گزیده سرمقاله‌ روزنامه‌های صبح امروز

حوزه های نفوذ در دوران تنش

روزنامه‌های صبح امروز ایران در سرمقاله‌های ود به مهمترنی مسائل روز کشور و جهان پرداخته‌اند از جمله «بازوهای اطلاعاتی رژیم صهیونیستی در جهان عرب»،«بازگشت به سنت مشورت»،«وضعیت کتاب خوانى»،«حوزه های نفوذ در دوران تنش»،«با چه زبانی بگویند!؟»،«طرح سازش اعراب و سراب صلح» و... که برخی از آنها در زیر می‌آید.
کد خبر: ۲۵۱۵۹۲

جمهوری اسلامی:بازوهای اطلاعاتی رژیم صهیونیستی در جهان عرب

«بازوهای اطلاعاتی رژیم صهیونیستی در جهان عرب»عنوان سرمقاله ی روزنامه‌ی جمهوری اسلامی است که در آن می‌خوانید؛جوزف بایدن معاون رئیس جمهور آمریکا در یک موضع گیری مداخله جویانه در قبال دنیای عرب از اعراب خواست به یاری رژیم اشغالگر صهیونیستی بشتابند و « تل آویو » را برای خروج از انزوای کنونی کمک نمایند.

خبرگزاری فرانسه انعکاس این مطلب خاطرنشان ساخت که بایدن از اعراب خواسته است برای آزادی « گیلعاد شالیط » نظامی اسرائیلی که نزد نیروهای مقاومت اسلامی فلسطین اسیر شده تلاش کنند.

اگرچه موضع گیری برخی رژیم های مرعوب عرب از جمله مصر ـ عربستان و اردن در جهت یاری رساندن به صهیونیستها به سالهای گذشته برمی گردد و تازگی ندارد اما درخواست اخیر معاون رئیس جمهور آمریکا نشان می دهد که از دیدگاه واشنگتن اقدامات ارتجاع عرب در کمک به صهیونیستها کافی و موثر نبوده و لازم است آنها به تلاش و فعالیت خود ادامه دهند و ابعاد آنرا تقویت کنند.

واقعیت اینست که دربار آل سعود و رژیم کمپ دیویدی مبارک در جریان 2 جنگ اسرائیل علیه حزب الله لبنان و حماس در غزه در جبهه اسرائیل قرار داشتند ولی عملا هیچگونه کمک قابل ذکری به نفع صهیونیستها از آنها ساخته نبود. ریاض حتی هزینه های جنگ علیه حماس و حزب الله را هم پیشاپیش تقبل کرده بود ولی ارتش صهیونیستی در هر دو صحنه زمین گیر و افسانه شکست ناپذیری اسرائیل درهم شکسته و باطل شد.

درخواست علنی « جوزف بایدن » اگرچه در نوع خود سابقه نداشته ولی می تواند شدت و ابعاد فشارهای فزاینده علیه صهیونیست ها را بازگو کند و نشان دهد که رژیم تل اویو در برابر آثارو تبعات شکست و ناکامی در 2 جنگ علیه مقاومت اسلامی در منطقه به زانو درآمده حتی در واشنگتن هم امید چندانی به بازیابی روحیه درهم شکسته صهیونیستها به چشم نمی خورد. تصادفی نیست که در ریاض امان و قاهره شاهد تلاش روزافزون و تقریبا آشکار دربارها برای نجات صهیونیستها و اعمال فشار بیشتر علیه مقاومت اسلامی در منطقه هستیم . این تلاشها بصورت هم پیمانی با صهیونیستها و تشکیل جبهه مشترک با اسرائیل در جهت تقابل با حرکتهای اسلامی در لبنان فلسطین اشغالی عراق و حتی ایران نمود عینی پیدا کرده و تصویر زشتی از دربارهای عرب را بنمایش گذاشته است .

درخصوص عراق فاش گردیده است که دربار سعودی معادل نیمی از بودجه عراق را در اختیار جبهه معارضین علیه دولت قرار داده تا بهر طریق ممکن از جمله فعالیتهای تروریستی نسل کشی و اقدامات ایذائی موضع شیعیان عراق را تضعیف کنند و دولت نوری المالکی را « ناکارآمد » جلوه دهند.

تلاش برای احیای شبکه جهنمی بعثی ها کمک به سازماندهی گروههای شورشی و شبکه های تروریستی قاچاق اسلحه و مهمات به داخل عراق و تجهیز گروههای معارض و تحریک آنها علیه شیعیان سرمایه گذاری بر روی نمایندگان پارلمان گروههای منزوی و تشکل های ناکام در عراق بمنظور تحریک آنها علیه شیعیان تلاش برای تضعیف سیاسی ـ اجتماعی دولت نوری المالکی و اعمال فشار بر سایر دولتها بمنظور به انزوا کشیدن عراق در منطقه جزئی از برنامه های ریاض در عراق امروز محسوب می شود.

تقریبا بطور موازی ریاض باهماهنگی صهیونیستها و رژیم قاهره در لبنان و فلسطین به جوسازی مانع تراشی و براندازی گروههای مقاومت اسلامی سرگرم است. نقش سعودیها در حمایت از جناح خائن « 14 مارس » به قدری آشکار شده که در صحنه سیاسی ـ اجتماعی لبنان به یک ضرب المثل عامیانه تبدیل گردیده است.
سعودیها در جنگ 33 روزه با همدستی جناح حاکم تلاش کردند درباره حزب الله برای صهیونیستها « خبرچینی » کنند و حزب الله را ریشه کن سازند. افشای این امر باعث شد سفیر عربستان با قایقهای تندرو از لبنان بگریزد و خود را به جای امنی برساند. انتظار می رفت با شکست اسرائیل در جنگ 33 روزه دربار سعودی از رفتار گذشته پند بگیرد و سیاستهای ناکام را متوقف نماید ولی ریاض در یک اقدام کینه توزانه سعی دارد شکست و ناکامی خود را با سرمایه گذاری بیشتر علیه حزب الله لبنان جبران کند و از مقاومت اسلامی انتقام بگیرد. اما خشم ریاض از اینست که هرچه بیشتر در این زمینه تلاش می کند کمتر نتیجه می گیرد و در هفته های اخیر هم نتایج معکوسی عایدش گردیده است .

با اینهمه دلارهای نفتی عربستان در هفته های اخیر در فلسطین اشغالی « حلقه وصل » صهیونیستها دربار سعودی تشکیلات باصطلاح خودگردان محمود عباس و رژیم مفلوک قاهره شده است . ابعاد این همدستی شرم آور به قدری آشکار شده است که روزنامه صهیونیستی « ها آرتص » جزئیات آنرا با آب و تاب نقل کرده و بدون هیچگونه پرده پوشی تصریح می کند که جناح خائن فتح و تشکیلات باصطلاح خودگردان به ریاست محمود عباس برای « لو دادن » و شکار فعالانه حماس و مقاومت اسلامی هسته های مشترک اطلاعاتی با رژیم صهیونیستی تشکیل داده اند!

هر چند فعالیت فتح و محمود عباس برای خبرچینی علیه حماس و جهاد اسلامی تازگی ندارد ولی بیان آشکار و گستاخانه از این « همدستی خیانتکارانه » بیانگر عمق وابستگی تشکیلات خودگردان با اشغالگران است و زنگهای خطر در دنیای عرب و دنیای اسلام را به صدا در می آورد. هاآرتص از تمرکز طیف خائن محمود عباس برای شناسائی و کشف گروههای مقاومت خبر می دهد و می افزاید : « کمیته امنیتی تشکیلات خودگردان یک گروه ضد اطلاعاتی را برای همکاری با اسرائیل مامور کرده که کارکرد اصلی آن مهار قدرت حماس در غزه است . »

در واقع صهیونیستها به محمود عباس و جناح خائن فتح ماموریتی را واگذار کرده اند که خودشان در انجام آن عاجز مانده اند و در طول 18 ماه گذشته براساس گزارش « هاآرتص » این گروه سرگرم تلاش برای از بین بردن حماس شناسائی فعالان اصلی و انهدام زیرساختهای اقتصادی ـ اجتماعی و نابودی بنگاههای خیریه وابسته به حماس و جهاد اسلامی بوده و در این زمینه ماموریتهای محوله را به خوبی انجام داده است !

توجه به این نکته اهمیت موضوع را صد چندان می کند که دوره 18 ماهه دقیقا به دوره محاصره غزه توسط اشغالگران اشاره دارد که 1 5 میلیون نفر ساکنان غزه در معرض محاصره غذائی ـ داروئی و سوختی اشغالگران بوده اند و در واقع غزه همانند یک « زندان روباز » اداره می شده است . بدین ترتیب خبرچینان خائن از گروه محمود عباس در این فاصله « بازوهای اطلاعاتی اشغالگران » در غزه محسوب می شده اند و در جنایات اسرائیل علیه مردم مظلوم غزه شریک جرم اشغالگران بوده و هستند.

جاسوسی و خبرچینی طیف محمود عباس علیه مقاومت اسلامی هم تازگی ندارد و بارها ثابت شده است که جنایات اسرائیل بخاطر « گرا دادن » این عناصر خودفروخته به نتایج دلخواه اشغالگران رسیده است . برای مثال کشف کانالهای زیرزمینی کمک رسانی به مردم غزه در گذرگاه رفح از طریق کار مشترک اسرائیل ـ رژیم قاهره و خبرچینان طیف محمود عباس انجام گردیده و به انهدام این کانالها منجر شده است .

این برای ملت مظلوم فلسطین بسیار تلخ و تاسف بار است که مدعیان رهبری فلسطین عده ای خائن و خودفروخته هستند که در خدمت اشغالگرانند ولی اینها صفحات اصلی تاریخ معاصر فلسطین است که بدون آن و بدون افشای آن تاریخ فلسطین غیرقابل درک و ناقص می نمود. امروزه ثابت شده است که حتی آن خوش خدمتی ها را هم بایستی به حساب دربارهای مفلوک عرب گذاشت !

اعتماد ملی:بازگشت به سنت مشورت

«بازگشت به سنت مشورت»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی اعتماد ملی است که در آن می‌خوانید؛دیروز ثبت‌نام اصلاح‌طلبان بود. صبح دیروز من و آقای کرباسچی و خانم جمیله کدیور و آقای عباس عبدی، آقای کروبی را برای ثبت‌نام همراهی کردیم. بحث اینکه آیا رئیس‌جمهور باید شخصا تابلوی کارهایش باشد یا طرفدار این تز باشد که تیم خودش را همواره در کنارش نشان دهد، از مدت‌ها در بین دوستان ستاد آقای کروبی مطرح بود. انتخاب آقای کروبی این بود که از ابتدا به عنوان کسی شناخته شود که به صورت تیمی کار می‌کند و نظر مشاورانش را در رفتارش مورد توجه قرار می‌دهد.

همان که مشکل اصلی فعلی کشور است و بسیاری از مشکلات فعلی کشور ناشی از تصمیمات فردی است و مشاورت جایگاه اصلی خودش را از دست داده است. علت همراهی ما این بود که یکبار دیگر اعلام کنیم دلایل مهم و قابل توجهی برای انتخاب کروبی به عنوان کاندیدای اصلاح‌طلبی در شرایط فعلی داریم. کارگردان هنری فیلم‌های آقای کروبی اصرار داشت که خانم کروبی هم ایشان را همراهی کند. با توجه به اینکه خانم کروبی همیشه شخصیت مستقلی بوده و مستقلا کارهای اجتماعی‌اش را انجام داده است، همراهی با همسر در موقع ثبت‌نام کار قشنگی نبود. به حرف کارگردان هنری گوش نکرد. من و خانم کدیور با اتومبیل آقای کروبی رفتیم. در بین راه آقای کروبی گزارش‌های خوبی از اخبار حمایت‌های شهرستان می‌داد. اشکال خیلی‌ها در انتخابات قبلی به آقای کروبی این بود که دیگران را از میزان رای خودش مطلع نکرده بود و مثل اینبار، همه سیاسیون مرتب می‌گفتند که آقای کروبی رای ندارد.

نتایج انتخابات چیز دیگری را نشان داد. روزنامه‌های امروز (دیروز) را در ماشین آقای کروبی گذاشته بودند. تیترها را نگاه می‌کردیم. روزنامه اعتماد ملی از قول آقای احمدی‌نژاد نوشته بود که من ستاد ندارم. به شوخی به آقای کروبی گفتم شما هم در مصاحبه بگویید کاش ما هم ستادهامان در دولت و صداوسیما و اینها بود و نمی‌خواست ستاد داشته باشیم. تیتر صحبت‌های فرمانده سپاه پاسداران که بسیجیان را به دو قسمت نظامی و غیرنظامی تقسیم کرده بود، حساسیت آقای کروبی را برانگیخته بود. از صبح معلوم بود که می‌خواهد در این مورد موضع بگیرد.

بعد از ثبت‌نام در جایی که برای مصاحبه مطبوعاتی پیش‌بینی کرده بودند، آقای کروبی به این نکته پرداخت و هشدارهای لازم را به سپاه و شورای نگهبان برای عدم دخالت در انتخابات داد. خبرنگار روزنامه جام‌جم حرف‌های‌آقای کروبی را توهین به سپاه تلقی کرده بود و وقتی نوبتش شد به این حرف‌های آقای کروبی اعتراض کرد. ? یا ? نفر در سالن که در جاهای مختلف نشسته بودند برای خبرنگار جام‌جم کف زدند. آقای کروبی هم با زیرکی و سریع گفت که کار خوبی می‌کنید که دست می‌زنید ولی معلوم باشد که ? یا ? نفر هستید. این کف زدن را به اسم همه تمام نکنید. این بار کل سالن برای آقای کروبی دست زدند. وقتی که به همراه آقای کروبی بیرون می‌آمدیم، آقای مهندس موسوی می‌خواست برای ثبت‌نام بیاید. جلوی وزارت کشور تعدادی از افراد به شکل منظم عکس‌های بزرگ آقای مهندس موسوی و آقای خاتمی را به دست گرفته بودند و آقای موسوی هم برای ثبت‌نام می‌رفت. خدا کند که نتیجه‌اش بتواند شرایط کشور را از وضعیت موجود تغییر دهد.  

کیهان:وضعیت کتاب خوانى

«وضعیت کتاب خوانى» عنوان یادداشت روز روزنامه‌ کیهان به قلم حمید امیدی است که در آن می‌خوانید؛این روزها نمایشگاه کتاب، بیست و دومین تجربه خود را در حالی سپری می کند که اخبار پیرامون آن تا حدی تحت تاثیر خبرهای سیاسی و فضای انتخابات دهم ریاست جمهوری قرار گرفته است. با این وجود از آنجا که طی سال های اخیر این نمایشگاه یکی از مهمترین اتفاقات فرهنگی کشور به حساب می آید، بار دیگر بحث «کتاب و کتابخوانی» را به سوژه اول مباحث فرهنگی کشور تبدیل می کند، موضوعی که سالهاست درباره آن بحث می شود اما، روند بسیار کند رشد نرخ سرانه مطالعه در کشور که در خوش بینانه ترین آمار اعلام شده از سوی مراجع ذیربط 18 دقیقه در روز است، نشان می دهد که حاصل همه آنچه که باید آن را برنامه ریزی ها، اجرای طرح ها و همت مسئولان این امر بنامیم، افزایش چند دقیقه و چند ثانیه ای مطالعه در کشوری است که مهد تمدن و فرهنگ خوانده می شود.

کتاب در عصر پیشرفت های چشمگیر بشری، توسعه فن آوری های نوین و گسترش روزافزون اینترنت و ارتباطات، همچنان جایگاه خود را حفظ کرده و ابعاد تازه تر و پایدارتری یافته است. آیا اینترنت و فضای مجازی آن باعث رکود کتابخوانی شده است؟ آیا این همان دلیل و یا بهتر بگوییم بهانه ای نیست که متاسفانه از سوی برخی از مسئولان امر شنیده می شود؟

اینترنت طی چند سال اخیر و از سوی کشورهای توسعه یافته وارد ایران شده است، واقعیت آن است که وضعیت کتابخوانی در کشورمان قبل از ورود این فن آوری نیز چندان مطلوب نبود. علاوه بر آن که نرخ مطالعه در همان کشورهایی که صاحب اصلی این پدیده در عصر ارتباطات هستند نه تنها کاهش نیافته بلکه رو به رشد نیز بوده است.

گفتنی است کشورهای توسعه یافته با جمعیتی حدود 20 درصد جمعیت دنیا، 70 درصد کتاب های جهان را تولید می کنند اما این نرخ در بین کشورهای در حال توسعه که 80 درصد جمعیت دنیا را در خود جای داده اند تنها 30 درصد است. در اروپا سالانه به ازای هر یک میلیون نفر حدود 900 عنوان کتاب منتشر می شود ولی در آسیا این رقم در همان مقیاس حدود 80 عنوان کتاب را در بر می گیرد.

ریشه این نقیصه را باید در جای دیگری جست. شاید یکی از اصلی ترین دلایل، علاوه بر دغدغه های اقتصادی و گران بودن کتاب و موضوعاتی از این دست- که هر کدام در جای خود قابل بحث می باشد- این است که عموم مردم «خواندن کتاب» را یک عمل نسبتا لوکس به حساب می آورند و به موضوع کتابخوانی به عنوان یک «ضرورت» نگاه نمی کنند. در حالی که صاحب نظران، توسعه و پیشرفت یک جامعه، شکوفایی اقتصاد مدرن، پویایی فرهنگ عمومی و دخالت مردم در امور سیاسی و اجتماعی را در گرو توسعه دانش و رشد فرهنگ مطالعه می دانند.

مسلما برای آن که ذائقه عمومی جامعه نسبت به این موضع تغییر یابد و به «مطالعه» به چشم یک «نیاز» نگاه شود و نه «تفنن» باید فرهنگ سازی کنیم. اما متولیان امر در این زمینه تا چه اندازه موفق بوده اند؟ هنوز در فیلم های وطنی که از صدا و سیما پخش می شود اگر قرار باشد یک نفر را متجدد نشان دهیم! عینکی بر چشمانش می نشانیم و کتاب دستش می دهیم و البته هر چقدر کتاب قطورتر، آن فرد هم متجددتر!

در نظام تعلیم و تربیت هم علی رغم آن که سالها از انقلاب فرهنگی- اسلامی ایران می گذرد هنوز «ساعات کتابخوانی» در برنامه رسمی آموزش و پرورش راه پیدا نکرده است. در حالی که آموزش و پرورش به عنوان بزرگترین مجموعه تعلیم و تربیت کشور می تواند با ایجاد بسترهای لازم و برنامه ریزی مدون و بلند مدت، علاقه و در مراحل بعد نیاز به کتابخوانی را در نسل نوجوان و جوان ما ایجاد و تقویت کند. آیا نمی توان فرهنگ مطالعه را حتی از سن پیش دبستانی به کمک برنامه ریزی دقیق و بهره مندی از مشاوران و کارشناسان، در شخصیت کودکان و آینده سازان کشور نهادینه کرد؟

روند تغییر الگوهای رفتاری در محیط خانواده دراز مدت است و شاید یکی دو نسل به طول بینجامد. شاید نتوان انتظار داشت که جامعه در کمتر از چند نسل قادر باشد رفتار خود را تغییر دهد، اما می توانیم توقع داشته باشیم که آموزش و پرورش در برنامه های آموزشی و تربیتی خود تغییر ایجاد کند و با تجهیز و توسعه کتابخانه های مدارس، فضای شوق آمیزی برای مطالعه با وضع ساعات خاص برای این کار، فراهم نماید.

در ابعاد اجتماعی و فرهنگی جامعه، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سهم بسزایی در ترویج فرهنگ کتابخوانی بر عهده دارد و در سنینی که جوانان وارد فضای آموزش عالی و دانشگاهها می شوند این نقش بر عهده وزارت آموزش عالی قرار می گیرد. جایگاه صدا و سیما نیز به عنوان یک دانشگاه عمومی و فرهنگ ساز که قدرت تغییر ذائقه مردم را دارد بسیار مهم است. اما آیا برآیند کار همه مراکز یاد شده در این زمینه و رشد چند دقیقه ای نرخ مطالعه در کشور و رسیدن به عدد 18 کافی است؟ هیچ می دانید این رقم در برخی از کشورها بین 8 تا 10 ساعت است؟

متاسفانه به نظر می رسد موضوع «کتابخوانی» علیرغم تاکیدات مکرر رهبر فرزانه انقلاب، برای برخی از متولیان امور هنوز آنقدر جدی نشده است که درباره آن کار جدی و اثرگذار انجام دهند. مقام معظم رهبری در این باره می فرمایند: «من هر زمانی که به یاد کتاب و وضع کتاب در جامعه خودمان می افتم، قلبا غمگین و متاسف می شوم. این به خاطر آن است که در کشور ما به هر دلیلی که شما نگاه کنید باید کتاب اقلا ده برابر این میزان، رواج و توسعه و حضور داشته باشد.» آیا وضع امروز ما چنین است؟!

رئیس کتابخانه ملی می گوید متوسط شمارگان کتاب در کشور 4500 جلد است که با توجه به باسواد بودن 80 درصد از جمعیت 70 میلیونی، کافی نیست. هر چند به گواهی شناسنامه برخی از کتابها - که تعدادشان البته کم هم نیست - تیراژهای هزار تا هزار و پانصدی هم منتشر می شود.

تاکنون حدود 9 هزار مجوز برای موسسات انتشاراتی صادر شده که در این میان حدود 2  هزار ناشر فعال هستند. هر چند تعداد ناشران در ایران کم نیست اما آمار کتاب فروشی ها نسبت به جمعیت امیدوارکننده نمی باشد. مطابق آماری که از سوی وزارت ارشاد در آذرماه سال گذشته منتشر شد، در سراسر کشور کمتر از 3 هزار کتاب فروشی وجود دارد. بیش از 75 درصد از کتاب فروشان در تهران متمرکزند و در بسیاری از شهرستانها اصلا کتاب فروشی وجود ندارد!

شاید عدم وجود ویترین های مناسب عرضه کتاب و عدم امکان تبلیغات فراگیر باعث می شود هر ساله در ایام برپایی نمایشگاه کتاب، خیل عظیمی از مردم علاقمند از تهران و سایر شهرهای کشور راهی این نمایشگاه شوند تا کتابهای مورد علاقه خود را تهیه کنند. از سوی دیگر هم، دست اندرکاران نشر و کتاب انتظار این ده روز را می کشند تا بخش بزرگی از فروش سالانه خود را انجام دهند. این همه آن چیزی است که 22 سال پیاپی در نمایشگاه بین المللی کتاب تهران تکرار می شود.

هر روز که می گذرد فقدان« مطالعه» منظم بر شانه های فرهنگ و توسعه کشور بیشتر سنگینی می کند. حل این مشکل را به فردا نیندازیم. توجه هر چه بیشتر مسئولان و سیاست گذاران حوزه های فرهنگی و نشر کتاب  و نقش موثری که نهادهای ذیربط می توانند در حل این معضل فرهنگی ایفا کنند، می تواند دستور کار یک کار گروه ویژه قرار گیرد تا با بازنگری در آنچه تاکنون انجام شده و بررسی و طراحی مکانیزم های جدید و سازوکارهای اثربخش، تحولی اساسی در حوزه کتابخوانی و بسط فرهنگ مطالعه صورت پذیرد.

ابتکار:حوزه های نفوذ در دوران تنش 

«حوزه های نفوذ در دوران تنش»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی ابتکار است که در آن می‌خوانید؛هر از چند گاهی شاهد انتقادهای رسانه ای و یا آکادمیک نسبت به جنبه هایی از سیاست خارجی جمهوری اسلامی هستیم که عموما فاقد استدلال های متدلوژیک و یا برگرفته از علایق سیاسی است. این مساله عمدتا ناشی از نبود تعریفی جامع از منافع ملی است و فقدان آگاهی نسبت به جنبه های گوناگون امنیت ملی و عدم تعامل سیستماتیک نهادهای سیاست گزار با محافل دانشگاهی و رسانه ای نیز در آن تاثیر قابل توجهی دارد. یکی از نقدهای معمول نوع روابط ایران با کشورهای آفریقایی و آمریکای لاتین است که گاهی از بحثهای کارشناسی فراتر رفته و مورد سخره برخی صاحبنظران عوام زده قرار می گیرد.

اگر این نقدها در مقام مقایسه روابط با کشورهای اروپایی و منزلت جهانی ایران در سال های اخیر باشد دیدگاهی صواب است چرا که تردیدی در از دست رفتن فرصت های فراوان سیاسی و اقتصادی در نتیجه سیاست خارجی غیر واقعگرایانه، نه تنها در قبال غرب بلکه حتی در مورد کشورهای اسلامی، وجود ندارد. اما نقد ماهوی روابط ایران با آمریکای لاتین و یا آفریقا با این استدلال که دستاوردهای اقتصادی، سیاسی و یا حتی ایدئولوژیکی آن ناچیز است را می توان ناشی از عدم درک صحیح از منافع و امنیت ملی جمهوری اسلامی به ویژه در شرایط حاضر، یعنی روابط رقابت جویانه با ایالات متحده دانست. در تحلیل سیاست خارجی کشورهای خاورمیانه که عموما دارای سابقه مستعمراتی یا روابط تحت الحمایگی با غرب بوده-اند و یا حتی بنا به سیاست های دول اروپایی در مقاطع تاریخی گوناگون شکل گرفته اند، به دلیل وابستگی شدید خاندان های حاکم و یا نظام های سیاسی به ممالک استعماری سابق اصولا تحلیل رفتار آنها همچنان درچارچوب وابستگی به قدرت های مرکز بوده و به این ممالک بعنوان بازیگران مستقل و تاثیرگذار صحنه بین الملل نگریسته نشده، آنها را تابعی از سیاست های کلی قدرت های جهانی ارزیابی می کنند.

ایران به دلایلی همچون سابقه مستقل تاریخی، منابع مادی و انسانی، موقعیت ژئواستراتژیک، نفوذ ایدئولوژیک، سیاسی و اقتصادی دراین چارچوب تحلیلی نگنجیده و توانایی تبدیل شدن به یک بازیگر اصلی صحنه بین المللی را دارد. جمهوری اسلامی امروز به عنوان قدرت مسلط منطقه ای موجبات نگرانی غرب و متحدان عرب آن را فراهم کرده که پیروی از یک سیاست خارجی واقعگرایانه ممالک اروپایی و هیات حاکمه جدید آمریکا را به جای رویارویی به طرف مذاکره با ایران برسر منافع مشترک در حوزه های نفوذ مشترک سوق داده است.البته نحوه بهره برداری از این فرصت و چگونگی تعامل سازنده با غرب از سوی دستگاه دیپلماسی کشور بحثی علیحدهاست. ایران به عنوان یک قدرت میانی همچون دیگر کشورها برای تامین منافع و امنیت ملی، در شرایطی که همانند دوران پهلوی و یا ممالک عرب درخاورمیانه امروز متکی به غرب نیست، چاره ای جز گسترش نفوذ اقتصادی، نظامی، سیاسی و ایدئولوژیک در حوزه هایی که توانایی آن را داراست ندارد.

امنیت ملی ایران به دلیل محاصره کشور توسط نیروهای اروپایی و آمریکا و ائتلاف های سیاسی عمیق در شمال و جنوب عکس العملهایی را مبتنی بر اصول بازدارندگی و موازنه قوا طلب می کند که یکی از آنها می تواند گسترش روابط با ممالک حوزه های نفوذ کشورهای رقیب همچون آمریکا باشد. آمریکای لاتین به دلیل وجود سوابق تاریخی ضد آمریکایی همیشه از جمله حوزه های جغرافیایی بوده است که کشورهای رقیب آمریکا از آن بهره برده اند. در دوران جنگ سرد آمریکای لاتین صحنه هماوردی شوروی و آمریکا بود که بحران موشکی کوبا اوج این برخوردها به شمار میآید همچنانکه اروپای شرقی به دلیل قرابت به شوروی عرصه تاخت و تاز جبهه ضدکمونیسم بود. این روند همچنان پس از جنگ سرد ادامه یافته است چنانکه ایالات متحده از کشورهای اروپای شرقی برای گسترش هژمونی خود با گسترش ناتو، برقراری سپر موشکی و یا حمایت از انقلابهای مخملین برای جلوگیری از نفوذ روسیه ایفای نقش می کند. روسیه نیز با اتخاذ همین سیاست است که روابط استراتژیک خود را با کشورهای آمریکای لاتین گسترش داده تا حوزه نفوذ سابق خود را در مقابل آمریکا از دست ندهد. نمونه این سیاست برگزاری مانور نظامی مشترک با ونزوئلا و اعزام ناوهای روسی در نزدیکی مرزهای ایالات متحده است که واکنشی در قبال برنامه سپر دفاعی موشکی و سامانه های شناسایی و رهگیری آمریکا در اروپای شرقی برآورد می شود.

حال چنانچه برروابط ایران با کشورهای حوزه آمریکای لاتین یا آفریقا نگاهی بیاندازیم درخواهیم یافت که منطق لزوم گسترش حوزه نفوذ و بهره برداری از فرصت های اقتصادی و سیاسی، در شرایطی که روابط ایران و غرب به ویژه ایالات متحده از نوع تعامل نبوده و خصلتهای واگرایی بر آن غلبه دارد، سیاستی راهبردی و در چارچوب منافع ملی کشور است. برای نمونه ونزوئلا، موضوع اصلی بسیاری از نقدها، به عنوان کشوری صاحب موقعیت استراتژیک، درآمد سرشار نفتی و بازار مصرفی جز» عمده ترین کشورهایی است که ایران می تواند از نفوذ خود در آن به نفع امنیت و منافع ملی خوداستفاده کند. آمار و شواهد حاکی از حضور موفق صنایع و تجار ایرانی در این کشور و بهره مندی از فضای اقتصادی آن است و آغاز روابط نظامی دوکشور ولو محدود می تواند به عنوان یکی از عوامل بازدارنده در مقابل تهدیدات آمریکا در مرزهای ایران درآید.

شاهد عمده این استدلال اظهار نگرانی اخیر هیلاری کلینتون از نفوذ ایران در آمریکای لاتین است که وی آن را نتیجه سیاست غلط لزوم منزوی ساختن این کشورها در دوره جورج بوش دانسته، گسترش نفوذ اقتصادی و سیاسی ایران، روسیه و چین را مضر به منافع ملی آمریکا برآورد می کند. لذا سیاست گسترش روابط ما با چنین حوزه هایی اگرچه گاهی با هزینه هایی همراه است اما در طی سالها دستاوردهای خود را نشان خواهد داد. جالب آنجاست که حتی در قبل از پیروزی انقلاب، ایران توجه ویژه ای به ونزوئلا، عموما درخصوص قیمت نفت داشته و این سیاست استراتژیک در دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی و سه سفر ایشان مجددا احیا شد.همچنین نفوذ ایران در قاره آفریقا نیز در همین چارچوب قابل تحلیل است و کشورهای این قاره دارای پتانسیل های فراوانی هستند که یقینا نباید مورد غفلت واقع شوند. نفوذ به حوزه آفریقا نیز فرصتهای فراوانی را برای کشور ایجاد میکند که نه تنها قابل سرزنش نیست بلکه مستلزم توجه بیش از پیش است. تنها به اشارتی می توان بسنده کرد که انجمن سلطنتی بریتانیا) چتهام هاوس) برجسته ترین نهاد مطالعات سیاست خارجی در بریتانیا، نشستی برای بررسی فرصت های اقتصادی در بازارهای آفریقایی با حضور چهره های برجسته برگزار میکند که کشورهایی چون آنگولا، کنیا و گامبیا از محورهای این نشست هستند.

لذا به نظر می رسد برخی تحلیل ها به جای تمرکز بر نقد سیاست خارجی در حوزه روابط با کشورهای قدرتمند و ضعف دیپلماسی کشور در یافتن راههای تعامل، با پایبندی به اصول سیاست خارجی نظام، و خسارات هنگفت این ضعف، به اشتباه نقطه توفیق آن را هدف قرار داده اند که نشانه ضعف تحلیل منطقی از منافع ملی کشور است. کاملا صحیح است که سیاست خارجی ما در مقابله با غرب و فقدان روابط با آمریکا هر دو طرف را از فرصت های فراوان محروم ساخته و فشارهای اقتصادی ناشی از انواع تحریم ها در سی سال گذشته در بخش های گوناگون صنعت و تجارت ایران امروز به خوبی رخ نشان می دهد اما این موضوع نباید موجبات سرزنش دستگاه دیپلماسی در حوزه های توفیق آن باشد. تا زمانی که مبانی سیاست خارجی ما مبتنی بر ایدئولوژی انقلابی و آرمانی تعریف می شود و اجماعی در چگونگی تعامل با قدرت های جهانی وجود ندارد چاره ای جز سیاست گذاری بر این محور وجود نداشته، گسترش نفوذ در حوزه کشورهای رقیب سیاستی عقلانی به نظر می رسد، چنانکه سی سال پشتیبانی از گروه های انقلابی عراق در مقابل دیکتاتوری صدام امروز به ثمر نشسته و دستارودهای آن را شاهدیم. چه بسا اگر کسی بیست سال پیش از احتمال ریاست جمهوری یک کرد در عراق و حکومت اکثریت شیعه بحثی به میان می آورد جز توهمی خام به نظر نمی رسید.

آفتاب یزد:با چه زبانی بگویند!؟

«با چه زبانی بگویند!؟»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی آفتاب یزد است که در آن می خوانید؛آخرین سخنان انتخاباتی منتسب به یکی از فرماندهان نظامی، در رسانه‌های اصلاح‌طلب بیش از حد انتظار بازتاب داشت. این در حالی است که نه این فرمانده، نخستین مقام نظامی بود که به صراحت در خصوص مسائل انتخاباتی سخن می‌گفت و نه اظهارات اخیر او را می‌توان صریح‌ترین اظهارنظر در این خصوص دانست. پیش از این، مقام‌های نام و نشان‌دار نظامی، به وفور در تخطئه اصلاح‌طلبان سخن گفته بودند و عدم تغییر رئیس جمهور فعلی را به هواداران او بشارت داده بودند. البته در اظهارات این مقام نظامی یک ابهام وجود دارد که مرتبط با بخشی از سخنرانی دو ماه قبل خود اوست. این فرمانده ارشد در تاریخ بیست و یکم بهمن ماه 87 اظهار داشته بود: »کسی که نام خود را بسیجی بگذارد اما در رابطه با امر خود سازی و یا شرکت در گشت‌های امنیتی احساس وظیفه نکند به معنی آن است که ما نمی‌توانیم او را به عنوان یک بسیجی فعال و یا حتی عادی به حساب بیاوریم«. لذا اکنون مشخص نیست مقصود او از »بخش غیرنظامی بسیج« که می‌تواند در مباحث انتخاباتی وارد شود چیست؟ اما اگر از این نکته بگذریم، به نظر می‌رسد سخنان اخیر او از ابعاد مختلف، نگران کننده‌تر از برخی سخنان قبلی نیست که جدیدترین نمونه آن، اواخر هفته گذشته توسط یک مقام نظامی - روحانی بیان شد.

پیش از این، مقامات سرشناس وابسته یا نزدیک به نهادهای نظامی به صورت علنی از وابستگی، خیانت و غرب هراسی اصلاح‌طلبان سخن گفته و رئیس دولت نهم را الگوی بی نظیر خوبی‌های انقلابی و مدیریتی معرفی کرده بودند. حتی در روزهایی که احتمال کاندیداتوری خاتمی وجود داشت برخی مقامات نظامی، مستقیماً به تخطئه او پرداختند و رقیبش را تا عرش بالا بردند. پس به نظر می‌رسد علاقمندی به دخالت بعضی نظامیان در سیاست، یک امر اتفاقی نیست و احتمالاً برخی تقسیم‌بندی‌های جدید نیز تنها یک روش احتیاطی است تا بعضی حامیان این روش، با سوال مکرر در خصوص تعارض اقدامات خود با توصیه‌های امام (ره) مواجه نشوند. به همین جهت بهتر است اصلاح‌طلبان هم برای به کرسی نشاندن سخن، خود را به زحمت نیندازند و از زاویه‌ای دیگر به موضوع نگاه کنند.

این زاویه، ممنوعیت غیرقابل تردیدی است که نسبت به استفاده از امکانات عمومی برای حمایت از یک کاندیدا وجود دارد. به عبارت واضح‌تر، فرض شود همه مردم پذیرفتند بخشی از بسیج که در خصوص فعالیت انتخاباتی آنها سخن گفته شده ا ست، فارغ از مسئولیت‌های نظامی است. اما آیا همین بخش، از امکانات عمومی کشور استفاده نمی‌کند؟ البته ممکن است کسی بگوید که مقصود از فعالیت انتخاباتی بسیج، حمایت از کاندیدای خاص نیست و لذا می‌توان امکانات عمومی را در راستای پیشبرد سیاست‌های کلی کشور در اختیار بخش غیرنظامی بسیج گذاشت. اما اظهارنظرهای صریح برخی مقامات نظامی در ماه‌های اخیر که شامل حمایت علنی از احمدی‌نژاد و حمله شدید به همه رقبای احتمالی او بوده است، پذیرش این ادعا را مشکل ساخته است. پس کاندیداهای اصلاح‌طلب حق دارند به شدت نگران بهره‌گیری از امکانات عمومی توسط »بسیج غیرنظامی« برای تبلیغ همان دیدگاه‌هایی باشند که در دو سال گذشته، بارها توسط برخی مقامات نظامی یا روحانیون فعال در نهادهای نظامی بیان شده است.

این نگرانی آنگاه تقویت می‌شود که رفتار رسانه‌ملی در تبلیغ حداکثری برای رئیس جمهور فعلی و عدم انعکاس دیدگاه مخالفان او در برنامه‌های رسمی خبری، مورد ارزیابی قرار گیرد. خدمت رسانی بی‌نظیر برخی تریبون‌های عمومی به رئیس دولت نهم و کاندیدای نه چندان پر اقبال انتخابات دهم، اظهار نظرهای شفاف بعضی از دست‌اندرکاران انتخابات در ماه‌های گذشته که مفهومی جز ابراز ارادت به احمدی‌نژاد و اعلام »تبرّی« از رقبای او نداشته است نیز وقتی در کنار حُسن استفاده دولت از اختیارات و امکانات رسانه‌ای برای انتساب همه خبرهای خوش به دولت و متهم ساختن رقبای سیاسی و حتی شرکای حکومتی - همچون مجلس - به کارشکنی در برابر ایده‌های رئیس جمهور مورد ارزیابی قرار گیرد تنها این نتیجه را به دنبال خواهد داشت که: عده‌ای از صاحب نفوذان در نهادها و دستگاههای مختلف نمی‌خواهند فردی جز احمدی‌نژاد سکان دولت دهم را به دست بگیرد. سخنان و اقدامات بعضی از این افراد، نشان می‌دهد که آنها اگر بتوانند، از هیچ تلاشی برای تحقق این »خواسته« خود دریغ نخواهند کرد. عده‌ای از افراد قدرتمند، پا را فراتر نهاده و پیشاپیش بر »تحقق غیرقابل تردید« این »خواسته« پافشاری کرده‌اند. عده‌ای دیگر هم که کمی دورتر هستند بی‌احتیاطی کرده و گفته‌اند: »به هر قیمت باید از پیروزی اصلاح‌طلبان جلوگیری کنیم.« البته این گروه که در حلقه‌های نخستین »اصولگرایان تصمیم‌گیر« حضور ندارند مقصر نیستند زیرا مقاماتی که به صراحت از دخالت در سیاست منع شده‌اند در رهنمودهای تریبونی خود اظهار داشته‌اند: »معتدل‌های دوم خرداد از تندروهای آنها خطرناک‌تر هستند«.

در واقع آنچه که در روزها و هفته‌های اخیر بیان می‌شود و قطعا اهمیت آن از اظهارات اخیر یک فرمانده عالی‌رتبه نظامی بیشتر است، همان سخنی می‌باشد که از دوسال قبل با عبارات مختلف و توسط حامیان بانفوذ نظامی و غیرنظامی دولت نهم بیان شده است. اکنون هم به نظر می‌رسد علت تکرار بعضی سخنان، ضعف‌گیرندگی کاندیداهای اصلاح طلب بوده است! اصولگرایانی که قرار است با پیروزی آنها، همه اهل ایمان در دنیا خوشحال شوند ظاهراً به هر زبانی که توانسته‌اند خاتمی، کروبی و موسوی را مخاطب قرار داده‌اند تا بلکه آنها را از رقابت با احمدی‌نژاد منصرف کنند و اکنون مشخص نیست این بندگان خاص خدا، با چه زبانی بایدپیام خود را منتقل کنند تا اصلاح‌طلبان، با کناره‌گیری داوطلبانه، دوستان آنطرفی را از برخی موضع‌گیری‌ها بی‌نیاز کنند؛ موضع‌گیری ‌هایی که هم برای آنطرفی‌ها حرف و حدیث درست می‌کند و هم می‌تواند موجب نگرانی عده‌ای از مردم شود.

مردم سالاری:ازآزادی تا نمایش دموکراسی

«از آزادی تا نمایش دموکراسی»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی مردم سالاری به قلم حمیدرضا شکوهی است که در آن می‌خوانید؛گاهی اوقات در کشورمان شاهد بروز صحنه هایی هستیم که اگر چه برخی مسوولان، آن را مصداق بارزی از وجود دموکراسی در ایران و در راستای سخنان دکتر محمود احمدی نژاد رئیس جمهور ایران در گفت وگو با خبرنگاران خارجی با مضمون «آزادی در ایران تقریبا مطلق است» ارزیابی می کنند، اما واقعیت آن است که این صحنه ها، نه نمایشی از دموکراسی، بلکه درکی وارونه از معنای واقعی دموکراسی است. نمونه ای از این صحنه ها را طی روزهای گذشته در موضوع ثبت نام از کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری شاهد بودیم.

این دوره نیز همچون  دوره های گذشته، صدها نفر که بعضا حتی از تحصیلا ت دیپلم نیز بهره مند  نبودند و سطح اطلا عات عمومی آنها - نه اطلا عات تخصصی سیاسی و اقتصادی آنها- بسیار پایین تر از میانگین جامعه بود، برای ثبت نام به ستاد انتخابات وزارت کشور رفتند و صحنه هایی کمدیک ایجاد کردند که در دنیای مدرن امروز، تصور آن هم خنده آور است.

 به عنوان مثال یکی از این افراد که در دوره قبل انتخابات هم کاندیدا شده بود گفته که با کابینه ای از جنس یوزارسیف خواهد آمد و همانطور که وقتی یوزارسیف به قدرت رسید تمام اعضای خانواده و فامیل و همشهری های خود را از کنعان به بهترین نقطه آب و هوایی شمال مصر برد،  تمام همشهری های خود را به مرکز میآورد.

 دیگری سوال کردن  از کیک زرد را بچه گانه می داند; چون فکر می کند کیک زرد، خوراکی است و می گوید به این سوال های بچه گانه جواب نمی دهد.
آن یکی با افتخار می گوید که در مسیر آمدن به ستاد انتخابات کشور، با سه چهار نفر دعوا کرده و دیگری خود را نفر اول انتخابات می داند.

جالب اینجاست که برخی فعالا ن سیاسی، رخداد این صحنه ها را نشانه ای از وجود دموکراسی در ایران می دانند که با تکیه بر آن هر فردی می تواند کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری شود. اما این دسته از افراد، فراموش می کنند که رد صلا حیت تمامی این افراد قضاوتی منفی از برگزاری انتخابات در ایران در افکار عمومی جهانیان  ایجاد می کند چرا که رسانه های بین المللی، کاری به مضامین سخنان این افراد ندارند و تنها به ذکر این نکته بسنده می کنند که از بین صدها نفر که کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری ایران شده بودند فقط چهار- پنج نفر تایید صلا حیت شده اند و این گونه است که نمایش دموکراسی، به یک نمایش تخیلی با بازتاب هایی متضاد از آنچه که نمایشنامه نویسان انتظار داشتند تبدیل می شود. چرا که ثبت نام  این تعداد از افراد برای انتخابات ریاست جمهوری، نه نشانه ای از دموکراسی، بلکه  نمادی از ضعف قانون است.

جالب اینجاست که وقتی مجلس شورای اسلا می تلا ش می کند این قانون را تغییر دهد، با بن بست مواجه می شود و مجمع تشخیص مصلحت نظام هم که امید می رفت این نقیصه را برطرف کند هنوز نظر خود را  در این زمینه اعلا م نکرده است.

البته ضرورت اصلا ح قانون موجود تنهادرس حاصل از این نمایش دموکراسی نیست. اغلب افرادی که برای ثبت نام در انتخابات ریاست جمهوری به ستاد انتخابات وزارت کشور مراجعه می کنند اگر چه از سطح اطلا عات پایینی برخوردارند اما حداقل از این میزان آگاهی برخوردارند که  فقط در صورت مراجعه به ستاد انتخابات وزارت کشور می توانند در جمع دهها خبرنگار و فیلم بردار و عکاس صحبت کنند و حرفهایشان هم بازتاب گسترده ای - ولو از باب طنز - در رسانه ها پیدا کند.

آنها جای دیگری رانمی شناسند که در صورت مراجعه به آن ، حرفهایشان را بتوانند به گوش مردم و مسئولا ن برسانند و این نشانی از ضعف زیر ساخت های آزادی و دموکراسی در کشور ماست. اینگونه است که وقتی فردی می گوید تمام اقوامش را از شهرستان به تهران میآورد یا دیگری می گوید قیمت طلا  و دلا ر را نصف  می کند، با همان استدلا ل های نادرست، می خواهد به مسئولا ن بفهماند که مشکل جامعه از نظر او چیست و از قضا دست روی نقاطی می گذارد که برای بسیاری از مسئولا ن، ملموس و محسوس نیست یا اگر هم هست برای رفع آن کاری نکرده اند. شاید بهتر باشد قبل از آنکه قانون انتخابات تغییر کند و این امکان آزادانه سخن گفتن در ستاد انتخابات کشور- با همه مضراتش برای کشور- از این کاندیداهای بالقوه انتخاباتی سلب شود، اندکی در پی فر اهم آوردن شرایطی باشیم که طی آن مردم آزادانه سخن بگویند و به جد یا طنز، آنچه در ذهن دارند به گوش مسئولا ن برسانند. آزادی، به نمایش دموکراسی با تکیه بر تعداد ثبت نام کنندگان در انتخابات ریاست جمهوری نیست، بلکه به فراهم آوردن شرایطی است که مردم آزادانه تر سخن بگویند و برای سخن گفتن و نظر خود را به گوش مسئولا ن رساندن، مجبور نباشند هر چهار سال یک بار به ستاد انتخابات کشور بروند و کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری شوند.
 
قدس:طرح سازش اعراب و سراب صلح

«طرح سازش اعراب و سراب صلح»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی قدس به قلم حسن هانی زاده است که در آن می‌خوانید؛اجلاس فوق العاده وزرای خارجه کشورهای عرب در قاهره آخرین راهکارهای مربوط به سازش اعراب و رژیم صهیونیستی را بر اساس طرح صلح عربی موردبحث قرار داد.در این اجلاس پیشنهاد اخیر باراک اوباما رئیس جمهوری آمریکا برای حذف بخشی از بندهای طرح صلح عربی مورد بر رسی قرار گرفت.

اوباما در دیدار اخیر خود با ملک عبدا... دوم پادشاه اردن برای پیشبرد روند سازش اعراب واسرائیل پیشنهاد کرد که حق باز گشت آوارگان فلسطینی به اراضی اشغالی حذف وتشکیل دولت مستقل فلسطینی تنها در محدوده اراضی اشغالی 1967 منحصر شود.

طرح سازش اعراب در سال 2002 در جریان اجلاس سران کشورهای عربی در بیروت توسط ملک عبدا... پادشاه فعلی عربستان ارائه شد و مورد تصویب قرار گرفت .

درآن سال به دلیل مشارکت اتباع عربستان در حادثه 11 سپتامبر 2001 سران کشورهای عرب در موضع ضعف قرار داشتند و بنابراین با طرح صلح ملک عبدا... برای حل مسأله فلسطین موافقت کردند.

با اینکه این طرح با مخالفت رهبران مبارز فلسطینی مواجه شد اما در یکی از بندهای آن حق بازگشت اختیاری فلسطینیان آواره مورد توجه قرار گرفت.

در طرح تعدیل شده باراک اوباما اعزام نیروهای پاسدار صلح به اراضی اشغالی 1967 و برقراری روابط آشکار میان اعراب ورژیم صهیونیستی قبل از تشکیل دولت مستقل فلسطینی بعنوان بخشی از پیش شرطهای آمریکا برای حل منازعات اعراب واسرائیل بشمار می آید.

از میان کشورهای عضو اتحادیه عرب تنها سوریه با طرح اوباما مخالفت کرد اما سایر کشورها ی عربی بدون توجه به حق مسلم فلسطینیان آواره برای بازگشت به سر زمینهای خود موافقت ضمنی خود را با این طرح اعلام کردند.

هرچند در جریان اجلاس وزرای خارجه کشورهای عرب در قاهره اختلاف نظرهایی پیرامون طرح رئیس جمهوری آمریکا وجود داشت اما عربستان، مصر و اردن تمایل آشکار خود را برای پذیرش این طرح اعلام کردند.

هدف این 3 کشور این است تا مسؤولیت شکست هر گونه طرح سازشی را متوجه نیروهای مبارز فلسطینی سازند تا با انزوای جنبشهای مبارز فلسطینی راه را برای بر قراری رابطه آشکار میان اعراب ورژیم صهیونیستی هموار کنند.

اگر چنین طرحی عملی شود 5 میلیون آواره فلسطینی از حق بازگشت به اراضی خود محروم خواهند شد و اسرائیل بدون دادن کوچکترین امتیازی موقعیت خود را در جهان عرب تثبیت خواهد کرد.

به همین دلیل سوریه اعلام کرد: بدون توجه به حق بازگشت آوارگان فلسطینی به سرزمینهای خود و آزادی بیت المقدس با هیچ طرح صلحی موافقت نخواهد کرد.
با وجود تعدیل بندهایی از طرح صلح عربی توسط آمریکا، بنیامین نتانیاهو نخست وزیر رژ یم صهیونیستی با تشکیل دولت مستقل فلسطینی در اراضی اشغالی 1967 مخالفت کرده واین امر نشان می دهد که صلح اعراب واسرائیل سرابی بیش نخواهد بود

دنیای اقتصاد:بورس؛ دلایلی برای خوش‌بینی و دلایلی برای بدبینی

«بورس؛ دلایلی برای خوش‌بینی و دلایلی برای بدبینی»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی دنیای اقتصاد به قلم دکتر سیداحمد میرمطهری است که در آن می‌خوانید؛ طی هفته‌های اخیر شاهد رشد ملایم شاخص‌های بورس بودیم.

آیا این رشد نشانه‌های پایان دوران افول شاخص و رکود دادوستد در بورس طی نیمه دوم سال گذشته است، یا آنکه موقتی است و بار دیگر با روند نزولی شاخص پایان می‌یابد؟

دلایل رشد هفته‌های اخیر کم‌وبیش مشخص است. نزدیکی به مقطع برگزاری مجامع و پرداخت سود نقدی شرکت‌ها همواره و در همه حال دوران رشد قیمت سهام شرکت‌ها بوده است. اما آیا این رشد ادامه‌دار خواهد بود یا آن که صرفا رشدی موقتی و گذرا است که با افول شاخص و رکود دادوستد در ماه‌های بعدی به پایان می‌رسد؟

چه دلایلی برای خوش‌بینی نسبت به آینده بازار داریم؟ نخستین دلیل چنان که گفته شد، پایان سال مالی بسیاری از شرکت‌های پذیرفته شده در بورس و آغاز فصل پرداخت سود نقدی است. به موازات آن، کاهش شدید قیمت‌ها در سال گذشته و جذاب شدن نسبت‌های کنونی قیمت به درآمد سهام عامل مهم دیگری است که سرمایه‌گذاری در بورس را جذاب می‌سازد. کاهش نرخ بهره بانکی و محدود بودن فرصت‌های سرمایه‌گذاری سودآور بدیل نیز دیگر عواملی هستند که زمینه‌ساز رشد بازار شده‌اند. اما این‌ها تنها عوامل خوش‌بینی نیست. کاهش روند نظامی‌گرایی در منطقه خاورمیانه و سیاست آمریکا در زمینه تنش‌زدایی با ایران نیز دلایلی برای آرامش نسبی بازار را در مقطع کنونی فراهم کرده است. در کنار آن، انتخابات ریاست‌جمهوری و برنامه‌های کاندیداهای مختلف در مورد بازار سرمایه نیز می‌تواند امیدهای جدیدی در بازار فراهم آورده باشد.

اما دلایل دیگری نیز برای بدبینی نسبت به استمرار روند صعودی شاخص وجود دارد. کاهش احتمالی سودآوری شرکت‌ها در سال آتی و در این صورت بالا بودن نسبت‌های کنونی قیمت به درآمد سهام، کاهش قیمت نفت و بسیاری از کالاهای پایه‌ای، تعمیق رکود اقتصادی و احتمال کاهش هرچه بیش‌تر سودآوری شرکت‌ها، مشکلات نقدینگی و سرمایه در گردش در بسیاری از شرکت‌های بورسی، اجرای احتمالی طرح هدفمندسازی یارانه‌ها و به دنبال آن افزایش شدید هزینه‌های جاری بسیاری از شرکت‌های بورسی، ضعف‌های جدی ساختاری ـ سازمانی بورس اوراق بهادار و... همه عواملی هستند که زمینه‌ساز بدبینی نسبت به روند آتی شاخص را فراهم می‌سازند و این هم روندی است که خروج هرچه بیشتر سهامداران حقیقی از بازار و به تبع آن پررنگ‌تر شدن نقش نهادهای عمومی شبه‌دولتی مانند برخی شرکت‌های سرمایه‌گذاری، صندوق‌های بازنشستگی و تامین اجتماعی، کاهش درجه نقدشوندگی سهام و کاهش نسبت گردش سهام و جز آن را به دنبال خواهد داشت.

شاید جدی‌ترین دلیلی که برای بدبینی نسبت به روند آتی بازار سرمایه کشور وجود دارد، تبعیت منطقی بازارهای مالی از بخش واقعی اقتصادی است. در شرایط رکود تورمی کنونی، بالطبع از سودآوری شرکت‌های بورسی نیز کاسته خواهد شد و کاهش سودآوری شرکت‌ها نیز افول شاخص و کاهش حجم دادوستد را به همراه خود خواهد داشت.

البته، تردیدی نیست که عوامل ذکر شده، خواه از منظر خوش‌بینی به روند آتی شاخص یا در تایید نگاه بدبینانه، ناظر بر شرایط عمومی بازار است، نه تک سهم‌هایی که می‌تواند بسته به شرایط خاص شرکت خاص از روند عمومی بازار تبعیت نکند.در عین حال هیچ‌گاه نباید فراموش کرد که پتانسیل بازار سرمایه ایران دست‌یابی به ارقام بالایی از رشد شاخص‌ها و حجم معاملات است، اما در این میان، مهم به فعل درآوردن توان بالقوه‌ای است که در اقتصاد ایران وجود دارد؛ پتانسیلی که در نهایت بهترین دلیل برای خوش‌بینی نسبت به بازار است.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها