در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
کیهان:جراحى پلاستیک در CCU !
«جراحى پلاستیک در CCU !»عنوان یادداشت روز روزنامهی کیهان به قلم محمد ایمانی است که در آن میخوانید؛ جمع بین تراژدی و کمدی، واقعیتی است که در میان احزاب اصلی مدعی اصلاحات (مشخصاً کارگزاران سازندگی، جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین و تا حدودی اعتماد ملی) رخ داده است. وضعیت نابسامان این گروه از مدعیان تحزب و سیاست ورزی، گاه از شدت تلخی و ناگواری به طنز شبیه تر می شود و گاه آن چنان مضحک و طنزآلود می شود که پایان بازی و نمایش آنان را به سوگ سیاه شبیه تر می سازد.
برای یکبار هم که شده بیایید با صدای بلند اعلام کنیم حق با این احزاب و سران و رجال آنهاست. واقعاً وضعیت، بحرانی اورژانسی و فوق العاده و سیاه است. پروژه و شعار «نجات» را به دروغ سر نمی دهند. اگر یک حرف راست گفته باشند، همین گزارش وضعیت بحرانی و اضطراری است. اگر اوضاع آن قدر سیاه و اورژانسی نبود که این احزاب می گویند، نباید بازار آنها در بهار و جشنواره سیاست ورزی- انتخابات- این چنین سرد وکساد می نمود. شوخی نیست. شش انتخابات در همین 7-6 سال گذشته بیاید و برود اما رونقی در این راسته طبالان پدید نیاید. کم اتفاقی نیست از دست رفتن اعتماد به نفس در کارگزاران مشارکت و مجاهدین که هیچ یک دیگر جرئت نکنند مانند انتخابات 4 سال پیش با نامزد مطلوب حزب خود به میدان بیایند.
آیا مسئله کوچکی است که احزابی از این دست، اعتبار و پایگاه رای خود را در میان مردم از دست رفته ببینند و مجبور شوند کرکره «تحزب» را درست در فصل عرضه و آزمون خود پایین بکشند و تابلو بر سردر خود بکوبند که «تا اطلاع ثانوی تعطیل است»؟ آقای معین که در انتخابات قبلی تایید صلاحیت هم شد. پس حال چرا او یا یکی مثل او را از سوی مشارکت و مجاهدین نامزد نکردند؟ کارگزاران هم که این همه رجل سیاسی مدعی داشت و به صادرات انبوه آنان به این ستاد و آن ستاد پرداخت! آنها چرا جرئت ریسک و شرکت در وزن کشی و مسابقه «مقبولیت و مشروعیت ملی» را از دست داده اند؟ چه شد که کارگزاران با آن گرایش های حاد و افراطی کاپیتالیستی و سرمایه سالارانه، دست به دامن سمبل چپ گرایی شدید شد؟ کدام فقر سرمایه اجتماعی و روانی باعث شد خروج از حاکمیتی های مجلس و دولت اصلاحات، به کسی دخیل ببندند که هرگز با دعاوی افراطی آنها هم قدمی و همراهی نداشت؟ از آن طرف چه می شود دبیرکل اعتماد ملی ماندن در عرصه را برای لطمه نزدن به فعالیت حزب نوپای خود ضروری می داند اما در عمل با آنها احساس کفایت نمی کند و تندروترین و نشاندارترین عناصر مدعی خروج از حاکمیت را که روزی با آنها نزاع شدید داشت دعوت به ساماندهی ستاد انتخاباتی خود می کند. برای ثبت نام هم که به وزارت کشور می رود، عبدی و ابطحی و کرباسچی با وی هستند و عکس یادگاری می گیرند اما دریغ از یکی از سران حزب!می بینید که بحران و تیره و تاری اوضاع واقعیت دارد.
از بحران ایدئولوژی و هویت بگیرید تا بحران برنامه و سازمان و مشروعیت و مقبولیت. این بحران ها یکی دو تا هم نیستند. بلکه چنان وسعت و عمق دارند که می شود ورشکستگی خیلی از احزاب مذکور را علناً اعلام کرد. احمدی نژاد البته نرخ سیاست ورزی و سیاستمداری را به هم زده است. سفرهای استانی او را مقایسه کنید با سفر نامزدهای همین احزاب به ایلام و بوشهر و یاسوج و مشهد و شیراز و کرمانشاه و دیگر شهرها. انگار نه انگار که 3 هفته دیگر روز پایان ماراتن انتخاباتی است که همین احزاب از 4 سال پیش و به ویژه طی یک سال اخیر با شدت و حدت تمام بدان اهتمام کرده اند. استقبال های 200 نفره تا حداکثر 1500 نفره- و در بزرگ ترین شهرها حداکثر 6، 5هزار نفره- در همین یکی دو ماه اخیر، بهترین و عینی ترین نظرسنجی برای احزاب است. مشاورین این احزاب مکرر می گویند و بعضاً در مطبوعات و سایت ها هم منتشر می شود که با این وضع، هیچ موجی نمی توان برانگیخت. انتخابات جای تمرین و بازی تدارکاتی نیست که بشود گفت عیبی ندارد دو، سه یا چهارمیلیون رای هم خوب است. بریدن- یک ماه مانده به انتخابات- و جرزنی و بدگفتن به زمین و زمان و داور و تماشاگر و توپ و تیر دروازه آن هم با وسعتی که هیچ جای نشان دادن هنر خود را باقی نگذارد، برای ناظران معمولی هم دارای پیام است و آن اینکه پس از مدت ها کرکری و رجزخوانی که «صبر کنید روز مسابقه برسد، می بینید چه گل هایی می کاریم»، طرف جا زده و می خواهد محترمانه و پیروزمندانه! اعلام شکست کند.
کارگزارانی ها، مشارکتی ها و سازمان مجاهدینی ها و من تبع آنها به نقطه «توقف» رسیده اند و کمترین امکان مانور را دارند. 20 سال- دو دهه- فرصت کمی نیست برای امتحان پس دادن طیفی از آنها. آنها این 20 سال را به هنجارشکنی، بد مستی با مسئولیت، تکاثر قدرت و ثروت، لاابالیگری با ارزش ها و باورهای ملت، خوار شمردن و کم مقدار کردن خدمتگزاری، تبعیض طلبی و عدالت کشی، نرمش و سازش با دشمن ترین دشمنان ملت و نظام در داخل و خارج کشور و در یک کلام، آتش انداختن در خرمن منافع ملی و سوختن و تباه کردن فرصت ها و سرمایه ها گذراندند. بارها موج سواری کردند و تغییر قیافه دادند و با ظاهر آراسته وگریم تازه یا جراحی پلاستیک! بازگشتند. بارها برای هم قلاب گرفتند و با تردستی از دیوار سیاست و قدرت و انتخابات بالا رفتند. اما این چهره ها آن قدر گریم خورده و رنگ عوض کرده که جای جراحی و گریم تازه ندارد. آنها به کسی می مانند که طناب به کمر، مدام بر مدار و محور «خودخواهی» و «ارضای تمنیات» گشته اند. آنها در این گردش دایره وار ظاهراً هر روز در موقعیتی متفاوت ایستاده اند. یک روز خط امامی و ضدآمریکایی و طرفدار پابرهنگان و محرومان، روز دیگر مدعی سازندگی و توسعه و آزادسازی اقتصاد و روز سوم داعیه دار اصلاح طلبی، دموکرات مآبی و حقوق بشر خواهی، آزادی طلبی. ظاهراً هر یک از این تیپ ها هم برای آنها فرصت مانور و جولان تازه ای داد تا 16 سال تمام با انواع تردستی کام جویی کنند. اما چون گرد خود می چرخیدند، با هر گردش و دورزدنی، عرصه را بر خود تنگ تر کرده اند تا امروز که به نقطه توقف رسیده و طناب عملکرد را به دور خود پیچیده و در نقطه این پرگار، خود را با ستون بسته و آینه وار عملکرد خویش صورت به صورت می بینند. آنها اکنون با عمل خویش یکی شده اند و این آزاردهنده ترین و طاقت فرساترین وضعیت ممکن است که نتوانند مانند گذشته از عمل خود سلب مسئولیت کنند و از سابقه و یادگار خود بگریزند. انتخابات برای آنها، نه یک جشن و جشنواره ملی، که یک محشر کوچک است؛ با اعمالی آویخته به گردن که همه و حتی صاحب عمل را فراری می دهد.
این وضعیت ترسیم شده که خیلی سیاه است. آیا آنها هیچ در رو و گریزگاهی ندارند؟ ندارند و دارند. ندارند چون برای خروج از این وضعیت باتلاقی، اصرار دارند بیشتر در آن فرو بروند و با شتاب بیشتر دور محوری که خود را بدان بسته اند، بچرخند. و چاره دارند اگر که رسیدن به «بن بست» را باور کنند. باور کنند که اینجا نقطه توقف و اسارت است و باید از آن بازگشت. می شود آن طناب بسته به دور خود را با برگشتن و بر عکس گذشته سیر کردن گشود. اما تشدید تندروی و رادیکالیسم و ساختارشکنی، صرفاً به بنزین ریختن در آتشی می ماند که دامانشان را گرفته است.
اخبار و اطلاعات کاملاً موثق که اکنون به طور آشکار نیز در رسانه ها منتشر می شود حکایت از آن دارد که فراموشخانه ها و حلقه های اصلی رادیکالیسم در کشور با فهم تنگ دستی موجود در میان برخی احزاب و رجال سیاسی، آنها را با واسطه و لطایف الحیل، به تندروی و ساختارشکنی بیشتر «وسوسه» می کنند. بی دلیل هم نیست که شماری از این عناصر گروهکی را در این ستاد و برخی دیگر را در ستاد مقابل پیدا می کنیم. شما را به خدا عبدی و قوچانی و باقی و سروش با شیخ مهدی کروبی و باور او به انقلاب قابل جمعند؟! یا گروه خونی بهزاد نبوی و رضا خاتمی و محمود دولت آبادی با میرحسین موسوی یکی است؟! و می شود گروهک بدنام و پیشانی سیاه نهضت آزادی،هم با کرباسچی و عبدی در ستاد کروبی ائتلاف کرده باشد و هم با دیگران در ستاد موسوی؟! نام این اتفاقات اگر نفاق نیست پس چیست؟ ماجرای شیطان و آن عابد معروف را که شنیده اید. حتی آنجا هم که طناب مرگ بر گردن این عابد اهل کرامت انداخت، او را به حال خود وانگذاشت و گفت اگر می خواهی نجاتت دهم، از ایمان خویش برگرد و خداوند را منکر شو! و چنان هم شد. آیا از دشمن قسم خورده نسل آدم که مدام در حال تکثیر سپاه خود است می توان غافل بود؟ رجال سیاسی درون اردوگاه انقلاب سرمایه های ما هستند. آنها برای این انقلاب زحمت و سختی کشیده اند. آیا نباید نگران طمع اهل نفاق و خیانت بود؟ و آیا تلخی این تذکر و نقد صادقانه، بر شیرینی برخورد تملق آمیز و فریبکارانه ترجیح ندارد؟
انتخابات جشنواره عرضه توانمندی هاست. در این جشنواره، صرف فریاد کشیدن و سیاه نمایاندن خدمات دولت، شرط انصاف و تدبیر و مصلحت نیست. تنگ نظری و سیاه نشان دادن نقاط قوت دولت اصولگرا، گویندگان آن را بیش از گذشته از چشم مردم می اندازد، و بدتر از آن این است که برای جمع کردن چند رای بیشتر، ساختارها و بنیان های قوام و اقتدار ملی- اسلامی مورد حرمت شکنی قرار گیرد. هر کس وارد این «ضدبازی» شود بخواهد یا نخواهد، بداند یا نداند، در زمینی بازی کرده که سرویس های اطلاعاتی آمریکا و اسرائیل و انگلیس آن را چیده اند.
کاش احمدی نژاد 10 تا رقیب جدی مثل خودش داشت که قوت ها و موفقیت های او را از سرفتوت و حریت می گفتند و در عین حال نقدهای خویش را عرضه می کرند تا دولت دهم- فارغ از اینکه چه کسی روی کار می آید- با استانداردهای بالاتر و بر مبنای توفیقات دولت نهم تشکیل شود. اگر چنین می-شد حتماً امروز نیاز نبود برخی احزاب نامدار، بنالند که فضای انتخاباتی سرد و کم رونق است و از هیجان و شوری که باید در افکار عمومی بر سر انتخاب از میان نامزدها باشد، خبر چندانی نیست. این احزاب حتی بر نامزدهای مورد حمایت هم جفا می کنند چرا که با نوع حضور و مانور خود، چهره انسانی تندمزاج، تنگ نظر، غوغاگر و بی انصاف از نامزدهای محترم می سازند. چه کسی گفته که ایجاد فضایی انباشته از غوغا و فریاد، باعث ایجاد موج اجتماعی می شود و مردم را با احزاب آشتی می دهد؟!
آنها اگر می خواهند از نو آغاز کنند، باید در مسلمات و مقدسات حزبی خود «تردید» کنند. این اول بازسازی و اصلاح و احیای حزبی است. یکبار هم سر را بلند کنند و به جای حرکت بر اساس «غریزه»، درنگ کنند و در راه همیشگی نروند. این گران قیمت ترین و اکسیری ترین مشورت برای آنهاست.
اعتماد ملی:برنامه محوری
«برنامه محوری»عنوان سرمقالهی روزنامکهی اعتماد ملی است که در آن میخوانید؛اعلام 20 راهبرد مشخص توسط شیخ اصلاحات در گردهمایی ستادهای جوانان و دانشجویان در شهر اصفهان گام مهم دیگری بود در امتداد رویکرد برنامهمحور ایشان نسبت به مطالبات بحق بخش بزرگی از جامعه ایران که حامی توسعه و تغییر در کشورمان هستند. روشن است دولتی میتواند برای توسعه همهجانبه و پایدار اقدام کند که از ظرفیت بخشهای مختلف جامعه (بخشهای دولتی، خصوصی و مردمی) کمال استفاده را بنماید و با برنامه مشخص، ظرفیتهای ملی را برای توسعه تجهیز کند: بر این اساس برای ظرفیتسازی و بهرهمندی از چنین امکانی، الزامات ذیل ضروری است.
1) مملکتداری درست و رفع تضادها: در این نگاه، دولت باید با رویکرد علمی و مبتنی بر مشروعیت خود با تلفیق هنرمندانه میان خواستها و مطالبات اقشار مختلف اجتماعی و ارائه پاسخ مناسب در چارچوب استراتژی (چشمانداز 20 ساله) و رهبری جمهوریاسلامی تلاش نماید که انسجام اجتماعی را بهوجود آورده و از اینکه خود موجب تعارض و تضاد در جامعه شود خودداری کند و در یک کلمه دولت باید ملی باشد.
2) نظام قانونی: توجه به قانون و مقید بودن به آن برای دولت ضرورت مهم دیگری است که منجر به نظم و آرامش اجتماعی میگردد و زمینه قانونگرایی را در جامعه تقویت میکند. بدیهی است اگر دولتی به نظام قانونی پایبند نباشد نمیتوان از مردم انتظار رعایت نظم و قانون را داشت.
جمهوری اسلامی:خفت بارتر از طرح صلح عربی
«خفت بارتر از طرح صلح عربی»عنوان سرمقالهی روزنامهی جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛ در جریان رفت و آمدهای سیاسی میان قاهره ـ امان ـ تل اویو و واشنگتن این روزها طرح جدیدی درحال شکل گیری است که از طرح قبلی سازش اعراب و رژیم صهیونیستی به مراتب خفت بارتر است و عقب نشینی های بیشتر در برابر صهیونیست ها اعطای امتیازات در سطح دنیای اسلام و کنار گذاشتن خواسته های اعراب و فلسطینی ها را در بر می گیرد.
حسنی مبارک رئیس رژیم کمپ دیویدی مصر در جریان دیدار با « بنیامین نتانیاهو » نخست وزیر افراطی رژیم صهیونیستی وعده داد کشورهای عربی آماده بازنگری در روابطشان با اسرائیل هستند. مبارک تصریح کرد : فقط با نتانیاهو به عنوان « طرف اصلی مذاکره » کار می کند و هرگز حاضر نیست « آویگدورلیبرمن » وزیر خارجه رژیم صهیونیستی را بپذیرد. چون وی خواستار حمله به سینا شده و درصدد به راه انداختن جنگ تازه ای علیه مصر است . مبارک این نکته را تعمدا به فراموشی سپرد که همین عنصر جنگ طلب وزیر خارجه انتخابی نتانیاهو است و اگر با وی تعارضی داشت قطعا در کابینه نتانیاهو قرار نمی گرفت . تاکید براین نکته از آن جهت اهمیت دارد که مبارک خود و افکار عمومی مصر و حتی اعراب را فریب می دهد درحالی که می داند لیبرمن با نتانیاهو دو روی یک سکه اند.
آنچه باعث تحریک قاهره شده تلاش مشترک واشنگتن ـ تل آویو برای واگذاری طرح جدیدی به عبدالله پادشاه اردن برای کشاندن 57 کشور اسلامی به مذاکرات سازش با اسرائیل است ! بموجب این طرح شاه اردن به کمک سایر دربارهای عرب ماموریت دارد زمینه های سازش کشورهای اسلامی با رژیم صهیونیستی را فراهم کند و در عوض اسرائیل به طرح تشکیل دو کشور و مذاکره با فلسطینی ها بعنوان قدم بعدی ! موافقت نماید. بررسی جزئیات این طرح نشان می دهد که این چیزی به مراتب خفت بارتر از طرح صلح عربی است.
شاه اردن در مصاحبه با « تایمز » اظهار داشت : « قرار نیست به خاطر روی کار آمدن افراطی ها در اسرائیل ما دست روی دست بگذاریم بلکه باید بیشتر تلاش کنیم تا آنها را به پای میز مذاکره بکشانیم ! » در طرح 57 کشوری رژیم صهیونیستی به اتباع همه کشورهای عرب ویزای ورود می دهد خطوط هوائی این رژیم به تمامی کشورهای عرب « حق پرواز » خواهد داشت و نهایتا رژیم صهیونیستی توسط تمامی اعضای سازمان کنفرانس اسلامی به رسمیت شناخته می شود!
این طرح توسط کسانی پیگیری می شود که همواره ادعا کرده اند فلسطین یک موضوع صرفا عربی است ولی حالا ماموریت دارند تایید و حمایت تمامی دنیای اسلام از اسرائیل را یکجا به دشمن بدهند! در واقع همه چیز به تقدم زمانی سفر شاه اردن به آمریکا باز می گردد که طی آن اوباما از وی خواست موضع اعراب در قبال 2 مسئله را آنچنان پیگیری کند که مطابق میل اسرائیل شود . اول مشکل بیت المقدس که دیگر هیچ سهم قابل ملاحظه ای به فلسطینی ها نرسد و دوم بازگشت 4 5 میلیون مهاجر فلسطینی که برای همیشه منتفی شود . شاه مفلوک اردن در این مقوله متعهد شده است خواسته های آمریکا و اسرائیل را عملی کند. منابع فلسطینی از وجود طرحی برای مسکوت گذاشتن هر دو موضوع خبر داده اند که بموجب آن خواسته های رژیم صهیونیستی عملی شده و امتیازات عظیمی را به اشغالگران واگذار می کند.
بدین ترتیب کاملا قابل درک است که بین لیبرمن و نتانیاهو نوعی توافق و « تقسیم کار » صورت گرفته که اولی بر طبل جنگ می کوبد و عربده می کشد ولی دومی درصدد بهره گیری از همین عربده ها بر می آمده و از اعراب امتیاز می گیرد و آنها را به عقب نشینی و سازش با اعطای امتیازات همیشگی وادار می کند. در واقع صهیونیستها با احداث شهرکهای صهیونیست نشین و تصرف بخش های عمده ای از بیت المقدس شرقی اعراب را باز هم در مقابل عمل انجام شده قرار می دهند. شهرک سازیها را هرگز متوقف نکرده و نخواهند کرد بلکه حتی آنرا تشدید می کنند و در عین حال با زیر پا گذاشتن تعهدات قبلی خود حتی مصوبات اجلاس آناپولیس را هم نفی می کنند.
موضوع مهم دیگر اینکه حل مسئله فلسطین را که قاعدتا بایستی قبل از هر چیز مورد توافق فلسطین و سوریه باشد با اتخاذ یک « سیاست تاخیری » به مرحله بعدی موکول می نمایند و در عوض دست رژیم صهیونیستی را در کشورهای عرب می گشایند و به اشغالگران فرصت می دهند که در اقتصاد و بازار پرسود دنیای عرب وارد شوند و در همین حال هنوز مشکل فلسطین بصورت لاینحل باقی است .
بموجب طرح جدید که شاه مفلوک اردن ماموریت پیگیری آنرا برعهده دارد قرار است 57 کشور اسلامی با رژیم صهیونیستی به تفاهم برسند و این رژیم اشغالگر از جانب 57 کشور اسلامی به رسمیت شناخته شود و سوریه و فلسطین به عنوان « مانعی در مسیر صلح » ! معرفی شوند.
بدین ترتیب فشار 57 کشور اسلامی بر سوریه و فلسطین بمنظور از میان برداشتن موانع صلح ! در جهت تامین منافع صهیونیستها نیز بکار گرفته می شود. به عبارت روشن تر دربارهای عرب تا دیروز موضوع فلسطین را یک موضوع عربی معرفی می کردند ولی امروزه سعی دارند از توان و ظرفیت دنیای اسلام به نفع صهیونیستها و علیه فلسطین بهره گیری کنند و نه تنها حضور اسرائیل در دنیای عرب را بلکه حتی در دنیای اسلام را پیشاپیش تضمین و تثبیت نمایند.
اجلاس مشترک نتانیاهو حسنی مبارک و شاه مفلوک اردن با همین هدف و انگیزه شکل گرفته که پیش از سفر نتانیاهو به آمریکا همه چیز مطابق طرحهای تنظیمی به پیش برود و مطابق تقسیم کار کنونی هر طرف نیز نقش و ماموریت خود را به خوبی انجام دهد تا مشکل فلسطین با پاک کردن صورت مسئله برای همیشه حل شود! و سران ارتجاع عرب و رژیم صهیونیستی در کنار یکدیگر به خوبی و خوشی در آغوش یکدیگر به رقص و شادی بپردازند. البته این ظاهر قضایا را بیان می کند ولی سئوال جدی اینست که آیا سازش مصر و اسرائیل مطابق همان سرابی که گفته میشد به پیش رفت و آیا فلسطینی ها از توافقات مادرید اسلو و آناپولیس چیزی جز فجایع غزه نصیبشان شد طبعا با ارزیابی سوابق از این طرح نیز حتی اگر عملی شود چیزی بیشتر از گذشته نصیب سازشکاران و ملت فلسطین نخواهد شد. این را تجربه های تاریخ گذشته و معاصر گوشزد می کند.
آفتاب یزداحساس ثروتمندی و دردسرهای آن !:
«احساس ثروتمندی و دردسرهای آن !»عنوان سرمقاله ی روزنامهی آفتاب یزد است که در آن می خوانید؛هیچکس انکار نمیکند کــه کـشــور مـا، در عـیـن سـربلندیها و موفقیتها، از نـاکـامـیهـا و کـاستـیهای فـراوانی هم رنج میبرد که شاید یکی از مهمترین آنها، عدم مطالعه دقیق و ریشهیابی کاستیها باشد.
البته در مقاطع مختلف، افراد گوناگون عواملی را معرفی کردهاند که به نظر آنها ریشه اصلی شکستها و نابسامانیهاست. نگارنده هم دلایل فراوانی در اختیار دارد که نشان میدهد »احساس ثروتمندی و نامحدود پنداشتن ثروت ملی« از اصلیترین دلایل وضعیت فعلی کشور است.
مثلا یک مقام مسئول، وقتی با نگرانیها در خصوص فرار یا مهاجرت نخبگان مواجه میشود، خود و دیگران را با این جمله نغز تسکین میدهد که »آن قدر نخبه داریم که اگر 50 درصد آنها هم از کشور بروند مشکلی پیش نمیا~ید«! وقتی سخن از فـرار 200 میلیـارد دلار سـرمـایـه بـه کشورهای بندانگشتی منطقه به میان میا~ید و رئیس قوه قضائیه آن را مانند جدا شدن بخشی از خاک کشور میداند دیگـران بـا بیتفاوتی از کنار آن عبور میکنند و عدهای نیز انشا میخوانند که »ثروت ایرانی در هر کجای دنیا باشد در خدمت ملت ایران است«. هنگامی که عدهای با دلسوزی فراوان، نسبت به پیامد حذف نیروهای سیاسی در انتخابات هشدار میدهند کسی به فریاد آنها نمیرسد و نهایتا با این جمله که »اگر اشتباه کرده باشیم عذرخواهی خواهیم کرد« پرونده این موضوع بسیار مهم را مـیبندند. در عرصههای دیگر هم نمونههایی میتوان ارائه کرد. مثلا احساس ثروتمندی ناشی از افزایش درآمد نفت باعث میشود که مرزها به روی ورود پرتقال، موز، سیب، برنج، شکر و ... از کشورهای فقیر و ثروتمند باز شود و نهایتا نیز مسئـولان مربوطه با توجیهاتی از این قبیل که »ما وارد نکردیم بخش خصوصی وارد کرد، برای حفظ ذخـایر استراتژیک کشور واردات اضافی انجـام شـد و...« سعـی میکنند ثروت سوزی غیرقابل جبران را موجه جلوه دهند. جلسه مجلس که هر لحظه آن میلیونها تومان برای مردم هزینه دارد با تاخیر تشکیل میشود و آنگاه بدون توجه به ثروت هدر رفته ملت، برای حفظ آبروی ثروتسوزان، همراهی با رئیسجمهور یا حضوردر ماموریت و موارد مشابه را علت غیبت عدهای از نمایندگان وتاخیر در تشکیل جلسات معرفی میکنند. درمورد جوانان، به جای آنکه زیاد بودن جوانان کشور را یک فرصت ویک ثروت بدانیم به گونهای برخورد میکنیم که گویی آنها »زیادی« هستند و تنها باید به هنگام نیازمندیهای انتخاباتی و سیاسی خود، به یاد جوانان بیفتیم. عدهای دیگر نیز به گونهای برخورد میکنندکه نتیجه آن، سرخوردگی وکاهش امید گروهی از جوانان است.
بعضی سیاستمداران عالیرتبه ما همکه فکر میکنند آبرو و اعتبار کشور، ثروتی پایان نــاپـذیـر اسـت بـه راحتـی از رانـتخـواری، سوءاستفاده و کمکاری اسلاف خویش سخن میگویند بدون آنکه بتوانند جایگزینی نیروهای کارآمدتر و خوشنام تر به جای متهم شدگان را به مردم ثابت کنند.
احساس عزتمندی ،ثروت دیگری است که در میان ایرانیان به وفور وجود دارد اگر چه این ثروت نیز، پایانناپذیر نمیباشد. اما ظاهرا برخی مسئولان تصور میکنند این احساس نیز ثروتی نامحدود است و آنها اختیار دارند با بعضی اظهارنظرهای نسنجیده، این احساس عزت را پایمال نمایند. یک مسئول، که رفتار گروهی از پزشکان او را ناراحت کرده است آنها را به تمسخر میگیرد و کراوات آنها را »دُمخر« مینامد و چند سال بعد مسئول دیگری که به لحاظ سیاسی هیچ شباهتی به نظریهپرداز »دُم خر« ندارد، عزت کـارگـران معدن را اینگونه پایمال میکند که »اراذل واوباش را باید برای کار به معادن فرستاد!«
البته گمان نشودکه توهم »ثروتمند بودن« تنها در امور کلان سیاسی و اجتماعی، دامنگیر سیاستمداران ایرانی شده و میشود. بلکه گاه در مسائل ظاهرا کوچک نیز همین توهم وجود دارد و موجب ثروت سوزیهای فراوان و ایراد خسارت به کشور میشود. پیش از این، برخی از منتقدان دولت- چه در دولت فعلی و چه در دولتهای قبلی - بـه ایـن مـوضـوع اعـتراض میکردند که برخی پروژههای آماده، مدتی به صورت بلاتکلیف باقی میماند تا با حضور رئیسجمهور افتتاح شود و گزارش تلویزیونی آن به سمع و نظر ملت آگاه ایران برسد. اعتراض این افراد از این جهت اهمیت داشت کـه در دنـیای کنونی کسی حاضر نیست حتی یک لحظه، سرمایه خود را معطل نگه دارد.
اما در کشور ما، پروژههای میلیاردی، مدتی معطل میمانند تا نوار افتتاح آنها به دست یک مقام عالیرتبه کشوری بریده شود! سخنان 3 روز قبل وزیر نفت، نیاز منتقدان به یافتن مستند برای اینگونه ادعاها را مرتفع ساخته است. به گفته نوذری »افتتاح پروژه تزریق گاز به میدان نفتی آغاجاری که بزرگترین پروژه تزریق گاز در سطح دنیاست، منتظر تعیین وقت از سوی رئیسجمهور است!« یک بار دیگر به این خبر نگاه کنید و آن را در کنار ابراز نگرانی مکـرر نمـایندگان مجلس و مرکز پژوهشها قرار دهید که تاخیرهای فراوان در تزریق گاز به چاههای نفت را موجب تخریب چاهها دانستهاند. حتی رئیس اصولگرای کمیسیون انرژی در مجلس هفتم هشدار داده بود که » با ادامه تاخیر در تزریق گاز و کاهش راندمان چاهها، ایران در آینده به واردکننده نفت تبدیل خواهد شد«. اما ظاهرا توهم لایزال بودن ثروت نفتی، مسئولان وزارت نفت را قانع کرده است که مدتی دیگر نیز به روند فعلی ادامه دهند تا رئیسجمهور برای افتتاح پروژه، وقت پیدا کند!!
آخرین نمونهای که این یادداشت به آن میپردازد توهم دسترسی نامحدود به ثروتی به نام »اعتبار بینالمللی« است. این توهم، یک روز باعث میشود که در اظهارنظری غیرضروری، بسیـاری از کشـورها را علیه خود تحریک نماییم و یا برای بهانهجویانِ فرصت طلب، فرصت و بهانه درست کنیم و نهایتا با هزینه کردن از »ثروت اعتبار بینالمللی« درصدد رفع و رجوع آن برآییم. روز دیگر هم بدون توجه به انعکاس جهانی برخی اقدامات و علیرغم تاکید رئیس قوه قضائیه، اجازه میدهیم حکم سنگسار اجرا شود و در نهایت، با زیر پا گذاشتن اصول مسلم حقوقی، حکم غیر قطعی رکسانا صابری را در رسانهها اعلام میکنیم و با گذشت زمانی کوتاه، حکم نهایی را منتشر مینماییم که به هیچ وجه با حکم اولیه، قابل مقایسه نیست. البته ممکن است باردیگر به استقلال قاضی اشاره شود اما آیا همه فضاسازیهایی که اعتبار کشور را خدشهدار میکند با این توجیهات، خاتمه خواهد یافت؟ کافی است به مجموعه خبرسازیها و خبر رسانیهای یکماه اخیر در مورد پرونده خانم صابری - به ویژه تحلیل رسانههای خارجی درخصوص علت تغییر حکم - نگاهی بیندازیم تا مشخص شود در یک موضوع ساده که عاقبت آن از ابتدا قابل پیشبینی بود چقدر از یک ثروت ملی یعنی اعتبار کشور هزینه کردهایم. آیا این نمونه نیز نشان دهنده »احساس ثروتمندی« و دردسرهای آن نیست؟!
رسالت:عصرامیرحسین، عصرسازندگی وعصراصلاحات
«عصرامیرحسین، عصرسازندگی وعصراصلاحات»عنوان سرمقالهی روزنامهی رسالت به قلم حامد دهخدا است که در آن میخوانید؛از میان پانصد و شصت و یک عضو انجمن جامعه شناسی ایران، و دیگر جامعه شناسانی که عضو این انجمن نیستند، شمار هفتاد و پنج نفر، در بیانیه ای چند صفحه ای، در بند آخر از صفحه آخر، دلایل خود را برای حمایت از کاندیداتوری عالی جناب امیرحسین موسوی، “مختصرا” و “ناگهان” بیان فرمودند. نقطه استناد امید ایشان به عالیجناب امیرحسین موسوی، دستپاچه، برنامه های “اعلامشده” ایشان در پانزده جمله است که “نیست”؛ یعنی، نقطه امیدی به آن نیست. همان حرف هاست که سیاستمداران خوبمی گویند.... و “جامعه شناسی” در این خبط و خطا مقصر نیست. خطاکار، آن “چند” “جامعه شناس” هستند که از جامعه خود پرت افتاده اند؛ از بس به “آمریکا” رفته و در این سمینار و آن سمینار، به دور از “ملت” خود، به “انگلیسی آمریکایی” فصیح سخن گفته اند، هر چه از این جامعه می گویند، عکس آن، رفتار مردم می شود؛ چنان که در انتخابات پیش شد، و به مجرد خواست یزدانپاک، این بار نیز چنین خواهد شد. بیانیه “چند” جامعه شناس، افسوس می خورد از اینکه آمار “فوق العاده” معتبری را که با “میلیاردها تومان”، تولید می کرد،دیگر تولید نمی کند، ولی باز هم امید واهی دارد، تا بدون “آمار”، بسیار محکم، از نابودی “سرمایه اجتماعی” و “سرمایه فرهنگی”جامعه ای که دیگر برای او “سرمایه” ای ندارد، سخن بگوید (ولی یادتان باشد؛ خود او “سرمایه دار” است.)! تناقض را می بینید: اومی گوید بدون آمار و اطلاعات نمی تواند از این جامعه حرف بزند، و از سوی دیگر، بنا به مقاصد سیاسی، ناگهان از اسرار نهانآگاه می شود، و همه جور اظهاری بر این جامعه روا می دارد. می خواهد به ما بقبولاند، آنچه خوبان همه ندارند، او یکجا دارد! او درپستوی خانه اش، “آمار”ی دارد که می گوید همه چیز در حال نابودی است، و از این بیش، امیرحسین، فریادرس فیصله بخشی بر ایننابودی است.
روشن است که این روشنفکر در نخوت “دکتر”ای خود چنان غوطه خورده که فراموش کرده است که “آمار”ی ازاین جامعه ندارد و به قول خودش این جامعه را نمی شناسد.این “روشنفکر”، راه را گم کرده است. راستش را بخواهید، خودش کار خود را خراب کرده است. این روشنفکر،روشنفکر “عصر اصلاحات” و البته، نمک گیر “سرمایه” در “عصر سازندگی” است. روشنفکر “عصر سازندگی” و “عصراصلاحات”، امتداد آن “فن سالاری” “یقه سفید” است که از کابینه دوم عالی جناب “مهندس” امیرحسین موسوی، تا همین امروز،چنگ بر این ملت افکنده و انس ویژه ای با مفهوم “سرمایه” دارد؛ کلمه ای که ناخواسته، در این متن، تقریبا بیش از هر اصطلاح دیگر به کار رفته است. “سرمایه” به دم خروس بدل شده، و روشنفکر فن سالار “عصر امیرحسین”- ”عصر سازندگی”-”عصراصلاحات” را یک جا لو می دهد.
فرجام ماجرای “روشنفکر”
هر چند که اعقاب این “چند” جامعه شناس، ابتدا در شخصیت “روشنفکر” در “عصر اصلاحات” تجلی یافت، ولی تخم این نوع
روشنفکری خاص، در “عصر امیرحسین” و “عصر سازندگی” تلقیح شد؛ شخصیت “روشنفکر”، آرزومند حیاتی بود که در آن،خیر و شر آشکارا تشخیص دادنی باشند، زیرا در او تمایل ذاتی و سرکش به داوری کردن پیش از فهمیدن وجود داشت. بر اساساین تمایل، اعتقادها و ایدئولوژی ها پدید آمدند.
این اعتقادها و ایدئولوژی ها فقط زمانی می توانستند با زمان آشتی کنند که زباننسبی انگاری و چندگونه سنجی زمانه را ناگهان به بیان قاطع و جزمی قدرت روشنفکر برگردانند. از سویی، از نسبیت بگویند، و ازسوی دیگر، وقتی نوبت حکومت روشنفکر م یرسد، سفت حرف بزنند. در واقع، “روشنفکر” می کوشد تا شکاف و دوگانگیفلسفه اصلاحات، و عمل توتالیتر اصلاحات را سرپوش گذارد. از نظر “روشنفکر” اصلاحات، حق فقط با یک نفر است و آن یکنفر، همان “روشنفکر” اصلاحات است. این، نوعی تناقض است که از فلسفه “سروشی” اصلاحات که همین روزنام هنگار از آنتغذیه می کند، و تا وجود و عمل همین “روشنفکر” کش پیدا م یکند، برمی خیزد.
در ابتدای “عصر اصلاحات”، “روشنفکر”، در توهم نهایت “آزادی” که هدیه دوم خرداد بود، رهسپار دنیایی شد که دربرابرش به گستردگی نمایان بود. او می توانست آزادانه به آنجا وارد شود و هر وقت که بخواهد به خانه بازگردد. اولین روای تهای“روشنفکر” از این زمان مربوط به زندگی ای می شود که نامحدود می نماید. “روشنفکر” گمان م یکند که در زمانی زندگی می کندکه آغاز و فرجامی ندارد. در فضایی که سرحدی نمی شناسد؛ در هنگامه “عصر اصلاحات” که آینده اش هرگز تمام نخواهد شد.
چندی بعد، “روشنفکر” احساس جدیدی پیدا کرد. افق های دوردست ناپدید شدند. در آثار این “روشنفکر”، دیگر اثریاز سرخوشی دوم خرداد دیده نمی شد. او فهمید که کارش از جایی عیب دارد، ولی سرخوش از قدرت “سرمایه”، به بحث هایمفرح روشنفکری در کنار نوشیدن قهوه و دود کردن توتون و شنیدن موسیقی کلاسیک ادامه می داد. زمانی در ترنی که “عصراصلاحات” می نامند، سوار شد. سوار شدن در این ترن آسان بود، ولی پیاده شدن از آن دشوار. با این همه، این ترن، هنوز اثریوحشت انگیز نداشت، بلکه از جذابیت برخوردار بود و به همه مسافرانش وعده ماجراهایی را می داد که جاه و آزادی به همراهمی آورد.
باز هم چندی بعد، افق دید “روشنفکر” به اندازه ای تنگ شد که به محوطه ای بسته شبیه بود. ماجراها در آن سوی محوطهبسته روی می دادند و درد غربت “امریکا” تحمل ناپذیر می نمود. در گذران ملال آمیز “زندگی روزمره”، رویاها و رویاپردازی هااهمیت پیدا می کردند. بیکرانگی از دست رفته جهان بیرونی که از همان اول هم بی بنیاد بود، جای به بیکرانگی کاملا فردیمی سپرد. این پندار بزرگ که به یکتایی جانشین ناپذیر “روشنفکر” باور دارد، و یکی از مخرب ترین پندارهای “عصر اصلاحات”است، شکفته شد و میوه داد.
اما در لحظه ای که “عصر اصلاحات” یا چیزی که از آن باقی مانده است (مثل نیروی فوق انسانی “دکترایجامعه شناسی”) بر “روشنفکر” تسلط می یابد، رویا درباره بی کرانگی فردیت و آزادی، افسون خود را از دست می دهد. آنچه “عصر اصلاحات” به “روشنفکر” وعده می دهد، دیگر مقامی شامخ نیست. بلکه در نهایت، شغل “روشنفکری” یا “تولید آمار ارزش ها ونگرش های ایرانیان” است. “روشنفکر” فقط می تواند کرده خود، قضاوت های خود و اعمال غیراخلاقی خویش را در درونخویشتن، به محاکمه “خود” و شغلش تبدیل کند. اینگونه، بیکرانگی فردیت او، اگر هم وجود داشته باشد، به زائده ای رنج آوربرای وی مبدل شده است و مدام او را از درون می خورد که “چه کرده است؟”، “آیا آنچه کرده، درست بوده؟” و....
ابتکار:فراز و فرود در مواضع نامزدهای انتخابات دهم
«فراز و فرود در مواضع نامزدهای انتخابات دهم»عنوان سرمقالهی روزنامهی ابتکار به قلم محمدعلی وکیلی است که در آن میخوانید؛هرچه به دقیقه 90 انتخابات نزدیک می شویم چرخش نامزدها و فراز و فرود شعارها به اوج خود نزدیک می شود شاید یکی از تفاوتهای انتخابات دهم با انتخابات گذشته فراز و فرود مواضع نامزدهای انتخابات دهم می باشد چرایی این وضعیت به شخصیت های حاضر در این میدان بر می گردد بیشترین نوسان مواضع در اردوگاه اصلاح طلبان دیده می شود. اگرچه اکنون برای تحلیل چرایی مواضع کنونی نامزدها زود است اما بی تردید سردی فضای انتخابات در شکل گیری مواضع غیر منتظره بی تاثیر نیست.خاتمی که به نماد اصلاح طلبی در دهه گذشته تبدیل شده بود با کنار کشیدن جای خود را به دیگران داد. تک چهره خاتمی سال 76 به دو چهره «موسوی، کروبی» در سال 88 تجزیه شده است.خاتمی نماد طیف اصلاح طلب بود طیفی که یک سر آن به روحانیون خط امام ختم می شد و سر دیگران به مشارکت (جریان رادیکال چپ) می رسید.
این روایتی آشنا در تاریخ معاصر است که جریان محافظه کار چپ و بخش رادیکال آن همچون دو سر آهن ربا از دو سو هرکدام بخش هایی از طیف اصلاح طلبان را به خود جذب می کنند و اینگونه بخش هایی از لایه میانی خاکستری اصلاح طلبان را به لایه های سفید و سیاه تجزیه می کنند.کروبی که در زمان ریاست خاتمی، نمایندگی جریان محافظه کار چپ را برعهده داشت و همواره با انتقادات تندخود بخش تندروی اصلاح طلبان را مورد هجوم قرار می داد و در اصل تندروی بخش رادیکال را نقطه گذار و گذر خود از اردوگاه اصلاح طلبان بر می شمرد، امروز خود به همان موقعیتی رسیده است که آن روز جریان رادیکال در آن نقطه قرار داشت و این روزها او تلاش دارد که خود را نماد بخش رادیکال چپ نشان دهد و هر روز با تیزی شعارها سعی در جذب اصلاح طلبان تندرو دارد او اگرچه به صراحت لهجه معروف بود ولی همواره به شیخ میانه رو شهرت داشت در انتخابات نهم کروبی با هدف گذاری، آرای خود را بر روی اقشار محروم، روستاها و شهرهای کوچک قرار داده بود و به همین دلیل هم توانست پنج میلیون رای بدست آورد ولی اکنون تحت تاثیر حلقه روشنفکران و تندروهای اصلاح طلب، هدف گذاری خود را تغییر داده است و سعی دارد تا با مشاوره این حلقه شاید بتواند در خلا» گفتمانی اصلاح طلبی، سبد رای خود را از گروههای محروم به سبد آرا» متوسط روبه بالا تغییر دهد از اینجهت رفته رفته هم فرمان ستادش از دست یاران هم حزبی اش خارج و در دست چهره های رادیکال قرار می گیرد و هم جنس شعارهایش با ویژگیهای خودش ناسازگارتر می شود و ظاهرا شیخ تلاش دارد با بهره جستن از «ابهام استراتژیک» که اجازه می دهد صاحبان دیدگاههای مختلف، هریک به ظن خود به آن امید ببندند، گفتمان خود را همان گفتمان دوم خرداد قلمداد نماید و از اینطریق سعی می کند آرا» خاموش جامعه را بطرف خود سوق دهد رفتار و ادبیات اصول مدار میرحسین خود زمینه را برای چرخش هرچه بیشتر کروبی فراهم آورده است بر این اساس این روزها شاهد موج های البته غیرعمیق از طرف بخش های از جوانان که خواستگاه رادیکال دارند بطرف کروبی هستیم.
خلاصه اینکه شیخ سنتی اصلاحات در حال گذار به رهبری جریان رادیکال چپ می باشد و باید منتظر ماند که آیا ایشان با ادامه چنین وضعیتی در طی فرآیندی طولانی مایل به نماد شدن برای این بخش از اصلاح طلبان می باشد و آیا بر فراز هیاهوهای تبلیغات انتخاباتی و در هنگام تصمیم، همچنان او خود را در قله کسانی که به نام ساختار شکن مورد انتقادش بودند نگه خواهد کرد یا اینکه همچون بسیاری از سیاستمداران که در تاریخ به چهره ای غیر از آنچه واقعا بوده اند مشهور خواهد شد و او در آینده با این استدلال که گستره رسانه ای و تبلیغاتی حامیان تندرویش مورد رضایتش نبوده سهم خود را از آنها جدا خواهد کرد؟ و بر فرض پیروزی آیا کروبی در قدرت همین کروبی امروز خواهد بود یا همچون کروبی رئیس مجلس ششم همچنان نماد مصلحت و کدخدا باقی خواهد ماند.
بخشی از حامیان امروزش سعی در پیشبرد پروژه «تحول خواهی» با چتر کروبی را دارند این بخش از هواداران در گذشته کروبی را نماد «بقا در سیستم و انجام اصلاحات با چانه زنی از بالا به طریق شیخوخیت» می دانستند و چون معتقد بودند اصلاح طلبی کدخدامنشی کارایی ندارد و به گمان آنها نیاز جامعه «اصلاحات دموکراتیک و از پایین» می باشد حاضر نبودند پشت سر کروبی قرار گیرند اما در کوتاه زمان، این چرخش اتفاق افتاده است و ظاهرا هم هواداران همچنان بر موضع خود پایدار هستند پس این آقای کروبی است که در دیدگاه و روش های خود دچار تحول بنیادی شده است این در حالیست که جای میرحسین موسوی امروز با کروبی دیروز عوض شده است رفته رفته کروبی آرا» آقای معین و عبدا... نوری را به خود اختصاص می دهد و میرحسین امروز کاندیدای کسانی است که به نوعی «بقا در سیستم و انجام اصلاحات بروکراتیک با چانه زنی از بالا» را دنبال می کنند مضاف بر اینکه میرحسین همچنان خود را مستقل معرفی می کند و نیم نگاهی به لایه های میانی خاکستری اصولگرایان جامعه دارد و هسته اصلی هواداران وی کسانی هستند که مهمترین ویژگی خود را پرهیز از تندروی و حرکت در چارچوب اصول می پندارند بنابراین نام اصلاح طلب اصولگرا برخود گذاشته اند.حال باید دید که آیا استراتژی جدید کروبی برای او فرصت می سازد یا فرصت های گذشته اش را هم به باد خواهد داد تحولات روزهای آینده قضاوت در این خصوص را تسهیل خواهد کرد.
دنیای اقتصاد:بیعملی فرصتسوزانه برای بورس
«بیعملی فرصتسوزانه برای بورس»عنوان سرمقالهی روزنامهی دنیای اقتصاد به قلم علی میرزاخانی است که در آن میخوانید؛رونق بازار سهام از ابتدای سالجاری آنهم درحدی که در عرض کمتر از دو ماه منجر به جبران تمام شکست سال گذشته شود، بسیار امیدبخش است.
اما به نظر میرسد به جز اظهار شادی و خوشحالی تصمیمسازان اقتصادی که باید این رونق را با اتخاذ تصمیمات صحیح به رونقی پایدار تبدیل کنند، خبری از تحکیم پایههای این رونق نورسیده نیست و بیم آن میرود که این فرصت بزرگ برای جذب اقبال عمومی به بازار سرمایه درمیانه این بیعملی به باد رود.
آنچه تعجب را دوچندان میکند، این است که تصمیمسازان اقتصادی باید بیش از همگان به این اصل مهم واقف باشند که بورس نمیتواند چیزی جز یک آیینه باشد که وضعیت واقعی اقتصاد را در خود منعکس میکند و به همین دلیل، زمانی که در آیینه غیر از واقعیت روبهرو دیده میشود، اظهار شگفتی جایزتر است تا اظهار خوشحالی، تا بلکه راهی برای پایدارسازی این فرصت گشوده شود.
در هر صورت، خوشبینانهترین فرض در خصوص علت رونق اخیر بورس، شکلگیری «انتظارات عقلایی» فعالان اقتصادی برای تصحیح نرخهای غیرواقعی به ویژه «شاه نرخ» اصلی اقتصاد، یعنی نرخ ارز در سالجاری است که سرکوب چندین ساله آن باعث جولان کالاهای وارداتی در اقتصاد کشور و عقبنشینی تدریجی کالاهای داخلی در برابر آنها شده است که نتیجه طبیعی آن رکود فعلی کسبوکار است.
در ادبیات اقتصادی گفته میشود که فعالان اقتصادی چنانچه یک سیاست اقتصادی را برای آینده پیشبینی کنند که آن سیاست جبرا یا اختیارا در زمانی نزدیک اتخاذ خواهد شد، معادلات و تعاملات خود را براساس قطعی بودن فعلیت آن تنظیم میکنند؛ گویی که آن سیاست همین الان اتخاذ شده است. این فرض که سقوط شدید قیمت نفت، حفظ نظام فعلی نرخ ارز را غیرممکن میکند، در صورتی که به یک باور عمومی در بین فعالان اقتصادی تبدیل شود، طبیعتا قبل از اینکه رونق واقعی را در اقتصاد به ارمغان بیاورد، میتواند به رونقی در بازار سهام منجر شود که ظاهرا بیپشتوانه جلوه میکند، اما در باطن به پشتوانهای در آینده تکیه دارد.
این وضعیتی است که در بسیاری از کشورهای جهان با هزاران ترفند، دستیابی به آن، آرزو میشود تا اصلاح سیاستهای پولی، مالی و ارزی با استفاده از ضربهگیر بازار سرمایه ممکن شود و پسلرزههای این اصلاحات به سفتهبازیهای ویرانگر در بازارهای کالایی ختم نشود، اما این وضعیت همین الان تصادفا (به دلیل همزمان شدن برخی از رویدادهای داخلی و خارجی) نصیب اقتصاد ایران شده است که دو فرصت بزرگ را برای تصمیمسازان اقتصادی فراهم میکند.
1 - اصلاح سیاستهای پولی و ارزی
2 - پایدارسازی رونق بازار سهام و جلوگیری از خروج پول به سمت بازارهای دلالی.
زمان نشان خواهد داد که آیا از این فرصت بزرگ به نفع این دو هدف مهم استفاده شد یا نه.
سرمایه:کارآمدی و صداقت پارادایمی برای میرحسین
«کارآمدی و صداقت پارادایمی برای میرحسین»عنوان سرمقالهی روزنامهی سرمایه به قلم عباس آخوندی است که در آن میخوانید؛ پیشنهاد اینجانب انتخاب پارادایم کارآمدی و صداقت توسط مهندس میرحسین موسوی درانتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری اسلامی ایران است. پارادایم یا سرمشق هویتی است که یک نامزد انتخاباتی برای خود انتخاب می کند تا خود را با کوتاه ترین پیام به مخاطبان معرفی کند.
انتظار این است که این پیام آنقدر قدرت و ظرفیت داشته باشد که بتواند ویژگی های اثباتی و سلبی کاندیدا را طی یک عبارت کوتاه برای مخاطبان بیان کند.
دوره آقای هاشمی رفسنجانی به عنوان دوران سازندگی شهرت یافته است. آقای خاتمی توسعه سیاسی را سر مشق خود قرار داده بود. احمدی نژاد عدالت را سر لوحه تبلیغاتی خود قرار داد هر چند در عمل به نحو دیگری عمل کرد. در هر صورت پیشنهاد این است که میرحسین موسوی کارآمدی و صداقت را به عنوان نماد خود انتخاب کند. پیش از آنکه دلایل این پیشنهاد را بیان کنم لازم می دانم نکاتی را درباره ویژگی های یک سرمشق انتخاباتی بیان کنم.
پارادایم تبلیغاتی باید دارای جامعیت باشد. این بدین مفهوم است که سرمشق انتخاب شده باید آنقدر ظرفیت داشته باشد که قابلیت تسری به تمام حوزه های زندگی اجتماعی اعم از سیاسی، اقتصاد، اجتماعی و فرهنگی دارا باشد. در عین پارادایم تبلیغاتی باید دارای خصوصیت فارق بودن نیز باشد. سرمشق تبلیغاتی باید به و ضوح و سادگی خطوط فارق کاندیداها و همچنین دوره های مختلف ریاست جمهوری را نشان دهد. وگرنه همه کاندیداها و رؤسای جمهوری طرفدار پیشرفت، عدالت، توسعه و سربلندی ایران هستند.
نکته دیگر همه فهم بودن نماد انتخاباتی است به نحوی که مخاطبان که عموم مردم ایران هستند با هر سطح سواد و تجربه ای حسی از این سرمشق داشته باشند. این صحیح است که هیچگاه نباید انتطار داشت که تمامی مخاطبان از سرمشق تبلیغاتی درک یکسانی داشته باشند، لیکن باید تا حد زیادی طمینان حاصل کرد که فهم همگان در یک راستا قرار دارد. به دلیل وسعت طیف مخاطبان انتخابات ریاست جمهوری، انتخاب نماد تلیغاتی از حساسیت فوق العاده ای برخوردار است. ظرافت و حساسیت انتخاب این نماد به ایجاد ارتباط و برقراری تعادل بین اتکا به پشتوانه و محتوای علمی سرمشق (نخبه گرایی) از یک سو و عامه فهمی آن (عامه گرایی) از سوی دیگر است. عامه گرایی افراطی موجب رویگردانی نخبگان و عدم پشتیبانی نهادهای مرجع از کاندیدا می شود. چون نهایتا باید شخصیت ها، فعالان سیاسی و اجتماعی، نویسندگان و رسانه های گروهی بتوانند پیرامون سرمشق مورد نظر هر یک از منظر خود مطالبی را بیان کنند و سرجمع موج آفرینی نمایند. در طرف دیگر، انتخاب زبان پیچیده تئوریک مایه عدم انتقال پیام کاندیدا به عامه مخاطبان است.
افزون بر مطالب فوق سرمشق تبلیغاتی قاعدتاً باید توان پاسخگویی به چالش های روز جامعه را داشته باشد به نحوی که مخاطبان حس کنند کاندیدای مورد نظر درک صحیحی از مسائل آنان دارد و سرمشقی که ارائه می نماید ظرفیت حل بسیاری از گرفتاری های آنان را داراست. در همین راستا سرمشق تبلیغاتی باید از یک سوی، توانایی برجسته سازی ضعف رقبا به ویژه رئیس جمهور در مسند قدرت را دارا باشد و از سوی دیگر واجد ویژگی آرامش بخشی، جلب اعتماد مخاطب و موج آفرینی باشد.
تحلیل وضع موجود و ارزیابی دو سرمشق پیشنهادی: در جلسه ای که تعدادی از دوستان صاحب اندیشه و تجربه گردهم آمده بودند در این باره بحث شد و نهایتا دو رویکرد کلی مورد جمعبندی قرار گرفت:
1- اصلی ترین چالش جامعه فقر و بیکاری است. با توجه به رشد روزافزون جمعیت جویای کار و ضعف مفرط دولت موجود در ایجاد زیر بناها، اعم از زیر بناهای فیزیکی و نرم افزاری چون روانی فضای کسب و کار و کاهش ریسک های سرمایه گذاری و مبادله و دلایل دیگر،به رغم درآمدهای سرشار نفتی، عملا فرصت های اشتغال محدودی در کشور ایجاد می شود و هر ساله بر شمار بیکاران افزوده می گردد. در حال حاضر دامنه بیکاری محدود به کشاورزان عادی یا کارگران ساده نیست. بلکه دانش آموختگان دانشگاهی را نیز در بر می گیرد. با این رویکرد، سرمشق پیشنهادی عبارت بود از کار، توسعه اشتغال و ریشه کنی فقر.
این سرمشق بسیار مشابه سیاست تشکیل دولت های رفاه (Welfare State) در اروپای غربی، کانادا و استرالیا پس از جنگ جهانی دوم است. هر چند مفهوم رفاه عمومی و مسوولیت دولت در ایجاد آن، پیش از این دوره در آلمان کم و بیش در دوره بیسمارک جریان داشته است، فراگیری عمومی آن عمدتا به پس از جنگ جهانی دوم باز می گردد. گزارش بوریج (William Beveridge، 1942) در انگلستان جنبه های اجتماعی تشکیل دولت های رفاه را از حیث نظری توجیه نمود.
این گزارش بر ضرورت تعهد دولت به ریشه کنی فقر، جهل، بیماری، بی سرپناهی و بطالت تاکید می نمود. راهکارهای توصیه شده در این گزارش عبارت بودند از فراهم آوری حداقل امکانات زندگی شهروندان شامل گسترش نظام تامین اجتماعی، آموزش رایگان برای همه، بهداشت عمومی و نظام درمان رایگان برای همه، تامین مسکن دولتی و ایجاد اشتغال کامل در جامعه بود. این برنامه توصیه می نمود که این مزایای اعطایی نباید موجب تن پروری و رویگردانی افراد از پی جویی کار شود، لذا ضمن توصیه پرداخت بیمه بیکاری پرداخت آن را مشروط به اثبات تلاش افراد جهت کسب شغل می نمود.
کینز (Keynes) که تئوری عمومی اشتغال، بهره و پول وی انقلابی در علم اقتصاد ایجاد نمود شخص دیگری است که مبانی نظری اقتصادی شکل گیری دولت های رفاه را فراهم آورد. هر چند کینز معتقد به اقتصاد بازار بود، لیکن بر این عقیده بود که دولت متعهد به ایجاد اشتغال کامل در جامعه است و باید با مداخله هوشمندانه خود در اقتصاد شرایط تحقق آن را فراهم آورد. بنابراین، این سرمشق واجد جنبه های نظری و همچنین نمونه های تجربه شده بشری است. نظریه کینز تا دهه هفتاد میلادی تقریبا نظریه غالب اقتصادی بود و این عبارت سر زبان های اقتصادانان بود که امروز ما همه کینزی هستیم.
با این وجود، دولت های رفاه در دهه 60 میلادی به تدریج دچار بحران مالی شدند و در تعهد خود نسبت به ایجاد اشتغال کامل شروع به تجدید نظرنمودند. در دهه هفتاد با افزایش جهانی قیمت نفت و فراگیری بحران اقتصادی، این دولت ها نسبت به سایر تعهدات خود نیز تجدید نظر کردند. در واقع این دوره آغاز شکل گیری رویکرد بازگشت به اقتصاد بازار و کاهش مداخله دولت در اقتصاد، و فراتر از آن در زندگی اجتماعی شهروندان است. به رغم این، هیچ گاه اصل مفهوم رفاه، ضرورت رویکرد یکپارچه به مفهوم رفاه و عدالت اجتماعی و تعهد دولت به گسترش زمینه توسعه اشتغال در کشورهای غربی به کلی رخت بر نبست و هم چنان گروه های سیاسی برای کسب قدرت در این باره تبلیغ می کنند. لیکن میزان تعهد دولت ها و نحوه ارائه خدمات از سوی آنان دچار دگرگونی های بنیادین شده است.
2- اصلی ترین چالش موجود ناکارآمدی و عدم صداقت است. در این رویکرد شرایط این گونه ارزیابی می گردد که اگر در جامعه بیکاری، نا امنی اجتماعی، فساد، تبعیض و بی عدالتی وجود دارد همه ناشی از ناکارآمدی نظام تصمیم گیری اجرایی است. اگر کشور ظرف مدت کوتاهی چهار قطعنامه محکومیت از شورای امنیت سازمان ملل دریافت کرده است و روابط بین المللی آن دچار چالش های اساسی شده؛ به ویژه با همسایگان- که از قدرت نسبی کمتری نسب به ایران در صحنه بین المللی برخوردارند و اگر منزلت ایرانیان در جهان تنزل پیدا کرده است همه ناشی از ضعف سیستم اجرایی است. و همچنین اگر سرمایه اجتماعی ملی به حداقل خود کاهش یافته، اعتماد عمومی بین مردم از بین رفته به نحوی که نه تنها بخش عمده ای از معاملات اقتصادی تبدیل به معاملات نقدی گشته و شکل گیری سرمایه گذاری های جدید و روانی بازار کسب و کار را در معرض آسیب جدی قرارداده، بلکه حتی به روابط خانوادگی نیز تسری نموده، اعتماد بین زوجین را مخدوش نموده و آمار طلاقهای زود هنگام به شکل بی سابقه ای در کشور رشد کرده است و چنانچه خلاف گویی تبدیل به امر غیر قبیحی شده و برخی افراد احساس شرمساری از خلاف گویی نمی کنند همه ناشی از سیاست های ضعیف و رفتار عمومی نظام اجرایی است. اگر کشور در این دوره بیش از 270 میلیارد دلار درآمد نفتی کسب کرده است و هم چنان مسأله بیکاری یک مساله جدی عموم مردم است ناشی از ناکارآمدی دولت موجود است. اگر علیرغم ابلاغ سیاست های اجرایی اصل 44 قانون اساسی از سوی مقام معظم رهبری هم چنان دامنه مداخله دولت به نام های مختلف در اقتصاد گسترش می یابد و اندازه دولت هم چنان رشد پیدا می کند همه ناشی از ناکارآمدی اجرایی دولت است. رشد رقابت های نامنصفانه در بازار که منجر به افزایش ریسک عمومی اقتصادی، صعوبت فضای کسب و کار و افزایش ورشکستگی های اعلام نشده بنگاه های اقتصادی می گردد به سیاست های ناکارآمد دولت باز می گردد. بنابراین، مفهوم کلیدی در سرمشق تبلیغاتی این دوره باید کارآمدی و صداقت باشد.
مفاهیم کارآمدی و صداقت از جنبه های ایجابی نیز بسیار حائز اهمیت می باشند. واقعیت این است که هر دولتی که در ایران در راس کار قرار گیرد باید به پدیده جهانی شدن به عنوان یک واقعیت خارجی توجه نماید. اگر جهانی شدن را به توسعه فرایند یا فرایندهای شکل گیری شبکه های فراملی اعم از شبکه های بین دولتی یا شبکه های فراملی نهادهای مردم نهاد و شبکه های ارتباطی فراملی شهروندان بدانیم که اینک از حالت تصادفی بودن خارج شده و تبدیل به یک قاعده گشته است. و اگر بپذیریم دولت، نهادهای اجتماعی و شهروندان ایرانی در این شبکه ها عضو هستند. بنابراین هم بر آنها اثر می گذارند و هم از آنها اثر می گیرند. آنچه میزان تاثیر گذاری ملی ما در این شبکه ها را افزایش می دهد کارآمدی نظام تصمیم سازی و تصمیم گیری ملی است. بنابراین، امروزه روز دیگر امکان برنامه ریزی های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در سیستم های بسته وجود ندارد. چیزی که متاسفانه تبدیل به یک سنت در نظام اجرایی کشور ما شده است و باید تغییر یابد. برنامه ریزی در نظام ها و سیستم های باز، امری بس پیچیده و نیاز به شایستگی و کارآمدی های فراوان دارد. ارتقای منزلت ایران و ایرانی در سطح جهان با هیجان و جنجال فراهم نمی شود. این امر نیازمند اثبات کارآمدی نه تنها در سطح ملی، بلکه در سطح جهانی است. از سوی دیگر باید بدانیم که شهروندان ایرانی با استفاده از شبکه های ارتباطی تبدیل به یک شهروند جهانی شده اند و دایره انتخاب آنان در حال حاضر تا حد زیادی جهانی است. شهروند ایرانی از دولت خود انتظار دارد که زمینه ایفای نقش وی را به عنوان یک شهروند جهانی فراهم آورد. این امر نیازمند تدبیر بسیار پیچیده و هوشمندانه است که تعادل بین حوزه ها و منافع ملی و توسعه نقش جهانی شهروندان را تامین نماید.
مفاهیمی چون کارآمدی و صداقت از پایه های اساسی حکمرانی خوب است. کارامدی در صورتی حاصل می گردد که دولت امکان اجماع سازی بین نخبگان و گسترش دامنه مشارکت مردم در تصمیم گیری های اساسی را داشته باشد. این امر به نوبه خود در صورتی حاصل می گردد که دولت صادقانه و شفاف با مردم ارتباط برقرار کند، و با راستی پاسخگوی اقدامات خود به مردم باشد.
ملاحظه می گردد که سر مشق کارآمدی و صداقت هم واجد جنبه های نظری است که نخبگان را قانع سازد و هم دارای ویژگی های عمومی است که هر شخصی به میزان دانش خود از آن برداشتی داشته باشد. این مفهوم قابل تسری به تمام حوزه های حکمرانی است اعم از سیاست بین الملل، امنیت ملی، سیاست های اجتماعی و فرهنگی و همچنین سیاست های اقتصادی. کارآمدی ناظر بر نقش راهبردی دولت در تنظیم روابط بین الملل، توسعه اجتماعی و سیاسی، اعتلای فرهنگی و بهبود سرمایه اجتماعی، کاهش ریسک کشور، کاهش هزینه های مبادله و روانی فضای کسب و کار و در نتیجه افزایش فرصت های شغلی و نهایتا افزایش رفاه عمومی است که نقطه کانونی پیشنهاد اول را شکل می داد. صداقت نیز ناظر بر جنبه های شفافیت از منظر حکمرانی و همچنین رعایت اخلاق از جنبه های فرهنگی و اجتماعی است. فزونتر آنکه با شخصیت میرحسین موسوی نیز کاملاً سازگاری دارد. شخصیت وی به نحوی است که موافق و مخالف وی بر صادق بودن وی اذعان دارند.
این سرمشق همچنین با آموزه ها و سیره امام راحل (ره) که تاکید بر اثبات توانایی نظام جمهوری اسلامی در ارائه یک الگوی کارآمد در عصر حاضر را داشتند نیز همراستا است. یکی از مهم ترین دغدغه های ایشان و تمام اندیشه وران مسلمان در عصر حاضر اثبات کارآمدی نظام جمهوری اسلامی ایران در حل مسائل خود در سطح ملی و بین المللی است. همچنین، این سرمشق با رهنمودهای مقام معظم رهبری که تاکید ر ایجاد روحیه امید و نشاط در کشور را دارند سازگار است. چون آنچه امید آفرین است کارآمدی نظام در مواجهه با مشکلات و یافتن راه برون رفت از آنها است. اجرای سند چشم انداز یا عملی نمودن سیاست های ابلاغی اصل 44 قانون اساسی نیز مستلزم روی کارآمدن یک دولت کارآمد و صادق است.
مردم سالاری:اعضای شوراهای اسلا می را نا محرم تلقی نکنید
«اعضای شوراهای اسلا می را نا محرم تلقی نکنید» عنوان یادداشت روز روزنامهی مردم سالاری به قلم کرم محمدی است که در آن میخوانید؛به استناد تبصره یک ماده 38 قانون انتخابات ریاست جمهوری درهر شهرستان و بخشهائی که شورای اسلا می شهرستان یا بخش تشکیل شده است یک نفر از اعضای شورا به انتخاب شورا; یکی از 8 نفر معتمدین محلی خواهند بود.
همچنین ماده 39 قانون فوق الا شاره صراحت دارد که سی نفر از معتمدین با تائید هیات نظارت و دعوت کتبی فرماندار ظرف دو روز از تاریخ دعوت تشکیل جلسه داده و پس از حضور حداقل دوم سوم مدعوین (بیست نفر) در حضور هیات نظارت از بین خود یا خارج; 8 نفر را (در صورت عدم وجود شورا) به عنوان معتمدین اصلی و پنج نفر را به عنوان علی البدل هیات اجرائی با رای مخفی و اکثریت نسبی آرا» انتخاب می نماید.
پس از اجرای اصول قانون اساسی که به شوراها مربوط است تا کنون حداقل 5 انتخابات و از جمله انتخابات نهم ریاست جمهوری دوره سوم شوراها; خبرگان رهبری مجلس هفتم و هشتم شوراهای اسلا می برگزار گردیده و در تمامی انتخاباتهای برگزار شده روند تشکیل هیاتهای اجرائی چنین بوده و نماینده شوراهای اسلا می که هم با رای مستقیم مردم برگزیده شده و هم منتخب منتخبان شهرستانها می باشند; بدون هیچ مشکلی در هیاتهای اجرائی انتخابات عضویت داشته اند.
خبرها حکایت از آن دارند که قرار است در انتخابات دهم ریاست جمهوری این روند نیز دستخوش تغییرات گردد. در یکی از استانهای غربی کشور تا کنون در سه شهرستان عضویت سه نفر از نمایندگان شوراهای اسلا می به حالت تعلیق در آمده است. یک نفر از این افراد آزاده ای است که سال ها در سیاه چال های صدام دربند بوده است و هفتاد ماه در جبهه های حق علیه باطل حضور داشته و افتخار جانبازی را نیز کسب نموده و دو دوره پی در پی با رای مردم عزیز یک شهرستان مرزی به عضویت شورای اسلا می شهر در آمده است. دو نفر دیگر از فرهنگیان شرافتمندی هستند که هر دو رزمنده و مورد احترام و وثوق مردم بوده و هریک بیش از دودهه درخشان تلا ش صادقانه در راه پرورش فرزندان این مرزوبوم را در پرونده خدمتی خویش داشته و هر دو نیز عضو شورای اسلا می شهر می باشند یکی از این افراد نمایندگی شوراهای اسلا می استان در شورای عالی استانهای کشور را عهده دار است.
سوال اساسی این است که چرا و به چه دلیل چنین انسانهای خادم و صادقی را به هیاتهای اجرائی راه نمی دهند؟ مبنای قانونی این کار کجاست چرا در چندین انتخابات گذشته چنین رویه وروشی اعمال نگردیده است؟ چه ضرورتی به وجود آمده که از منظر برخی ها حتی منتخبان مردم و ایثارگران انقلا ب اسلا می و فرهنگیان فرهیخته و زحمت کش صلا حیت حضور در هیاتهای اجرائی را ندارند؟ حال که تر کیب اکثریت هیاتهای اجرائی از یک طیف و جناح خاص سیاسی است و این موضوع یکی از دغدغه های آقایان موسوی و کروبی نیز هست چرا از حضور یک نفر با احتمال گرایش دیگری در میان هیاتهای اجرائی خوف دارند؟
مگر قرار نیست مردم انتخابات را برگزار نمایند; اگر چنین است چرا در برخی از شهرستانها با برگزیدگان آنها بسان نامحرمان برخورد می شود؟ دولت محترم نهم برای این کار چه پاسخی به افکار عمومی دارد؟
اگر قرار است هیاتهای اجرائی انتخابات از معتمدین محلی که به تدین; مردم باوری وخدمتگزاری اشتهار داشته و مورد احترام اکثریت مردم شهرستانها باشند; انتخاب گردند به باور نگارنده تجلی و نماد عینی معتمد محلی اعضای شوراهای اسلا می می باشند پشتوانه این عزیزان اعتماد مردم است که از دل صندوق های رای بیرون آمده است. به انتخاب مردم احترام بگذاریم و باور کنیم که چنین منتخبانی با وضعیتی که شرح آن رفت دلسوز نظام و خادم مردم هستند; اینان را نامحرم تلقی نکنیم که ضرر این گونه اقدامات بسیار بیشتر از منافع زودگذر جناحی خواهد بود. شوراهای اسلا می دست آورد بزرگ انقلا ب اسلا می ملت ایران هستند; روا مدارید که جایگاه آنها تضعیف گردد.
از محضر ریاست محترم جمهوری اسلا می ایران که این روزها برای یک نفر که به اتهام جاسوسی دستگیر و بازداشت شده بود به دستگاه قضائی نامه نگاری نمودند; انتظار می رود از حقوق اجتماعی افراد مورد بحث و جایگاه قانونی شوراهای اسلا می دفاع نموده و دستور فرمایند فرماندارانی که چنین روندی در حوزه کاری آنها رخ داده است را بازخواست و از منتخبان مردم اعاده حیثیت نمایند.
قدس:عربستان و تلاش برای تجزیه یمن
«عربستان و تلاش برای تجزیه یمن»عنوان یادداشت روز رونامهی قدس به قلم حسن هانی زاده است که در آن میخوانید؛ عربستان که همواره تلاش می کند تا بیش از ظرفیت سیاسی و منطقه ای خود رهبری جهان عرب رابعهده بگیرد، با بهره گیری از امکانات اقتصادی خود درصدد تجزیه مجدد یمن برآمده است.این کشور که در طول 4 دهه گذشته نقش تخریبی در یمن داشته از وحدت این کشوربشدت نگران شده ، تلاش می کند تا از رهگذر ایجاد فتنه مذهبی وقومی موجبات جدایی یمن شمالی وجنوبی را فراهم سازد.یمن که تا قبل از سقوط حکومت امامان زیدی از وحدت قابل قبولی برخوردار بود پس از کودتای 1962 که منجر به سرنگونی امام احمد یحیی حمید الدین حاکم یمن شد به دو بخش شمالی وجنوبی تقسیم شد.
درطول 47 سال گذشته کودتاهای نظامی متعددی در یمن شمالی وجنوبی صورت گرفت که منجر به بروز جنگهای محلی شد.در همه این جنگها و حتی در تجزیه یمن، عربستان نقش تخریبی درایجاد فتنه مذهبی و طایفه ای و شکل گیری کودتاهای گوناگون ایفا کرد.
اما عربستان چرا برای نا امن کردن همسایه جنوبی خود تا این حد تلاش می کند؟ عربستان ازتضعیف یمن چند هدف را دنبال می کند.نخست تجزیه بخشی از استانهای نجران، عسیر و جیزان در شمال یمن بود که سرانجام موفق شد این 3 استان مهم را به خاک خود منضم کند.هدف دوم تضعیف زیدی ها وشافعی ها است که بیش از 65 در صد از جمعیت 22 میلیونی یمن را تشکیل می دهند.در طول 3 دهه گذشته بویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی که بشدت مورد توجه اتباع مذاهب شیعه، شافعی و زیدی یمن قرار گرفت عربستان تلاش کرد تا مذهب منحرف و ضداسلامی وهابی را در این کشور تقویت کند.
در طول این مدت بیش از 400 مدرسه دینی که در آن تعالیم منحط مذهب وهابی تدریس می شود توسط وزارت اوقاف عربستان در سراسر یمن بویژه در مناطق شیعه نشین مانند صعده، تعز، الحدیده والضالع تأسیس شد.
عربستان حتی در تعیین ائمه جماعات مساجد محلی یمن دخالت می کند و بیشترین ائمه را از میان اتباع مذهب وهابی تعیین کرده است.این وضعیت وهتک حرمت مساجد شیعیان واهانت به مقدسات آنان موجب اعتراض شدید شیعیان یمن شد که سر انجام منجر به تحمیل جنگ ظالمانه ای علیه شیعیان بی گناه یمن موسوم به «الحوثی ها» شد.
عربستان عوامل خود را در ارتش یمن تشویق کرد تا برای سرکوب الحوثی ها از سلاحهای شیمیایی استفاده کند که صدها زن و کودک شیعه به شهادت رسیدند.
رژیم آل سعود با بهره گیری از دستگاههای تبلیغاتی و نفوذ مالی خود بر این جنایتها سرپوش گذاشت وچنین وانمود کرد که شیعیان یمن از ایران کمک مالی و تسلیحاتی دریافت می کنند.
هدف دیگر رژیم سعودی تسلط بر باب المندب و کنترل خطوط دریانوردی بین المللی در دریای عرب و اقیانوس هند است.عربستان با وجود ضعف ساختار نظامی که صددرصد به آمریکا وغرب وابسته است تلاش دارد تا به ژاندارم منطقه تبدیل شود. به همین دلیل احتمال می رود که دزدان دریایی سومالی که حرکت کشتیرانی را در دریای سرخ مختل کرده اند به نوعی از رژیم سعودی دستور بگیرند.
طبیعی است، وضعیت اقتصادی ضعیف یمن و وجود فقر فرهنگی و تعصبات قبیله ای، این کشور را به جولانگاهی برای رژیم عربستان تبدیل کرده که آخرین تحرکات این رژیم تلاش برای انفصال مجدد یمن شمالی و جنوبی است. اگر جامعه جهانی و کشورهای منطقه برای مهار توطئه های حکام سعودی و و هابیهای جنایتکار در یمن اقدامی نکنند نه تنها جنگ داخلی سراسر یمن را فرا می گیرد بلکه عناصر وابسته به وهابیها بر تنگه استراتژیکی باب المندب، دریای عرب و اقیانوس هند مسلط خواهند شد و در آن صورت جهان برای تأمین امنیت دریانوردی خود بهای سنگینی پرداخت خواهد کرد.
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
اکبرپور: آزادی استقلال را به جمع ۸ تیم نهایی نخبگان میبرد
در گفتوگوی اختصاصی «جام جم» با رئیس کانون سردفتران و دفتریاران قوه قضاییه عنوان شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
گفتوگوی بیپرده با محمد سیانکی گزارشگر و مربی فوتبال پایه