دخترک کبریت فروش

برچسب ها - دخترک کبریت فروش

سال نو بود و بوی خوش غذا در خیابان پیجیده بود ..جرات نداشت به خانه برود چون نتوانسته بود حتی بک کبریت بفروشد و می ترسید پدرش کتکش بزند . دستان کوچکش از سرما کرخ شده بود شاید شعله آتش بتواند آنها را گرم کند. یک چوب کبریت برداشت و آن را روشن کرد . دختر کوچولو احساس کرد جلوی شومینه ای بزرگ نشسته است پاهایش را هم دراز کرد تا گرم شود اما شعله خاموش شد و دید ته مانده کبریت سوخته در دستش است .
کد خبر: ۷۵۳۸۳۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۰/۱۱

نیازمندی ها