غیرت یک همشهری باعث به زندان افتادن او شد

مردی که دستبند آهنی به دست داشت و دو ژاندارم مسلح در طرفین او قرار گرفته بودند، در دادسرا با خبرنگار ما درددل می‌کرد.

ساعت ده صبح بود که دو ژاندارم مسلح این مرد را به دادسرا آوردند او که خود را محمد ورومینی معرفی می‌کرد در جواب خبرنگار ما که علت دستگیر شدنش را پرسیده بود، گفت: چندی پیش با زن و بچه‌ام از تبریز به تهران آمدم تا شاید در این شهر کار و کاسبی بهتری پیدا کنم. در اینجا پس از مدت‌ها چون کار مطابق میل خود را نیافتم و سرمایه‌ام نیز در شرف اتمام بود و تصمیم گرفتم دستفروشی کنم.

همشهری باغیرت

در خیابان شیر و خورشید محلی پیدا کردم و در آنجا روزها در گوشه خیابان بساط خود را پهن می‌کردم و به دستفروشی می‌پرداختم و با درآمدی که داشتم خرج زن و بچه‌ام را تامین می‌کردم.

اما صبح دیروز با یک اشتباه زندگی خود و سرنوشت بچه‌هایم را عوض کردم. متهم در حالی که به دستبند آهنی اشاره می‌کرد افزود: این دستبند را در حقیقت خود من زده‌ام، زیرا معتقدم این اعمال آدم است که همیشه باعث شکست و گرفتاری‌اش می‌شود. بله، صبح دیروز من در کنار بساط خود نشسته بودم که جوانی نزد من آمد و گفت: همشهری! تبریزی‌ها آدم‌های باغیرتی هستند، امروز باید به من کمک کنی. پرسیدم چه کمکی از دست من ساخته است. جواب داد: نیم ساعت پیش به من خبر دادند که زنم در تبریز گم شده است و از آن وقت تا حالا از غصه دارم دیوانه می‌شوم پول هم ندارم کرایه ماشین بدهم و به تبریز بروم و به جست‌وجوی زنم بپردازم، صدقه هم از کسی نمی‌خواهم. آمده‌ام خواهش کنم این ابزار کار مرا بردار و مبلغی به من بده تا خود را به تبریز برسانم. اگر تا آخر ماه برگشتم که پولت را می‌دهم و ابزار را می‌گیرم وگرنه از شیر مادر، حلال ترت باشد!

متهم افزود: دل من به حال این مرد سوخت و مبلغی به او دادم و ابزارش را که مقداری ماله و تیشه و تراز بنایی بود، گرفتم. سه ساعت بعد یک ژاندارم و یک مرد به بساط ‌ من نزدیک شدند. مرد شخصی تراز را برداشت و اسمش را روی آن خواند و به ژاندارم اشاره کرد و او مرا گرفت و به پاسگاه خزانه امامزاده حسن برد. در آنجا معلوم شد که دیشب دزد به خانه مرد بنا دستبرد زده و ضمن سرقت اموال او، ابزار کارش را نیز دزدیده و چون ابزارها خریدار نداشت با آن حقه آنها را نزد من گرو گذاشته است و الان مرا به اتهام خرید اموال مسروقه و شرکت در سرقت به زندان خواهند انداخت.