یاد روز بزرگ حضور مردم

سال 1356 دانشجوی سال سوم دانشکده فنی دانشگاه تبریز بودم. در بهمن آن سال مساله مهم برای دانشجویان مسلمان ، چگونگی برپایی مراسم اربعین شهدایی بود که در روز نوزدهم دیماه ، در شهر قم به دست ایادی رژیم شاهنشاهی مظلومانه به شهادت رسیده بودند.
کد خبر: ۱۲۶۵۷۳

در آن دوران ، جامعه ایران در اختناق شدیدی به سر می برد. رژیم شاهنشاهی در اوج قدرت و تسلط بر مردم بود و هرگونه جنبش اجتماعی سیاسی را بشدت سرکوب می کرد. دانشگاه ها نیز تحت کنترل ساواک (سازمان امنیت و اطلاعات شاه) قرار داشتند و از سوی گارد دانشگاه ، دانشجویان نیز تحت نظر و مراقبت دائمی بودند ؛ بنابراین تلاش برای برپایی حرکتی از سوی دانشجویان در بزرگداشت شهدای قم ، دغدغه بسیاری از دانشجویان مبارز بود. گفتنی است که 6 نفر از طلاب و مردم قم در روز 19 دی سال 1356 که در اعتراض به مقاله روزنامه - که اطلاعات که علیه حضرت آیت الله خمینی منتشر شده بود - در خیابان های قم به تظاهرات پرداخته بودند ، با تیراندازی ماموران رژیم به شهادت رسیده بودند.

دانشجویان 2 هفته پیش از 29 بهمن تلاش کردند در بازار تبریز تظاهراتی در حمایت از آیت الله العظمی خمینی ، مرجع بزرگ تقلید شیعیان جهان که به صورت تبعید در نجف اشرف به سر می بردند و نیز در اعتراض به کشتار طلاب و مردم قم در 19 دی برگزار کنند. در این حرکت اعتراضی ، بازاریان تبریز با اشاره آیت الله محمدعلی قاضی طباطبایی ، روحانی مبارز و برجسته تبریز ، با دانشجویان همراه شدند ؛ ولی برپایی مراسم چهلم شهدای قم اقدام مهمی بود که از عهده دانشجویان دانشگاه به تنهایی برنمی آمد.
پرچمداری را می خواست تا نفوذ کلام وی و محبوبیت الهی او ، مردم تبریز را به مسجد بکشاند و آنان را در مقابل رژیم شاه به حرکت درآورد. خوشبختانه ، تبریز از وجود خمینی آذربایجان بهره مند بود. او آیت الله قاضی طباطبایی بود ؛ مبارزی که در جریان قیام 15 خرداد 1342 از سوی رژیم شاهنشاهی زندانی شده بود و مردم تبریز او را ازجان و دل دوست می داشتند. مدتی پیش در تبریز مراسم بزرگداشت فرزند امام خمینی ، آیت الله سیدمصطفی خمینی در مسجد بازار پنبه فروشان باشکوه زیادی از سوی آیت الله قاضی طباطبایی برگزار شده بو و روزهای پس از واقعه 19 دی تعدادی از علمای مبارز در برخی مساجد بازار تبریز و نیز مسجد سیدحمزه به طرح جنایات رژیم شاهنشاهی به صورت تلویحی می پرداختند و زمینه لازم میان مردم برای برپایی یک حرکت گسترده به وجود آمده بود.
علمای قم با صدور اعلامیه هایی چهلمین روز شهادت شهدای 19 دی که مصادف با ایام شهادت امام صادق (ع) بود را روز عزای عمومی اعلام کرده بودند. گذشت حدود 40 روز از جنایت جلادان شاه در قم ، زمینه لازم را در افکار و اذهان مردم متدین تبریز برای اعتراض به فجایع عمال شاهنشاهی به وجود آورده بود. آیت الله قاضی طباطبایی همراه برخی علمای دیگر تبریز طی صدور اعلامیه ای ، از مردم دعوت کردند برای بزرگداشت شهدای قم در روز شنبه 29 بهمن ماه ، ضمن تعطیل بازار و مغازه ها ، در مسجد قزلی در مدخل بازار تبریز گرد هم آیند. در آن روز تلاش زیادی شد تا دانشجویان ابتدا در دانشگاه تبریز دست به تظاهرات اعتراضی به مناسبت چهلم شهدای قم بزنند و سپس دسته جمعی به سوی مسجد قزلی حرکت کنند ، ولی امکان برپایی چنین حرکتی به وجود نیامد و فقط صدای یک بمب صوتی ضعیف در فضای دانشگاه ، توجه همه را به یاد شهدای قم جلب کرد.
دانشجویان مبارز به صورت جداگانه خود را به مرکز شهر برای شرکت در مجلس ترحیم شهدا به ابتدای بازار رساندند. من هم برای ساعت حدود 9 صبح ، خود را جلوی مسجد حاجی میرزا یوسف آقا (قزلی) ابتدای خیابان فردوسی رساندم. از حضور انبوه مردم گرد آمده در آنجا تعجب کردم و بخوبی فهمیدم که شعور و احساس مذهبی مردم ، تنها قدرتی است که می تواند براحتی اقشار مختلف را دور هم جمع کند.
نیروهای رژیم شاه از ترس حضور مردم درهای مسجد را بسته بودند و در مقابل اصرار آنان برای باز کردن خانه خدا به روی خلق خدا ، اقدام به اهانت به مسجد و مردم کردند. سرگرد حق شناس ، رئیس کلانتری 6 تبریز با اهانت ، خطاب به مردم جمله ای با این مضمون گفت: «چرا می خواهید وارد این طویله شوید؛!» این جمله ، آغاز واکنش خشم آلود مردم بود. رئیس کلانتری در واکنش به عصبانیت مردم به ناگاه با کلت خود به سینه آقای محمد تجلی یکی از دانشجویان دانشگاه که جلوی در مسجد ایستاده بود ، شلیک کرد و او را به شهادت رساند. بلافاصله جنازه این شهید مظلوم ، جلوی مسجد روی دستان مردم خشمگین قرار گرفت و ناگهان شرایط دگرگون شد.
مردم که چنین جسارتی را با چشمان خود از سوی عوامل رژیم دیکتاتوری مشاهده کردند ، یا حسین گویان به خیابان های شهر سرازیر شدند. تا آن روز چنین جمعیت عظیمی را یکجا و هماهنگ و همدل و هم جهت با یکدیگر ندیده بودم. در این لحظه به یکباره ، همه شهر یکپارچه اعتراض و اعتصاب و فریاد شد. در اولین لحظات یک موتور و یک اتاقک پلیس جلوی بازار از سوی مردم خشمگین به آتش کشیده و سیل جمعیت از هر سو در خیابان ها سرازیر شد. به همراه جمعیت در حرکت بودم که ناگهان متوجه شدم ساعتهای زیادی است در حال تظاهرات علیه رژیم شاهنشاهی هستیم و کیلومترها در خیابان های مختلف راه پیموده ایم.
در آن روز تا میدان راه آهن با مردم به شعار دادن علیه رژیم شاهنشاهی پرداختیم. با دوست دانشجویی از بچه های شمال به نام آقای محمدی یا محمدپور در طول مسیر همراه بودیم. از خوشحالی حضور مردم در پوست خود نمی گنجیدیم. مردم در آن روز طعم آزادی از رژیم استبداد و اختناق را برای چند ساعتی چشیدند. شب که به خوابگاه شاهید در روبه روی در غربی دانشگاه برگشتم ، وقتی به اتاق 309 که محل سکونت من و حدود 8 نفر دیگر از دانشجویان بود رفتم ، بیشتر دانشجویان آنجا را ترک گفته بودند.

ایستمیروخ بیز شاهی والسلام


در فضای دانشجویی هیچ گاه کسی فکر نمی کرد که مردم این گونه وسیع و پر جوش و خروش و خودجوش به یکباره فضای شهر را از دست رژیم شاهنشاهی خارج کنند. آن روز شهر در دست مردم بود و هر کجا که نمادی از رژیم شاهنشاهی بود خود را از چشم و خشم مردم پنهان می کرد. مردم در مسیر خود به هر آنچه مظهر حاکمیت و فرهنگ شاهنشاهی بود ، حمله می کردند. به دفتر حزب رستاخیز ، حزب شاه ساخته ، در محله امیرخیز و انتهای خیابان شتربان حمله شد.
در تلاش برای پایین کشیدن مجسمه شاه از میدان دانشسرا یک نفر به شهادت رسید. مردم به مراکز فساد و انحطاط مثل مشروب فروشی ها و سینماها که فیلمهای فاسد را نشان می دادند ، یورش بردند ، ولی هیچ کس به اموال عمومی صدمه ای نمی زد. مردم به صورت خودجوش حرکت می کردند و شعار می دادند. بظاهر کسی یا گروهی ، سازماندهی آنها را به عهده نداشت ، ولی آنچنان منظم و با صلابت و با دقت حرکت می کردند و شعار می دادند که انگار همه چیز از پیش هماهنگ شده است ؛ البته یک نوع سازماندهی مسجدی و مردمی در تظاهرات به چشم می خورد. مردم در رفتار خود و در شعارهای خود نشان دادند که چه چیزهایی نمی خواهند و چه آرمان هایی دارند و به دنبال چه چیزی هستند. شعارها عبارت بود از لااله الاالله ، یاحسین ، صلوات ، یا صاحب الزمان ، الله اکبر ، درود بر خمینی ، مرگ بر شاه و ایستمیروخ بیز شاهی والسلام ، یعنی ما شاه نمی خواهیم

پس از مدتی ، فردی را که به پایش تیر خورده بود به اتاق ما آوردند. او یحیی صفوی نام داشت که قبلا دانشجوی دانشکده علوم تربیتی دانشگاه تبریز بود و در حین عبور با پیکانی که آقای حمید سلیمی آن را می راند در چهارراه منصور از سوی ساواکی ها که در تعقیب تظاهرکنندگان تیراندازی می کردند ، گلوله آنها به خودروی ایشان اصابت کرده بود و در خودرو مجروح شده بود. آقای مهندس حمید سلیمی پس از پیروزی انقلاب اسلامی در جریان جنگ تحمیلی و در عملیات والفجر 8 در اواخر بهمن ماه سال 1364 به شهادت رسید.
مدتی بعد ، دوست دیگری به نام آقای بهرام محسنی که دانشجوی رشته جغرافیا بود و وی نیز از ناحیه پا ، در حین تظاهرات 29 بهمن تیر خورده بود را به اتاق ما آوردند. علت انتقال مجروحان به اتاق ما این بود که بیمارستان پهلوی در جلوی خوابگاه شاهید قرار داشت و برای گیر نیفتادن زخمی ها ، آنها را پس از پانسمان اولیه ، فوری از بیمارستان خارج می کردند تا به یک محل امن برسانند. یکی از دانشجویان پزشکی به نام آقای محمد هاشمی در مداوای اولیه زخمی ها تلاش زیادی می کرد. افراد تیر خورده را بلافاصله از ترس هجوم ماموران ساواک به خوابگاه و از آنجا نیز به محل امن تری انتقال می دادند.
اذان صبح که برای نماز از خواب برخاستم ، به ناگاه ماموران ساواک به اتاق 309 هجوم بردند و مرا با اسم صدا کردند و وقتی از شناسایی من مطمئن شدند ، مرا با چشمان بسته و با سرعت ، به جرم شرکت در تظاهرات 29 بهمن ، به مرکز ساواک تبریز بردند. در سلول انفرادی ساواک متوجه شدم تعداد دیگری از دانشجویان و مردم شرکت کننده در تظاهرات چهلم شهدای قم را به زندان ساواک آورده اند. من جزو 15 نفر از اولین کسانی بودم که ساواک با اسم به دنبال آنها آمده و آنها را دستگیر کرده بود. این اولین بار بود که چهره واقعی رژیم شاهنشاهی را از نزدیک می دیدم.
در آن زمان شاه می گفت در کشور فضای باز سیاسی ایجاد و شکنجه از زندان ها برداشته شده است ، ولی ورود من به ساواک با پذیرایی چک و لگد ، دستبند قپانی و بطری نوشابه همراه بود و در همان لحظات اول سر و صورتم خونین شد و بخوبی دریافتم که معنی شکنجه چیزی فراتر از این نوع رفتارهای خشن و حیوانی است و این حرکات جزو اقتضای ذاتی ماموران ساواک است.
نیش عقرب نه از ره کین است
اقتضای طبیعتش این است
چهره وحشتناک یکی از ساواکی ها به نام نادری که وقتی دریچه سلول مرا باز می کرد ، به یاد شمر ذی الجوشن می افتادم. هنوز از خاطر من پس از گذشت سالیان دراز پاک نشده است.
آرام آرام افراد بیشتری از اقشار مختلف مردم را دستگیر و به زندان می آوردند. ازجمله یکی از دانشجویان دانشکده ادبیات که دستش تیر خورده بود به نام آقای حسین علی نژاد را کنار سلول من آوردند. دوستان دانشجوی دیگری را نیز ازجمله آقای نادر نوری ، علی قیامتیون ، سیدمحمود دهنوی ، حسام الدین صفویه ، محمدعلی صائمی ، محمد صفری و... را دستگیر کردند که از صدای آنها توانستم از پشت دیوار سلول به هویت آنان پی ببرم.
حجت الاسلام ابراهیم رازینی همدانی را نیز به سلول دیگری در ساواک بردند. گفتنی است آقای نادر نوری پس از پیروزی انقلاب اسلامی به دست اعضای منافقین در تبریز ترور شد و به شهادت رسید. پس از مدتی زندانی بودن در ساواک ، به دلیل فراوانی شمار زندانیان ، تعدادی از آنها ازجمله مرا به زندان پادگان تبریز منتقل کردند. در آنجا با یک سرباز زندانی برخورد کردم که منتظر اعدام بود. او احمد احمدی نام داشت و اصالتا اهل قم و ساکن حوالی میدان خراسان تهران بود. آن گونه که خود می گفت از دستور مافوق خود برای تیراندازی به سوی مردم در تظاهرات 29 بهمن تبریز خودداری و در عوض به سوی فرماندهان خود تیراندازی کرده بود. او را در سلولی انفرادی و با هوای سرد نگهداری می کردند.
ما را در یک سلول نسبتا عمومی ، در کنار سلول وی جای داده بودند و برای رفتن به دستشویی می توانستیم او را دیده و سخنان مختصرش را بشویم. بعدها که از زندان آزاد شدم متوجه شدم آن دلیرمرد به دست جلادان رژیم شاهنشاهی اعدام شده است.
در مجموع در قیام مردم تبریز در روز 29 بهمن 1356 ، 14 نفر به شهادت رسیده و دهها نفر نیز زخمی شدند و هزاران نفر هم بازداشت شدند که ساواک برای حدود 600 نفر آنها پرونده تشکیل داد. شهدا از همه اقشار ملت بودند ، کارگر قالیبافی ، بازاری ، دانشجو ، کشاورز و دیگر مردم عادی که سن آنها بین 17 تا 65 سال بود.
شاه ، قیام مردم تبریز را به کمونیست ها و افرادی که از آن سوی مرزها آمده اند ، نسبت داد. او نمی خواست بپذیرد که مردم ایران ، خود او و رژیمش را برنمی تابند و اگر فرصتی بیابند مخالفت خود را با وی نشان می دهند. این قیام برگزاری مراسم چهلم ها را در ایران به یک سنت براندازی رژیم شاهنشاهی تبدیل کرد و راهگشای قیامهای بعدی مردم در شهرهای یزد و جهرم و کرمان شد. قیام 29 بهمن تبریز بسیار گسترده تر از آنچه در قم اتفاق افتاد ، بود و حکایت از عمق نفوذ مذهب میان مردم و ناراحتی عمیق آنها از سلطنت پهلوی داشت و به خوبی نشان داد رژیم شاهنشاهی از کمترین پایگاه مردمی نیز برخوردار نیست.
این قیام موجب شد مردم آذربایجان در مسیر نهضت امام خمینی (ره) یک گام بلند بردارند و شوک عظیمی را به رژیم سلطنتی وابسته به امریکا وارد کنند و ناقوس سقوط او را به صدا درآورند. آذربایجان ، نقش برجسته خود را در انقلاب اسلامی به این گونه ایفا و وفاداری خود را به اسلام ، فراتر و بالاتر از هر چیز به همگان نشان داد.


دکتر حسین علایی
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها