
شاید دلیل متفاوت بودن بازیگران قدیمی با بازیگران جدیدتر همین باشد که امثال او بازی میکنند تا در زندگی فردی و اجتماعیشان موفق باشند نه این که زندگی را برای دنیای بازیگری به خدمت بگیرند. خیراندیش نقشهایش را با وسواس انتخاب میکند و البته نقشش در ستایش به تیپ نزدیک است و صد البته به نقش خاله رفعت در سریال سفید، سیاه، خاکستری.
خودش معتقد است این اولین بار است بدون این که تمام داستان را بخواند و از آن خبر داشته باشد، با اطمینان به کارگردان و نویسنده، نقش زعفران باجی را پذیرفته است. این روزها خیراندیش در حال بازی در سریال «فرات» به کارگردانی مازیار میری است.
به نظر می رسد با توجه به طولانی بودن سریال ستایش، پذیرفتن نقش زعفرانباجی را با دقت انتخاب کردهاید؟
اتفاقا کاملا برعکس است.
یعنی اصلا سریال ستایش را ندیده بودید؟
نه. حتی تا 2 ماه گذشته اسم آن را هم نشنیده بودم.
پس حالا مثل همه مصاحبهها باید سوال کنم که چگونه به این سریال دعوت شدید و چگونه در آن حضور یافتید؟
واقعیت این است که با آقای مطلبی، نویسنده سریال صحبت کردیم. خوشبختانه قبل از این سریال، تجربه بسیار خوب و لذتبخش حضور در فیلم محاکمه (ایرج قادری) را با هم داشتیم که در آنجا نقش زنی افغان توسط این نویسنده نوشته شده بود که با همکاری یکدیگر توانستیم آن نقش را پرورش دهیم. در این سریال نیز با پیشنهاد ایشان نقش زعفرانباجی را پذیرفتم.
در واقع آقای مطلبی، شما را به کار دعوت کردند؟
نویسنده با من صحبت کرد که چنین نقشی با ویژگیهایش را برای من نوشته است که اگر من آن را بازی نکنم، نقش را حذف خواهد کرد. بدون اغراق بگویم که تا آن زمان من نه اسم این سریال را شنیده بودم و نه میدانستم که کارگردان آن، سعید سلطانی است.
حتما وقتی آقای نویسنده شنید که سریال ستایش را ندیدهاید، از پیشنهاد دادن به شما درباره این نقش منصرف شد؟
نه. اتفاقا او پرسید الان شما کجا هستید. گفتم داخل آژانس هستم. گفت از آقای راننده بپرسید که سریال ستایش را دیده است یا نه؟ پرسیدم آقای راننده شما سریال ستایش را میبینید؟ گفت: بله خانم. ما هر هفته جمعهها میرفتیم خانه پدرخانمم، اما از زمانی که پخش این سریال شروع شده ترجیح میدهیم در خانه بمانیم و سریال را تماشا کنیم. راستش من تعجب کردم و تازه آن زمان متوجه شدم که کارگردان سریال، سعید سلطانی است. تجربه خوب بازی در سریال «میعاد در سپیدهدم» را که همبازی همسر مرحومم جمشید اسماعیلخانی بودم را، در یاد داشته و از آن زمان به بعد، هرزمان پیشنهاد کار از طرف سعید سلطانی میشد یا من فرصت کار نداشتم یا اینکه با کارهای دیگر زندگیام تداخل داشت. این بار نیز مشغول بازی در فیلم «روییدن در باد» به کارگردانی رهبر قنبری بودم و نتوانستم برای این نقش زمان و انرژی کافی بگذارم.
یعنی قرار بود که نقش زعفرانباجی طولانیتر از این چند قسمتی باشد که در آن حضور دارید یا اینکه چیزی متفاوتتر از ویژگیهای ظاهری که اکنون از این نقش میبینیم؟
ابتدا به دلیل مشغله کاری من فرصت ایده دادن درباره این نقشی که معتقدم کمی نزدیک تیپ است، کمتر پیش آمده، حتی بعد از اولین تست لباس علاقهمند بودم که این نقش شکل بهلولواری به خود بگیرد، چون این زن بهظاهر کمعقل میآید، اما در حقیقت عاقل است و کاملا متوجه زندگی خودش است و صد البته متوجه سفلیمحله و علیامحله هم هست. این بسیار تعیینکننده بود. من به نویسنده پیشنهاد کردم که گذشته زندگی این نقش را هم به بیننده نشان دهیم.
اتفاقا همین سوال را از شما داشتم که در سریالی با شخصیتهای زیاد و داستان طولانی، پس چرا زعفرانباجی اینقدر دیر میآید و زود هم میرود؟
از طرفی فرصت کمی برای فکر کردن درباره حضور در این نقش داشتم و جدای از شکل ظاهری این آدم که دوست داشت ظاهری تمیز و پاکیزه و به دور از آلودگیهای شهری داشته باشد نه اینکه لباس نو و شیک بپوشد، اما دوست نداشتم این نقش را با موهای ژولیده و دندانهای خراب ارائه کنم. زعفرانباجی از آنجا که خیلی چیزها را میداند، میخواستم همین آگاهی او باعث ماندن او در آن مکان شده باشد.
حالا که به شکل ظاهری این نقش و نزدیک بودنش به تیپ اشاره کردید، همانطور که در ابتدا هم گفتم با دیدن این نقش، نقش خالهرفعت در سریال سفید، سیاه، خاکستری به یادم آمد.
خیراندیش: اگر در خانه باشم حتما دوست دارم که همه کانالهای تلویزیونی خودمان را ببینم، از سخنرانیها تا فیلم مستند و حیاتوحش. علاقهمندم ببینم که از تلویزیون خودمان چه چیزهایی پخش میشود
بله. گروه تمام برنامههای خود را برای این نقش چیده بود و من دیر توانستم برای هیبت ظاهری این نقش فکر کنم. حتی به نظرم تست گریم این نقش ابتدا عجیب و غریب آمد. در حالی که دوست داشتم این نقش، پاکیزه، وسواسی و سفید باشد و به شکلی آن را نشان دهیم که وسواسهایش او را از شهر دور نگه داشته است و حتی گاریای که او تمام زندگیاش را با آن حمل میکند، جزئی از شخصیت او باشد.
درباره شخصیت درونی و ویژگیهای رفتاری این نقش که کاملا متفاوت با ظاهرش است، بیشتر برایمان توضیح دهید.
زعفرانباجی وقتی با ستایش صحبت میکند، به خاطر یک لقمه نان میگوید به حرف خان گوش دهید اما وقتی خان میرود، میگوید به حرفش گوش نکنید، چون دیگر دوران خان بازی تمام شده است یا وقتی کنار ستایش نشسته و او گریه میکند، زعفرانباجی شعر میخواند تا ستایش را بخنداند ولی بعد به او میگوید که ازدواج کن تا مثل زعفرانباجی تنها نمانی. در واقع زعفرانباجی این حرف را میزند و حس درونی خود را به نمایش میگذارد تا گذشتهای از خود نقش نیز بیان شود.
پس اگر برای این نقش، زمان بیشتری داشتید، ما زعفرانباجی را گونهای دیگر میدیدیم؟
بله، اگر زودتر به این کار میپیوستم و درباره نقش صحبت میکردم، از این نقش، نقشی میساختم که نه تکرار باشد و نه شبیه یا نزدیک به تیپ. در حقیقت آنچه میخواستم این بود که مثلا زمان جنگ میان دو محله به عنوان مثال کسی عاشق زعفرانباجی بوده یا اینکه به دلایل دیگر، او نخواسته ازدواج کند که حالا تنها مانده است.
اما اکنون هم که دیر آمدید نقشی به یادماندنی باقی گذاشتید، قبول دارید؟
تا نظر شما چه باشد، اما باید بگویم که اکثر صحنهها مثل آن صحنهای که من در بالکن نشستهام، آقای عزیزی روبهروی من نیست و قبلا صحنههای او گرفته شده است و او به سفر رفته بود یا همان صحنهای که آقای عزیزی فانوس را از من میگیرد و میرود باز صحنهای است که بازی من به دلیل مشغلهای که داشتم، به تنهایی گرفته شده است.
یک سوال دیگر؛ نقشهایی مثل زعفرانباجی که نیاز به واکنشهای بیرونی بسیار دارد آیا نیاز به فیزیک یا انجام فعالیتهای خاص قبل از ارائه این نقش هست یا اینکه قبل از آن باید در یک تئاتر حضور یافت؟
ابتدا بگویم که من روزم را با ورزش آغاز میکنم و هر زمان که از خواب بلند میشوم با هر گونه مشغله کاری که دارم ورزش را فراموش نمیکنم اما برای این نقش، کار خاصی انجام ندادم.
اکنون که در این کار بازی کردید، سریال را چطور میبینید؟ به نظر شما سریال ملودرام که با اشک و آه و ناله همراه است، برای مخاطب امروز که با رسانههای صوتی و تصویری دیگر میتواند شاهد صحنههای شادیبخشتری باشد، جواب میدهد؟
به نظرم درباره نمایش سریالهای کشدار و اشک و آهی که شما نام میبرید و در هر یک از شبکههای ماهوارهای مردم دنیا از آن استقبال میکنند، مردم ایران نیز علاقهمند دیدن این گونه سریالها در تلویزیون ملی خودمان هستند و تجربه نشان داده که خسته هم نمیشوند.
آیا خودتان فرصت تماشای تلویزیون را دارید؟
نه من واقعا فرصت ندارم که تلویزیون تماشا کنم اما اگر در خانه باشم حتما دوست دارم که همه کانالهای تلویزیونی خودمان را ببینم، از سخنرانیها تا فیلم مستند و حیاتوحش. علاقهمندم ببینم که از تلویزیون خودمان چه چیزهایی پخش میشود.
و سوال آخر این که منتظر نمایش سریال، فیلم یا حضور در تئاتری نیستید؟
منتظر اکران فیلم «خنده در باران» و همین طور فیلم «شش نفر زیر باران» به کارگردانی آقای عطشانی هستم.
جالب است به شباهت اسم فیلمها دقت کردید؟!
بله. به خاطر همین ممکن است نام این دو فیلم تغییر کند.
و حرف پایانی شما چیست؟
قرار بود در نمایش «خورده خانم» به کارگرانی کیومرث پوراحمد بازی کنم که فرصت آن پیش نیامد و حسرت آن را میخورم و دیگر این فرصت بازی در نمایش «بازیگر و زنش» نوشته علی نصیریان را هم نیافتم.
مریم درستانی / جام جم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
محمود قماطی، نائبرئیس شورای سیاسی حزبالله در گفتوگوی اختصاصی با «جامجم»:
صریح و بیپرده با علیرضا خانی عضو سابق هیأت مدیره استقلال