راپورت‌های مـیــرزا ادریـــس‌

اسباب فیلم‌بینی به روایت عده‌ای...

الیوم در اندرونی همایونی جلوس کرده چای پولکی میل می‌فرمودیم که دق‌الباب کردند، اف اف را بر داشتیم، خشایار بود. یک کیسه بزرگ مشمایی خرید کرده بود. فرمودیم خیر باشد خرید بوده‌ای؟
کد خبر: ۱۱۸۷۲۲۴

عارض شد: بلی.
فرمودیم: چه خریدی‌؟
عرض کرد: حالا نشانتان می‌دهم‌. بعد به اتاق خود رفته لباس منزل پوشیده مراجعت کردند. چای دوم را ریخته فرمودیم حال بگو ببینیم چه خریدی؟ لبخند فاتحانه‌ای بر لب داشت که از کاری کارستان محاکات می‌کرد‌. کیسه را به سان جعبه مارگیری وسط گذاشته اول یک شالگردن سه متری از آن بیرون آورد و به شکل شلخته‌ای به دور گردن آویخت، من بعد ذلک یک عینک کائوچویی کت و کلفت و یوغور بر دیده زده و خودش را موش کرده و عارض شد: چطوره‌؟
گفتیم: حالا بقیه خریدهایت را ببینیم‌! یک چند پاکت سیگار و چند قوطی کبریت و چند بند چرمی و انگشتری به شکل اسکلت و یک شلوار گل و گشاد و یک جفت پوتین از آنها که مرحوم چارلی چاپلین به پا داشت نیز ابتیاع کرده بود و دانه‌دانه نشان می‌داد و ذوق می‌کرد‌. بعد رخصت گرفته به اندرونی خود مراجعت کرده همه را پوشیده و به سر و کول خود آویزان کرده و برگشتند، فرمودیم این چه ریختی است‌؟ عارض شد: جشنواره نزدیکه دیگه‌! فرمودیم لاطائلات چرا می‌بافی، کدام جشنواره؟ عرض کرد: فیلم و تئاتر تصدقت گردم، گفتیم خب این چه ملابس است؟
عرض کرد: خب دیگه این تیپ رو می‌زنم می‌رم فیلم و تئاتر می‌بینم و بعد با دوستان در کافه می‌نشینیم سیگار می‌کشیم و در مورد این فیلم‌ها حرف می‌زنیم و نقد مدرن می‌کنیم‌. فرمودیم: یعنی این تیپ را نزنی نمی‌شود در مورد فیلم حرف زد؟
عارض شد می‌شود، ولی هیچ‌کس برای حرف‌هایت تره خرد نمی‌کند‌. قندان محتوی پولکی اصفهان که از مس بود و ربع کیلویی هم وزنش بود برداشتیم پرتاب کردیم به کله‌اش خورد عین سگ آقای پتیبل می‌نالید‌. عرض کرد، چرا می‌زنید؟ گفت‌وگو کنیم! فرمودیم از جلوی چشمم دور شو تا نزدیم قیمه قیمه‌ات نکردیم. عجالتا از عمارت بیرونش انداختیم سردش بشود بر‌می‌گردد شما نگران نباشید.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها