گزیده سرمقاله‌ روزنامه‌های صبح امروز

دولت به هوش، ملت به هوش

روزنامه‌‌های صبح امروز ایران در سرمقاله‌ های خود به مهمترین مسائل روز کشور و جهان پرداخته‌اند از جمله «امیر دل ها»،«مناظره‌های غیرحضوری و سَر بی کلاه ملت!»،«توپ در زمین حریف»،«ایران ابرقدرت منطقه»،«نصرالله های مصر»،«گفتگوی تمدنها ؛ ابتکار ایران و اعتبار ترکیه!‏»،«پیامدهای دیدار میرحسین با علما»،«دولت به هوش، ملت به هوش»،«کسری بودجه هشدار دهنده» و... که برخی از آنها در زیر می‌آید.
کد خبر: ۲۴۴۸۰۱

ابتکار

«امیر دل ها» عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی ابتکار است که در آن می‌خوانید؛ امیر سپهبد علی صیاد شیرازی در سال 1323 در کبود گنبد مشهد در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد. پدرش که از عشایر فارس بود، به استخدام ژاندارمری در آمد و سپس به ارتش منتقل شد. او از جاذبه ای خاص برخودار بود، از این رو علی تحت تاثیر پدر از کودکی به ارتش علاقه مند شد. او به همراه پدر و خانواده، مانند دیگر خانواده های نظامیان، از شهری به شهری مهاجرت می کرد. شهرهای مشهد، گرگان، شاهرود، آمل، گنبد و سرانجام گرگان، محل پرورش وی شدند. او سال ششم متوسطه را در تهران گذراند و در سال 1342 موفق به اخذ دیپلم گردید. او در سال 1343 در کنکور دانشکده افسری شرکت کرد و پذیرفته شد.

علی از بدو ورود به دانشکده به جدیت در درس و پای بندی به مذهب شهرت یافت و سرانجام در مهر ماه 1346 در رسته توپخانه، دانش آموخته شد و با درجه ستوان دومی وارد ارتش گردید. او پس از طی دوره آموزشی در شیراز و اصفهان به لشکر تبریز و سپس لشکر زرهی کرمانشاه منتقل شد. او در سال 1350 برای گذراندن دوره آموزش زبان انگلیسی به تهران آمد و پس از پایان کلاس و جدیت در تحصیل، سرانجام، خود از استادان زبان انگلیسی شد. ستوان یک علی صیاد شیرازی تصمیم گرفت با دختر عمویش، خانم عفت شجاع، ازدواج کند اما به دلیل اینکه محمود، عموی علی، از مخالفان شاه بود، ساواک با این ازدواج موافقت نکرد، اما سرانجام در اثر اصرار علی، ارتش با این وصلت مبارک، موافقت کرد. علی در سال 1352 به دلیل لیاقت ها و دقت هایش در کار، برای تکمیل تخصص های توپخانه از طرف ارتش به آمریکا اعزام شد تا دوره هواسنجی بالستیک را بگذراند. او این دوره آموزشی را در شهر فورت سیل از ایالت اوکلاهما، در منطقه ای نظامی، با موفقیت طی کرد. در این دوره فشرده ستوان همچون مبلغی مذهبی، به دعوت نمودن آمریکاییان به اسلام می پرداخت و در مجالس بحث و مناظره آنان شرکت می کرد. او در بین آشنایان جدیدش به مرد مذهبی مشهور شد.

او پس از گذراندن دوره، با تخصصی جدید و روحیه ای با نشاط به ایران مراجعت کرد.ارتش برای استفاده از دانش نظامی ستوان، او را در سال 1353 به اصفهان -مرکز توپخانه -منتقل کرد. علی در اصفهان با یافتن دوستان جدید، مطالعات مذهبی خود را پی گرفت و شخصیت سیاسی خویش را در این دوره قوام بخشید. او در نامه ای که برای سرگرد محمد مهدی کتیبه، یکی از افسران مذهبی، ارسال کرد این جمله را نوشت: "در مورد برنامه های مذهبی بحمدالله پیش می رویم مخصوصا در آن قسمت که می دانید." این جمله حساسیت ضد اطلاعات را برانگیخت و از آن پس وی تحت مراقبت قرار گرفت. آنها پس از تحقیق و مراقبت متوالی، او را "متعصب مذهبی" معرفی کردند و مراقبت از وی را شدت بخشیدند. جالب این است که هر کس از افسران را به مراقبت وی می گماردند یا تحت تاثیر روحیه او قرار می گرفت و گزارش مثبت برای او رد می کرد یا صیاد را از مراقبت و ماموریت خود خبر می داد و یا از اول با چنین ماموریتی مخالفت می کرد.

سروان صیاد، همزمان با اوج گیری مبارزات ملت مسلمان ایران به رهبری امام خمینی(ره)، تقیه را کنار گذاشت و در ارتش علنا به دفاع از علمای اسلام و حکومت اسلامی پرداخت و سرانجام به دلیل اینکه در بین افسران، تبلیغات ضد رژیم می کرد، ضد اطلاعات از قرار دادن جنگ افزار در اختیار وی ممانعت کرد و اعلام نمود که از واگذاری مشاغل حساس به او خودداری شود. سرانجام سروان در 19 بهمن دستگیر و زندانی شد اما دیری نپایید که انقلاب به پیروزی رسید و او هم مانند همه مردم ایران آزاد شد.دوره دوم زندگی سرهنگ صیاد بعد از پیروزی انقلاب اسلامی آغاز می شود; او پس از پیروزی انقلاب اسلامی با رحیم صفوی و حجت الاسلام سالک آشنا می شود و با یکدیگر پیمان می بندند که از پادگان های اصفهان حفاطت نمایند. اختلاف سروان با فرماندهان ارتش موجب آشنایی وی با حضرت آیت الله خامنه ای می گردد و از اینجا سرنوشت صیاد به کلی تغییر پیدا کرد. پس از حوادث کردستان، صیاد با درجه سرگردی به همراه سردار صفوی به غرب اعزام می گردد و با هماهنگی ارتش و سپاه، سنندج را آزاد می کنند.

لیاقت های سرگرد در کردستان موجب می گردد تا با درجه سرهنگی به فرماندهی عملیات غرب منصوب شود. اختلافات سرهنگ با بنی صدر، اولین رئیس جمهوری اسلامی، موجب برکناری وی و خلع دو درجه می گردد. اما دیری نپایید که بنی صدر سقوط کرد و شهید رجایی به ریاست جمهوری رسید و سروان مجددا با دو درجه به غرب کشور اعزام می شود.در هفتم مهرماه 1360 به خاطر رشادت ها و لیاقت هایش توسط رهبر کبیر انقلاب، حضرت امام خمینی (ره)، به فرماندهی نیروی زمینی منصوب شد. او با هماهنگی با سپاه قهرمان پاسداران انقلاب اسلامی، در عملیات طریق القدس، فتح المبین، بیت المقدس، رمضان، مسلم بن عقیل، مطلع الفجر، محرم، والفجر 1، 2، 3، 4، 8، 9، عملیات خیبر و بدر و قادر، شرکت نمود و پیروزی های بزرگی را برای ایران اسلامی به ارمغان آورد که بی شک در تاریخ امت اسلامی به عظمت خواهد ماند. سرهنگ در مرداد سال 1365 از فرماندهی نیروی زمینی استعفا داد و با پیشنهاد حضرت آیت الله خامنه ای و تصویب رهبر انقلاب به سمت نمایندگی امام در شورای عالی دفاع منصوب شد. در سال 66 به درجه سرتیپی نایل آمد.

سرتیپ صیاد شیرازی در سال 67 در عملیات مرصاد که مرزهای غرب ایران مورد هجوم منافقین قرار گرفته بود شرکت نمود و با روحیه ای بسیجی، ضربات محکمی را بر پیکر مزدوران منافق وارد کرد. سرانجام صیاد شیرازی در مقام جانشینی ریاست ستاد کل به خدمت مشغول شد. تیمسار سرتیپ صیاد شیرازی در 16 فروردین 1378 همزمان با عید خجسته غدیر با حکم مقام معظم فرماندهی کل قوا به درجه سرلشکری نایل آمد.

فرزند برومند شهید صیاد شیرازی در مورد نحوه شهادت پدر بزرگوارش می گوید; بیست و یکم فروردین ماه بود. نسیم ملایم بهاری، برگ های درختان را نوازش می کرد. پدر مطابق همیشه ساعت 30:6 آماده رفتن شد. من و برادر کوچکترم محمد همراه ایشان به مدرسه می رفتیم. پدر کنار ماشین در خیابان ایستاد. ناگهان مردی با لباس کارگران شهرداری جلو آمد و نامه ای به پدرم داد، او هیچگاه راننده و محافظ نداشت. پدر نامه را باز کرد. در همین لحظه آن شخص اسلحه  اش را بیرون آورد و چهار گلوله به سر پدرم شلیک نمود. با ناباوری به صحنه نگاه کردم. نمی دانستم چه کار کنم، باورم نمی  شد. در خیابان هیچ  کس نبود که مرا درک کند، به سمت منزل همسایگان دویدم و با یکدیگر او را به بیمارستان فرهنگیان رساندیم. اما دیگر دیر شده و او به آسمان پر کشیده بود. با نگاهی به قامت غرق در خون او خاطره سال ها جهاد و دلاوری  اش در ذهنم مرور شد. پدر قهرمانم آرام گرفته بود، صدای بال ملائک در گوش جانم پیچید و عطری بهشتی در فضا طنین افکند.

آفتاب یزد

«مناظره‌های غیرحضوری و سَر بی کلاه ملت!» عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی آفتاب یزد است که در آن می‌خوانید؛همانگونه که حدس زده می شد با نزدیکی زمــان انــتــخـابات ریاست جمهوری، بر حجم اظــهــارنــظـرهـا در خصوص عـملـکرد دولت فعلی افزوده شـده است. برخی طرفداران دولــــت، از هـــر امــکـــانــی بهره می‌برند تا به خیال خود، دولـت نهـم را بی‌نظیرترین کابینه در طول تاریخ معرفی کنند و در آن سر ماجرا،عده‌ای نیز به دنبال اثبات این موضوع هستند که »مسئله سازی‌های دولت نهم« در طول تاریخ کشور بـی‌نـظـیـر بـوده اسـت. گـروه دوم، بــرای ایــن »مـسـئلـــه‌ســـازی‌هــا« نیـز ریشه‌های متعددی شناسایی و معرفی می‌کنند که در رأس ‌آنها، محدود شدن »دایره مشاوره« در دولت نهم است. این سخن آنـگـاه که از زبان اصلاح‌طلبان مطرح می‌شوداز گـزندگی بیشتری برخوردار است اما اظهار نظر اصولگرایان هم که ظاهری »غیرگزنده« دارد از نـظـر نـتـیـجــه، تـفــاوت زیـادی بـا اظـهــارات رقبای اصلاح‌طلب آنها ندارد. البته اصولگرایان تاکنون ترجیح داده‌اند در یک تقسیم وظیفه - نوشته یا نانوشته - سخن خود را در چند »پاره« به اطلاع مـردم بــرسانـنـد.

ظـاهـراً هـدف از »چندپاره« کردن ایـن اظـهـار نـظـر آن است که از یکسو جایگاه اصولگرایان در جامعه، بیش از آنچه که تاکنون تضعیف شده است تضعیف نگردد و از سـوی دیگـر، در روز مبـادا بتوانند برای کاهش مسئـولیت خود، به اظهارنظرهای کنونی استناد کنند. براساس این تقسیم وظیفه، چند اصولگرای سـرشنــاس، وظیفـه تــاکیـد بـر »عـدم وجـود استراتژی در دولت نهم« را به عهده می‌گیرند و دیگری، در لابه‌لای گزارش از یک دیـدار، اعـلام می‌کند که »احمدی‌نژاد به جای تشکیل کابینه70 میلیونی، همه همکاران خود رااز میان کسانی انتخـاب کـرده کـه در سه مسئولیت قبلی، با او همکاری داشته‌اند«. علیرغم اظهارنظرهای شفاف که به آنها اشاره شد، کسب اخباری در خصوص عدم رأی‌آوری اکثر کاندیداهای محتمل اصولگرایان، سران آن جناح را به یک تصمیم‌گیری - دلخواه یا ناخواسته - واداشته است. براساس این تصمیم، اصولگرایان بایستی از کسی حمایت کنند که بیش از دیگران به امکانات مالی و تبلیغاتی کشور دسترسی دارد. همیـن تـدبیـر، مـوجـب گـردیده است تا اصولگرایان، ناگهان به انتقادات خود از دولت خاتمه بدهند. البته آنها به مردم نمی‌گویند »در برابر ضایعات ناشی از روش های مدیریتی دولت نهم، از جمله پیامد فقدان استراتژی یا محدود سازی حوزه مشاوره و کارشناسی، چه کسی مسئول است ودر صورت تداوم این وضعیت در دولت دهم، چه کسی باید با آن مقابله کند؟« این سوال از آن جهت اهمیت دارد کـه هـنـوز، خـبرهایی از زبان اصـولگرایان به رسانه‌ها درز می‌کند که نشان می‌دهد روش دولت در تـصـمـیـم‌گـیــری‌هــا تـغییـری نکـرده اسـت. به عنوان نمونه، رئیس اصولگرای کمیسیون انرژی مجلس دو روز قبل اعلام کرده است: »هم‌اکنون قراردادهای میلیارد دلاری - در صنعت نفت و گاز - بسته می‌شود و منابع ملی کشور مثل گاز و نفت به فروش می‌رسد، اما مجلس کمترین اطلاعی پیدا نمی‌کند«[ایسنا، 21/1/88]

رئـیـس کـمـیـسیون اقتصادی مجلس هم با احتیاط - و لابد با رعایت توصیه‌های باهنر برای جلوگیری از بهره‌برداری اصلاح طلبان - اعلام کرده که نحوه تشکیل جلسات شورای پول و اعتبار توسط دولت، مطابق قانون نیست [ایسنا، 22/1/88] همین دو اظهارنظر نشان می‌دهد که هم برخی درآمدزایی‌ها در دایره بــسـته دولت انجام مـی‌شـود و هم بـرخـی هــزیــنــه‌سـازی‌ها از چشم نظارتی غیردولتی‌ها - حتی مجلس - دور می‌باشد ولذا مشخص نیست کـه بـرخـی مـدعـیـان اصـولـگـرایـی، با سـکـوت حـمـایت‌گونه فعلی، چگونه در آینده پـاسخگوی اتفاقاتی خواهند بود که به فرض سپردن دولت دهم به احمدی‌نژاد، در عرصه‌های اقـتصادی و مدیریتی کشور به وجود خواهد آمد!؟

در هـمـیـن حـال، اصـلاح‌طلـبان با اعتماد به نفس بیشتر و بدون آنکه تنها با هدف پیروزی، برخی اختلاف‌نظرهای موجود در طیف گسترده طرفداران اصلاحات را مخفی نگه‌دارند بر نکاتی تاکید می‌کنند که نشانه نگرانی مشترک آنها در خصوص مدیریت کشور در 5/3 سال گذشته است. آنها نشانه‌های زیادی نیز در اختیار دارند تا به مردم ثابت کـننـد »ایــن نـگــرانــی‌هــا، تـنـهــا مـخـتــص اصــلاح‌طلــبـاننـیـست؛ اگر چه منافع جناحی، مـوجـب سـکـوت مـوقـت اصـولـگـرایان برای مخفی ‌نگه‌داشتن موضوعات نگرانی‌ساز، شده است«.

اما آیا بمباران تبلیغاتی رسانه‌های عمومی و تریبون‌های حکومتی در حمایت از احمدی‌نژاد و ترویج اقدامات او، مجالی باقی می‌گذارد تا مردم بـتـوانند انعکاس محدود این نگرانی‌ها در چند روزنامه را مورد ارزیابی دقیق قرار دهند و تصمیم بهینه را برای رای خود در روز 22 خرداد 88 بگیرند؟

نگارنده یقین دارد که عملکرد دولت، بسیاری از مردم را نسبت به لزوم تغییر در عرصه مدیریتی کشور قانع کرده است. اما محدودیت‌های رسانه‌ای برای اصلاح طلبان، گروه‌هایی از اقشار گوناگون جامعه را نسبت به وجود یک ملجأ برای بهبود شرایط مدیریتی کشور مردد ساخته است. این وضعیت، به تعبیر مهندس موسوی قهر اقشار ضعیف و مرفه جامعه از صندوق‌های رای را به دنبال خواهد داشت.

امروز در میان سیاستمداران مدعی اصولگرایی کسانی هستند که برای حفظ حاکمیت نسبی جناح خود ناگهان تمامی انتقادهای مستدل از دولت نهم را به کناری نهاده‌اند. از این افراد توقعی نیست. زیرا قاعدتاً آنها مشارکت حداقلی مردم را به مشارکت حداکثری که نتیجه آن، جابه‌جایی قدرت از جناح اصولگرا به جناح اصلاح طلب باشد ترجیح می‌دهند. اما کسانی که به آینده کشور می‌اندیشند و رفعت ‌جایگاه ایران در عرصه جهانی را به حفظ جایگاه جناح خود در عرصه حکومتی ترجیح می‌دهند بایستی شرایطی فراهم کنند که »سر مردم« بیش از این بی‌کلاه نماند. آنها می‌توانند از هم‌اکنون به برگزاری مناظره‌های گسترده میان حامیان و منتقدان دولت تن دهند. حامیان دولت اگر به بعضی ادعاهای خود در خصوص افزایش محبوبیت دکتر احمدی‌نژاد ایمان دارند باید در این زمینه پیشقدم شوند. آنها باید بدانند پافشاری بر تبلیغات یکطرفه به نفع دولت، نشانه‌ای است که اطمینان زود هنگام این گروه به شکست در انتخابات- در صورت توزیع عادلانه امکانات تبلیغی- را ثابت می‌کند. البته حتی اگر دولتی‌ها از نفوذ خود برای برگزاری مناظره‌های حضوری استفاده نکنند مناظره‌های یکطرفه یعنی انعکاس محدود اظهارنظر کاندیداهای منتقد دولت و پاسخگویی غیرعادلانه دولتی‌ها از طریق تریبون‌های عمومی، تا حدودی تکلیف مردم را روشن ساخت؛ اگرچه شاید تعداد کسانی که به خاطر عدم اطمینان از وجود »کاندیدا و برنامه تغییرساز« تا پایان رای‌گیری بر تردید خود برای شرکت در انتخابات فائق نخواهند آمد روز به روز افزایش یابد!

کیهان

«توپ در زمین حریف» عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی کیهان به قلم حمید امیدی است که در آن می‌خوانید؛تبریک  نوروزی رئیس جمهور آمریکا، پاسخ قاطع، دقیق و مقتدرانه رهبری انقلاب به اوباما و شرکت ایران در اجلاس افغانستان که همه در ابتدای سال جدید اتفاق افتاد، وقایعی بود که بار دیگر بحث «رابطه آمریکا و ایران» را در محافل سیاسی بر سر زبانها انداخت.
این روزها-19فروردین- سالروز قطع رابطه آمریکا با ایران است. چیزی قریب به 30سال پیش، در پی تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در تهران و ماجرای گروگانگیری، این کشور یک جانبه روابط سیاسی خود را با ایران قطع کرد و  امام راحل(ره) در پیامی خطاب به ملت ایران پس از انتشار خبر قطع رابطه آمریکا می فرمایند: «رابطه بین یک ملت بپاخاسته برای رهایی از چنگال چپاولگران بین المللی یا یک چپاولگر عالم خوار، همیشه به ضرر ملت مظلوم و به نفع چپاولگر است. ما این قطع رابطه را به فال نیک می گیریم چون که این قطع رابطه دلیلی بر قطع امید آمریکا از ایران است... من کرارا گوشزد نموده ام که رابطه ما با امثال آمریکا، رابطه ملت مظلوم با جهانخواران است.»

در روزگاری که بلوک بندی های سیاسی از سوی قدرتهای بزرگ، کشورها را به دو بخش بلوک شرق به سرکردگی شوروی سابق و بلوک غرب زیر چتر آمریکا تقسیم کرده بود و نظام های سیاسی برای ادامه حیات خود مجبور به پذیرش استیلای یکی از دو قطب آمریکا و شوروی- سابق- بودند، پیروزی انقلاب اسلامی معادله قدرت را برهم زد و با گذشت سالهای پس از انقلاب، بلوک سومی به عنوان بلوک  کشورهای مسلمان با محوریت خاورمیانه و مرکزیت ایران اسلامی در عرصه مناسبات و روابط سیاسی جهانی پدید آمد.

دیری نپایید که پیش بینی حضرت امام(ره) درباره فروپاشی کمونیسم و شوروی سابق تحقق یافت و بلوک شرق از هم پاشید. آمریکا در جهان تک قطبی که حالا خود را همه کاره جهان می دانست، شکل گیری بلوک کشورهای مسلمان با ام القرایی ایران اسلامی را برنتابید و به هر کاری که بتواند حاکمیت اسلام و نظام جمهوری اسلامی را ساقط و دگرگون کند، دست زد. جنگ تحمیلی، تحریک مخالفین و کمک به تحرکات تجزیه طلبانه و تروریستی، تحریم اقتصادی و بلوکه کردن میلیاردها دلار دارایی ملت ایران، تهاجم و ناتوی فرهنگی، جنگ نرم و... همه اقدامات خصمانه ای است که آمریکا برای به زانو درآوردن ایران اسلامی به کار گرفت اما نهایتاً طرفی از آن نبست.

سیاست های ستیزه جویانه آمریکا در طول دولت های گذشته این کشور- خصوصا در زمان بوش پدر و پسر- علاوه بر آنکه امنیت جهانی را به مخاطره انداخت، هزینه های سنگینی به جامعه جهانی و خود آمریکا تحمیل کرد. غیر از بلوک کشورهای اسلامی، ملل غیرمسلمان و آزاده در گوشه و اکناف جهان مثل آفریقا و آمریکای لاتین به سمت نظامی چندجانبه در روابط بین المللی به حرکت درآمدند، اما کماکان رهبران کاخ سفید از راه تهدید و تطمیع به دنبال تحمیل نظام تک قطبی و استعمار ملت های دیگر مشغولند.

باید پایان دوران ریاست جمهوری بوش را به معنای شکست طرح یک جانبه گرایی آمریکا به حساب آورد، طرحی که دولت بوش را به منفورترین دولت در جهان تبدیل کرد و باعث شد تا اوباما با شعار «تغییر» پیروز میدان انتخابات ریاست جمهوری این کشور شود، اما آیا این حرف از حد یک شعار تبلیغاتی فراتر رفته است؟ آیا چیزی بیشتر از یک تغییر لحن و ادبیات دیده ایم؟

رهبر  معظم انقلاب با اشاره به این موضوع در سخنرانی نوروزی خود می فرمایند: «اگر واقعا چیزی جز بخش اندکی از ادبیات شما تغییر کرده است، نشان دهید. آیا دشمنی شما با ملت ایران پایان یافته؟ دارایی های ایران را آزاد کرده اید؟ تحریم ها را برداشته اید؟ از لجن پراکنی و تبلیغات سوء دست برداشته اید؟ دفاع بی قید و شرط از رژیم صهیونیستی را پایان داده اید؟... تغییر نباید لفاظی و با نیت ناسالم باشد و اگر می خواهید ضمن حفظ همان اهداف قبلی، فقط سیاست ها و تاکتیک ها را عوض کنید این یک خدعه است نه تغییر و اگر تغییر واقعی مورد نظر شماست باید در عمل مشاهده شود.»

آمریکا با پذیرش این واقعیت که ایران امروز یک قدرت بزرگ منطقه ای به شمار می آید و نقش تعیین کننده ای در تحولات خاورمیانه و عرصه بین الملل ایفا می کند، و هم چنین قبول شکست سیاست انزوای ایران، سعی در تغییر  گفتار - و نه رفتار -  در قبال جمهوری اسلامی دارد.نکته  درخور  توجه این که ما به برقراری رابطه با آمریکا نیازی نداریم بلکه این آمریکاست که برای پرهیز از دشمنی ایران با آن کشور و سست شدن جای پایش در خاورمیانه و هم چنین نجات از باتلاق خودساخته در عراق و افغانستان نیازمند رابطه با ماست.

اوباما سعی دارد با لحنی ملایم و حذف مثلا پیش شرط مذاکرات- که به زعم خودش یک امتیازدهی به حساب می آید- و پیام تبریک نوروزی- که با تکرار اتهامات ناروا و مسخره همراه بود- توپ را در زمین ایران بیندازد و با ژستی آشتی جویانه وانمود کند که وی پیشنهاد مذاکره و برقراری رابطه را داده و اکنون این ایران است که باید در این باره تصمیم بگیرد.اما حضرت آیت الله خامنه ای با سخنانی مدبرانه و مقتدرانه با این رویکرد که باید تغییر در عمل مشاهده شود- به قول فاکس نیوز-  شاخه زیتون اوباما را رد کرد و توپ را به زمین آمریکا انداخت.

طبعا تصمیم گیران سیاسی کشور، تحولات و واکنش های ایالات متحده را رصد می کنند اما نباید تصور کرد که اگر این روزها آمریکایی ها دست خود را به سوی ایران دراز کرده اند به معنای آن است که از کرده های قبلی خود پشیمان شده و نگرش و سیاست هایشان را درباره ایران عوض کرده اند. با توجه به ظلم چند ده ساله ای که مردم ما از آمریکا دیده اند  بی تردید  در پس سیاست نزدیکی با ایران، همچنان سیاست های توسعه طلبانه، یکجانبه گرایانه و منافع استعماری نهفته است.

چند روز قبل از ارسال پیام تبریک نوروزی! از سوی اوباما  وی یکی از فرامین تحریم ریاست جمهوری را که از سال 1995 صادر شده بود، برای یکسال دیگر تمدید کرد. این فرمان که به زعم واشنگتن برای مقابله با ارتباط تهران با تروریسم! و سیاست دستیابی به تسلیحات کشتارجمعی! درنظر گرفته شده از زمان کلینتون وضع شده است. اوباما در پیام خود به کنگره اقدامات و سیاستهای دولت ایران را در تضاد با منافع آمریکا در منطقه قلمداد کرده و تهدیدی غیرمتعارف و فوق العاده! برای امنیت و اقتصاد آمریکا برمی شمارد.بنابراین چگونه می توان از نیت نیک آمریکا سخن گفت در حالی که این کشور تحریم ها علیه ایران را تمدید کرده و کشورهای دیگر را نیز به پیروی از این رویکرد تشویق و ترغیب می کند؟

اوباما در سفر چند روز پیش خود به ترکیه نیز از متهم کردن ایران دست برنداشت. وی در سخنانی در پارلمان این کشور بدون درنظر گرفتن اظهارات مسئولان کشورمان مبنی بر اینکه تولید سلاح هسته ای در سیاست های ایران جایی ندارد و بدون توجه به گزارش های آژانس بار دیگر انگشت اتهام به سوی جمهوری اسلامی دراز می کند و می گوید: «اکنون مقامات ایران باید میان اینکه آیا می خواهند سلاح هسته ای! تولید کنند یا آینده ای بهتر برای مردمشان ایجاد کنند، تصمیم گیری نمایند»! آیا اینها و مواردی از این دست، همان دست های چدنی پنهان در دستکش های مخملی نیست؟! یادمان باشد در منشور امنیت ملی آمریکا برای قرن 21 از ایران به عنوان تهدید اصلی علیه امنیت و بقای آمریکا یاد شده است.

تقابل ما و آمریکا، تقابل دو هویت متضاد است. مادامی که آمریکا با نگاهی برتری جویانه، تک سویه و یکجانبه گرا به جمهوری اسلامی می نگرد و خوی استعماری خود را کنار نمی گذارد و در عمل، نگرش و سیاست های خود را در قبال کشورمان تغییر نمی دهد، این شکاف پر نخواهد شد.

رسالت

«ایران ابرقدرت منطقه»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی رسالت به قلم محمدکاظم انبارلویی است که در آن می‌خوانید؛روزنامه کریستین ساینس مانیتور در مقاله‌ای تحت عنوان « افول ابرقدرتها و ظهور قدرتهای منطقه‌‌ای» نوشت: «جنگ عراق ایران را قدرتمند کرد و یک ابرقدرت منطقه‌ای را پرورش داد. ایران اکنون معمار اصلی عراق جدید است» نویسنده سپس نتیجه‌گیری می‌کند: «ما باید به جنگ صلیبی پایان دهیم»با اعلام خبر «تکمیل چرخه سوخت هسته‌ای » توسط رئیس جمهور کشورمان در اصفهان ، رسانه‌های جهان اعتراف کردند که ایران یک قدرت بزرگ اتمی است .پرتاب ماهواره ایران به فضا و برد قابل توجه موشک ساخت ایران در این پروژه توجه محافل علمی و استراتژیک جهان را جلب کرد.

این دست از اخبار نشان می‌دهد ایران در مسیری غیرقابل بازگشت قرار دارد و این مسیر چیزی جز پیشرفت کشور و خدمت بیشتر به مردم نیست.
اوباما رئیس جمهور آمریکا در پیام نوروزی خود به ملت ایران و رهبران جمهوری اسلامی اعتراف کرد ، «دستاوردهای ایران، احترام آمریکا و جهان را برانگیخته است، نباید در رسیدن کامل به این دستاوردها مانع تراشی کرد»

این مسئله چه یک تعارف باشد و چه پذیرش حق ملت ایران مبنی بر پیشرفت کشور، نشان می‌دهد حتی دشمنان نظام نمی‌توانند با اقدامات خصمانه خود مانعی برای پیشرفت ملت ایران باشند.نگاه ایران به فناوری هسته‌ای چون صلح‌آمیز است به سرعت می‌تواند کاربردهایی را که این فناوری  در پزشکی، کشاورزی و صنعت دارد، پشت سر بگذارد و دستاوردهای علمی خود را در راه خدمت به بشریت قرار دهد.

جهش‌های بزرگ علمی و پیشرفت کشور را مدیون تدبیر  مقام معظم رهبری و زحمات رئیس دولت نهم هستیم .
اکنون ایران در بسیاری از رشته‌های علمی در مقام اول منطقه ایستاده است. دهه چهارم انقلاب دهه اثبات کارآمدی نظام و دهه مسابقه در خدمت به مردم و پیشرفت کشور است .
کسانی که اهداف چشم‌انداز بیست ساله را بلند پروازانه می‌دانستند امروز به این نتیجه رسیده‌اند که در سایه وحدت ملی و اجماع روی گفتمان پیشرفت به راحتی می‌توان اهداف چشم‌انداز بیست ساله را محقق ساخت.

واکنش عملی غرب در خصوص پیشرفت‌های هسته‌ای ایران هم جالب است. گروه 1 + 5 در آخرین نشست با ایران در مهرماه گذشته با چهره عبوس به بسته پیشنهادی ایران با بی‌مهری پاسخ داد و همواره برکوبیدن به طبل تعلیق به عنوان یک پیش‌شرط اصرار داشت . آخرین حرف ایران در اجلاس ژنو این بود که،  طرف مذاکره کننده بین 1+ 6 و 7 -1 یک گزینه را انتخاب کند.

هر دو گزینه خبر از قدرت هسته‌ای ایران دارد منتهی پذیرش گزینه اول به معنای به رسمیت شناختن ایران به عنوان یک قدرت منطقه‌ای با همکاری سازنده دارد.
و گزینه دوم عدم پذیرش ایران را به عنوان یک قدرت و تداوم فشار و برخورد به همراه داشت . سکوت 7 ماهه غرب و واکنش آنها در پذیرش گزینه اول یک گام به جلو است .

اوباما در پیام نوورزی خود نیز تاکید کرده بود: «در صدد ایجاد یک پیوند سازنده با ایران هستیم این پیوند با تهدید پیش رود»این موضع در حالی اتخاذ می‌شود که در دولت نهم به دلیل مواضع اصولی و پافشاری براستقلال و پیشرفت،کشور شاهد 17 بار آرایش جنگی آمریکایی‌ها علیه ایران بود که برخی گروهای وا داده درداخل اصرار داشتند که  دولت باید کوتاه بیاید.

اما امروز ثمره ایستادگی ملت و دولت در این وادی را همه شاهدند. آمریکایی‌ها آشکارا از اصرار خود مبنی بر تعلیق دست برداشته و خواهان نشست فوری 1+ 6 شده‌‌اند! آنها سولانا را مسئول برگزاری این نشست کرده‌اند و گفته‌اند به عنوان ناظر نمی‌آیند بلکه به  عنوان یک عضو شرکت‌کننده حضور پیدا می‌کنند.

ما نباید به مواضع جدید 1+5 و نتایج نشست لندن خیلی خوشبین باشیم. البته نباید بدبین هم بود و اجازه دهیم آنها همچنان برطبل خصومت بکوبند. باید با هوشمندی و واقع‌گرایی تحولات اخیر را رصد کرد و با شجاعت ، اقتدار و حفظ اصول برای همیشه نقطه پایانی برخصومت غرب و بویژه آمریکا علیه ملت ایران گذاشت .
به نظر می‌رسد آنها ایران را به عنوان یک ابرقدرت منطقه‌‌ای به رسمیت شناخته‌اند و علائم این تغییر موضع را حداقل در لفظ می‌شود مشاهده کرد.

جمهوری اسلامی

«نصرالله های مصر» عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی جمهوری اسلامی است که در آن می‌خوانید،در تابستان گرم 1385 درحالی که جنگ 33 روزه رژیم صهیونیستی در جریان بود مردم مصر عکس های سیدحسن نصرالله را در تظاهرات خیابانی روی دست ها بالا بردند و خانه هایشان را نیز به این عکس ها مزین کردند. علاوه بر این مردم قاهره و بسیاری از شهرهای مصر نام فرزندان خود را که آن روزها متولد شده بودند « نصرالله » گذاشتند.

عکس های سیدحسن نصرالله در خانه های مردم مصر هر روز بیشتر می شود و فرزندانی که از آن زمان نامشان نصرالله گذاشته شده اکنون به راه افتاده اندو پدران مادران بستگان دوستان و همسایگان آنها را به این نام صدا می کنند وفضای مصر اکنون با نام « نصرالله » آشناست همانگونه که با فکر نصرالله نیز احساس نزدیکی می کند و او را قهرمان جهان عرب می داند. میزان محبوبیت سید حسن نصرالله در جهان عرب به ویژه مصر بقدری بالاست که هیچ رقیبی برای او یافت نمی شود و همین امر موجب حسادت شدید سران مرتجع عرب از جمله حسنی مبارک رئیس رژیم حاکم بر مصر شده است .

از روز دوشنبه هفته گذشته (17 فروردین ) که مردم مصر علیه حسنی مبارک تظاهرات گسترده ای به راه انداختند و خواستار برکناری وی شدند انتظار می رفت او برای فراهم ساختن زمینه سرکوبی مردم به بهانه تراشی روی آورد و باتوسل به دسیسه هائی تلاش کند مخالفان خود را دستگیر و زندانی نماید و در نهایت خیال خود را راحت سازد. اما از آنجا که خیانتکاران فراموشکارند حسنی مبارک و دادستان منصوب او یک فرد لبنانی را که ماه ها قبل یعنی قبل از شروع جنگ غزه در سال گذشته دستگیر کرده بودند به عنوان عامل نفوذی سیدحسن نصرالله و جنبش حزب الله لبنان که در مصر مشغول فعالیت بوده و ماجراهای اخیر و تظاهرات دوشنبه زیر سر او بوده است معرفی کردند و او را متهم به فعالیت های سیاسی برای براندازی رژیم مصر و تلاش برای گسترش تفکر شیعی در مصر نمودند!

این ناشیگری حسنی مبارک و دادستان دست نشانده او این روزها وسیله ای برای تمسخر مسولان مصری در جهان عرب شده است . چندین گروه سیاسی در مصر و دیگر کشورهای عرب با اعلام حمایت از حزب الله لبنان اقدامات رژیم مصر و اتهامات این رژیم علیه حزب الله را تلاش شکست خورده ای برای نجات حسنی مبارک از گردابی که در جریان جنگ غزه در آن غرق شده است دانسته اند. در راس این گروه های سیاسی اخوان المسلمین مصر قرار دارد که اعلام کرد اتهامات رژیم مصر علیه حزب الله ساختگی است و هدف اینست که رژیم خود را از تنگناهای داخلی و خارجی نجات دهد. یک مسئول بلندپایه اخوان المسلمین در مصر گفته است : سیدحسن نصرالله به دلیل مقاومت قهرمانه اش در برابر رژیم صهیونیستی در میان مردم مصر پایگاه و محبوبیت زیادی دارد و حسنی مبارک با اتهاماتی که به حزب الله لبنان وارد کرده در نظر دارد به آمریکا و رژیم صهیونیستی بگوید آنها می توانند برای مقابله با مقاومت در منطقه روی او حساب کنند.

خود سیدحسن نصرالله نیز سخنانی جالب در برابر اتهامات و اقدامات رژیم مصر دارد.او درباره حمایت از مردم مظلوم فلسطینی گفت : « اگر یاری کردن فلسطینیان مورد محاصره در سرزمین های اشغالی که قتل عام و آواره شده اند جرم و جنایت است من به طور رسمی به این جنایت و جرم اعتراف می کنم و اگر این اقدام ما در یاری رساندن به فلسطینیان گناه باشد ما با آن گناه به خدا نزدیک می شویم و در آن استغفار نمی کنیم . اگر این اقدام ما اتهام علیه ما باشد ما به چنین اتهامی افتخار می کنیم و همه می دانند این نخستین بار نیست که برادری از حزب الله به دلیل رساندن سلاح به مقاومت در فلسطین اشغالی بازداشت می شود آن کسی که امروز باید محکوم شود رژیم مصر است نه سامی و دوستان وی .

نصرالله درباره این اتهام که عضو دستگیر شده حزب الله در مصر مشغول تلاش برای ترویج تفکر شیعی بود گفت : « در بعلبک ضاحیه جنوبی بیروت و صور که اماکن مشترک شیعی و سنی وجود دارد تشیع ترویج نمی شود حال حزب الله چگونه یک جوان را با یک ماموریت به مصر فرستاده است تا تشیع در این کشور را ترویج دهد »
وی به درستی براین نکته تاکید کرد که امروز این رژیم مصر است که باید محاکمه و محکوم شود نه افرادی که برای کمک به مردم غزه تلاش کرده و زحمات زیادی را تحمل کرده اند. همدستی هائی که حسنی مبارک در جریان جنگ غزه و بعد از آن و تا امروز با صهیونیست ها کرده و در تخریب خانه های مسکونی مردم غزه و بستن گذرگاه رفح که شریان حیاتی مردم غزه است و همینطور مسدود کردن تونل هائی که برای مردم غزه در برابر فشارها و محاصره های صهیونیست ها حیاتی هستند او را به عنوان یک جنایتکار جنگی مطرح می کند و او باید همانند سران رژیم صهیونیستی در یک دادگاه بین المللی محاکمه و مجازات شود.
این خواسته همه مردم آزاده در جهان عرب و جهان اسلام است و خود مردم مصر نیز بارها بر این خواسته تاکید کرده اند و در روز دوشنبه هفته گذشته در تظاهرات عظیم مردم مصر نیز خواسته اصلی مردم همین بود.

حسنی مبارک رئیس رژیم مصر نیز از همین واقعیت می ترسد و برای مقابله با آن به ابزارهای کهنه و زنگ زده ای همچون اتهامات و بازداشت های تکراری متوسل می شود. این تلاش های مذبوحانه نشان از ضعف شدید رئیس رژیم مصر دارد و از نزدیک شدن وی به پایان حاکمیت غاصبانه و جابرانه اش خبر می دهد. او از نصرالله های مصر که درحال پا گرفتن و به صحنه آمدن هستند می ترسد و این ترس کاملا بجاست . اکنون فرهنگ مقاومت در فضای مصر فراگیر شده و همچون سیلابی به جان نوکران آمریکا و رژیم صهیونیستی افتاده است . این سیلاب به حیات نامبارک حسنی مبارک خاتمه خواهد داد.

مردم سالاری

«پیامدهای دیدار میرحسین با علما»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی مردم سالاری به قلم محمدحسین روانبخش است که در ْآن می‌خوانید؛دیدار میرحسین موسوی با چند تن از مراجع تقلید در قم و بازتاب گسترده استقبال این علما از کاندیداتوری میرحسین موسوی، شاید ناگوارترین خبری بود که می شد در روزهای انتخابات به مخالفان اصلاح طلبی و داعیه داران اصولگرایی داد. در واقع، می توان گفت که چنین دیدارها و اخباری، نقطه ضعف اصلی این طیف را آشکار می کند و بازگوکننده حقیقتی است که بیش از یک دهه است تلاش شده تا مخفی بماند و بر همین اساس هم، همانطور که پیش بینی می شد این خبر در رسانه های رسمی طیف مزبور دچار سانسور شد و در رسانه های غیررسمی و سایت های هوادار، تحلیل های غریب و با 180 درجه انحراف از واقعیت از آن ارائه دادند.

1- از زمانی که کاندیداتوری سید محمد خاتمی در سال 75 مطرح شد و آرامش شیفتگان قدرت و انحصارطلبان به هم خورد، سعی شد تا از وی چهره ای غیردینی یا ضددینی به مردم معرفی شود. رسانه های هتاکی که در اوج تبلیغات انتخاباتی با تیراژ میلیونی و در چاپخانه ای خاص چاپ شد و در سراسر کشور منتشر شد، الگویی بود برای دیگرانی که این پروژه را در طول 8 سال اصلاحات دنبال کردند.
کفن پوشی برای سخنان سید محمد خاتمی در 2 خرداد 77، بولتن سازی و دین ستیز نشان دادن  مطبوعات دوم خردادی، اعلام عدم التزام عملی به اسلا م بسیاری از فعالان اصلاح طلب، سعی در رویارو نشان دادن روحانیت با دولت اصلاحات و در نهایت روا داشتن تهمت هایی چون صهیونیست خواندن بعضی نمایندگان اصلاح طلب مجلس و... نمونه هایی از این اقدامات بود. با همه این احوال، اصلاح طلبی به عنوان جریانی اصیل و ارزشمند توانست حیات خود را ادامه دهد اما با در اختیار گرفتن همه امکانات دولتی و رسانه ای، اینگونه حملات ناجوانمردانه شدت گرفت که تا به حال هم ادامه دارد.
با چنین اوضاع و احوالی معلوم است که انتشار چنین اخباری تا چه اندازه پروژه 13 ساله را به هم می زند و واقعیت را برای مردم بازگو می کند; این در حالی است که مسلما مدیران این گونه پروژه ها برای ادامه آن و نسبت دادن اینگونه تهمت ها به میرحسین موسوی آماده می شوند!

2-  دولت نهم در طول حیات 4 ساله خویش، علی رغم تبلیغات بسیار، در بسیاری از موارد رفتاری شایسته با علما نداشت. بیان مسائلی چون داستان سخنرانی در نیویورک و هاله نور، دستور حضور بانوان در ورزشگاه ها، نقل مطالبی از یکی از مشاوران رئیس جمهور درباره علمای مخالف دستور مزبور، سخنان معاون رئیس جمهور درباره دوستی با مردم اسرائیل و نقل قول های حساسیت برانگیز دیگری درباره جهانی شدن دین در روزگار حاضر و... همه و همه مسائلی بود که متناسب با یک دولت اصولگرای واقعی نبود. جالب اینکه در اکثر این موارد، دولت نهم حاضر به عذرخواهی از علما و معترضین نشد و همین موضوع فاصله دولت و بخش هایی دیگر از روحانیت را بیشتر کرد.
از سوی دیگر، این واقعیت که روحانیت و علما براساس وظیفه خویش، وضعیت سیاسی، فرهنگی و اقتصادی جامعه را هم رصد می کنند و شناخت دقیقی از اوضاع فعلی کشور دارند، موضوعی است که خیلی خوشایند خودشیفتگان نیست. خبر دیدار اخیر مهندس موسوی با علما، این واقعیات  را به وضوح نشان می داد، اینکه علما و مراجع معظم تقلید و برجستگان حوزه های دینی برخلا ف تبلیغات وسیع هم شناخت دقیقی از کاندیدای جناح اصلاحات دارند و هم ناکارآمدی یا کارآمدی افراد و دولت ها را فارغ از تبلیغات، می شناسند و فریب بولتن سازان را نمی خورند!

صدای عدالت

«گفتگوی تمدنها ؛ ابتکار ایران و اعتبار ترکیه!‏»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی صدای عدالت است که در آن می‌خوانید؛دنیای سیاست در روابط بین‌‌الملل بی شباهت به دنیای اقتصاد در جهانی شدن اقتصاد نیست. در هر دو مورد مجموعه‌ای از تحولات به وقوع می‌پیوندد که می‌تواند هزینه‌ها و فواید گوناگونی را برای کشورها در پی داشته باشد. تلاش تمامی دولتها بر اینست که در روابط خود با دیگر کشورها از حوادث و موضوعات مهم در روابط بین‌الملل بهره برده و به حداکثر سودآوری برای کشور خود اقدام کنند. این‌گونه تعاملات در طول تاریخ روابط بین‌الملل وجود داشته است. در روابط بین الملل‌ تعاملات و جهت‌گیری دولتها بر منافع ملی استوار می باشد. به واسطه منافع ملی است که دوستان و دشمنان از هم تفکیک داده می شوند. ترکیه در طی چند سال اخیر به خوبی به این نکته واقف گشته و سیاستمداران ترکیه رفتار تجاری را در تعاملات سیاسی خود نیز وارد کرده و تلاش دارند تا بر ارتقاء و منزلت کشور خود بکوشند. لذاست که ترکیه تعامل با کشورهایی را در اولویت قرار می‌دهد که از وزنه بالایی در روابط بین‌‌الملل برخوردار بوده و می‌توانند بر معادلات بین‌‌المللی اثرگذار باشند.

ترکیه علی‌رغم بحرانهایی که خود با آن روبرو بوده و حساسیت‌های زیادی که در عرصه سیاست خارجی به‌خصوص در میان گروه های داخلی آن در نوع نگاه به نظام بین‌الملل وجود دارد، توانسته خود را به یک کشور میانجی و خواهان حل و فصل مسالمت‌آمیز اختلافات معرفی نماید. به‌گونه‌ای که می‌توان سفر اوباما به ترکیه را در این چارچوب ارزیابی کرد. این نشان از تلاش و مدیریت دیپلماتیک مقامات ترک دارد. واما نتایج اخیر این دیپلماسی: ـ اوباما به‌دنبال شعار تغییر و در پیش گرفتن روندی تازه در سیاست خارجی به اهمیت کشورهای مسلمان توجه خاصی دارد. اوباما تلاش می‌کند تا با انجام دیدارها و مذاکرات با مقامات کشورهای مسلمان در راستای سیاست‌های اعلانی خود گام برداشته و اعتماد جهان اسلام را بار دیگر نسبت به اهداف آمریکا بدست آورد. بر این اساس سفر به ترکیه در این زمینه قابل توجه می‌باشد. ترکیه بدین لحاظ انتخاب گردید که در نگاه آمریکا می‌تواند به عنوان میانجی و پل ارتباطی با جهان اسلام با دنیای غرب و آمریکا باشد. به‌گونه‌ای که اوباما نقش ترکیه را در این زمینه دارای اهمیت زیادی می‌داند.

بخشی دیگر از استراتژی دولت اوباما تمرکز بیشتر بر روی افغانستان و پاکستان می‌باشد. اوباما در جهت تسهیل کمک به برقراری ثبات مورد نظر خود در این کشورها تلاش می‌کند تا با کمک کشورهایی همچون ترکیه که در نزدیکی این دو کشور قرار دارند از امکانات و تسهیلات این کشور در مبارزه با گروه‌های طالبان در افغانستان استفاده کند. ترکیه نیز به‌نوبه خود به این درخواست پاسخ مثبت داده است، چرا که ترکیه در بخشی از استراتژی اوباما که کاهش نیروهای آمریکا از عراق می باشد، حساس بوده و استراتژی وی مبنی بر کاهش تنش در عراق و خروج از این کشور را در راستای منافع ملی خود ارزیابی می کند.

‏ترکیه تلاش می‌کند تا با میزبانی از رئیس جمهور قدرتمندترین کشور جهان وجهه و پرستیژ بین‌المللی خود را بالا برده و از پتانسیل‌های امریکا در جهت اهداف خود بهره‌برداری کند. مقامات ترک در مورد موضوعاتی همانند عضویت در اروپا، گسترش تجارت خارجی خود، انجام اقدامات دیپلماتیک در کاهش تنش در منطقه، بخصوص میانجیگری در روابط ایران و امریکا تلاش می‌کند تا نظر مثبت مقامات امریکایی را دراین باره جلب نماید. از این روست که علی‌رغم موضع‌گیری‌های گذشته اوباما درباره کشتار ارامنه، ترکیه جدای از سخنان دیپلماتیک اوباما بازهم بر این موضوع زیاد پافشاری نکرده و لذا بیشتر منافع بلند مدت را از این روابط جستجو می‌کند. ‏

در کل به نظر می‌رسد که ترکیه توانسته است از شعار گفتگوی تمدن‌ها که از جانب جمهوری اسلامی ایران مطرح شده است در راستای منافع خود بهره گیرد و این ترکیه است که با تلاش‌های دیپلماتیک و سیاست خارجی فعال توانسته است بیشتر از کشورمان از این شعار بهره‌برداری کند و جایگاه منزلت خود را در نظام بین‌الملل ارتقاء دهد. ‏‏ ‏به عبارت دیگر ابتکار گفتگوی تمدنها از سوی جمهوری اسلامی ایران بوده است و دستاوردهای مثبت چنین طرحی را ترکیه با دیپلماسی قوی بدست آورده است. برپایی اجلاس اخیر گفتگوی تمدنها در ترکیه موید این ادعا است.‏

آفرینش

«فرودگاه امام خمینی (ره ) ، کویری برای فرود هواپیما !» عنوان سرمقاله روزنامه‌ی آفرینش به قلم مسعود رفیعی طالقانی است که در آن می خوانید؛شاید این نکته در کشور ما آرام آرام می رود تا تبدیل به یک عادت شود; کلنگ زنی پروژه ای جذاب ، اثر گذار و حیاتی ، سال ها طول کشیدن اتمام پروژه و در نهایت نا کارامد بودن آن .شاید هیچ شهروند ایران نباشد که این عادت را با خود نبیند و تکرار هر تجربه است که آن را به مثابه فرضی ثابت قرار میدهد.

بر چهره پروژه های بزرگ غبار تاریخ می نشیند و این  رویدادی  است که در همه جای ایران وجود داشته و دارد، اما تهران پایتخت کشور ما به دلیل تراکم جمعیت و تمرکز ادارات و نهادهای دولتی و حکومتی  و به تبع آن نیاز مبرم جمعیت ساکن دراین شهر به امکانات رفاهی ،  در میان تمامی شهرهای کشور حائز اهمیت بالایی است.برج میلاد به عموان نمادی که شهردار تهران به مدد آن تهران را شهرمدرن می خواند و تونل رسالت بر بزرگراه حکیم ، دو نمونه از همین پروژه هایی بوده اند که اتمام ساخت و بهره برداری از آنها حرف  و حدیث های بسیاری را بر انگیخت .سینما آزادی و امثال آن هم که جای خود دارند . این نوشته اما درباره  فرودگاهی است که  در 35 کیلومتری جنوب غربی تهران و در میان بزرگراه های تهران، قم و ساوه واقع شده و قرار بوده است که زیباترین و پیشرفته ترین فرودگاه ایران باشد . فرودگاه امام خمینی(ره) که ساخت و بهره برداری از آن،  سالها به طول انجامید و ساخته شد تا در ردیف برترین فرودگاه های خاور میانه ، نخستین میزبان مسافرانی باشد که از گوشه و کنار جهان راه تهران و ایران را در پیش گرفته اند. فرودگاهی که سه بار تجربه افتتاح و تعطیلی را از سر گذرانده است و البته پیشینه ای 40 ساله دارد. پیشینه ای به اندازه عمر آدمی که میانسال خوانده می شود!

طرح این فرودگاه بین المللی در سال 1346 به تصویب رسید و اجرای آن در سال1353  و  در زمانی که چهار شرکت آمریکایی و یک شرکت ایرانی بعد از برنده شدن در مناقصه بین المللی به تهیه طرح فرودگاه پرداختند،  آغاز شد . همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی  در سال 1357 و در حالی که یک سال قبل کار خاکبرداری این فرودگاه آغاز شده بود ، پروژه متوقف ماند. بعد از جنگ ایران و عراق نیز چند باری فعالیت ساخت و ساز فرودگاه  آغاز شد و حتی چند شرکت خارجی با شرکت در مناقصه، برنده ساخت آن شدند اما آنها نیز به سرعت خود را از این طرح کنار کشیدند.   ساخت فرودگاه بین المللی امام خمینی( ره )  با فراز و نشیب های فراوان و چندین بارتصویب بودجه های متفاوت  ، از برگزاری جلسه ای در سال 1351 به ریاست نخست وزیر وقت رژیم پهلوی تا جلساتی در سالهای استقرار جمهوری اسلامی ایران ،  سرانجام در سال 1374 به چند شرکت ایرانی و یک شرکت فرانسوی سپرده شد تا در واپسین روزهای عمر دولت اصلاحات افتتاح شود و نگهداری آن با مصوبه مجلس هفتم به شش شرکت ایرانی واگذار شد. این درست پس از آن بود که  استیضاح احمد خرم وزیر راه و ترابری دولت دوم سید محمد خاتمی توسط مجلس هفتم و رد گزینه های جایگزین وی ، کار افتتاح فرودگاه را بیش از پیش به تعویق انداخته بود.  

فرودگاه امام پس از یک بار افتتاح و تعطیلی ، در سال 1383 با فرود یک فروند هواپیمای ایران ایر راس ساعت 15 و 10 دقیقه صبح  از مبدا دبی  رسما آغاز به کار کرد  اما طولی نکشید که   بنا بر برخی  صلاحدید ها  امنیتی از ادامه کار فرودگاه جلوگیری به عمل آمدبه طوریکه   هواپیمای بعدی که خود را آماده فرود  می کرد ، راهی فرودگاه کهنسال مهرآباد کرد. ستاد کل نیروهای مسلح ایران ناکافی بودن تدابیر امنیتی و ایمنی را علت بسته شدن مجدد فرودگاه اعلام کرد و شرکتهای خارجی هم چندی بعد مسائلی درباره ایمنی باند فرودگاه را مطرح ساختند تا طنین پرواز هواپیما ها درآن  شنیده نشود. پس از آن بود که فرودگاه امام خمینی(ره) در اردیبهشت 84 و این بار نه به شکل رسمی سومین افتتاح را به خود دید و مقرر شد تا پایان سال 84 تمامی پروازهای کشورهای حوزه خلیج فارس به جز عربستان به این فرودگاه انتقال پیدا کند. این روند ادامه یافت تا در حال حاضر فرودگاه بین المللی امام خمینی (ره) ظرفیت جابجایی 5/4 میلیون مسافر و 120 هزار تن بار در سال را دارد و ظرفیت آن تا 5/6 میلیون نفر نیز قابل افزایش است. برای ساخت این فرودگاه تا کنون بیش از 260 میلیارد تومان که 60 میلیون دلار آن ارزی بوده است، هزینه شده که پس از افتتاح، تمامی پروازهای خارجی به جز پروازهای که مقصد آنان جده، مدینه یا دمشق است از فرودگاه مهرآباد تهران به این فرودگاه منتقل گردیده است.

این همه اما،  قصه فاز اول فرودگاه بین المللی امام خمینی(ره) بوده است و فاز دوم آن را هنوز معلوم نیست که ما تجربه می کنیم یا نسلهای پس از ما و شاید هم هیچ یک ! چه آنکه حمید بهبهانی وزیر راه و ترابری دولت نهم که زمان زیادی از همنشینی او با سایر اعضای  کابینه محمود احمدی نژاد نمی گذرد در مراسم افتتاح فاز دوم پروژه ، حین انجام عملیات کلنگ زنی احداث هتل چهار ستاره گفت : بسیاری از طرح های موجود در توسعه این فرودگاه نیاز به بازنگری و اصلا ح دارد و اگر گفته وزیر راه را مورد استناد قرار دهیم ،  بر کسی پوشیده نیست که بازنگری و اصلاح  در ساختار بوروکراتیکی چون آنچه در ایران رواج دارد مدت زمانی طولانی می طلبد تا حاصل آید.از همین رو گمانه زنی ها در خصوص توسعه فرودگاه امام خمینی(ره) بیشتر به سمت ناباوری  سوق می یابد و کسانی را که تنها یک بار گذرشان به این فرودگاه افتاده باشد را بر این باور استوار می گرداند که همه گفته ها هرگز به نیم کردار مبدل نشده اند! فاز دوم پروژه فرودگاه یعنی درست همان چیزهایی که در وهله نخست به چشم هر رهگذری می افتد.توسعه ، توسعه و توسعه ترجیع بند سخنان کسانی بوده است که تا کنون در میان خبرنگاران حاضر در فرودگاه امام خمینی(ره) در مراسم های ویژه حضور یافته اند . چه این کسان مسئولان دولت اصلاحات بوده باشند و چه مدیران دولت نهم. چه گوینده این سخنان احمد خرم وزیر اسبق راه بوده باشد و چه اسماعیل احمدی مقدم فرمانده نیروی انتظامی کشور . این اما تنها سخنی بوده است . کلامی تنها به مثابه کلامی و از سر عادت ورزی مدیران ارشد اجرایی ، حال آنکه این توسعه هیچ گاه محقق نشده است .

گذر از مرز 40 سال و اگر 15 سال آن را به خاطر سالهای پس از انقلاب و جنگ تحمیلی و ... نادیده بگیریم ، 25 سال برای ساخت یک فرودگاه زمان زیادی بوده است . فرودگاهی که هنوز هم رنگ توسعه را به خود ندیده است و آرام آرام در سودای فرود در باند فاز دوم قرار می گیرد. فرودگاهی که عاری از کمترین فضای سبز و امکانات رفاهی است و کافی است تا مسافری،  ایران را آنگونه ببیند که در این فرودگاه دیده است ! آن زمان است که توسعه گردشگری و سخنانی اینچنین تنها رویایی خواهد بود دست نیافتنی ! فرودگاه ها  در تمام کشورها به مثابه پیشانی و ویترین زیباییهای آن کشور عمل نموده و چه بسا افرادی که تمام خاطراتشان از اقامت در کشوری را به بازگو کردن حضور در فرودگاه بین المللی آن کشور خلاصه می کنند. فرودگاه امام خمینی (ره) را اگر در مقام مقایسه قرار دهیم بد نیست تا آن را با فرودگاههای مشابه در کشورهای آسیایی مقایسه کنیم . فرودگاه بین المللی هنگ کنگ که در نظر سنجی موسسه معتبر اسکای تراکس ( که یک موسسه نظر سنجی معتبر و بین المللی است وبا نظرسنجی از مسافرانی که دایم در حال سفر با هواپیما هستند و از فرودگاه های مختلف دنیا دیدن و استفاده کرده اند تحقیقات خود را تکمیل می کند) بهترین فرودگاه سال 2008 در جهان شناخته شد و  یکی از بزرگ ترین ومهم ترین فرودگاه های دنیاست . فرودگاهی که تنها 12 سال از احداث آن می گذرد  و در مدت تنها کمی بیشتر از  یک دهه فعالیت ، موفق شده است هفت بار ، از دیدگاه اسکای تراکس ، بهترین فرودگاه جهان لقب گیرد و این عنوان بیش از هر چیز مرهون زیباسازی اماکن عمومی ، فضای سبز و سهولت در تردد مسافران این فرودگاه است . 

فرودگاه امام خمینی(ره) اما با گذشت بیش از سه دهه از تاریخ کلنگ زنی ، هنوز هم به نقطه ای نرسیده است که بر جای فرودگاه کهنه سال ایران بنشیند . حال آنکه توسعه در کلمات  مسئولانی  که از این فرودگاه سخن می گفته اند هیچ گاه فراموش نشده است. مسافران فرودگاه امام خمینی(ره )  می گویند کمترین کاری که می شد برای این فرودگاه کرد این بوده است که با هزینه هایی اندک،  قدری به آراستگی اماکن عمومی فرودگاه از قبیل ایجاد فضای سبز برای آن رسیدگی کرد اما همگان را دریغ دو چندان است از این بی توجهی مسئولان! سئوال اینجاست که آیا این همه سال کافی نیست تا فرودگاهی توسعه را در خود ببیند؟

دنیای اقتصاد

«دولت به هوش، ملت به هوش»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی دنیای اقتصاد به قلم محمد شریعتمداری است که در آن می‌خوانید؛در دوم آوریل سال 2009 مصادف با سیزدهم فروردین سال 1388، دومین اجلاس گروه بیست (G20) ب1 با عضویت کشورهایی که مجموعا بخش عمده‌ای از اقتصاد جهان را در اختیار دارند، در لندن برگزار شد.

بررسی اجمالی بیانیه این گروه که برای کلیه سازمان‌های بین‌المللی و کشورهای تاثیرگذار در اقتصاد جهان تعیین تکلیف کرده است، در واقع یک بازنگری جدی در نظام اقتصاد آزاد جهان است و به نوعی یک رجعت به سیاست‌های اقتصادی مداخله‌گر محسوب می‌شود. از این نظر و فراگیری تاثیر آن در اقتصاد جهان، از نظر این نگارنده از اهمیت فوق‌العاده‌ای برخوردار است. سکوت حاکم بر فضای سیاسی- اقتصادی کشور در این باره، اینجانب را برآن داشت تا با ارائه مجدد توضیح مختصری از روند تاریخی اندیشه اقتصاد حاکم بر جهان که قطعا بارها در کتب و نوشته‌های مختلف منتشر شده است، اهمیت این رویداد مهم را متذکر شوم.

«آدام اسمیت» نظریه پرداز و اقتصاددان مشهور قرن هجده (1790-1723) و مولف کتاب معروف «پژوهشی در ماهیت و علل ثروت ملل» که در سال 1776 منتشر شد، مکتبی اقتصادی را به جهان عرضه کرد که در آن مکتب، اصطلاح «دست نامرئی» که به بیان اینجانب ازنظر «آدام اسمیت» تعادل بخش خودفرمان اقتصادها شناخته شده بود، شهرت جهانی خاص و عام یافت. این نظریه هر چند به معنی واقعی کلمه هیچ‌گاه در خارج از ذهن و تصور امکان ظهور و بروز کامل نیافت، اما سال‌های سال مبنای نظامات اقتصادی جهان شد. هر چند «اسمیت» در سال 1790 و چندی پس از سوزاندن همه دست‌نوشته‌هایش که می‌گویند 16 جلد دست‌نوشته‌ در اندازه رحلی بوده است، درگذشت. بسیاری معتقدند او به دنبال ایجاد یک نظام اجتماعی تکامل یافته بوده که نتوانسته است آن را کامل کند. اما نظریات صریح و روشن او در کتاب ثروت ملل و بدبینی جدی وی نسبت به رفتار قانونگذاران و تنها، قائل بودن نقش ارائه‌کننده خدماتی که توسط بخش‌خصوصی قابل ارائه نیست برای دولت و حمایت سرسختانه او از تجارت آزاد، جابه‌جایی آزادانه کالا و افراد و عمل آزادانه بازار، شکی در اعتقاد راسخ او به اقتصاد آزاد باقی نمی‌گذارد.

بسیاری معتقدند همه اقتصاددانان و نظریه‌پردازان مکتب کلاسیک، به آزادی اقتصاد یا به قول «کارلایل» به «هرج و مرج نظارت شده» اعتقاد داشته‌اند. لیکن باید این نکته را نیز اذعان کرد که نظریه اغلب علمای مشهور این مکتب از «اسمیت» گرفته تا «ریکاردو، جان استوارت میل و...» در عین حال در مورد مداخله دولت در اقتصاد به کلی و به تمامه منفی نبود و آنها چشم و گوش خود را به کلی به روی مشکلاتی که اقتصاد بازار به دنبال دارد نبسته بودند و اصولا اعتقاد تعصب‌آمیز به عملکرد اقتصاد آزاد، بیشتر به اهل قلم فاقد تجربه عملی تعلق داشته و کمتر اقتصاددانی را می‌توان یافت که آزادی اقتصادی بی‌قید و شرط و محض را پذیرفته باشد.

همه این سابقه موجب شد تا در قرن بیستم، «جان مینارد کینز» (1946-1883) که بی‌گمان عمده‌ترین چهره اقتصادی قرن بیستم است و پس از «اسمیت، ریکاردو، مارشال و والراس» تنها فردی است که مجسمه‌اش در موزه مشاهیر لندن قرار داده شده است، پس از انتقاد تند و بی‌پرده نسبت به قرارداد صلح ورسای در سال (1919) با آلمان که در جزوه «نتایج اقتصادی صلح» منعکس است و یکی از موجبات مهم شهرت «کینز» به شمار می‌رود، با طرح نظریات جدیدی و با انتقاد از سیاست‌های اقتصادی محافظه‌کارانه به‌عنوان علت اصلی دشواری اقتصادی آن زمان، بتواند پرچمدار نهضت جدیدی در اندیشه اقتصادی پس از جنگ جهانی دوم شود که به «کینز»گرایی به‌عنوان یک مکتب غالب در آن دوره منجر گردد.با ارائه نظریات جدید «کینز»، نظریه قیمت و اقتصاد خرد، به موضوعی درجه دوم مبدل شد و تحلیل‌های بلندمدت تقریبا از میان رفته و «مدیریت تقاضا» یعنی اینکه دولت با تنظیم اقتصاد می‌تواند ثبات قیمت‌ها و اشتغال را به اقتصاد برگرداند، همه‌گیر شد.

با گذشت زمان، نظریات اقتصاددانان میانه‌رو و البته بسیار برجسته‌ای نظیر «پل ساموئلسون» آمریکایی متولد (1915) و دانش‌آموخته دانشگاه شیکاگو و هاروارد، با وفادار ماندن به اصل نظریات «کینز»، نظریات واسط و جدیدی را مطرح ساختند که به نوعی بازگشت و نزدیک شدن به نظریات اقتصاد آزاد را نمایش می‌داد. این اقتصاددان شهیر در کتاب‌های اقتصاد خویش که بارها و بارها تجدید چاپ شده، معتقد است که راه میانه‌ای یافته که براساس آن رسیدن به اشتغال کامل، مستلزم این است که ملاحظاتی که «کینز» پیشنهاد کرده عملی شوند. اما این اقتصاددان که دارای افکار سیاسی لیبرالیستی است، برای حل مشکلات مهمی مثل مشکلات بازار و بوروکراسی، اقتصاد «کینزی» در مقابل مکتب پول‌گرایی و فعالیت بخش‌خصوصی در مقابل بخش دولتی، از ابزارهای کهنه علم اقتصاد استفاده کرده و همواره از تندروی پرهیز دارد. فلذا دشمنان او که البته بسیار کم هستند او را متفکری «هرهری مسلک» در اقتصاد دانسته‌اند. اما در همین دوران، اقتصاددان مشهور دیگر جهان «میلتون فریدمن» متولد (1912) با انتشار نظریه پول‌گرایی در کتاب «تاریخ پولی ایالات‌متحده» بحران اقتصادی سال‌های (1930) را نتیجه سیاست‌های پولی نادرست بانک مرکزی آمریکا دانسته است. وی که در سال (1976) جایزه نوبل در اقتصاد را برد، کتاب «سرمایه‌داری و آزادی» را در سال (1962) منتشر کرد که در آن با زبانی عامه‌فهم تلاش دارد نشان دهد که مکانیزم بازار، قادر به حل تمامی مسائل اجتماعی عصر ما است.

وی همچنین با انتشار کتاب «مطالعاتی درباره نظریه مقداری پول» به مخالفت با نظریه «کینز» پرداخته و نشان داده است که هرگونه تغییر در سطح قیمت‌ها در گذشته، پس از تغییر رشد عرضه پول پدید آمده است و سطح کلی فعالیت اقتصادی نیز با تحول عرضه پول متحول گردیده است. «فریدمن» که به توانایی دولت‌ها در «تعدیل صحیح» این فرآیند عمیقا مشکوک است، ترجیح می‌‌دهد که از طریق مقررات قانونی، نرخ رشد عرضه پول به طور خود به خود با نرخ رشد تولید ناخالص داخلی مرتبط گردد و از این‌رو، او سیاست پولی را بر سیاست مالی ترجیح می‌دهد. «فریدمن»، نرخ طبیعی بیکاری را حداقل نرخ بیکاری که در آن تورم انگیزه افزایش ندارد تعریف و سعی می‌کند پدیده «تورم- رکود» را توضیح دهد که پدیده «تورم- رکود» با ابزارهای اقتصاد «کینزی» قابل توضیح نیست. به همین دلیل «فریدمن» اقتصاد «کینزی» را اقتصادی ورشکسته تلقی می‌کند. نکته کلیدی مقاله «نقش سیاست پولی» میلتون فریدمن، این است که افزایش قیمت‌ها بستگی به افزایش دستمزدها دارد که خود مرتبط با انتظارات مزدبگیران نسبت به تغییرات سطح عمومی قیمت است. اگر مزدبگیران معتقد شوند که قیمت‌ها در آینده پیش‌رو روند صعودی دارد، هرگونه تلاش حکومت برای کاستن از سطح بیکاری که از طریق سیاست‌های انبساطی مالی انجام شود، موجب می‌گردد تا فشار برای افزایش سطح دستمزدها زیادتر شده و در نتیجه کاهش سطح بیکاری خنثی گردد، در عین حال که تورم بیشتری هم به دنبال دارد.به زبان فنی‌تر: «منحنی فیلیپس» در بلندمدت برای نرخ بیکاری که در آن، بازار کار کلا تخلیه می‌شود، عمودی است. این نرخ از آن جهت «نرخ طبیعی» نامیده می‌شود که توسط عوامل واقعی، مثل «موانع تحرک نیروی کار، موانع ورود به یک فعالیت، محدودیت‌های مربوط به اخراج دستمزد بگیران» و نظایر آن تعیین می‌شود که سریعا و از طریق سیاست‌های کلان اقتصادی قابل تغییر نیست.

وی در جریان دریافت جایزه نوبل خود، عنوان کرد که مساله جدید اقتصاد، «تورم- رکود» نیست. بلکه «تورم- بحران» است که عبارت است از: «افزایش سطح بیکاری که همزمان با افزایش نرخ تورم پدید می‌آید». خلاصه آنکه منحنی فیلیپس در بلندمدت شیب مثبت پیدا می‌کند. طرفداران اقتصادی «کینزی» ابتدا به این نظرات وقعی نگذاردند، ولی بالاخره در سال (1989) توسط «رابرت-جی-گوردون» مفهوم نرخ طبیعی بیکاری را پذیرفتند. هر چند نظریات پولییون به موازات سایر نظریات اقتصادی سال‌ها است که در مراکز تصمیم‌گیری ملی و بین‌المللی، مطمح نظر سیاست‌گذاران اقتصادی و سیاسی جهان است. اما از حدود 25 سال قبل در یک اقدام نسبتا هماهنگ، این سیاست‌ها در کشورهای مادر اقتصاد آزاد نظیر آمریکا و انگلیس و هم از طریق سازمان‌های بین‌المللی نظیر صندوق بین‌المللی پول در بسیاری از کشورهای دنیا رسوخ جدی‌تری یافت. مداخله نظامی آمریکا در عراق و افغانستان و حضور سیاسی خصمانه آمریکا در طول 8سال حکومت «بوش پسر» در آن کشور، مانعی شد تا چشم سیاست‌گذاران دنیا به روی مشکلات ناشی از استقرار نظام اقتصاد آزاد، خصوصا با پیشرفت روز افزون بازارهای مالی و ظهور مشتقات جدید در این بازارها بسته بماند و در نتیجه از حدود سه سال قبل، بحران مالی ابتدا در بازارهای مالی آمریکا و تدریجا در کشورهای دیگری که در همپیوندی اقتصادی با آمریکا قرار داشتند، ظاهر شد. در بحران اخیر سقوط «وال‌استریت» در (15سپتامبر 2008) نقطه اوج بحران اخیر و نقطه عزیمت رهبران مضطرب کشورها خصوصا کشورهای غربی برای اتخاذ یک سری سیاست‌های اقتصادی بود.

این بار و بر خلاف آنچه در بحران (1930) روی داد، سران کشورهای دنیا، خصوصا پس از تغییر دولت آمریکا که در سال جاری میلادی روی داد، نسبت به بحران واکنش سریع‌تر نشان دادند. اولین نشست کشورهای موسوم به (G20) مرکب از «آمریکا، انگلستان، فرانسه، آلمان، ایتالیا، استرالیا، ژاپن و روسیه، کانادا، کره جنوبی، چین، هند، آرژانتین، مکزیک، برزیل، اندونزی، عربستان، ترکیه و بانک مرکزی اروپا» در نوامبر سال (2008) در واشنگتن و دومین نشست در دوم آوریل سال (2009) میلادی، حدود یک هفته قبل، در لندن برگزار گردید. تعزیه‌‌گردان این نشست، آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها و شاید بهتر بگوییم، انگلیسی‌ها بودند. همان‌هایی که در نشست «بر تن وودز» که در سال (1946) یعنی با 16 سال تاخیر از بحران سال (1930) آمریکا در انگلستان برگزار شد، نقش موثر و اساسی داشتند و البته از نقش موثر «کینز» در آن اجلاس نیز نمی‌توان به راحتی گذشت.در اجلاس «برتن وودز»، سران بر تاسیس نهادهای مهمی نظیر صندوق بین‌المللی پول (IMF) و بانک جهانی (WB) توافق کردند و اینک در اجلاس (G20) سران به دنبال تجدیدنظر در عملکرد این نهادهای بین‌المللی اقتصادی هستند.

در اجلاس «برتن وودز» نهادهای موصوف، ساختارهای اشاعه اقتصاد آزاد فرهنگ‌ساز و خط‌دهنده جریان آزاد سرمایه در جهان و استقرار نظام‌های اقتصادی آزاد در جهان شدند و در اجلاس لندن با تغییر نقشی جدی، همین نهادها مسوول اعمال کنترل‌ها و نظارت‌های جدی بر بازارهای مالی جهان و نیز تحریک تقاضا و رونق تولید در جهان شناخته شده‌اند. دقت در بیانیه پایانی اجلاس (G20) در لندن، نشان می‌دهد که سران کشورهای (G20) و حتی نمایندگان بسیاری از کشورهای دیگر حاضر در اجلاس، ضمن اعلام وفاداری و پایبندی به نظام لیبرال دموکراسی غربی، یک رفورم اساسی بلکه انقلابی را در نظام سرمایه‌داری پیشنهاد کرده‌اند که به اعتراف رهبران کشورها در سخنرانی‌های ارائه شده شاید برای حل بحران کافی نباشد، اما باید اجرا شود.
آنها هم‌پیمان شده‌اند که این بحران را با هر علت و ریشه‌ای و هر تقصیر و قصوری از سوی هر کشور و هر مرجع نظارتی، اینک بحرانی همه‌گیر و تاثیرگذار بر اقتصاد جهانی بشناسند. فلذا با تعامل و همکاری همه کشورها درصدد رفع آن برآیند.

نگرانی جدی سران کشورهای (G20) موجب شده است تا اقدامات تنبیهی را علیه هر کشور متخلف از قواعد مذکور به مورد اجرا گذارند. هر نوع مقاومت و حمایت‌گرایی (Protectionism) در مقابل این سیاست‌ها از سوی رهبران (G20) گناهی نابخشودنی محسوب شده است و مشمول اعمال تحریم‌ها (Named and Shamed) خواهد شد. اعمال محرک‌های مالی، سپردن نقش اساسی به صندوق بین‌المللی پول (IMF)، اعمال نظارت و کنترل بر فرارها و مخفیگاه‌های مالیاتی که عمدتا از طریق ساختارسازی‌های به ظاهر قانونی اتفاق می‌افتد و نیز به عنوان چاره مهم‌ترین عامل بروز اتخاذ روش‌ها و نظامات نظارتی و کنترلی کارآمدتر از گذشته، بر بانک‌ها، نهادهای مالی و (Hedge Fund)‌ها و توجه ویژه در ریسک محصولات جدید سوپر مارکت مالی جهان در مشتقات و بازارهای مالی مجازی و کاغذی، از مهمترین راهکارهای مقابله با بحران اقتصاد جهانی تعیین شده و در 29ماده تلاش شده است نقشه راه، برای وصول به این اهداف اساسی و راه حل در مقابله با بحران مذکور تعیین و ترسیم شود. هرچند مستقیما در مفاد بیانیه صحبتی روشن و جدی از تثبیت اقتصادی، رشد اقتصادی و اشتغال نیست، اما انتخاب شعار مذکور برای این اجلاس نشان از اهمیت این واژه‌ها در دستیابی به نتایج قطعی برخورد با بحران اقتصاد جهانی دارد، فلذا بایستی برای همه کشورهای جهان مهم جلوه نماید.

تصمیم به تزریق حدود 1/1هزار میلیارد دلار منابع فعلا برای افزایش تولید جهانی و تحریک تقاضا و قابل افزایش بودن آن به حدود 5هزار میلیارد دلار طبق اظهار کارشناسان، اقدام مهمی است که هرچند در مرحله اول برای نجات بنگاه‌های بسیار زیادی که در کشورهای پیشرفته صنعتی در حال ورشکستگی کامل هستند، اتخاذ شده است، اما آثار مستقیم و غیرمستقیم آن بر تولید و تقاضا در کشورهای مختلف دنیا بر هیچ‌کس پوشیده نیست. بدون تردید این بازنگری اساسی در نظام اقتصاد آزاد البته به نظر اینجانب، به هیچ‌وجه فروپاشی نظام سرمایه‌داری ترجمه نمی‌شود و می‌تواند علاوه بر آثار عدیده‌اش، تاثیر جدی در تقسیم کار جهانی باقی گذارد. جای این سوال باقی است که چه شرایطی موجب شده است کشورهای ترکیه و عربستان سعودی از این منطقه، نقش نمایندگی این حوزه اقتصادی را، آن هم تقریبا با سکوت محض ایفا کنند؟ آیا تعامل بیشتر و دیپلماسی سیاسی و اقتصادی فعال‌تر که موجب شود ایران اسلامی با قدرت و قوت اقتصادی‌اش به نحوی تاثیرگذار و نه منفعل، در چنین مجامعی حاضر و نقش سازنده و تاریخی خود را ایفا کند، دست نیافتنی است؟

به باورنگارنده پاسخ به این سوالات نیازمند دقت کارشناسانه‌ای است که عل‌الاصول بایستی از سوی مراجع ذی‌ربط نظیر مجلس شورای اسلامی به عنوان دستگاه عالی ناظر بر فعالیت‌های اجرایی کشور، صورت پذیرد.اما این غیبت آشکار ما را از مسوولیت خطیری که اینک در تعیین نسبت خود با شرایط در حال تغییر اقتصاد جهانی برعهده داریم، معاف نمی‌سازد و بدون تردید در صورت هرگونه تعلل در این زمینه، علاوه بر مسوولیت پاسخگویی در برابر خدای متعال که صیانت از حقوق این ملت شریف را به جامعه نخبه ایران محول کرده است، موجب می‌شود تا آیندگان نیز در مورد این غفلت، از ما درنگذرد.

باز تعریف جایگاه اقتصاد ایران در اقتصاد جهانی، راهکارهای مواجهه با چالش‌های احتمالی ادامه سرایت بحران اقتصاد جهانی بیش از زمان حاضر بر اقتصاد ملی ما اتخاذ روش‌های مناسب مشارکت در نظام تصمیم‌سازی (G20) و نیز تعیین نسبت سیاست‌های اقتصادی ایران با سیاست‌های اقتصادی بین‌المللی مورد توافق (G20) و تاثیر و تاثر متقابل آن‌ها عملا از عمده نیازهای اساسی امروز اقتصاد ایران است.

بدون تردید، تعیین آثار مستقیم و غیرمستقیم بحران اقتصاد جهانی بر زندگی مردم و عناوین تاثیرگذاری، نظیر تولید و اشتغال و نیز اثرات بحران بر عناصر موثر در اقتصاد ایران نظیر نفت و گاز و همچنین بر بخش‌های مهم واقعی دیگر در اقتصاد ایران، نظیر ساخت و ساز مسکن و تاثیر آن بر قیمت و اجاره مسکن و نیز بخش‌های تولیدی مهمی نظیر صنایع خودروسازی با حدود یک‌میلیون اشتغال، از مسوولیت‌های مهم دولت و اقتصاددانان محترم است.
در این برهه حساس زمانی و در اطاعت از کلام معصوم امام علی که می‌فرمایند: «فرصت‌ها چون ابر می‌گذرد پس فرصت‌های خوب را غنیمت شمرید یا می‌فرمایند: «فرصت‌ها زودگذر است و دیریاب یا می‌فرمایند: «فرصت‌ها غنیمت است.» نخبگان ملت به هوش، دولت به هوش.
.............................................................
1)این کشورها ضمن آنکه بیش از 80درصد تجارت جهانی و تولید جهانی را دارند، قریب به 70درصد جمعیت جهان را نیز در خود جای داده‌اند.

سرمایه

«کسری بودجه هشدار دهنده» عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی سرمایه به قلم حمید رضا برادران شرکا است که در آن می‌خوانید؛قبل از آنکه میزان کسری بودجه سال جاری آن هم از سوی دولت مورد اشاره قرار گیرد، باید به این سوال اساسی پاسخ داده شود که چرا حجم بودجه سالانه به نقطه کنونی رسیده و اساساً مسوول این مساله کیست.

مشکل اساسی بودجه آن است که پس از افزایش درآمدهای نفتی کشور طی سه، چهار سال اخیر، دولت این درآمدها را به خصوص در قالب هزینه های جاری به صورت بی رویه به مصرف رساند. بنابراین طبیعی است در سالی که اقتصاد جهانی در بحران به سر می برد و درآمدهای نفتی به کمتر از نصف و از 70 میلیارد دلار به 30 میلیارد دلار کاهش خواهد یافت دولت در اجرای بودجه کار بسیار سختی را پیش رو داشته باشد. به تعبیر دیگر اکنون زمان آن است که این سوال از مسوولان امر پرسیده شود که چرا به جای آنکه مازاد درآمدهای سرشار نفتی را در حساب ذخیره ارزی صرف توسعه سرمایه گذاری، اشتغال و رشد اقتصادی کنیم، صرف امور غیرضروری کرده ایم.

به طور طبیعی با توجه به چسبندگی بالای بودجه به درآمدهای نفتی اعداد و ارقامی که دولت و مجلس برای مصارف استخراج کرده اند واقعی و نشانگر کسری منابع است اما قبل از بیان این ارقام باید دولت به این سوال پاسخ می داد که تحت چه شرایطی اکنون به این نقطه رسیده ایم که می گوییم هزینه ها بالاست.در این میان، نمی توان از کوتاهی ای که مجلس درخصوص نظارت بر عملکرد بودجه چه از حیث منابع و چه مصارف به خرج داده، گذشت.

مجلس به عنوان نهاد قانونگذار که در عین حال ضامن اجرای قانون نیز است باید به این سوال پاسخ دهد که چرا در قالب تصویب قوانین بودجه سالانه اجازه داده است میزان مصارف جاری دولت طی چهار سال 5/2 برابر شود و میزان مصارف ارزی کشور از 70 میلیارد دلار فراتر رود.

نکته بعدی آن است که به هر حال اکنون شرایط بودجه ای کشور به نقطه ای رسیده که اعتبارات هزینه ای کشور حدود 59 هزار میلیارد تومان است. حتی اگر به این نقطه هم نرسیده بودیم، اکنون بحث اصلی آن است که دولت ها در همه کشورهای جهان به دلیل شرایط بحران اقتصاد جهانی، بودجه ویژه تدوین می کنند.
بنابراین در کشور ما هم ضروری بود که دولت به جای عدم پذیرش واقعیت، با توجه به درک شرایط، بودجه ای ویژه را تدوین کند و مجلس نیز به خواست های دولت و شرایط ویژه توجه می کرد. اکنون در همه کشورها گروهی تشکیل شده که براساس شرایط داخلی و خارجی، بسته هایی را تدوین کنند که متناسب با شرایط روز جامعه شان باشند در واقع تصمیماتی متناسب با شرایط جامعه اتخاذ شود تا مشکلات و هزینه ها به حداقل برسد.

از سوالات اساسی دیگر آن است که این گروه کجاست، چه تصمیماتی گرفته و چه راهکارهایی را ارائه داده است و نتایج عملی وجود چنین گروهی چیست.
مهم ترین نکته نیز آن است که دولت باید با مردم روراست و شفاف عمل کند و به جای عدم پذیرش واقعیت شرایط واقعی را برای آنان ترسیم کند تا از این طریق روحیه همکاری و همدلی مردم با دولت نیز تقویت شود. اما وقتی دولت تلاش می کند شرایط را عادی جلوه دهد طبیعی است باید یک تنه مشکلات را حل کند و از سوی دیگر انتظارات مردم نیز رشد خواهد کرد.

نکته مهم آن است که دستگاه های اجرایی نیز درخصوص عملکرد بودجه ای خود بر محور صرفه جویی پیش نخواهند رفت چراکه تصورشان بر این خواهد بود که دولت به هر حال مشکلات را حل خواهد کرد.نتیجه چنین فرآیندی آن خواهد شد که منابع در شش ماهه اول سال به مصرف خواهد رسید و دولت بعدی در شش ماهه دوم سال با کسری بالای بودجه روبه رو خواهد شد و بالطبع پیامد چنین شرایطی تشدید رشد نقدینگی و تورم خواهد بود.

به نظر می رسد اکنون زمان آن است که گروه ویژه ای که پیش از این مورد اشاره قرار گرفت از میان جامعه دانشگاهی و مجرب کشور تشکیل شود و راهکارهای ممکن را برای به حداقل رساندن زیان ها و حل مشکلات مورد مطالعه قرار دهد. شاید راهکارهای زیادی اکنون از سوی کارشناسان ارائه شده اما نکته اساسی آن است که این گروه ویژه در قالب یک بسته، راهکارهایی ارائه و تصمیماتی را اتخاذ کند.

 

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها