
با وجود این که در حال حاضر، کمتر کسی در راهبرد تنشآفرینی عربستان تردید دارد و بسیاری از رسانهها به طور مستقیم از سیاست جنگطلبانه سعودی سخن به میان میآورند، این پرسش هنوز مطرح است که چرا عربستان به دنبال متشنج کردن فضای منطقه است؟ چرا ریاض نفع خود را در گلآلود کردن آب میبیند و به دنبال صید کدام ماهی در میانه این آب گلآلود شده است؟
برای پاسخ به این پرسش بنیادین، باید کمی به عقبتر رفت؛ آنجا که دکترین سیاسی آلسعود بر پایه نفی دیگری بنیان نهاده شد.
دکترین تنش، مولود عدم مشروعیت داخلی
آلسعود، دهه 1930 میلادی توانست با حمایت انگلیس میراثدار بخشی از سرزمینی شود که براساس توافقنامه سایکس ـ پیکو در شبهجزیره عربستان تعریف شده بود. موافقتنامه سایکس ـ پیکو توافقی سری میان بریتانیاوفرانسه بود که سال 1916 درخلال جنگ جهانی اول و با رضایت روسیه برای تقسیم امپراتوری عثمانی منعقد شد. این توافقنامه به تقسیم سوریه، عراق، لبنان و فلسطین میان فرانسه و بریتانیا منجر شد. این مناطق قبل از آن، تحت کنترل ترکهای عثمانی بود. این توافقنامه نامش را از سرمارکس ایکس بریتانیایی و فرانسوا ژرژ پیکوی فرانسوی گرفته است. هرچند در این موافقتنامه نامی از حجاز برده نشد، اما نقش آن در ترسیم نقشه آینده خاورمیانه، به قدرت گرفتن آلسعود در عربستان منتهی شد؛ قدرتی که تاکنون مورد حمایت لندن بوده است.
از آنجا که حاکمیت آلسعود بر عربستان، نه ناشی از یک جنبش دموکراتیک یا حتی ناسیونالیستی بوده و نه میراث یک سلطنت کهن، آلسعود مشروعیت خود را بر دو اصل بنیادین قرار داده تا بتواند همچنان در جهانی پرآشوب به حکومت خود ادامه دهد. اصل اول، حفظ حمایت غرب و اصل دوم، چوب حراج زدن بر پترودلارها و سرکوب مخالفان داخلی بهمدد خرید رضایت عمومی. بدیهی است از دل این نظم سیاسی نامشروع، دکترین سیاست خارجی بر پایه تفرقه افکنی در جهان اسلام و تنشآفرینی با سایر کشورها بیرون میآید؛ سیاستی که عملا بتواند سوال درباره پایههای مشروعیت آلسعود را به حاشیه ببرد.
نه به دیگری، مبنای سیاست خارجی ریاض
آلسعود در اوج تحولات ناشی از جنگ سرد، سیاست خود را بر پایه مخالفت با ناصریسم در مصر تنظیم کرد. ریاض ابتدا تلاش کرد، سوار بر موج صهیونیسم ستیزی، دکترین دیپلماتیک خود را بر ضدیت با دولت صهیونیستی تعریف کند، ولی به دلیل وابستگی ذاتی نظام سیاسی آلسعود به غرب، دست از این سیاست برداشت و خود را در تقابل با چپگرایی ناصریستی قرار داد که از سوی بلوک شرق حمایت میشد.
آلسعود البته محدود به مقابله با ناصر نماند و با برخی دیگر از حکومتهای مورد حمایت اتحاد جماهیر شوروی مانند احزاب بعث در سوریه و عراق نیز درگیر شد. نگاهی به تاریخچه سیاست خارجی آلسعود بخوبی گواهی میدهد که ایدئولوژی سعودیها همواره نوعی محافظهکاری وابسته به غرب بوده، اما از دل این محافظهکاری، نوعی تنشآفرینی منطقهای بیرون آمده که برای سالها خاورمیانه را دچار جنگ و درگیری کرده است.
عربستان سعودی بخوبی میداند که اگر منطقه به یک نظم باثبات برسد، نوبت طرح این پرسش میرسد که کدام حکومتها دارای مشروعیت داخلی هستند و کدامها تنها به یاری حمایت بازیگران فرامنطقهای توانستهاند سلطه خود را حفظ کنند. پاسخ به این پرسش، البته بدیهی است و مهمترین کشورهای نامشروعی که در منطقه هنوز جولان میدهند، رژیم صهیونیستی است و عربستان سعودی.
انقلاب هراسی سعودی
ریاض البته در میانه درگیری با بحران مشروعیت، تلاش کرد تا در اوج قدرت محمدرضا پهلوی، ضمن رقابت با ایران، مسابقهای بر سر میزان سرسپردگی به واشنگتن ترتیب دهد. گرچه پهلویها به واسطه حفظ قیمت نفت در دورهای که اعراب شیر نفت را روی غرب بسته بودند تا فرزند نامشروعشان در فلسطین نتواند ادامه حیات دهد، توانسته بود، درجه بالای وابستگی خود را اثبات کند، اما در اوج بحران نفتی دهه70، آن گاه که محمدرضا پهلوی حاضر نمیشد تن به درخواست غرب برای پایین آوردن قیمت طلای سیاه دهد، فرصت مناسبی برای آلسعود دست داد تا افزون بر انگلیس، حمایت آمریکا را هم جلب کند.
سیاستهای ضدایرانی عربستان متوقف به دوره پهلوی نماند و ریاض که از مبانی انقلاب ایران و تاثیر آن بر جهان اسلام در هراس بود، همین استراتژی را در سالهای بعد پی گرفت و با راهبرد انقلاب هراسی، بسیاری از حکومتهای دست نشانده منطقه را علیه ایران بسیج کرد. کشورهایی که میترسیدند اندیشه انقلاب اسلامی در ایران، سرآغاز جنبشهای مردمی دیگری در منطقه باشد. شبیه همان تحولاتی که در پاکستان رقم خورده بود.
دمیدن بر آتش جنگ علیه ایران
جنگ هشت ساله ایران و عراق، نتیجه همین راهبرد ایران هراسی عربستان بود. ریاض هرچند دل خوشی از دیکتاتور عراق نداشت اما با ترغیب او و تامین هزینههای جنگ، تلاش کرد ماشین جنگی علیه ایران را روشن کرده و از نوعی دوقطبی توهمی ایرانی ـ عربی حمایت کند.
غربیها که متحد خود در ایران را از دست داده بودند، با این راهبرد همراه شدند و نتیجه آن شد که پس از هشت سال، نه فقط انقلاب ایران از بین نرفت که به الگویی اثربخشتر در جهان اسلام تبدیل شد. در اوج جنگ، آن گاه که آلسعود به کشتار حجاج ایرانی دست زد، روشن بود که ریاض تا چه اندازه از موفقیتهای میدانی ایران در جنگ عصبانی است. عصبانیتی که چندی بعد با حمله ماشین جنگی عراق به کویت و دخالت غرب بر ضد بغداد کامل شد و نشان داد که هرچند عربستان قادر به نابودی انقلاب ایران نیست، اما امیدوار است بتواند از طریق ایرانهراسی، به حکومت قبیلهای خود در عصر دموکراسیخواهی، ادامه دهد.
رشد تروریسم در دامان سعودی
پایان جنگ هشت ساله، سرآغازی بود بر نقشآفرینی ایران در عرصه ثبات منطقه. وقتی بهانه جنگ افروزی از عربستان گرفته شد و با پایان جنگ سرد، گوش کسی به سیاستهای تنشآفرین ریاض بدهکار نبود، استراتژیستهای آلسعود ناگهان نگران شدند که مبادا در شرایط باثبات منطقه، فشارهای حقوق بشری بر آلسعود افزایش یابد و بنیان متزلزل حاکمیت قبیلهای در شبه جزیره، کار دست سعودیها دهد.
همین نگرانیها ناگهان به حمله 11 سپتامبر منتهی شد؛ حملهای که در تداوم جنگهای نیابتی ریاض در افغانستان علیه کشورمان صورت گرفت و هدفش، افزایش تنش در خاورمیانه بود. به این ترتیب، یک دهه پس از جنگ ایران و عراق و به دنبال بازگشت ثبات به منطقه در پی پایان جنگ اول خلیج فارس، بار دیگر عربستان پای آمریکا را به منطقه باز کرد. اسناد فعلی یازدهم سپتامبر بخوبی نشان میدهد که چگونه ریاض با حمایت مالی از تروریستها و تقویت ایدئولوژی بنیادگرایی، نه فقط پاکستان و افغانستان، بلکه حتی نیویورک را هم در برابر خطر تروریسم آسیب پذیر کرد.
بهانهجویی هستهای آلسعود
سیاست تنشزایی عربستان در دوره بوش، باز هم نتوانست منافع بلندمدت ریاض را تامین کند. حذف طالبان و صدام از سوی آمریکا، تنها به گسترش حوزه نفوذ تهران در منطقه منتهی شد و این نتیجهای نبود که برای ریاض خوشایند باشد. آنچه نتیجه این نفوذ را برای ریاض ملموستر کرد، انقلابهای عربی در منطقه بود که بشدت پایههای مشروعیت آلسعود و متحدان دیکتاتورش را لرزاند. عربستان، شتابزده، نگران از بیداری اسلامی، تلاش کرد با کمک لابیهای نفوذ خود در واشنگتن، بهانهای تازه برای جنگافروزی به آمریکا بدهد: برنامه هستهای ایران.
ریاض که خود را از رقابت رویارو با تهران ناتوان میدید، بر طبل ایران هراسی بیشتر کوبید تا زمینه برای تحریم بیشتر کشورمان فراهم شود. آمریکا و متحدان اروپایی آن، بار دیگر در زمین تنشآفرینی عربستان بازی کردند و هرچند توان دفاعی ایران جرأت پیادهسازی فاز نهایی تهدید را به آنها نداد، ولی با تشدید تحریمها عملا ثبات منطقه را برهم زدند. جمله مشهور شاه سعودی به سفیر آمریکا که توصیه کرده بود، سر افعی را قطع کنید، بخوبی نشان میدهد که عربستان با بهانه جویی هستهای، چه سطحی از تنش در ارتباط با کشورمان را دنبال میکرد.
سوریه و عراق، قربانی تنشآفرینی ریاض
افزون بر جنجالآفرینی هستهای، ریاض متحدان تروریست خود را به عراق و سوریه گسیل کرد تا از طریق بحرانتراشی در این کشورها، غربیها را وادار به مداخله در خاورمیانه کنند. دکترین همیشگی ریاض علیه نظم و ثبات منطقه، این بار هم این دو کشور را به صحنهای از جنگ داخلی بدل کرد؛ صحنهای که اگر نبود حمایتهای ایران از هر دو دولت قانونی در سوریه و عراق، میرفت تا کل منطقه را به آتش بکشد.
عربستان که بویژه از بعد از بحران یازدهم سپتامبر، نفوذش در کشورهای غربی کاهش یافته بود، نتوانست اوضاع سوریه و عراق را بهانهای برای ورود مستقیم نظامیان آمریکایی و انگلیسی به منطقه کند. این نظامیان، یک دهه قبل آن در دام تبلیغات عربی گرفتار آمده و در جنگ عراق در باتلاق گرفتار شده بودند و دیگر نمیتوانستند به متحد دردسرساز خود اعتماد کنند.
چنین بود که آمریکا و متحدانش با درک قدرت ایران و اذعان به توانمندیهای علمی، دفاعی و اقتصادی کشورمان، راه را بر مذاکرهای جدی با ایران باز کردند. این مذاکرات کابوس تازه آلسعود بود.
سنگاندازی در مسیر یک توافق
مذاکرات هستهای ایران و کشورهای 1+5 عملا امنیت را به منطقه بازگردانیده بود. آلسعود که هیچ گاه در طول عمر هشتاد سالهاش، موافق نظم و امنیت نبوده، به طور مداوم در گفتوگوهای هستهای مداخله کرد، اما این مداخلهها راه به جایی نبرد.
ریاض ابتدا از غربیها خواست تا یک کرسی مذاکره را به کشورهای عربی مخالف تهران اختصاص دهند. این پیشنهاد البته مورد موافقت قرار نگرفت. سپس در آبان سال 93 هنگامی که مذاکرات به پایان خود نزدیک شده بود، وزیر خارجه عربستان شتابان خود را به فرودگاه وین رسانید و به همتای آمریکاییاش گفت که اگر توافق با تهران را به تعویق بیندازید، عربستان زمینه برای امتیاز دادن بیشتر تهران را هموار خواهد کرد. چنین هم شد و مذاکرات شش ماه دیگر به تعویق افتاد اما نتیجه، دلخواه ریاض نبود.
نگرانی عربستان از کاهش نفوذش در میان دولتهای غربی و قدرت گرفتن بیشتر تهران باعث شد تا ریاض، بار دیگر بر آتش بحرانهای منطقهای دامن بزند. شش ماه پس از توافق ژنو، داعش موصل را در عراق گرفت، سه ماه مانده تا توافق هستهای، عربستان به یمن حمله کرد. سه ماه پس از توافق وین، سوریه در آتش جنگ داخلی بیش از پیش سوخت و کیست که نداند ریشه همه این آتشافروزیها عربستان سعودی بود؛ کشوری که نمیخواست و نمیخواهد خاورمیانه روی خوش به خود ببیند.
صهیونیستها و آلسعود، بازنده برجام
امضای برجام، پایانی بر تنشآفرینی ریاض نبود. شاه جدید سعودی که بلافاصله پس از روی کار آمدن، از یک سو قیمت نفت را کاهش داده بود تا ایران و روسیه را تحت فشار بگذارد و از سوی دیگر، جنگ یمن را به راه انداخته بود تا مبادا خاورمیانه یک روز بدون جنگ را تجربه کند، پس از امضای برجام به رژیم صهیونیستی نزدیک تر شد تا ائتلاف بازندهها را در منطقه تشکیل دهد.
برهم زدن مذاکرات صلح سوریه به بهانههای مختلف، متشنج کردن اوضاع سیاسی عراق، بحران تراشی در لبنان، برهم زدن نظم سیاسی در بحرین با دخالت مستقیم نظامی و تداوم بازی با برگ نفت، ازجمله راهکارهایی بود که ملک سلمان را امیدوار به تضعیف ایران میکرد. با این حال دیری نپایید که سقوط جرثقیل در مسجد الحرام و سپس فاجعه انسانی منا، ریاض را در برابر یک رسوایی تاریخی قرار داد؛ رسوایی نمادینی که ریاض را بیش از گذشته منزوی کرد و به تضعیف بیش از پیش راهبرد تهاجمی این کشور منتهی شد.
سرکوب شیعیان، قطعهای از پازل بحرانآفرینی
پاسخ خویشتن دارانه ایران به این رسوایی باعث نشد تا آلسعود، دکترین سیاست خارجی خود را تغییر دهد. عربستان با هدف انحراف اذهان از فاجعه منا و سیاسی کردن حرف و حدیثها درباره بیلیاقتی آلسعود در اداره حج که کل جهان اسلام را در بر گرفته بود، ناگهان با اعدام یک عالم شیعی، موجی از خشم افکارعمومی را برانگیخت.
هدف عربستان از اعدام این روحانی شیعی آن بود که به جهان بقبولاند دلیل مخالفتها با آلسعود در جهان اسلام، نه ضعف این خاندان، که فرقهگرایی و تعصبات مذهبی است. واکنش جهانی در محکومیت این اعدام، اما چنان بود که ریاض ناچار شد برنامه دیگری را برای افزایش سطح تنش در منطقه به اجرا بگذارد: بهانه کردن حمله به سفارت عربستان و قطع رابطه با تهران.
سریال کودکانه قطع رابطه
مثل روز روشن بود که قطع رابطه عربستان با ایران یک نقشه از پیش طراحی شده است و ارتباط چندانی با حمله به سفارت این کشور ندارد. سریال قطع ارتباط کشورهای وابسته، با ایران، باعث شد تا خیلی زود افکارعمومی جهان متوجه این دسیسه شود. مخالفت عربستان با هرگونه پیشنهاد میانجیگری، دلیل دیگری بود برای این که حتی متحدان ریاض متوجه ریشههای این بحرانآفرینی شوند.
البته قطع رابطه چند کشور کوچک منطقه با تهران آن هم در شرایطی که رهبران کشورهای بزرگ جهان مهمان کشورمان بودند، شکست دکترین تنشآفرین ریاض را به نمایش گذاشت، اما عربستان همچنان امیدوار است از طریق این یارگیریهای منطقهای که نوعی استعمار جدید در جهان اسلام محسوب میشود و نیز لابی گسترده با تندروهای غربی، فضای پسابرجام را علیه کشورمان مهندسی کند. لجبازی در برگزاری مسابقات فوتبال، سنگ اندازی در برابر سفر حج ایرانیان و صدور بیانیههای ضدایرانی از سوی نهادهای منطقهای همه و همه ازجمله راهکارهایی است که همچنان عربستان برای تنشآفرینی در منطقه دنبال میکند.
عربستان در چنبره بحران داخلی
به این ترتیب، بیش از هشت دهه تنشآفرینی آلسعود در منطقه بخوبی نشان میدهد که عربستان، حیات سیاسی خود را در گرو بحرانتراشی میبیند. بازی در زمین ریاض برای تداوم این راهبرد، خطای همه بازیگران منطقهای و فرامنطقه است، با وجود این، تهران همواره تاکید کرده، حق دفاع از خود در برابر همه این تنشآفرینیهای کودکانه را محفوظ میداند.
ادامه تبلیغات ضدایرانی، سرکوب مردم در کشورهای عربی، تلاش برای تجزیهگرایی، نظامیگرایی منطقهای، باز کردن پای بازیگران غیرمنطقهای در منطقه، برهم زدن ثبات بازار انرژی، صدور ایدئولوژی وهابیت، استفاده سیاسی از مناسک حج، استثمار کشورهای ضعیف اسلامی و تقویت جریانات تروریستی، همه و همه اجزایی از دکترین تنشآفرین ریاض در منطقه هستند که البته تاکنون هیچ دستاوردی جز ویرانه کردن کشورهای آباد منطقه در بر نداشته و همین امر نشان میدهد، رژیم آلسعود دیر یا زود به ساعت صفر مشروعیت سیاسی خود خواهد رسید.
فروپاشی آلسعود از درون، نتیجه این واقعیت است که هیچ کشوری نمیتواند با فرافکنی خارجی و تنشزایی منطقهای و جنگافروزی بر ضعف داخلی، نحیف بودن بدنه جامعه مدنی خود و استحکام قدرت درونیاش، سرپوش بگذارد. این که روزنامههای سعودی مینویسند، باید از قاسم سلیمانی و شهاب حسینی همزمان ترسید، حکایت از آن دارد که ریاض نه در حوزه جنگ سخت سرداری در قامت سردار سلیمانی دارد که حافظ ثبات منطقه باشد و نه در عرصه جنگ نرم نمادهای سینمایی یا علمی دارد که بتوانند از هویت این کشور دفاع کنند.
تاریخ پرتنش آلسعود و ضعف درونی این کشور نشان میدهد که عمر مصرف دست و دلبازانه پترودلارها به پایان رسیده و باید منتظر آغازی بر پایان یک حکومت وابسته در حجاز بود. حکومتی که نطفهاش در تنش بسته شده است.
مصطفی انتظاری هروی - روزنامهنگار
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
محمود قماطی، نائبرئیس شورای سیاسی حزبالله در گفتوگوی اختصاصی با «جامجم»:
صریح و بیپرده با علیرضا خانی عضو سابق هیأت مدیره استقلال