آیا پیوستن دو کره به هم ممکن است؟

رویای اتحاد

به نظر می‌رسد تقریباً همه از اتحاد مجدد دو کره حمایت می‌کنند: دولت‌های ایالات‌متحده، کره‌شمالی و جنوبی و همچنین اکثریت مردم دو کره. اکنون این سئوال پیش می‌آید که وقتی همه با این قضیه موافق هستند پس چرا اتفاقی نمی‌افتد؟ وقتی در مورد اتحاد کره صحبت می کنیم باید تا حد زیادی جانب احتیاط را نگه داشته و تمام جوانب آن را بسنجیم و ببینیم در این میان سهم مردم کره چیست؟ در غرب وقتی از اتحاد کره سخن به میان می‌آید معمولا دو گزینه مطرح می‌شود: حل شدن سریع کره‌شمالی در کره‌جنوبی (درست مانند آن چه در آلمان اتفاق افتاد) یا حل شدن تدریجی کره‌شمالی در جنوبی (فرایندی آرام که موجب فروپاشی کره شمالی نمی‌شود و هزینه کل این اتحاد در حداقل ممکن نگه داشته می‌شود.)
کد خبر: ۲۵۲۰۵۴

در هردو این گزینه‌ها از اقتصاد سیاسی کره‌جنوبی به عنوان نیروی برتر و تأثیر گذار یاد شده اما حقیقتی که همواره فراموش می‌شود این است که اتحاد واقعی یعنی فرایندی که طی آن مردم دو کشور متمایز، برنامه متعارفی را برای ساختن اقتصاد سیاسی کشوری تازه دنبال کنند.

دلیل اصلی چنین فرضی این است که تصور می‌شود کره‌شمالی هیچ دستاورد مثبتی نداشته و در تجربیات آن چیز ارزشمندی وجود ندارد. شکی نیست که مردم کره‌شمالی سزاوار داشتن سیستم جدیدی هستند ولی همواره باید درذهن داشته باشیم که کره‌جنوبی نیز نیازمند ایجاد اصلاحاتی در ساختار اقتصادی‌ خودش است. برای دانستن چگونگی این تغییرات توجه به روندی که اقتصاد کره‌جنوبی طی کرده است ضروری به نظر می‌رسد.

پیشرفت و بحران

توسعه موفق کره‌جنوبی همواره به عنوان الگویی برای سایر کشورهای جهان سوم به شمار می‌رود اما واقعیت به آن جذابی که در نگاه اول به نظر می‌رسد، نیست. رشد برق آسای صادرات کره‌جنوبی از اوایل دهه 1960 تا اواسط دهه 1990 داستانی پیچیده دارد.

با کمی اغماض می‌توان گفت این رشد سریع چهار دلیل دارد: دو دلیل داخلی و دو دلیل بین‌المللی. فاکتورهای داخلی عبارتند از دخالت مستقیم دولت در فعالیت‌های اقتصادی (کنترل کلان فعالیت‌های اقتصادی که «چائبول» نامیده می‌شود) وسرکوب نیروی کار توسط حکومت.

دلایل بین‌المللی عبارتند از تمایل ژاپن به فروش تکنولوژی، قطعات و ماشین‌آلات به چائبول و همچنین حمایت سیاسی و مالی آمریکا از دولت کره‌جنوبی و بازار صادرات این کشور. اکثر کارشناسان عقیده داشتند که چون این چهار فاکتور ثابت هستند، موفقیت اقتصادی کره‌جنوبی نیز تداوم خواهد داشت اما آنها اشتباه می‌کردند.

استراتژی پیشرفت کره‌جنوبی در اواخر دهه 1980 دچار فروپاشی شد. کره‌جنوبی در آن دوره رشد اقتصادی بسیار سریع و در نتیجه آن یک درآمد اضافی قابل‌توجه را تجربه می‌کرد. این درآمد موجب شد چائبول به استقلال از دولت دست یابد و به آنها اجازه داد که بیشتر به احتکار کالاها بپردازند تا فعالیت‌های تولیدی. در آن سال‌ها همچنین شاهد به وجود آمدن شهرهای صنعتی بزرگ با اکثریت طبقه کارگر بودیم که سرانجام در سال 1987 به انفجار جمعیت کارگران انجامید. نتیجه این امر به وجود آمدن اتحادیه‌های دموکراتیک و افزایش قابل توجه دستمزدها بود.

موفقیت‌های صادراتی کره‌جنوبی در این زمان همچنین به تهدیدی برای تولید کنندگان ژاپنی تبدیل شده بود که آنها را به سوی ایجاد محدودیت‌هایی در راه صادرات کره سوق داد.

سرانجام درآمد فوق‌العاده کره‌جنوبی که تا حد زیادی ناشی از فروش محصولات آنها در بازار آمریکا بود دولت ایالات‌متحده را تحریک کرد تا این کشور را برای باز کردن بازارش به روی تولیدات آمریکایی تحت فشار قرار دهد. در نتیجه نرخ رشد صادرات از 2/36 درصد در سال 1987 به 4/28 درصد در سال 1988، 7/5 درصد در سال 1989 و سرانجام 3 درصد در سال 1990 کاهش یافت.

از سوی دیگر تعدادی از کشورهای آسیای جنوب‌شرقی مانند مالزی، اندونزی و تایلند به دنبال سرمایه‌گذاری خارجی (به خصوص توسط ژاپنی‌ها) شروع به تولید کالا و رقابت با محصولات کره‌جنوبی کردند. در اواسط دهه 1990 نیز چین تبدیل به مکان اصلی برای صادرات چند ملیتی خارجی شد. عدم توانایی در رقابت با تکنولوژی مدرن و قیمت ارزان موجب شد کره‌جنوبی بیشتر و بیشتر به دردسر بیفتد.

در غرب وقتی از اتحاد کره سخن به میان می‌آید معمولا دو گزینه مطرح می‌شود منظور حل شدن سریع کره‌شمالی در کره‌جنوبی است

دولت کره‌جنوبی نیز از نشان دادن واکنش عاجز بود چرا که دیگر کنترلی بر چائبول نداشت و مطمئناً قادر به کنترل آمریکا و ژاپن نیز نبود و توانایی کنترل استراتژی‌های اقتصادی دیگر کشورهای شرق آسیا را نیز نداشت.

سرانجام در سال 1997 اقتصاد سقوط کرد. تعداد زیادی از بزرگان چائبول در نیمه اول سال مجبور به اعلام ورشکستگی شدند و این رویداد ماه‌ها قبل از شروع بحران مالی شرق آسیا بود. سرمایه‌گذاران خارجی خیلی زود متوجه شکننده شدن اقتصاد کره‌جنوبی شدند و با فروختن سهام و تمدید نکردن وام‌ها به آن واکنش نشان دادند و در حالی که اقتصاد کره‌جنوبی در حال سقوط آزاد بود این کشور مجبور به قبول قوانین صندوق بین‌المللی پول نیزشد.

بازسازی

در مورد بازسازی اقتصادی پس از بحران سال‌های 98-1997 به دو نکته مهم می‌توان اشاره کرد. اول پاسخ مثبت آمریکا و ژاپن به درخواست کمک دولت کره‌جنوبی و دوم تحمیل کردن بازار آزاد- نئو لیبرال توسط صندوق بین‌المللی پول (با سردمداری آمریکا) به کره‌جنوبی که با حمایت زیادی از سوی چائبول نیز روبرو شد.

اقتصاد کره‌جنوبی در سال‌های 1999 و 2000 با هدایت صندوق بین‌المللی پول رشد سریعی را تجربه کرد ولی سال بعد از آن روند رشد به طور ناگهانی کاهش یافت و حتی به کمتر از قبل رسید. این بحران مجدد بر چهار پایه استوار بود: کسر بودجه دولت، سرمایه گذاری مستقیم خارجی، رشد مصرف کنندگان و صادرات.

امروزه اقتصاد کره‌جنوبی بیش از هر زمانی به صادرات وابسته است اما قدرت اصلی در این میان به جای آمریکا، چین است. اکثر صادرات کره‌جنوبی تولیداتی هستند که در میانه فرایند تولید به چین صادر ‌شده و سپس با کامل شدن پروسه به عنوان کالای چینی به ایالات‌متحده صادر می‌شوند.

دولت رو مو هیون، رئیس‌جمهور قبلی (2007-2003) برنامه‌هایی را برای بازگرداندن سرمایه‌های خارجی به کشور انجام داد که از جمله می‌توان به ایجاد سه منطقه آزاد تجاری در کره‌جنوبی که سرمایه‌گذران خارجی می‌توانند بدون دادن مالیات در آن فعالیت کنند، اشاره کرد. نتیجه این امر افزایش سرمایه‌گذاری خارجی و در را‡س آنها حضور آمریکا و ژاپن بود.

رئیس‌جمهور لی میونگ باک (که در دسامبر 2007 به ریاست‌جمهوری رسید) نیز قرار است همان فعالیت‌ها را ادامه دهد اما وضعیت سرمایه‌گذاری خارجی در کره‌جنوبی همچنان افق روشنی را در پیش ندارد چنان که وزیر صنایع این کشور تصریح کرد حدود 9 شرکت از 10 شرکتی که در کره‌جنوبی سرمایه گذاری کرده‌اند، به این فکر می‌کنند که در آینده به چین بروند چرا که در چین قیمت تولید در آن پایین تمام می‌شود وبازار آن به مراتب جذاب‌تر از کره است.

مشکلات صنعتی کره از هم اکنون نیز قابل مشاهده است. برای مثال کره‌ای‌ها تا حد زیادی خرید لوازم برای پروژه‌های جدیدشان را متوقف کرده‌اند و گسترش صنایع کره در سال 2004 به میزان 4 درصد کمتر از سال 1996 بوده است.

مشکلات تنها مربوط به آینده نیست بلکه هم اکنون نیز کارگران کره‌ای تاوان سنگینی برای بحران پس از بازسازی کشورشان می‌پردازند: فقر از 9 درصد در سال 1996 به 20 درصد در سال 2006 رسید و طبقه متوسط به سرعت در حال ناپدید شدن هستند. افراد صاحب خانه از 56 درصد در سال 1996 به 44 درصد در سال 2006 کاهش یافته‌اند.

کار به جایی رسیده است که کره تایمز می‌نویسد: بیش از نیمی از مردم کره معتقدند که وضعیت اقتصادی کنونی از وضعیت اواخر دهه 1970 که کشور دچار شوک اقتصادی شد، بدتر است. 56 درصد سئوال شوندگان معتقدند استانداردهای زندگی از 6 سال پیش بدتر شده و تنها 9/9 درصد فکر می‌کنند که وضعیت زندگی شان پیشرفت کرده است.

به این ترتیب می‌توان مشاهده کرد که در فرایند اتحاد دو کره، همچنان که استفاده از الگوی کره‌شمالی معقول نیست پیروی کامل از الگوی جنوبی‌ها نیز خالی از عیب نخواهد بود.

نکته کلیدی در این میان برقراری گفتگو است. باید برای ایجاد فضای گفتگو بین دو کره تلاش کرد و آنها را برسر میز مذاکره نشاند تا بر سر قوانین تجاری و چگونگی سازماندهی موقعیت‌های شغلی بحث کنند. چنین گفتگوهایی می‌تواند موجب به وجود آمدن دیدگاه‌های جدید شود. کمترین فایده این مذاکرات کمک به تقویت و اتحاد حرکت‌های اجتماعی کره‌شمالی و جنوبی است. اعمالی وجود دارد که دو کشور با انجام آن می‌توانند به پیشرفت این فرایند کمک کنند که در راس آنها می توان به ضرورت عادی سازی روابط آمریکا با کره‌شمالی اشاره کرد. این می‌تواند به ایجاد فضایی برای نزدیکی بیشتر کره‌شمالی به جهان کمک کند. از سوی دیگر دولت‌های دو کشور نیز باید به درک بیشتری از خواسته‌های مردم‌شان دست یابند.

منبع : آسیاتایمز

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها