کی چی گفت

خداداد عزیزی همیشه عصبانی در ایسنا: «دست فدراسیون و کمیته انضباطی درد نکند چون اگر تعلیق شویم، نمی‌توانیم بازی کنیم؛ ما هم که پول برای سفر به همدان نداشتیم، پس همان بهتر که تعلیق شدیم».

کد خبر: ۲۰۳۲۲۹

فرزند «جان مک کین» نامزد جمهوریخواهان در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا گفت: پدرم ترجیح می‌دهد مرا «احمق» صدا کند. به گزارش برنا، «اندی مک کین» گفته است: گاهی که از پدرم یک سوال می‌پرسم او به من چنین پاسخ می‌دهد «چه می‌خواهی ‌ای احمق کوچک؟».

حالا بعد از پایان المپیک و افتادن آب‌ها از آسیاب! کم‌کم ورزشکاران حرف‌ها و دلایل اصلی‌شان را می‌گویند. «باور کنید پیش از اعزام به المپیک مجبور شدم از مادرم پول قرض کنم چون روی مدال المپیک حساب می‌کردم.
نمی‌توانم خانه‌ام را بفروشم و طلب طلبکاران را بدهم. بحث مدال، فکرمان را خراب کرده بود در حالی که خارجی‌ها راحت مسابقه می‌دادند و هیچ استرسی نداشتند. پس از مسابقه و قبول شکست انگار همه چیز برای ما تمام شده بود و تازه بدبختی شروع شده است. آدم که نکشته‌ایم که اینقدر باید تحت فشار باشیم.» اینها گلایه‌های حاجی‌آخوندزاده ملی‌پوش جودوی ایران بود که به ایسنا گفته بود.

سعید ابراهیمی کارگردان فیلم به یاد ماندنی «نار و نی» حسابی دلش از تهیه‌کننده‌ها خون است. او به فارس گفته است: «در به ‌وجود‌آمدن فاصله 12 ساله از فیلم اول خود با نام «نار و نی» در سال 67 تا ساخته شدن «تک‌درخت‌ها» در سال 79 من هیچ تقصیری نداشتم و مسیر سینمای ایران در طی این سال‌ها به گونه‌ای بود که تهیه‌کننده‌ای برای ساخت فیلمنامه‌های من وجود نداشت».

خسرو آواز ایران هم در اولین جلسه از سومین دوره آموزش‌های خود گفته است: «شیوه تمرین برای نتیجه‌گیری بهتر، بسیار مهم است. خوب گوش کردن و تکرار در آواز، 2 اصل اساسی است که خوشبختانه شما از آنها دور نیستید».

«هوشنگ گلمکانی چند سال پیش گفته بود خیابانی چون چاق است نباید فوتبال گزارش کند. تلفن کردم بهش و گفتم شما نباید فیلم نقد کنی چون عینکی هستی و شاید جنیفر لوپز را دمی مور ببینی. به من گفت خیلی پررویی و شروع کرد به من بد و بیراه گفتن. الان می‌گوید نه این حرف‌ها نبوده. خب چرا.» اینها همه حرف‌های خود خیابانی است که در مصاحبه با چلچراغ حسابی از خجالت روزنامه‌نگاران درآمده است: «من، جواد خیابانی، پرچم‌فروش بودم. تخمه‌فروش بودم. توی همین استادیوم بیسکوئیت می‌فروختم سال 58، 59، 60، 63... تخمه، ساندویچ، آفتابگیر می‌‌فروختم. نمی‌گویم چون بارفروش بودی حالا کار بدی کرده‌ای که روزنامه‌نگار شده‌ای، اما می‌گویم تو که بارفروش بوده‌ای آیا سواد روزنامه‌نگار شدن را پیدا کرده‌ای؟ من تخمه می‌فروختم اما با پولش اولین چیزی که می‌خریدم مجله‌ها بود. من باربری می‌کردم، حمالی می‌کردم، اما اولین چیزی که می‌خریدم مجله‌ها بود».

مدیرعامل شرکت ساماندهی مشاغل و صنوف مزاحم شهر تهران گفت: تا زمانی که جوی‌ها مملو از آشغال است و براحتی در آنها، تکه‌های پیتزا و ساندویچ پیدا می‌شود، دیگر هیچ موشی به سراغ تله‌های سمی نمی‌رود!