
آن روزها مسیر رفتن به جزیره کبودان و دیدار از قوچها ومیشهای ارمنی با آن نگاههای نافذ به سختی امروز نبود. آن روزها که کشتیهای غولپیکر هر روزه دانشآموزان ارومیهای را سوار بر موجها کرده و در جزیره پیاده میکرد تا از طبیعت ناب آن لذت ببرند به یاد مانده است، اما الان شرایطی پیش آمده که سفر به جزیره کبودان کمکم دارد بیمعنی میشود. نه آبی است برای شنا و نه کشتیای که بتواند گردشگران را به آنجا برساند. شاید ما آخرین مسافران این جزیره زیبای در حال نابودی باشیم.
سفر به خاطرهها
از اسکله گرمخانه چکمههای بلند را میگیرم. چکمههای مردانهای که پاهایم در میانشان گم میشود، اما چارهای نیست. همراه 2 نفر از کارشناسان سازمان حفاظت محیطزیست و 2 محیطبان به نام بهزاد شیرپنجه و اکبر حاجیحسنی ، مسیر 2 کیلومتری را طی میکنیم تا تراکتوری که قرار است ما را با خود ببرد و از روستای گرمخانه به راه افتاده به نقطهای برسد که آب دریاچه از چکمههای ما بالاتر میرود. گرمخانه هم تا چند سال پیش، روستایی توریستی بود که از گردشگران و توریستهای نگین سرخ ارومیه میزبانی میکرد.
تراکتور میآید و ما را به یک قایق میرساند. حالا نزدیک به 4 کیلومتر وارد دریاچه شدهایم، اما هنوز دریاچه توان حرکت یک قایق کوچک را هم ندارد. بنابراین به کمک کارشناسان سازمان حفاظت محیطزیست قایق را 10 دقیقهای هل میدهیم تا به جایی برسد که موتور روشن شده و قایق بتواند در آب حرکت کند.
آرامآرام دریاچه ارومیه را پشت سر میگذاریم. پیش روی ما جزایر اشک، ناز، آرزو، کبودان و... قرار دارد. قایق حرکت زیادی دارد. عجله هم بیمعنی است چون توان بیشتری برای جلو رفتن نداریم. نزدیک به 2 ساعت است که دریاچه ارومیه را میپیماییم بدون اینکه لذت دریانوردی را چشیده باشیم.
قایق کیلومترها آمده است بدون اینکه موتورش روشن شده باشد. بالاخره به عمقی میرسیم که بتوان موتور را روشن کرد. نسیم هم با موجها همراه میشود تا کمی از گرمای مسیر را از چهره ما پاک کند.
از خود میپرسم عمق دریاچه چقدر است؟ روزگاری بین 14 تا 18 متر عمق داشت. بالاخره قایق از میان صخرههای نارنجی که قارچگونه در دل دریاچه در حال رشد هستند، میگذرد و دوباره به نمک خالص میرسیم. نمکی که بین جزیره آرزو و کبودان قرار دارد. فاصلهای که روزگاری محل شنای گردشگران بود.
وقتی به جزیره میرسیم، سیه چشمان جزیره کبودان بر بلندی تپههای جزیره و در سایه روشن خورشید به پیشوازمان میآیند. اینجا محل زندگی قوچ و میشهای ارمنی، کبک وغرابهاست.
آرامش سبز
جزیره کبودان تا چندی پیش، موجهای ساحل به دامن هزار رنگش میخورد، شلوغ و پر هیاهو بود. حالا اما از آن هیاهو خبری نیست. 2 مهمانخانه تمیز و زیبا با سقفی سبز حالا غریب و تنهایند. گاهی صدای کارشناسان و محققان محیطزیست در آنها میپیچد، اما گردشگر ندارند. چون آبی برای شنا نیست. این دو مهمانخانه قبل از انقلاب در این جزیره ساخته شدهاند. پژوهشگران و گردشگران خاص تنها مهمانان این مسافرخانهها هستند. دفتر محیطبانی سازمان حفاظت محیطزیست، ساختمانی کوچک است که بین این دو مهمانخانه قرار دارد.
لحظهای برای آرامش
بین 2 ساختمان سبز اقامتگاهی، سایهبانهایی قرار دارد که از روزگار پر رونقی اینجا حکایتها دارند. روزگاری که به گفته حاجحسنی، موجهای دریاچه به شیشه اقامتگاهها میخورد. اما حالا باید منتظر ریزگردهای نمکی باشند. دیگر هیچ مسافری خستگی تن خود را به این سمت نمیآورد. نه آب شوری هست برای شنا نه آب شیرینی برای شستن تن بعد از شنا.
آرزوی جزیره کبودان
آرزو نام این قوچ ارمنی است. اسمش را براتعلی ایمانی، محیطبان جزیره انتخاب کرده است. شاید به خاطر اینکه خودش دختر ندارد. شاید هم به خاطر اینکه جزیره آرزو در نزدیکی کبودان قرار دارد. آرزو را بهزاد شیرپنجه همراه یکی دیگر از محیطبانها پیدا کرد.
مادرش مرده بود. آرزو هم در حال مرگ بود. آرزو را به براتعلی میدهند. براتعلی هم با شیشه شیر به او شیر میدهد.
ایمانی میگوید: «وقتی که جان گرفت و چشم باز کرد اول موتور مرا دید. آرزو فکر میکند موتور مادرش است و بعد هم مرا دید. حالا من هم پدرش هستم.» آرزو هر جای جزیره که باشد، با صدای موتور خود را به براتعلی میرساند. گویی او با همه انسانها خو گرفته و با حیاتوحش غریبه است.
سفر با چرخی در میان حیاتوحش جزیره کبودان به پایان میرسد تا دوباره راه سخت آمده را برگردیم. با این تفاوت که حالا دیگر کسی نیست که بتواند ما را با تراکتور برگرداند. بنابراین باید راهی را که با تراکتور آمدهایم، با چکمههای بلند طی کنیم. این سوال به ذهنم خطور میکند، آیا ممکن است ما آخرین گردشگران این جزیره زیبا باشیم؟
هستی بختیاری
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
محمود قماطی، نائبرئیس شورای سیاسی حزبالله در گفتوگوی اختصاصی با «جامجم»:
صریح و بیپرده با علیرضا خانی عضو سابق هیأت مدیره استقلال
داود فتحعلیبیگی معتقد است اقتباس از یک متن باید بهگونهای باشد که با فرهنگ بومی ما سازگاری پیدا کند