به بهانه اکران فیلم «جشن دلتنگی»

تنهایی عمیق و پایان ناپذیر

فضای مجازی و تمام مسائل پیرامون آن این روزها به چالشی جدی در زندگی بشر تبدیل شده است.
کد خبر: ۱۱۴۳۷۸۲

انسان با وجود آن که خود زاینده این فضاست اما به شکل جدی در مقابل مخلوق خود ناتوان شده و بهدنبال راهی برای فرار از ساخته خود است. فضایی که در گام اول بسیاری از انسانها را دچار بحران هویت میکند و پس از آن غم و تنهایی، بزرگترین دستاورد امکاناتی است که برای ارتباط بین انسانها طراحی شده است.

سینما و اساسا هنر هم در مقابل این فضا واکنشی از روی استیصال و شکست دارد. این واکنش پس از شوک اولیه حالا تبدیل به سوگنامههایی برای روزگار از دسترفته انسانهایی است که احساس میکنند میتوانستند در دورانی که تکنولوژی این گونه آنها را نبلعیده بود خوشبختتر زندگی کنند. یک زندگی ساده و به دور از هیاهو از جنس نگاههای توریستی که این روزها مردم شهرنشین به روستاییان دارند و جالب اینجاست که حتی یک نفر از کسانی که این حسرت و غم و تنهایی را دارد حاضر نیست بدون این ابزارهای ارتباطی زندگی کند چرا که انگار بدون تکنولوژی، نفسکشیدن در دنیای امروز غیرممکن به نظر میرسد.

من کیستم؟

«جشن دلتنگی» آخرین ساخته پوریا آذربایجانی کارگردان جوان و خوشنام سینمای ایران است که فیلم شریف و تحسینشدهای همچون اروند را در کارنامه دارد. فیلم به شکل مشهودی میخواهد تنهایی و غم حاصل از حضور مستمر در فضای مجازی و بحران هویت را به تصویر بکشد. فیلمساز اینجا با هوشمندی اینستاگرام را بهعنوان نماد فضای مجازی در نظر گرفته، چرا که در این فضا بر خلاف اپلیکیشنهای پیامرسان، یک کاربر میتواند با نام و عکس جعلی و بدون قرار دادن شماره تلفن، چهرهای به کلی قلابی ارائه و آنطور که میخواهد خود را معرفی کند.

فیلم با صفحات آدمهای داستان آغاز میشود؛ آدمهایی که به مرور در مییابیم هر کدام درگیر این فضا و روابط آن هستند. از جهان که به کل در توهمات خود به سر میبرد و به فکر مهاجرت است تا افسانه که از دستپختهای خود دم به دم عکس میگذارد. آدمهای جشن دلتنگی در یک نقطه مشترکند و آن تنهایی عمیق در عین بودنشان در یک فضای اجتماعی است. فیلمساز در طراحی آدمها و موقعیتهایشان به عنصر خانواده بشدت حساسیت دارد و هشدار جدی او درباره از دست رفتن خانوادههایی است که اینستاگرام و اساسا فضای مجازی به آن وارد شده و همانند یک دیوار بین آدمها عمل میکند؛ فضایی که مانند رضا میتوان در آن عشق قدیمی را پیدا کرد، مانند سارا یک چهره غیرواقعی از خود ترسیم کرد، مانند لاله تنهایی و نبود همسر را با آن پر کرد و مانند جهان برای جذب دنبالکننده و توجه حتی خبر خودکشی خود را در آن گذاشت. در این فضا همه کار میتوان کرد، اما فیلمساز معتقد است که هیچکدام از اینها نمیتواند تنهایی انسان را پر کند و اتفاقا اشکال داستان در مواجهه سازنده با این فضاست. او مانند تیتراژ فیلم معتقد است انسانها در این جهان مجازی و غیرواقعی غرق شده و باید همانند لاله و همسرش تلفنها را کنار بگذارند. یک برخورد سلبی با موضوع و به نوعی پاک کردن صورت مساله که البته یک راهحل نهچندان کارآمد در مقابل رشد و توسعه تکنولوژی است.

قصه و باز هم قصه

جشن دلتنگی با آن که یک فیلمساز باهوش، یک دغدغه اجتماعی مهم، بازیگرانی کاملا حرفهای و فیلمبرداری فوقالعاده و استادانه دارد، اما حاصل تبدیل به یک فیلم موفق نمیشود. چرایی این ناکامی در نبود یک قصه محکم و قابل پیگیری است. جشن دلتنگی ساختاری بر مبنای تعدادی خرده پیرنگ و داستانهای کوتاه بدون یک داستان مهم و پیرنگ اصلی دارد که به هم متصل نمیشوند. در فیلم قصهای به شکل جدی آغاز نمیشود و روایتهای مقطعی از هر کاراکتر در طول فیلم پخش شده که همین نکته ریتم آن را کند میکند. مخاطب طبق عادت انتظار دارد در این گونه روایی زندگی آدمها را بهصورت جداگانه دنبال کند و قصههای مختلف در جایی با هم تلاقی داشته باشند که در فیلم این اتفاق نمیافتد؛ اتفاقی که با طراحی یک نقطه تلاقی میتوانست داستان آدمهایی باشد که حول یک موضوع حرکت میکنند و واکنش هر کدام از آنها در برابر این فضا داستان را شکل میداد که در شکل فعلی اینگونه نیست.

جشن دلتنگی نمونه بسیار خوبی برای بررسی موضوعی است که بارها به آن پرداختهایم. بحران قصه و قصهگویی در سینمای ایران که تمام تلاشهای یکگروه حرفهای را تحتالشعاع قرار میدهد. این مساله تا حدود زیادی به شرایط تولید در سینمای ایران هم باز میگردد. جایی که یک فیلمساز در سینمای ایران به محض پیدا کردن موقعیتی احتمالی برای ساخت یک فیلم سینمایی باید فرصت را از دست ندهد تا احیانا سرمایهگذار منصرف نشود و سرمایه از دست نرود. بنابراین جایی برای ساخت و پرداخت قصه نمیماند و متاسفانه در بسیاری از مواقع، فیلمهای سینمای ایران و در نگاه کلانتر آثار دراماتیک از این نقصان بزرگ رنج میبرند.

فقط 59 ثانیه!

در اینستاگرام هر کاربر میتواند فیلمی با مدت 59 ثانیه یا کمتر به اشتراک بگذارد. یک شتاب تکنولوژیک که در جشن دلتنگی برعکس آن اتفاق میافتد. فیلمساز با نگاهی نوستالژیک (نگاه کردن به عکسهای قدیمی) این قاعده جهان مجازی را میشکند تا آن طور که میخواهد قصه را تعریف کند اما به نظر این ساختار جواب نمیدهد. مخاطبی که به سرعت و فضای جهان مجازی و آنلاین بودن در همه لحظاتش عادت کرده به نظر دیگر تحمل یک ریتم کند و فضایی حسرتبار را ندارد و باید با او به زبان دیگری سخن گفت. این نکته را میتوان از تعداد مخاطبان فیلم هم دریافت و به نظر میرسد فضای نصیحت و حتی موعظههای اخلاقی برای هشدار درباره آسیبهای فضای مجازی به سر آمده و نمیتوان در مقابل این هجوم مقاومت داشت و اتفاقا فیلمساز برخلاف استراتژی کلی فیلمش در یک سکانس فوقالعاده به این نگاه نزدیک میشود؛ سکانسی که جهان روی سقف فولکس استیشنمیرود در حالی که در بک گراندش تصویر برج میلاد دیده میشود. حرفهای جهان، همان منطق و خواسته آدمهای درگیر در این فضاست. منطقی که فردگرایی در آن بیداد میکند و همه چیز به گوشی تلفن همراه و ابزارهای ارتباطی در آن بستگی عمیقی دارد.

ـ جشن دلتنگی دغدغه شریفی دارد، اما باید بپذیریم این دغدغه به تنهایی برای ساخت یک فیلم سینمایی کافی نیست. سینما ابزاری برای تعامل دو سویه است و وقتی مخاطب حاصل کار را نمیبیند قطعا نمیتوان انتظار این تعامل را داشت. جشن دلتنگی و دغدغههایش از سطح یک پیام و پند اخلاقی مستقیم فراتر نمیرود و این برای آذربایجانی به عنوان فیلمسازی اخلاق مدار گام رو به جلویی محسوب نمیشود و در آخر این که بشر آرام آرام وارد عصر پس از اپلیکیشنهای ارتباطی میشود و به نظر موج جدیدی از تنهایی انسان در راه است. یک تنهایی عمیق و پایانناپذیر.

بهرنگ ملک محمدی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها