اشغالگری، مداخلهگرایی و خلق بحرانهای گسترده و دامنهدار در نقاط گوناگون جهان، ریشه در استراتژیهای کلانی دارد که در حوزه سیاست خارجی آمریکا تثبیت شده و ترسیم دوگانه دموکرات-جمهوریخواه در قبال آن توجیهی ندارد. اصول سیاست آمریکا با تغییر رئیسجمهور تغییر نمیکند و تفاوت تنها در نحوه اجرای آنهاست. به عنوان مثال، آنچه در تحولات کنونی منطقه غرب آسیا (خصوصا در سوریه، لبنان و فلسطین) میگذرد و نمادی از مداخلهگرایی مزمن واشنگتن در این حوزه جغرافیایی است، رویکرد مشترک هر دو حزب دموکرات و جمهوریخواه بوده و در دوران ریاست جمهوری ترامپ نیز به نحوی دیگر دنبال خواهد شد. آیا میتوان با استناد به تحولات ماههای گذشته منطقه، مدعی شد که بایدن فردی مداخلهگرا یا اشغالگر در منطقه ما نبوده است؟ قطعا خیر!
بنابراین،باید ثوابت واشتراکات مبنایی درحوزه سیاست خارجی آمریکا،ازجمله رویکردمنطقهای کاخ سفید رادرک کرده واز محدودسازی این موضوع در دوگانه کلیشهای دموکرات -جمهوریخواه اجتناب کرد. میان رویکرد مداخلهگرایانه و اشغالگرایانه کاخ سفید و دغدغههای اقتصادی واشنگتن در جهان امروز ارتباطی مستقیم وجود دارد. باوجود تسلط نسبی دلار بر اقتصاد جهانی، اقتصاد آمریکا تقریبا در حال فروپاشی و فرسایش است، زیرا دلار دیگر جایگاه قبلی خود را در معادلات جهانی از دست داده است. ازهمان دوران برگزاری انتخابات ریاست جمهوری امسال (پنجم نوامبر)محرز بود که برای منطقه و جهان، هیچ تفاوتی بین انتخاب رئیسجمهور دموکرات یا جمهوریخواه وجود ندارد، چراکه آمریکا از استراتژیها و اصولی در حوزه سیاست خارجی خود پیروی میکند که متغیری وابسته به حضور فرد یا جریانی خاص در قدرت نیست.