در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
همه چیز عادی به نظر میرسید تا اینکه بهتدریج احساس من نسبت به این رابطه عوض شد. کشش و علاقه من برای رسیدن به روز دورهمی رنگ و بوی دیگری به خود گرفت و یکی از علتهای اصلی آن شاید نوع پوشش و برخورد صمیمانه همسر حمید بود که بهشدت فکر مرا درگیر خود کرده بود و یک لحظه هم مرا به حال خود رها نمیکرد.
رفتار مرجان با این نوع پوشش و برخورد بسیار صمیمانه در برابر چشمان همسرش و همسرم برای من
چراغ سبزی واضح برای ارتباطی پنهانی بود. مدام در ذهنم تمام لحظات بودن کنار مرجان ورفتارهای دوستانه و نوع پوشش راحت او را مرور میکردم و به نتیجهای جز اینکه او نیز مایل به ارتباط پنهانی با من است، نمیرسیدم.
هربار که او را میدیدم این آتش شعله ورتر میشد و فکر رسیدن به لحظه دیدار پنهانی با مرجان هر بار بیشتر از قبل ذهنم را پر میکرد. سرانجام این توجه به درجهای از وابستگی و اشتیاق رسید که تصمیم گرفتم به دیدارش بروم و این احساس را که در وجود هر دوی ما وجود داشت بدون ترس و ملاحظه با او درمیان بگذارم و خیال هردویمان را از متقابل بودنش راحت کنم.
یک روز که از تنهایی مرجان مطمئن بودم و میدانستم حمید در خانه نیست، راهی منزل آنها شدم. در زدم و مرجان در را برایم باز کرد و با اینکه از دیدن من در آن ساعت روز متعجب شده بود، مرا به درون خانه دعوت کرد.
چند دقیقهای که از حضورم گذشت مرجان برای پذیرایی میوه آورد و من هنوز میوه را تمام نکرده، خواستم به او نزدیک تر شوم که عصبانی شد و شروع به داد و فریاد کرد و خواست که سریع آنجا را ترک کنم.
باورم نمیشد دچار سوءتفاهم شدهام. بهشدت احساس ناکامیو شرمندگی میکردم و از طرفی از ترس اینکه مرجان قضیه امروز را به گوش حمید برساند، نمی توانستم همینطوری خانهاش را ترک کنم. چارهای نداشتم. سرخورده و مستأصل مانده بودم و نمیدانستم باید چه کاری انجام بدهم. به خودم که آمدم پیکر بیجان مرجان را در برابر خود دیدم. خواستم خانه را ترک کنم که زنگ در به صدا درآمد.
از بخت بد من، دختر مرجان و حمید، همان لحظه از مدرسه رسیده بود. نمیتوانستم او را پشت در نگه دارم، چون توجه همسایهها جلب میشد و از طرفی مرا میشناخت و بهراحتی قضیه قتل مرجان به دست من لو میرفت. مجبور شدم به تصمیمات اشتباه خود ادامه دهم. در راباز کردم و کودک را به درون خانه کشاندم و دخترک بیگناه بیخبر از همه جا را خفه کردم. برای از بین بردن آثار جنایت، خانه را آتش زدم و خارج شدم، ولی ترسیدم با توجه به پذیرایی مرجان از من نشانه و علامتی از حضور من آنجا مانده باشد به همین دلیل همان دور و بر ماندم و با حضور نیروهای آتشنشانی به بهانه کمک، همراه آنها وارد خانه شدم و همانطور که آنها بعد از خاموش کردن آتش مشغول بررسی اجساد بودند خواستم باقیمانده میوه روی میز را بردارم که یکی از ماموران متوجه من شد و دستگیرم کرد. بهراحتی به خاطر یک سوءتفاهم، زندگی دو نفر را گرفتم و زندگی مشترک خود و حمید را نابود کردم.
نظریه کارشناس
حفظ پوشش مناسب و شؤونات اخلاقی و مذهبی در روابط خانوادگی از جمله عوامل کنترلکننده ذهنهای بیماری است که از خودکنترلی کمیبرخوردارند.
در شرایط کنونی جامعه باید در مورد دعوت افراد به حریم خصوصی و خانوادگی حساس باشیم و بدون شناخت کافی به راحتی با اطرافیان روابط صمیمانه برقرار نکنیم.
به یاد داشته باشیم بسیاری از پیامهایی که بین ما و سایر افراد رد و بدل میشود بهصورت غیرکلامیاست و در بسیاری مواقع ما بدون اینکه کلامیبه زبان بیاوریم با نوع پوشش و رفتار خود به انتقال پیام به مخاطب خود میپردازیم. در پرونده مطرح شده نیز مقتوله بدون قصد و نیتی خاص و تنها براساس فرهنگ خانوادگی خود رفتار میکرد، بدون آنکه بداند پیام غیرکلامی منفی را در مورد شخصیت و احساسات خود در برابر یک فرد بیمار و منحرف به نمایش میگذارد. سوءتفاهمیکه به قیمت جان خود و فرزندش تمام شد.
حتی اگر فردی مذهبی نیستیم حداقل به اخلاقیات پایبند باشیم و وقتی کسی ما را در حلقه دوستان و نزدیکان خود وارد کرد و مورد اعتماد و اطمینان او قرار گرفتیم به این اعتماد خیانت نکنیم و به خانواده او مانند خانواده خود نگاه کنیم نه شکاری برای هوسرانی و هوسبازی.
سمانه مهربانی
تپش
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین: