چرا فیلم‌ها و سریال‌های تلویزیونی شبیه هم هستند؟

پاسخ به یک پرسش تاریخی مهم‌

چند شب پیش یکی از شبکه‌های تلویزیونی در حال پخش اثری داستانی بود. در این اثر نسبتا جذاب! یکی از بازیگران جوان تلویزیونی در نقش پسری جوان مقابل خانه‌ای می‌رود و با فشار دادن زنگ، سراغ صاحبخانه را می‌گیرد. صاحبخانه هم که انگار تا به حال صدای این جوان را نشنیده، اسم او را می‌پرسد و تازه مشخص می‌شود این مرد جوان داماد این خانم است. بعد هم که مرد جوان وارد خانه می‌شود طی ماجراهایی مشخص می‌شود این مرد جوان صاحب پسربچه‌ای شیطان است که حالا آمده او را از مادر بزرگش تحویل بگیرد و به گردش ببرد. نکته جالب توجه این بود که مدل موهای این مرد جوان، لحن صحبت و نوع پوشش و حتی بازی او بشدت به سریالی شباهت داشت که بتازگی پخش آن آغاز شده است. در چنین وضعیتی تصور کردم احتمالا آنچه که می‌بینم بخشی از یک ماجرای فرعی همان سریال جدید است.
کد خبر: ۲۱۶۰۸۰

در این سریال این مرد جوان که پدر خلافکاری داشت، در آستانه ازدواج با دختری جوان بود و حتی با در نظر گرفتن کمترین میزان سلیقه و ذکاوت برای فیلمنامه‌نویس محترم آن سریال، این‌که یک جوان به پدرش برود و کمی خلاف بلد باشد و مثلا با داشتن زن و فرزند دوباره هوس ازدواج به سرش بزند و این مساله را هم از همسر جدید خود مخفی کند، مساله چندان دور از ذهنی نبود. در همین تصورات بودم که زیرنویسی آمد و نام این فیلم را اعلام کرد. بله! این فیلم با آن سریال که دست بر قضا هر دو از یک شبکه تلویزیونی پخش می‌شد هیچ ارتباطی نداشت و اینها به قول اهل فن دو مقوله کاملا متفاوت بودند.

شاید خیلی از خوانندگان این یادداشت تصور کنند حتما سلسله اعصاب و سیستم مغزی من مشکلی دارد که نمی‌توانم میان دو اثر نمایشی تفاوتی قائل شوم. شاید هم عده‌ای تصور کنند من آنقدر علاقه‌مند و شیفته آن بازیگر بوده‌ام که با  دیدن چهره‌اش ناخودآگاه هوش و حواسم را از دست داده‌ام و به جای توجه به لایه‌های زیرین داستان و عمق قضیه، تنها به حضور این بازیگر توجه کرده‌ام. اما کافی است به چند نکته ساده توجه کنیم.

اولین نکته عنصری به نام گریم و چهره پردازی در یک سریال تلویزیونی است. معمولا در گروه‌های سازنده یک فیلم یا سریال تلویزیونی چنین مسوولیتی تعریف شده تا با استفاده از مقداری رنگ و روغن و چیزهایی از این دست، تغییراتی بر روی چهره بازیگر انجام دهد و در اقدامی هنرمندانه جنبه‌های دیگری از چهره این بازیگر را به نقش نزدیک کند. البته باید به این نکته هم توجه کنیم که این روزها به دلیل حجم بالای تولید فیلم‌های 90 دقیقه‌ای بازیگران تلویزیونی آنقدر «سر شلوغ» هستند که حتی ایامی را که باید به استراحت و ورزش اختصاص دهند، برای خدمت به فرهنگ و هنر جامعه و البته کسب درآمد به ایفای نقش در فیلم‌های 90 دقیقه‌ای اختصاص می‌دهند. طبیعی است وقتی بازیگری اینقدر پر مشغله باشد که همزمان درگیر چند پروژه شود، دیگر نمی‌تواند به طراحان چهره پردازی اجازه دهد که در چهره او تغییری ایجاد کنند، چون بسته به قیمت دریافتی از فیلم یا سریالی که او بیشترین حضور را در آن دارد، احتمالا راکورد گریم هم برای آن طرح حفظ می‌شود و بقیه فیلم‌های 90 دقیقه‌ای که پول کمتری می‌دهند، مجبورند خودشان را با سلیقه طراح چهره‌پردازی کار اصلی هماهنگ کنند.

نکته دوم این است که در بیشتر فیلم‌ها و سریال‌های تلویزیونی مسوولیتی به نام طراح صحنه و لباس تعریف شده است. این فرد مسوول است تا پس از مطالعه فیلمنامه، بر اساس شخصیت‌ها لباس و پوشش مناسبی طراحی کند  اگر این لباس خیلی خاص بود، دستور طراحی و دوخت بدهد و اگر هم چیز خاصی نبود، با مراجعه به چند بوتیک  یا در صورت فقیر بودن طرح با حضور در بازارهای بین‌المللی همچون سید اسمال که لباس‌های خارجی و تاناکورایی را با قیمت‌های چند هزار تومانی می‌فروشند برای بازیگر مورد نظر لباس تهیه کند. البته برخی مواقع تهیه کنندگانی که تمایلی به هزینه کردن ندارند، از بازیگر می‌خواهند  لباس‌های خودش را هم بیاورد. بازیگر هم با گشت و‌گذاری در کمد لباس هایش، بسته به این‌که در فیلم قرار است کتک بخورد یا نه و یا این‌که جست و خیز زیادی دارد یا نه، لباس‌هایی  را برمی‌دارند که او را بیشتر خوش تیپ نشان بدهد.

نکته سوم این است که در اغلب طرح‌های  تلویزیونی مسوولیتی به نام کارگردان وجود دارد. کارگردان معمولا فردی است که وقتی  حرف و پیامی برای گفتن داشته باشد، به سراغ فیلمسازی می‌رود.

در تعاریف هنری عنوان شده فیلم یا همان هنر هفتم، عالی‌ترین بیان هنری است که معمولا ظرفیت انتقال مفاهیم و پیام‌های گوناگونی را دارد. در هر اثر هنری فیلمساز در همان زمانی که مقدار دستمزد خود را از یک طرح محاسبه و آن را تقسیم بر مخارج زندگی خود همچون سفر تفریحی خارج از کشور، عطرهای گرانقیمت، سیگار برگ، اجاره آپارتمان در شمالی‌ترین نقطه تهران می‌کند، گاهی هم به این مساله فکر می‌کند که چطور از زاویه‌ای تازه به موضوعی قدیمی نگاه کند و قصه‌ای را خلق کند که برای مخاطب جذاب باشد و فردای آن روز، این  مخاطب که معمولا در تعاریف هنری خیلی ارزش و اهمیت دارد، دو به دو یا چند به چند درباره آن اثر هنری صحبت کنند.

البته کارگردان‌ها معمولا برای رسیدن به چنین هدفی چندان هم دست خالی نیستند و از ابزارهایی مانند دکوپاژ، بازی گرفتن، میزانسن دادن، تمرین با بازیگران، داد زدن بر سر بازیگران،کوبیدن صندلی بر فرق سر عوامل خاطی، نظر دادن درباره گریم، طراحی صحنه طراحی لباس و... در اختیار آنها است تا مسیر فیلمسازی درست را طی کنند. این مسیری است که در دنیا و حتی همین ایران خودمان خیلی از کارگردان‌ها رفته‌اند و به نتیجه خوبی هم رسیده‌اند اما چرا کارگردان‌های ایرانی با این همه تجربه ساخت فیلم 90 دقیقه‌ای هنوز هم که هنوز است در ساخته‌های چندم خود چیزهایی را به مخاطب ارائه می‌کنند که بسختی برای یکبار دیدن قابل تحمل است؟ کافی است چند فیلم را با حذف عنوان‌بندی در هم تدوین کنیم. واقعا چه کسی می‌تواند تفاوتی میان این فیلم‌ها قائل شود و آنها را از همدیگر تفکیک کند؟ تا به حال به پاسخ این پرسش فکر کرده‌اید؟

رضا استادی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها