گذر آرام زندگی؟

نویسنده‌ای گفته هنگام بازگشت از بنارس دیگر همان آدمی نیستی که به بنارس رفته بودی.
کد خبر: ۱۲۳۵۸۸۷

گلستان در خاطراتش تعریف می‌کند که در کرانه رود گنگ پلکانی وجود دارد که زنان و مردان سالخورده با لباس سفید روی آن می‌نشینند. «پنجاه شصت نفر، عین مجسمه. بی‌حرکت، ساکن و چشم‌دوخته به جریان آرام آب. چشم‌دوخته به گذر آرام زندگی.» این سالمندان منتظر آمدن کشتی نیستند. نشسته‌اند تا مرگ سراغ‌شان بیاید. در همان زمانی که گلستان آنجا بوده واقعا یکی از آنها خم می‌شود، می‌افتد و زندگی‌اش به پایان می‌رسد.
این تصویر تکان‌دهنده ربطی به آنچه که ما برای سال‌های دورمان تصور می‌کنیم، ندارد. آرامش آن چند نفر و انتظارشان برای مرگ با اضطرابی که جامعه ما با آن درگیر است نسبتی ندارد. واقعیت این است که وضعیت معیشتی در این سال‌ها سالمندی را ترسناک‌تر از قبل کرده. در خبرها آمده که ایران تا 20 سال بعد سالمندترین کشور منطقه خواهد بود. برای خیلی از ما که آن زمان در دسته سالمندان قرار می‌گیریم، اولین دغدغه نزدیک شدن به پایان زندگی نیست. مشکلات اقتصادی جلوتر از هر فکر و خیالی ایستاده‌اند و مثل سدی نمی‌گذارند که فکر آدم به سمت دیگری برود: «تا آن موقع می‌توانم خانه‌ای برای خودم بخرم؟»، «اگر به اندازه حالا نتوانم کار کنم مخارج زندگی را از کجا تامین کنم؟»
و «هزینه‌های سرسام‌آور درمان را چطور بپردازم؟»
منتشر شدن این آمار در کنار اخبار گرانی و افزایش آمار ابتلا به بیماری‌های مختلف، پازل ترسناکی را برای مردم می‌سازد. پازلی که در آن تصویر آینده خوشایند نیست. گریزی از سالمندی نیست، ولی بر ناامیدی و اضطراب و ترس از آینده، می‌توان غلبه کرد. شاید اگر وضعیت درمانی بهبود پیدا کند و خبرهای خوشی از ثبات اقتصادی به گوش مردم برسد دورنمای دوران بازنشستگی خوشایندتر شود.

زهره ترابی

روزنامه نگار

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها