نگاهی به «بودا بمان به خاطر نیلوفران باغ»، سروده نیما سیفی مقدم

انگار بی‌مقدمه از راه می‌رسید

«بودا بمان به خاطر نیلوفران باغ»، سروده نیما سیفی مقدم دغدغه‌های شاعری جوان است که بیش از هر چیز دلداده عاشقانه‌سرایی سنتی شعر فارسی است. شاعر این مجموعه، از میان تمام ویژگی‌هایی که در طول تاریخ هزار ساله ادبیات فارسی برای فرزندان این مادر پیر باقی مانده در تعداد قابل توجهی از صفحات این کتاب همین دو ویژگی را به ارث برده است، یعنی عاشقانه می‌سراید و دلداده زبان کلاسیک فارسی است و در نگاه کلان برای خود، هم محتوا و هم شکل بیان شعرهای خود را مشخص کرده است.
کد خبر: ۲۱۶۶۲۳

البته باید ذکر کرد هرچند فخامت زبانی شعر سیفی مقدم در بیشتر مواقع، شعر او را بسیار دورتر از دنیای زبان امروز با زبان پارسی پیوند می‌زند، اما دایره واژگانی او آنچنان که در بسیاری از شعرهای شاعران سنتی می‌شناسیم، آرکانیک نیست. به زبان ساده‌تر، نحو و طنین جملات غزل‌های «بودا بمان به خاطر نیلوفران باغ» سنتی است، اما در این غزل‌ها خبری از می‌ و ساغر سنتی شعر فارسی و اهالی دوران بازگشت نیست و نکته قابل توجه آن است که حتی گاهی کلمات امروزین نیز بدون آن که تکانی به دنیای زبـانـی شـعـرها بدهند، در همان نحوبندی سنتی چهره‌ای دیروزین می‌گیرند:

غروب حجم افق را دوباره می‌گیرد
دلم از این قفس بدقواره می‌گیرد
خزان و بعد زمستان سپس خزان انگار
بهار از عرصه دنیا کناره می‌گیرد
بساط حجره بازار ساحران برپاست
و کار فال و کف و استخاره می‌گیرد
طلوع صاعقه‌ها هم به مرگ محکوم است
و شب به پاس جنایت ستاره می‌گیرد
ندیدن و نشنیدن فقط بهانه اوست
وگرنه حرف مرا با اشاره می‌گیرد
نمانده چیز زیادی به سرنگونی شب
و صبح حجم افق را دوباره می‌گیرد
سوال می‌کنم: «آیا دوباره می‌گیرد؟»
و انعکاس صدایم که: «آره‌ می‌گیرد»!

در همین شعر و حجم غالب غزل‌های کتاب، شاعر در کنار این ویژگی به عاشقانه سرایی زمینی و حتی در اغلب موارد سطحی خود دلبند است.

سـیـفی مقدم در سفرهای خود معمولا «تو» را شخصیت محوری غزل‌ها می‌داند و حتی اگر بظاهرــ مانند غزل اخیر ــ به مسائل و اتفاقات پیرامون می‌پردازد، خیلی زود دست خود را در ارتباط داشتن همه آن اتفاقات و توجهات با سانتی مانتالیسم رو می‌کند.

اما گاهی شاعر در همین میان با ایجاد چند اندرونی در شعر خود، ماجرای عاشقانه‌ها را عمیق‌تر می‌کند و با استفاده از تخیل شاعرانه خود، سانتی‌مانتالیسم را برای چند غزل هم شده از شعر خود فاصله می‌بخشد؛ شعری که نام کتاب بر گرفته از آن است در این جرگه قرار دارد:

مه بود و گرد واهمه از هر کران باغ
می‌ریخت برتن شب و بر گیسوان باغ
هم بال رقص مرگ کلاغان کهنه سال
پیراهن هراس و تن آسمان باغ
ناقوس می‌نواخت و پرسش طنین فکند
وامانده بود از اوج شگفتی دهان باغ:
انگار بی‌مقدمه از راه می‌رسید
پاییز فصل خاتمه داستان باغ
آری رسید مرگ و علی رغم وعده‌ها
در بی‌گمان باغ، تبر زد به جان باغ
آن گاه مثل فاتح خونریز سالیان
مست ایستاد گرم تجلی میان باغ
ای عشق همتی، نگذار عاشقانه‌ها
با مرگ ناسروده شود بر زبان باغ
نیلوفران بدون تو پژمرده می‌شوند
بودا بمان به خاطر نیلوفران باغ

به عقیده من، این دو ویژگی در ادبیات معاصر با هم جمع‌ناشدنی هستند، چرا که ذاتا دنیای امروز زبان سنتی را به عنوان نمادی از رسمیت و جدیت می‌شناسد و نمی‌پذیرد که شاعری به سبک و سیاق نیما سیفی‌‌مقدم روحیه رمانتیک و شکننده خود را با زبانی که گاهی خاقانی‌وار است، بیان کند. شاید عده‌‌ای گمان کنند شعرهای شاعری چون حسین منزوی ــ که بی‌شک الگوی ادبی نیما سیفی‌مقدم نیز هست ــ‌ مثال نقض این سخن است، حال آن‌که باید پذیرفت ذهنیت جاری در شعرهای منزوی اتفاقا آن عشق صمیمی اما جدی‌ای است که با زبان نیمه‌سنتی منزوی سازگاری دارد و همین میانه‌روی از هر دو طرف رمز موفقیت آن شاعر بزرگ بود، هر چند معتقدم زبان غزل متفاوت امروز بیش از هر کس وامدار محمد‌علی بهمنی است و در این تاثیر‌گذاری نمی‌‌توان هیچ‌کس را با او همسان دانست.

اما چند نکته پایانی:

نخست آن‌که در چند غزل، سیفی‌مقدم به سمت محتوای عاشقانه نوستالژیک رفته است و با توجه به بکری این‌گونه فضاها در غزل معاصر، آثار قابل توجهی ارائه کرده است.

دوم؛ چند ترانه چاپ شده در این مجموعه شعر کمتر با تناقض یاد شده دست به گریبانند، هر چند آن فخامت همچنان در ترانه‌ها نیز خودنمایی می‌کند.

 و اما آخرین نکته آن است که بیشتر کارشناسان ادبی معتقدند «ع» نمی‌تواند مانند همزه در عروض فارسی ادغام شود و همین تفکر مرا بر آن می‌دارد که بگویم تعدد این اتفاق در غزل‌های سیفی‌مقدم و از همه مهم‌تر حضور آن در دو بیتی که پشت جلد حک شده نشان دهنده ناآگاهی یا کم‌آگاهی او با قواعد وزن شعر فارسی است.

محمدرضا شالبافان

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها