلب ارزشی به صورت کتاب از این 32 حرف به وجود آوردهایم. این نتیجه استفاده از فاکتوریل یا «جایگشت» است، به طوری که اگر نتها را براساس فاکتوریل جابهجا کنیم، بینهایت موسیقی تولید میشود. استاد علیزاده هر بار بخواهد دستگاه شور را بنوازد، مطالب جدیدی را ارائه میکند که همان شور است، اما با نوآوریها و تنوعهای جدید.
این موسیقی چقدر میتواند نیاز نسل جوان را برآورده کند؟
معلوم است که جوان همیشه موسیقی پرتحرک را دوست دارد. بنابراین میشود موسیقی باکلام، بیکلام،پرتحرک و شاد خلق کرد. اگر هم باکلام باشد، بهتر است موجز و لطیف باشد. به هر حال ما باید نیاز جوانان را در نظر بگیریم، به شرطی که در قالب موسیقی مطلوب بوده و در آن از ابتذال اثری نباشد. ما در کشوری اسلامی زندگی میکنیم، در نتیجه هر هنرمندی باید در حد و مرز متعالی خود قدم بردارد.
سلامت، دلپذیری و سازگاری
استاد پورتراب در تعریف موسیقی فاخر عقیده داشت باید سه اصل «سلامت»، «دلپذیری» و «سازگاری» در این نوع موسیقی رعایت شده باشد.
پورتراب در این باره چنین اظهار عقیده میکند: فاخر یعنی هنری که به آن افتخار میکنیم. بعضی از افراد واژه galant مربوط به موسیقی اروپا در دوران قبل از کلاسیک را فاخر ترجمه کردهاند که مورد نظر افراد خوشگذران در طبقه اعیان بود. موسیقی فاخری که ما از آن صحبت میکنیم، باید ضوابطی داشته باشد و باعث اعتلای هنر شود. موسیقی فاخر قوانینی دارد که بزرگانی مانند فارابی، صفیالدین ارموی و ابوعلیسینا و سایران درباره آن کتابها نوشتهاند.
به هر حال موسیقی نباید باعث تخدیر و حالت بیخبری و حالت غیرقابل کنترل در جسم و روح انسان شود که نتیجهاش باعث تباهی شود.
محمد جوادی - جامجم
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگو با امین شفیعی، دبیر جشنواره «امضای کری تضمین است» بررسی شد