مروری بر یک خاطره دور و دراز از اولین کتاب!

سفر به سیاره‌ای ناشناخته

سال‌ها با همین دو جلدی پز دادم. سال‌ها هرجا حرف می‌شد من هم سینه‌ام را جلو می‌دادم و گلویم را صاف می‌کردم و می‌گفتم «بله، من هم!» سال‌ها با «صبا» و نقطه‌های نورانی خیال‌پردازی کردم و خودم را جای او گذاشتم که پایم به سیاره‌ای دیگر باز شده است.
کد خبر: ۱۲۲۹۹۲۲

خودم را تصور می‌کردم که در فضا معلقم و انگار که در هوا راه می‌روم سبک شده‌ام. سال‌ها هرجا می‌خواستند از علایق کتابخوانی من بدانند محکم می‌گفتم علمی - تخیلی، اصلا این فضلی بود که به‌جای گفتن از این‌که مثلا کتاب درسی دوست دارم یا کتاب علمی و تقسیم‌بندی‌هایی ذهنی مانند آنچه گفته شد، محکم بگویم من فقط علمی - تخیلی دوست دارم و زمانی که می‌پرسیدند مثلا چی؟ می‌گفتم «هوشمندان سیاره اوراک»!
اصلا نمی‌دانم چطور شد خریدمش. فقط یادم هست که نمایشگاهی در نمازخانه مدرسه برگزار شده بود . من هم کلاس اول راهنمایی بودم (ششم امروز) و وقتی بیرون آمدم رمان دو جلدی هوشمندان سیاره اوراک اثر فریبا کلهر در یک مجلد با جلد سخت در دستانم بود. هنوز هم که فکر می‌کنم نمی‌دانم چطور شد این کتاب را انتخاب کردم، ولی هرچه بود تجربه خوب و شیرینی را امروز پس از 20 سال در ذهنم ماندگار کرده است. کتابی با جلد بنفش که قطعی شبیه خشتی داشت و شب و روز خواندم تا به انتهایش رسیدم. وقتی تمام شد انگار شاخ غول را شکسته باشم و یکی از هفت‌خوان دستم را پشت سر گذاشته باشم حسی سرشار از غرور داشتم.
قصه‌ای که چیز زیادی از آن در خاطرم نمانده، ولی شخصیت یک دایی در ذهنم هست و موجوداتی که صبا را که منبع نورانی قوی و زیادی در خود دارد به سیاره‌شان می‌برند. از آن بالا انسان‌ها به شکل نقاطی پرنور یا کم‌نور به چشم می‌آیند که نورانی‌تر بودن آنها وجه تمایزشان و غیرعادی بودن
و به عبارتی ممتاز بودن آنها را نشان می‌دهد.
اصلا همین کتاب باب خرید کتاب و به اصطلاح مجوز خرید کتاب‌های بعدی را به من داد و کتاب تنها چیزی بود که پس از خریدن آن با سؤال این‌که «با پول‌هایت چه کرده‌ای؟» روبه‌رو نمی‌شدم. خاطرم هست بعد از آن از کتابفروشی و لوازم‌التحریر فروشی آقای حیدری که آن زمان برای من بزرگ جلوه می‌کرد، ولی بعدها که بزرگ‌تر شدم دیدم خیلی هم کوچک است؛ کتاب‌های دیگری خریدم. دیوان حافظ قطع کوچک یکی از آنها بود. کتابی که فکر می‌کردم من را به دنیای بزرگ‌ترها وارد می‌کند و حالا با این کتاب حرف‌هایی برای گفتن دارم. چون دیده بودم بزرگ‌ترها در جمع
دیوان حافظ در دست حرف از آینده و فال و پیش‌بینی روزهای آتی می‌زنند و برای نوجوان آن روزها باورنکردنی بود که یک کتاب بتواند این قابلیت‌ها را داشته باشد. خریدن رمانی از یکی از همین نویسنده‌هایی که به نویسنده‌های عامه‌پسند‌نویس مشهور هستند نیز یکی از تجربیاتم در خرید از مغازه آقای حیدری بود. کتابی که خودم چند صفحه‌اش را هم نتوانستم بخوانم، ولی دخترعموهایم آن‌قدر خواندند که جلد کتاب از آن جدا شد و هربار هم که می‌خواندند، انگار برایشان تازگی دارد و گاهی نم‌اشکی هم احتمالا در سوگ شخصیت اصلی کتاب می‌ریختند.
البته شاید هوشمندان سیاره اوراک که نشر قدیانی آن را منتشر کرده به این خاطر در ذهنم مانده باشد که اولین خرید کتابم بوده، وگرنه کتاب‌هایی که از مرکز شماره ۹ کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در محله قدیمی می‌گرفتم، قدیمی‌تر از ماجرای سفر به فضاست. حتی نگرانی بابت بازگشت به موقع کتاب‌ها به مخزن کتابخانه هنوز از خاطرم پاک نشده، ولی به هر حال رمان نوجوان خانم کلهر، سهم زیادی در خاطرات دوران مدرسه من با کتاب‌ها داشته است. رمانی که هنوز هم وقتی به آن فکر می‌کنم یاد لحظاتی می‌افتم که کنار شوفاژ می‌نشستم و ساعت‌های پس از مدرسه را در عالم سفر به سیاره‌ای دیگر سیر می‌کردم. هیچ‌گاه پیش نیامد که حین خواندن این کتاب با عبارت «الان وقت این کارها نیست» از سوی مادرم که نظارت بیشتری روی درس ما داشت، مواجه شده باشم. او حتی اگر تشویق نمی‌کرد، ولی بابت این‌که مشغول مطالعه غیردرسی هستم، بازخواستم نمی‌کرد و تشرمان نمی‌زد. هرچند هیچ‌وقت در هیچ امتحانی یک سؤال ولو «بیست و پنج صدم نمره‌ای» هم نیامد ولی او من را به خاطر انس با کتاب‌ها توبیخ نکرد. تا جایی که کتابخانه مدرسه را در سال‌های دوم و سوم راهنمایی به ما (من + امیر قرقچی) سپردند تا هم نظمی به آنجا بدهیم و هم به متقاضیان کتاب امانت بدهیم. اتفاقی که آن هم یکی از شیرین‌ترین خاطرات دوران مدرسه‌ام است که اگر فرصتی پیش آمد، برایتان همین‌جا خواهم نوشت.

حسام آبنوس

رسانه

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها