مشاوره سایت سرا - سرای مشاوره (این خبر برای نمایش نیست)

کد خبر: ۶۶۸۷۵۲
newsQrCode
برچسب ها: مشاوره
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۱ انتشار یافته: ۶۴۵
یك شهروند
Iran, Islamic Republic of
۱۵:۵۱ - ۱۳۹۳/۰۶/۲۲
۰
۲
من ۵ سال پیش طلاق گرفتم. مهریه‌ام را بخشیدم و فرزندم را گرفتم و برای فرزندم كه ۴ سال داشت، نفقه نخواستم و این نكته در طلاق نامه قید شده است. الان می‌توانم اقدام كنم و نفقه فرزندم را بگیرم؟
میثم عالمی
Iran (Islamic Republic of)
۱۷:۲۶ - ۱۳۹۳/۰۶/۲۲
۳
۲
با سلام من علاقه به دانستن مسائل حقوق اجتماعی شهروندی دارم لطفا كتاب یا وب سایتی با ذكر نحوه دسترسی معرفی كنید.
مژگان
Iran, Islamic Republic of
۱۷:۳۹ - ۱۳۹۳/۰۶/۲۲
۰
۰
سلام . ممنون كه این بخش رو راه اندازی كردید . مدتی است در زندگی مشترك من مشكلی پیش آمده و آن این است كه همسرم بدون مشورت و اطلاع من بخشی از حقوقش رو صرف مشكلات مالی خواهر و برادرش می كنه ، من اصلا حرفی ندارم برای این كار . ولی می گم خوبه من هم در جریان باشم ولی او می گه خودم كار كردم ، پول خودمه . دوست دارم هر طور بخوام خرجش كنم . بدتر اینه كه خود ما گاهی نیازهایی داریم كه برای انجام آنها با مشكل مالی مواجهیم . مثلا ماشین لباسشویی نیاز دارم ، ولی همسرم می گه فعلا دستم تنگه اما هزینه صاف كاری برادرش رو پرداخت می كنه . همین موضوع همیشه باعث ناراحتی ما می شه . لطفا مشاوران شما به من بگن كه من چگونه باید با این مشكل برخورد كنم .
زهره
Iran, Islamic Republic of
۱۹:۰۹ - ۱۳۹۳/۰۶/۲۲
۹
۲
سلام . من كودكی 11 ساله پسر دارم كه خیلی لج بازه و هر چیزی ببینه می خواد . چند روز پیش سماجت كرد گه گوشی موبایل پیشرفته می خواد . براش خریدیم . الان پاشو كرده تو یك كفش كه مودم و اینترنت می خواد در حالی كه من می دونم براش مضره ولی بد قلقی می كنه . لطفا ما رو راهنمایی كنید
فاطمه
Iran (Islamic Republic of)
۰۸:۰۷ - ۱۳۹۳/۰۶/۲۳
۲
۰
سلام. من دو ساله كه عقد كردم شوهرمو خیلی دوست دارم اونم البته نشان داده كه دوسم داره اما اونطور كه شنیدم شوهرم تو مجردی خیلی كارا كرده و دوستان مونث زیادی داشته، حالا بعد از گذشت دو سال متوجه شدم كه همسرم با چند نفرشون پیامكی در ارتباطه حالا بیشتر از حد پیامكه یا نه نمیتونم ثابت كنم و اطلاعی ندارم...توی این دو سال ما مشكلات مالی جدی داشتیم و هنوز هم داریم و من توی این شرایط سخت پای زندگیم بودم و از هیچ كاری هم دریغ نكردم برای بهبود شرایط اما حالا از وقتی متوجه این موضوع شدم دلم سرد شده ازش و وقتی خیلی ناراحت شدم و حتی به روش هم آوردم اون ازم عذرخواهی كرد و گفت اشتباه كرده اما این كارا رو به خاطر اینكه ازشون پول طلبكار بوده كرده و چون شرایط مالیش بده این كارو كرده ولی من باور نمی كنم با اینكه همش میگه دوستت دارم و من بهتر از تو رو نمیتونستم پیدا كنم اما بازم باورش ندارم...بگین چیكار كنم؟؟ اینم بگم من نمیخوام كارم به طلاق بكشه...شوهرم تو شرایط سختی بزرگ شده، پدر و مادرش وقتی كه خیلی بچه بوده از هم جدا شدن و مجدد ازدواج كردند در حال حاضر هم پدرش به هیچ عنوان پشتیبان بچه هاش نیست و اینها تنها رو پای خودشون وایستادن...شوهر من هم به دلیل بلندپروازی و اینكه میخواد جلو كسی كم نیاره پاشو از گلیمش بیشتر دراز كرده و به مشكلات مالی بدی برخورد كرده...با همه این شرایط و اینكه من همجوره پاش بودم اما حس میكنم نسبت بهم بی وفا شده و شاید خیانتی در كار باشه...از طرفی زندگیمو دوست دارم...ممنون میشم راهنماییم كنیم كه به شدت فكرم مشغوله
mehrdad
United States of America
۰۹:۰۴ - ۱۳۹۳/۰۶/۲۳
۰
۵
من مهرداد 27 سال سن دارم پدر و مادر حدود 15 سال است كه از هم جدا شده اند .كه من در طی این مدت نزد پدرم بودم اما پیش مادرم هم میرفتم خلاصه تا چند سال پیش پدرم سرناسازگاری گذاشت كه یجوری ازشرما خلاص بشه .اینم بگه كه من اهل رفیق بازی دود و این چیزها نیستم. تا اینكه كاری كرد من از خونه بزنم بیرون .خلاصه من الان خیلی تنها هستم در ضمن 1 خواهر دارم كه پیش مادرم هست مادرم هم منو خونه اش راه نداد واقعا تنها و افسرده هستم كم كم برای اینكه تنهاییم را پر كنم سراغ مواد رفتم . دوست دارم ازدواج كنم اما دستم خالیه كسی را هم ندارم كه حمایتم كنم.همش دارم به خودكشی فكر می كنم .لطفا راهنمایی بفرمایید ممنون.
نگارا
Iran (Islamic Republic of)
۰۹:۲۸ - ۱۳۹۳/۰۶/۲۳
۰
۰
من 9ماه عقد كردم . 1/5 ماه هم هست عروسی تو این مدت 9 ماه همش زود از كوره در میرم
مهربونم ولی همش شوهرمو اذیت می كنم جایی هم زندگی می كنم كه مشاوره نداره
هرچی میگه به كل كل و مشاجره از طرف من منجر میشه خیلی خوبه و خوش اخلاق (شوهرم) ولی من ....چیكار كنم؟
مهدی
Iran (Islamic Republic of)
۰۹:۴۱ - ۱۳۹۳/۰۶/۲۳
۲
۰
با سلام و عرض خسته نباشید
من و همسرم 1سال است كه ازدواج كردیم ولی متاسفانه با هم سازگاری نداریم .برای جدایی چه كارهایی باید انجام دهیم.مهریه 400 سكه طلاست .چگونه باید پرداخت كنم ؟یا می توانم پرداخت نكنم؟چه پرداختهایی به غیر از مهریه باید انجم دهم؟من یه واحد آپارتمان دارم كه سندش به نامه منه ولی كله پوله آپارتمان رو بابا و داداشم داده اند .ایا می توانم این آپارتمان را به برادر و پدرم برگردانم؟
شرایط و نحوه اعمال پرداخت مهریه به صورت اقساطی به چه نحوی می باشد؟
با تشكر از راهنماییتان
حمید
Iran (Islamic Republic of)
۰۹:۴۱ - ۱۳۹۳/۰۶/۲۳
۰
۱
با سلام
مدتی است با همسرم دچار مشكل هستم . احساس میكنم من را دوست ندارد و به زور برایم نقش بازی میكند . تازه دیشب برایم درد و دل میكند كه فكر میكردم با تو خوشبخت میشوم اما تو باعث بدبختی من هستی من میخواهم كنار مادرم باشم چراكه مادرم در گذشته بسیار سختی كشیده است و من احساس میكنم باید در كنار او باشم و خدمتی به او بكنم . همسرم گذشته دردناكی داشته و من تازه از این موضوع مطلع شدم . رفتار های بد پدرش در برخورد با خانواده خیلی سهمگین بوده است . حالا من و زندگی من بین گذشته همسرم و افكار او گیر كرده است .. هر انتقادی از رفتار بد او باعث زنده شدن یك خاطره بد از گذشته اش یا ارتباط دادن من با یكی از رفتار پدرش و یا اتفاقات بد گذشته اش میشود . نمیدانم چكار كنم ...
لطفا مرا راهنمایی كنید
با تشكر
ناشناس
Iraq
۱۰:۵۲ - ۱۳۹۳/۰۶/۲۳
۱
۰
با سلام خدمت دست اندركاران جام جم سرا از مدیر مسئول ، سردبیر و معاونین محترم این سایت خواهشمندم قبل از اینكه به پاسخگویی مشكلات هموطنان عزیزمان بپردازید . لزوما مدارك تحصیلی معتبر و سابقه كاری مشاوران و متخصصان پاسخگو را به عین بررسی فرمایید . این راه كار موجب موفقیت بیشتر و روزافزون شما عزیزان جام جم سرا و همچنین سبب ارایه راه حل های مثمر ثمرتری برای مراجعین این سایت خواهد شد . به امید موفقیت روزافزون .
سامان علیزاده
Iran (Islamic Republic of)
۱۵:۴۲ - ۱۳۹۳/۰۶/۲۳
۰
۰
با سلام
مردی 30 ساله هستم كه 6 ماه از ازدواجم میگذرد.متاسفانه در انتخاب همسر دچار یك انتخاب اشتباه شده ام.همسرم از لحاظ اخلاقی و رفتاری تقریبا مطلوب من می باشد اما برای من جاذبه ظاهری ندارد.چهره و ظاهرش برایم دلنشین نیست.حتی از لحاظ جنسی نسبت به ایشان تحریك نمی شوم.اتفاقا احساس نیاز جنسی دارم اما به همسرم كه می رسم سرد می شوم.هیچ جذابیتی برای من در این ازدواج وجود ندارد.عشق بعد از ازدواج برای من حاصل نشده است.آیا به نظر شما طلاق راه خوبی برای من می باشد؟؟؟؟
امیرحسین
Iran (Islamic Republic of)
۲۲:۳۵ - ۱۳۹۳/۰۶/۲۳
۲
۰
سلام و خسته نباشید
آیا زن اول میتونه زن دوم رو قانونی از زندگیش بیرون كنه؟
چطوری راه حل بگین لطفا
این سوال واسه خواهر خانومم پیش اومده
مدتی هست خانم من متوجه شده شوهر خواهرش ازدواج كرده
از همون موقع زندگیشون تلخ شده
اول تصمیم گرفت خواهرم طلاق بگیره و از زندگی اون مرد بره ولی بخاطر ابروی خودش و خونوادمون این كار رو نكرد و به شوهرش گفته اون زن رو طلاق بده تا بمونم
ولی شوهر خواهرم ادعا میكنه عقد دائم كرده و صد سكه هم مهریه ی اون خانمه ست و نمیتونه طلاقش بده
روحیه ی خواهرخانمم خیلی داغونه
حالا میخوایم بدونیم واقعا نمیشه اون زن رو طلاق بده ؟
اگه میشه چطوری اینكار رو بكنیم؟راه قانونی اون چیه؟
مگه نباید رضایت زن اول برای ازدواج مجدد باشه ؟
وقتی خواهر خانمم رضایت نداشته امكانش هست اون عقد اشكال داشته باشه؟
با تشكر ازشما
مهدی محمدی
Germany
۰۹:۳۱ - ۱۳۹۳/۰۶/۲۴
۱
۱
من میخوام خودكشی كنم یكی كمكم كنه زنده بمونم خواهش میكنم منتظرم *خواهش وجدانا لطفا جواب بدهید *
خیلی خجالتی ام پسرم و الان 29 سالمه و تمام علائم خجالت شدید دارم ترس از جمع و اضطراب شدیدم دارم و به همین علت دچار افسردگی شدید شدم و بی پول بیكار موندم یه ترم لیسانسم مونده بخاطر خجالتی بودنم كه 7 سال پیش رفتم پیشش بهترین روانشناسا و روانپزشكا كه نه تنها كمك و درمان بهم نكردن كه وظیفشون بود كاری كردن 10000 برابر بدتر شدم و افسردگی شدید مبتلا شدم نتونستم بنابراین كار و پول و پیشرفت و موفقیت و خوشی نداشتم الان تنها راهم رو خودكشی پریدن از كوه میدونم بله خجالت شدیدم و ترس از جمع و اضطراب شدید داشتم از 5 سالگی مبتلا به خجالتی و گوشه گیری شدم چون هر جا میرفتم تحقیر و سرزنشم میكردن و میگفتن كه خوب حرف نمی زنی و زرنگ نیستی در حالی كه من كاملا نرمال و سلامت بودم منم از این رفتارا سر خورده و گوشه گیر شدم هیچ كس هم تو این 25 سال بخاطر خجالت و گوشه گیری اضطراب شدیدم یه بار منو نبرد دكتر ای خدا چقدر بدبخت و بد شانسم كه وقتی رفتم دكتر بعلت اینكه هیچ درمان و مشاوره خاصی برام انجام ندادن منم افسردگی شدید پیدا كردم و از كار و تحصیل باز موندم تقریبا 12 دكتر مختلف و معروف رفتم تو این دو هفته اخیرم یعنی همین مهر 4 تا دكتر مختلف رفتم دكتر [...] و مشاوره [...] دكتر [...] و كلینك روان درمانی خانم [...] كه تو 45 دقیقه مشاوره گفت خشم به خودت باعث افسردگیت شده فقط همینو تكرار كرد اخه من نمیدونم این روانشناس بود یا ادم عادی اخه تو 45 دقیقه فقط دو تا جمله تكرار میكنن میگفت خشمت به خودت با عث افسردگیت شده این چه جور مشاوره اخه و دكتر [...] كه هیچ دارو نداد و گفت فقط با عضو باسواد خانوده ت بیا همین و هیچ كدوم از این دكترا كه رفتم درمان موثر و كه حس كنم بهتر شدم اصلا انجام ندادن داروم كه اون چند سال پیش رفتم اولین روانپزشكی كه رفتم و خدایش این اقا باعث افسردگی شدید و سر خوردگی من شد دكتر روانپزشك [...] كه قرص [...] و [...] داد ولی اصلا روان درمانی مشاوره نكرد با اینكه فهمید قرصاش جواب نداده و میخوام برم خودكشی كنم و دكتر [...] روانپزشك كه [...] داد كه داروی ساده و ابتدایی و دكتر [...] روانپزشك توی [...] و بیمارستان [...] بهم [...] داد یه دو هفته خوردم تاثیری نداشت ول كردم همینا دیگه و هیچ مشاوره و روان درمانی برام انجام ندادن تا حالا 16 دكتر مختلف رفتم و الانم چند ساله یه ترم لیسانسم مونده و بیكارم هر جام میرم میگم میخوام خودكشی كنم برم جلو مترو بپرم یا وسط یه میدون خودسوزی كنم كه كاملا جدیم عین خیالشون نیست و هیچ دارو یا درمان موثری انجام نمیدن كه حس كنم یه ذره بهتر شدم
من علتشو فهمیدم اینكه من رفتم دكترهای روانشناس زیادی برای درمان خجالتم كه خدایش هیچ درمانی برام انجام ندادن و قصدم نداشتن انجام بدهن چون مطمنا روانی بودن و از خجالتی بودن و اضطراب داشتن من لذت میبردن برای همین من دچار اضطراب و نگرانی شدیدی شدم كه چه بلای سرم خواهد اومد در حالی كه هیچ كس هم قصد كمك بهم نداره این شد كه از این دكتر به اون دكتر میرفتم به امید اینكه یكی پیدا شه كمكم كنه و این ارامشو از من گرفت طوری كه شبام خوابم نمیبرد فكر میكردم یه عده میخوان اذیتم كنن و میخوان من رنج بكشم و همش تو این فكر بودم با این دكترای روانی مبارزه كنم و یكی رو گیر بیارم كه واقعا دكتر باشه و درد منو درمان كنه و بهم دلداری بده و همدردی كنه با هم همین باعث شد من اضطراب و افسردگی شدید بگیرم بعد كه 40 دكتر روانشناس رفتم و هیچ كدومشون قصد درمان و كمكی بهم نداشتن بخدا خیلی افسرده شدم و فكر كردم هیچ ارزشی ندارم و بقیه از رنج بردن من و اذیت شدنم لذت میبرن حالا شما منو راهنمای كنید لطفا كه ببینم چی كار كنم خودم بازسازی كنم و اثرات تخریبی اینا از بین بره خواهش كمكم كنید روح و روانم بازسازی كنم چرا باید طوری باشه كه بری دكتر پولم بدی نه كمكم كنن و بدترتم بكنن و لذت ببرن از رنج كشیدنت واقعا داغونم خودتون بذارید یه لحضه جای من ببیند من چی كشیدم البته به مدت 6 ساله تمام اینجوری بودم از موقعی كه رفتم دكتر
محمدرضا
Iran (Islamic Republic of)
۱۰:۴۹ - ۱۳۹۳/۰۶/۲۴
۳
۲
آپارتمانی با تنظیم قولنامه خریداری شده كه مالك قبلی علیرغم دریافت كل مبلغ توافق شده ، بدلایل واهی از حضور در محضر اسناد رسمی
خودداری كرده . ضمنا خریدار نیز مرحوم شده . وراث خریدار چگونه باید احقاق حق كنند ؟
ایرانی
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۱۰ - ۱۳۹۳/۰۶/۲۴
۰
۰
باسلام من دختر30ساله ام ولیسانس دارم به دلیل مشكل كم شنوایی خواستگارامو رد كردم واقعا نمیدونم چطور به طرف بگم ایا لزومی داره خانوادشم بدونن ایاهمون جلسه اول باید این مشكل را در میان گذاشت ممنون میشم منو راهنمایی كنین چون میدونم كسانی هستن مثل من از ازدواج كردن به دلیل مشكلات جسمی خوداری میكنن بابت راه اندازی این بخش هم تشكر میكنم.
alone army
Iran (Islamic Republic of)
۱۴:۲۱ - ۱۳۹۳/۰۶/۲۴
۰
۳
سلام من پسری هستم 21 ساله یه دختر رو دوس دارم كه 30 سالشه قصد ازدواج ندارم باهاش .عاشقش هم نیستم ولی با تمام وجود دوستش دارم هرچی بگه قبول میكنم با حرفاش خوشحال وناراحت میشم درسته فاصله سنیمون بالاست ولی دوستش دارم نمیخوام تنهاش بذارم نسبت بهش حس متهل بودن رو دارم باهاش به نظرتون تازه نه میبینمش نه چیزی چون اوم هزار 500 كیلومتر از من دوره .فقط از طریق تلفن ثابت.اینترنت .واتس اپ وبكم كنارشم به نظرتون چیكار كنم این معظل رو؟
تقی خانی
Iran (Islamic Republic of)
۱۵:۴۴ - ۱۳۹۳/۰۶/۲۴
۱
۰
با سلام پسری كه قصد ازدواج با او را دارم و الان نامزد او هستم كاملا مطیع سخنان منطقی و غیر منطقی خانواده خود می باشد و از من نیز چنین درخواستی دارد. با توجه به نظرات آنان سخنان قبلی خود را تكذیب می كند و نظر خودش را تغییر می دهد.
خانواده اش در كوچكترین مسائل اظهار نظر می كنند و توقعات بالایی از خانواده من دارند.لطفا راهنمایی كنید برای عقد دچار تردید زیادی علی رغم علاقه ام شده ام.لطفا راهنمایی كنید.
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۶:۳۱ - ۱۳۹۳/۰۶/۲۴
۰
۰
صیغه كردم و صاحب فرزند شدم همسرم قبل اینكه بچه بدنیا بیاد به خارج از كشور رفت و بازنگشت. الآن 3 ساله بچه دنیا آمده و فاقد شناسنامه است تو رو خدا راهنماییم كنید، باید چیكار كنم؟
مریم
Iran (Islamic Republic of)
۱۸:۲۳ - ۱۳۹۳/۰۶/۲۴
۰
۱
شوهرم یك ساله برا لجبازی درخواست طلاق داده و من قصد طلاق ندارم برا همین مهریه‌ام رو اجرا نگذاشتم ولی بعد از یكسال كه نظریه كار‌شناس درمورد مهریه و اجرت المثل و نفقه اومد من هم درخواست جهیزیه كردم:
۱- اگر زوج مقداری از جهاز را خریده باشد ولی در سیاهه با جهیزیه زوجه یكجا نوشته شده، حال وسایلی كه مرد به عنوان جهاز خریده متعلق به زن هست؟
۲- در سند ازدواج قید شده مرد باید مبلغ ۱۰میلیون پول قبل عروسی به زوجه بدهد. كه بجای ۱۰میلیون بعد از ۲سال مرد ۱۴میلیون جهاز خریده و اسامی جهاز پسر در سیاهه ذكر شده، حال اون جهاز متعلق به من هست یا نه؟ مهریه‌ام ۵۰۰سكه و زوج كارمند هست و چیزی ندارد و من نمی‌خوام طلاق بگیرم. آیا من می‌توانم كل جهاز رو بدون اجرا گذاشتن مهریه و مستند به عقدنامه كه نوشته ببرم شهر خودمون؟ به قاضی چی بگم؟
بابك
Iran (Islamic Republic of)
۱۸:۳۸ - ۱۳۹۳/۰۶/۲۴
۰
۱
سلام و خسته نباشید و ممنون از این كار خوب شما . من پسری 36 ساله هستم كه مادرم بشدت به من وابسته است چون من تك فرزند او هستم و همین وابستگی باعث شده بعد از زادواج در زندگی من و همسرم مشكلاتی پیش بیاد . چون مادرم خانم مرا رقیب خودش می دونه و فكر می كنه او مرا از مادرم جدا كرده . به نظر شما چگونه باید این وابستگی را در مادرم كم كنم . نهایت سپاس رو دارم .
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۸:۳۹ - ۱۳۹۳/۰۶/۲۴
۰
۰
باسلام خدمت شما كارشناس محترم.
بنده 28 سالمه چند روزی هستش كه رفتم به خواستگاری دختر خانمی كه از خودم 10 سال كوچك تره البته كاملا سنتی ولی دختر خانم همین امسال دیپلم گرفته كنكور داده . لطفا بنده رو راهنمایی كنید چون كه بنده خیلی مشكل پسند شدم. ایشون از لحاظ اینكه به بلوغ فكری رسیده باشه تا حدودی اره ولی با این حال دو دلم شما بگید من چه كنم . تشكر.
معصومه از زاهدان
Iran (Islamic Republic of)
۱۸:۳۹ - ۱۳۹۳/۰۶/۲۴
۱
۱
با سلام
دختری 33 ساله هستم خواستگاری دارم كه حدود 6 ماه پیش به خواستگاری امده و قرار شد تا بیشتر همدیگر را بشناسیم و در طول این مدت او خیلی به من شك دارد من تا كنون به او دروغ نگفته ام ولی او حرفهای من را باور ندارد و همیشه من را تعقیب می كند تا ببیند كجا می روم یا چه میكنم . من تا حالا كار اشتباهی هم انجام نداده ام . در محیط كار نیز با همكارانم (‌آقا و خانم ) بسیار متین و خوب برخورد دارم ولی او همیشه مشكوك است به رابطه من و همكاران مرد. همیشه از دور من را زیر نظر دارد و در برخی موارد كه من را با همكار آقا میبیند سریع پیام میدهد كه فلان آقا كی بود و چی می گفت . در بیرو ن از محیط كار نیز دور از چشم من من در تعقیب می كند و بعدا میگه فلان كارو كردی و فلان جا رفتی . بخدا دیگه كلافه شدم لطفا راهنمایی كنید چه كار كنم و جواب خواستگاری اش را چه بگویم.
لیلا
Iran (Islamic Republic of)
۱۸:۴۰ - ۱۳۹۳/۰۶/۲۴
۰
۱
من مشكلم با خودمه .... خواهش می كنم كمكم كنید . من خود آزارم . در برابر خانواده جوری رفتار می كنم كه هم اونها و هم خودم رو خیلی اذیت می كنم . دوست دارم خیلی زحمت بكشم و خودم رو خسته كنم . بعد هم سر همسر و بچه هام منت بذارم كه ببینید من چقدر زحمت می كشم . می دونم اخلاقم بده ولی انگار دست خودم نیست . بچه هام خیلی اذیت می شن . لطفا كمكم كنید . ممنونتون می شم
فریدا
Iran (Islamic Republic of)
۲۰:۰۳ - ۱۳۹۳/۰۶/۲۴
۰
۱
سه سال پیش آپارتمان خود را به شخصی اجاره دادم. مستاجر پیش از تمام شدن مدت اجاره بدون پرداخت چند ماه اجاره بها با ربودن پكیج متواری شد. پس ار اعلام شكایت و پیگیری‌های فراوان توانستم آپارتمان را آزاد كنم دادگاه نیز برای او یك سال حبس تعیین كرد. ولی نتوانستم او را پیدا كنم. اكنون پس از یك سال كه از صدور حكم گذشته نامه‌ای از دادگاه آمده كه از من خواسته شده دردادگاه حاضر شوم و به دادگاه توضیح ارائه كنم. سوالم این است كه اگر در دادگاه حاضر نشوم ضرری متوجه من خواهد شد؟ به دلیل دوری مسافت نمی‌توانم به عناوین مختلف در دادگاه حاضر شوم. تابه حال نیز از این پیگیری‌ها نتیجه مطلوبی نگرفته‌ام
بشرا
Germany
۲۰:۱۸ - ۱۳۹۳/۰۶/۲۴
۱
۰
مبالغ نسبتا هنگفتی در حساب پس انداز خانمی كه مرحوم شده در صندوق خیریه‌ای باقی مانده.
بعد از فوت بانوی مذكور برای دریافت مبالغ فوق چه باید كرد و آیا لازم است در انحصار وراثت آن مرحومه ذكر شود؟
شاكر
Iran, Islamic Republic of
۲۰:۵۶ - ۱۳۹۳/۰۶/۲۴
۰
۰
آیا نپرداختن مالیات ارث موجب ممنوع الخروجی می‌شود؟
مجید . ر
Iran, Islamic Republic of
۲۱:۰۱ - ۱۳۹۳/۰۶/۲۴
۰
۰
من از همسرم با طلاق توافقی جدا شده‌ام و با هم توافق كردیم كه حتی اگر ازدواج كند حضانت فرزندم را به او می‌سپارم. حال سوالم این است اگر ازدواج كرد این حضانت قابل برگشت به پدر هست یا خیر؟
محمد لطیفی
Germany
۲۱:۰۷ - ۱۳۹۳/۰۶/۲۴
۰
۰
ممنون از اینكه چنین امكانی فراهم كردید تا مردم پرسش‌های خودشان را با شما مطرح كنند. من خانه‌ای دارم كه دو ماه پیش به یك زوج جوان اجاره دادم اما چند روز پیش برایم احضاریه‌ای آمد كه خانم پول رهن را به خاطر اجرا گذاشتن مهریه، توقیف كرده و اجاره خانه را هم نمی‌دهند. تكلیف من چیست؟
محمد رئیسی اردلی
Iran (Islamic Republic of)
۰۸:۲۵ - ۱۳۹۳/۰۶/۲۵
۰
۰
من دانشجویی بدون هیچ گونه درآمد هستم كه برجی ۱۷۰ هزار قصد وام و هزینهٔ دانشگاه دارم كه در دادگاه هم شاهد برده‌ام و ۲ سال هست كه خانمم تقاضای مهریه داده و رفته و به تمكین هم الزام شده ولی نیامده به نظر شما ماهیانه چند هزار تومان برای من می‌برند كه پرداخت كنم برای مهریه كه قسط بندی می‌كنند؟ مهریه‌اش ۲۰۰ سكه و ۲۰ میلیون پول نقد است.
فاطمه
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۲۵ - ۱۳۹۳/۰۶/۲۵
۰
۰
چرا فقط پیام های حقوقی رو جواب میدین؟؟؟
نیما
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۲۸ - ۱۳۹۳/۰۶/۲۵
۰
۰
مردی 30 ساله هستم كه حدود 6 ماه از ازدواجم میگذرد.اشتباه كردم كسی را كه برایم جذابیت ظاهری نداره انتخاب كردم.واقعا فكر كردم اگه یك دختر خوب انتخاب كنم میتونم بعد از ازدواج عاشقش بشم اما نشد.زنم هیچ جذابیتی برام نداره.عاشقش نیستم.برام كشش جنسی نداره.اونی نیست كه من میخوام.چی كار كنم.طلاق؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مونا
Germany
۲۱:۱۸ - ۱۳۹۳/۰۶/۲۵
۰
۰
سلام . من شوهری لجوج دارم كه فكر می كنه همه احمق و نادان هستند و خودش باید در باره همه تصمیم بگیره . در هیچ كاری با من مشورت نمی كنه و همین موجب درگیری ماست .لطفا مرا راهنمایی كنید . از شما ممنونم
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۰۱:۱۵ - ۱۳۹۳/۰۶/۲۶
۰
۰
۳ سال پیش صیغه كردم و بچه دار شدم اما پدر بچه وقتی حامله بودم به خارج از كشور رفت و دیگه برنگشت الان یه بچه ۳ساله دارم اما بدون شناسنامه. باید چی كار كنم. چه جوری اقدام به شناسنامه این بچه كنم وقتی پدرش نیست؟
سهراب
Iran (Islamic Republic of)
۰۸:۴۵ - ۱۳۹۳/۰۶/۲۶
۰
۰
من مردی 28 ساله هستم.یك ماه از ازدواجم میگذرد اما به همسرم احساس جنسی ندارم.تعجب از اینكه كه خیلی احساس جنسی قوی دارم اما به همسرم كه می رسم خاموش می شود.مشكل از چیست؟
میثم عالمی
Iran (Islamic Republic of)
۱۷:۲۱ - ۱۳۹۳/۰۶/۲۶
۰
۲
با سلام و تشكر از پاسخگویی
آیا از عدم پاسخگویی تلفنی در ادارات سازمان ها و ... (در اینجا واحدهای دانشگاه، به طوری كه دیدم سیم تلفن را قطع كرده‌اند) می‌توان شكایت كرد؟ به كجا؟ روند شكایت چگونه است؟
فرشته
Iran, Islamic Republic of
۱۳:۱۹ - ۱۳۹۳/۰۶/۲۸
۰
۱
سلام . ممنونم از شما كه این بخش رو راه اندازی كردید . من زنی 42 ساله هستم كه به دلیل بیماری نمی توانم بچه دار شوم . همسرم هم به دلیل علاقه به من می گه بچه نمی خواد . ولی من خیلی دچار عذاب وجدان شده ام . می گویید چه كار كنم از این عذاب وجدان خلاص شوم . متشكرم
امیر
Iran (Islamic Republic of)
۰۸:۳۸ - ۱۳۹۳/۰۶/۲۹
۰
۱
با سلام خدمت شما. دوستی دارم كه با خانمش رابطه ای خوبی دارند ولیكن متاسفانه بطریقی متوجه شده ام كه خانمش دوست پسر دارد نمی دانم چكار كنم آیا به دوستم بگویم این قضیه را یا خیر ؟ لطفا راهنمائی كنید . باتشكر
سهیلا
Iran, Islamic Republic of
۱۰:۲۷ - ۱۳۹۳/۰۶/۲۹
۰
۰
باسلام من یك مطلقه ام كه اصلا خاطره ای ازهمسر سابقم جزفحاشی وتوهین ندارم این مراحل را هم ابتدای ازدواج وهم بعدازطلاق پشت سرگذاشتم .شاغل هستم بایك بچه مریض كه به مراقبت شدید نیازداره اززندگی سیرشدم اما به خاطر دخترم باید تحمل كنم . لطفا راهنمایی كنید كار من درست است یا خبر
محمدرضا
Iran (Islamic Republic of)
۱۳:۴۲ - ۱۳۹۳/۰۶/۲۹
۰
۰
مادر مرحوم بنده مالك ششدانگ زمین با سند منگوله دار می‌باشد كه چند نفر متصرف در آن زمین خانه و مغازه ساخته‌اند. ورثه مرحوم مادرم مددجوی بهزیستی هستند و توان مالی برای مراجعه به وكیل دعاوی را ندارند. آیا سازمان بهزیستی برایشان وكیل رایگان معرفی می‌كند و ضمنا چند درصد مالیات بر ارث زمین فوق باید به دارایی پرداخت كنند؟ آیا شما یا یك وكیل دعاوی مورد اعتمادتان وكالت این قضیه را قبول می‌فرمایید؟
آرش
Iran (Islamic Republic of)
۰۸:۳۲ - ۱۳۹۳/۰۶/۳۰
۰
۰
با سلام و تشكر از راهنمایی های مفیدتون
من اهل شهری با حدود 15هزار نفر جمعیت هستم و همسرم از شهری بزرگ . ازدواج ما 4 سال پیش اتفاق افتاد و هم اكنون صاحب یك فرزند هستیم و البته دومی هم توی راه !!. در ابتدای ازدواج به همسرم (همسرم 28سال و لیسانس فرزند دوم خانواده و من 34 سال لیسانس و فرزند اول)گفتم كه چون كارمند هستم و به لحاظ شرایط كاری امكان انتقالی نیست باید در همان شهر كوچك ما زندگی كنیم و اون هم قبول كرد . ولی الان كم كم انگار داره رفتارش عوض میشه . خیلی اعصابش ضعیف شده , بهونه گیری میكنه و بعضی مواقع با این كه میدونه ترك محل سكونت فعلیم و انتقالی به شهری دیگه امكان پذیر نمیباشه عنوان میكنه كه از اینجا بریم . البته من هر وقت كه دوست داشته باشه بهش اجازه میدم بره پیش خانوادش و چند هفته بمونه و همچنین خانوادش هم حداكثر ماهی یك بار یا دوبار به ما سر میزنن و همچنین با خانواده من هم مشكلی نداره و رفت و آمد داریم بعلاوه به پیشنهاد خودش یك مغازه براش راه اندازی كردم تا با خانمهای دیگر همكار باشه و حوصلش سر نره ولی بازم هر روز انگار ضعیفتر میشه و رفتارش با من و فرزندمان تندتر !!! چه كنم ؟؟ لطف كنید و راهنمایی بفرمایید.
نگارا
Iran (Islamic Republic of)
۱۰:۴۳ - ۱۳۹۳/۰۶/۳۱
۰
۰
با سلام
متشكرم از راهنمایی خانم صفری عزیز،خداوند به نیكی براتون جبران كنه محبتتون در حق منو
تقریبا هر چیزی برخلاف میلم باشه عصبانیم میكنه،حالا با كسایی كه رودربایسی دارم خودمو حفظ می كنم و لی با خانوادم و خصوصا همسرم داد میزنم و جدیدا رفتارهای بدی نشون میدم (مثلا محكم دستمو زدم روی دسته در ماشین هم دستم آسیب دید هم دستگیره در ) تا شوهرم از حرفی كه زده بود كوتاه بیاد جون به ناحق حرفی میزد و لجم كرده بود درست میگه بعدا از دست خودم خیلی ناراحت بودم قول دادم تكرارش نكنم دوباره تكرار شد نمیدونم چرا؟
اون لحظه متوجه نمیشم ولی دو ثانیه بعد پشیمون میشم از همسرم عذرخواهی می كنم ولی اون جدیدا میگه :هر كاری دوس داری میكنی یه عذرخواهی میچسبونی تنگش فك میكنی حل میشه حل نمیشه
تو شهر ما مشاور نیست باید برم مركز استان كه هم هزینه بره هم باید واسه خانوادم توضیح بدم واسه چی میرم یكمی بده.
بازم ازتون ممنونم
الف.ن
Iran (Islamic Republic of)
۱۵:۵۹ - ۱۳۹۳/۰۶/۳۱
۰
۰
باسلام واحترام به مشاورین محترم جام جم سرا، بنده 33 ساله ام ونزدیك 6 ساله هست ازدواج كردم اما همسرم وابستگی شدیدی به خانواده اش دارد البته بعداز بچه دار شدن كم وبیش كاهش پیدا شده اما بازهم ادامه دارد البته این رو هم باید متذكر بشوم خواهر بزرگترش سالی دوبار پدرومادرش رو میبینه .حالا می خواستم جواب منطقی وقانع كننده را دریافت نمایم از روانشناسان محترم عاجزانه تقاضا میكنم به من كمك كنند؟
سهیلا
Iran, Islamic Republic of
۱۳:۴۸ - ۱۳۹۳/۰۷/۰۲
۰
۰
باسلام من یك مطلقه ام كه اصلا خاطره ای ازهمسر سابقم جزفحاشی وتوهین ندارم این مراحل را هم ابتدای ازدواج وهم بعدازطلاق پشت سرگذاشتم .شاغل هستم بایك بچه مریض كه به مراقبت شدید نیازداره اززندگی سیرشدم اما به خاطر دخترم باید تحمل كنم . لطفا راهنمایی كنید كار من درست است یا خبر

بیتا
United States of America
۰۰:۰۶ - ۱۳۹۳/۰۷/۰۴
۰
۰
با عرض سلام خدمت شما عزیزان...پنج ساله كه ازدواج كردم ویه دختر سه ساله دارم عاشق همسرم هستم همسرم هم همینطور زندگیمونو دوست داریم اما یه چند ماهی كه احساس افسردگی میكنم سرم همش به بچه و زندگی گرمه خانواده ام ازم دورن واسه خودم هیچ وقتی ندارم شوهرم هم صبح تا شب سركار خیلی احساس تنهایی میكنم وقتی شوهرم میاد تازگیها بهانه جویی میكنم گیرای الكی میدم اون بدبخت هم چیزی بهم نمیگه بهم مهربونی میكنه اما من خودم ازین وضع خیلی ناراحت میشم نمیخوام اینجوری بشه اما دست خودم نیست اشكام الكی سرازیر میشن نمیخوام همسرمو اذیت كنم باید چیكار كنم؟؟؟توروخدا راهنماییم كنیم زندگیمو دوست دارم نمیخوام شوهرم ازم خسته بشه
alone army
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۳۳ - ۱۳۹۳/۰۷/۰۴
۰
۰
جسارتا ازتون سوال داشتم بازم در مورد همون مسئله. از نو میگم خودم: من پسری هستم 21 ساله دانشجو وكارگر كارخونه. به نظرم تجربه علمی و كاریم از همه اطرافیان خودم خیلی بهتر وبالاتره چون من خیلی جلوتر از دیگران هستم میخواستم ازتون بپرسم ایا مقوله ازدواج برای منی كه در این شرایطم خوبه یا نه؟درضمن به نظر خودم من نمیتونم ازدواج كنم چون هنوز نه پول درست و حسابی دارم نه دانشگاهم تموم شده نه سر كار رسمی هستم ماشین وخونه هم ندارم ولی بازم اطرافیان همش گوشزد میكنن كه برو ازدواج كن ازدواج كن ولی من نمیدونم چه جواب درستی بدم كه ثابت كنم وقتش نیست
ارش
Iran (Islamic Republic of)
۱۰:۴۱ - ۱۳۹۳/۰۷/۰۵
۰
۱
این‌جانب یك سال است ازدواج كرده‌ام. بعد از خواندن عقد نكاح متوجه شدم كه شناسنامه خانمم المثنی است. الآن بعد از چند ماه زندگی با ایشان به نظرم می‌رسد كه ایشان ازدواج قبلی داشته‌اند و از این‌جانب پنهان كرده‌اند. حال می‌خواستم راهنمایی‌ام بفرمایین كه چگونه می‌توانم استعلام بگیرم و از چه راهی می‌توانم بدانم كه ایشان ازدواج قبلی داشته‌اند و یا نه؟ اگر ازدواج قبلی داشته باشند و از این‌جانب پنهان كرده باشند وضعیت طلاق از جانب شوهر چگونه خواهد بود و احكام طلاق و مهریه و نفقه و......چگونه اجرا خواهد شد؟
سوگند
Iran (Islamic Republic of)
۱۴:۱۶ - ۱۳۹۳/۰۷/۰۵
۰
۰
با سلام و ضمن تشكر ویژه... من 18 سالمه و خواستگاری دارم كه كاملا متین و ادم خوبی است هم من و خانواده ام از ایشون رضایت كامل داریم اما در طرف دیگری پسر عمویم التماس میكنه باهاش ازدواج كنم كار نداره 24 سالشه میگه كار پیدا میكنه و منو خوشبخت میكنه از لحاظ حسی خیلی دلم براش میسوزه و میدونم خیلی عاشقمه كه اینقدر اسرار میكنه نمیدونم چكار كنم بد جور گیر كردم كمكم كنید.
لیلی 30 ساله
Iran (Islamic Republic of)
۱۰:۱۹ - ۱۳۹۳/۰۷/۰۶
۰
۰
سلام من زنی 30 ساله هستم كه چهار سال جدا شدم و یه پسر هفت ساله دارم با پدر پسرم هنوز مشكلات شدیدی دارم نمیاد بچه را ببینه وقتی هم كه میاد با لجبازی مثلا میگه چهار روز می برمش ده روز بدون اطلاع قبلی می بردش و حتی جواب تلفن هم نمی ده خواستگاران زیادی دارم اما بخاطر حضانت پسرم نمی توام اقدامی كنم خیلی عصبی هستم
nazanin
Iran (Islamic Republic of)
۱۵:۰۰ - ۱۳۹۳/۰۷/۰۷
۰
۰
با سلام.من دختر25 ساله ام كه 3 سال است ازدواج كردم شوهرمم 26 سال داره.ولی الان حدود یكسال است كه شوهرم فقط حرف طلاق میزنه و میگه چون زود ازدواج كردم و جوونی نكردم الان میخوام فقط خوشی كنم.تا اشباع نشم دست بر نمیدارم و الان هم تصمیم به جدایی داریم با اصرار اون.لطفا كمكم كنید در برابر رفتارش فقط تونستم سكوت كنم شما بگید چه برخوردی كنم.ممنونم
آمنه از تهران
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۴۰ - ۱۳۹۳/۰۷/۰۹
۰
۰
با عرض سلام و خسته نباشید. 30 سال سن دارم و 2 سال است ازدواج كرده ام. علاقه فراوانی به بچه دار شدن دارم ولی همسرم به دلیل زیر بار مسئولیت رفتن مخالفت می كند. چون سن من نیز بالا می رود چگونه او را راضی كنم؟ خیلی ممنونم
یاسی
Iran (Islamic Republic of)
۱۹:۱۰ - ۱۳۹۳/۰۷/۱۰
۰
۰
من حدود یك سال پیش با یك آقا عقد كردم حدود 5 ماه هم هست كه عروسی كردیم در این مدت شوهرم خیلی بی میل وبد اخلاقه هیچ گونه رابطه جنسی هم نمی تونه بر قرار كنه مدام عصبانی و ناراحت و گوشه گیره ومی خواد از خانه فرار كنه پیش هیچ دكتر و روان شناسی هم نمیره تازه از كارش هم بیكار شده و تقاضای طلاق هم داده در ضمن دچار ناتوانی جنسی هم هست و به دكتر هم مراجعه نمیكنه من با او چه كار كنم؟
خانم 32 ساله
Iran (Islamic Republic of)
۰۸:۱۱ - ۱۳۹۳/۰۷/۱۴
۰
۱
سلام من 32 ساله هستم ازدواج كردم و یه پسر 4 ساله دارم.چون زیبارو و خوش مشرب هستم متاسفانه بعضی از همكاران آقا ازمن خوششون میاد و د رمحیط اداره دنیال دوستی با من هستند حتی بین اونها رقابت ایجاد شده و هركدوم می خوان با من صمیمی تر باشن و به یكدیگر این افتخارو نشون دهند من ازاین وضع خشنود نیستم.نمی خوام این مساله رو زندگی خودم تاثیربذاره چی كاركنم؟ خیلی همكارای خانوم متوجه شدن كه درمورد من داره درمورد مسایل اداری پارتی بازی میشه و اون اقاها كه رییس هم هستند همه به من توجه دارند .
خانمی 34 ساله
Australia
۱۲:۳۴ - ۱۳۹۳/۰۷/۱۴
۰
۱
خانمی هستم 34 ساله ، شاغل بخش دولتی و دارای مدرك كارشناسی ارشد كه 4 سال پیش متاركه كردم در این مدت با آقائی همكار كه اختلاف سنی 5 سال با من داشتند اشنا شدم در آغاز آشنائی من ایشون رو به دلیل داشتن اختلاف سنی نپذیرفتم ولی با اصرارشون كه مدتی با هم آشنا بشیم تا به شناخت برسیم قبول كردم بعد از یكسال من به شناخت نسبی رسیدم كه می تونم بار دیگر شانس خودم رو امتحان كنم و وقتی به قطعیت رسیدم نظر مثبتم رو اعلام كردم اما بعد متوجه شدم كه خانواده شون مخالف هستند هرچند من بهشون حق میدادم كه پسرشون میتونه با خانمی بهتر از موقعیت من ازدواج كنه. كنار كشیدم ولی ایشون گریه و زاری می كردن و خواهان صبر بودند تا خانواده اش رو متقاعد كنه كه نظرش رو قبول كنند الان 4 سال گذشته و هیچ كاری انجام نشده هربار كه من ازش میخوام تكلیفم رو روشن كنه با سوء استفاده از احساسات من وعده ی جدیدی میده و همچنان من بلاتكلیفم و هربار كه من ازش میخوام رابطه مون رو تموم كنیم تهدید به بردن آبرو من در محیط كارم میكنه . جدا از این بحث توی این 4 سال به شناخت كافی رسیدم كه از لحاظ فكری و اخلاقی خیلی از هم دوریم و نمی تونیم باهم كنار بیائیم ولی قبول نمیكنه . سال اول آشنائی به دلیل هیجانات مثبتی كه داشتم فكر میكردم میتونم شرایط اختلاف سنی مون رو تغییر بدم هرچند ما تو خانواده از این مدل داشتیم و اتفاقاً خیلی هم موفق هستند اما با گذشت زمان به این نتیجه رسیدم كه هرچی تلاش میكنم بی فایده است . ایشون خیلی بد دل اند و همیشه گذشته ی من رو بهم سركوفت می زنند...
پسر اهورایی
United States of America
۲۱:۱۱ - ۱۳۹۳/۰۷/۱۴
۰
۰
خیلی خیلی ممنون، خیلی از جواب های سوالاتم رو تو جواب ها میتونم پیدا كنم، ممنون كه به نظر مخاطبانتون ارج مینهید و این درخواست بخش مشاوره رو انجام دادید
امید
Iran (Islamic Republic of)
۱۰:۳۵ - ۱۳۹۳/۰۷/۱۵
۰
۰
باسلام من یه مشكل كوچیك دارم كه توبخش نظرات یكی از مطالب شما مطرح كردم اگه میشه در مورد زیر بنده رو راهنمایی كنید

مادر زن هیچ وقت مثل مادر نمیشه بنده 28 سالمه هم تحصیلات عالیه(ارشد) دارم هم خونه دارم و هم ماشین. یه مراسم خیلی خوب هم واسه خانومم گرفتم حتی بخشی از جهزیه هم خودم خریدم.تابه حال به خانومم و خانوادش از گل هم كمتر نگفتم ولی دلم از مادرزنم گرفته همش میخاد با سیاست كاركنه خیال میكنه خیلی زرنگه. روزی كه جهیزیه رو می چیدن خوب كه همه چی رو جادادن(البته كامل هم نبود) سرآخر میگه مادر جان این پنكه و فرش هم كادوی خونه تونه آخه این ینی چه؟؟ یه باردیگه هم چون یه ظرف نداشتیم واسمون خرید بهم میگه این كادوی تولد دخترمه در حالی كه چندماه تا تولد دخترش مونده. خیلی ازش ناراحتم واقعاً هیچی مادر خودم نمیشه دلم پره ولی نمیتونم به خانومم بگم چون خودش خوبه نمیخام ناراحت بشه
چیكاركنم؟
م/ر
Iran (Islamic Republic of)
۱۳:۴۰ - ۱۳۹۳/۰۷/۱۵
۰
۱
با سلام موضوعی كه می خواهم مطرح كنم شاید جاش اینجا نباشه اما اگر جوابم را بدین ممنون میشم. خانواده همسر من خیلی اهل مسافرت و هدیه دادن هستند و هر دفعه هم سوغاتی برای خانواده ما می آورند ، ولی سوغاتهایی كه برای شخص من می آورند معلوم نیست از كجا تهیه می كنند ، انگار از دستفروشهایی كه خیلی اجناس بنجل می فروشند برایم می خرند ... من تاكنون به آنها در این خصوص حرفی نزده ام و هر دفعه تشكر كرده ام آیا به نظر شما باید این موضوع را با آنها مطرح كنم یا نه؟ شاید باورتان نشود این موضوع من را خیلی ناراحت كرده است
پسر اهورایی
Iran (Islamic Republic of)
۱۳:۳۴ - ۱۳۹۳/۰۷/۱۶
۰
۰
نامزدم خیلی لاغره و از وزن طبیعی‌اش ۱۵ كیلو كمتره، هر چی هم می‌خوره خیلی تاثیری نداره، دائم می‌گه می‌خوام برم فلان قرص یا فلان مكمل بخورم تا چاق بشم بهش می‌گم همین طور لاغر باشی بهتره كه با قرص و دوا بخوای چاق بشی معلوم نیست چقدر عوارض داشه باشه البته داره باشگاه می‌ره و تا الان تونسته فقط با باشگاه و خوراكش ۵ كیلو اضافه كنه، اخلاقش نسبت به اول خیلی بهتر شده، چون اوایل ازدواجمون به دلیل تنش‌های خانوادگیشون، آستانهٔ تحملش خیلی پایین بود و با كوچك‌ترین حرف من به سر و صدا وای می‌ایستاد و تو بیرون كه بودیم آبرومون رو می‌برد... خلاصه تصمیم برای موندن یا جدایی، مسالهٔ من الان اینه.
مهدی محمدی
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۴۴ - ۱۳۹۳/۰۷/۱۷
۰
۰
سلام خواهش كمك كنید درمان بشم و بگید علت اینكه خجالتی شدم چیه. خیلی خجالتی‌ام. پسرم و الان ۲۹ سالمه و تمام علائم خجالت شدید رو دارم. ترس از جمع و اضطراب شدیدم دارم و به همین علت دچار افسردگی شدید شدم و بی‌پول و بیكار موندم. یه ترم لیسانسم مونده بخاطر خجالتی بودنم كه ۷ سال پیش رفتم پیش بهترین روانشناسا و روانپزشكا كه نه تنها كمك و درمان بهم نكردن بل كه كاری كردن ۱۰۰۰۰ برابر بد‌تر شدم و افسردگی شدید مبتلا شدم.
م-ر
Iran (Islamic Republic of)
۰۹:۲۱ - ۱۳۹۳/۰۷/۱۸
۰
۰
همسر من مواد مخدر مصرف می‌كنه (تریاك)؛ حدودا ۱۰ ساله با دوستاش هر دو روز سه روز یا بعضی وقت‌ها كه سر درد شدید می‌گیره. وقتی بهش می‌گم این كارو نكن می‌گه تفریحی است چیزی نمی‌شه. ازاین موضوع خیلی ناراحتم تو تمام این سال‌ها صبر كردم باهاش صحبت كردم دعواكردم خلاصه همه این كار‌ها رو انجام دادم. اخرین بار تریاك رو هم اورد به من داد و گفت دیگه نمی‌كشم ولی احساس كردم دیروز باز با برادرش رفته بود خونه دوستاش و مصرف كرده بود لطفا راهنمایی كنید باتشكر فراوان.
ز.د
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۰۰ - ۱۳۹۳/۰۷/۲۲
۰
۰
۲۵ سالمه و حدود ۳سال و ۷ماهه كه ازدواج كردم. شوهرم۲۶ سال داره و یك ساله كه بنای ناسازگاری گذاشته و می‌گه فقط طلاق. علتش را كه پرسیدم می‌گه من زود ازدواج كردم و جوونی نكردم الان فقط می‌خوام خوشی كنم و نمی‌خوام تو باشی و اذیت شی. جدا شیم كه تو هم به زندگیت برسی! شبا دیر میاد یا اصلا نمیاد و خیلی مصصم هست واسه طلاق. ما فقط الان همخونه‌ایم. منم دیدم این طوریه گذاشتم خوشی كنه و كاری باهاش ندارم و گلایه نمی‌كنم. لطفا بگید باید چه برخوردی داشته باشم.
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۶:۰۴ - ۱۳۹۳/۰۷/۲۲
۰
۰
مادری هستم ۳۶ ساله دارای فرزند ۷ ساله و شاغل؛ مشكل اصلی كه اینجانب با آن مواجهم زود عصبانی شدن و از كور در رفتن است. با كوچك‌ترین حرف عصابی شده و واكنش نشان می‌دهم مخصوصاً در مورد فرزندم كه حوصله بازی با او را ندارم و وقتی چیزی می‌گوید و من چیزی به او می‌گویم اگر برای بار دوم تكرار شود با او دعوا می‌كنم. خواهشمندام در این مورد مرا راهنمایی كنید.
بهار
Iran (Islamic Republic of)
۱۳:۴۵ - ۱۳۹۳/۰۷/۲۶
۰
۰
خانمی هستم كه از دروغ و دورنگی بسیار متنفرم و در واقع آدم ركی هستم اما متأسفانه مادرشوهر و خواهرشوهرم خدای دروغ و دورویی‌اند و هر بار كه من این رفتارها را از آن‌ها می‌بینم خیلی ناراحت می‌شوم و وقتی هم كه متوجه رفتارشون می‌شم و به روی خودم میارم با قسم و آیه، گریه و زاری حاشا می‌كنند. دوتا جاری هم دارم كه آن‌ها هم نیز كلافه شده‌اند. مادر شوهرم حسادت زیادی به زندگی ما سه تا عروس داره...
رها از همدان
Iran (Islamic Republic of)
۱۰:۲۹ - ۱۳۹۳/۰۷/۲۷
۰
۰
من یه مشكل دارم اینكه همسرم بهم دروغ می‌گه و می‌گه بهت نگفتم برای این كه ناراحت نشی. بار‌ها بهش گفتم كه من از اینكه بهم نگی ناراحت می‌شم نه اینكه كاری رو انجام بدی و چون فكرمی كنی بهم بگی من ناراحت می‌شم و پنهان كنی خیلی بدم می‌اد. همین اواخر به دلیل اختلاف با خانواده‌اش گفت من اصلاً به اونا زنگ نمی‌زنم كه ناراحت نشی اما متوجه شدم با اونا وقتی من خونه نیستم یا اداره هستم صحبت می‌كنه. می‌گه اگه می‌گفتم می‌خوام زنگ بزنم یا زدم چی می‌گفتی؟ منم گفتم بگو فلانی اونا خانواده من هستند ولی من بهشون مثلاً امروز می‌خوام زنگ بزنم یا برم خونه‌شون بهتره تا اینكه بری و بعداً بهم وانمود كنی كه اصلاً نمی‌ری یا زنگ نمی‌زنی. من چی كاركنم؟
م /ر
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۵۲ - ۱۳۹۳/۰۷/۲۷
۰
۰
سلام خیلی ممنون كه بهترین جواب و بهترین پیشنهاد را در برابر سوالم دادید ، درست فرمودید من باید این موضوع را به صورت خیلی نامحسوس بیان كنم تا هم آنها ناراحت نشوند و هم مشكل حل شود.
پاییز
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۳۳ - ۱۳۹۳/۰۷/۲۸
۰
۱
من بتازگی عقد كردم. من و نامزدم از دو استان مختلف بودیم و به همین علت سالی دو یا ۳ بار همدیگه رو می‌دیدیم. خانواده همسرم و حتی خود همسرم به علت نداشتن شغل و استقلال مادی حاضر نمی‌شدند به خاستگاری بیایند. منم به خاطرش تمام شرایط سخت رو تحمل كردم. خودم شغل دارم. نامزدم استخدامش قطعی نشده و استقلال مادی ندارن. ما با هم مشكلی نداریم اما واقعاً از رك بودن مادرشون دارم زجر می‌كشم. او حتی اجازه نمی‌داد یارانه‌مون رو جدا كنیم. نامزدم خیلی با ملایمت باهاشون صحبت می‌كنن.
هلیا
Iran (Islamic Republic of)
۱۷:۴۰ - ۱۳۹۳/۰۷/۲۸
۰
۰
من دختری ۲۳ ساله هستم و در نزدیكی خانواده همسر خود زندگی می‌كنم. مادر شوهرم در مسائل ریز زندگی ما هم دخالت می‌كنند و حتی با شاباش عروسیم هم نتونستم چیزی كه خودم می‌خوام رو بخرم. با من اومد و گفت طلا بخر پولت نباید خرج شه... شوهرم هم تحت تأثیر مادرش هستش و حتی اگر لباسی بپوشم كه مادرش خوشش نیاد دعوا ایجاد می‌كنه. چه كنم تا دخالتشون كمتر شه؟
خانمی 45 ساله
Iran (Islamic Republic of)
۱۶:۵۰ - ۱۳۹۳/۰۷/۲۹
۰
۰
مشكل من زمینۀ ارتباط با افراد است. شخص نسبتاً آرامی هستم. دوست دارم با افراد فامیل یا همكار ارتباط برقرار كنم ولی مشكلی دارم. در جمع نظر خود را می‌دهم ولی اگر شخصی با من مخالفت كند و یا من مخالف حرف او باشم، نمی‌توانم او را قانع كنم. همیشه بعد از هر مهمانی با خودم كلی كلنجار می‌روم و می‌گویم چرا این جواب را به طرف مقابل ندادم. وقتی كسی حرفی را با شوخی یا گوشه و كنایه می‌زند من خیلی سریع متوجه منظورش می‌شوم ولی یا چیزی نمی‌گویم و بعد خودخوری می‌كنم كه چرا جوابش را ندادم یا اگر حرفی بزنم تازه طرف مقابل از دست من ناراحت می‌شود. برای اینكه بتوانیم با این دست آدم‌ها رابطه داشته باشیم چه كنیم؟ (این‌هایی كه اشتباه خود را قبول ندارند.) و می‌خواهند در رفت‌وآمدشان هر جور شوخی و كنایه بزنند ولی كسی چیزی نگوید. آیا روابط را كمتر كنیم و خودمان را راحت‌تر؟
م/ر
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۰۰ - ۱۳۹۳/۰۷/۳۰
۰
۰
مادری كارمند هستم پسرم را به منزل مادرم می‌برم تا از او نگهداری كنند، روزهایی كه تعطیل هستم پسرم تمام مدت می‌خواهد پیش او بمانم و با هم تلویزیون ببینیم یا بازی كنیم و بسختی به كارهای منزل می‌رسم. اگر جایی برویم كه افراد غریبه‌ای آنجا باشند تمام مدت به من می‌چسبد، پارك كه می‌رویم با بچه‌ها خیلی دیر انس می‌گیرد، با پدرش بیرون نمی‌رود و حتماً باید من هم آن‌ها را همراهی كنم، آیا این نشانۀ وابستگی او با من هست، آیا این موضوع با توجه به اینكه من زمان زیادی در خانه نیستم، موضوع طبیعی است؟
الف - ص
Iran (Islamic Republic of)
۲۰:۱۷ - ۱۳۹۳/۰۸/۰۱
۰
۰
مدتی است به خاطر اختلاف با همسرم در مسائل زناشویی و... كدورت داریم. همسر من مدتی است جدا پیش بچه‌ها می‌خوابد. چندین بار دوستانه با او صحبت كرده‌ام ولی قبول نمی‌كند. در حد توان هر مردی آنچه نیاز است برای او تهیه كرده‌ام ولی در محیط منزل به خودش نمی‌رسد. كمتر آرایش و لباس مناسب برای من می‌پوشد. لباس‌های خوبش را در عقد و عروسی‌ها می‌پوشد! برای مسائل زناشویی من باید از او بخواهم و جدیداً پایش را در یك كفش كرده كه بچه می‌خواهد. من مخالفم و او هم تمكین نمی‌كند. هر وقت می‌خواهیم صحبتی كنیم به مشاجره كشیده می‌شود. آیا می‌تواند مرا از حقوق قانونی یك مرد محروم كند؟ البته از اوایل عقدمان پی بردم وسواس دارد. او همیشه می‌خواسته طلاق بگیرد اكنون هم همین‌طور. كلی مشاوره رفتیم تا بهتر شده نسبت به اوایل ازدواج ولی هنوز سوء ظن فكری دارد. اگر یكی از خانواده من حرفی بزند دعوا داریم. به خاطر همسرم كه دوستش دارم مدتی با خانواده خودم رابطه‌ام را قطع كردم ولی آخرش، هم آنها بد بودند و هم من! خیلی زودرنج و شكاك است. من هم خودم را بی تقصیر نمیدانم. خواهشمندم راهنمایی فرمایید.
منتظر جواب
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۱۹ - ۱۳۹۳/۰۸/۰۵
۰
۰
همزمان با اتمام كارشناسی مادرم دچار بیماری سرطان شد. بلافاصله اقدامات درمانی را با نظر پزشكان شروع كردیم و تمامی مراحل رو با موفقیت پشت سر گذاشت. من تنها دختر خانواده‌ام كه هم از مادرم پرستاری می‌كردم وهم مسئولیت خانه‌داری دارم. هیچ وقت نذاشتم در اون دوران مادرم ودیگر اعضای خانواده‌م اشكام رو ببینن. مادرم هنوز تحت نظر پزشكش هست؛ اما با وجود اینكه اون دوران سخت تموم شده من احساس بی‌حوصلگی می‌كنم. این مسئله من رو آزار می‌ده كه نكنه شاید افسردگی داشته باشم. من اهل مطالعه‌ام اما مثل سابق نیستم. خواهشمندم مرا راهنمایی فرمایید.
ف.س.پ
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۱۳ - ۱۳۹۳/۰۸/۰۶
۰
۰
باسلام.اول از هرچیز بابت این بخش از دست اندر كاران جام جم تشكر میكنم.خواهشمندم مطالب رو زود به زود عوض كنین تا بتوانین به سوالات بیشتری از مخاطبان پاسخ بدین.به خصوص سوالات در حوزه خانوادگی واجتماعی وازدواج .من خودم سوال داشتم كه جوابشو توی همین بخش پیدا كردم.خیلی مفید هست .با تشكر .موفق وپیروز باشین.یاعلی
عابر
Iran (Islamic Republic of)
۱۴:۳۸ - ۱۳۹۳/۰۸/۰۷
۰
۰
از ازدواجم راضی هستم و زندگی خوبی هم داریم ولی یك چیز در شوهرم مرا اذیت می‌كند و اونم عصبانیت‌های گاه و بی‌گاهشه. از یك چیز بی‌اهمیت عصبانی می‌شه و شروع می‌كنه به فحاشی به خودش و دنیا و آدم‌ها. اصلاً هم ملاحظه نمی‌كنه كه مردم دور و بر ما هستند و به ما نگاه می‌كنند؛ می‌گه برای تخلیه روانی نیاز به این چیزها داره. می‌گه تو توهم داری و فكر می‌كنی همه مردم حواسشون به ماست. من اوایل سعی می‌كردم به عنوان یك عیب بپذیرم ولی دیدم هر چی كوتاه می‌آم حاضر نیست تلاش بكنه. وقتی گریه‌ام می‌گیره از كارهاش ابراز پشیمونی می‌كنه و می‌گه كمكش كنم كه این عادت رو ترك كنه ولی هیچ تلاشی نمی‌كنه. البته از اول ازدواجمون كمی بهتر شده ولی اون وقت خودش می‌دونست عصبی است و قبول داشت. الآن بهش ایراد می‌گیرم می‌گه همینه كه هست. در این دو سال به خاطر این‌كه از خشونت خیلی می‌ترسم توی خودم رفته‌م؛ یعنی افسرده شدم. نمی‌تونم جلوش بایستم ولی نمی‌تونم هم فراموش كنم. بعد انتظار داره بعد از چند دقیقه كه خشمش آرام شد من همه چیز رو فراموش كنم و بخندم. هر چی می‌گم من نمی‌تونم مثل تو خودم رو تخلیه كنم متوجه نمی‌شه. انتظار داره زود همه چیز رو فراموش كنم. همیشه من رو متهم می‌كنه كه با جدی گرفتن بیش از حد عصبانیت‌هاش باعث می‌شم كه زندگیمون تلخ بشه.
لیلا
Iran (Islamic Republic of)
۱۵:۵۴ - ۱۳۹۳/۰۸/۰۷
۰
۰
من فقط یك هفته بعد از پاكی میل دارم و تا دو هفته بعد به مشكل سردمزاجی دچار می‌شم. لطفاً راهنمایی كنید
آ.ج از اردبیل
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۵۸ - ۱۳۹۳/۰۸/۱۱
۰
۰
مدتی است كه احساس بی‌حوصلگی و بی‌قراری و خستگی می‌كنم. البته دو سال و نیم هست كه اجاره‌نشینم؛ درآمد زیادی ندارم كه بتوانم خانواده رو در آسایش بگذارم. پدرم به حد كافی سرمایه و دارایی دارد اما متأسفانه آخرین حرف پدرم درباره كمك، این است كه از ارث و سرمایه بعد از مرگش می‌گوید.
صحرا
Iran (Islamic Republic of)
۰۲:۵۵ - ۱۳۹۳/۰۸/۱۷
۰
۰
خانمی مطلقه بودم. دو سال است كه با مرد متأهلی ازدواج موقت كرده‌ام، حالا صاحب فرزندی شده‌ایم اما او حاضر به ثبت ازدواجمان نیست. من نیز نمی‌توانم برای فرزندمان شناسنامه بگیرم، در حالی كه فرزندمان یكساله شده است. بفرمائید چه كنم.
فاطیما محبی
Iran (Islamic Republic of)
۱۷:۵۷ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۵
۰
۰
با سلام خانمی ۲۹ ساله هستم ۶ سال است كه ازدواج كردم همسرم علاقه زیادی به رفت‌وآمد دارد به طوری كه از ۷ روز هفته دوست داره ۵-۶ روزش رو بره مهمانی یا برامون مهمان بیا البته بیشتر ترجیح می‌ده این رفت‌وآمدها با دوستانمان باشد كه در این جمع هرگونه حرفهای شوخی گفته می‌شود كه من اصلاً دوست ندارم تو این جمع باشم. سعی كردم با رفت‌وآمد با خانواده خودم و همسرم این رابطه رو كمتر كنم كه نشد از شما می‌خوام من رو راهنمایی كنید
مریم
United States of America
۱۹:۰۸ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۷
۰
۰
سلام دختری ۲۴ ساله هستم قصد ازدواج دارم خواستگار هم دارم اما چون من فوق لیسانس هستم مامانم نمی‌ذاره با كمتر از تحصیلات لیسانس ازدواج كنم. یه خواستگار فوق دیپلم دارم شغل و خونه و همه شرایط داره اما مامانم به خاطر حرف مردم نمی‌ذاره جواب بدم. به نظر شما من باید چی كنم به حرف مامانم گوش كنم؟ قیافه چقدر مهمه برای انتخاب خواستگار؟
فرناز 20ساله
Iran (Islamic Republic of)
۱۸:۰۱ - ۱۳۹۳/۰۹/۱۳
۰
۰
تو دانشگاه با یكی دوس شدم یكسال ازم بزرگتره البته قصدمون از اول ازدواج بوده و خانواده هامون در جریان هستن اما تقریباً یه ماهه بهم میگه مثل قبل دوستت ندارم و ازم سرد شده
سرمست
Iran, Islamic Republic of
۱۱:۱۷ - ۱۳۹۳/۰۹/۱۸
۰
۱
فرزند دختر ۵ ساله‌ای دارم بسیار باهوش و مستعد ولی پر جنب‌وجوش و بازیگوش. در مواجه با او دو مشكل اساسی دارم:
۱- در همبازی شدن با همسالان كلاً منفعل و به راهنمایی پدر و مادرش بی‌توجه است به طوری كه هر حركت و یا حرفی از سمت همبازی‌هایش به او پیشنهاد می‌شود بدون فكر انجام می‌دهد؛ گویی هیچ اراده‌ای از خود ندارد. این اوضاع تا زمانی كه در بین همسالان خود است همچنان ادامه دارد و نافرمانی و سرپیچی ادامه دارد.
۲- در برخی مواقع كه تنها می‌شود و یا همبازی ندارد و یا از بین همبازان خودش به دلایلی كنار می‌كشد به صورت خوابیده بر شكم اقدام به تكان دادن خودش می‌كند كه به نظر من نوعی خودارضایی است؛ در این حالت هر طور می‌خواهیم با این رفتارش ممانعت كنیم مقامت می‌كند و این گونه رفتار اخیراً شدت بیشتری پیدا كرده و موجبات آزردگی من و مادرش شده و در بین فامیل ایجاد حساسیت كرده است. از شما تقاضامندم در این خصوص راهنمایی فرمایید.
سارا
Iran, Islamic Republic of
۱۱:۱۸ - ۱۳۹۳/۰۹/۱۸
۱
۰
من ۱۵ سال دارم. چند روزه كه كسی میخواد بهم شماره بده. اولا ازش بدم می‌اومد ولی الآن عاشقش شدم نمی‌تونم ازش دل بكنم. آیا باهاش رفاقت كنم؟ ولی می‌ترسم قبولش كنم...؟
ریحانه مرادی
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۲۶ - ۱۳۹۳/۰۹/۲۲
۰
۰
من واقعاً تنهام دیگه نمی‌دونم چیكار كنم كمكم كنید
محسن
Iran (Islamic Republic of)
۲۲:۵۵ - ۱۳۹۳/۰۹/۲۴
۰
۰
دانشجوی ارشد هستم. در دانشگاه از دختری خوشم اومده، اما نه همكلاسی هستیم و نه هم‌دانشكده‌ای، فقط توی یك مسیر ۸ ساعته هم مسیریم؛ از شهرمون تا دانشگاه. می‌خوام به قصد ازدواج، بیشتر با اون خانم آشنا بشم، اما نمیدونم چطور این موضوع رو باهاشون مطرح كنم؛ نمی‌دونم سر صحبت رو با توجه به اینكه برای صحبت كردن بحث مشتركی نیست چطور مطرح كنم، از طرفی حیای بالای خانم، باعث شده حتی جرئت نكنم همچین موضوعی رو مطرح كنم.
كریمی
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۵۲ - ۱۳۹۳/۰۹/۲۵
۰
۰
دو پسر دارم كه از وقتی پسر كوچكم هم به مدرسه می‌ره و من ساعات زیادی بیكار هستم، خیلی افسرده و بی‌انگیزه شده‌ام، خیلی افكار منفی به ذهنم میاد. این وضعیت رو دوست ندارم. به نظر شما چطور از دست این افكار راحت بشم؟ اگه ادامه تحصیل بدم خیلی دیره؟
پردیس ص.
Iran (Islamic Republic of)
۰۲:۰۲ - ۱۳۹۳/۰۹/۲۹
۰
۰
از همسرم جدا شده‌ام و پسری ۲ ساله دارم. حالا مردی مجرد از من خواستگاری كرده. چه كنم با او و فرزندم؟ چگونه او را بهتر بشناسم تا مسائل زندگی قبلی‌ام اتفاق نیفته
شهناز
Iran (Islamic Republic of)
۲۳:۲۸ - ۱۳۹۳/۰۹/۲۹
۰
۰
من و همسرم مدت‌هاست همدیگر را طلاق عاطفی داده‌ایم و هیچ كاری به همدیگر نداریم. انگار همخانه‌ایم. همین باعث شده من به مردان دیگر گرایش پیدا كنم چون در مقابل همسرم كه اصلاً قدر من و خوبی‌های من را نمی‌داند با مردانی در محل كارم مواجه می‌شوم كه به من خیلی محبت می‌كنند و همین مرا می‌ترساند، لطفاً كمكم كنید.
س.ش
Qatar
۰۰:۴۱ - ۱۳۹۳/۰۹/۳۰
۰
۰
من دو فرزند دختر و پسر دارم. پسرم ۱۶ ساله است و علی‌رغم اینكه تمامی وسایل الكترونیكی اعم از موبایل، لپ تاپ، تبلت، پلی‌استیشن ۴ و غیره را دارد، بسیار زیاده‌خواه است. همیشه من و خودش را با سایر خانواده‌ها مقایسه می‌كند و می‌گوید پدر فلانی روزانه ۱۰۰ هزار تومن به بچه‌شان می‌دهد تا هر وسیله‌ای كه نیاز دارد تهیه كند در صورتی كه علاوه بر فراهم نمودن تمامی خوراكی‌های روزمره وی، مبلغ ۱۰ هزار تومن هم روزانه به او می‌دهم. متأسفانه موردی كه جدیداً من را بسیار رنج می‌دهد این است كه وی بسیار پرخاشگر، فحاش و درس‌نخوان شده و در این زمینه هر وقت با خانمم هم مشورت می‌كنم می‌گوید تو حساس هستی و باید حتی فحاشی‌های وی را تحمل كنی. همسر من همیشه از رفتار فرزندم پشتیبانی می‌كند و همراه و همفكرم نیست. خواهشمندم راهنمایی فرمایید.
علی ر
Iran (Islamic Republic of)
۱۵:۴۹ - ۱۳۹۳/۱۰/۰۴
۰
۰
سلام، من دانشجوی ترم اولی هستم. قبل از دانشگاه با هیچ دختری رابطه یا دوستی نداشتم. در دانشگاه با دختری آشنا شدم و اصلاً هم حرمت‌ها رو نشكوندیم. بعد از یك ماه از او درخواست دوستی كردم با قصد ازدواج. چون اونو به عنوان كسی كه می‌تونم باهاش زندگی كنم شناختم. ولی اون درخواست رو رد كرد و نپذیرفت و بهم گفت اگه می‌خوای هنوز هم با هم صمیمی باشیم در دانشگاه دیگه به من فكر نكن و منم بظاهر قبول كردم. بعد از اون هرچند وقت بهم می‌گفت كه هنوز هم به من فكر می‌كنی و من هم به خاطر اینكه صمیمیت از بین نره و از من دوری نكنه (طبق گفته خودش) به دروغ می‌گفتم نه بهت فكر نمی‌كنم. در صورتی كه هنوز هم اونو دوس دارم و با خودم قرار گذاشتم كه بعد از یكی دو سال بهش بگم و با خانواده به سراغش برم. ولی دو-سه روزه متوجه شدم كه فرد دیگری رو دوس داره (همكلاسیِ خودم هست اون پسر). می‌خواستم بدونم من چه باید بكنم؟
ف.غ
Canada
۱۶:۲۰ - ۱۳۹۳/۱۰/۰۵
۰
۰
همسر من اصلا موافق پول خرج كردن نیست و حتی برای درآمد من هم تكلیف تعیین می‌كنه. فقط پول رو برای تفریحات یا مسائلی كه خودش صلاح بدونه خرج می‌كنه. من اصلا حقوقشو نمی‌دونم فقط همیشه می‌گه اوضاع خرابه ولی هربار كه ماشین می‌خواد عوض كنه یا خرجهای بزرگ، می‌گه وامم جور شد. هیچ ارزشی برای من و كارهایی كه می‌كنم قائل نیست. حتی تشكر هم نمی‌كنه. توی جمع با همه مخالفت می‌كنه و لذت می‌بره كه آدمها رو اذیت كنه. فقط مواقعی از من یا هركسی تعریف می‌كنه كه بدونه اون تعریف باعث اذیت شخص روبرویش می‌شه. مدام عیبجویی می‌كنه و از رفتارهام، علایقم، درس خوندنم و حتی اشپزیم ایراد می‌گیره. مدام تحقیرم می‌كنه. وقتی اعتراض می‌كنم می‌گه من یه حرفی می‌زنم تو جدی نگیر. واقعا دلم می‌خواد جدا شم اما اونقدر گریه و زاری می‌كنه كه دلم می‌سوزه. الان دو ماهه كه دلم براش نسوخته و اصرار كردم برای طلاق. زنگ زده برای خونواده‌م گریه كرده. كتكم هم می‌زد گاهی. تمام اطرافیان به من می‌گن جدا شو تغییر نمی‌كنه. حتی یه مشاور هم بهم همین رو گفت. واقعا نمی‌دونم چكار كنم. داریم از ایران می‌ریم فكر می‌كنم یه فرصت دیگه بدم یا نه؟
فرناز از اردبیل
Iran (Islamic Republic of)
۱۴:۱۹ - ۱۳۹۳/۱۰/۰۶
۰
۰
با سلام شوهرم تازگی‌ها بهانه گیر شده. با دعوا قرار می‌ذاره واسه رفتن به خونه فامیل اما وقت رفتن بهانه میاره و مانع رفتنمون می‌شه.

عروس بی تجربه
Iran (Islamic Republic of)
۱۵:۲۹ - ۱۳۹۳/۱۰/۰۶
۰
۰
دو سالی‌ست كه عقد كرده‌ام. مادر همسرم ابتدا به خاطر اختلاف فرهنگی چند سال مخالف ازدواج ما بود ولی بعد راضی شد و ازدواج سر گرفت و از وقتی هم ازدواج كردیم همه جا می‌گوید تصوری كه درباره جلف بودن من داشته است غلط بوده چون سر به زیر هستم.
مادرم زنی از لحاظ ظاهری امروزی است و به سر و وضع خودش می‌رسد ولی از نظر رفتاری یك زن كاملا سنتی است. برای همین زیاد پشت سر همه حرف می‌زنند و دل خوشی از دیگران ندارند. من در این موقعیت به حمایت مادرم نیاز دارم تا از پس مراسم عروسی و جهیزیه و چنین چیزهایی بربیایم و نمی‌توانم به او حرفی بزنم چون اصلا زیر بارش نمی‌رود و قهر می‌كند. این در رفتارش با همسرم هم خودش را نشان می‌دهد. مدام می‌خواهد به من یادآوری كند كه خانواده شوهرم به اندازه كافی به من احترام نمی‌گذارند و شأن خانواده ما را ندانسته‌اند.
از طرف دیگر ماجرا مادر همسرم است كه در زبان كنایه مدام حرف‌هایی می‌زند كه اعصاب آدم را به هم می‌ریزد. او هم زیر بار رفتارش نمی‌رود و یكی دوباری كه همسرم به او گفته است به من كنایه نزند گفته كه اصلا از این كار‌ها بلد نیست. در جمع خیلی هم با من خوب است و احترام زیادی می‌گذارد. انقدر كه معذب می‌شوم و دلم می‌خواهد آن جمع را ترك كنم. این موضوع حسادت دیگر عروس و داماد‌ها را هم برمی‌انگیزد ولی امان از وقتی كه غریبه بینمان نیست. من را تیرباران می‌كند.
من و همسرم مانده‌ایم این وسط. انرژی ما صرف این می‌شود كه برنامه ریزی كنیم كه آن‌ها هر چه كمتر همدیگر را ببینند. چون وقتی با هم هستند تمام مدت دلشوره داریم و داریم سعی می‌كنیم حرف‌های بی‌جایشان را منحرف كنیم كه رو در روی هم قرار نگیرند.
به نظر شما باید چه كار كنم؟ من نمی‌توانم با او كه زنی جاافتاده و سخنور است بحث كنم چون هیچ چیز را درباره دعواهای عروس و مادر شوهری نمی‌دانم. دوستانم می‌گویند باید جلوی او و دخالت‌هایش كه هی می‌گوید چه كار كنید و چه بخرید و كجا بروید محكم بایستم. ولی نه توانش را دارم و نه صلاح می‌دانم كه بخواهم از این كار‌ها بكنم و من هم كنایه بزنم. وظایف خودش را در قبال عروس‌های دیگر كه با او همه‌اش می‌جنگند كاملا انجام داده است ولی برای من حتی یك هدیه كوچك نمی‌خرد. مادرم این را مدام می‌گوید. من كه نمی‌توانم بروم به او بگویم لطفا برای من كادو بخر. خودم و همسرم می‌رویم هدیه می‌گیریم. خودم كادو پیچش می‌كنم.
اعتماد به نفسم را از دست داده‌ام و حتی در محیط كار هم همه‌اش استرس دارم.
امیر حسین
Iran (Islamic Republic of)
۱۴:۰۸ - ۱۳۹۳/۱۰/۰۷
۰
۰
۲۲ ساله‌ام و دانشجوی فنآوری اطلاعات. دو مشكل دارم. یكی در مورد برادرم كه ۵ ساله هستن و از من بازی‌های كامپیوتری می‌خواهد. من هم اجازه بازی به او می‌دهم ولی خودم به سیستمم نیاز دارم و وقتی برای بازی برادرم ندارم. پدرم هم اصرار به بازی كردن برادرم دارد و خودم هم دوست ندارم برادر كوچكم را ناراحت كنم.
مشكل بعدی در زمینه كاری و زندگی من هستش و نمی‌توانم برای درس و كار و بازی خودم برنامه ریزی كنم. در این سن وقتی برای بازی ندارم. به كارم نیاز دارم. درس هم باید بخوانم. از طرفی به دختری علاقه دارم. من باید چكار كنم؟ این علاقه درسته؟
م/ر
Iran (Islamic Republic of)
۰۹:۱۸ - ۱۳۹۳/۱۰/۰۸
۰
۰
پسر ۵ ساله‌ای دارم كه با پدرش به حمام نمی‌رود، خواهشمندم راهنمائی‌ام كنید.
رمیسا محنتی
Iran (Islamic Republic of)
۱۵:۵۶ - ۱۳۹۳/۱۰/۰۸
۰
۰
مادری دارم ۸۵ ساله كه حدود ۸ سال است به دختران خود گیر می‌دهد و مواردی را به آن‌ها ربط می‌دهد كه اصلیت ندارد مانند ازدواج با فرد بچه‌دار و... او شنوایی كمتری دارد ودارای سمعك می‌باشد و هرچقدر با او صحبت می‌كنیم لجبازی می‌كند و در خانه اوقات تلخی ایجاد می‌كند.
مهناز نظری
Iran (Islamic Republic of)
۱۶:۲۷ - ۱۳۹۳/۱۰/۰۸
۰
۰
مدت ۴ سال كه با آقایی در محل كار آشنا شده‌ام و هدف هردویمان ازدواج است. ولی خانواده ایشان به دلیل تفاوت فرهنگی و مذهبی مخالفند. هر دوی ما تحصیلكرده‌ایم و از جایگاه كاری خوبی برخورداریم و در سن مناسب ازدواج هستیم و با یكدیگر همفكر و هم‌نظر هستیم و در این مدت از لحاظ فرهنگی و اخلاقی دچار مشكل نشدیم ولی مخالفت پدر و مادر ایشون مشكل ساز شده و از آنجایی كه احترام خیلی زیادی برایشان قائل است و والدین از بیماری قلبی رنج می‌برند می‌ترسد بر خواسته‌اش پافشاری كند و همیشه با ملایمت برخورد می‌كند و آن‌ها هم مخالفت می‌كنند. صبوری هر دو ما بی‌نتیجه مانده و هر دو افسرده شده‌ایم. اقوام هم چون مخالفند همراهی‌اش نمی‌كنند. خانواده ایشان در شهرستان هستند. آیا روشی مناسب برای جلب رضایتشان هست؟
مریم پناهیان
Iran (Islamic Republic of)
۰۱:۰۷ - ۱۳۹۳/۱۰/۱۱
۱
۰
با پسر ۱۷ ساله‌ام كه خیلی عصبی، زودرنج و بددل و دچار افت تحصیلی است چكار كنم؟
ن،ش
Iran (Islamic Republic of)
۱۹:۱۳ - ۱۳۹۳/۱۰/۱۲
۰
۰
خیلی سنتی با همسرم كه خارج اقامت داره ازدواج كردم الآن ٢ساله شده و نتونسته كار من رو درست كنه و من عملاً بلاتكلیفم...
m.gh
Iran (Islamic Republic of)
۲۰:۰۱ - ۱۳۹۳/۱۰/۱۲
۰
۰
یك سال و نیم هست كه ازدواج كردم ۸ ماهه كه همسرم از سر كار كه می‌آد بعضی وقت‌ها ناهار درست نمی‌كنه و می‌ره می‌خوابه نه ناهار و نه شام درست می‌كنه دائماً به من و مادرم مشكوكه كه تمام اتفاقات خونمون رو می‌ریم به همكاراش خبر می‌دیم، وسواس هم هست آن‌قدر كه دستمال كثیف رو در سطل زباله هم نمی‌اندازه، برای شستن ظرف‌ها خیلی زمان صرف می‌كنه، بیشتر اوقات من جاروبرقی می‌كشم لباس‌ها رو داخل لباسشویی می‌ریزم، تقریباً همه كار‌ها رو خودم انجام می‌دم. دیگه صبرم لبریز شده چه كار كنم؟
سانی
Iran (Islamic Republic of)
۱۴:۰۷ - ۱۳۹۳/۱۰/۱۳
۰
۰
۲۵ ساله‌ام و ۲ بار در دوران نامزدی جدا شدم بار آخر كه طلاق گرفتم عقد كرده بودم. الآن با آقایی ۳۹ ساله آشنا شدم كه برام همه كاری می‌كنه تا فقط بیاد خواستگاری و من چون موقعیت مالی خوبی ندارم ایشون گفته تمام جهیزیه‌ات را خودم می‌گیرم تا به امروز هر چی خواستم برام فراهم كرده. مشكل اصلی من یكی تفاوت سنی و دومی قد این آقاست كه از من كوتاهتره ولی از لحاظ خانواده و مذهب و كار و اخلاق هیچی كم نداره. پیشنهاد ازدواجشون رو قبول كنم؟
محمد مرادی
Iran (Islamic Republic of)
۱۳:۳۲ - ۱۳۹۳/۱۰/۱۴
۰
۰
بنده و همسرم زوج حدوداً ۳۰ ساله‌ایم و هم‌اكنون صاحب پسری سالم و شاداب. هر دو كارمندیم و برای نگهداری‌اش با مشكلاتی مواجه بوده‌ایم به همین خاطر فرزند عزیزمان را از ۳ ماهگی از ساعت ۷ تا ساعت ۲ به مهد كودك می‌سپاریم و بقیه روز را در كنار خودمان می‌ماند. ۲ سالش را تمام كرده و تمام تلاشمان را برای شاد بودن او ولو با امكانات كم انجام می‌دهیم. وقتی با همسرم مشكلی داشته باشم از او پنهان می‌كنیم ولی ناخودآگاه چند بار در مشاجرات ما حضور داشته و گویا ترسیده است (من و همسرم مشكل بزرگی نداریم و اصلاً احساس می‌كنیم كه با دقت در رفتارمان مشكلات را پس خواهیم زد). مشكلی كه می‌خواستم عنوان كنم عدم همكاری پسرم در اعلام ادرارش است كه بتازگی دردسرساز شده. همكاری نمی‌كند و كاملاً لجباز شده. وقتی با او محكم صحبت می‌كنم بد‌تر نتیجه می‌دهد و با نرمش هم اصلاً نتیجه نمی‌گیریم. باید چگونه رفتار كنیم؟
shahrzad
Iran (Islamic Republic of)
۱۴:۳۶ - ۱۳۹۳/۱۰/۱۴
۰
۰
با یكی از اقوام دور پدری رابطه عاطفی عمیقی دارم. حالا كه بحث ازدواج پیش آمده و من موضوع را با مادرم مطرح كرده ام با مخالفت شدید خانواده‌ام روبرو شده‌ام چون ایشان ساكن شهری دیگرند. وقتی موضوع را با پسر مورد علاقه‌ام مطرح كردم جواب های قانع كننده داد كه نمیتواند به تهران بیاید ولی من خودم هم فكر كنم نمیتوانم دور از خانوادم و در شهرستان زندگی كنم. حال مانده‌ام بین كسی كه واقعا دوستش دارم و دلم و خانوادم. نه میتوانم بروم شهرستان و نه ایشان میایند تهران.
م.ز
Iran (Islamic Republic of)
۱۵:۰۲ - ۱۳۹۳/۱۰/۱۴
۰
۰
ازدواج كرده‌ام. ۲ ماه قبل از ازدواجم كار نسبتاً خوبی پیدا كرده‌ام و كار می‌كنم. همسرم خانه‌دار است. بسختی ۱ باب آپارتمان خریده‌ام و كلی قرض و اقساط دارم كه حقوقم كفاف نمی‌دهد همسرم هم اصلاً در این مورد شاكی نبوده است. از روز ازدواج كه خود را در قید و بند و تعهد دیدم بسیار عذاب می‌كشم. چند بار هم پیشنهاد طلاق را به همسرم دادم و او موافق نبود و من هم از خانواده همسرم خجالت می‌كشیدم كه جوابشان را با بدی بدهم؛ خانواده مظلومی هستند. احساس شكست می‌كنم و ازدواجم را سدی در برابر شتابم و رشدم می‌دانم. احساس می‌كنم می‌توانستم با دختری بهتر از همسرم ازدواج كنم اگر كمی با اندیشه وارد می‌شدم. همیشه در مجردی دیدگاهم به آینده مثبت بود و خود را غالب بر مسائل می‌دانستم و پیش پدر و مادر خود شاد بودم و از كودكی نیز زندگی‌ام با كار عجین بود. همسرم از فرهنگ خانوادگی ما خوشش نمی‌آید و همواره با مقایسه رفتارهای مشابه خانواده خود با عروسشان یا با خواهر‌هایش در مقابل رفتارهای مادر و خواهرانم مرا آزار داده و اصلاً سعی نمی‌كند كه رابطه با آن‌ها داشته باشد و من احساس بدی پیدا كرده‌ام. اختلافاتم با همسرم در چند ماه بعد از آغاز زندگیمان شدت گرفت. من هم گاه‌گاهی عصبانی می‌شدم و حتی به زدن او می‌انجامید. بعداً با توجه به زندگی زوج‌های اطرافم می‌دیدم كه من با همسرم اصلاً خوب نیستم. انگار اصلاً از همسرداری چیزی نمی‌دانستم و شاید هم رغبتی به دانستنش نداشتم. بن‌بست را احساس می‌كنم. به همسرم گفتم كه پیش روان‌شناس برویم و او امتناع كرد و گفت كه تو دیوانه هستی و فقط تو باید به روان‌پزشك مراجعه كنی. با توجه به اینكه ما فرزندی نداریم آیا ادامه چنین زندگی‌ای مصلحت است.
ش - الف
United States of America
۱۱:۳۵ - ۱۳۹۳/۱۰/۱۵
۰
۰
مشكل اصلی من با فرزند اولم بر سر درس خواندن اوست با وجود استعداد سرشارش به درس بی‌علاقه وبی انگیزه است مثلاً اگر نمره ۷ هم بگیرد ناراحت می‌شود ولی تلاش نمی‌كند خودش هم می‌گوید به علت كم خواندن بوده ولی حاضر به برنامه‌ریزی نیست با توجه به سنش راهنمایی می‌خواهم كه چگونه او را به درس علاقه‌مند كنم
دوست دوستم
Iran (Islamic Republic of)
۱۷:۲۷ - ۱۳۹۳/۱۰/۱۷
۰
۰
دوستی دارم كه بتازگی از او شنیده‌ام كه همسرش یك بار در دوره نامزدی به او سیلی زده و امروز هم متوجه شدم كه در این چند ماه بعد از ازدواج هم دست روی او بلند كرده. تا الآن بجز من به هیچ‌كس از این موضوع چیزی نگفته و ما واقعاً نمی‌دانیم كه باید در این مورد چه كنیم.
بانو 44ساله
Iran (Islamic Republic of)
۲۲:۵۱ - ۱۳۹۳/۱۰/۱۷
۰
۰
پسری ۱۶ ساله دارم كه خودارضایی می‌كند. هرچه بهش تذكر می‌دم گوشش بدهكار نیست. لطفا من رو راهنمایی كنید. ممنونم.
ریاحی
Iran, Islamic Republic of
۱۷:۱۷ - ۱۳۹۳/۱۰/۱۹
۰
۰
من همسرم رو خیلی دوست دارم. از اول زندگی ازش خواسته بودم باهم صادق باشیم و همهٔ كارهامون رو با مشورت همدیگه انجام بدیم ولی اون مدام می‌خواست تكروی بكنه و بدون مشورت با من كارهاش رو انجام بده و بدون در نظر داشتن فكر و عقیدهٔ من زندگی رو پیش ببره. هر وقت ازش انتقاد می‌كنم می‌گه همینه كه هست. تا یك سال پیش ازش درخواست می‌كردم تكروی نكنه ولی وقتی دیدم تغییری توی رفتارش نمی‌ده منم هر رفتاری می‌كنه مثل خودش انجام می‌دم تا شاید متوجه رفتار بدش بشه ولی اون بدترش رو سرم میاره كه باز من كوتاه بیام. نمی‌دونم چیكار كنم. تصمیم گرفتم برم خونهٔ بابام قهر شاید تغییر بكنه ولی می‌ترسم این كارم باز اونو بی‌پرواترو پردو‌تر كنه. خیلی وقتا وقتی دارم نارحتیمو بهش می‌گم بلند می‌شه می‌ره حتی به حرفای منم گوش نمی‌ده.
سارا
Iran, Islamic Republic of
۱۷:۱۸ - ۱۳۹۳/۱۰/۱۹
۰
۰
یك ساله نامزد كردم. چند ماه دیگه قراره عروسی كنم ولی با شوهرم خیلی مشكل دارم. همیشه دعوا داریم و همیشه بحث. شوهرم خارج از كشور زندگی می‌كنه. پارسال اومد عقد كردیم و به دلیل مشكلات مالی فعلاً نتونستیم عروسی بگیریم. به من می‌گه خیلی باهام بحث می‌كنی ولی مامانم كه در جریان مشكلات ما هستش می‌گه من خیلی كوتاه میام و این باعث شده كه شوهرم پرتوقع باشه. این بار دعوای سختی داشتیم و بهش گفتم از زندگیش می‌رم بیرون. گفتم با من كاری نداشته باش. دو هفته می‌شه از هم خبر نداریم. خیلی دلتنگشم. نمی‌تونم تحمل كنم.
امیر
Iran, Islamic Republic of
۱۱:۳۵ - ۱۳۹۳/۱۰/۲۰
۰
۰
تنها پسرم ۲۹ ماهه است. دو هفته است كه در خانه گاهی تمام لباس‌هایش را درمی‌آورد و لخت می‌شود (مربی می‌گوید چنین كاری را در مهد انجام نمی‌دهد). رفتار ما در خانه عادی است و هیچ‌وقت جلوی بچه لخت نمی‌شویم ولی در بعضی موارد حتی دست به آلت خود می‌زند و نام كودكانه‌اش را بر زبان می‌آورد.
ابتین
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۳۰ - ۱۳۹۳/۱۰/۲۲
۰
۰
من دچار اشتباه شدم و به تلفن كسی كه قرار بود باش ازدواج كنم پاسخ دادم. بعد از مدتی همسرم مطلع شد و حالا حسابی بهم بدین شده. هر كاری می‌كنم باورم نداره. زندگیمان به خاطر روستایی بودن من كه شوهرش هستم پر از دعواست.
رقیه
Iran (Islamic Republic of)
۱۳:۰۲ - ۱۳۹۳/۱۰/۲۳
۰
۰
من ۶ ماه است ازدواج كرد‌ه‌ام. با اینكه خیلی بچه دوست دارم اما با توجه به اخلاق شوهرم كه بی‌حوصله است و زود عصبانی می‌شه نمی‌دونم بچه‌دار شدنم خوبه یا بد؟ من ۲۳ سالمه.
مهناز حمیدی
Iran (Islamic Republic of)
۱۳:۰۲ - ۱۳۹۳/۱۰/۲۳
۰
۰
من به دلیل كم‌كاری تیروئید دچار افسردگی و حملات عصبی شده‌ام. همیشه خسته و بیحوصله‌ام و گاهی استرس و هیجان غیر قابل كنترلی پیدا می‌كنم. در یادآوری مطالب، تمركز و صحبت كردن مشكل دارم، اعتماد به نفسم را از دست داده‌ام. چندین سال است تحت درمان هستم اما بهبود پیدا نكرده‌ام.
قصد ادامه تحصیل دارم اما با این وضعیت خیلی نگرانم. آیا درمانی بجز داروهای كم‌كاری برای بهبود یادگیری و تمركز وجود دارد یا همیشگی است؟
سمیه
Iran (Islamic Republic of)
۱۳:۰۴ - ۱۳۹۳/۱۰/۲۳
۰
۰
یك ساله كه ازدواج كردم اما شوهرم بهم شك داره. خییل ناراحتم از این موضوع.
تینا
Australia
۰۶:۱۶ - ۱۳۹۳/۱۰/۲۶
۰
۰
من زنی ۳۴ ساله هستم و ۱۹ ساله ازدواج كردم. شوهرم میل جنسی به من نداره ولی بار‌ها او را هنگام خودارضائی دیده‌ام و تا حرفی می‌زنم می‌گه برو طلاق بگیر.
الف/میم
Iran (Islamic Republic of)
۰۱:۰۸ - ۱۳۹۳/۱۰/۲۸
۰
۰
دانشجوی پزشكی و ۲۰ ساله‌ام. از تلاش كردن خسته شدم. واقعاً خسته شدم. قاعدتاً وقتی یك نفر ۱۰۰ درصد تلاششو انجام می‌ده باید ۱۰۰ درصد هم نتیجه بگیره اما مشكل اینجاست كه تو دانشگاه ما همچین چیزی رعایت نمی‌شه. نسل ما سخت‌ترین سوالات كنكور رو جواب دادن و وارد دانشگاه شدیم اما استادای ما اكثراً با استفاده از سهمیه اومدن یا حتی اگه سهمیه نداشتن كنكور اون زمان خیلی ساده‌تر بوده؛ مشكل دیگه اینه كه ۹۰ درصد درس‌های ما كاربردی نداره. خب برای چی پس من باید این درس‌ها رو بخونم؟ تمام انگیزه‌ام رو از دست دادم.
سها
Iran (Islamic Republic of)
۱۸:۴۲ - ۱۳۹۳/۱۰/۲۸
۰
۰
دختری ۱۸ساله‌ام. پدر و مادر من بیشتر وقت‌ها با هم دعوا می‌كنند و این باعث شده كه روی بیشتر مسائلی كه توی خونه‌مون اتفاق می‌افته حساس بشم و نتونم باهاشون ارتباط خوبی برقرار كنم. دیگه مثل قبل شاد نیستم و دوست دارم تنها باشم. به خاطر رفتار آن‌ها با همدیگه نظرم درباره ازدواج هم عوض شده و دلم نمی‌خواهد كه هیچ وقت ازدواج كنم. هر صدایی كه توی خونه‌مون میاد حتی وقتی می‌خواهند با هم صحبت كنند از اینكه دعواشون بشه می‌ترسم. این مشكل باعث شده تمركزم به هم بخوره. شب‌ها یك‌دفعه از خواب می‌پرم و دچار تپش قلب می‌شم. قبلاً این‌طوری نبودم. از این‌جور زندگی پر استرس خسته شدم.
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۰۱:۰۰ - ۱۳۹۳/۱۰/۲۹
۰
۰
دختری ۲۲ساله‌ام. عاشق پسری شده‌ام كه فرزند واقعی خانواده‌اش نیست و خودش مطلع نیست. از همه لحاظ مناسب با من هست؛ فقط همین مانع وجود دارد.
مریم رضایی از شهریار
Iran (Islamic Republic of)
۱۵:۰۶ - ۱۳۹۳/۱۰/۲۹
۰
۰
یه دختر۱۹ساله‌ام كه ترك تحصیل كرده‌ام. مدتی است فكر می‌كنم كه خانواده‌ام مرا دوست ندارن و دارم كم‌كم دچار افسردگی می‌شوم.
بی نام
Iran (Islamic Republic of)
۱۵:۱۰ - ۱۳۹۳/۱۰/۲۹
۰
۰
مدتی است عاشق پسری شده‌ام كه از خودم كوچك‌تر است. نمی‌دونم اونم من رو دوست داره یا نه، می‌خوام بهش بگم ولی نمی‌دونم چطوری.
زهرا سنایی
Iran (Islamic Republic of)
۱۹:۲۸ - ۱۳۹۳/۱۰/۳۰
۰
۰
دختری ۱۸ ساله‌ام و از زندگی‌ام خیلی ناراضی‌ام؛ همه با من دشمنی دارند و این دشمنی روزبه‌روز دارد بیشتر می‌شود. نمی‌دانم چرا هیچ‌كس رفتارش با من خوب نیست. این از افكار من نیست بلكه حقیقت دارد. حتی اگه یه وقتایی با من خوب رفتار كنند ناراحت می‌شوم.
مینا
Iran (Islamic Republic of)
۱۳:۰۹ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۱
۰
۰
با سلام دختری ۲۷ ساله‌ام كه مادرم مدام مرا سرزنش می‌كند. به من حسادت می‌ورزد و دوست ندارد كه ازدواج كنم. هر كاری می‌كنم از من ایراد می‌گیرد؛ حتی به رابطه با پدرم نیز حسادت می‌كند. همیشه با بددهنی با من صحبت می‌كند. تحصیلات عالیه دارم ولی متأسفانه شغل مناسبی پیدا نكردم. مدام مرا با دیگران مقایسه می‌كند. همیشه باید مطابق میلش عمل كنم و... اگر این كار را نكنم با من لجبازی و در بسیاری موارد قهر می‌كند. اصلاً نمی‌گذارد برای زندگی‌ام تصمیم بگیرم. از این وضعیت خسته شدم
لیلا
Iran (Islamic Republic of)
۱۴:۳۱ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۱
۰
۰
مادرم زنی مهربان است اما زود از كوره در می‌رود وعصبانی می‌شود و مدام می‌خواهد مطابق میل او عمل كنیم. مرتب بچه‌هایش را سر مسائل بیهوده نفرین می‌كند. می‌ترسیم به او بگوییم این رفتارش را ترك كند چون اصلا نمی‌پذیرد از آنجا كه احترام مادر واجب است و ما نمی‌خواهیم به او بی‌حرمتی كنیم و از طرفی زندگی خودمان نیز سخت شده است و سرنوشتمان به هم گره خورده، راهنمایی كنید چطور با ایشان رفتار كنیم.
مرجان
United States of America
۱۲:۰۱ - ۱۳۹۴/۰۴/۱۲
۰
۰
سلام من زنی 40 ساله هستم حدود 4 ساله با همسرم ازدواج كردم كه البته اشنایی خانوادگی و دیرینه داشتیم من ازدواج دومم بود و به اصرار ایشون این ازدواج سر گرفت البته ایشون ایران زندگی نمیكنند حالا بعد از 4 سال از بردن من نزد خودشون خودداری میكنه و دایما به بهانه نداشتن امكانات مالی از این كار شونه خالی میكنه و هی با گفتن 6 ماه دیگه و 1 سال دیگه 4 سال گذشت و اعتر اض من هم برابر با اینه كه نمیتونم میخوای بروطلاق بگیر . بفرمایید من باید چكار كنم !؟
آلاله
Iran (Islamic Republic of)
۱۴:۴۳ - ۱۳۹۴/۰۵/۰۴
۰
۰
من سوالی درباره خوردن قرص وكم بودن زمان پریودم پرسیدم ولی جوابی نگرفتم
بی نام
Iran (Islamic Republic of)
۰۸:۲۰ - ۱۳۹۴/۰۵/۰۷
۰
۰
سلام من چند تا سوال ارتون پرسیدم كه اصلا جوابمو ندادین اصلا تو سایت نزاشتین چرا؟
hojat
Germany
۱۳:۲۵ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۱
۰
۰
با سلام خدمت مشاور محترم
من اهل نماز و مشجد بودم اما اخلاق و رفتار والدینم و نوع دینداریشان باعث شده كه من از همه چیز دلزده و فراری و بیزار شوم و بیشتر از این مشائل فاصله بگیرم .
از زمانی كه یادم میاد هم صحبتی و صمیمیتی بین والدینم ندیده ام و همیشه اخلاق و رفتارشان با چاشنی دشنام و نفرین همراه بوده و هست بطوری كه من و برادرم بیشتر عمرمان را با خانواده پدر بزرگ مادری ام و با خاله ها و دایی هام گذرانده ایم . پدر و مادرم هردو بازنشسته فرهنگی اند – اهل نماز و روزه – آ نها بیشتر برنامه های معارفی صدا و سیما را گوش میدهند اما نه برای عمل بلكه برای اینكه دیگران را محكوم كنند و فقط پوسته اسلام را برای خود نگه داشته اند. آنها نه اهل معاشرتند نه اهل مشاوره و ..../
حال من كه اكنون 33 سالمه -5 ساله كه در تهران در شركتی مشغول كارم – صاحب ماشین و خانه ای كه با كمك پدر و مادر خریده ام .مدت 3 ساله كه با دختری آشنا شده ام كه از همه نظر شایسته و آماده برای زندگی . اما پدر و مادرم كه در هیچ موردی از زندكی با هم تفاهم ندارند حال سر این موضوع به تفاهم رسیده اند ( البته هركدام بر اساس غكر خودش)كه این انتخاب من درست نییست و باید با آن دختری ازدواج كنم كه مورد نظر آنهاست میگویم: باشه . اما دریغ از قدمی كه بردارند . به احدی هم اجازه صحبت و مشاوره را نمیدهند .برای خریدن خانه هم همین مشكل را داشتم –با هزار بدبختی ان را حل كردم اما در مورد اردواجم والدین دختر میگویند تا پدر و مادرت قدم برندارند ما موافقت نمی كنیم .3 ساله كه درگیر این مشكلم . دوست ندارم به آن ها بی احترامی كنم اما دریغ از لحظه ای توجه به حرف و احساس من . وقتی با آنها حرف میزنم طوری برخورد میكنند كه انگار من نوجوان 12 ساله ای بیش نیستم مثلا میگن : مگه تو از كی بزرگتری حالا برو زندگیت بكن .بموفع خودمان تو فكر هستیم .خواهش میكنم بفرمائید من چه كنم؟ با سپاس فراوان
ارادتمند شما : جوان درمانده : 11 مرداد ماه
hojat
Germany
۱۲:۲۳ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۲
۰
۰
با تشكر ایمیل خود را ارسال كردم
زینب
Iran (Islamic Republic of)
۱۹:۵۹ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۸
۰
۰
با سلام خسته نباشی شوهرم میل جنسی بهم نداره و بجاش دوست دختر داره باهاش رابطه داره و اصلا من براش اهمیتی ندارم هر روشی هم كه میدونستم انجام دادم ولی فایده نداشت ب نظرتون باید چكار كنم ؟
ن.غ
Iran (Islamic Republic of)
۱۵:۳۴ - ۱۳۹۴/۰۵/۲۶
۰
۰
دختری 26 ساله ام. خواستگاری هم سن خودم دارم كه مطلقه (در دوران عقد) می باشد و علت طلاقشون رو دخالت های خانواده ها و عدم وجود عاطفه از طرف خانم قبلیشون بیان كردن. به گفته خودشون خیلی عصبی و تندخو هستن، رفتارهای چكشی دارند و لجبازی میكنن ولی بسیار زن دوست و عاشق خانواده اند. خوشبختانه یا بدبختانه ما به مرحله دوست داشتن رسیده ایم و جدایی برامون خیلی سخته. با اینكه تمام مراحل آشنایی كاملا سنتی بوده است. از رفتارهای مردونه اش خوشم میاد ولی نمیدونم كه میتونم تحمل كنم یا خیر؟ یا میتونم درمانش كنم یا خیر؟
لطفا منو راهنماییم كنین. بدجور متاثر هستم به طوری كه بقیه افراد رو مدام با ایشون مقایسه میكنم و سایر خواستگارها رو رد میكنم. ممنون
3
Iran (Islamic Republic of)
۰۳:۴۴ - ۱۳۹۴/۰۵/۲۸
۰
۰
سلام من شخصی هستم كه پدر ومادرم اجازه نمی دهند به دوستم هدیه بدهم به من پول تو جیبی نمی دهند من هم بعضی موقع كه خیلی ناراحتم آن ها را نفرین می كنم البته وضع مالی ما زیاد خوب نیست ولی اون ها می گویند اون شخص چه كاره ما میشه من به این خاطر اون ها رو دوست ندارم و نمی دانم چی كار كنم پول اگه به من ندهند از كجا بیارم من نوجوانم هنوز به سنی نرسیدم كه كار كنم و درس می خوانم زرنگ هم هستم چرا من حق پول تو جیبی ندارم و اگه از جیب بابام در بیارم گناه هست چون رضایت نداره وبعد اینكه من از كجا پول به دست بیارم ؟؟؟؟ البته به من برابی من همه چی می گیرند اما نمیذارند برای صمیمی ترین دوستم چیزی بگیرم چرا؟؟؟تازه نمیذارند به تنهایی جایی برم در حالی كه دوست های من می روند آخه چرا؟؟؟؟
kimiay
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۳۸ - ۱۳۹۴/۰۶/۰۲
۰
۰
سلام من یه دختر 16 ساله هستم كه تازه نامزد كردم نامزدم خیلی دوسم داره ولی بد هنی میكنه میگه تا من بهت زنگ نزدم زنگ نزن ولی شاید تا 2 روز اصلا ازم سراغی نگیره وقتی هم زنگ میزنم بد و بیراه میگه
الهه پرمنور
Iran (Islamic Republic of)
۱۳:۴۵ - ۱۳۹۴/۰۶/۰۴
۰
۰
ﺳﻼ‌ﻡ ﻣﻦ ﺣﺪﻭﺩ ﯾﻪ ﻣﺎﻫﯽ ﻫﺲ ﺑﺎ ﯾﻪ ﭘﺴﺮ ﺑﯿﺴﺖ ﻭ ﭘﻨﺞ ﺳﺎﻟﻪ  ﺗﺤﺼﯿﻠﮑﺮﺩﻩ ﻭ ﺑﺎ ﺍﺧﻼ‌ﻕ ﻭ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻭ ﺑﺎ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺍﺷﻨﺎ ﺷﺪﻡ ﺍﯾﺸﻮﻥ ﻇﺎﻫﺮ ﻣﻮﺭﺩ ﭘﺴﻨﺪ ﻣﻦ ﺭﻭ ﻧﺪﺍﺭﻥ ﺍﺯ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺭﻭﺯ ﺁﺷﻨﺎﯾﯽ ﻣﺎﻥ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺩﻟﻢ  ﻧﻨﺸﺖ  ﻭﻟﯽ ﭼﻮﻥ ﻧﯿﺖ ﺧﺎﻟﺼﺎﻧﻪ ﺍﯾﺸﻮﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺭﻭ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﮎ ﭼﻘﺪﺭ ﺁﺩﻡ ﺧﻮﺑﯽ ﻫﺴﺘﻦ ﻭ ﺑﻪ ﺟﺰ ﻇﺎﻫﺮﺷﻮﻥ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺸﻮﻥ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩ ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﺁﺷﻨﺎﯾﯿﯽ ﺭﺍ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩﻡ ﺗﺎ ﺍﯾﺸﻮﻥ ﺩﺭﺳﺸﺎﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﯾﻢ ﺑﯿﺎﯾﺪ ﺩﺭ ﺿﻤﻦ ﺍﯾﺸﻮﻥ ﺩﺭ ﺷﻬﺮﺳﺘﺎﻥ ﺧﻮﯼ ﺳﺎﮐﻦ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﺷﻮﻥ ﺁﺷﻨﺎ ﺷﺪﻡ ﺍﺯ ﻃﺮﯾﻖ ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ﯾﻨﯽ ﻫﻤﻪ ﻣﻄﻠﻊ ﻫﺴﺘﻦ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﻣﻨﻢ ﺩﺭ ﺟﺮﯾﺎﻥ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭﯼ ﻫﻢ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺭﻭ ﺩﯾﺪﯾﻢ ﻭﻟﯽ ﯾﻪ ﻣﺸﮑﻠﯽ ﻫﺲ ﮎ ﻣﻦ ﺗﺎﺯﻩ ﺍﻼ‌ﻥ ﺏ ﺍﯾﻦ ﻓﮑﺮ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ ﮎ ﻣﻦ ﻋﻼ‌ﻗﻪ ﻭ ﻫﯿﭻ ﮐﺸﺶ ﺟﻨﺴﯽ ﮎ ﺩﺭ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻣﻬﻤﺘﺮﯾﻦ ﺍﺻﻠﻪ ﺭﻭﺍﺑﻂ ﺯﻧﺎﺷﻮﯾﯿﻪ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻭ ﻫﯿﭻ  ﺟﺬﺍﺑﯿﺖ ﻇﺎﻫﺮﯼ ﻧﺪﺍﺭﻥ ﻗﺒﻞ ﺍﯾﻦ ﺁﺷﻨﺎﯾﯽ ﯾﻨﯽ ﭼﻨﺪ ﻣﺎﻩ ﻗﺒﻠﺘﺮﺵ ﻣﻦ ﯾﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭ ﺗﻬﺮﺍﻧﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﮎ ﺗﺮﮎ ﺑﻮﺩﻥ ﻭ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻦ ﺯﻥ ﺗﺮﮎ ﺑﮕﯿﺮﻥ ﻭ ﯾﻪ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺳﺎﺩﻩ ﻗﻨﺎﺩﯼ ﺑﻮﺩﻥ ﻭ ﺩﯾﭙﻠﻤﻪ ﻭ ﺩﺭﺁﻣﺪ ﻣﻌﻤﻮﻟﯽ ﺑﺎﺯﺍﺭﯼ ﺑﺎ ﭘﺲ ﺍﻣﺪﺍﺯ ﺍﺑﺘﺪﺍﯾﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﺎ ﺳﻪ ﺳﺎﻝ ﺍﺧﺘﻼ‌ﻑ ﺳﻨﯽ ﺑﺎ ﻣﻦ ﮎ ﺩﺭ ﮐﻞ ﺑﮕﻢ ﻇﺎﻫﺮﺷﻮﻥ ﺭﻭ ﻣﯿﭙﺴﻨﺪﯾﺪﻡ ﯾﻪ ﺁﺩﻡ ﻣﻌﻤﻮﻟﯽ ﮎ ﺑﺎ ﻣﻌﯿﺎﺭﺍﯼ ﻣﻦ ﻫﻤﺨﻮﺍﻧﯽ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻻ‌ﻏﺮ ﻭ ﻗﺪ ﺑﻠﻨﺪ ﮎ ﻣﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻭﺱ ﺩﺍﺭﻡ ﻭﻟﯽ ﺍﯾﺸﻮﻥ ﯾﻪ ﺷﺮﻁ ﺩﺍﺷﺖ ﮎ ﻣﻦ ﻧﻤﯿﺬﺍﺭﻡ ﺩﺭﺱ ﺑﺨﻮﻧﯽ ﻭ ﮐﺎﺭ ﮐﻨﯽ ﻣﺨﺼﻮﺻﺎ ﭼﻮﻥ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﯾﻢ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻢ ﺑﺎ ﺍﯾﻨﻢ ﯾﻪ ﻣﺎﻫﯽ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻡ ﺑﺮﺍ ﺁﺷﻨﺎﯾﯽ ﻭ ﻓﻘﻂ ﯾﮑﺒﺎﺭ ﺍﻣﺪﻥ ﺩﯾﺪﻥ ﻫﻢ ﺩﯾﮕﺮ ﻭ ﻫﻤﻮ ﭘﺴﻨﺪﯾﺪﯾﻢ ﺑﺎ ﭘﺪﺭﻣﻢ ﺗﻠﻔﻨﯽ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﺮﺩﻥ ﻓﺮﺩﺍﺵ ﮎ ﭘﺪﺭﻡ ﺍﻟﮑﯽ ﮔﻒ ﺩﻭﺭﯾﻢ ﻭﻟﯽ ﺍﮔﺮ ﺗﻮ ﺑﺨﻮﺍﯼ ﺩﺧﺘﺮﻡ ﺣﺮﻓﯽ ﻧﯿﺲ ﻣﻨﻢ ﺑﺎ ﺧﺎﻟﻪ ﻭ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﮎ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻡ ﺍﻭﻧﺎ ﺩﻝ ﺳﺮﺩﻡ ﮐﺮﺩﻥ ﮎ ﭘﻮﻝ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﻭ ﺗﻬﺮﺍﻧﻪ ﻭ ﻧﻤﯿﺰﺍﺭﻩ ﺗﻮ ﺩﺭﺱ ﺑﺨﻮﻧﯽ ﻣﻨﻢ ﺩﯾﮓ ﺷﻤﺎﺭﺷﻮ ﭘﺎﮎ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﻫﻢ ﺟﻮﺍﺏ ﻧﺪﺍﺩ ﺏ ﺍﻭﻥ ﭘﺴﺮ ﺍﻭﻧﻢ ﺩﯾﮕﻪ ﻓﻬﻤﯿﺪ ﻣﺎ ﺭﺍﺿﯽ ﻧﺸﺪﯾﻢ ﺭﻑ ﭘﯽ ﮐﺎﺭﺵ ﻭ ﺧﺒﺮﯼ ﺍﺯﺵ ﻧﺸﺪ ﻣﻦ ﺍﻼ‌ﻥ ﻓﻘﻂ ﺏ ﺍﯾﺸﻮﻥ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﮎ ﺁﯾﺎ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﺮﺩﻥ ﯾﺎ ﻧﻪ ﭼﻮﻥ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻦ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﻨﻦ ﻫﺮ ﭺ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﻭﺍﺱ ﻫﻤﯿﻦ ﯾﺠﻮﺭﯼ ﺩﺍﺭﻡ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﺍﻭﻥ ﻣﯿﮕﺮﺩﻡ ﮎ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺑﺤﺮﻓﻢ ﻭ ﺍﺯ ﺑﻬﺶ ﺑﮕﻢ ﻭﻟﯽ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﭘﺴﺮﻩ ﮎ ﻧﻪ ﻣﺎﻫﻪ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﻣﯿﺤﺮﻓﻢ ﻭﺍﺱ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﻭﺍﺑﺴﺘﻪ ﺍﻡ ﺷﺪﻩ ﻣﻨﻢ ﺩﻭﺳﺶ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭﻟﯽ ﺩﻭ ﻣﺎﻫﯿﻪ ﺩﻟﺴﺮﺩ ﺷﺪﻡ ﺑﻨﻈﺮ ﺷﻤﺎ ﻣﻦ ﭼﯿﮑﺎﺭ ﮐﻨﻢ ﭼﺠﻮﺭﯼ ﺑﻬﺶ ﺑﮕﻢ ﻣﻦ ﺑﻪ ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮓ ﻋﻼ‌ﻗﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﭼﺠﻮﺭﯼ ﺑﮕﻢ ﺑﻌﺪ ﺍﯾﻦ ﭼﻨﺪ ﻣﺎﻩ ﺗﺎﺯﻩ ﯾﺎﺩﻡ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﻗﺪ ﮐﻮﺗﺎﻫﺖ ﺧﻮﺷﻢ ﻧﻤﯿﺎﺩ ﺍﺯ ﭼﺎﻗﯿﺖ ﺧﻮﺷﻢ ﻧﻤﯿﺎﺩ ﺧﻮﺩﻡ ﻻ‌ﻏﺮﻡ ﺍﺯ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﮐﻢ ﭘﺸﺘﺖ ﺧﻮﺷﻢ ﻧﻤﯿﺎﺩ ﺍﺯ ﻗﯿﺎﻓﻪ ﺍﺕ ﮎ ﺳﻨﺘﻮ ﺧﯿﻠﯽ ﺯﯾﺎﺩﺗﺮ ﻧﺸﻮﻥ ﻣﯿﺪﻩ ﺧﻮﺷﻢ ﻧﻤﯿﺎﺩ ﻭ ﭼﺠﻮﺭﯼ ﺑﮕﻢ ﭼﺠﻮﺭﯼ ﺍﯾﻦ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺭﻭ ﺗﻤﻮﻡ ﮐﻨﻢ ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﭘﺴﺮ ﺗﻬﺮﻭﻧﯽ ﻧﺮﺳﻢ ﺑﺎﺯ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻢ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻨﻢ ﻣﯿﺪﻭﻧﻢ ﻫﻢ ﺑﻌﺪ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺑﻬﺶ ﺑﯽ ﻣﯿﻞ ﻣﯿﺸﻢ ﺗﺮﻭﺧﺪﺍ ﯾﻪ ﺭﺍﻫﯽ ﺑﺰﺍﺭﯾﻦ ﺟﻠﻮﻡ ﻣﻦ ﺩﯾﮓ ﻣﺨﻢ ﮐﺎﺭ ﻧﻤﯿﮑﻨﻪ ﺍﻗﺪﺍﻡ ﮐﺮﺩﻡ ﮎ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﺍﻭﻥ ﭘﺴﺮ ﺗﻬﺮﻭﻧﯽ ﺭﻭ ﺑﺪﺳﺖ ﺑﯿﺎﺭﻡ ﺍﺯ ﯾﻪ ﻃﺮﯾﻘﯽ ﭼﻮﻥ ﻓﮏ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺟﻮﺭﯾﻢ ﺩﻟﻢ ﭘﯿﺸﺶ ﮔﯿﺮﻩ ﺍﮔﺮ ﺑﺰﺍﺭﻩ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺗﺤﺼﯿﻞ ﺑﺪﻡ ﺣﺘﻤﺎ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺸﻮ ﻗﺒﻮﻝ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺑﯽ ﭘﻮﻟﯽ ﻭ ﺩﺭ ﺿﻤﻦ ﺑﮕﯿﻦ ﻣﻦ ﭼﻄﻮﺭﯼ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﯾﮑﯽ ﭘﺴﺮﻩ ﺍﻫﻞ ﺧﻮﯼ ﺗﻤﻮﻡ ﮐﻨﻢ ﻋﺬﺍﺏ ﻭﺟﺪﺍﻥ ﻣﯿﮕﺮﺗﻢ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﺑﻬﻮﻧﻪ ﺍﯼ ﻫﻢ ﺭﺍﺿﯽ  
 ﻧﻤﯿﺸﻪ ﭼﻮﻥ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﻬﻢ ﺛﺎﺑﺖ ﺷﺪﻩ
الهه پرمنور
Iran (Islamic Republic of)
۰۰:۵۷ - ۱۳۹۴/۰۶/۰۵
۰
۰
یعنی الان هیچ راهنمایی نمیتونین بكنین؟در جهت پست قبلیم؟من كتابایی كه معرفی كردید رو هم میرم پیدا میكنم و میخونم ولی الان ب كمك و نظر یكی نیاز دارم...خواهش میكنم بگین من چیكار كنم ... ):چرا كسی ب داد من نمیرسه؟
امیرحسین جاگیری
Iran (Islamic Republic of)
۱۶:۴۶ - ۱۳۹۴/۰۶/۰۷
۰
۰
با سلام چرا جوابه من را نمیدهید به خدا گیر كردم
یه بد بخت
Iran (Islamic Republic of)
۰۱:۵۵ - ۱۳۹۴/۰۶/۰۸
۰
۰
سلام من دختری بدبخت هستم به من تجاوز جنسی شده. كسی از این موضوع خبر نداره به جز اون پسر سگ صفتی كه این كارو كرده هر خواستگاری كه می آید می گوید اگر جواب مثبت بدهمم عكس و فیلم هایی كه از من گرفته را پخش خواهد كرد و دوباره به من تجاوز می كند به من میگویید كه من بایید با او ازدواج كنم من باید. چه كنم
بی نام
Iran (Islamic Republic of)
۲۳:۴۰ - ۱۳۹۴/۰۶/۰۹
۰
۰
سلام چرا جواب سوال من رو نمیدید خواهشا ضروری هست فرستادم قبلا بخوانید وپاسخ دهید
بی نام
Iran (Islamic Republic of)
۰۲:۱۰ - ۱۳۹۴/۰۶/۱۱
۰
۰
خواهش می كنم جوابم رابدهد همون سوالی كه گفتم شخصی هستم كه پدر ومادرم...........
ارشین محتشمیان
Iran (Islamic Republic of)
۰۰:۳۳ - ۱۳۹۴/۰۶/۲۷
۰
۰
با سلام
من یك راست ختم كلامم را میگویم
من نمیخواهم من باشم
از خودم خسته شدم نمیخوام دیگه من باشم
دوست دارم یك كس دیگه باشم اما هیچ جوره بلد نیستم.اما هیچ جوره بلد نیستم خودم را تغییر دهم
لطفا پیشنهاد مراجعه به مشاور را ندهید چون نمیتوانم
بی نام
Iran (Islamic Republic of)
۰۰:۴۹ - ۱۳۹۴/۰۷/۱۷
۰
۰
واقعا كه یه ماه شده كه مشاوره جام جم متوقف شده .چرا پیگیری نمی كنید چرا؟؟؟؟؟؟
راضیه
-
۰۰:۰۰ - ۱۳۹۵/۰۳/۱۱
۰
۰
شوهرم
مسعود
-
۱۱:۳۹ - ۱۳۹۵/۰۳/۱۱
۰
۰
عالی بود
...
-
۱۱:۳۷ - ۱۳۹۵/۰۳/۱۴
۰
۰
سلام
من دختری 25 ساله هستم یك ساله پسری كه 8 سال از خودم بزرگتره عقد كردیم ایشون پسر تحصیل كرده و مودبی هستن اما روابط اجتماعی و عاطفی خوبی ندارن به همین علت از روز اول عقد ازشون دلزده شدم و هرچه سعی میكنند من رو به خودشون علاقمند كنند فایده ای نداره طوری كه اگه چند ماه هم نبینمش هیچ احساس دلتنگی درمن بوجود نمیاد .بخاطر همین خیلی تندخو و عصبی شدم چند ماه دیگه عروسیمونه نمیدونم شروع كردن زندگی به این شكل كار درستی هست یا نه
مهدی
-
۲۱:۳۳ - ۱۳۹۵/۰۳/۱۹
۰
۰
سلام
چه كنم با مادری كه برایش هر روز مادر رو كادو میخرم هرروز احترامش رو بیشتر از روز قبل نگه میدارم میگوید مهدی میگویم جانم مامان جان و حتی جلوی پدرم از مادرم طرفداری میكنم چون بچه نیستم كه بخوام باهاشون لج كنم ولی به من میگه تو مثه سگی چون تا صبح بیداری جواب من این بود مامان جان تو وقتی میگی سگم پس حتما هستم و دستش رو میبوسم این همه احترام و كلی نفرین و فحش بی دلیل بی دلیله بی دلیل واقعا بریدم میخوام تركشون كنم حتی اینارو به روشون هم آوردم كه مامان بد صحبت نكن ولی بی فایدس. بعضی وقتا حس میكنم بچه شون نیستم و اگه ازین بیشتر كنارشون باشم میترسم این همه هجمه بی ادبیشون فوران كنه و دیگه نتونم تحمل كنم و در نهایت قدر پدر و مادراتونو بدونید حتی اگه بدن.
رز
-
۱۷:۵۲ - ۱۳۹۵/۰۳/۲۱
۰
۰
سلام من رزم
مشكلی در مدرسه برایم پیش آمده كه به دوستم گفتم یه نفر تورا دوست دارد اسمش را هم یكی از آشناهامون گفتم اونم رفت به مادرش گفت و مادر من نمیداند این موضوع را هر چه قدر به او خواهش كردم كه مادرش مرا ببخشد ولی میگوید با مادرت حرف میزنم و روز دوشنبه 24خرداد روز كارنامه هستش و میگوید كه آن روز مامانت میفهمه من یه دخترم و میترسم به مادرم بگم لطفا كمكم كنین
خانمی
-
۰۷:۰۱ - ۱۳۹۵/۰۳/۳۱
۰
۰
سلام دختری بیست و دوساله هستم نه ماهه با پسر داییم نامزد كردم اما عقد نیستیم قبل از نامزدی هم سه سال با هم رابطه داشتیم فقط تلفنی چون اون یه شهر دیگست چند وقت پیش اومده بود خونمون ما یواشكی داشتیم عشق بازی میكردیم خیلی زیاده روی كردیم مامانم مارو دید ولی ما متوجه نشدیم اونم به رومون نیاورد چند روزیه اخلاقش با من تند و سرد شده تا دیشب كه بحثمون شد علتشو به من گفت حالا از مامانم خیلی خجالت میكشم. نمیدونم چجوری بهش نگاه كنم لطفا راهنماییم كنید
رویا
-
۱۶:۳۷ - ۱۳۹۵/۰۴/۰۴
۰
۰
من خیلی از زندگیم راضی ام ولی شوهرم داره اشتباه میكنه اخه الان حامله ام فهمیدم دو قلو دختر دارم اذیتم میكنه میگه توباید واسه من پسر میاوردی من چه كار كنم عقلش بیلد سر جاش دیونه م كرده
AREZOO
-
۰۷:۰۱ - ۱۳۹۵/۰۴/۱۱
۰
۰
من 12سالمه خودم علاقه هایی تقریبا خلاف شرع با حجاب مشكلی ندارم اما چندان نماز و روزه را جدی نمی گیرم قایمكی نماز نمی خونم تو رمضان قایمكی چیزی می خورم .مادرم فقط ازم انتقاد می كنه حتی تا حالا خونه رو كامل جارو كردم هیچی نگفت یه بار اعصابم بهم خورد بد ظرف شستم تا كی سرزنشم می كرد نمی تونم مثل هم سن هام خواسته هام رو به پدرم بگم .مادرم كه سرش گرم خونه و داداش ٢ساله م و تلگرام هست وقتی برام نداره.تو مدرسه برای بچه ها داستانهایی میگم فرداش میگم فالش رو گرفتم گفته اگر صبر كنی به خواسته ات میرسی دو سه روز بعد میگم واقعی شده داستانهایی مثل این كه دو تا داداش عاشقم شدن و ... تا بین بچه ها محبوب باشم اما به اونایی كه اعتماد دارم میگم تا به گوش معلم ها و مادر پدرم نرسه.
تورو خدا بگین چه كنم دارم دیونه می شم
بی نام
-
۱۹:۳۰ - ۱۳۹۵/۰۴/۱۴
۰
۰
من شوهرم همه ویژگی هاش خوبه.اما متاسفانه به نظرم قدش كوتاس.فعلا تو دوران عقدیم.آیا مشكل سازه ؟در آینده به نظرتون حل میشه؟اطرافیان میگن عادی میشه
زهرا
-
۱۹:۳۰ - ۱۳۹۵/۰۴/۱۴
۰
۰
سلام من واقعا نیاز به كمك دارم.دیگر تحمل ندارم. طاقت ندارم.17سالمه و سال بعدم كنكور دارم .یه خواهر كوچیكتر دارم نه سالشه. دائم جیغ میكشه .اصلا نمیشه باهاش اروم صحبت كرد. یه چیز كه بهش میگی داد میكشه .همه به مامانم میگن تربیتش كن و اینا .حالا به اون كار ندارم. من نمیتونم صداشو تحمل كنم.جیغ كه میكشه صداش میره رو مخم. پشت سرم و پیشونیم درد میگیره شدید. هروقتم داد میكشه سعی میكنم با ارومی باهاش حرف بزنم اما پرخاشگری میكنه و جیغ و داد . از اون طرف بابامم از جیغ كشیدن بدش میاد. اونم میاد داد میكشه. منو سرزنش میكنه كه چیكار داری بهش. از صداش خوشت میاد؟كلی هم داد میكشه سرم.مامانم همیشه سركوبم میكنه . منم اعصابم خرد میشه میرم تو اتاقم و گریه می كنم. مامانم 35سالشه.یه داداش دو ساله هم دارم.مامانم سن وسالش بالا رفته تحمل بچه كوچیك نداره هی اعصابش خرد میشه اجیم هم اعصابش رو خرد میكنه . زورشم فقط به من میرسه. همیشه هم داد جیغ داد جیغ .وای من دیگه نمیتونم تحملشون بكنم.از خونه هم كه نمیتونم برم بیرون چون دخترم.مثلا تو همین خرداد كه كلی درس داشتم و امتحانو اینا همش جیغ جیغ جیغ منم اعصابم ضعیف شده . اعصابم خرد كه میشه كتابا رو میریزم رو میز و میشینم گریه میكنم .كارم به قرصم كشیده .اینجوری نیست ك خودم قرص بخورم همینجوری.دكتر واسم نوشته فلوكستین و پراپرونولون.اولین باره دارم به یه مشاور میگم.ولی بخدا دیگه نمیتونم تحمل كنم . سال بعدم كنكور دارم .مامانم همش میگه چرا نمیخونی. منم میگم چون همیشه اعصابم خرده چون صداهاتون تو گوشمه .تو روخدا كمكم كنید دیوونه شدم .بخدا كارم به تیمارستان میرسه دیگه.
الهه
-
۱۲:۱۵ - ۱۳۹۵/۰۴/۲۱
۰
۰
سلام من دختری28 ساله هستم وتاحالا هركسی به من ابرازعشق كرده دروغ بوده وفقط ادعای دوسداشتن منودارن من نه دختر زشتی هستم ونه خوشگل به قول همه جذابم واخلاق فوق العاده خوبی دارم نمیدونم چیكاركنم هیچ مشكلیم ندارم .این موضوع ناراحتم كرده ومن دوستدارم عشق داشته باشم امانمیدونم همیشه شكست میخورم بااین وجود كه محافظه كارواشتباهم نمیكنم راهنمایی كنید.لطفا
صادق چنانی
-
۰۷:۴۰ - ۱۳۹۵/۰۴/۲۵
۰
۰
سلام من مشكلم اینه كه دختری رو میخوام پدرش فقط راضی نیست اما من هیچ مشكلی ندارم نه معتادم نه بیكارم وسیله هم دارم خونه هم دارم میسازم درضمن دختر عمم هم میشه .باید چكار كنم پدره راضی بشه بخدا كلافه ام
S
-
۲۱:۱۸ - ۱۳۹۵/۰۴/۲۵
۰
۰
با خیانت همسرم چه كنم بعد از ٢٦سال زندگی متوجه شدم به من خیانت شده حالم خیلی بده نمی تونم دیگه ادامه بدم تمام زندگیم دروغ بوده در واقع همه را گول زده چون همه به سرش قسم می خورند حالا فهمیدم كه او خود شیطانه حاضر نیست طلاق بده بچه هام هم نمی زارند دارم دیوونه می شم
سحـر
-
۰۱:۴۳ - ۱۳۹۵/۰۴/۳۰
۰
۰
سلام دختری هستم۱۹ساله چندمدت میشه كه بایه پسری اشناشدم كه به ازدواج به هم فكرمیكنیم اما ایشون دودله بخاطراینكه میگه میترسه فرداروزی بخاطرمشكلاتش بهش خیانت كنم توزندگی یانتونم باهاش دوام بیارم امامن واقعادوستش دارم ومیتونم مشكلاتشوتحمل كنم امانمیدونم چجوری بهش بگم منوبه خانوادش معرفی كنه میشه راهنماییم كنید؟
ترنم
-
۱۶:۰۶ - ۱۳۹۵/۰۵/۰۳
۰
۰
سلام دختری هستم بیست وپنج ساله كه به دلیل رابطه های كه قبلا برقرار كردم دچار ترس و اضطراب شذید شده ام.چگونه این اضطراب.ها ودلشوره ها را از.خود دور سازم لازم به ذكر است كه این گونه رابطه هارا كنار گذاشته.ام.در خانه امنیت دارم اما ترس گریبان گیر من است, نماز خواندن هم به موقع وسر وقت است
شهلا
-
۱۰:۲۳ - ۱۳۹۵/۰۵/۰۵
۰
۰
با سلام و احترام
من دختری 30 ساله هستم 5 ساله با اقایی اشنا شدم و از همون اول ایشون قصدشون ازدواج بوده .مشكل من از جایی شروع شد كه سه ماه پیش وقتی من با ایشون قهر بودم بعد از سه روز بمن زنگ زد كه الان توی خیابون با دو تا پسر و یه دختر دیدمت و از این حرفا كه من روحم هم خبر نداشت ولی اصلا به هیچ عنوان باور نكرد الان 3 ماهه خیلی اخلاقش عوض شده و بمن بی اعتماد.نمیدونم چكار كنم مدركی هم ندارم ثابت كنم بخدا من خونه بودم .اصلا باورش نمیشه میگه تو بودی كه تو بودی .میترسم باهاش ازدواج كنم میترسم مشكل ساز بشه این مسئله توی زندگی من
خواهش میكنم بگین چه طوری ثابت كنم من نبودم ؟كمكم كنید نمیخوام از دستش بدم
بی نام
-
۱۵:۲۶ - ۱۳۹۵/۰۵/۱۱
۰
۰
من عقدكرده هستم شوهرم میگه بعد عروسی دوست ندارم زن بشی باید دختر بمونی چیكاركنم لطفاكمكم كنی
علی اكبر از مشگین شهر
-
۱۱:۴۸ - ۱۳۹۵/۰۵/۱۴
۰
۰
سلام هوس های زیاد و درخواست های مكرر از همسرم باعث شده ازم دلگیر شود به پزشك هم مراجعه نمودم گفتش غرایض جنسی شما خیلی زیاد است شما بفرمایید من چكار كنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دشت مغان
-
۱۱:۵۱ - ۱۳۹۵/۰۵/۱۴
۰
۰
مخاطبان محترم از طرح سولات متنوع شما دوستان متشكرم
مهسا
-
۱۹:۰۹ - ۱۳۹۵/۰۵/۲۵
۰
۰
سلام همسرم 6ماه با دختری آشناشده بود تا جایی كه رابطه جنسی داشتند حتی این دختر بی صفت خونمون هم اومده تازه متوجه شدم همسرم اظهار پشیمانی كرده خیلی عذاب میكشم ، دچار استرس زیاد شدم نمیتونم ببخشمش. دوتا بچه دارم بخاطر بچه هام نمیتونم به كسی بگم .كمكم كنید چكار كنم یكبار هم خواستم خودمو بكشم خیلی پشیمان هست خواسته یكبار دیگر بهش فرصت بدم اخه چگونه میتونم اعتماد كنم
الهام
-
۱۱:۰۶ - ۱۳۹۵/۰۵/۲۶
۰
۰
با سلام شوهرم به فیلم های مبتذل معتادشده هركارمیكنم بازمیره دنبال اون فیلم ها، بخداافسرگی پیذا كردم بخاطركارهاش. توروخداكمكم كنید.ممنون
..........
-
۱۵:۰۶ - ۱۳۹۵/۰۵/۲۶
۰
۰
برای نتیجه گیری بهتر با قطنعا مراجعه حضوری به روانشناسان خبره راهكار مناسبی میتواند باشد
الهام
-
۲۲:۳۲ - ۱۳۹۵/۰۵/۲۶
۰
۰
با سلام مجددماماهواره نداریم شوهرم توگوشی وكامپیوترش فیلم های مبتذل داره تمام فكرشم اون فیلمهاتورخداكمكم كنیدالان چندسال ازازدواجمون میگذره اماهچی عوض نشده ممنون
فرزاد
-
۲۱:۱۷ - ۱۳۹۵/۰۶/۰۴
۰
۰
سلام
چهارساله كه از روی ترحم ازدواج كردم ولی اصلا همسرمو دوست نداشتم وندارم خیلی هم مشاوره رفتیم ولی فایده نداشته انگیزه هیچكار وهدفی رو هم ندارم با طلاقم نمیتونم كنار بیام بچه نداریم چكار كنم ممنون
ایران ما
-
۱۶:۴۰ - ۱۳۹۵/۰۶/۰۵
۰
۰
به نظرم فرزاد عزیز بهترین فرصت جدایی در صورت نداشتن انگیزه و دوست نداشتن معیار بچه است كه خوشبختانه ندارید........
نسیم
-
۲۱:۵۶ - ۱۳۹۵/۰۶/۲۰
۰
۰
سلام
من مدت سه ساله ازدواج كردم ومنو همسرم خیلی هم همدیگرو دوست داشتیم و با هم خاطرات شرینی داشتیم اما متاسفانه همسرم مجبور شده بنا به مساءلی بره خارج كشور ،الان چند مدتی هست كه خیلی اخلاقش تغییر كرده و شكاك شده و اصلا مثل سابق نیست البته قبلا هم حساس بود اما خیلی مهربون بود و بد رفتاری نمیكرد و الان كاملا بر عكس شده من خیلی سعی كردم از هیچ راهی موفق نشدم چیزی رو درست كنم لطفا شما راهنمایی كنید
امیر 28
-
۲۲:۳۹ - ۱۳۹۵/۰۶/۲۶
۰
۰
سلام
من 28 سالمه حدود 5 ماه در یك ارتباط كلامی با دختری بودم، قصدمون ازدواج بود بعد از چند جلسه شك كردم بخاطر اینكه ظاهرش رو نمی پسندیدم ، و بهم زدیم ، الان اون دختر رو تقریبا هروز میبینم و الان كه چند ماه گذشته هنوز هم نمی تونم فراموشش كنم، چون من رو دوست داشت و من هم بهش علاقه مند شده بودم، ولی راستش اندامش اصلا برام جذاب نبود یجورایی می ترسیدم كه زنم بشه.
لطفا منو راهنمایی كنید دوباره برگردم باهاش میتونم ازدواج كنم یا نه ؟؟
روناك
-
۱۲:۴۰ - ۱۳۹۵/۰۶/۲۸
۰
۰
سلام..من دوازده سالمه مامانم خیلییییییییی حساسه چیكار كنم
sahar
-
۱۴:۵۲ - ۱۳۹۵/۰۶/۲۹
۰
۰
سلام.من دختری 18 ساله ام.بچه بودم پدرم فوت كرد.مادرم دوباره ازدواج كرد.اون آقا وضع مالی عالی داره.مادرم و من و خواهرمو خیلی دوست داره.هیچی برامون كم نذاشته.چه مالی چه احساسی.
بخاطر مشكلاتی كه از بچگی داشتم(مشكل قلبی و تنفسی،كوتاهی قد و بی پدری)همیشه زیر بار تمسخر و ترحم بودم.
دیگه عادت كردم.نسبت به تمام مسائل خونه و اجتماع بی تفاوتم.به شدت ساكت،منظبط و تودارم.هیچ دوستی ندارم.به هیچ كس اعتماد ندارم.مادرم منو بارها پیش مشاور و روانشناس برده.بخاطر مسائلی نسبت به مشاور و روانشناس هم بی اعتماد شدم.
حدود دوساله با پسری آشنا شدم.اوایل همكار بودیم(اینترنتی)كم كم احساسی شد.تنها كسی هست كه بهش اعتماد دارم.
لطفا راهنمایی كنید.
مینا
-
۱۱:۰۷ - ۱۳۹۵/۰۷/۰۲
۰
۰
باسلام دختری 29ساله ام و همسرم 27ساله حدود یك سالیه عقدم مشكلم با شوهرم اینه كه اهل تعریف روزمره از كاراش نیس و وقتی بهش میگم تعریف كن برام چ خبرحرف نمیزنه همش میگه سلامتی من خودم هر اتفاقی بیفته واسش تعریف میكنم ولی اون نه، برام حرف نمیزنه .وقتی هم بهش میگم چرا اهل تعریف كردن نیستی میگه خوب یادم میره كه بهت بگم حتی چند بارم بهش گوشزد كردم موقع خواستگاری بهت گفتم باید مثه دو تا دوست باشیم با هم حرفای دلم نو بزنیم. شوهرم شغلش آزاده و با داداشش شراكتی كار میكنه به خاطر شراكتی بودنش دوستدارم از حساب كتاب كاراش سر در بیارم و پولای كاركردشو دست خودم باشه ،میگه اول تو كار من دخالت نكن در ثانی پیش خودم باشه بهترهاحساس میكنم ببخشید اینو میگم منو برای ارضای نیاز جنسیش میخواد. این آزارم میده چكار كنم برام حرف بزنه تو این یك سال ی كلامم راجع به اتفاقایی كه تو خونشون میوفته بهم نمیگه من چكار كنم
افسانه خلیلی
-
۲۳:۰۶ - ۱۳۹۵/۰۷/۱۰
۰
۰
سلام،من با آقایی برای ازدواج ارتباط دارم،یه سری رفتاراش كلا منو دچار تردید كرده،از همین الان كه رابطه مون شكل جدی به خودش نگرفته،بهم گفته هر جا میخوای،بری باید ازم اجازه بگیری،تو حرفاش گفت كه زن گرفتن مثل ماشین خریدنه،گاهی وقتا از طرز فكرش میترسم،فكر میكنه زن باید تحت اختیار كامل مرد باشه،من بهش گفتم كه حس میكنم بد دله،و در جواب به من گفت كه من روی زنم تعصب دارم،باید من هر چی بگم، فقط بگی چشم،در ضمن ایشون استان فارس زندگی میكنند و بنده تهران،بنظر شما این آدم برای زندگی مناسب من هست؟ لطفا راهنمایی كنید

اینم اضافه كنم كه من ازشون پرسیدم، فرضا آگه من بخوام با مامانم برم خونه برادرم، چی؟
ایشونم گفتن من آگه اجازه ندم نمیتونی بری، باید اجازه بگیری
علی حسینی
-
۱۹:۴۱ - ۱۳۹۵/۰۷/۱۲
۰
۰
خانم افسانه خلیلی، دیگه یه مرد چه جوری باید باشه كه شما جواب رد بهش بدید؟!
شقایق
-
۱۰:۵۱ - ۱۳۹۵/۰۷/۱۸
۰
۰
سلام و خسته نباشید
ببخشید من دچار این مشكل هستم كه نمیتوانم احساساتم رو بیان كنم و همیشه سر هر حرفی كه كسی بهم میزند با لبخند جواب میدهم و نمیتوانم حس واقعی خود را بروز بدهم
به نظر شما میتوانم چه كار كنم با این مشكل؟
زهرا
-
۱۲:۱۹ - ۱۳۹۵/۰۷/۲۸
۰
۰
سلام.من19سالمه.سه ماهه عقدكردم.من قبلا با نامزدم هم دوست بودم.مشكل من اینه كه زیاد قهر می كنیم.همشم سر موضوع هایی كوچیك كه منو ناراحت میكنن.الان هم حدود دوهفتس قهریم سر اینكه نامزدم میگه دانشگاه نمیتونی بری و من خیلی دوست دارم ادامه تحصیل بدم و با اینكه قبلا قبول كرده بود الان زیر حرفش زده و همین موضوع تبدیل به یه مشكل خانوادگی بزرگ شده.توروخدا بگین باید چیكار كنم؟من اصلا هم دوست ندارم ازدستش بدم
nashenas
-
۱۷:۴۴ - ۱۳۹۵/۰۸/۱۵
۰
۰
باسلام. بنده مدت 4 ماه است كه ازدواج كرده ام اما از همان شبهای اول كه با زنم تنها شدیم و بنده بدن برهنه ایشان را دیدم اصلا از بدنشان خوشم نیامد و این باعث شده از همان ابتدا علاقه به برقراری رابطه با ایشان نداشته باشم و بسیار پشیمان هستم كه با ایشان ازدواج كرده ام ، البته تمام تلاشم را كرده ام كه این موضوع تاثیری نداشته باشد اما هر وقت به بدن ایشان نگاه میكنم هیچ لذتی نمی برم و با خود میگویم كاش میشد به عقب برگشت و با او ازدواج نمیكردم و خیلی وقتها هم با خود میگویم كه باید از او جدا شوم یا بعد ها بالاخره از او جدا میشوم. اما دلم برایش میسوزد و این موضوع را تا الان به او نگفته ام و هر وقت هم رابطه برقرار میكنیم من نقش بازی كرده و میگویم خیلی لذت بردم. بنده به ادامه این زندگی زیاد امیدوار نیستم و هیچ انگیزه ای برای ادامه هم ندارم چون هیچ لذتی نمیبرم. لطفا راهنمایی كنید كه آیا ادامه بدهم یا الان كه هنوز دیر نشده است جدا شویم.؟؟
قربان ی حاج
-
۰۸:۵۶ - ۱۳۹۵/۰۸/۱۸
۰
۰
سلام من سر موضوعی باخانواده پدرام حرفم شد رفت اومدمون قطع شد من به خانومم كه توهین شده بود گفتم بهت تعهد میدم دیگه بریم خونه پدرم و برادرام تا اینكه یه روزی پسر خالم با خانوم خودش وصالم باهم اومدن میان جگری كردن و رفتیم الان پاشو كرده تو یه كفش كه چون تعهد دادی باید طلاق بگیریم كارهای اولیه برآی طلاق انجام شده من میخوام كمكم كنید كه صرفنظر كنه از حرفی كه زده چون اون خیلی گذشت داره
سما.
-
۰۹:۱۲ - ۱۳۹۵/۰۸/۲۲
۰
۰
سلام خسته نباشید. من با كسی كه دوستش دارم وهنوز ازدواج نكردیم رابطه جنسی برقرار كردم وایشون بعد یه باز انزال مجددا درخواست رابطه كرد و دوباره انزال صورت گرفت هردوبار بیرون از رحم. میخواستم بپرسم چون دوبار پشت سر هم صورت گرفت ایا برای بار دوم احتمال اینكه منی در مجرای ادراری ایشون مونده باشه ودوباره رابطه برقرار كرد احتمال باردازی وجود داره یا خیر؟چون خیلی میترسم اخه كسی از رابطمون نمیدونه
فرزانه
-
۰۸:۰۲ - ۱۳۹۵/۰۸/۲۷
۰
۰
بعوان یك روانشناس مرده شور این روانشتان را ببره
سید امیر
-
۱۴:۵۹ - ۱۳۹۵/۰۹/۱۳
۰
۰
سلام قبل از محرم به خواستگاری دختری مومن رفتیم و بعد از رفت و امد های زیاد رفتن به پارك و... جواب مثبت رو گرفتم ولی چند روز بعد در ماشین به اندام این خانوم دست زدم البته با اجازه خودشون، محرم نشده بودیم و بعد كه به خانه رفتن از كار من به شدت ناراحت شدن تا جایی كه بهم جواب منفی دادن و هرچی اصرار كردم فایده نداشته حدود دو هفته شده چیكار كنم؟
الهامی
Germany
۱۳:۳۶ - ۱۳۹۵/۰۹/۱۵
۰
۰
با سلام یك مدت هست به همسرم شك كردم چون قبلا یك باربه هم دروغ گفت از آن به بعدهمیشه فكر می كنم باز بهم دروغ میگه رفتارش هم یه كم باهام سردشده. توروخداكمكم كنید افسردگی گرفتم بس كه ذهنم درگیره .باتشكر
فرشادمرادی
Iran (Islamic Republic of)
۰۹:۲۵ - ۱۳۹۵/۰۹/۱۷
۰
۰
سلام سه ماهه بادختر دایی ام ازدواج كردیم به دلیل دخالتهای بیجای خانواده زنم تو رابطه زناشویی هر دفعه خانواده زنم پای نفقه و مهریه زن راپیش میكشن. ایا دادگاه خانواده حكمی برای دخالت های خانواده زنم رو داره من تو این وضعیت باید چكار كنم خانواده زنم میگه باید زنتو طلاق بدی و...
علی
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۴۲ - ۱۳۹۵/۰۹/۱۷
۰
۰
با سلام. مشكلی كه من دارم اینه كه مسایل بسیار كوچك ذهن منو زیاد مشغول خودش میكنه. مثلا اگه یه حرفی رو یه جایی بزنم بعد احساس كنم طرف ناراحت شده تا چند روز بهش فكر میكنم یا اگه احساس كنم كسی بهم بی احترامی كرده باشه هرچند جزیی( مثلا جواب سلام منو درست نده) بازم هی بهش فكر میكنم.انگار مغزم فكر كردن به مسایل آزاردهنده رو دوست داره! البته با گذشت زمان كمتر میشه.باید چیكار كنم. میدونم باید حواسمو پرت كنم. اگه جز این راه دیگه ای هم هست لطفا بگید.
با تشكر
سامان
Iran (Islamic Republic of)
۱۹:۰۹ - ۱۳۹۵/۰۹/۲۱
۰
۰
سلام . من احساس می كنم یك دختر عاشق من شده . من هم دوستشون دارم . اما شرایط ازدواج ندارم . نمیدونم چكار كنم . بین دل و عقل گیر كردم اما عاقلانه تصمیم میگیرم راهكاری بدین كاری كنم كه بدون اینكه ناراحت بشه بره
سید عارف
-
۰۸:۴۴ - ۱۳۹۵/۰۹/۲۴
۰
۰
سلام من حدود هشت ماه میشه عاشق یك دختر شدم اما بدبختانه بر اثر تفاوت مذهبی خانواده اش او را به من نداد و عازم كشور تركیه هستن و من احساس بیچار گی، دلتنگی، بغض دارم. میدانم اگر به او نرسم زندگیم زیر و رو میشه یعنی هیچ علاقه به زندگی كردن ندارم. حالا یك مشاوره میخواهم از كسی كه بتونه منو درست راهنمایی بكنه.
مینا
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۲۸ - ۱۳۹۵/۰۹/۲۹
۰
۰
سلام آخه چرا جواب نمیدید2مهر مشكلمو مطرح كرده بودم خواهش میكنم جواب بدید ممنون میشم
مینا
Iran (Islamic Republic of)
۲۲:۱۶ - ۱۳۹۵/۰۹/۲۹
۰
۰
با سلام و خسته نباشید دختری 28ساله ام و همسرم 26ساله حدود یك سالی میشه عقد كردم مشكلم بر میگرده به شوهرم و خانوادش. همسرم اصلا اهل تعریف كردن نیست چه در مورد كاراش چه امور خانوادگی و روز مره بصورت شراكتی با برادرشون كار میكنن و شغلشون آزاد هست اجازه نمیده از حساب كتاب كاراش سر در بیارم. از طرفی هم خانوادش آزارم میدن به حدی كه هر چی كمتر خونشون برم آرامش دارم . ازطرفی همسرم همه جوره در خدمت خانوادش هست از انجام دادن خرید براخونشون تا اژانس خانوادش بودن حتی وقتی سركار هست درصورتی كه یه برادر دیگه هم دارن كه ده ساله ازدواج كردن وبه اون نمیگن و سه تا خواهر دیگه دارن از خودم كوچیكترن و ازدواج نكردن بهم كم محلی میكنن و باتبانی كردن با جاریم (كه دختر عمشون هست ولی همسرم نسبتمون غریبه هست اقوام نیستیم )آزارم میدن خواهش میكنم كمكم كنید با خانواده شوهرم در برابر كم محلیشون چطوری رفتار كنم و اینكه چكار كنم شوهرم برام از حساب و كتابش حرف بزنه وكلا برام تعریف كنه چون اصلا اهل تعریف نیس خیلی از خبرا رو از زبان اقوامشون میشنوم نه خودشون بعد كه بهش میگم چرا بهم نگفتی همش میگه یادم رفت وقتی هم دعوامون میشه سریع قهر میكنه حتی به ماه هم كشیده قهرمون كه همش خودم پا پیش میزارم برا اشتی عاجزانه خواهش میكنم راهنمایی كنید ممنون از لطفتون كه دلسوزانه پاسخ میدید
علی
Iran (Islamic Republic of)
۲۱:۵۴ - ۱۳۹۵/۱۰/۰۳
۰
۰
سلام.دوسال با یه دختری دوست بودم اما به دلایلی ازهم جدا شدیم .الان دوسال از اون جریان میگذره و با دختر یكی از فامیلام نامزد كردم كه مادر نامزدم از دوستی بااون دختر در جریانه ولی از ترس اینكه نامزدم بفهمه و تركم كنه استرس دارم . چیكار كنم
زهره
Iran (Islamic Republic of)
۲۲:۵۱ - ۱۳۹۵/۱۰/۰۳
۰
۰
سلام.با ناخن جویدن دختر ۴ساله ام چه كنم؟
مسعود.ر
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۰۲ - ۱۳۹۵/۱۰/۰۷
۰
۰
سلام و خسته نباشید، مدت 4 سال است دختری را دوست دارم و قصد ازدواج با ایشان را دارم ولی یك سال بعد از آشنایی متوجه مشكل خانوادگی بین مان شدم البته مشكل شغل مادر ایشان است كه هم عرف جامعه نیست و از نظر خانواده بنده تنها ایراد فقط خانواده ایشان فقط همین شغل مادر میباشد، در صورتی كه خود دختر خانم هم تحصیلكرده و هم خیلی با شخصیت میباشد، هر زمان در خصوص ترك كار و حتی در مورد خود مادر ایشان اومدم حرف بزنم به نوعی دعوا مرافعه ای افتاده كه بحث كلا عقیم مونده، هر دو همدیگه رو دوست داریم و نمی خواهیم خانواده ها ناراضی باشن یا اینكه زندگی رو بدون اونها آغاز كنیم .
لطفا راهنمایی بفرمایید .
مریم
Iran (Islamic Republic of)
۱۸:۱۵ - ۱۳۹۵/۱۰/۰۷
۰
۰
سلام خسته نباشید دختری هستم33ساله وشوهرم 31ساله كه حدود یك سال ونیمه عقدكردم بخاطر بی احترامی و فرق گذاشتن خانوادش به شوهرم گلایه میكردم و حدود یك ماهی با هم سرسنگین بودیم درهمین گیر ودار باخبرشدم همه خانواده شوهرم رفتن مسافرت ولی به من نگفتن البته شوهرمم خودش نرفته بود به شوهرم گفتم چرا بمن نگفتن طلبكارانه بهم گفت چون تو قهر بودی خونمون نمیومدی در صورتی كه من اصلا باهاشون قهر نبودم حتی شده بود بعضی وقتا بودم هیچ بحثی دیر به دیر میرفتم خونشون حتی خداحفظی نكردن در صورتی كه من خودم با خانوادم رفتیم مسافرت البته به شوهرم نگفتم بیاد كلی سوغاتی هم برا خودش و هم خانوادش آوردم حالا بهم میگه تصمیم گرفتم بعد از ازدواج تنهایی برم خونمون تو رو نبرم كه دعوا نداشته باشیم من چكار كنم اجازه بدم تنها بره
مراد
Iran (Islamic Republic of)
۱۷:۱۷ - ۱۳۹۵/۱۰/۱۲
۰
۰
به نام خدا
خیلی ممنونم از سایت خوبتون خیلی خوشحالم كه همچین سایتی رو اتفاقی پیدا كردم!
من 1.5ساله كه ازدواج كردم .من و خانمم همكلاسی بودیم تو دانشگاه و بعد از حدود 2سال آشنایی با همدیگه و بعد از رفتن من به سربازی ، به خواستگاری رفتیم و بالاخره جواب بله رو گرفتیم.
من 2خواهر بزرگتر از خودم و یه برادر كوچیكتر دارم.
زمانی كه عقد كردم كار درست حسابی نداشتم اما الان خداروشكر استخدام شدم و موقعیت اجتماعیم خیلی خوبه.
خانم من هم تك دختر بوده وبسیار هم همدیگرو دوست داریم .
اینرو هم بگم كه خانواده من اهواز هستند و ما الان ساكن ماهشهریم.
بعد از ازدواج و گذشت مدت زمانی(البته تو عقد هم كم وبیش احساس میشد)كم كم متوجه شدم كه فرهنگ خانواده ما و خانمم یكم تفاوت داره و گاها بسیار زیاده.
برای مثال اونا خیلی زیاد به این موضوع اهمیت میدن كه وقتی كسی رو میبینن خیلی تحویلش بگیرن و تو روش بخندن و تعارف كنن و...ولی برعكس خانواده من تو این مسایل خیلی سرد و خشك برخورد میكنن و این شده مسئله .
توی این مدت خیییییلی اتفاقا افتاد(خداروشكر هیچوقت قهر ودعوا نبوده و فقط تنش هست)كه نمیدونم از كجاش بگم.خلاصش اینه كه از نظر خانمم و خونوادش ، خانواده من خیییییلی كارهارو باید میكردند كه نكردن و از طرفی اونا هم معتقدن كه خانم من خیلی جاها بد رفتار میكنه و كم میذاره!
تا همین چند مدت پیش من خیلی سعی میكردم كه میانجگری كنم و مثلا به خانمم میگفتم نه این چیزی كه تو میگی ایجوری نیست و فلانی همیشه چقدر در نبودت تعریفت میكنه(الكی!!)و به خواهر و مادرمم همینجور اما بعد از یه مدت این موضوع حل كه نشدهیچ بدتر هم شد و انتظارها بیشتر وبیشتر.
یه مثال ساده ش!
كلا مادر من وقتی حرف میزنه خانمم ناراحت میشه!برای نمونه یه بار زنگ زده بود خونه گفته نكنه تو خیلی لاغر شدی ها و اگه كسی لاغر باشه نمیتونه بچه دار شه(خواهر من الان بارداره)!!خانم منم كفری بود كه مامانت فقط زنگ میزنه من رو عذاب بده و تیكه بندازه .حالا تو این فضا مامان من خیلی اصرار داره كه باید عروس زنگ بزنه و...وگاهی هم خودش زنگ میزنه.ولی كم پیش میاد كه بعدش خانم من سرحال باشه وبه چیزی فكر نكنه.
دیگه كاربه جایی رسید كه تصمیم گرفت زنگ نزنه و از اون روز مامان من صد دفعه بهم گفته نه تو نباید بزاری خانوادت كم و زیاد شن و........
یه موضوع دیگه اینكه خواهر بزرگه من 2سال از خانمم بزرگتره و یه كم حسادت تو رفتارشون میبینم .از شانس بد من اینا دوكوچه پایین تر از ما میشینن.تواین مورد مامان من هر وقت زنگ میزد فوری به خانمم میگف چی شد رفتی پیشه فلانی سر بزنی؟پس چرا؟و خانم من هم می گفت من وظیفه ندارم برم پیش خواهر تو و.....
خانم من میگه من به كسی بی احترامی نمیكنم ولی ترجیح میدم در معرض این چیزا قرار نگیرم و یكم خودشو دور گرفته و مامان ایناهم اعتقادشون اینه كه این میخواد مارو از هم دور كنه وغیره.
من كلا آدم آرومی هستم ولی بشدت حالت 0 و 100دارم و یه موضوع كه پیش میاد تحملم زیاده ولی اگه از حد بگذره بشششششدت عصبی میشم واین موضوع باعث شده مادرم و خواهرم گاهی از من برنجن.حتی خانمم.
ولی بخدا خسته شدم از این رفتارا خاله زنكی.مثلا اگه خانواده من بیان ماهشهر وبعدش برن ،تو ظاهر هیچ چیزی وجود نداره ولی وقتی برن خودش میگه كه چه چیزایی بش انداختن و از این مسایل!
تو آخرین مهمونی كه اومدن ماهیچ كم نذاشتیم .خانمم 3نمونه غذا درست كرد و هرچی كه لازم بود ولی اونا در حد یه دست درد نكنه معمولی فقط . تو این مورد منم ناراحت شدم.(مامانم آروم به من گفت دستون درد نكنه و3غذا زیاد بود!بعدش كه به خانمم گفتم بهش بر خورد گفت به خودم نمیگن من پرو نشم حتما... )
حالا من سوالم اینه باید چه كرد؟آیا روشی كه خانمم در پیش گرفته درسته؟
با خواهرم كه همسایست چه كنم؟
بیشتر ناراحتی خودم از اینه كه حتی 1بار خانواده من از خانمم تعریف و تمجید نكردن(در حالی كه مثلا تمام تولدا و عید ها وروز مادرا واینا رو كادو خریده داده بهشون)...در حالی كه دایی ها ،دوستان،همسایه ها خانواده خودشون خیلی از هردوتامون راضی اند چون هیچ وقت به كسی بی احترامی نكردیم
من خیلی خانوادمو دوست دارم اما خواهرام و یكم مادرم یه جورایی همش دنبال بهانه گیری هستن.
راستی این رو هم بگم خانمم همیشه میگه اگه ما با هم اشنا نشده بودیم و ازدواج ما از روی سنت بود و خودشون یكیو برات انتخاب میكردن هیچوقت این مشكلات نبود و منو اینقدر سبك نمیكردن
در پایان بگم كه من و خانمم مدرك مهندس عمران از دانشگاه سراسری داریم
تورو خدا راهنمایی كنید
متشكر
نسیم
Iran (Islamic Republic of)
۱۹:۲۶ - ۱۳۹۵/۱۰/۱۷
۰
۰
با سلام و خسته نباشید
من حدود 5سال از زندگی مشتركمون میگذره.یه دختر دارم.جدیدا شوهرم به دلایلی(مالی.كاری/فشار زیاد كار و عوض شدن محل كار/.حسادت/به دخترم/)عصبی و ناراحته.زندگی برام ناراحت كننده ست.باید همیشه من و خونوادم مراقب حرفامون باشیم كه ناراحت نشه..تا یه اتفاق كوچیك میوفته عصبی میشه...از طرفی من به علت شرایط مالی سركار میرم و مجبورم دخترمو پیش مادرم بذارم.لازم به ذكره حدود دو سه ماهه كه خواهرم كه دانشگاه/تو شهرستان البته اخر هفته تهرانه/ میره به علت اینكه اكثرا دخترم و ما اونجاییم ناراحته و همش تیكه بارم میكنه و حسودی میكنه كه چرا پدر مادرم هوای ما رو زیاد دارن..یه جوری برخورد میكه انگار نه انگار كه با خواهر بزرگش داره صحبت میكنه...حتی چند بار به من و دخترم كه یك سالشه هنوز ،گفت چرا همش خونه مایید...نمیتونم هم به شوهرم این قضیه رو بگم..ولی مجبورم ادامه بدم..ولی بریددددمممم دیگه..كار من و شوهرم هم جوری نیست كه بذاریمش مهد دخترمونو/به علت تایم كاریمون/...بعضی مواقع میگم دیگه نمیتونم این جوری به زندگیم ادامه بدم...از یه طرف با شوهر عصبی و ناراحت..از طرفی با یه دختر وابسته به خودم..از طرفی با خواهری كه اصلا درك و شعور نداره...لطفا راهنماییم كنید كه چه كنم...
ahmad
Iran (Islamic Republic of)
۰۶:۵۰ - ۱۳۹۵/۱۰/۲۰
۰
۰
من جوانی 24 ساله هستم ترم آخر دانشگاه مجبور به انصراف شدم چون یك ترم برای مدرك گرفتن لازم داشتم ولی نمی تونستند این یك ترم رو بدند ، بعد از انصراف باید می رفتم سربازی كه بتونم ادامه تحصیل بدم تا مدرك رو بگیرم به همین علت هم یك سال از فراغت از تحصیل من باقی مانده و نمی دونم واقعا می تونم با شرایط سربازی كنار بیام یا نه این موضوع ادامه تحصیل و سربازی تقریبا یك سالی هست كه خواب رو از من گرفته الان هم نمی دونم بدون مدرك باید چه كاری پیدا كنم
الی
Iran (Islamic Republic of)
۱۵:۰۴ - ۱۳۹۵/۱۰/۲۴
۰
۰
سلام خسته نباشید
من وهمسرم درچت باهم آشنا شدیم20ساله بودیم.به مدت چندوقت رابطه داشتیم اما من شیطنتهای خودم رو دانشگاه میكردم برام مهم نبودباهمكلاسیعای پسریادختربرم بیرون ایناروراحت براش تعریف میكردم اینكه چندنفرازهمكلاسیام منودوستدارن و...خوهرشوهرم ازرابطمون خبرداشت ولی دوسش نداشتم چون خیلی راحت و رك بود.بعدتصمیم بجدایی گرفتم وهمكلاسیم اومد خاستگاریم شوهرم هم بلافاصله باشنیدن این خبر اومد به خاستگاری و...بااصرارو..باهاش ازدواج كردم.خانواده همسرم روابطشون حجابشون خیلی راحتن ولی من نه اصلا این باعث رنجم میشد واینكه رك بودن طعنه میزدن وشوهرم بدون اجازشون كاری نمكرد من تصمیم گرفم یكم راحت باشم باهمكارم این راحتی رویجورایی بهمسرپ نشون بدم تا انقدرجلوی من دخترا راحت حرف نزنه!ازوقت با من بودن میزد برا اینكه جواب اونارك بده(بعنوان مشاوره تحصیلی)ولی شوهرم منمحكوم بخیانت كردباهمكارم چون من ازگذشتم بهش گفته بودم فك میكردمن الان باهمكارم...یسال جدابودیم باخزاربدبختی برشگردونوم وعروسی گرفتیم
الی
Iran (Islamic Republic of)
۱۵:۱۲ - ۱۳۹۵/۱۰/۲۴
۰
۰
همسرم وقتی یسال ازم جدابود باكلی دختر رابطه برقراركردحتی جنسی!و من تمام ایناروبخشیدم وبروز ندادم چون میخاستم بدونه من میخام باهاش زندگی كنم ولی بعد از ازدواج همسرم بیشتر وقتشو باگوشیش وچت كردن بادوست ورفیقاش میگذروند. الان دوماهه كه حتی باهام سر یه سفره نمیشینه ومیگه من كاری نكردم احساس خوشبختی كنه و گذشتمو جبران كنم! اصلا وجودندارم براش حرف میزنم میگه خفه شو پاشو برو .
حرمتهای بین خانواده ها ازبین رفته همه فهمیدن خانوادش خیلی جلب هستن و همش منو مقصر میدونن و میگن پسر ما تكه ایرادی نداره مشكل تو یی
میخام طلاق بگیرم اما نمیدونم .
شب وروز فقط قرص اعصاب
میخورم ازبس فكر كردم چكنم و بدره بسته خوردم!؟
به باباش گفتم باباش
الی
Iran (Islamic Republic of)
۱۵:۱۷ - ۱۳۹۵/۱۰/۲۴
۰
۰
پدر همسرم میگه پسرش میخ,اد هرجور دوسjداره زندگی كنه و كسی بهش چیزی نگه !چون مادرشوهرم و خواهراش اونوخیلی بالابرده اند و بت قربون صدقه های زیادی ك براش میرن باعث شده همسرم اینجوری بشه و بدتر اینكه حتی یه مسافرت كوچك هم حق نداریم بریم چون مادر وخواهراش ناراحت میشن كه چرا اونارو نبردیم حتی سینما!؟ و رابطه پدر مادرش بشدت خرابه سالهای ساله كه جدا زندگی میكنن
كمكم كنین شهرستانی هستم مشاوره درستی نداره اینجا دعا میكنم خدا اجرتون بده
رضا از سبزدشت
Iran (Islamic Republic of)
۲۳:۵۵ - ۱۳۹۵/۱۰/۲۴
۰
۰
با سلام
مردی هوس باز هستم به هیچ زنی و دختری با چشم بدی نگاه نكردم عاشق زنم هستم حاضرم ماهی 4 و5 باز با زنم نزدیكی كنم اما زنم شدیدا مخالفه و سر این موضوع بدجوری دعوامون میشه.........میخواستم راهنمایی ام كنید؟؟؟؟؟؟
رحمان حیاتی
Iran (Islamic Republic of)
۱۷:۳۹ - ۱۳۹۵/۱۰/۲۵
۰
۰
سلام
فائزه
Iran (Islamic Republic of)
۱۷:۴۴ - ۱۳۹۵/۱۰/۲۵
۰
۰
سلام من 18 سالمه دوساله ازدواج كردم
شوهرم اوایل ازدواج خیلی سكس باهامو دوست داشت اما الان یه سه ماهی میشه كه فكر میكنم دوس نداره خیلی سرد شده همش فكر میكنم چون خیلی لاغرم نسبت بهم سرده چیكار كنم
نازنین
Iran (Islamic Republic of)
۰۹:۲۲ - ۱۳۹۵/۱۰/۲۶
۰
۰
سلام.
پسرم كلاس هشتمه و مشكل من اینه كه سلام نمیكنه... در مدرسه و دوستان و... مشكلی نداره و سلام میكنه اما در خانواده و اقوام خیر...
من و پدرش در منزل به همدیگه سلام میكنیم اما اون...
كمكمون كنید خواهشا.
برنادت
Iran, Islamic Republic of
۱۰:۰۰ - ۱۳۹۵/۱۰/۲۶
۰
۰
با سلام
جوانی هستم كه یك ازدواج ناموفق در كارنامه نحسم ثبت كرده ام. عوارض این ازدواج ناموفق هنوز هم با اعصاب و روان من بازی می كند. اما نكته مهم این است كه بنده مدتی است با یكی از خواستگاران سابقم ارتباط برقرار كرده ام. هر دو قصد ازدواج داریم. اما مشكلی در این میان وجود دارد كه من را به شدت می ترساند. من و او رویمان به هم باز شده و مدام به هم فحاشی می كنیم. صبح تا شب لیچار بار همدیگه می كنیم و فكر كنم اگر مدام كنار هم بودیم كارمان به زد و خورد هم می كشید. حالا چاره چیه؟ درمون چی چیه؟ من با او عروسی كنم عایا؟ یا اینكه فكر ازدواج با این دیوونه زنجیری رو از ذهنم بیرون كنم؟ مدیون تمام مقدس ها هستید اگر جواب ندهید. والا بخدا...
Neda
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۳۵ - ۱۳۹۵/۱۰/۲۷
۰
۰
سلام من خواستگاری دارم كه موقعیت خوبی داره اما من تیك عصبی داشتم و الان تحت درمان پزشكم اما نمیدونم این موضوع را كی به اون بگم یا اینكه چجوری بگم؟به خانوادش چیزی بگم یا نه؟
مارال
Iran (Islamic Republic of)
۲۲:۲۳ - ۱۳۹۵/۱۰/۲۷
۰
۰
سلام من یه دختر17 ساله هستم با یه پسر رابطه داشتم خیلی دوستش داشتم هنوز هم دارم تو این رابطه مادرم از همه چیز با خبر بود بعد یه مدت فهمیدم عشقم با مادرم رابطه داره واقعا خیلی سخته فكر نمی كنم كسی اینجور ضربه ی خورده باشه راهنماییم كنید لطفا.
شیدا
Iran (Islamic Republic of)
۲۳:۵۵ - ۱۳۹۵/۱۰/۲۸
۰
۰
سلام و خسته نباشید من خیلی دلم گرفته تورو خدا كمكم كنید . من دختریم 24 ساله حدود 8 ماه پیش یه خواستگار برام اومد .جلسات اول خیلی خوب خودشو نشون داد و من كم كم بهش علاقه مند شدم، ولی كم كم كه میرفتیم جلو و در جلسات بعدی توی هر جلسه به من میگفت من برای چی میخوام ازدواج كنم من از زندگی ناامیدم من تنهایی خودم رو بیشتر دوست دارم ولی نمیدونم با این وجود دوباره زنگ میزد برای قرارهای بعدی. با اینكه میگفت من برای چی باید ازدواج كنم و منو كم كم با حرفهایی كه می زد به خودش وابسته كرد ولی تا فهمید من نظرم مثبته گفت بریم مشاور تا رفتیم مشاور خودش از قبل رفته بود پیشش مشاور بدون اینكه با من حرف بزنه گفت شما به هم نمی خورید برید به سلامت . وما بعد از 9 جلسه رفت و آمد به زور منو از خودش جدا كرد .من خیلی دوستش داشتم ولی نمیدونم با اینكه میگفت من آیا میتونم دست از گذشتم و مجردیم بردارم ایا میتونم ازدواج كنم و... و میگفت برای چی میخوام ازدواج كنم پس برای چی 9 جلسه اومد جلو یعنی بعد از 9 جلسه فهمیده از من خوشش نمیاد چرا وقتی نمیخواست ازدواج كنه چرا مدام اومد جلو و با حرفهایی كه می زد احساسات من تحریك كرد و منو به خودش وابسته كرد .چرا اومد جلو باید از همان اول نمی آمد وقتی نمیخواست ازدواج كنه چرا این كارا كرد به من كمك كنید
شیدا
Iran (Islamic Republic of)
۲۳:۵۸ - ۱۳۹۵/۱۰/۲۸
۰
۰
من خیلی ناراحتم تو رو خدا جوابم را بدهید
مینا
Iran (Islamic Republic of)
۱۶:۱۰ - ۱۳۹۵/۱۰/۲۹
۰
۰
سلام من دختری ۲۹ ساله ام كه شوهرم بختیاریه و الان پدرش میگه باید خواهر شوهرتو كه دانشگاه درس میخونه قبول كنی یا برادر شوهرتو من نمیتوانم یعنی دوست دارم مستقل باشم من الان باید چیكار كنم شوهرمم راضی نیست من چجور میشود كه این مشكلو حل كنم
س
Iran (Islamic Republic of)
۰۰:۵۴ - ۱۳۹۵/۱۰/۳۰
۰
۰
سلام.هنگام درس خواندن برای كنكور تمركز ندارم و همش به آینده فكر میكنم و بیشتر اوقات نا امید میشم و بعضی اوقات هم امیدوار.راهكار شما چیست؟
مانده
Iran (Islamic Republic of)
۰۲:۲۱ - ۱۳۹۵/۱۰/۳۰
۰
۰
پدری كه همیشه در حال سرزنش، توهین، پایین آوردن شخصیت خانواده، عدم اعتماد و تعادل (رفتاری، كلامی، روانی)، توهین به اعضای خانه به مدت ۳۰ سال است را چگونه به راه راست هدایت كنیم. انگار او در آن جهلی كه گویند نادان ها در آن به سر می برند، به سر می برد. من هیچ. مادرم از دیدن آشفتگی در چهره ما آشفته خاطر می شود.
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۰۱:۲۴ - ۱۳۹۵/۱۱/۰۱
۰
۰
دخترم ۱۱سالش...
تلگرام داره نمیدونم چطور ولی وارد یه كانال خیلی مبتذل شده متاسفانه هم عكس هاشو هم فیلم هاشو دانلود كرد...
تو روخدا بگید چیكار كنم.
درضمن من باهاش ارتباط خوبی دارم فكرم میكنم كه خیلی دوستم داشته باشه..
لطفا كمك كنید .
Raha
Iran (Islamic Republic of)
۱۵:۲۹ - ۱۳۹۵/۱۱/۰۱
۰
۰
سلام من 18 سالمه 2سال ازدواج كردم اوایل ازدواج شوهرم خیلی بهم توجه میكرد نزدیكی مون هم هر دو شب یك بار بود اما الان یه سه ماهی میشه كه خیلی سرد شده من فكر میكنم چون خیلی لاغرم واسه اینه كه نسبت بهم سرد شده .
سیاوش
Iran (Islamic Republic of)
۰۸:۵۲ - ۱۳۹۵/۱۱/۰۴
۰
۰
مادرم و خانمم نسبت به هم حساسند.این وسط فقط من گوشت قربونی ام.به نظرتون چه كنم
محمد
Iran (Islamic Republic of)
۱۰:۰۱ - ۱۳۹۵/۱۱/۰۴
۰
۰
با سلام وخسته نباشید من الان ده ماهه كه عقد بسته ام .روز خواستگاری ازخانمم پرسیدم مشكلی نداری گفت نه مشكلی ندارم كه حتی دست رو قران گذاشتیم راستشو بهم بگیم.اما من حتی انحراف بینی وسینوزیت خودم بهش گفتم.بعد از شش ماه متوجه شدم خانمم نوعی حساسیت داره كه باید ماهی یك امپول از تهران تهیه كند بزنه.حساسیت به سرخ كردنی.خاك.سرماوچند چیز دیگه كه گفت نباید به خانوادت چیزی بگی ودروغ به این بزرگی بهم گفته من بمدت چهار ماه صبر كردم وچیزی نگفتم اما دیگه نتونستم تحمل كنم دیگه بهش اعتماد ندارم .اون از لحاظ اخلاقی منو عذاب میده هرروز سر حرفهای الكی اینكه چرا مادرت یا خواهرت میگن اینكار بكن یا غیره بحث راه می اندازه بمدت یك هفته از صبح تا شب تكرارش میكنه.میگه بعد از عروسی خانوادت نباید بیان تو خونه من وغیره.. من میخواهم ازش جدا بشم. خواهش میكنم راهنماییم كنید باتشكر.
سیاوش
Iran (Islamic Republic of)
۰۸:۳۹ - ۱۳۹۵/۱۱/۰۵
۰
۰
سلام.ازراهنمایی شما ممنون.ازاینكه به صحبتهای من توجه كردید وپاسخ دادید بسیارممنونم.ازاینكه به مخاطبین خود ارزش میدید ممنونم.
سیاوش
Iran (Islamic Republic of)
۰۸:۰۵ - ۱۳۹۵/۱۱/۰۶
۰
۰
باسلام.خانمم خیلی زیاد منو دوست داره اما اشكالش اینه كه خیلی زیاد به من وابسته است.دلبستگی خوبه ولی وابستگی نه.خیلی هم باهاش صحبت كردم اما فایده ای نداره چه كار كنم؟
فاطمه.....
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۳۵ - ۱۳۹۵/۱۱/۰۷
۰
۰
سلام من دوساله ازدواج كردم .یه سال قبل ازدواجم با پسری آشنا شدم. یه بار باهاش رابطه جنسی داشتم اما بعد از ازدواج دیگه هیچ رابطه ای باهاش نداشتم اما جدیدا نمیدونم از كجا شمارمو پیدا كرده هی زنگ میزنه میگه اگه نیای دوباره باهم رابطه داشته باشیم همه چی رو به شوهرت میگم تازه میگه ازم عكس و فیلم هم داره .من نمیخوام زندگیم واسه این چیزا خراب شه. ازكاری كه كردم پشیمونم. چیكار كنم تورو خدا كمكم كنین خواهش میكنم یه راهی نشونم بدین .
مرجان
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۴۳ - ۱۳۹۵/۱۱/۰۹
۰
۰

با عرض سلام و خسته نباشید دختری 33 ساله هستم . تا اونجایی كه یادم میاد دوست پسر داشتم و همیشه سرانجام شون هم بد بود و غالباً با دعوا و بحث تموم می شد و متاسفانه باید بگم گاهی دوستیم به روابط جنسی ختم می شد . چند سال قبل خیلی اتفاقی آقایی رو دیدم كه اون دیدار شروع یك رابطه دوستانه و نه دوستی بود. وقتی با ایشون بیشتر آشنا شدم متوجه شباهت های بیش از حد و تفاهم و وحدت رویه نسبی در زمینه تربیت خانوادگیمون شدم . باید اعتراف كنم زمانی كه با ایشون بیشتر آشنا شدم دوست پسرهام و روابط جنسی رو كامل كنار گذاشتم تا امروز كه 7 سال از اون قضیه میگذره من با هیچ كس رابطه جنسی نداشتم فقط به خاطر این شخص و تاكید می كنم هیچ نوع تماس بدنی با ایشون نداشتم . باید بگم روابط من با ایشون هم دستخوش قضا و قدر و خانواده ها و... شد و تموم شد. ولی اصلاً نمیتونم فراموشش كنم و مدام چهره اش و صداش جلوی چشممه و میدونم كه اون هم هنوز مجرده . از گذشته نكبت بارم حالم به هم می خوره . هیچ كسی باور نمیكنه من تونستم 7 سال بدون دوست پسر و روابط سر كنم ولی واقعیته . من فقط و فقط حواسم به این شخصه و علاقه به اون تونست منو از جهت معنوی تقویت كنه درصورتی كه خودش انسان مذهبی نیست و من هم چندان نبودم . دقیقاً نمی دونم باید چكاركنم .دوست دارم باز هم منتظر بمونم . من این انتظار رو دوست دارم و احساس می كنم سرانجام خوبی داره ، ولی گاهی فكر می كنم مثل كبك سرم زیر برفه و 7 سال كه سهله 70 ساله دیگه هم اتفاقی نمیفته .حتی چند وقت قبل زمانی كه در موبایلش پیام دادم بلاكم كرد . من اصلاً در دنیای اون هیچ نقشی ندارم فقط دلم خوشه علاقه بهش داره من و از معصیت حفظ می كنه. این رو هم بگم اصلاً دیگه تحمل هیچ مرد و پسری به غیر از اونو ندارم و همش دارم دنبال یكی دقیقاً مثل اون میگردم ولی هیچ كس برام اون نمیشه .
. با تشكر فراوان از بابت راهنماییتون
سیاوش
Iran (Islamic Republic of)
۱۴:۱۴ - ۱۳۹۵/۱۱/۰۹
۰
۰

با سلام و وقت به خیر.اگریادتان باشدپیرو سوال قبلی درمورد وابستگی همسرم به من.حدود5سال است ازدواج كرده ام . به طور كلی همسرم فوق العاده زودرنج وحساس است. صحبت های زیاد من با او درمورد عدم وابستگی هم فایده ای ندارد و بیشتر ناراحت می شود ازاین كه ازش ایراد می گیرم. تازه من با زبانی نرم وآرام با اوصحبت می كنم.البته حق با شماست. باید بیشتر وقت بگذارم ولی ممنون می شوم اگر راه میانبری وجود دارد بگویید.متشكر از لطفتان.
ابوجواد
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۳۵ - ۱۳۹۵/۱۱/۱۳
۰
۰
سلام.بهترین راه برخورد با افراد پرخاشگر وافرادی كه دنبال چالش با آدم میگردند چیست؟اگه خواهر یا برادر باشند چی؟ممنون.
سودابه
Iran (Islamic Republic of)
۰۱:۳۰ - ۱۳۹۵/۱۱/۱۴
۰
۰
سلام.
من چند سالی هست با پسری در رابطه هستم شاید نزدیك 5 سال ایشان به من وعده ازدواج دادند و ترتیبی دادند و من متاسفانه بكارتم رو از دست دادم اما بعد این موضوع رفتارش خیلی تغییر كرد و همش میگفت ناخواسته بوده من از شدت فشار روانی كه بهم وارد شد خیلی ضعیف شدم اما من این موضوعو ب كسی نگفتم حتی خانواده ؛ اما اون هربار منو تحقیر وبهم توهین میكنه یا میگه پولتو میدم بری ترمیم كنی و ب سلامت من بخاطرابروم سكوت میكنم و تحمل اما واقعا دیگه هم فشار روحی وهم احساس گناه به درگاه خدا كارم شده اشك و ناامیدی؛ نا گفته نمونه گفته میخواد هنوز بیاد خواستگاری اما من چطور بعد این توهینها و تحقیرهایی ك ادامه داره میتونم ادامه بدم.چیكار كنم كمكم كنید
مهیلا
Iran (Islamic Republic of)
۱۹:۰۹ - ۱۳۹۵/۱۱/۱۴
۰
۰
سلام.دختری 20 ساله هستم.تك فرزندم و همراه پدر و مادرمم زندگی میكنم.مادرم 41 سال و پدرم 42 سال دارند .خونه ی ما تقریبا كوچیكه .من چون كنكور دارم خیلی وقته كه خونه هستم و بیرون اصلا نمیرم.وقتایی كه تو اتاقم تنهام صدای رابطه ی پدر و مادرم رو متاسفانه میشنوم و میدونم چه روزهایی رابطه دارن.هركاری هم میكنم كه نشنوم نمیشه اهنگم میگیرم هرچی ولی نمیشه.صدای اونا بلند نیست ولی خونه مون یه جوریه صدای اتاق ها میاد.من الان خیلی احساس افسردگی میكنم.عذاب وجدان دارم ازین بابت كه من خبر دارم از رابطه شون..نمیدونم چیكار كنم..با هیچ كسم نمیتونستم اینو بگم.چون خیلی بده.من دوسپسرم دارم.باهاش رابطه ی خصوصی هم داشتم.وقتاییكه میدونم مامان و بابام رابطه دارن یه جورایی ببخشید ولی تحریك میشم.و ...خودمو ارضا میكنم...از این وضعیت خیلی دپرسم
یه پسر در فكر ازدواج
Iran (Islamic Republic of)
۲۳:۵۲ - ۱۳۹۵/۱۱/۱۴
۰
۰
سلام خسته نباشید .
من مدتی هست از طرف خانواده تحت فشار برا ازدواج هستم... با اینكه آمادگی ازدواج برام مهیا نیست چه از لحاظ روحی و چه از لحاظ مادی ولی از طرف مادر و خانواده تحت فشارم ... اینم بگم كه 29 سالمه و كار خوب دارم و از یه دختری هم در كار قبلیم خوشم اومده و به علت فشار خانواده به صورت غیر مستقیم بهش رسوندم كه علاقه بهش دارم .. ولی توو. وسط راه موندم چیكار كنم .. خودمم الان به علت شغلم از محل زندگی دور هستم ..
اقا كورورش
Iran (Islamic Republic of)
۱۳:۱۵ - ۱۳۹۵/۱۱/۱۵
۰
۰
سلام لطفن مشاورین تون رو معرفی كنید ببینیم اصلن میشه روشون حساب كرد یا نه؟ اصلن از كجا بدونیم كه جواب ما رو داره یه مشاور یا یه كارشناس میده؟
فائزه
Iran (Islamic Republic of)
۱۳:۳۹ - ۱۳۹۵/۱۱/۱۵
۰
۰
سلام من دختری 21 ساله هستم.اختلاف سنی من با پدر و مادرم هم زیاد نیست .اونا 44 و 43 سالشونه.دانشجو بودم ولی انصراف دادم.و از شهری كه دانشگاهم اونجا بود برگشتم الان ، و میخونم واسه كنكور .متاسفانه این خونه ی جدیدی كه اومدیم تقریبا كوچیكه و صدای اتاق ها شنیده میشه.و من به دلیل كنكوری بودنم چند ماهیه كه اصلا بیرون نرفتم و مدام خونه هستم و من صدای رابطه ی پدر و مادرم رو میشنوم و دقیقا میدونم چه روزهایی رابطه دارن.و تقریبا دو روز یه دفعه س.و هر كاری هم میكنم نمیشه كه ندونم یا نشنوم.احساس عذاب وجدان اینكه از حریم خصوصیشون خبر دارم به كنار چیزی كه الان واقعا عذابم میده اینكه بعد رابطه شون هر كدومشون رو میبینم سر میز شام یا ناهار جلو من شروع میكنن به دعوا و جدا جدا پیش من بدگویی از هم میكنن و جوری رفتار میكنن كه از بچگیم فكر میكردم زن و شوهر مثل دشمن هم میمونن.و نوجوان كه شدم فكر میكردم پدر و مادر من هیچ وقت رابطه نزدیكی ندارن كه اینقد با هم بدن.و قسم هم خورده بودم هرگز ازدواج نكنم.الان كه وقتی میدونم تنهاییشون باهم چقد خوشن و جلو من چجوری رفتار میكنن حس خوبی بهم دس نمیده.البته اصلا به من مربوط نیست .زندگی خودشون رو دارن ولی الان مشكلم اینجاست كه صداشون رو میشنوم خب تحریك میشم منم.به دوست پسرم میگم و ازش درخواست رابطه با چت میكنم و خودارضایی..بخدا جوری شده كه دلم میخواد ساكم رو بردارم و كلا ازین خونه برم.احساس میكنم اضافیم اینجا.من خودم خیلی مشكلات دارم.مشكل رابطه با دوسپسرم مشكل درسهام و كنكورم مشكل آینده نامعلومم.بخدا كشش مشكلات پدر و مادرم رو ندارم كه احساس میكنن دختر ینی زباله دونیه مشكلاتشون و سنگ صبورشون .(در ضمن من بزرگ شده ی بچه یی هستم كه میگفتن اگر باشم اختلاف های اوایل زندگی پدر و مادرم تموم میشه.تموم كه نشده هیچ باعث تخریب روح من هم شده.)لطفا كمكم كنید.
ف م
Iran (Islamic Republic of)
۱۹:۲۵ - ۱۳۹۵/۱۱/۱۶
۰
۰
سلام من مشاوره میخواستم
پریسا
Iran (Islamic Republic of)
۱۳:۰۹ - ۱۳۹۵/۱۱/۱۷
۰
۰
دختری ۲۷ ساله ام .سه ساله است با اقایی اشنا شده ام كه از لحاظ اخلاقی مالی معنوی پشتكار در درجه خوبی قرار داره وبه شدت با شخصیت هستن.. ما رابطه فوق العاده خوبی داشتیم تا اینجا حتی به مشاوره ازدواج هم مراجعه كرده و ایشان كیفیت ازدواج مارا تایید كردند .دو خانواده شباهت بسیاری بهم دارند .البته پدر من به دلیل ورشكستگی مالی و فشار روحی كه برای ایشان بوجود امد و بروز اختلافات بعدی بین ایشان و مادرم حدود ۴ سالی هست كه جدا زندگی میكنند و این اقا با این مساله اصلا مشكلی نداشتن.بعد یك سال با خانواده به خواستگاری امدند اما با مخالفت شدید خانواده مواجه شدند.. علت مخالفت این خانواده عدم انتخاب سنتی من توسط مادر خانواده بوده و اینكه من برخلاف خانواده خودم و اقا پسر چادر نمیپوشم و سن من هم سن اقا پسر هست و چند ماه از عروس بزرگتر خانواده بزرگتر هستم !! و صد البته نبود پدرم در خانواده و اشنایی قبلی ما مزید بر علت شده است.... خواستگار من حدود یك سال است تلاش میكند با صحبت و دلیل و منطق و حتی فرستادن واسطه رضایت ایشان را جلب كند اما موفق نشد. تا جایی كه بعد از یك سال و نیم تلاش ایشان در ماه اخیر كار به بحث و جدل در خانواده كشیده و خانواده اعلام كردند كه به هیچ وجه حاضر به قبول من بعنوان عروس این خانواده نیستند و حاضر نیستند برای این وصلت پیش قدم شوند... تا اینكه كار به جایی رسید كه اقا پسر اعلام كردند من از سرراه شما كنار میرم تا بتونی اینده ات رو بسازی ... درحالیكه شدت علاقه ما به حدی رسیده كه با رسیدن به این نقطه حال جسمی هردوی ما بد شد و به بیمارستان منتقل شدیم... من دلیلی برای قطع رابطه نمیبینم حتی مادر من اعلام كردند اگر ایشان این قدرت رودر خودشون میبیننن كه به تنهایی به خواستگاری بیان من قبول میكنم
من بین قطع رابطه و كناره گیری از چنین خانواده ایی و قبول مشكلات و خواستگاری انفرادی و زندگی با فرد مورد علاقه ام شك دارم ... نمیدانم چه تصمیمی بگیرم ... احتیاج به راهنمایی و كمك برای حل مشكل دارم چون هردو ی ما میخوایم با رضایت دو خانواده ازدواج كنیم در حالی كه از لحاظ قانونی میتوان ازدواج كرد.. مممنون از راهنماییتون .لطفا پاسخ را به ایمیلم هم ارسال كنید با تشكر
سودابه
Iran (Islamic Republic of)
۱۸:۳۲ - ۱۳۹۵/۱۱/۱۸
۰
۰
سلام.لطفا جواب منو بدین خیلی مهمه و به مشكل خوردم.
من خیلی افسرده شدم چون به پسری كه چند ساله علاقه مندم و اون هم همینطور به خاطر اصرار خانواده و مخالفت اونها فقط چون پدرها مشكل دارند به نظرمن اهمیت ندادند تا اینكه كار من به جاهای باریك كشیده شد و من خیلی چیزهامو از دست دادم حالا خواستگاری ندارم اما حالا اون پسر با بلاهایی ك سرمن اورده حاضر نیس بیاد ودوباره با خانوادم صحبت كنه و كسی از مشكل بین ما اگاهی نداره و اون از این موضوع سو استفاده میكنه و اذیتم میكنه و نمیاد و همش میخواد از بلایی ك سرم اورده فرار كنه خواهش میكنم كمكم كنین من به راهنماییتون احتیاج دارم .نمیتونم ابرو خودمم ببرم و موضوعو برا كسی بگم.
حسین
Iran (Islamic Republic of)
۱۷:۵۹ - ۱۳۹۵/۱۱/۱۹
۰
۰
سلام.من یك سوال مشاوره درسی دارم.من فارغ التحصیل هستم و امسال دوباره در كنكور شركت میكنم برای وضعیت نظام وظیفه كدام یك از كدهای 6و7(صفحه35دفترچه)شاملم میشه؟
من دیپلم خود را وقتی17سالم بود گرفتم و پیش دانشگاهی رو وقتی18سالم بود.
لطفا راهنمایی كنید
ممنون
پریسا
Iran (Islamic Republic of)
۱۰:۰۴ - ۱۳۹۵/۱۱/۲۰
۰
۰
سلام
تقریبا یك هفته است پیغام فرستادم و جوابی دریافت نكردام؟! چرا ؟!
سحر
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۰۵ - ۱۳۹۵/۱۱/۲۲
۰
۰
ممنون نحوه پاسخ گویتان عالی است اگر كانال تلگرامی دارید لینگ رو به اشتراك بزارید كه وارد كانالتون بشیم سپاس گذارم
سپیدخت
Iran (Islamic Republic of)
۱۰:۵۳ - ۱۳۹۵/۱۱/۲۴
۰
۰
باعرض سلام و خسته نباشید دختری هستم 23 ساله و نامزدم خیلی پسر خوبیه خیلی همدیگرو دوست داریم و از همه نظر فوق العادس .در حال حاضر سرباز و خانوادش هم از نظر مالی وضع خوبی ندارن. راستش من در یك مورد باهاش مشكل دارم و اینه كه فكر میكنم خیلی اهل كارو و تلاش نیست.همش میگه من سربازم الان ولی برای من قانع كننده نیست. بارها خواستم سرمسئله كار و شرایط اینده نامزدیمو بهم بزنم ولی دست نگه داشتیم. اگه امكان داره راهنماییم كنین كه چطور میتونم تشویقش كنم و كار كردن و بهش انگیزه بدم؟من خودم شاغل هستم و كار میكنم و دوست دارم 2تاییمون باهم پیشرفت كنیم.از نظر مالی خانواده من بهتره و من ماشین خونه و همه چی هم دارم و نمیخوام اون از الان به این چیزا وابسته باشه.كمكم كنید. آیا انتخابی كه كردم درسته؟ با تشكر
نیلوفر
Iran (Islamic Republic of)
۱۵:۰۱ - ۱۳۹۵/۱۱/۲۴
۰
۰
باسلام
بنده با دوست پسرم رابطه جنسی غیر دخولی داشتم و از ترس این رابطه به متخصص مراجعه كردم ایشون با معاینه بدشون باعث شدن فكر كنم بهم اسیب زدن و مسئله اصلیم و پرسشم اینه كه الان من در دوره كارشناسی ارشد هستم و همكلاسیم یه من ابراز علاقه كرده ایشون با من خیلی همفكرتر هستند وبرای رسیدن به آینده شغلی مورد علاقه ام بیشتر میتونن كمكم كنن كلا آینده بهتری با ایشون خواهم داشت اما از رابطه و اون معاینه انجام شده میترسم،من بین این دونفر گیر كردم دوست پسرم كه علاقه شدیدی به من داره و همكلاسیم كه من به ایشون علاقه دارم اما از ترسه ابروم نمیتونم بهشون نزدیك شم، و اینكه یك ازمونه شغلیه مهم دارم كه باید براش تلاش كنم كه متاسفانه تمركز ندارم ،خیلی حال روحیه بدی دارم،من باید چیكار كنم؟ایا باید مسئله رابطه امو با مادرم درمیون بذارم؟به چه روشی میتونم به مادرم این مسئله رو بگم كه جریان بدتر نشه؟چون خانواده من نسبت به رابطه جنسی با جنس مخالف و حفظ ناموس بسیار حساس هستن،ممنون میشم راهنماییم كنید
ژوبین
United States of America
۲۰:۵۳ - ۱۳۹۵/۱۱/۲۴
۰
۰
سلام
نمیدونم از كجا شروع كنم. شاید به این خاطر دارم مینویسم كه حرفی بشنوم كه یه كم حالم و بهتر كنه. تو زندگیم تا الان همیشه شكست خوردم از هر لحاظ. با اینكه استعداد به اندازه كافی داشتم و چند بار تو مسابقات مختلف فیزیك و.. رتبه داشتم ولی به خاطر اوضاع خیلی بد مالی خانواده هیچ وقت نتونستم به چیزی كه باید برسم. حتی در روابط ام هم شكست خوردم. افسردگی شدید دارم.
دوران كارشناسی به یكی از دختران هم دوره ام علاقه مند شدم، اوایل میگفت اون هم دوستم داره ولی الان میگه هیچ حسی به من نداره، رفتار دوگانه ای داره كه خیلی عذابم میده این كه با دست پس میزنه و با پا پیش میكشه، این كه نه حاضره منو ببینه نه میذاره فراموش بشه. كلا از زندگی ناامید شدم این روز ها زیاد به مرگ فكر میكنم
ح
Iran (Islamic Republic of)
۰۱:۳۵ - ۱۳۹۵/۱۱/۲۵
۰
۰
باسلام سوالات این صفحه رو چه اشخاصی پاسخ میدهند؟
علی
Iran (Islamic Republic of)
۰۱:۴۴ - ۱۳۹۵/۱۱/۲۵
۰
۰
سلام من 22سالمه حدود1.5میشه به دختر عموم علاقه پیدا كردم فوق دیپلم تازه گرفتم اما به خاطر وضعیت مالی سربازی نرفتنم وشغلم باخوم هنوز كنار نیومدم كه این قضیه رو به كسی بگم به خاطر اینكه نمیخوام خدایی نكرده زندگی اون هم خراب شه همش به خودم میگم تو اگه واقعا دوسش داری بذار تا اون با كسی دیگه ازدواج كنه خوشبخت بشه حتی به خودشم نتونستم بگم با اینكه میدونم اونم نسبت به من بی علاقه نیست خواهشمندم راهنماییم كنید
پریسا
Iran (Islamic Republic of)
۱۴:۴۴ - ۱۳۹۵/۱۱/۲۵
۰
۰
سلام
من سوالات بقیه رو میبینم نهایت با دو روز تاخیر روی صفحه قرار میگیره .من دوهفته پیش فرستادم.گفتید دراختیار كارشناس قرار گرفته ولی بازم جوابی نگرفتم !
مهشید
Iran (Islamic Republic of)
۰۳:۱۳ - ۱۳۹۵/۱۱/۲۶
۰
۰
سلام من سه سال پیش با مردی ازدواج كردم كه یك سال از خودم كوچكتر بود با نارضایتی خانواده اش ازدواج كردم حتی مادرش شب عروسی نیومد. شوهرم فرزند طلاق بود و من فكر میكردم به این دلیل كه بچه طلاق بوده و با مادرش و نا پدریش زندگی سختی داشته وابستگی بهشون نداره و از این قطع رابطه دچار مشكل نمیشیم ولی متاسفانه شوهرم بعد از ازدواج خیلی عوض شد هر چی زمان میگذره میبینم بیشتر باهاش مشكل پیدا میكنم سر هیچ و پوچ جنجال به پا میكنه میترسم باهاش حرف بزنم .خیلی زیاد باهم حرف نمیزنیم بیشتر موقع ها همدیگرو نمیبینیم وقتی هم هستیم هر كس سرش تو گوشی خودش. بیشتر سر گرم كار هستیم نه تفریحی نه بیرون رفتنی كلا افسرده شدم حوصله هیچكس ندارم بیشتر وقتا دوست دارم بخوابم چون انگیزه ای ندارم وقتی میریم مهمونی خانواده شوهرم همیشه وقتی برمیگردم دعوامون میشه كه چرا فلان كار كردی چرا ساكت بودی كلا ایراد میگیره تمام سعی خودمو كردم همونی بشم كه اون میخواد ولی شوهرم كلا منو نمیبینه و جالب اینجاست كه هركداممون فكر میكنیم بخاطر همدیگه خیلی عوض شدیم و گذشت زیادی در مقابل هم انجام دادیم خیلی خیلی تنها شدم احساس میكنم ازدواجمون از اول اشتباه بوده و ای كاش بر اساس عقل ازدواج میكردم نه احساس فكر میكردم همچیز عشق و اگه با خواستگارام ازدواج میكردم باید زندگی تحمل میكردم واقعا نمیدونم آخرش چی به سرمون میاد ....
دهقانی
Iran (Islamic Republic of)
۱۶:۱۴ - ۱۳۹۵/۱۱/۲۶
۰
۰
سلام خانمی هستم 30 ساله و فرزندی 3 ساله دارم، حدود چند ماهی می شود كه از خارج از كشور به همراه كودكم بر گشته ام. ولی همسرم همچنان در خارج از كشور می باشد و حاضر نیست به ایران بیاید. هفت سال در خارج ار كشور بودم ولی متاسفانه تحمل غربت برایم بسیار سخت بود و دچار افسردگی شدم. عصبانیت ها و اخلاق همسرم هم مزیت بر علت شد و این اواخر همیشه از ترس اینكه عصبانی نشود از دعوا و جنجال دوری می كردم و این عامل باعث می شد دچار سردردهای شدیدی شوم. بالاخره بعد از یك حمله عصبی كه منجر به بستری شدنم شد با اصرار پدرم به ایران برگشتم. حالا وضعیتم بد نیست كار می كنم و اوضاع روحی مناسبی دارم. ولی فكر فرزندم هستم، همسرم حتی یك بار در این مدت اظهار پشیمانی از كارهایش نكرده و نخواسته كه برگردم و حتی به دیدن ما نیامده و شرط گذاشته كه مهریه ات را ببخش تا به دیدن فرزندم بیایم!
من فقط نگران فرزندم هستم، نمی دانم چه كار باید بكنم، فقط می دانم كه نمی توانم در خارج از كشور زندگی كنم، بسیار به من سخت می گذرد و شوهرم با اینكه اوایل به من قول داده بود كه اگر نخواستی بر می گردیم، متاسفانه زیر حرفش زده و قبول نمی كند. لطفا مرا راهنمایی كنید.
پریسا
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۳۷ - ۱۳۹۵/۱۱/۲۷
۰
۰
سلام خسته نباشید
گفتید جواب سوالم رو ارسال كردید ولی من ایمیلی دریافت نكردم.ممنون میشم دوباره ارسال كنید و به اخر ایمیل من هم دقت كنید
mermaid_m2@yahoo.co.in
تشكر
راضیه اسفندیاری
Iran (Islamic Republic of)
۱۳:۳۶ - ۱۳۹۵/۱۱/۲۷
۰
۰
من 30 ساله هستم و مدت دو سال هست با پسری به قصد ازدواج رابطه دارم پارسال خیلی مشتاق به ازدواج بود اما امسال اصلا اقدامی انجام نمیدهد و مدام از این موضوع طفره میرود و حتی به موضوع ازدواج اشاره میكنم بهانه میاورد این در حالی است كه از نظر مالی خیلی برای من هزینه میكند و ابراز علاقه میكند یعنی رفتارش محبت دارد ولی برای ازدواج كوچكترین هدفی ندارد من نیز چند روز پیش رابطه ام را با ایشان قطع كردم خیلی ناراحت شد و اعتراض كرد من هم علت را كاملا توضیح دادم و حق را به من داد و گفت اره من كوتاهی كردم الان گیج شده ام آیا ادامه بدهم ؟ نمیدانم چرا ولی دیگه علاقه ای به این رابطه ندارم یعنی جوری رفتار كرده كه همه شور و هیجانم را نابود كرده این چند روز چند با پیام زد و گفت این رابطه نباید به اینجا میرسید منم گفتم علت رفتنم خسته شدن از بلاتكلیفی و دوری است در جوابم فقط گفت حق داری الان نفهمیدم منظورش از اظهار پشیمانی چیست ؟ اما حتی اگر بخواهد به خواستگاری من بیاید با همه دوست داشتنم نمیتوانم قبول كنم انگار غرورم خورد شده انگار همه آرزوهایم نابود شده گیج و بی هدف شدم
از طرفی ایشان برای من ماشین خریده بود كه بهش گفتم بیا ماشینتو ببر گفت ادم هدیه رو پس نمیگیره من تو رو از دست دادم ماشین چه اهمیتی ؟
هانیه
Iran (Islamic Republic of)
۲۰:۱۵ - ۱۳۹۵/۱۱/۲۷
۰
۰
سلام من ١٥سال دارم و الان دوسال است كه با یكی كه دختر است دوست هستم.دوستم تولدش است و گفت با هم بریم بیرون بعد یكی دیگه كه دختر خوبی هم نیست،گیر داد كه اونم می خواد بیاد و منم گفتم اگه اون بیاد من نمیام.دوستمم گفت پس با تو یه بار دیگه میام بیرون.منم خیلی از اون دختر بدم میاد ودوست دارم ازش دوری كنم ولی دوستم خیلی دوسش داره.منم روی دوستم خیلی حساسم.چیكار كنم كه اون دختر دست از سر ما برداره؟؟
یكتا
Iran (Islamic Republic of)
۰۲:۵۶ - ۱۳۹۵/۱۱/۲۸
۰
۰
سلام.ببخشید من الان حدوده دوماهه با پسر داییم نامزد كردم .نامزدم واقعا از همه لحاظ بهترینه و داشتنش ارزوی خیلی از دخترای فامیل ما بوده اما متاسفانه من قبلا به پسری علاقه داشتم بااینكه اون به من علاقه زیادی نداشت ولی نمیتونم فراموشش كنم و پسر داییمو خیلی دوست داشت باشم خواهش میكنم كمكم كنید كه چطور اونو فراموش كنم وبتونم بانامزد خودم خوب باشم
مینا
Iran (Islamic Republic of)
۲۱:۰۱ - ۱۳۹۵/۱۱/۲۹
۰
۰
سلام من دو ماهه كه عقد كردم شوهرمو دوست دارم ولی حالا افكارم خیلی بهم ریختس از همه چی میترسم حتی از خودم از خدا از مردن همه چی من اینجوری نبودم امیدوار بودم به زندگی تا حالا بیشتر به این امید زندگی كردم كه خب یه شاهزاده سوار بر اسب سفید میادو من خوشبخت ترین دختر دنیا میشم ولی حالا كه شاهزاده اومده زندگی همون شكلیه با غصه جدایی از خانواده و دوران مجردی.الان نمیدونم هدفم از زندگی چیه؟ با خودم میگم قراره بمیریم آخرش پس واسه چی باید زندگی كنیم چرا باید بچه بیارم تا اونم مثه من بشه من اعتقادم خیلی خوب بود ولی الان ازون دنیا میترسم میترسم اون دنیا نباشه میترسم خدا نباشه من چرا اینجوری شدم خواهش میكنم راهنماییم كنید من عاشق خدا بودم حالا چرا این شدم؟؟
مادر
Iran (Islamic Republic of)
۲۳:۰۸ - ۱۳۹۵/۱۱/۲۹
۱
۰
سلام
پسر 14 ساله من امروز اعلام كرده كه با دختری دوست شده و علاقه زیادی به اودارد.وقصد دارند بعد از دیپلم ازدواج كنند!!!!!!!امروز و دیروز گفت كه با دوستانش بیرون رفته و چون من خیلی پرس و جو كردم ماجرا را تعریف كرد كه با دخترك بیرون بوده و گفت به پدرش نگویم وگرنه از خانه خواهد رفت! و از دوری آن دختر میمیرد!دختر بچه طلاق است و از نظر خانوادگی نامناسب. دارم دیوانه میشوم.تروخدا راهنمایی كنید
پدرم
Canada
۰۵:۴۹ - ۱۳۹۵/۱۱/۳۰
۰
۰
سلام
من ٤٧ سال سن دارم و با داشتن دو فرزند دختر وپسر بخارج مهاجرت كردم و با اینكه بسیار علاقه شدید به همسرم داشتم ولی از حدود پنج سال پیش با یا مرد مجردی كه دو دفعه طلاق گرفته و یك پسر بزرگ داره و حدودا ١٣ سال هم از همسرم بزرگتره ارتباط برقرار كرد و در نهایت با بیرون انداختن من از خانه و حكم دادگاه از من طلاق گرفت و با اون مرد ازدواج كرد.
البته بمدت دو سال اون مرد در خانه من زندگی میكرد در حالیكه هنوز همسرم از من طلاق نگرفته بود.
تنها مشكلی كه من الان دارم اینه كه فقط حق دیدن پسرم رو هر دو هفته یكبار دارم و اینكه به یكباره ارتباط دخترم كه الان ١٥ ساله هست با من قطع شد و جالبه كه این مرد را بیشتر از من دوست داره و حاضر نیست منو ببینه.
لطفا راهنمایی كنین كه من چكار باید بكنم و آیا باز ارتباط بین من و دخترم میتونه برقراربشه
در ضمن با تمام این مشكلات هنوز همسر سابقم رو دوست دارم و حتی راضی هستم كه اگه بخواد بهم برگردیم ولی بشدت از من بیزاره و حتی حاضر نیست یك لحظه با هم صحبت كنیم.
لطفا بگید من باید چكار كنم

ممنونم از راهنمایی شما
كیمیا
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۳۹ - ۱۳۹۵/۱۱/۳۰
۰
۰
سلام
حدودا یك سال ونیمه كه از یك مرد متاهل خوشم میاد پارسال حدودا هرروز میدیدمشون و در جمعی باهم بودیم كه با وجود غروری كه داشت توجه خاصی به من داشت كه خاطره خوشش هنوز با منه.
اما امسال یك روز در هفته وهربار شاید حدود۵الی۶دقیقه میبینمشون بی هیچ حرف و كلامی میبینمش
اما نمیتونم فراموشش كنم و دلم به این چند دقیقه دیدنش خوشه .
خیلی وقته كه شب وروز و خواب وخوراك رو ازم گرفته
كارم به جایی رسیده كه دست به دامن رمال ودعاگر و...شدم و حتی میخواستم خودم بهش پیشنهاد بدم با وجود اینكه اون از موضع خودش تكون نخورده .
اون آقا۴۸ سالشونه و۲بچه دارن ومن ۱۹ سالمه
نمیدونم باید با این حس كشنده چیكار كنم.
خواهش میكنم كمكم كنید.
ممنونم
باقراناری
United States of America
۰۶:۳۲ - ۱۳۹۵/۱۲/۰۱
۰
۰
بازنشسته آموزش وپرورش هستم.حقوقم كفاف مخارج یومیه ام را نمیدهد.ازطرفی توان مالی توان مالی ندارم شغلی دربازار دست وپاكنم.لطفا راهنمایی ام كنید. ب الف خوزستان-شوش
محمد
Iran (Islamic Republic of)
۱۸:۰۹ - ۱۳۹۵/۱۲/۰۱
۰
۰
با سلام خدمت مشاور محترم مدت یك ماهه كه عقد كردم ولی هر روز و هر لحظه به طلاق و جدایی از خانومم فكر میكنم بدون هیچ دلیلی با اینكه همسرم خیلی خوبه و كاملا مورد تایید خانوادمه ولی من همیشه شك و تردید دارم كه البته همیشگی نیست و لحظه ای كه میبینمش همه چی یادم میره احساس میكنم دچار تنوع طلبی شدم لطفا راهنماییم كنید
نیكا
Iran (Islamic Republic of)
۰۵:۱۶ - ۱۳۹۵/۱۲/۰۲
۰
۰
سلام من چند روز منتظر جواب شما هستم،جواب شما برام مهمه ممنون میشم زود جواب بدین
سارا
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۰۷ - ۱۳۹۵/۱۲/۰۲
۰
۰
با سلام
من 25 ساله هستم الان 1.5 ساله تو عقدم شوهرم از همه لحاظ خوبه فقط قبلا عاشق یك دختری بوده كه به خاطر مخالفت خانواده خودش ازدواج نكردن و خودش میگه ادم میتونه زن پیدا كنه اما خانواده نه من همون اول قضیه رو فهمیدم اما چون گدشته بوده گفتم گدشته ات به من ربطی نداره مهم الانه و تعهد به من شایدم خود منم در گدشته كسی رو دوست می داشتم.
چند ماه اول همه چی خوب بود تا دیدم به دختره پیام داده در حد احوال پرسی و به روم نیاوردم و تا همین یك ماه پیش دیدم به دختره پیام داده در حد دردو دل و یاد گدشته و اینكه چقدر عاشق هست و اردواجش اشتباه بوده حتی بهش گفت برام مهم نیست همسرم بدونه من عاشق تو بودم و هستم و دختره هم سه ماه ازدواج كرده و دختر بهش گفت بهتره گدشته رو فراموش كنیم و ما با هم مئل دو تا دوست باشیم و پنهانی بهم پیام بدیم من چون تلگرام شوهرمو حك كردم همه چیزو میدیدم.
منم به شوهرم گفتم وگفتم ازت جدا میشم اونم چرت و پرت غلط كردم و ...گفت ولی زیاد منت كشی و ابراز اشتباه نكرد كلا خیلی مغروره حاضره از خیلی چیزا حتی دوستشم داره بگدزه اما غرورش نه.
شوهرم همش از اینده و زندگی مشترك با من صحبت میكنه برنامه میریزه و دوستم داره و هر روز بتونه میاد پیشم و به حرفام اهمیت میده خواسنه هام تو ذهنشه من تعجب میكنم و یك چیزی خیلی به رفت و امد و دوستام گیر میده سر ساعت برو بیا فلان نكن با خواهرام میرم بیرون اعصابش خورد میشه و سنگین رفتار میكنه.
اینم بگم هر زمانی كه من پیشش نیستم و دعوا میكنیم اون یاد دختره میفته انگار این كارو برای انتقام از من درون خودش میگیره
دیگه زندگیم اونقدر برام مهم نیست بهش ابراز علاقه میكنم هواشو دارم اما تا زمانی كه درست باشه
به نظرتون بهم خیانت كرده
تلگرامشو بازم هك كنم
بگم سیمكارتشو عوض كنه
تمیدونم روسپی حساسیت هاش دوست داشتن بچسبونم یا بهانه گیری
چه كار كنم دیگه تكرار نشه
فرهاد
Iran (Islamic Republic of)
۱۴:۰۱ - ۱۳۹۵/۱۲/۰۲
۰
۰
با سلام خدمت كارشناسان محترم ،پسری هستم ۳۴ساله شاغل و دارای امكانات نسبی و سالهاست كه اماده تشكیل زندگی . اما مشكل من و برادر ۳۱ ساله ام برای ازدواج ، مادرم میباشد كه نه با پدرم تفاهم دارد نه به كسی اجازه پادرمیانی میدهد، خودمان هم كه اقدام كنیم میاد و همه چیز را بهم میزند . و نظرش اینه كه هر وقت خدا بخواهد كار راه میفته . مادرم وسواس و تنبله و قادر نیستیم كه او را به روانشناس ببریم . او معلم بازنشسته است .
بهاره
Iran (Islamic Republic of)
۱۸:۴۹ - ۱۳۹۵/۱۲/۰۲
۰
۰
سلام خسته نباشید. من بهاره هستم و به خواست پدرم نامز كردم كه خیلی مشكلات برام پیش اومد ،و زمانی هم كه پدرم مجبورم كرد ازدواج كنم بعداز مدتی شوهرم باهام بد شد هرچی سعی میكنم اصلا رابطمان خوب نمیشه من دوست ندارم رابطه زن و شوهریمان را به خواهرانش بگه. مادرشوهرم فوت كرده مادر ناتنی داره متاسفانه نه رفتار پدرش باهام خوبه نه رفتارمادر ناتنیش. ابجی هاشم باعث میشه كه رابطه من و شوهرم كم رنگ بشه طوری كه شوهرم به من نه و به خواهراش اعتماد دارد و پیرو حرف انهاست. خلاصه شوهرم دوستم نداره احساس میكنم ،،،،خیلی دلش میخواست پدربشه حالا ك منم حاملم بیشتر با خواهراش اذیتم میكنه
لطفا راهنمایم كنید نمیدونم چیكار كنم چه جور به شوهرم بفهمانم كه اگه خواهراش یا باباش صلاحشو میخواستن هیچ وقت باعث نمیشدن رابطه منو اون از هم بپاشانند.
پروین
Netherlands
۰۱:۴۳ - ۱۳۹۵/۱۲/۰۳
۰
۰
با سلام
من 30سالم هست و مشكلی كه دارم نمی تونم فرد جدیدی رو تو زندگیم بپذیرم،با دوستام رابطه نزدیكی ندارم تا میخوان یه كم صمیمی بشن نمیدونم چرا حس فرار دارم،از اینكه كسی به مدت طولانی همراه من باشه واهمه دارم،از اینكه حتی با دوستام یه رابطه ادامه دار داشته باشم اعصابم خرد میشه و همین باعث شده روابط اجتماعی ضعیفی داشته باشم،اصلا راضی نیستم ولی دست خودم نیس نمیدونم چیكار كنم،ارتباط نزدیك با كسی به من حس زندانی شدن میده،كار سختیه برام،وقتی بدونم یه رابطه سطحی و موقتیه راحتم ولی حس كنم میخواد ادامه دار یا عمیق باشه شدیدا پس می زنم و این حس نسبت به جنس مخالف خیلی بیشتر هست و همین باعث شده تا به حال تن به ازدواج هم ندم،لطفا راهنمایی كنین چیكار كنم كه اینطوری نباشم واقعا خودم نمیخوام.
فاطمه
United States of America
۰۰:۴۶ - ۱۳۹۵/۱۲/۰۴
۰
۰
سلام من بیست سالمه ویك سال و نیمه ازدواج كردم با عقدمون سه سال شوهرم بعضی وقتا خوبه كه مهربون تر از اون نیست اما بعضی وقتا عصبانی بشه دست بزن داره از عقد تا الان كه حاملم منو میزنه منم میزنم اما اون بدتر سفت تر میزنه چه كنم خستم البته تو خانوادشون مادرش بداخلاقه زود عصبانیه خودشم میگه من خواهرمو وقتی دبیرستان بودم میزدم
وحیدشهبازی
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۴۱ - ۱۳۹۵/۱۲/۰۹
۰
۰
پسر2ساله و10ماهه ای دارم كه حدود5روزه بعضی اوقات پلك زدن غیرارادی داره.موقع تلویزیون نگاه كردن داره .بعضی وقتاخیلی كم توحالت خواب هم داره .خیلی نگرانم لطفاراهنمایی كنید ممنون میشم
نازنین 12 ساله
Iran (Islamic Republic of)
۱۴:۰۵ - ۱۳۹۵/۱۲/۱۳
۰
۰
سلام من از وقتی چشم باز كردم با بابام بد رفتاری كردم بابام خیلی مهربونه ولی من.............. هر وقت می خوام باهاش مهربون باشم نمیتونم تورو خدا راهنماییم كنین
سارا
Iran (Islamic Republic of)
۰۹:۱۶ - ۱۳۹۵/۱۲/۱۴
۰
۰
سلام من یك ساله عقدم شوهرم سریع عصبی میشه اوایل ازدواج چون هنوز حرمت بود جلوی من به كسی تندی نمیكرد و یا با خودم اما یك دو بار با من تندی كرد من سریع در عرض پنج دقیقه بخشیدمش اما الان زیاد شد.
شوهرم خیلی به فكر همه هست برای همینم كمی توقع زیاده
الان دیگه جلوی من با خانوادش تندی میكنه و تو خلوت با خود من عصبی صحبت میكنه و گاهی شروع میكنه خودشو به زدن و فحش زشت دادن به بقیه و خودش .
كلا پدرش و خواهر بزرگشم عصبی هستن
شوهرمم الان یكم شرایطش سخته سربازه و درامدش كم و قسط و قرض داره پول مراسم و وسیله خریدن نداره و من به خاطر این موارد میگم فشار روشه و میبخشمش.
اصلا نمیشه بهش چیزی گفت سریع ناراحت میشه و سكوت میكنه. من دیگه می ترسم كه اگه فلان كارو بكنم الان ناراحت میشه و دلخور
باید چه جوری درستش كنم.
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۰۹:۰۵ - ۱۳۹۵/۱۲/۱۶
۰
۰
سلام من 21 سالمه چند ماه عقد كردیم همسرم قبلا كسی رو دوست داشته من فهمیدم چون كه بهش پیام داده بوده و دختره هم ازدواج كرده
همسرم گفت ببخش منو و.... الان بهش میگم اگه میخوای مثل فبل دوست داشته باشم باید بهم ثابت كنی برات مهمم .جواب میده من چیزی برای اثبات ندارم به روابط قبلمون نگاه كن و فكر كن بعد بیا حرف بزنیم من منظورشو نمیفهمم.
انگار براش مهم نیست دوستش نداشته باشم و دوستم نداشته باشه.
چه كار كنم زندگیم درست بشه.
سارا
Spain
۱۸:۲۵ - ۱۳۹۵/۱۲/۱۶
۰
۰
سلام
شوهرم یه دوستی داره كه مثل برادرش میمونه.یه زمانی با هم زندگی و كار میكردن ولی با اینكه الان یك ساله كه با هم ازدواج كردیم حساب مشترك بانكی دارن هنوز و هر وقت پول نیاز داره بهش زنگ میزنه و از حسابش برداشت میكنه با اینكه خودش مغازه داره ولی هر وقت پول میخواد میاد سراغ همسر من ....خودش متاهله و یه بچه چهار ماهه هم داره ...البته میگه كه قرض میگیره و بهم پس میده ولی بازم من دوست ندارم حساب بانكی مشترك داشته باشن چند وقت پیش میخواست ماشین قسطی بخره اومد الانم كه یخچال نو میخواد واسه مغازه اش و خیلی چیزای دیگه...میخواستم ببینم چطوری با این مسأله كنار بیام
نیایش
United States of America
۲۱:۲۰ - ۱۳۹۵/۱۲/۱۷
۰
۰
من یه نوجوون16 ساله ام كه نسبت به وزنم حساسم و به مقدار كافی غذا میخورم اما والدینم اینو درك نمیكنند(احساسات نوجوونیم نیست و واقعا به حرفام گوش نمیدهند) تا حدی كه دلم میخواد برم پرورشگاه زندگی كنم یعنی به این نقطه رسیدم. من باید چیكار كنم
Zeinab
Iran (Islamic Republic of)
۲۱:۱۶ - ۱۳۹۵/۱۲/۱۸
۰
۰
سلام...
دوستمو خیلی دوست دارم اولای سال اصلا نفمهیدم چه جوری باهاش دوست شدم ولی الان خیلی دوستش دارم .اما اون اصلا همچین حسی نسبت به من نداره كمتر به من محل میذاره یعنی اصلا اون حس هایی كه من نسبت بهش دارم رو به من نداره . كس دیگه ای هم نیست دوستش داشته باشه تقریبا با همه همینجوریه ولی اولای سال بامن بهتر بود اما حالا یه كم تغییر كرده شاید هم بیشتر بهش وابسته شدم و این فكر رو میكنم
Saniya
Iran (Islamic Republic of)
۰۱:۰۷ - ۱۳۹۵/۱۲/۱۹
۰
۰
Saniyaدوستم به من كم محلی میكنه ناراحتم

aria
Iran (Islamic Republic of)
۰۰:۲۳ - ۱۳۹۵/۱۲/۲۰
۰
۰
سلام خسته نباشی من پدرم یك معتاده شیشه مصرف میكنه . هر روز دعوا با مادرم جنگ اعصاب .كلا داغون شدم دیگه هیچ چاره ای ندارم جز مشاوره چون بعضی وقت ها دوست دارم بكشمش خواهشا كمكم كنید.
فرشته
Iran (Islamic Republic of)
۲۰:۳۸ - ۱۳۹۵/۱۲/۲۱
۰
۰
سلام راجع به ازدواج هم مشاوره میدین؟
سلام
Iran (Islamic Republic of)
۲۰:۳۹ - ۱۳۹۵/۱۲/۲۱
۰
۰
سلام . شوهرم رفته زن دوم گرفته پنهونی از من . به بهونه اینكه ۶ساله ازدواج كردیم دوتامون هم سالمیم ولی بچه دار نشدیم . دكترا هم میگن مشكلی ندارین . زن دومش فامیلشونه . سه بار ازدواج كرده . همسن شوهرمه . حالا هم حامله است . من ۲۳ سالمه چیكار كنم ؟ اومدم قهر ! زندگیم نابود شده . ما هیچ مشكلی باهم نداشتیم . عاشق هم بودیم همه میدونستن . نمیدونم یه دفعه چی شد ! تو رو خدا راهنماییم كنید . زنش خیلی موذیه . اینكاره است با نصف پسرای فامیل شوهرم رابطه داشته . شوهرم میگه فقط به خاطر بچه اینكارو كرده وگرنه من براش چیزی كم نذاشتم . چیكار كنم .؟
امیر
Iran (Islamic Republic of)
۱۳:۲۱ - ۱۳۹۵/۱۲/۲۲
۰
۰
با سلام و خسته نباشی
من حدود 2سال هست كه ازدواج كرده ام ولی از اول ازدواج تا الان خانومم چند بار از قهر كرده است و به خانه مادرش رفته است و هر بار قهر به مدت چند ماه در خانه مادرش می ماند خانواده اش خیلی حمایتش میكنن و دخالت در زندگی ما خیلی دارن و به حرف مردم خیلی خیلی میره الانم 8 ماهه قهر كرده خواهشا راهنمایم كنید ممنون میشم
خانم میم
Iran (Islamic Republic of)
۰۶:۲۳ - ۱۳۹۵/۱۲/۲۵
۰
۰
سلام من ۲۴ سالمه و خواستگاری دارم كه بین خواستگارای زیادی كه داشتم اولین نفریه كه خیلی از همه لحاظ به دلم نشسته...اما چیزی كه منو نگران میكنه اینه كه خودش بهم گفته كمی عصبیه و این منو خیلی مردد كرده. از كجا بدونم تا چه حد عصبیه؟ من خودم هم آدم زودرنجی هستم و میترسم در آینده مشكل پیدا كنیم اما دلمم نمیاد ردش كنم...نمیدونم چیكار كنم لطفا راهنماییم كنید.
سودابه
Iran (Islamic Republic of)
۰۲:۲۴ - ۱۳۹۵/۱۲/۲۶
۰
۰
سلام واقعا متشكرم از پاسخگویی های دقیقتون من مدتی پیش پیامی گذاشتم14بهمن ماه باهمین نام و جواب گرفتم.نمیدونم خاطرتون هست با حجم زیاد پیغامها.ب هرحال من تصمیم به ازدواج گرفتم من تحصیلاتم لیسانس حسابداری دارم اما پسری ك قصد ازدواج با ایشان را دارم دیپلم ناقص دارد من خیلی مشكل داشتم با ایشان ولی با تعهد و قول و گفتگو حل كردیم اختلافاتمون رو الان خیلی همه چیز عالی و خوبه اما چیزی ك هست ایشون قد و تحصیلات و حدودا ظاهری خوبی نسبت بمن نداره یك دلیل من برای ازدواج چون بكارتم رو از دست داده بودم و بحث ابرو و دیگر اینكه پسر با مسوولیت و با ایمان و كاری هستن ایا تحصیلات و ظاهر در اینده تاثیر در زندگی میگذارد و میتواند زندگی را تلخ كند ؟
ناگفته نماندایشون ب همه قولهایی ك به خانواده ام داده بود عمل كرد و خوبی هاشو ثابت كرد اما من بازهم نگرانم. با این حال چاره ای هم ندارم بخاطر حفظ ابرو
ساحل
Iran (Islamic Republic of)
۱۰:۱۲ - ۱۳۹۵/۱۲/۲۸
۰
۰
سلام
من 36 سالمه و كارمند هستم اصلا خواستگار ندارم همه میرن به دنبال خانم هایی با سن های پایین نمیدونم باید چ كار كنم و به كجا مراجعه كنم تا مشكلم حل بشه از طرفی از تنهایی هم خیلی رنج میبرم میترسم تا آخر عمرم تنها بمونم افسرده شدم وقتی هم به كسی میگی میگه كه بختت رو بستن اصلا نمیدونم بستن بخت واقعیت داره یا نه . ممنون میشم راهنمای كنید
هوشیار
United States of America
۲۲:۰۷ - ۱۳۹۵/۱۲/۳۰
۰
۰
سلام من مردی هستم از نظر تیپ وقیافه بد نیستم از خیلی ها هم بهترم مشكل مالی هم ندارم
ورزشكارم در حد حرفه ای سیكاری نیستم ومشكلی از نظر هیچ اعتیادی ندارم خیلی صبور مهربانم وكاری انسانی ساده و ارامم
تنها هستم می خواهم ازدواج كنم با هر خانمی كه
فقط دوستم داشته باشه
سن برایم مهم نیست
هوشیار
United States of America
۲۲:۲۷ - ۱۳۹۵/۱۲/۳۰
۰
۰
سلام
مردی هستم تنها ورزشكارحرفه ای تحصیل كرده
سالها خارج كشور بودم انجا ازدواج كردم
یكسال ایران برگشتم خانمم حاضر نشد ایران برگرده حالا دنبال خانمی هستم بین سی تاچهل سال اگر لازم باشه هر جا ایشون بخواهد می تونم زندگی كنم
مهربانم كاری هستم اجتماعی و خوش اخلاق
این هم شماره من برا ازدواج
09358580438
میترا
Iran (Islamic Republic of)
۱۵:۴۱ - ۱۳۹۶/۰۱/۰۱
۰
۰
سلام من بیست و نه سالمه با تحصیلات عالیه شاغلم هستم ولی اصلا خاستگار ندارم, یه تعداد اندكم تحصیلاتشون پایین تره نمیدونم باید چیكار كنم, احساس میكنم این مشكل حل نشدنیه و هیچ وقت نمیتونم ازدواج كنم, چیكار باید كنم
زهرا فانی
Iran (Islamic Republic of)
۰۱:۰۱ - ۱۳۹۶/۰۱/۰۲
۰
۰
سلام بعد از ۴ سال زندگی تازه فهمیدم شوهرم تمام مسائل زندگیمون را برا مادرش باز گو میكنه به نظر شما چه كار كنم
ك . بیدآبادی
Iran (Islamic Republic of)
۲۱:۵۱ - ۱۳۹۶/۰۱/۰۲
۰
۰
اولا دختر خانم 29 ساله ای كه بقول خودشان تحصیلات عالیه هم دارند خواستگار را كه از ریشه خواستن است ، به اشتباه خاستگار از ریشه بلند شدن نوشته اند ،ثانیا حالا زمان احمد شاه نیست كه دخترها را در 9 سالگی شوهر میدادند ، فعلا در شهرهای بزرگ تعداد زیادی دختر خانمهای هفتاد ، هشتاد ساله زندگی می كنند كه هیچ اعتنایی هم به خواستگارهای سینه چاك ندارند!
م
Iran (Islamic Republic of)
۱۶:۵۰ - ۱۳۹۶/۰۱/۰۶
۰
۰
پسر 14 ساله ام چند وقتی است با دختری دوست شده كه بیشتر از طریق تلگرام رابطه دارند و از نظر مسافت در دو نقطه متقابل شهر زندگی میكنیم.به من گفته همسن هستند وگویا دختر در آرایشگاه مادرش كار میكند تا پول خرید كادوی روز مادر برای من و روز پدر برای شوهرم را تهیه كند!و دیروز عكس كادوهای ما وكفشهایی كه برای خودش و پسرم خریده را فرستاده.من نگرانم كه این دختر اینقدر خودش را نزدیك كرده و نمیدانم چه باید كرد. پسرم یك لحظه از گوشی جدا نمیشود و با ما هیچ جا نمی رود.به پسرم گفتم اینها اقتضای نوجوانی و موقت است اما گفت كه این حرفها برای دوستی است اما من عاشق او هستم و بعد از دیپلم قصد داریم عقد كنیم!!!پسر من نخبه است و در مدرسه تیزهوشان درس میخواند.من خیلی نگرانم.لطفا راهنمایی كنید
فاطمه
Iran (Islamic Republic of)
۰۸:۳۰ - ۱۳۹۶/۰۱/۰۷
۰
۰
با عرض سلام میخواستم ببینم سن ازدواج برای دختر 20 ساله زود هستش یا خوبه
سیاوش
Iran (Islamic Republic of)
۰۸:۴۴ - ۱۳۹۶/۰۱/۰۷
۰
۰
با سلام وتبریك سال نو. قبلا هم مزاحم شده بودم.من همسری زودرنج دارم.حقیقتا خیلی فرصت رفتن پیش مشاور هم ندارم.بعداز گذشت 5سال اززندگی زناشویی وبا كلی صحبت با او وضعش بهتر شده ولی خوب نشده.چه كار كنم؟ممنون
حمید كلباسی
Iran (Islamic Republic of)
۱۵:۵۲ - ۱۳۹۶/۰۱/۰۷
۰
۰
باید مادر این دانش آموز به مادر دختر بگوید اگر این دوستی كه بر اساس فعل و انفعالات دوران بلوغ و كنجكاوی نوجوانان به رفتارهای جنس مخالف می باشد بیش از حد اوج گیرد باعث زحمت و ناراحتی خانواده دختر و قضاوتهای ناپسند مردم در مورد وی و خانواده اش خواهد بود. ضمنا مادر این آقا پسر به اولیای مدرسه تیزهوشان بفرماید از وجود یك روانشناس با تجربه برای آگاه نمودن دانش آموزان در برخورد عاقلانه با این قبیل مسائل عاطفی زود گذر استفاده نموده و عواقب منفی این قضیه را كه افت تحصیلی و انزوای ناخواسته و پناه بردن به مواد مخدر می باشد ، یادآور شوند
ك . بیدآبادی
Iran (Islamic Republic of)
۱۶:۳۷ - ۱۳۹۶/۰۱/۰۷
۰
۰
هرچند از قدیم گفته اند تب تند ، زود عرق میكند اما چرا در مدارس ایران مخصوصا مدارس تیزهوشان ، از وجود كارشناسان دلسوز و مجرب برای آگاه نمودن نوجوانان از مشكلات عشقهای آن چنانی در سن و سالی كه باید یك نوجوان به فكر ساختن آینده و سرنوشت خود باشد استفاده نمی كنند؟ برای مقابله با خطرات بیشماری كه در كمین جوانان خوش باور و عاشق پیشه قرار دارد ، آموختن فیزیك و شیمی و حساب و هندسه كافی نیست ، باید درس زندگی آموخت
زهره
Iran (Islamic Republic of)
۰۹:۲۳ - ۱۳۹۶/۰۱/۰۸
۰
۰
سلام.یك و سال و نیمه عقد كردم.شوهرم خیاط است و من كارمند . در این دوران بد اقتصادی ، دوستم فقط به كارش چسبیده و میگه شغل من همینه وضع جامعه خرابه! دلم میخواست شوهرم از اون مردهایی بود كه به فكر پیشرفت و ترقی بود.یكی رو دوتا میكرد.اما از اون جور مردها نیست.از اون مردهاست كه یه جا متوقف میشه! به نظر شما چطوری میتونم بهش بقبولونم كه باید به فكر پیشرفت باشه طوری كه غیر مستقیم باشه و بهش بر نخوره؟ میدونم تا بگم میگه من و شغلمو دیدی میخواستی جواب ندی!
علیرضا
Iran (Islamic Republic of)
۰۷:۳۷ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۰
۰
۰
با عرض سلام و خسته نباشید میخواستم ببینم دوران نامزدی معمولا چند وقت باید باشد كه دو نفر همدیگر را بشناسند و آیا اصلا نیازی هست یا سریعا عقد كنند ودوم ابنكه من دانشجوی سال اول دانشگاه هستم برای من خواستگار آمده آیا ازدواج من لطمه ای به درسم نمیزند ضمنا ممنون میشم توضیح كاملی به من بدهید
لیلا ح
Iran (Islamic Republic of)
۰۹:۰۱ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۰
۰
۰
با سلام
من 6 ساله كه ازدواج كردم و دو تا بچه پسر دارم كارمند هستم و تحصیلات عالیه دارم مشكلم با شوهرم بدبینی شدید و سوء ظن است مرتبط به همه كس و به همه اتفاقات زندگی بدبین هستش و توی همه كارها دخالت میكنه و خیلی آرامش را از زندگی ما گرفته خیلی عصبی و بداخلاق هم هست و مرتبط به من و خانواده ام توهین های خیلی بدی میكنه نمیدونم باید چی كار كنم لطفاً راهنمایی كنید
محمد
Canada
۰۲:۳۸ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۱
۰
۰
با سلام. من 30 سالمه. دختر عمه ام رو خیلی دوست دارم اون هم 18 سالشه. خیلی مودب و سنگین و مهربون و خوش صحبت هست. من خیلی خودشو دوست دارم اما خواهرهای زیاد خوبی نداره. برادرم میگه كارت ندارم اما داره میزنه زیر دلم. دختر عمه ام یه كم سبزه هست و پر .برادرم میگه خوشكل نیست. فردا اگر یه بچه اورد پشیمان میشی .زشت میشه چاق میشه تو تاجر هستی میتونی از این بهتر پیدا كنی. منم وضع مالی خوبی دارم. نمیدونم چكار كنم. دختر عمه ام 18 سالشه ولی اینقدر فهمیده و مودبه كه فقط خدا میدونه. خانوادم میگن ازدواج فامیلیه و فردا ممكنه این هم مثل اون خواهراش بشه. میگن اینها مال شهرستان هستن .میگن دختر شهری بگیر منم نمیدونم چكار كنم. میشه كمكم كنید؟ ممنون و سپاسگزارم
مسعود
United Arab Emirates
۰۸:۴۷ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۶
۰
۰
با سلام
من 26 سالمه و دارم دوران خدمت رو طی میكنم . با یه دختر خانم 24 ساله حدود 3 ساله دوست شدم و قصدمونم ازدواجه و به این نیت داریم ادامه میدیم ! تنها مشكل از نظر بنده تفاوت قومیت هستش ! خواستم بدونم چقدر تاثیر داره ؟
اصلا همچین ازدواج هایی معقول هستش ؟
لطفا راهنمایی كنید
با تشكر
الهه
Australia
۰۴:۳۱ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۹
۰
۰
درود بر شما،
من بیش از ١٠ سال است كه ازدواج كردم.٣٥ سال دارم.
می خواستم ببینم اگر واقعا بچه دار نشم در آینده پشیمان می شوم. شوهرم بسیار مرد خوب و اهل خانواده است و می گه هرجور خودت می خواهی و من مشكلی ندارم. ولی خودم نگران هستم واقعا نمی دونم اگر بچه دار نشم كلا، آیا پشیمان می شم در آینده؟؟ همه می گن حتما بچه دار شو چون پشیمان می شی ولی من كسی را نمی شناسم كه خودش نخواسته باشه و نظرش را بعد مدتی بپرسم كه واقعا پشیمان شده یا نه... چون بچه دار شدن مسولیت بسیار سنگین است و به طور كل مدل زندگی را تغییر می دهد.
لطفا كمكم كنید.
نگین
Iran (Islamic Republic of)
۰۹:۴۶ - ۱۳۹۶/۰۱/۲۰
۰
۰
با سلام
من خانمی 40 ساله هستم كه یك ازدواج ناموفق داشتم و یك پسر 12 ساله دارم كه با من زندگی می كنه من مشكل مالی ندارم پسرخاله ام كه از من 6 سال بزرگتر است 2 سال است خواستگار من است و شرط من با ایشان یك كار ثابت است و ایشان كارمند قراردادی یكی از ارگانهای دولتی در شهرستان هستند و متاسفانه چون تبدیل وضعیت نشدند قادر به انتقال به تهران نیستند و من هم به علت وجود پسرم از تهران نمی توان خارج شوم حال بعد از گذشت 2 سال و ایجاد وابستگی من و پسرم نمی دانم چه كنم این رابطه را خاتمه بدهم و یا اینكه ادامه بدهم با توجه به اینكه در صورت رها كردن كارشان در شهرستان كار دلخواه ایشان در تهران یافت نشده است و این بشدت مرا آزرده خاطر كرده است .خواهشمندم مرا راهنمایی فرمایید.
احمد
Iran (Islamic Republic of)
۱۴:۵۷ - ۱۳۹۶/۰۱/۲۰
۰
۰
باسلام وخسته نباشید.بنده دانشجوی ارشد هستم ومجرد .متاسفانه نمیتونم تمام مسایل واتفاق هایی كه برای بنده میفته رو برای دیگران بازگو نكنم وشاید به نوعی درون گرا نیستم .لطفا كمكم كنید این مساله اذیتم میكنه.باتشكر
لیلی
Iran, Islamic Republic of
۰۹:۵۵ - ۱۳۹۶/۰۱/۲۱
۰
۰
با سلام.
خواستگار بسیار خوبی دارم كه تمامی شرط و شروط من را قبول دارد. هر سنگی جلوی پایش می اندازم قبول می كند. واقعا تحت فشار هستم و نمی خواهم با او ازدواج كنم اما خانواده ام دلشان می خواهد با توجه به اینكه یك ازدواج ناموفق داشته ام هر چه سریعتر با این مرد ازدواج كنم. متاسفانه من نه تنها از این آقا خوشم نمی آید بلكه حتی از او متنفر هستم . این مرد مرا عاشقانه دوست دارد اما من واقعا از او بدم می آید. این روزها بسیار درمانده وعصبی هستم. نمی دانم چكار كنم. شما ازدواج با كسی كه تمامی شروط سنگین را میپذیرد اما در مقابل شما از او متنفر هستید را تایید می كنید؟ خواهش می كنم زودتر جواب بدهید
مریم
Iran (Islamic Republic of)
۱۵:۵۱ - ۱۳۹۶/۰۱/۲۷
۰
۰
سلام از اینا بگذریم
چطوری می تونیم ببهترین رتبه كنكور و كسب كنیم؟
mobina
Spain
۱۶:۰۶ - ۱۳۹۶/۰۱/۲۷
۰
۰
سلام من دختری 12 ساله هستم . پدر و مادرم می خواهند از همدیگر جدا شوند. پدرم همه روابط زندگیمان را با خواهرش كه خیلی پررو است درمیان می گذارد و زندگی ما خراب شده همش دعوا می كند. من دوست دارم در دادگاه خوب جواب بدم و به پیش مادرم بروم اما نمیدانم قاضی از من میپرسه كه دوست داری بری با كدومشون یانه اگه كه نه بگویید چطوری بگویم كه میخواهم بروم با مادرم لطفا زود جواب بدیدمن دختر هستم
علیرضا
Iran (Islamic Republic of)
۱۸:۱۲ - ۱۳۹۶/۰۱/۲۷
۰
۰
با سلام و خسته نباشید من بیست سال دارم و دانشجوی سال اول دانشگاه هستم یك آقا كه سن شان بیست وشش سال میباشد به خواستگاری من آمده كار خوبی دارد و درآمد خوب میخواستم این اختلاف سن اشكالی ندارد و دوم اینكه چند جلسه با هم صحبت كردیم و ایده هایمان یكی هستش آیا من پاسخ مثبت بدهم
رها
Iran (Islamic Republic of)
۰۷:۵۷ - ۱۳۹۶/۰۱/۳۰
۰
۰
سلام من 35 سال وهمسرم 36 ساله و یه پسر مدرسه ا ی هم داریم.اما همسرم همیشه دنبال راضی كردن پدر و به خصوص مادرش است نه من و پسرم...بهش میگم چرا همش فكر اونایی و تو خودت خانواده دار ی میگه نه تو اینطوری برداشت میكنی تو فكرت خرابه؟به نظرتون وقتی مادرش زنگ میزنه چون شهردیگه ای زندگی می كنن و میگه چرا نیومدین خونه ما؟اون میگه اخه همراهمون پدر و مادر رها هم بودن و مادرش نمیگه عیب نداره اونا هم میومدن .بی احترامی به ما نیست؟من میگم باید بگی ان شاءالله یه فرصت دیگه یا اولین فرصت اینكه میگی مامان بابای من بودن یعنی اونا اضافه بودن اگه نبودن میرفتیم من درست نمیگم؟ و این مسایل میشه دعوا چون نمی خواد به مامانش بگه نه اونا اصلا دیدن ما نمیان همش ما باید بریم خوب نباید اونا هم به ما سر بزنن ...شما بگین چی كا ركنم؟
رها
Iran (Islamic Republic of)
۱۰:۵۷ - ۱۳۹۶/۰۱/۳۰
۰
۰
خیلی ممنون از پاسخ خوبتون ,و اینقدر سریع . خواهشا كمك كنید چون خیلی اذیت میشم . اگر موبایل دارین نمیشه من تلفنی با شما صحبت كنم و هزینه بدم خیلی موقعیت خوبی ندارم می ترسم از همسرم جدا بشم به خاطرهمین چیزها . اما مشكل من این است كه مادر من عمه همسرم هست و اینكه می خواست اونها رو هم دعوت كنه خونه غریبه نبودن كه برن یا نه؟میتونست مامان و بابای منم برن در واقع خونه برادرش میشد اما كلا نگفت من از این ناراحتم كه تعارف نكرد چون قبل تلفن با ما با مادرم حرف زده بودند و اصلا نگفته بودند كه شماها با هم بویدند و میومدید تو مسیر از مسافرت خونه ما؟اما مادر من هر وقت اینا میان همیشه دعوت و تعارف میگه برادرم هست من همش قربونی ملاحظه كار ی میشم به نظرم ..كه مادرم احترا م ماد رشوهر من درواقع زن دادا ش خودش رو میگیره میگه به خاطرداییت تو خوب باش اما نباید یه با ردایی ازخودش نشون بده و به خواهر ش احترام بذاره ؟بدون اجازه زنش حتی ما رو هم دعوت نمی كنن یه بار دعوت كر و بعد نیم ساعت ز زد گفت خونه گفتن كه نیایین ما نیستیم ...!
نازگل
Iran (Islamic Republic of)
۰۹:۰۹ - ۱۳۹۶/۰۲/۰۱
۰
۰
با سلام و احترام, من یه مدت یه جا مشغول به كار شدم با یكی از همكارام دوبار بحثم شده البته ایشون كارفرمای من نیستن خوب اخلاق خوبی ندارن كلا, خوب چندبارم میخاستم برم كارفرما به من گفتن به رفتاراب ایشون توجه نكن و كارت رو به خاطر ایشون از دست نده, الان خواستگار دارم ناراحتم ایشون بیاد محل كار تحقیق این آقا به اصطلاح زیراب منو بزنه یا از روی دشمنی یه حرفی بزنه كه طرف منصرف بشه چون كلا ادم بدجنسی هست, خیلی ناراحتم از این مساله, لطفا منو راهنمایی بفرمایید...
میترا
Iran (Islamic Republic of)
۱۶:۱۴ - ۱۳۹۶/۰۲/۰۲
۰
۰
سلام, من خیلی دچار استرس هستم به خاطر هر مساله ای مضطرب میشم و تغذیه و خوابم تحت تاثیر قرار می گیره, به خصوص وقتی مساله ازدواج و خواستگار پیش میاد, مساله ای دیگه ای كه هست اینه كه من با وجود اینكه,تحصیلات تكمیلی هستم نتونستم شغل مرتبط با رشته تحصیلیم پیدا كنم و یه كار غیر مرتبط دارم ولی ازش راضیم و بهتر از بیكاری می دونمش ولی خجالت می كشم به افرادی كه ازمن می پرسن بگم چون میگن این همه درس خوندی الان منشی هستی و اینكه به افرادی هم كه به خواستگاریم میان خیلی ناراحتم كه بهشون بگم و اونها برداشت بدی از این قضیه داشته باشن..و منصرف بشن, در حالی كه محیط كارم محیط سالمی است همكاران خوبی دارم و خودم با یه مدت شناخت دارم كار میكنم,,, در واقع تصورات بد بقیه از این كار منو برای ازدواج و آیندم نگران كرده...ممنون میشم من رو راهنمایی كنید.
بیتا
Iran (Islamic Republic of)
۲۲:۰۶ - ۱۳۹۶/۰۲/۰۵
۰
۰
سلام من یه دختر20ساله ام .یه خواستگاردارم كه چندماهه سمج شده. من بهش جواب رد دادم ولی مدام به خانواده ام زنگ میزنه وازشون می خواد منو راضی كنن .خانونواده ام ازپسره خوششون میادوازمن میخوان كه راضی بشم.پسره نه تحصیلات داره نه كاردرست وحسابی ولی میگن اینامهم نیستن مهم اینه كه خونواده اصیلی هستن وپسره پاك وكاریه ولی من اصلا بهش علاقه ندارم.نمیدونم چطورحرفموبه خانواده ام بگم كه تاثیرداشته باشه .راستش هروقت پدرم باهام حرف میزنه وسعی میكنه منوراضی كنه انگاردهنمو قفل میكنن ونمی تونم حرف بزنم فقط میگم دوستش ندارم وزود گریه ام میگیره لطفا راهنماییم كنید كه چیكاركنم كه خانوادم به پسره جواب رد بدن.
آرمیتا
Iran (Islamic Republic of)
۰۸:۲۳ - ۱۳۹۶/۰۲/۰۷
۰
۰
با سلام.همسر من یه مشكل پوستی داره كه قبل ازدواج نگفتن و ا زما پنهان كردن بعد ازدواج فهمیدیم باید مداوم بره هر روز حمام تا پوستش مرطوب باشه و پوسته پوسته میشه اگه نره اما از بس تنبله دكترهم نمیره و بهش دكتر گفته هر روز برو نمیره و درهفته فقط دو با رمیره اونم 5 ساعت طول می كشه و این زمان طولانی مخصوصا جمعه ها باشه یا یه وقت بخواهیم بریم مهمونی و اینا خیلی روی اعصاب منه و همیشه دعواموم میشه اما اصلا توجه نمیكنه تازه وقتی دیرمیره چون بدنش پوسته داره فلس مانند ومن تمایلی به روابط زناشویی ندارم باید ملحفه رو بتكونم و جارو بزنم از بس پوسته میریزه چی كا ركنم؟به خاطراین مساله بچه دار هم نمیتونیم بشیم چون رفتیم مشاوره گفت ژنتیكیه و ممكنه منتقل بشه الان 10ساله ازدواج كردیم به نظرتون خواسته غیرمنطقیه كه هر روز دو ش بگیره ؟
زهرا
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۰۰ - ۱۳۹۶/۰۲/۰۷
۰
۰
من 14 سالمه وسال بعد انتخاب رشته دارم .مادرم دوست داره من تجربی بخونم ولی من به هنر علاقه دارم چیكار باید كنم كه مادرم راضی شه من هنر بخونم
زهره
Iran (Islamic Republic of)
۲۰:۲۴ - ۱۳۹۶/۰۲/۰۹
۰
۰
سلام، من 31 سالمه و حدود 7 ساله با پسری به قصد ازدواج در رابطه هستیم و متاسفانه خانواده پسر كاملا مخالف هستند به خصوص پسر بزرگ تر كه هم سن من است. من حدود 2 سال بزرگ تر هستم و این دلیل اصلی مخالفتشونه
بیش تر از 100 بار با خانوادش صحبت كرده ولی بی فایدس اصلا راضی نمی شن. ما عاشق هم هستیم و جدایی واسمون غیر ممكنه...
الان 10 روزه از خونه زده بیرون به این امید كه كوتاه بیان ولی باز بی فایدس
ما با این بلا تكلیفی چند ساله باید چكار كنیم؟؟
لطفا راهنمایی كنید این مشكل به سلامت روح وروان هر دومون صدمه زده...
مینا
Iran (Islamic Republic of)
۰۷:۴۸ - ۱۳۹۶/۰۲/۱۰
۰
۰
با سلام و خسته نباشید خانومی 30ساله ام وباشوهرم همسنیم حدود دوماهه ازدواج كردم و همه پولی رو كه بعداز عروسی كادو بهمون دادن در واقع همه پولامونو دادیم ماشین سمندخریدیم چون بهش نیاز داشتیم الان ماشین نویی كه خریدیم شده سرویس اقوام شوهرم هر جا میرن به شوهر من میگن بیا دنبالمون اونم با ماشینمون اونا رو جایی میبره من باید چكار كنم هر چی هم باهاش حرف میزنم انگار نه انگاریادم رفت بگم تو خونشون با وجودی كه 2تا پسر دیگه هم دارن وپدرشوهرمم در قید حیات هست مادرشوهرم همش به شوهر من میگه كاراشونو انجام بده وفتی به شوهرم میگم مگه تو تنها پسرشونی میگه من وظیفمه وبیشتراز اینا هم بتونم براشون انجام میدم لطفا كمكم كنید ممنون میشم
رضا
United States of America
۲۱:۱۲ - ۱۳۹۶/۰۲/۱۰
۰
۰
سلام ، من تو یه وضعیت بسیار بد قرار گرفتن وحالم اصلا خوب نیست من تو این ١٨سالی كه از خدا عمر گرفتم اصلا رابطه ای با جنس مخالفم نداشتم تا اینكه اذر امسال با یه دختر خوب اشنا شدم كم كم بهش عللقه مند شدم اونم منو دوست داشت تا اینكه یه روز گفت از پسر همسایشون خوشش میاد هر دو پشت كنكور هستیم وقتی بهم گفت گفتم یعنی منو دوست نداشتیوو این حرفا كه گفت اونو خیلی وقت پیش فراموش كرده خواست بهم بگه تا بینمون شكی نباشه تا اینكه دیشب بهم گفت پسر همسایه میخواد بیاد خواستگاریش وبهش علاقه منده میخواد جواب مثبت بده واقعا نمیدونم چیكار كنم خیلی دوستش دارم بین دوراهی بدی قرار گرقتم تو رو خدا كمك كنید از یه طرف میگه نمیخواد قبول كنه از یه طرف میاد میگه ازش خوشش میاد از یه طرف دبگه میگه تصمیمشو گرفته و جواب رد میده واقعا خیلی میترسم پدر و مادرض روش تاثیر بزارن و جواب مثبت بده
زهره
Iran (Islamic Republic of)
۰۳:۳۸ - ۱۳۹۶/۰۲/۱۱
۰
۰
سلام مجدد
ممنون از جوابتون ولی وقتی آدم عاشق می شه به سن و سال نگاه نمی كنه. شاید در آینده خوشبخت نشیم مثل صدها نفر كه با وجود رعایت شرایط سنی خوشبخت نشدن. این تصمیم هر دوی ماست ولی خانواده پسر به هیچ وجه راضی نمیشن چون همیشه اون ها تصمیم گرفتن و بر خلاف ایشون من شخصیتی مستقل دارم و تحمل این شرایط واقعا برام سخته
پیشنهاد مشاور بهم دارو درمانی بوده ولی من سعی می كنم مقاومت كنم كه كاملا بی نتیجه است. ایشون در مقابل خانواده ضعیف و بی اراده است چون شخصیت آرام و درون گرایی دارد درست بر خلاف من كه برون گرا هستم و قطعا از نظر شما این ازدواج به صلاح ما نیست...
ولی جدایی هم به صلاحمون نیست، نمی تونیم دووم بیاریم...
زهرا
Iran (Islamic Republic of)
۰۳:۴۰ - ۱۳۹۶/۰۲/۱۱
۰
۰
با سلام وخسته نباشید.دختر هستم ۱۸ساله قبلا به اجبار خانواده با پسردائی ام ازدواج كردم ولی هرچقدر او به من نزدیكتر میشد من از او دورتر میشدم و به تنهایی عادت كردم ونسبت به همه چی بی تفاوت شدم از روانپزشك كمك گرفتم ولی قرصایی میداد كه مرا سرد تر میكردبه گفته ی ان من بیمار بودم پسردائی ام از سردی ها و بی تفاوتی هایم خسته شد و طلاق گرفتیم الان خواستگاری دارم با موقعیت خوب و واقعا از او خوشم می اید ولی ترسی در دلم وجود دارد كه جلویم را میگیرد به او نزدیك شوم نمیدانم چیكار كنم توروخدا راهنمایی كنین خیلی داغون هستم
ز.بیات
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۰۳ - ۱۳۹۶/۰۲/۱۲
۰
۰
باسلام.دختری هستم 32 ساله.كارمند ، فوق لیسانس.با وجود موقعیت خوب اجتماعی و اینكه از نظر همكارهام دختر خیلی خوب و مهربانی هستم، خواستگار خوب نداشتم، همانهایی هم كه می آمدند با اینكه از نظر تحصیلی و شغلی از من پایین تر بودند ، میرفتند!!!فشار دیگران به اینكه چرا ازدواج نمیكنی و اینكه واقعا خودمم هم دوست داشتم ازدواج كنم باعث شد با پسری دوست شوم كه او هم از نظر خانوادگی و تحصیلات و شغلی بسیار پایین تر از خودم و خانواده ام است.یك سال و نیمه باهاش عقد كردم.او خیلی خیلی منو دوست داره اما من هرجا باهاش میرم احساس حقارت میكنم حس میكنم همه تو دلشون میگن چه شوهره ضایعی داره!خیلی هم دوستش ندارم فقط از سر اجبار باهاش ازدواج كردم.تمام افكارم این شده كه چرا من باید اینقدر بدشانس باشم با این موقعیت خوب اجتماعی همچین شوهری نصیبم بشه اما بعضی ها با وجود شرایط پایین شوهرهای خوب نصیبشون میشه!لطفا راهنماییم كنید كه باید ادامه بدم یا ازش جدا شم؟
حقبین
Belgium
۰۴:۴۵ - ۱۳۹۶/۰۲/۱۳
۰
۰
باعرض سلام وآدب من پسری هستم كه ۳۰ سال عمرم را پشت سر گذشته ام، اما فعلا عاشق دختری شده ام از طریق فیسبوك و آن دختر دارای تحصیلات عالی میباشد وتا حال برایش در مورد ازدواج چیزی نه گفته ام ومیترسم كه اگر برایش پیشنهاد كنم مبادا از من دلگیر شود ونمیدانم كه چی كنم لطفا مرا رهنمایی كنید.
ممنون از شما
ز.بیات
Iran (Islamic Republic of)
۰۹:۵۹ - ۱۳۹۶/۰۲/۱۳
۰
۰
سلام.مرسی خانم كامرانی كه زود و جامع جوابم رو دادید.اما چه كنم كه این افكار در سرم جا خوش كرده اند!؟تنها دلخوشی من تو زندگی كارم هست كه خیلی دوستش دارم.همش میگم چرا من نباید یه شوهر كارمند مثل خودم داشته باشم؟من كارمند و شوهرم خیاط!!نمیدونم.شوهرم دیوانه وار عاشقمه اما برام ذره ای ارزش نداره! دوست داشتم كارمند بود خوش تیپ بود خوش هیكل بود اما نیست!!!خانواده ام هم از سره بی خواستگاری و اینكه سنم رفته بالا رفته موافقت كردند وگرنه اونها هم نظر منو دارند. با خودم میگم وقتی دوستش ندارم چرا باید باهاش بسازم؟به نظرتون فكرم درسته؟؟؟
مهسا
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۳۷ - ۱۳۹۶/۰۲/۱۳
۰
۰
باسلام.29 سال دارم. تحصیلات دارم و در دفتر نشریه 10 سال شاغل هستم. دوسال پیش به یكی از خواستگارهایم كه جوشكار بود و تحصیلات داشت اجازه خواستگاری دادم. ما اصالتا گیلانی و ساكن چالوس اما آنها اصالتا مازندرانی و ساكن چالوس هستند. سر مهریه به مشكل خوردیم. با آنكه قبلا مطرح كرده بودم 500 آنها گفتند 200 تا.آزمایش هم دادیم مثبت بود اما بهم خورد.داماد از ارتفاع افتادند عمل مهره كمر شدند و با سوند ادرار می كنند.برای خرید مغازه هم 100 میلیون بدهی دارند و مغازه را برای فروش گذاشتند تا سود را برداشته و بدهی را بدهند اما مشتری خوب پیدا نمی شود.شغل ایشان در حال حاضر فروشگاه درب ضدسرقت و... است و حقوقشان یكو نیم تا دو میلیون است و خانواده شان تقریبا رضایت دارند كه دوباره خواستگاری بیایند. خانواده ما هم به 300 سكه راضی هستند.اخلاق و رفتار ایشان خوب و پسندیده است و بسیار مرا دوست دارند و ثابت كرده اند.این را هم بگویم من یائسگی زودرس دارم و باردار نمیشم و این رو باهاش مطرح كردم و بارها ایشون گفتند كه از من بچه نمیخواهند و مشكلی ندارند.الان بعد از 2 سال اصرار دارند كه جلو بیایند.به نظر شما این بدهی و سطح سلامتی ایشان و من مشكل ساز نمیشود؟راهنمایی بفرمایید
مریم
Iran (Islamic Republic of)
۱۶:۲۷ - ۱۳۹۶/۰۲/۱۳
۰
۰
سلام وخسته نباشید 26 سال وهمسرم 27 سال هستند و یك دختر هشت ساله دارم وپسر دوساله . نه ساله ازدواج كردم از بعد از زایمان پسر مریضی افسردگی گرفتم دائم مغزم دلگیره انگاری با خودم دعوا دارم وزیاد عصبی هستم . با شوهرم به مشكل برخوردیم شوهرم از چشمم افتاده هروز به شوهرم میگم منو طلاق بده . بچه ها روكتك میزنم .همیشه اعصابم خرده دیگه خودمم كلافه شدم .دخترم مریض شده از رفتار من حس مادرانه بهشون ندارم كارم همیشه گریه هست .به خاطر زندگیم بخاطر بچه هام بخاطر شوهرم نیاز به كمكتون دارم داغون شدم خسته شدم منتظر مشاورین شما هستم تشكر
عادل
Iran (Islamic Republic of)
۱۸:۲۷ - ۱۳۹۶/۰۲/۱۳
۰
۰
سلام.خسته نباشید.
دكتر كامرانی من پسری هستم 22 ساله و بنا به تعریف دیگران خوش صحبت و البته خوشتیپ بارها و بارها این تعریفها رو از خودم شنیده ام و خودم هم میدانم كه هیكل و صورت خوبی دارم تا جایی كه چندین و چندین بار حتی در دانشگاه هم بعنوان خوشتیپ ترین پسر انتخاب شدم البته منظورم به طور رسمی نیست بلكه در گروه های تلگرامی دنشگاه و .... در كل میخواهم این را بگویم كه از نظر صحبت كردن و قیافه و صورت هیچ مشكلی ندارم.بنا به نظر خودم و البته گفته ی دور و بریهام ولی در ارتباط با جنس مخالف مشكل عجیبی دارم اونم اینكه هر دختری بهم كم محلی كنه برام جذابه حتی اگر هیكل و صورت انچنانی نداشته باشه ولی برعكس مثلا یه دختر جذاب و خوشكل كه زیاد بهم توجه كنه اصلا برام جذاب نیست و سمتش نمیرم.در واقع دختری هم كه بهم كم محلی میكنه تا زمانی برام جذابه كه بهم توجه نكنه بعد از اون جذابیتشو برام از دست میده در كل تا به این سن شاید باورتون نشه ولی رابطه ای با هیچ دختری نداشته ام.نمیدونم چرا اكثر اوقات تا مرحله ای پیش میرم كه شماره بگیرم ولی یهو پشیمون میشم و میگم حوصلشو ندارم.هیچ مشكل جنسی هم ندارم كه مثلا بخاطر اون باشه.ولی یه فكری كه هست تو ذهنم همیشه اینه كه انسان باید یه نفر رو انتخاب كنه و تمام وجودشو بزاره برای اون وگرنه بودن با چند نفر اصلا برام جذاب نیست و همین فكر هم یخورده انتخاب رو برام سخت كرده چون نمیدونم ایا اصلا همچین كسی پیدا میكنم یا نه.به نظرتون چیكار كنم با یه نفر رابطه داشته باشم بهتره یا نه ...اصلا ایا این مشكل عادیه ؟نمیدونم تونستم مشكلم رو بگم یا نه ولی امیدوارم كه رسونده باشم ولی اگه گنگ بوده حرفام بگید كه چی رو اضافه كنم
لاله
Iran (Islamic Republic of)
۰۹:۳۶ - ۱۳۹۶/۰۲/۱۴
۰
۰
دختری هستم 27 ساله حدود 4 سال باپسری دوست هستم به دلیل شرایط كاری نامناسب قادر به ازدواج با هم نیستیم من ایشونو خیلی دوست دارم ولی یه مشكلی كه با هم داریم اینه كه بیشتر اوقات ایشون از قیافه من ایراد میگیره مثلا میگه چرا پوست صورتت سیاه شده ،چرا دور چشات سیاهه، این رنگ بهت نمیاد ، ارایش چشمت زشته و .... تو خیابون بلند حرف نزن ،صاف راه برو ، روسریت و بكش جلو ، اینجوری ارایش نكن.... یعنی یه كلمه خوش از دهنشون بیرون نمیاد و دائم از من ایراد میگیرن بارهاخواستم كه ازش جداشم و این كارم كردم ولی با گفتن ببخشید و و غلط كردم دوباره میبخشمش و جالب اینجاست سرجلسه اول بعد از جداییمون بهم میگه چه كار كردی زیبا شدی در صورتی كه من همونم میخوام بپرسم این اقا اگه دوستم داره چرا اینقدر از من ایراد میگیره اگه زشتترین مانتوم و بپوشم از نظرش خیلی زیبا شدم به محض اینكه كمی به خودم میرسم و از نظر اطرافیانم زیبا تر میشم فقط و فقط ایراد میگیره به طوری كه من ازپوشیدن اون مانتو و شال بدم میاد تو رو خدابگین باید چه طوری باهاش رفتار كنم خودمم موندم اعتماد به نفسم و از دست دادم راجع به خودم
ف.ر
Iran (Islamic Republic of)
۱۶:۵۲ - ۱۳۹۶/۰۲/۱۴
۰
۰
سلام زنی ۳۴ هستم ۵ سال ازدواج كردم با مردی كه قبلا همسرشو تو تصادف از دست دادندشوهرم تمام خاطرات مربوط به گذشته و بعد تصادف چی كشیدند رو برام تعریف كردند چند مورد ازدواج براشون پیش اومده و ایشون قبول نكردند همه رو گفتند به جز یه مورد كه اصلی ترینش بود این كه عاشق دوست همسر قبلیش بوده خیلی دوسش داشته من خودم این موضوع رو فهمیدم یكبار هم دیدم با هم تماس داشتند ازشون پرسیدم گفتند كه شمارش شو اشتباه گرفته و مجبور شده حال و احوالپرسی كنه وبهش گفتم ازدواج كردم الان ام مشكلم اینه كه همسرم با یه اسم دخترونه تو اینستاگرام ایشونو فالو كردند نمیدونم شاید حس كنجكاوی ایشون بوده كه ببیند كه خانمه چه كار می كنه از موقعی كه متوجه شدم رابطم با همسرم سرد شده خیلی اعصابم خرده به نظر شما دوباره از ایشون توضیح بخوام یا بیخیال این موضوع بشم یا صبر كنم ببینم ایشون رابطشون تا چه مقدار میش رفته
حامد
Iran (Islamic Republic of)
۱۴:۱۸ - ۱۳۹۶/۰۲/۱۵
۰
۰
سلام و عرض ادب
من در بابل ساكن هستم و با آنكه كارشناس ارشد مهندسی هستم به دختری علاقه مند شدم كه اهل تهران هست و سال آخر دوره پزشكی عمومی ست اختلاف سنی ما دو سال هست ایشان و خانواده اش آدمهای واقعا خوبی هستند و اخلاقیات این خانم در كنار پارامترهای دیگر باعث شد كه به ایشان علاقه مند شوم و پس از مطرح كردن، ایشان هم قصدشان را برای ازدواج اعلام نمودند اما منوط كردن به نظر خانواده ها، اما پس از صحبت تلفنی خانواده ام با خانواده اش مادرش دو مساله رو بیان نمودند و جواب رد دادند یكی اینكه دخترم حتما باید تمام تمركزش را برای آزمون دستیاری سال آینده قرار دهد دوم اینكه در تهران ساكن نیستید و دوری از فرزند برایم مشكل هست و بهتر است در شهر خودتان ازدواج كنید بعد از ایام عید كه این دخترخانم را در بابل دیدیم كلا بیان كردند كه می خواهند تمام تمركزشان را برای آزمون سال آینده قرار داده و به چیز دیگری فكر نمی كنند و با سردی و اما با احترام برخورد كردند من تا مدتها بی اطلاع بودم كه ایشان اهل تهران هستند ما از طبقه متوسط هستیم و كلا در زندگیم اهل هیچ برنامه ای نبودم اما گویا ایشان و خانواده اش از وضعیت مالی نسبتا مرفهی برخوردار هستند كه اساسا از اول نه در جریان بودم و نه برایم ملاك بوده اما هنوز من به ایشان علاقه دارم و روز به روز هم بیشتر می شود چون واقعا انسان با اخلاق و فهمیده ای ست و بنظرم همان مطلوب مورد نظر من بوده است و دوست ندارم جز به ایشان به كس دیگه فكر بكنم سر هر نماز هم از خدا كمك میخوام و خدا هم رحمتش رو دریغ نكرده اما كلا همش تو سركار پیش خانواده و شب و روز ذهنم درگیر هست كه چه باید بكنم؟!!!چطور باید نظر مادرش رو جلب بكنم؟!آیا دوباره مادرم زنگ بزنه یا چند ماه بگذره؟تشكر
سردرگم
Iran (Islamic Republic of)
۱۶:۳۶ - ۱۳۹۶/۰۲/۱۵
۰
۰
با سلام.دختری هستم ۲۵ ساله، بتازگی نامزد كردم، موقعی كه نامزدم رو انتخاب كردم همه معیارام رو داشت و توی دیدار اول واقعا به دلم نشست و الانم واقعا دوستش دارم. اما مشكلم اینه كه من توی زندگیم با هیچ پسری نبودم و حتی دوست اجتماعی نداشتم و نمیدونم چطور باید با نامزدم رفتار كنم؟ بیشتر مث دوتا دوست عادی با هم حرف میزنیم، تا حالا بهم دیگه ابراز علاقه نكردیم حتی توی حرفامون از كلماتی مث عزیزم و اینا استفاده نمیكنیم، با اینكه من خیلی احساساتیم و دوست دارم علاقم رو بروز بدم ولی چون اون چیزی نمیگه نمیدونم درسته بگم یا نه؟آدم مغروری نیستم اما تو این مورد نیاز به هل دادن دارم، همیشه فكر میكردم ازدواج كنم همسرم با ابراز علاقش راه رو برای من باز میكنه اما انگار اشتباه میكردم. البته یه چیزی هم هست اینكه چندباری كه خیلی با محبت باهاش صحبت كردم دیدم اونم همینطور با محبت جوابمو داده. واقعا گیج شدم اگه ممكنه راهنماییم كنین، دوست ندارم رابطمون سرد باشه...
خسته
Iran (Islamic Republic of)
۰۲:۰۸ - ۱۳۹۶/۰۲/۱۶
۰
۰
سلام
من افسرده و غمگینم
با وجود زیبایی و تحصیلات خواستگارهای پایبند به خودم نداشتم...
احساس تنهایی میكردم
با پسر خاله ی سیگاری زشت و كوتاه قدم نامزدم كردم شغل آزادی و عصبی و بی منطق است و سطح سوادش زیر دیپلم
وقتی بحث اختلافی بین ما پیش می آید هرگز حل نمیشود چون واقعا زبان هم را نمی فهمیم .
دیوانه وار مرا دوست دارد و پایبند به من است ...
اما من هر روز دوست داشتنم كمتر میشود
تا جایی كه حس میكنم فقط ترحم عامل امتداد نامزدی ماست.
دلم خوشحال نیست و از كجا فهمی هایش عصبی میشوم ...
از طرفی قوای جنسی خاموش من در این چند ماه روشن شده اگرچه رابطه ای نداریم اما حرفش هست و من از این جهت هم نگران خودم هستم.
یاریم كنید ...
مرجان
Iran (Islamic Republic of)
۱۳:۳۹ - ۱۳۹۶/۰۲/۱۶
۰
۰
سلام دخترم 9ساله است و خیلی با هم خوبیم ولی نمیدونم چرا همش پنهانكاری میكنه هرچقدرم باهاش صحبت میكنم بیفایده است و با قول دادن دخترم تموم میشه ولی بازم ادامه داره چیكار باید بكنم. با سپاس
مریم
Iran (Islamic Republic of)
۱۷:۵۶ - ۱۳۹۶/۰۲/۱۶
۰
۰
می خواستم ازتون تشكر كنم قسمت مشاورتون خیلی عالیه, در واقع برای همین راهنمایی های مفید شما در دنیای واقعی باید كلی هزینه داد, ولی اینجا راحت میشه حرف دلمون رو بزنیم بدون هیچ هزینه ای..
مریم
Iran (Islamic Republic of)
۱۸:۰۸ - ۱۳۹۶/۰۲/۱۶
۰
۰
خانوم كامرانی عزیز ممنون كه با صبر و حوصله به تمامی پرسش ها پاسخ هایی بسیار خوب و جامع می دهید, پایدار باشید.
نازنین
Iran (Islamic Republic of)
۲۰:۲۶ - ۱۳۹۶/۰۲/۱۶
۰
۰
سلام .
دختری هستم ۲۰ ساله .
از ۵ساله پیش به خواست پسرداییم باهاش ارتباط تلفنی برقرار كردم و ۴سال پیش به طور رسمی عقد كردیم اما هنوز زیر یه سقف نرفتیم.
من واقعا بهش علاقه مندم و اون هم هرچیزی كه بخوام برام فراهم میكنه و اغلب برام هدیه میخره و جلوی بقیه بهم احترام میذاره و دركل بعضی كارهاش مثل گل خریدن هاش بهم این اطمینان رو میده كه اون هم بهم علاقه داره.اما مشكل من چیزی فراتر از اینهاست.
من بارها توی گوشیش پیام هایی دیدم كه نشون میده با جنس مخالف چه دختر و چه زن تلفنی صحبت میكنه و حتی یكی از این پیام ها نشون میداد با اون خانم رابطه داشته.
هروقت چیزی دیدم بهش گفتم و دادوبیداد راه انداختم و ازش توضیح خواستم اون با شنیدن این حرفها از من عصبانی میشه داد و فریاد میزنه میگه با هیچكس هیچ رابطه ای نداره و اغلب سوال هام رو بی جواب میذاره.خیلی كم جواب كامل و درستی بهم میده.
بارها با بزرگترهاش صحبت كردم و چندین بار دست به طلاق زدم ولی اون حاضر به طلاق نشده كتكم میزنه و میگه میكشمت و خودمم میمیرم اما طلاق نمیدم و خانواده ها میانجیگری كردند .
و بعد از مدتی دوباره همه چی عادی میشه.
اما من افسرده و خسته شدم.دوستش دارم اون با شوخی و خنده باهام رفتار میكنه اما این اتفاقات مغزمو درد میاره.خودش میدونه واقعا دوستش دارم و بهش ثابت شده
حتی یه بار در جواب اینكه این دختر كیه گفت فقط بخاطر اینكه وامش جور بشه باهاش رابطه داره.
گاهی بهم میگه دوست زنم بهم پول داده و بعد میخنده و شاید شوخی كنه اما چیزی ته دلم میگه اگه راست باشه چی...
خانوادش خیلی هوام رو دارن چه جلوم چه پشت سرم باهاش صحبت میكنن كه بیشتر هوای نازنین رو داشته باش و بهش احترام بذار.
حالا میخواد برام جشن عروسی بگیره و من درگیرم با خودم.
به تازگی متوجه شدم حلقه ای كه توی انگشت دسته راستشه از یكی از زن هایی كه باهاش رابطه داشته بهش رسیده در حالی كه حلقه عقدمون رو دستش نكرد تا توی كیف پولیش دزدیدنش و بعد از اون هم اقدامی برای خرید حلقه جدید نكرد
امروز بهش گفتم این حلقه رو(حلقه اون زن رو) چند ساله ك داری؟گفت یادم نیست
گفتم كسی بهت هدیه داده یا خودت خریدی اول چیزی نگفت و بعد با اصرار زیاد من گفت خودم خریدم و گفتم بسلامتی پس بندازش سطل زباله و اون گفت چرا و من گفتم اگه دوستم داری بندازش سطل زباله و اون گوشی رو قطع كرد.
من بهش پیام دادم تا زمانی كه اون حلقه رو ننداختی بیرون دیگه كاری باهات ندارم.
اما من همیشه كوتاه اومدم همیشه كسی كه بخشیده من بودم وقتی یك ساعت فقط بخاطر اینكه پرسیدم این دختر كه بهت پیام داده كی بوده كتك خوردم هم قهر نكردم فقط دوسه روز سرسنگین بودم باهاش.
خسته شدم واقعا.
اون با خودش فكر میكنه من شادترین آدم رو زمینم و نمیدونه چه حفره ای توی قلبم ایجاد كرده.
هروقت از غم هام بهش گفتم میگه الان وقته این چرت و پرت هارو نداره البته من اغلب در زمان كاری باهاش تلفنی از این مسائل صحبت كردم.عقلم میگه اون لایق محبت هات نیست و دیگه نباید بهش محبت كنم اما چند بار كه خواستم بهش اهمیت ندم دلم نیومد دلم براش سوخت طاقتشو نداشتم.
احساس شكست میكنم .احساس یه بازنده رو دارم
لطفا بگین ایراد كار من كجاست و بگین چكار كنم.
رضا
Iran (Islamic Republic of)
۲۳:۱۵ - ۱۳۹۶/۰۲/۱۶
۰
۰
سلام ۱۹ سالمه ترم اخر كاردانی تویه دانشگاهی بودیم كه به علت كم شدن دانشجو مارو هم انتقال دادن به این دانشگاهی كه الان هستم تو كلاس یه دختر هست كه روزای اول فقط میگفتم همكلاسیم بعد كه زیاد دیدمش یه جورایی به دلم نشست بعد دو سه روز دیدم كه واقعآ وابستش شدم تا حالا هم نتونستم بهش بگم و خودمم موقعیتشو ندارم كه بخوام ازدواج كنم حالا موندم چی كار كنم میخوام بگم نمی تونم نمی گمم می ترسم بره اگه میشه راهنماییم كنیین چیكار كنم چون به امتحانات برسیم دیگه نمی بینمش
سیاوش
Iran (Islamic Republic of)
۰۸:۴۳ - ۱۳۹۶/۰۲/۱۷
۰
۰
سلام.فكر میكنید تا چه سنی برای تغییر شغل مناسب هست؟من 37سالمه كارمن بانكم.12 سال سابقه دارم.كار دیگه ای بلد نیستم.ولی با توجه به مطالبی كه اكثرا روانشناسان میگن اینكه هیچ زمانی دیر نیست واینكه اصالت بر خود وتوانایی های فرد هست تا چه زمانی این شرایط در مورد انسان صدق میكنه؟ریسك تغییر شغل مخصوصا توی این وضعیت اقتصادی جامعه بالاست به نظرتون راه درست چیه؟ممنون.
علی
Iran (Islamic Republic of)
۲۱:۲۵ - ۱۳۹۶/۰۲/۱۷
۰
۰
با سلام و عرض خسته نباشید بابت پاسخهای دقیق
بنده 25 سال دارم و حدود یك سالی بود كه از یه خانمی كه حدود سه سال از من كوچكتر بود تو دانشگاه خوشم اومد.اون منو نمیشناخت. یه كم تحقیق كردم از دو نفر دیدم خصوصیات اخلاقیش خیلی خوبه ولی گویا از لحاظ اعتقادی بهم نمیخوریم.ترجیح دادم خودم باهاش اشنا بشم تا مطمئن بشم درسته یا نه.پس از یكسال تردید بالاخره دلو به دریا زدم و رفتم بهش گفتم"بنده مدتیه شما رو میشناسم و فكر میكنم خیلی با وقار و با شخصیت هستین، ایا قصد ازدواج دارین؟" كه اون فقط یه كلمه گفت "نه".دوباره گفتم میخواین فكر كنین یه هفته دیگه زنگ بزنم باز تو یه كلمه گفت "نه".اونروز اعصابم به شدددددددت خورد بود نه بخاطر اینكه از دستش دادم. احساس كردم شخصیتمو تحقیر كرده.چون من از لحاظ موقعیت اجتماعی و ظاهر هیچی كم ندارم و تا حالا غرورمو بخاطر هیچكس نشكونده بودم و با هیچ دختری هم رابطه نداشتم. هرچند فرداش دیگه تقریبا هیچ ناراحتی ازین موضوع نداشتم و تقریبا فراموش كردم. فردی به من گفت اگه تو پیشنهاد اول آره میگفت باید شك میكردی. ولی من بازم فكر میكنم خیلی محترمانه تر میتونست بگه نه. آیا من درست عمل كردم؟ ایا بازم اقدام كنم؟
Ziba R
Iran (Islamic Republic of)
۲۲:۵۷ - ۱۳۹۶/۰۲/۱۷
۰
۰
سلام ، 12 ساله كه ازدواج كردم یك فرزند دارم ، شاغل هستم ازدو ماه بعد از ازدواج بخاطر اینكه شوهرم طلب حقوق مرا كرد ومن از دادن به او امتناع كردم و گفتم هر وقت بخواهی خانه ای ویا ملزومات زندگی بخریم كمكت میكنم ولی دوست دارم اختیارحقوقم با خودم باشه با اینكه حقوقش از من بیشتراست وفقط خرج خوراك خانواده را میدهد و من دیگر هیچ چیزی دیگری نباید از او بخواهیم وتمام خرج مسافرت پوشاك و ...را من خودم میدهم باز همیشه من را سرزنش می كند كه بخاطرشاغل بودنت باهات ازدواج كردم و در طول این مدت بخاطر شرایط خانواده اش هنوز مابا پدرو مادر او زندگی میكنیم ومنزلی جدا نخریده ایم ، بنظر شما من كار اشتباهی میكنم ؟
م
Iran (Islamic Republic of)
۰۷:۰۷ - ۱۳۹۶/۰۲/۱۸
۰
۰
من بتازگی نامزد كردم بصورت سنتی، نامزدم به دلم خیلی نشست كه قبولش كردم. كم كم داشتم بهش علاقمند میشدم اما یروز توی حرفاش گفت كه یبار تو دوره بعد آشنایی و ازدواج پشیمون شده از نامزدی با من اما باز با خودش كنار اومده، من همیشه فكر میكردم كسی كه بیاد و منو بخواد باید بهم علاقه داشته باشه و همش توی ذهنم بود كه اون حتما یه علاقه ای داره كه بعد آشنایی هم جلو اومده و الان نامزدیم، اما با این حرفش همه تصوراتم بهم ریخت، دلم خیلی شكسته، حتی تقریبا ازینكه قبولش كردم پشیمونم، میگم كاش بیشتر صبر میكردم تا كسی كه واقعا منو میخواد میومد...دلسرد شدمچیكار كنم؟اینم بگم كه تازه یه هفته س صیغه محرمیت خوندیم و رسما نامزدیم. تو رو خدا منو زود راهنمایی كنین تا كار اشتباهی نكردم لطفا لطفا لطفا
لاله
Iran (Islamic Republic of)
۱۰:۵۴ - ۱۳۹۶/۰۲/۱۸
۰
۰
سلام دكتر كامرانی ممنون كه پاسخ سوالم و دادین یكی از مشكلات دیگرم با این اقا اینه كه همیشه وقتی بهش محبت میكنم خیلی راحت نادیده ام میگیره و ارزش كاری كه براش كردم و نمیدونه اگه بهم بگه بیا بریم بیرون اگه كار واجبم داشته باشم و یا حتی اگه قرار باشه با خواهر یا مادرم برم بیرون كنسلش میكنم و باهاش میرم بیرون بدونه هیچ اما و اگری ولی اون این طوری نیست وقتی من بگم بریم بیرون دایم بهانه میاره و میگه خسته ام میخوام فیلم ببینم و كلی بهانه دیگه یعنی كلا برام ارزش قایل نیست .... من دختر خیلی احساساتی هستم به نظرم زن و مرد بایدبه هم محبت كنن و با جملات محبت انگیز عشق و علاقه رو بین خودشون بیشتر و بیشتر كنن من برام روز تولد روز مرد عید ها خیلی مهمه همیشه براش كادو میخرم ولی میگه نخر خوشم نمیاد اگر براش كادو بخرم سر یه موضوع كوچیك همون روزش دعوا راه میندازه نمیدونم چرا از محبت كردن بدش میاد چون میدونه روز تولد خیلی برام مهمه تولدم و تبریك نمیگه ...من عاشق سوپرایز كردنم یهو میبینی براش غذا درست میكنم و با هزار شوق و ذوق زنگ میزنم كه براش ببرم ، میگه با چه روغنی درست شده !! كلسترول خونم بالاست نمیخورم نیار. یعنی كل زحمت ك كشبدم پای غذا براش ارزش نداره بعد میره بیرون فلافل و غذاهای فست فودی میخوره انگاری فقط با من مشكل داره .براش هفتسین درست كردم با سفال یه هفته وقت گذاشتم سر درست كردنش روز عید با مادرش بحثش شد بدونه اینكه فكر كنه من چه زحمتی كشیدم گذاشتش روی دیوار مهربانی سر همین موضوع یه هفته نه جواب پیامش و دادم نه زنگش و ..... خیلی دوستش دارم سر این كاراش خیلی گریه میكنم كسی كه محبت دیگران و قبول نكنه كسی كه دایم از قیافه ات ایراد بگیره از طرز راه رفتنت یا لباس پوشیدنت به نظرم افسرده است واقعا نمیدونم باهاش چه طوری باید رفتار كنم روز تولدم و از عمد بهم تبریك نمیگه میگم چرا این طوری میكنی میگه خوب ك چی بشه خواهرم میگه بهش محبت نكن هر چی سرد باهاش تا كنی بهتره راستم میگه خودم و براش میگیرم بیشتر بهم محبت میكنه ولی ب محض اینكه همون ادم سابق میشم همون لاله مهربون.و خندون و شیطون دوباره ایراد ایراد ایراد .خیلی بریدم لطفا كمكم كنید
فرشته
Iran (Islamic Republic of)
۲۲:۴۰ - ۱۳۹۶/۰۲/۱۸
۰
۰
سلام بانوی بزرگوار
اعیاد شعبانیه بر شما گوارا و خجسته
من یك سال و پنج ماه است كه با مردی از اقوام دورم نامزد كرده ام
سه سال خواستگار من بودند و من اما بی تفاوت بودم و بی علاقه
خواستگارهای زیادی داشتم حتی الان در اجتماعاتی كه مرا نمی شناسند پیشنهاد ازدواج مطرح میكنند.
خانواده ی من دوست داشتند من با فامیل ازدواج كنم در حالی كه رویای من زندگی با آدم های متدین بود كه در فامیل ما یافت نمیشد و من هم انسان مذهبی بودم
بخاطر آرامش خانواده با ایشان نامزد كردم
در حالی كه مقید به نماز اول وقت بودند و همواره از پاكی دامانشان سخن میگفتند و عشق و علاقه و ....
و من كم كم به ایشان علاقه مند شدم هر روز بیشتر از دیروز
اگر چه از دین تنها نماز را اقامه میكرد ...
تا اینكه روزی از ترس افشا شدن توسط شخص دیگری یا از سر عذاب وجدان اعتراف كرد كه بخلاف من كه پاااااااك زندگی كرده بودم گذشته اش پراست از خانم های متاهل و مجرد در تمام سنین كه با آنها رابطه داشته
و من فرو ریختم .........
و بسختی می توانستم راه بروم حرف بزنم درس بخوانم ...
اشك مرا مغلوب خود كرده بود
و آمال و آرزوهایم تكه تكه در مقابلم رنگ باخته بود
اما بر خود هرچند بسختی مسلط شدم و تا حدودی حفظ ظاهر كردم و وفاداری چند سال اخیرش را سپاس گفتم
اما محبت من رو به افول بود
چند ماهی گذشت و من شاهد بد اخلاقی ها و بی احترامی های یك طرفه ی او بودم كه در بحث ها افسار گسیخته بر من روا میداشت
مودب نبود و هنگام عصبانیت بی محابا با من حرف میزد و بعد از دعوا اشك و آه و ناله كه تو دنیای منی
من عصبانی بودم متوجه نشدم و ببخشید و...
ادب ایمان اخلاق و حتی منطق این چهار ویژگی مهم برای من در او وجود حداقلی داشت
و من از بحث با او به ستوه می آمدم چون
بدون منطق و چهارچوب "صحبت میكرد و من كم كم از او بیزار شدم
دل خوشی هایم را از من گرفت
چند وقت پیش متوجه شدم سیگار میكشد
و كمی بعد فهمیدم علائم افسردگی هم در ایشان مشهود است
و بشدت به من وابسته بود و من را تنها كسی میدانست كه میتوانم حالش را خوب كنم بیشتر رنج میكشیدم تا لذت
بیشتر ترحم داشتم تا عشق
تردید در درونم فریاااااد میكشید و من به سختی می توانستم ساكتش كنم.
از او كاملا نا امید شدم چون پای علاقه ای هم دیگر در میان نبود انگیزه نبرد برای زندگی هم نداشتم ...
و ندارم
چندیست به تقاضای ارتباطمان را كاملا قطع كرده ایم تا فارق از وابستگی ها و ترحم ها به زندگی بیاندیشیم...
و من واقعا برای آینده خود آرزو و هدفی ندارم و انسان بی آرزو مرده است
شاید من هم افسرده شدم
شاااید ...
منتظر نظرتان خواهم ماند
با آرزوی عاقبت بخیری برای همه انسان ها
سپاس
سارا
Iran (Islamic Republic of)
۰۲:۵۰ - ۱۳۹۶/۰۲/۱۹
۰
۰
سلام خانوم دكتر من ۲۲ سالمه 5ماهه نامزد كردم قبل از این نامزدی حدود 1ماه با پسر داییم نامزد بودم چون بهش علاقه ای نداشتم جدا شدیم با اینكه دیوانه وار دوسم داشت اما جدا شدیم 1ماه بعد نامزد كردم نامزدم اون معیارایی كه تو ذهنم داشت نداره مثلا تحصیلات و قد بلند بودن و رفتارای مردونه جذاب اما چون تایید شده از طرف خانواده بود م موقعیت مالی و اخلاق خانواده متدین خوبی داشت كوتاه امدم نامزد كردیم اون واقعا دوستم داره ولی من دو دلم واقعا نمیدونم با احساسم چیكار كنم خیلی مهربونه هر كار بگم انجام میده ولی دو دلم و اینكه من این اقا تقریبا هم قدیم 3سانت نامزدم بلندتره وقتی تو خیابون راه میریم فكر میكنم مسخرمون میكنن و قیافه من خیلی بهتر از این اقاست. خوشگل نیست زشتم نیست قیافش هنوز تو دلم نرفته و رفتاراش منو اذیت میكنه. دوسش دارم ولی عاشقش نیستم تو رو خدا بگین چیكار كنم من توی فامیل خواستگارای زیادی داشتم كه هر كدوم بنا به دلیلی رد كردم همیشه با دیگران مقایسه اش میكنم از خودم بدم میاد كه چرا انتخابش كنم .از طرفی دوست ندارم رابطه بهم بخوره چون هم مهربونه هم پاك و اهل كار ولی از طرفیم تو دلم نرفته بخاطر قد قیافه من خیلی وقت ندارم تو رو خدا كمكم كنی اگه میشه جوا ب ایمیلم بفرستین سپاس
فرشته
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۳۰ - ۱۳۹۶/۰۲/۱۹
۰
۰
دومین ارسال
مجددا سلام و عرض ادب و سپاس بابت جواب.
من به طور واضح عرض میكنم سوال من از تصمیمی هست كه باید بگیرم.
خیلی نگاه تان زیباست خانم كامرانی ِ عزیز
اما باید عرض كنم نگاه دینی من این است كه الطیبین لطیبات به فرموده خداوند انسان های پاك برای یكدیگرند.
مذهبی بودن در بعد فردی یك مساله است و در بعد غیر فردی مساله ای دیگر
من وفاداری به همسر را از قبل از ازدواج رعایت كردم و این مساله را در جلسات بی شماری كه با آقای مجد داشتم مطرح كردم و از اهمیت این قضیه برایشان بسیار گفتم از انتظاراتم از ادب و احترام حتی از دعوای مودبانه از رنج معاشرت با انسانهای بی منطق و بسیاری مسائل مهم دیگر اما ایشان ظاهرا برای اینكه به هر قیمتی روزهای هجران را به اتمام برسانند با اكراه و تحمیل روحی مسائل را پذیرفته و حتی ادعا داشتند كه تمام این ویژگی ها در ایشان نهادینه شده و تا چندی هم تلاش میكردند اینطور به نظر بیایند اما انسانها بالاخره از نقش بازی كردن خسته میشوند.
من هر موقع جایی میخواهم بروم پر از تشویش میشود و احساس میكند تمام انسان ها عاشق و فریفته ی من میشوند و یا مرا آزار خواهند داد حتی از من خواسته بدون اجازه اش كاری نكنم هیچ كاری و من گرچه تقاضایش را مستبدانه میدانم اما برای آرامشش پذیرفتم
احساس میكنم علاقه ی ایشان بیمارگونه شده و مرا در حصار دوست دارد...
این مدتی كه باهم ارتباطی نداریم و حتی تماس تلفنی و پیامك هم قطع شده احساس شادابی و آرامش میكنم و البته ترحمی كه به ایشان دارم ...
شاید باید بجنگم برای زندگی اما من دیگر هدفی ندارم و چون دیگر به او علاقه ای ندارم انگیزه ی نبرد هم ندارم ، یك جنگجوی خسته در میدان زندگی سریع از پا می افتد و من میترسم از پا بیفتم آن هم موقعی كه ازدواج كرده باشم و یا یك مادر شده باشم...
سردرگم
Iran (Islamic Republic of)
۲۳:۱۹ - ۱۳۹۶/۰۲/۱۹
۰
۰
سلام خانم كامرانی
من یبار دیگه هم سوال فرستادم جوابمو ندادین، خواهش میكنم هرچه سریع تر جواب منو بدین من واقعا موندم، بیست و پنج سالمه و تازه نامزد كردم، تقریبا دوماهی میشه، نامزدمو خیلی دوست دارم ولی بلد نیستم ابراز، هردومون تجربه اولمون از رابطه با جنس مخالفه و نامزدم باز یكم ابراز میكنه البته نه بطورمستقیم، ولی من همون غیر مستقیمشم نمیتونم با اینكه خیلیییی دلم میخواد بهش بگم، حتی چندبار خواستم توی پیام بگم اما خب حس میكنم پیام نوشتن محبتمو نمیرسونه، وقتی هم كه حرف میزنیم زبونم قاصره هركاری میكنم نمیتونم، خواهش میكنم راهنماییم كنید زود واقعا دارم اذیت میشم، دوست ندارم فك كنه سردم یا بهش علاقه ندارم...
لعنت بهت زندگی
Iran (Islamic Republic of)
۱۶:۲۱ - ۱۳۹۶/۰۲/۲۰
۰
۰
سلام من دختری15ساله هستم از ۸سالگی به خانه جدید مان آمدیم وهمسایه ما هم با ما آمد .
خلاصه من از ۱۳سالگی عاشقش شدم اوایل كمتر بود ولی الان خیلی دوستش دارم .
وقتی هم مبل خریدیم به كمك ما آمد و خودش تمام مبل هارا بالا آو رد
چندباری می خواستم بدانم اوهم مرا دوست دارد یانه موقع عبوراز راه پله ادای با گوشی حرف زدن درآوردم انگار دارم با موبایل صحبت می كنم من تو خانه او هم تو پله و به حرف زدن من گوش می كرد. مثلا می گفتم (اسم یه پسر الكی مثلا محمد یا آرش) فردا بیا جای همیشگی همو ببینیم .
خلاصه خیلی دوسش دا رم دارم میمیرم چیكاركنم.نمیدونم خوامشا كمكم كنید
مهنا
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۴۶ - ۱۳۹۶/۰۲/۲۱
۰
۰
سلام.
من دختری 16 ساله هستم و 4 سال پیش با یه دختری دوست شده بودم.فكر میكردم مثل بقیه ی دوستام دوستی با اونم به زودی تموم میشه و از یاد میبرمش.چون من از لحاظ احساسی بیش از حد بی احساسم.یواش یواش طوری به هم نزدیك شدیم كه رسما به عنوان خواهر دوقلو خودمون و معرفی می كردیم.دختر ساده ای بود و قلبا من و باور داشت.رفتارش یه كم پسرونه بود.مثل من.
حدود دو سال بعد از دوستیمون مدیر مدرسه مون با تمام بی احترامی(ببخشید كه این و میگم)به خانواده هامون زنگ زد و به ما تهمت همجنسگرایی زد.قسم خورد كه از دوربین مخفی مدرسه مارو دیده.از طرفیم اون دوستم رو خیلی بد پیش خانواده ام تخریب كرد و تهمت هایی زد كه جایز نیست بگم.
مامان من وایستاد جلوم و بهم گفت تو با اینكه از سنگی ولی نسبت به یكی انقدر احساساتی شدی نشون میده خبراییه و بهم گفت كه یا اون و انتخاب كنم یا مامانم و منم بچه بودم و فكر می كردم جز مامان كسی برای آدم نمی مونه.مامانم و انتخاب كردم و از اونجایی كه مدیر چهارچشمی مارو می پایید نتونستم باهاش حرف بزنم.خودمم ترسده بودم از اینكه واقعا این یك رابطه خواهری نباشه و عاشقش باشم.بدون خداحافظی یه روزه باهاش تموم كردم.طوری كه اومد پیشم و ازش دور شدم.
چند ماه گذشت و نامه ای بهم داد و پرسیده بود چی شد؟ما كه خواهر بودیم و ...
رفتم كلاس و می خواستم نامه رو بذارم تو كیفم كه دیدم داره نگام میكنه.دوباره از احساساتم ترسیدم.ترسیدم بفهمه برام مهمه.ترسیدم دوباره دوستی شروع بشه و عاشقش باشم.نامه رو مچاله كردم و انداختم دور.
۳سال از هم جدا بودیم ولی هر روز بهش فكر می كردم چون تنها فردی بود كه احساساتم و روشن كرده بود و تنها فردی بود كه دوستش داشتم و مطمئن بودم به عنوان خواهر می بینمش.
امسال دوباره هم مدرسه شدیم.وقتی من و می دید از دوستاش فاصله می گرفت و بی احساس تو چشمام زل می زد.به دوست صمیمی الانم طعنه می زد یا به بهانه دوستش می اومد تو كلاس ما رو رفتنی چراغ كلاس و خاموش می كرد.وقتی با دوستم با صدای ا آهنگ می خوندیم بعد اینكه تموم می كردیم بلند بلند ادامه اش و میخوند.امسال خیلی سعی كردم باهاش حرف بزنم ولی انقدر امروز فردا كردم كه سال داره تموم میشه.از طرفیم نمی دونم چی بهش بگم.چون مقصر تماما من بودم.امسال از یكی از دوستای مشترك اون زمان شنیدم بعد از رفتنم حالش بد شده.چون نه من و نه اون غیر از همدیگه كسی رو نداشتیم حتی خانواده.می گفت یهو غیب می شد و وقتی پیداش می كردیم كه یه گوشه نشسته و گریه می كنه.چند بارم از حال رفته.
ولی من انقدر درگیر جنگ با خودم بودم كه نفهمیدم.
الان خیلی داغونم.می بینمش سست میشم.دوستی ما تو شهر معروف بود.
جوری بود كه لازم نبود باهم حرف بزنیم می فهمیدیم همدیگه رو.نمیدونم چه جوری ولی مثلا با یه چشمك تصمیم می گرفتیم بریم بیرون.
اون الان عوض شده.یه اكیپ دوست داره ولی میگن از اون موقع دوست صمیمی نداره.با پسرا دوست میشه و اون دختری كه باهم درس می خوندیم و یا من اول كشور می شدم یا اون به زور 16-15 می گیره.
و مشكل دیگه اینكه دوست صمیمی الان من به خاطر كتك كاری ای كه با اون ۴ سال پیش داشتن میگه تا اون ازم معذرت خواهی نكنه یا من یا اون.
بدجور تو دوراهی موندم.از طرفیم همه فكر میكنن ما از همدیگه متنفریم و یه دعوای شدیدی بینمون بوده.لطفا زود جواب بدین چون چیزی تا پایان مدرسه نمونده.
مهنا
United Kingdom of Great Britain and Northern Ireland
۱۸:۱۱ - ۱۳۹۶/۰۲/۲۳
۰
۰
ممنون خانم كامرانی.
ولی یه نكته ای هستش كه اونم اینه اون نمیدونست كه به حرف مامانم و مدیر بوده.از هیچی خبر نداره.
امروز یكی از دوستام رفت باهاش صحبت مرد.اولش گفته بود من همچین شخصی رو یادم نمیاد ولی بعد كه تا حدودی دوستم ماجرا رو شرح داد پرسیده بود واقعا مطمئنه این قضیه درسته یا نه.ولی متاسفانه دوستاش بردنش و نشده بحث ادامه پیدا كنه.
امروز یه نامه ای بهش دادم كه كلا همه چیز رو توضیح دادم.اصلا نمیدونم كار درستی كردم یا نه.اولین بار بود كه غرورم رو كنار گذاشتم میترسم عواقبش مشكل ساز باشه.
و اینكه طوری نیست كه من اجازه بدم دوست جدیدم تعیین تكلیف كنه.واقعیت اینه كه من از وقتی اون دوست قدیمی ام رو بدون دلیل وقتی چند بار پرسید كه دلیل جداییمون چی بوده ولش كردم و بد آسیب دید.خیلی بد.
فقط میترسم این دوست جدیدمم مثل اون بشه.یه جورایی...زیادی بهم وابسته است
لعنت بهت زندگی
Iran (Islamic Republic of)
۲۳:۱۴ - ۱۳۹۶/۰۲/۲۳
۰
۰
زود جواب بدید لطفا من دارم میمیرم
مسعود
United Arab Emirates
۱۱:۴۰ - ۱۳۹۶/۰۲/۲۵
۰
۰
با سلام و خسته نباشید
ممنون از پاسخگویی به سوال قبلی در مورد تفاوت قومیت ها !

موردی هست كه یه مدتی خیلی روح و روان منو آزار داده و اونم حساسیت عجیب و زیاد روی این خانم است !
بیشتر حساسیتم روی ارتباطش در فضای مجازی و ارتباط هایی است كه در اطرافش رخ میده !
ایشون بارها تاكید كرده چیزی نیست و حساسیت من بی مورد هستش ولی خوب تحملشو ندارم !
تنها خواسته من احترام به نظر هام و حساسیت هام است . همونجور كه ایشون همین خواسته رو داره
این آزارهایی كه به وجود اومده ممكنه تو تصمیم هم دخالت كنه !
به نظر شما این حساسیت ها بی مورد است؟ به نظر خودم ، من یه آدم محافظه گر هستم !
لعنت بهت زندگی
Iran (Islamic Republic of)
۲۲:۴۷ - ۱۳۹۶/۰۲/۲۵
۰
۰
سلام
من نمیتونم با مامانم راحت باشم و بگم به خاطر همین باشما صحبت كردم .راستی اضافه كنم كه اون پسر اصلا اهل كاركردن نیست .
حالا چه جوری بهش بفهمونم دوستش دارم.
من یه تجربه تلخ دیگه هم دارم.نمی خوام دوباره تكرار شه .
باتشكر
مسعود
United Arab Emirates
۱۰:۳۱ - ۱۳۹۶/۰۲/۲۶
۰
۰
سلام مجدد و خسته نباشید

بنده ساكن اهواز هستم ، شما مركزی رو میشناسید كه حالا هزینه ی كمی بگیرن یا رایگان مشاوره بدن ؟
چون واقا نمیدونم كجا باید برم
درمانده
Iran (Islamic Republic of)
۱۳:۰۰ - ۱۳۹۶/۰۲/۲۶
۰
۰
سلام من 27 سالمه و شاغل. متاسفانه مشكل بزرگی دارم. این كه در محیط كار و حتی تو جمع دوستانه و فامیلی نمی تونم از خودم دفاع كنم و آش نخورده دهن سوخته می شم و آخر سر محكوم و مجازات میشم . با پدر ومادر و خواهر و برادرم هم همین طورم .البته بهترم ولی باز نمی تونم پیش رئیس دوست همكار یا حتی فامیلا نمی تونم حتی یك كلمه از خودم دفاع كنم و اگر حتی بخوام چیزی بگم به كلمه دوم نرسیده گریه می كنم و دلم می شكنه از این وضعیت خودم خسته شده ام .توروخدا كمكم كنید. دائما مورد ظلم واقع می شم چون همه فهمیدن نمی تونم از خودم دفاع كنم و از من سوءاستفاده می كنن من باید چیكار كنم؟
لعنت بهت زندگی
Iran (Islamic Republic of)
۱۴:۵۶ - ۱۳۹۶/۰۲/۲۶
۰
۰
خوب من الان دوستش دارم ونمیدونم چه كاركنم شما بگید
مریم
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۰۷ - ۱۳۹۶/۰۲/۲۷
۰
۰
سلام خواهش می كنم كمكم كنید. بابام بخاطر قلبش تو بیمارستان بستری شده . مادرشوهرم فقط تلفنی حال بابام رو پرسید . حضوری نیومدن. خیلی ناراحتم چون باهاشون خوبم واحترامشونو دارم وجاریم حتی تلفنی احوالپرسی نكرد. تو رو خدا به من بگید چطوری باهاشون رفتار كنم .كم محلی هم كنم بدتر میشن باهام . امتحان كردم .چكار كنم خواهش می كنم راهنمایی كنیدوشوهرمم بشدت به مامانش وابسته است وخیلی هوای مامانش رو داره
جعفر
Germany
۰۱:۱۹ - ۱۳۹۶/۰۲/۲۹
۰
۰
با سلام
من مدت شش سال میشه ازدواج كردم اما سال اول ازدواجم دیالیزی شدم از اونجا كه تو كشور خودم امكان دیالیز نبود رفتم ایران پیش خانواده ام اما اونها هیچ كمكی بهم نكردن و به همسرم هم توجهی نكردن همسرم اون زمان باردار هم بود خیلی مشكلات تو ایران دیدیم منم وضعیت جسمیم خیلی خراب بود خیلی عصبانی بودم همه چیز برام تموم شده بود بخاطر مشكلات مالی و هزینه بالای دیالیز نخواسته به همسرم زیاد توجه نكردم بعد مجبور شدیم بریم تركیه، مشكلات تركیه هم مثل ایران بعلاوه تنهایی و مشكل زبان و بی پولی هزینه دیالیز دو برابر ایران بود كلا مدت دوسال تركیه بودیم و من روزها تا شب دنبال یه لقمه نون بودم بخاطر وضعیت جسمیم نمیتونستم كار سنگین انجام بدم تازه اجازه كار هم نداشتم جون مهاجربودیم این مشكلات بعلاوه فشار روحی جسمی مریضیم از یك طرف باعث شد توجهم به همسرم نكنم الان، بعد دوسال زنده گی همسرم و دخترم اومدن آلمان و خیلی توی راه قاچاق و دوران پناهنده گی همسرم تنها با یه بچه دو ساله خیلی سختی دید. اما باز رابطه مون بد نبود تو تماس هایی كه داشتیم رابطه مون خوب بود تا اینكه برای من دعوت نامه فرستاد و همزمان از یه نفر پیامی برام رسید كه میگفت همسرم با اون رابطه داره، من زیاد جدی نگرفتم اما الان كه رسیدم پیششون همسرم ازم متنفر شده. اصلا دوستم نداره میگه با تو بدبخت شدم و تو به من توجهی نكردی، هرچی التماس و گریه میكنم پیشش راضی نمیشه، میگم اخه خودت كنارم بودی تو مشكلات ایران نداشتن كارت اقامت و هزینه دیالیز زیاد همچنین توی تركیه هم به همین منوال به اضافه اینكه من كار نمیتونستم، میگم اگه توجه نكردم ناخواسته بوده بخاطر اینكه مشكلات زیاد بود كرایه خونه پول دیالیز هزینه خوراك پول برق آب خب نشد توجه كنم من حتی خودم رو هم فراموش كرده بودم اما حالا كه به لطف خودت (همسرم) باز یكجا شدیم و دقدقه هزینه خوراك و كرایه خونه نیست تازه وضعیت جسمی منم بهتر شده بعد دیالیز دیگه مثل جسد نمیشم دارم میرم كلاس زبان انشاالله كار هم پیدا میشه و درست میشه، اما اصلا حسی بهم نداره میگه دیگه نمیشه نمیتونی فكرم و ذهنم و بی توجهی هایی كه كردی رو جبران كنی دیره اما من خیلی دوستش دارم حتی با اینكه میدونم كس دیگه ای تو زنده گیش بوده و الان هم هست. خیلی براش گفتم دوست دارم. اما اصلا حسی نداره و متنفر از من اما تا یه تلفن از دوستاش میاد خیلی راحت میخندم و جلوی من با دوستان كه ابن مدت بهش كمك میكردن دست میده و من و به اسمم بهشون معرفی میكنه و سر حرفش هست و میگه بعد گرفتن اقامتم باید طلاقش بدم اما من نمیتونم تا حدی این فكر جدا شدن عذابم میده كه یك بار دستم و با چاقو تو حالت غیر عادی بریدم
لطفا راهنمایی كنید چكار كنم
با این همه همیشه سعی میكنم كمك باشم الان كه اینجام اما دیگه نمیدونم چكار كنم دوستم داشته باشه، همش از تنفرش از خانواده ام میگه و از بی توجهی من به احساساتش میگه دیگه من و از دست دادی اما من فكر میكنم بخاطر همون آدمهایی كه تو این دوسال تنهایی تو اروپا باهاش بودن از من دیگه متنفر شده دیگه نمیدونم چیكار كنم خیلی خسته و درمانده ام لطفا كمكم كنید
عجول
Iran (Islamic Republic of)
۰۹:۵۶ - ۱۳۹۶/۰۲/۳۰
۰
۰
سلام من 26 سالمه تا امروز همه رفتارها و حركاتم بسیار عجولانه بوده اصلا فكر نمی كنم .بدون فكر عمل می كنم . بعد هر حرفی كه میزنم پشیمون میشم كه چرا این كار رو كردم یا چرا این حرفو زدم كاش اینو نمی گفتم كاش این كار رو نمی كردم یا كاش اینطوری می گفتم و اینجوری نمی گفتم اصلا نمی تونم فكر كنم و حرف بزنم یا حتی نمیتونم درست تصمیم بگیرم بعد هر تصمیم پشیمون می شم واقعا موندم چكار كنم نمی تونم درست از خودم دفاع كنم چون تو اون لحظه چیزی به ذهنم نمی رسه یا اگرم می رسه كافی نیست و محكوم می شم در اصل خودم زیراب خودمو می زنم .نه نمی تونم بگم خیلی ترسو و بی اعتماد به نفسم راهش چیه از این وضعیتم خسته شدم
Zizi
Iran (Islamic Republic of)
۱۶:۵۵ - ۱۳۹۶/۰۲/۳۰
۰
۰
شوهرم خیلی بهم بدی می كنه تموم تفریحاتش با دوستاشه و كلی واسه خودش پول خرج میكنه ولی من اگه ازش 5هزار تومن پول بخوام قیامت به پا میكنه. زنی هستم كه شوهرم درآمد داره ولی یه هزاری ته كیفم نیست و اینكه پیش بقیه آبرو واسم نمیذاره. هر چی دلش میخواد بهم میگه ولی من باید ساكت باشم اگه بهش بگم عیبه جلو مردم كتكم میزنه امسال منو بیرون ببره تا سال بعد منت میذاره .به نظرتون چیكار كنم بی محلی كردم جواب نداد محبت می كنم جواب نمیده . بهم میگه زوری دارم باهات زندگی می كنم منم میگم اگه زوره من حرفی ندارم جدا شیم . دوست ندارم اویزونه كسی باشم یه ساعت بعد میاد منت كشی . وقتی باهاش خوب میشم به یه روز نمی كشه همین آش و همی كاسه است.دیگه بریدم .خسته شدم خانوادش هم تذكر میدن برخوردت با زنت خیلی بده . باهاشون دعوا میكنه داد و بیداد میكنه . دیگه روانی شدم كمكم كنید چیكار كنم حتی خانوادم راضی هستن به جدایی
مریم
Netherlands
۲۲:۰۶ - ۱۳۹۶/۰۲/۳۰
۰
۰
سلام خانم دكتر مشكل من اینه من وهمسر باهم دوست بودیم .دوران دوستی خوب وبی نقصی رو طی كردیم. ایشون به خواستگاری من اومدن. در این بین همسرم یكسری مشكلاتی دارن كه متاسفانه یكی از اون ها اینه كه ایشون در دو سالگی دستشون داخل چرخ گوشت گیر كرده و متاسفانه انگشتانشونو از دست دادن من به خانواده ام شرایط همسرم رو گفتم .من لیسانس بودم وایشون دیپلم .از نظر سطح اقتصادی هم از ما پایین تر بودن ولی خودشون سالیان سال كار كرده بودن و یه خونه كوچك خریده بودن وقتی به خواستگاری من اومدن . من یك خواستگار خیلی بهتر داشتم ولی چون من به ایشون علاقمند شدم خواستگارم رو بی دلیل رد كردم .البته بگم پشیمون نبودم چون من اعتقاد زیادی به مادیات نداشتم . تو دوران نامزدی هم همه جوره با همسرم بابت مسایل مادی از جمله حلقه و بازار كنار اومدم حتی سرویس طلا هم خریداری نكردم وكلا سعی كردم دركش كنم چون دختر لوسی نبودم . اعتقادم این بود در آینده میتونم اینها رو داشته باشم . مهم شخصیه كه من دوستش داشتم .ملاكمم از انتخابشون سالم و نجیب بودنشونه. اینكه اهل كار و به هر حال زحمتكش بودنشون. از اینها كه بگذریم ایشون با این شرایط وارد زندگی من شدن. از همون ابتدا سر مهریه به من گفتن پدرت تو رو فروخت .مهریه من 500 سكه بود درحالی ما 6 تا خواهر و برادر هستیم كه 3 شوهر خواهر دارم و یك بردارم كه متاهل هستن وسالیان ساله كه زندگی میكنن واصلا در حالی كه مشكلات زیادی در زندگیشون داشتن ولی به طلاق هرگز فكر نكردن . همسرم وقتی وارد زندگی من شد از ابتدا شروع كرد به تجزیه و تحلیل خانواده من از دید خودشون و به من هم میگفت تا اینك ه روز قبل عقد شد و مادر دست آقا داماد رو از نزدیك دید . مادرم بخاطر خواستگار دیگه ای كه داشتم وشرایط ایشون این قضیه دستا رو بهانه كرد و مخالفت كرد ولی برخلاف مخالفت مادر ما عقد كردیم . پدر و بردارم معتقد بودن دوست داشتن مهمتره . تا اینكه همسر توی همون هفته های اول شروع كرد به ایراد گرفتن و اینكه من از شوهر خواهرات سر تر هستم و خودشو بالا گرفتن ولی روحیه عصبی ایشون كاملا آشكار بود وهمش ایراد میگرفتن تا اینكه حرفا شروع شد. پدرم متاسفانه اخلاق بدی كه دارن خیلی تیكه میندازن و ایشون هم بهشون بر میخورد تا اینكه ولی خود همسرم سر مسائل دیگه از جمله ظاهر و مسائل دیگه مثلا دوست نداشت من جایی برم یا با دوستانم معاشزت كنم حتی شماره شونو از توی گوشی من پاك میكرد من با این حال با همه اینها میساختم .ولی هر موقع پدرم حرفی میزد شدیدا ناراحت میشد .یه روز كه داشتیم درد ودل میكردیم و من با مادرم دعوام شده بود براش گفتم مادرم مخالف بود و متاسفانه ایشون از درد دل من كینه به دل گرفت وهمش از همه چیز ایراد گرفت ایراد تا ایتكه ازدواج كردیم دقیقا یكسال نامزد بودیم سال اول ازدواج فاجعه بود .در تموم مدت نامزدی همسرم به من فحاشی میكرد ولی از طرفی هم عذرخواهی هم میكرد. من برای اینكه ایشون با فحاشی و تحقیر كردن با من سخن میگفت تایید نمیكردم كه پدرم كارشون درسته یا ته .از طرفی ایشون از یه بچه هم ایراد میگرفت .من هم بشدت بهم برمیخورد به ایشون میكفتم فحاشی نكن .یكسال در مقابل فحاشیشون پاسخی ندادم تا ازدواج كردیم. حرف حدیث ها ادامه داشت و دعواهای ما به زد و خورد هم كشید ولی بعد از یكسال مشاجره من سر كار رفتم و ایشون دانشگاه رفتن .من تو هزینه هاشون كمكشون كردم ایشون از رفتن به دانشگاه خرسند بودن و اعتماد به نفسشون بالا رفته بود .از طرفی برخوردشون با من خیلی خوب شده بود وكلا دست از رفتارشون كشیدن .بعد یكسال آرامش تصمیم گرفتم بچه دار بشم و یه پسر كوچولو خدا به ما داد البته بگم بعضی مواقع از دست خانواده من شكایت میكرد ویكی دو بار هم این بین دعوامون میشد ولی من بخاطر اینكه خب دعوای زن وشوهری طبیعیه زیاد گنده اش نمیكردم .بچه بدنیا اومد تا اینكه یكسال و نیمش شد .همسرم داشت ترم آخر دانشگاه رو میگذروند ولی به یكبار نگاه كردم دیدم 5 سال در كنار هم زندگی كردیم و سه سال بعدش به خوبی میگذشت خداروشكر میكردم بابت خوشبختیم و آرامشم ولی از اونجا كه خونه ما كوچیك بود همسر توی زمستون از من جدا میخوابید من هم شبها مجبور بودم به بچه رسیدگی كنم و شیر بدم و كارهای بچه رو انجام بدم .روابط جنسیمون هم كمتر شده بود .یكبار به همسرم گفته بودم بهتره بیشتر اهمیت بدیم با صحبت كردن تا اینكه مشغله كاری همسرم زیاد شد.شبها دیرتر میومد و مجبور بود تا ساعت 12 شب سر كارش باشه شغل ایشون مدیر فنی روزنامه هستن ومسیول صفحه بندی منتهی به یكباره زندگی من تغییر كرد. همسرم شروع به ناله كردن كرد و شروع كرد به گفتن اینكه من نباید توی سن 23 سالگی ازدواج میكردم الان همسن های من مجردن بچه دارشدن اشتباه بود. این صحبتهاشون منو خیلی رنجوند چرا كه من توی این 5 سال جون كندم. حتی توی خرید ماشین هم به همسرم كمك كردم ولی همسرمتوقع بود. انتظار داشت پدر ومادر من به ایشون كمك مالی كنن .پدر و مادر من هم متاسفانه دچار بحران اقتصادی شده بودن و سخت ترین روزهاشونو میگذروندن ولی ایشون چون از رفتارهای گذشته دلشكسته بودن درك نمیكردن .یه روز من خواستم باهاشون صحبت كنم ولی ایشون شروع به كم محلی به من كردن .كلا به یكباره رفتارشون زمین تا آسمون ظرف یكماه تغییر كرد اصلا نمیتونستم دركشون كنم تا اینكه عید شد وایشون پیشنهاد داد با خانواده تون بریم مسافرت .رفتیم اونجا ایشون از همون روز اول از لحظه اول شروع به نق زدن دم گوش من كردن طوری شد كه دو روزه برگشتیم تهران. ایشون یه دوست مجرد دارن با ایشون رفتن مسافرت برای من هم كادو خرید اورد ولی من و بچم رو 5 روز تنها گذاشت .من هم خیلی ناراحت بودم از این قضیه همش احساس خورد شدن میكردم تا اینكه عید پایان گرفت یكروز اومدم مجدد با ایشون صحبت كنم مثل بمب تركید فریاد زد سرمن كه من از خانواده ات متنفر هستم اصلا مگه میشه بعد پنچ سال مشكلاتمونو حل بشه از من بكش بیرون و برو خونه پدرت و آخر اینكه این همه آدم جدا میشن چی شده و من بشدت نارحت شدم تا اینكه این اختلاف بزرگتر شد بجایی كه گفت برو طلاق بگیر و ایشون به من گفتن من از تو متنفرم هستم برو طلاقتو بگیر. ولی من همچنان در خانه خودم مستقر هستم الان نمیدونم چیكار كنم .ایشون شبها دیر میان .میدونم میرن كار میكنن پول هم میارن ولی بی توجه هستن من هم بی توحه شدم بهشون چرا كه واقعا دلشكسته ام از ایشون .در ضمن ارتباط خوبی با خانواده شون داشتم و جدیدا مادرشون بعد از اینكه من از پسرشون دلخوریمو گفتم حمایت كردن و متاسفانه مورد حمایت خانواده شون قرار گرفتن در حال كه من فكر میكردم اگه من برم با هاشون صحبت كنم به من حق میدن الان واقعا نمیدونم چیكار كنم خودمو با پسرم سرگرم میكنم . شبها زود میخوابیم ایشون هم مثل یه غریبه میان خونه میخوابن و صبح زود میرن و حتی سمت فرزندشون هم نمیان البته بگم از دست پدر و مادر خودشون هم دلخورن .
زهره
Iran (Islamic Republic of)
۲۲:۳۱ - ۱۳۹۶/۰۲/۳۱
۰
۰
سلام و عرض ادب
من 11 اردیبهشت پیام فرستادم. امیدوارم خاطرتون باشه...
راجع به رابطه با پسری كه از من كوچكتر بود و خانواده پسر مخالف، روزی كه پیام دادم 12-10 روز بود به نشان اعتراض خونه را ترك كرده بود و الان با گذشت یك ماه و صحبت های پیاپی همچنان مخالفت می كنند و ما هر روز شكسته تر و ضعیف تر می شویم...
راه حل برای چنین مشكلی چیه؟ آیا اینكه پسر به تنهایی به خواستگاری بیاد و ازدواج كنیم منطقی است؟ با توجه به اینكه ایشون پدرشون را سال ها پیش از دست داده اند و مادرشون تحت تاثیر برادر بزرگتر كه تنها 2 سال اختلاف دارند هستند و من واقعا نگران این هستم كه با ازدواج ما دل مادرشون بشكنه با اینكه چند سال برای رضایت ایشون صبر كردیم و بی فایده بود..
لطفا راهنمایی كنید!
محیا
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۱۹ - ۱۳۹۶/۰۳/۰۱
۰
۰
سلام
من نزدیك به 10 ماهه عقد كردم. از همه شرایط همسرم راضی ام .اخلاقش خوبه ولی بشدت آدم آروم و ساكتیه.
اهل حرف زدن نیست برعكس من كه حرف میزنم ولی به مرور زمان منم كم حرف شدم
و اینكه بسیار كم توجه به من ، هیچ تغییر و شگردی تاثیر نداره . روی یك مدار داره ادامه میده و به اطراف و احساسات من توجه نداره من بشدت اذیت میشم . احساس میكنم شاید حسی نداریم به هم با اینكه خودش میگه اینجوری نیست و فقط بلد نیست . ولی راستش من احساس افسردگی میكنم . هیچ ذوق و شوق و برنامه ای واسه آینده نداره حتی تو دوران عقد هم ذوق نداره با هم بیرون نمیریم زیاد و كلا خیلی بی توجه .
حالا احساس میكنم خسته شده ام و نمیتونم ادامه بدم، چیكار كنم؟
سمیه
Iran (Islamic Republic of)
۱۸:۱۵ - ۱۳۹۶/۰۳/۰۱
۰
۰
سلام ، نه ماهه كه ازدواج كردم و الان متوجه شدم دوست پسر سابقم با شوهرم دوسته. خیلی ترس دارم كه به شوهرم حرفی بزنند به نظرتون چیكار میتونم بكنم . درضمن در دوران مجردی ارتباط من باایشون در حد بغل كردن بوده
م
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۰۹ - ۱۳۹۶/۰۳/۰۲
۰
۰
سلام
من مدت كوتاهیه نامزد شدم. نامزدم رو خیلی دوست دارم اما یه سری حرفاش باعث میشه ازش دور بشم، مثلا اینكه من دختری بودم با اعتماد به نفس خیلی بالا و خیلیا از ظاهرم همیشه تعریف كردن، اما نامزدم همش یه جوری میگه كه من حس میكنم انگار به زور اومده خواستگاری من درصورتی كه اینطور نبوده و انتخاب خودش بودم و قبل خواستگاری كلی هم تحقیق كرده بود. اینطور كه متوجه شدم خیلی سخت پسنده و جاهای خیلی زیادی رفته خواستگاری قبل از من. یه سری حرفاش اعتماد به نفسم رو خیلی آورده پایین مثلا اینكه من اصلا چاق نیستم فقط یه كم پرم و اون هی میگه برو باشگاه، تناسب اندام خوبه، چندكیلو كم كنی خوبه و ... یا چیزای ظاهری دیگه كه همیشه مورد تحسین بقیه بوده و حالا ایشون ایراد میگیره، البته همه رو با خوشرویی یا توی شوخی میگه ولی خیلی تو روحیه من تاثیر بد گذاشته، آخه كی مهم تر از همسرت كه بخوای به چشمش قشنگ و دوست داشتنی بیای؟ وقتی فكر كنی اون دوست نداره ظاهرتو خیلی بده، حتی الان ازش خیلی دلخورم، نمیدونم بهش بگم كه ناراحت میشم از حرفاش یا خودمو عوض كنم مطابق سلیقه اش یا روش دیگه ای هست؟ اگرم خودمو عوض كنم اما این غم تو دلم میمونه همیشه كه همسرم خودمو دوس ندارهـ..... نامزدم راه دوره و هی میگه عكس بفرس برام تا ببینمت اما سر این موضوع دلم نمیخواد براش بفرستم و هی یه چی تو دلم میگه اون كه این ظاهرتو دوس نداره....خیلی ناراحتم اگه میشه سریع بهم جواب بدین چه عكس العملی نشون بدم؟ناراحتیمو بروز بدم؟
محیا
Iran (Islamic Republic of)
۱۳:۴۲ - ۱۳۹۶/۰۳/۰۲
۰
۰
سلام خانم كامرانی خیلی ممنون بابت جوابتون و اینكه میشه در زمینه مشاور راهنماییم كنید یا دفتر خودتون رو بهم بگید كجاست ممنون
سمیرا
Iran (Islamic Republic of)
۱۴:۴۸ - ۱۳۹۶/۰۳/۰۳
۰
۰
سلام.شوهرم در telegram دوست دختر داره من چیكار كنم؟
حدیث
Iran (Islamic Republic of)
۲۰:۰۶ - ۱۳۹۶/۰۳/۰۴
۰
۰
سلام من 22سالمه .خواستگارهای زیادی دارم ولی چون بیماری تشنج دارم بی دلیل همه رو جواب می كنم چون كسی از این بیماریم خبر نداره می ترسم اگه بله بگم همه خبر دار بشن و آبروم بره. در ضمن تشنج من خیلی خفیفه با خوردن دارو هم حل میشه .
عروسكِ خدا
Iran (Islamic Republic of)
۰۴:۱۱ - ۱۳۹۶/۰۳/۰۵
۰
۰
سلام خانم كامرانی

آیا بین گرم مزاج بودن یك مرد و هنر ارضاء همسرش رابطه ای هست؟

یعنی همه یا اكثر مردهای گرم مزاج میتونند همسران شون رو راضی نگه دارند(در صورت سلامت جسمی مرد وفرض گرم مزاجی زن و با فاكتور گرفتن مواردی چون زود انزالی و ...).

مهارت جنسی و هوش جنسی چقدر به مزاج جنسی ارتباط داره؟

اخلاق آدم ها در رفتار جنسی شون چقدر اثرگذاره(مثلا آدم های شوخ طبع و جذاب یا آدم های كسل كننده و خنثی یا آدم های منضبط و قانونی و ...)

و در آخر آیا میشه گفت غالبا مهارت جنسی رو افرادی دارند كه تجربه ارتباط های مختلف و متعدد رو دارند؟

ببخشید سوالاتم زیاد شد خانم دكتر
متاسفانه هر چقدر مطالعه كردم نتونستم جوابی برای بعضی سوالام پیدا كنم
از وقتی كه میگذارید صمیمانه تشكر میكنم.

دختر دلشكسته
Iran (Islamic Republic of)
۱۸:۳۲ - ۱۳۹۶/۰۳/۰۶
۰
۰
سلام،من 23 سالمه . تا الان خواستگارای زیادی داشتم ولی همشون و بدون اینكه در موردشون فكر كنم رد كردم . من یه مشكلی دارم كه گفتن این موضوع برای خواستگارا یه كم برام سخته چون میدونم اگه موضوع رو بدونن دیگه نمیان و من غرورم میشكنه .مشكل من این كه تو بچگی اب جوش ریخته بود رو یه قسمتی از دستم و سوخته بود بعد چند سال جراحی كردم و از پوست پام پیوند زدن به دستم ولی جای زخم هم رو دستم و هم رو پام مونده اندازه زخم تقریبا كوچكتر از كف دست میشه و اگه تو مهونی كرم بزنم زیاد معلوم نیست . از نظر پدر و مادرم این موضوع اصلا مهم نیست و میگن مشكلی نداره و كسی به خاطر این موضوع پا پس نمیكشه ولی به نظر من مهمه. لطفا كمكم كنید .دیگه خسته شدم .
مرجان
Iran (Islamic Republic of)
۲۲:۰۶ - ۱۳۹۶/۰۳/۰۶
۰
۰
با سلام و عرض ادب. مساله ای یه مدت هست ذهنم رو درگیر كرده. یه سری خواستگار هستن كه پا پیش میذارن . اطلاعات اولیه رو از خانواده دختر می پرسن, حالا مثلا ممكنه تو مهمونی دیده باشن دختر رو یا واسطه ای معرفی كرده باشه و بعد از دریافت اطلاعات اولیه میگن تماس میگیریم و...اما دیگه خبری ازشون نمیشه...میشه منو راهنمایی كنید. این مساله ذهن منو به عنوان یه دختر خیلی مشغول كرده, همش با خودم میگم چه اتفاقی افتاده كه دیگه روند خواستگاری ادامه پیدا نكرده...چرا؟!واقعا هیچ چیزی به ذهنم نمی رسه...
مسلم
Iran (Islamic Republic of)
۰۹:۴۱ - ۱۳۹۶/۰۳/۰۷
۰
۰
سلام من یك نامزد دارم كه دوستش ندارم .من خبر نداشتم نامزدم كردند قبلا. من یكی دیگه رو دوست دارم و او هم منو دوست داره .چكار كنم؟
مریم اكبری
Iran (Islamic Republic of)
۱۳:۳۸ - ۱۳۹۶/۰۳/۰۷
۰
۰
سلام . من نزدیك به یك ساله كه با یكی از اقوامم در خارج عقد كردیم.ایشون منو دیدن اما خب همیشه باحجاب! ایشون روی زیبایی اندام خیلی تاكید دارن و از منم خواستن برم باشگاه . اما چیزی كه منو ازار میده فرم زشت پاهام هست كه نمی دونم بایدچیكاركنم رومم نمیشه بگم كه این مشكل رو دارم و درست شدنی هم نیست.میترسم این موضوع روبه نامزدم بگم دلسردبشه و طلاقم بده . خیلی خجالت میكشم این قضیه منو رنج میده
دختر دلشكسته
Iran (Islamic Republic of)
۱۴:۵۹ - ۱۳۹۶/۰۳/۰۷
۰
۰
سلام خانم كامرانی. ممنون از اینكه جواب سوالمو دادین. یه سوال دیگه ام دارم این كه یعنی نیازی نیست من موضوع جای زخم رو دست و پام رو به خواستگارام بگم،اگه نگم بعدا مشكلی پیش نمیاد و اگه قرار باشه بگم چطوری مطرحش كنم؟؟
م
Iran (Islamic Republic of)
۱۵:۳۳ - ۱۳۹۶/۰۳/۰۷
۰
۰
ببخشید امكانش هست قسمت مشاوره یه ایمیل داشته باشه كه ما راحت تر پرسش هامون رو بپرسیم و با ایمیل در ارتباط باشیم, ممنون میشم.
مریم
Germany
۱۶:۲۹ - ۱۳۹۶/۰۳/۰۷
۰
۰
باعرض سلام وخسته نباشید.خانمی41ساله هستم.وخانه دار.دارای دو پسر20و15ساله ویك دختر 2ساله.همسرم حدود5 ماهی است به خاطر سرطان فوت كرده.برادرشوهرم كه 50 ساله هستن وخودشون همسر ودو دختر دارند از من خواستند صیغه ایشون بشم وخانواده ها چیزی نفهمند.ایشون خودشون فرد مذهبی ومومن و از خانواده شهید هستند وفقط این پنهانكاری رو برای تداوم زندگیشون میخوان واز اون جایی كه نگران بچه ها هستی فكرمیكنم این گزینه بهتر باشه.لطفاراهنمایی كنید با توجه به شناختی كه نسبت به برادر شوهرم دارم ومیدونم هوسباز نیست وبسیار با ایمان هستند آیا تقاضای ایشون رو قبول كنم یا نه؟
maryam
Germany
۱۸:۲۰ - ۱۳۹۶/۰۳/۰۷
۰
۰
سلام من یه دختری ام كه ۲۴ سال تنهام اجازه ندادم هیچ پسری وارد زندگیم بشه تا اینكه تو دانشگاه با یكی از همكلاسی هام آشنا شدم كه خیلی منو دوست داشت . بعد از۵ ماه خودمم نفهمیدم چی شد كه باهاش دوست شدم.اولین دوست پسرم بود اولین نفری كه دستشو گرفتم همه حسای قشنگو با اون تجربه كردم.اون خیلی منو دوست داشت حتی جلو روم گریه كرد قصدشم ازدواج بود تا اینكه تابستون شد و من به اجبار فرستادمش بره سر كار ی شهر دیگه. كل تابستون از هم دور بودیم تا این كه یه بار تو تابستون با خواهرش همو دیدیم كه من یه حرفی كه نباید می زدم رو جلو خواهرش زدم ولی منظوری هم نداشتم كه بعد از رفتن من خواهرش بهش گفته بود این كه از الان اینجوریه دو روز دیگه می خواد چیكار كنه،خب خواهرشه دیگه. حرفاش روش تاثیر داره،منم یه مدت سرش غر زدم اونم ازم زده شدو از هم جدا شدیم.الان یك ساله كه خودمو مقصر می دونم و همش گریه می كنم . خیلی افسرده و گوشه گیر شدم .خیلی دلم براش تنگ شده. هر بار كه بهش میگم دوستت دارم قاطی میكنه. بعد از من سریع یه دختر دیگه وارد زندگیش شد. اون همش خوشحاله. همش میره مهمونی اونوقت من حتی تو عروسی هم غمگینم. یاد اون میفتم و همش خودمو باعث جداییمون می دونم.نمی تونم فراموشش كنم آخه اون اولین عشقم بود. هر روز تو دانشگاه می بینمش چیكار كنم؟ الكی عشقمو از دست دادم .اوایل این همه دوستش نداشتم الان كه از دستش دادم قدرشو می دونم . فقط ازش یه فرصت دیگه خواستم اما بهم نداد.نمی دونم چیكار كنم .هزار بار خواستم فراموشش كنم اما نشد.
ماندانا
Iran (Islamic Republic of)
۱۸:۲۴ - ۱۳۹۶/۰۳/۰۷
۰
۰
با سلام و احترام, چرا بعضی از دختر خانم ها با وجود ویژگی های ظاهری معقول, تحصیلات مناسب, كار و دیگر ویژگی های شایسته یك دختر, خواستگار هم كفو و مناسب خودشون رو ندارن یا خواستگارهایی هم كه دارن به سرانجام نمی رسه؟! به هر حال افزایش سن برای هر دختر مجردی نگران كننده است, بخصوص اینكه در فرهنگ ما متاسفانه بعد از یه سن خاص دیگه تعداد خواستگارها محدود یا تفاوت سنی افرادی كه پیشنهاد ازدواج می دهند زیاد هست....
یاس
Iran (Islamic Republic of)
۱۹:۵۴ - ۱۳۹۶/۰۳/۰۷
۰
۰
سلام و عرض ادب خدمت شما.
من یه دختر 23 ساله هستم كه تو دوران نامزدی طلاق گرفتم . بعد ازاون قضیه خواستگارایی داشتم كه وقتی موضوع نامزدیمو بهشون گفتم دیگه نیومدن. در ضمن وقتی هم میان برای تحقیقات از همسایه ها،همسایه ها یك كلاغ چهل كلاغ میكنن . دیگه امیدی به آینده ندارم . نمیدونم باید چیكار كنم .به هم خوردن نامزدی یا طلاق كه جرم نیست. چرا باید به خاطر یه تصمیم اشتباه این جوری آینده من خراب بشه. من میخوام زندگیمو با صداقت شروع كنم ولی كسی معنی صداقت با چیز دیگه رو نمیدونن. لطفا كمكم كنین من چیكار كنم؟؟
مریم
Iran (Islamic Republic of)
۰۱:۵۵ - ۱۳۹۶/۰۳/۰۸
۰
۰
سلام . همسرم اصلا راجع به امور مالیش خیلی بامن صحبت نمی كنه . ضمن این كه همیشه متوجه می شم یكسری رمز و راز تو مسائل مالی باخانوادش داره. از طرفی تو زندگیمون بااین كه حقوق نسبتا مناسبی داره خیلی اقتصادی عمل می كنه. متاسفانه بعد ازدواج فهمیدم پدرشوهرم با اینكه فرهنگیه یك شخص فوق العاده خسیسه. ولی وقتی خودمون نیاز داریم باز متوجه میشم به خانوادش می ده.در صورتی كه كمك اون لزوما اضطراری نبوده واین عذابم میده.فرضا از بنده قرض گرفته باز قرض داده به دامادشون، یا برای خواهرش كه دانشجوی پول می ریزه در حالی كه داره . متاسفانه فكر میكنه خرج كافی واسه من میكنه واین جوری تشخیص میده كه باید كمك كنه . من با كمك كردنش مشكل ندارم ولی قضیه چراغ و مسجد واقعا عادلانه نیست.چیكار كنم؟
هدی
Germany
۰۳:۴۴ - ۱۳۹۶/۰۳/۰۸
۰
۰
با عرض سلام و خسته نباشید.نمی دونم از كجا شروع كنم.بنده دختری ۱۶ساله هستم كه خیلی زود رنجم و جدیدا اعتماد به نفسم پایین اومده . خیلی از تنهایی می ترسم .شاید خنده دار باشه ولی گاهی میگم اگه دانشگاه دوستی پیدا نكردم چه؟راستش جنبه جواب منفی رو ندارم مثلا بنده یك مدل مانتو به دوستم نشون دادم و گفت زنانه است و خیلی زشت (كه البته دو نفر دیكه تاییدش میكردن ) در هر صورت به دنباله اون گفت سلیقت هم خیلی زنانه است از دوست دیگمم پرسیدم گفت زنانه است. راستش من بچه بودم دوست داشتم بزرگ شم و كفشای پاشنه بلند بپوشم. هنوزم میرم خیابون كفش پاشنه بلند انتخاب میكنم .مادرم مدام میگه اینا كه زنانه اند. دوستمم گفت كفشات همیشه زنانه اند(چون هیچ وقت كالج و بدون پاشنه نمیپوشم حداقل باید سه سانت باشه) و خلاصه كلی گریه كردم كه نكنه من اختلالاتی دارم ؟اخه بچگیا زیاد دامن دوست نداشتم و شلوار می پوشیدم بدم میومد كسی پاهامو ببینه نكنه واقعا من بیماری دارم؟این از زود رنجیمه...اعتماد به نفسمم فوق العاده اومده پایین حس میكنم نمیتونم مستقل باشم . غذا بلد نیستم و....برادر و خواهرم خیلی یهتر از من هستن و مدام مقایسشون میكنم. عمه هام اونارو بیشتر دوست دارن اینو همیشه حس میكنم. نمیدونم دیگه چیكار كنم راه حل اعتماد به نفس پایین و زود رنجی چیه؟ببخشید كه طولانی شد.راستی خانوادم خیلی خوبن ولی به خاطر اینكه دخترای این دوره زمونه رو دیدن نمیذارن برم خیابون و كافی شاپ با دوستام فقط یه بار رفتم یه فروشگاه بزرگ با دوستم و یه بارم سینما كه البته مادر دوستمم بود.محجبه هم هستم اما این باعث شده باهاشون نرم خونه فامیل و حس میكنم بی عرضه و غیر اجتماعیم .
آوا 35 ساله
Iran (Islamic Republic of)
۰۸:۰۶ - ۱۳۹۶/۰۳/۰۸
۰
۰
سلام.من 12 ساله ازدواج كردم و یه پسر دارم.شوهرم منو خیلی درك نمیكنه . به هرچی داره راضیه . میگم تلاش كنیم خونه بهتر یا ماشین عوض كنیم یا مثلا بیا با هم من شال میخرم تو پیراهن اون رنگی بخر با هم شیك بپوشیم یا میگم بیا میریم مهمونی دست منو بگیر یا مثلا میگم اضافه كار ی وایسا بهتر زندگی كنیم برا ی پسرمون بریم فلان جا ثبت نام كنیم.خیلی تنبله .اصلا اهمیت نمیده. بداخلاق هم میشه . میگه همینا خوبه. تو هر كی خونه میخره میگی منم بخرم د رحالی كه من حسود نیستم. میگم این تغییرات باعت تغییرو نشاط می شه تو زندگی . خلاصه ا زهم دلسرد شدیم . شبها جدا می خوابه میگم بریم مشاوره شاید مشكل منه من رفعش كنم اما نمیاد. منم مدتییه به یكی از همكار های آقا د رمحل كارم علاقمند شدم . سنگ صبورم شده. بهم میگه چطور با شوهرم حرف بزنم. به نظرتون دارم به همسرم خیانت می كنم؟در حالی كه احساس میكنم اون فقط داره كمك میكنه. به من میگه بساز و همه زندگی ها دارن. به نظرتون ادامه رابطه به صورت تلفنی خوبه ؟اشكال نداره؟دچارعذاب وجدان شدم. بااین شرایط چی كار كنم؟
فرزانه
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۵۹ - ۱۳۹۶/۰۳/۰۸
۰
۰
سلام, چرا بعضی از دختر خانوم ها با وجود شرایط معقول مانند چهره ،قد ،تحصیلات ،كار خانواده و به طور كلی مسایلی از این قبیل خواستگار ندارند یا اگر هم دارند همسطحشون نیست یا به ازدواج ختم نمیشه؟! با توجه به این كه سن برای دختر در جامعه ما حیاتی است و از یك سنی به بعد دختر دیگه هیچ خواستگاری نداره و باید قید ازدواج رو بزنه....
رویا
Iran (Islamic Republic of)
۱۶:۰۷ - ۱۳۹۶/۰۳/۰۸
۰
۰
سلام خسته نباشید.سال 91 ازدواج كردم .یك ازدواج كاملا سنتی كه فقط نه ماه دوام آورد.از بی تفاوتی همسر سابق افسردگی گرفتم .همیشه تنها بودم.خونه بود ولی انگار نبود.بعد از نه ماه داشتم از تنهایی دق می كردم . طاقت نیاوردم و طلاق گرفتم .آن هم چه طلاقی. سه سال و نیم طول كشید.الان چند نفر خواستگار دارم كه از لحاظ جامعه و شناخت نسبی خودم از آنها خوب هستند ولی جرأت بله گفتن به یك نفر دیگر رو ندارم.دلم میخواد ازدواج كنم و خانواده تشكیل بدم ولی خیلی می ترسم چكار كنم؟نمی خواهم آن شخص جدید تاوان بی محبتی های همسر سابقم را بدهد چون مشكل گذشته من به او ربط ندارد.تورا به خدا راهنماییم كنید كه این ترس و علامت های سوال از ذهنم پاك شود.خواهش می كنم به نگویید خودم باید به تنهایی این مشكل را حل كنم كه واقعا نمی توانم.قبلا خیلی سعی كردم و نشد و هنوز دلهره دارم.
یك دوست
Iran (Islamic Republic of)
۱۶:۴۱ - ۱۳۹۶/۰۳/۰۸
۰
۰
ببخشید خانوم مریم چهل و یك ساله, مطمئن باشید اگر هوسباز نباشه با وجود زن و فرزند نمیاد پیشنهاد صیغه بده اونم به زن برادرش كه تازه مرحوم شده, بازم صلاح خودتون رو بهتر میدونید ولی شان و منزلت خودتون رو هیچ وقت پایین نیارید.
هدی
Germany
۱۸:۴۹ - ۱۳۹۶/۰۳/۰۸
۰
۰
بازم سلام.ببخشید من هر چه می گردم پیامی كه ارسال كردم رو نمی بینم یكی دو تا جدید هم مثه اینكه گذاشته شده نمی دونم اما مال خودمو نمی بینم.
راستی یه مشكل دیگه كه دارم همیشه دوست دارم دیگران به من محبت كنن میدونم نباید منتظر محبت كردن دیگران بود اما به تازگی من یه دوست ده سالمو یه جورایی تقریبا از دستت دادم هنوز دوستای خوبی هستیم مشكلی از این قضیه نیست اما یه نفر جدید اومده این وسط كه با اون خیلی صمیمی شده چون هر شب پیش هم هستن و حرفاشونو به هم میزنن. راستش من دركش میكنم چون نزدیك تره و دائما پیش شه اما وقتی برام تعریف میكنه چی شد و چقدر نگرانشه خیلی غصه می خورم چرا به من محبت نمیكنه اما اون....
فلورا
Iran (Islamic Republic of)
۱۵:۳۲ - ۱۳۹۶/۰۳/۰۹
۰
۰
با سلام خدمت خانم كامرانی عزیز, شما سوال ها رو خیلی خوب و دقیق پاسخ میدیدو این نشان از مهارت شما در امر مشاوره داره.امیدوارم همیشه سلامت باشید.
اسد
Iran (Islamic Republic of)
۲۲:۱۷ - ۱۳۹۶/۰۳/۰۹
۰
۰
سلام
من پسری 18 ساله هستم و در خانواده ای مذهبی زندگی می كنم.
مادرم اعتقادات مذهبی زیادی داره و چند وقته فهمیده من دوست دختر دارم و شدیدا ناراحته و به من گوشزد میكنه كه این كارهارا باید بذارم كنار و تمام ذهن و فكرش شده این كه من دوس دختر دارم.
می خواستم بدونم چه باید بكنم؟صبر كنم تا فراموش كنه؟ اصلا فراموش میشه؟
و این كه نمی تونم این رابطه رو به دلایل شخصی تموم كنم و مادرم هم واسم مهمه كه داره اذیت میشه .به دروغ بهش بگم كه رابطه رو تموم كردم ؟
لطفا یه راهی جلوم بذارین.
هدی
Germany
۰۳:۳۷ - ۱۳۹۶/۰۳/۱۰
۰
۰
خیلی ممنون برایپاسخگوییتون.دقیقا درست میگید خیلی مضطرب بودم چون دقیقا زمانی كه خیلی ناراحت بودم تازه اون اتفاق برام افتاده بود این جا اومدم.خودمم قصد دارم به مشاور مراجعه كنم. منظور شما از رفع مشكلم كه گفتید اگه حل بشه بقیه خود به خود حل میشن اعتماد به نفس بنده است و زود رنجیم؟چون هم خودمو ازار میده هم اطرافیانمو. بنده یكبار به دلیل اضطراب شدید به مشاور مراجعه كردم و خدارو شكر طی دو سه جلسه خیلی بهتر شدم و الان اثری از اون اضطراب های بی مورد نیست...آیا عیب های من مثل اعتماد به نفس پایین و مخصوصا زودرنجی حل میشن ؟ گفتید از خوبی هام برای خودم بگم.راستش حس میكنم خوبی هام كمتر از بدی هامه.گرچه خوبی های زیادی دارم اما بدی هامم زیادن مثه تنبلی و حرص خوردن زیاد روی مسائلی كه روشون حساسم(مثلا روی احترام گذاشتن حساسم. كسی بی احترامی كنه به كس دیگه خیلی ناراحت میشم و حرص میخورم)دوستام مشكلی براشون پیش میاد خیلی كمكشون میكنم .تعریف از خود نباشه به عنوان یك دوست میگن مشاور خوبی هستی اما برای خودم هیچ كدومو انجام نمیدم. به نظرتون توی چند جلسه مشاوره درست میشه؟
ببخشید طولانیش میكنم این مسأله هم دارم كه گاهی اوقات نباید به دل یا به خودم بگیرم من گاهی اوقات میام كه به خود نگیرم میگم الان میگه چه ادم بی خیالیه اصلا به خود نمیگیره.یعنی نشانه دهن بینیه؟
غزل معروفی
United States of America
۱۰:۰۹ - ۱۳۹۶/۰۳/۱۰
۰
۰
با سلام،سوالی از حضور مشاور گرامی داشتم، من به مدت ٤ ماه است از طریق معرفی دوست مادرم با پسری آشنا شدم كه از نظر ظاهر،سن و شرایط دیگه تقریبا میشه گفت همسطح هستیم .تو بعضی موارد خانواده ما نسبت به خهانواده اونا مقداری بالاتر هستن و تو بعضی موارد خانواده اونها، تو بحث كسب و كار و شغل و فعالیت خود ایشون از من خیلی بهتر عمل كردن و كاملا موفق بودن.روند آشنایی ما كاملا سنتی نبوده، ابتدا ما سه چهار جلسه همدیگرو بیرون دیدم و صحبت كردیم بعد از اون خانواده ایشون تشریف اوردن خونه ما و بعد دوباره ما دو نفر با هم ارتباط رو بیرون از خونه ادامه دادیم و دوباره بعد از مدتی خونه خانواده پسر رفتیم و با پدر و مادرشون دیدار داشتیم، و یك بار هم خودش رو منزلمون دعوت كردیم، چند روز پیش ایشون از من در مورد اینكه یك مرحله دیگه جلو بریم و نامزد كنیم سوال كردن، من فكرم مشغول شده از اینكه اشتباه كنم یا شناخت كافی نداشته باشم هنوز خیلی نگرانم ، البته این ارتباط با حضور مشاور ایشون داره پیش میره ولی سوال من اینجاس كه دقیقا تا این مرحله من چه خصوصیاتی از ایشون رو باید بهش رسیده باشم كه بتونم بگم میشه نامزد كنم؟
رویا
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۱۶ - ۱۳۹۶/۰۳/۱۰
۰
۰
سلام ممنون كه جواب پیامم رو دادید ولی خانم كامرانی عزیز مشكل من اینه كه نمیتونم مشاور خوب و پیدا كنم و تشخیص بدم كه این مشاور واقعا قابل اطمینان هست یا نه.شما شخصی كه خودتان تایید كنید سراغ ندارید كه من در شهر شیراز ملاقاتشون كنم بخدا قصد این و هم ندارم كه تو این سایت تبلیغی بشه ولی اگه براتون مقدور باشه كه بهم معرفی كنید ممنون میشم.اگر هم كه نه هیچ اشكالی نداره فقط اگه جسارت نیست یكم تشخیص مشاور خوب و برام توضیح بدین كه تو انتخاب اشتباه نكنم.كاش همه مثل شما این همه روراست و بی طرف قضاوت و راهنمایی میكردن اونوقت دنیا گلستان میشد.راستی خانم كامرانی نمیشه شما خودتون مشاور من باشین؟شما خودتون تهران هستید؟ نمیتونید مشاوره حضوری هم ارائه بدید؟
شهربانو
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۲۲ - ۱۳۹۶/۰۳/۱۰
۰
۰
با سلام من زنی 44 ساله هستم و دارای یك فرزند دختر16 ساله و شاغل هستم . با پسر خاله ام ازدواج كردم.ایشان پدر بسیار بد اخلاق و پر خاشگری داشتند كه زندگی را به كام همگی تلخ نموده بودو همسر بنده دائم با پدرش درگیر بود و به همین علت خانواده ام موافق با این ازدواج نبودند ولی من فكر می كردم همسرم با توجه به مخالفت هایش با پدرش انسان منطقی و درستی است .ولی اشتباه می كردم .همسرم بسیار حساس و ایراد گیر و خود شیفته است.در زندگی شاید با من مشورت بكند ولی تصمیم نهایی با خودش است هیچ كس نباید از او ایراد بگیرد و در گروه های جمعی فقط دوست دارد او دستور بدهد و بقیه اطاعت كنند. از این حس غرور او خود شیفتگیش و زور گویی او خسته شده ام و حتی دخترم بارها به من گفته از او جدا شوم. دائم در منزل ایراد می گیرد كلا زن خانه دار و مرتب وخوش سلیقه ای هستم و خودش هم می گوید ولی اگر كوچكترین مسأله ای ببیند حتی اگر خیلی بی اهمیت باشد سریع شروع به ایراد گیری و .. می كند به طوری كه دیگر تحمل شنیدن صدایش و رفتارهایش را ندارم .هر حرف معمولی و بی اهمیتی كه بزنی سریع آن را تجزیه و تحلیلی می كند و شاید سر آن حرف دو روز با هم درگیر شویم . خیلی راحت افراد را بر اساس فكر خودش قضاوت می كند و حرف هایی می زند كه گاهی مواقع از این همه قضاوت ناعادلانه او در مورد افراد پیرامونش در شگفت فرو می روم. او دوست دارد همه مردم آنچیزی باشند كه او دوست دارد و خلاف عقاید او كسی رفتار نكند برای هر كار كوچكی كه انجام می دهد باید از او كلی تشكر كنی تا رضایت بدهد با توجه به این كه شاغل هستم ومشغله كاری ام زیاد است دیگه تحمل این همه آزارهای او را ندارم و می دانم زندگی با او عمر را تلف كردن است و دو بار هم دادخواست طلاق داده ام ولی نمی توانم تمامش كنم چون من فرد بسیار آبرومندی هستم و از یدك كردن كلمه مطلقه می ترسم و همچنین از آینده دخترم.البته خانواده ام رازیاد در جریان مشكلاتم قرارنداده ام مگر اتفاقی بعضی مواقع چیزی فهمیده باشند . ایشان دارای رفتار دو شخصیتی است . هر كس او را بیرون ببیند می گوید از این فرد با شخصیت تر و با ادب تر وجود ندارد و شیفته اش می شوند ولی در منزل كس دیگری است . بسیاری از رفتارهای سلطه گری او و كردارهایش عین پدرش است گرچه خودش پدرش را قبول ندارد.من انسان آرام و صبوری بودم ولی دیگر تحملم را از دست داده ام و با او زیاد درگیر لفظی می شوم . می دانم مشكل روانی دارد ولی اصلا قبول نمی كند و می گوید من هیچ مشكلی ندارم شماها مشكل دارین كه نمی تونین با من بسازین.
غزل معروفی
Iran (Islamic Republic of)
۲۲:۴۸ - ۱۳۹۶/۰۳/۱۰
۰
۰
من یه سوال پرسیدم سوال خیلی مهمی هم بود برام ولی جوابی داده نشده پس اینایی كه بهشون جواب میدین كیا هستن؟
فاطمه زهرا
Germany
۰۴:۵۶ - ۱۳۹۶/۰۳/۱۱
۰
۰
سلام...خسته نباشید.از شما در رابطه با تنبلیم كمك می خواستیم.این روزا مهمانی هست و افطاری.مادرم میگه اصلا نمیشه رو كمكت حساب كرد.خدایی كمكش میكنم ولی نسبت به بقیه كمتر. انقدر هم جلو عمه هام گفته كار نمیكنم كه وقتی بهشون گفتم ماهی سرخ كردم تعجب كردن گفتن بلدی مگه؟یا حتی جارو كشیدن.خیلی ناراحت شدم. هم تنبلم هم مادرم یه خورده بی انصافی میكنه.چه راهكاری برای رفع تنبلی دارین؟نمیدونم چرا متاسفانه متاسفانه یه حس جدیدا دارم كه فكر میكنم اگه كاری رو بكنم طرف مقابلم برنده شده. عجیبه ولی حسیه كه جدیدا دارم یعنی كار رو انجام میدم اما چون با بی میلی انجام میدم مسلما به چشم نمیاد. مثلا كسی كه مشتاقانه برات میوه میاره با كسی كه اولش غر میزنه و بعد انجام میده فرق میكنه.اما نمیدونم از كجا شروع كنم و چه طور.
ملینا
Germany
۱۳:۱۳ - ۱۳۹۶/۰۳/۱۱
۰
۰
با سلام من یك دختر ۱۴ ساله هستم كه مادرم به من هی گیر می دهد و همیشه سر لباس پوشیدن باهم دعوا داریم . من خیلی ناراحت می شوند كه دوستانمان هر جور كه دلشان می خواهد لباس می پوشند من هم دوست دارم مثل آنها باشم ولی مادرم نمی گذارد. چه كار كنم؟
یاس
Iran (Islamic Republic of)
۱۳:۳۱ - ۱۳۹۶/۰۳/۱۱
۰
۰
سلام خانم كامرانی ممنون از پاسختون
ولی دوران نامزدی دوران آشنایی برای دو طرف و وقتی ببینن هیچ تفاهمی با هم ندارن باید به خاطر حرف مردم برن زیر یه سقف و یه زندگی رو شروع كنن در حالی كه میدونن غلطه.جدایی دو نفر از هم دیگه دلیل بر بد بودن یكی از طرفین نیست فقط چون معیارها،ملاك ها ،عقاید و دنیاشون با هم تفاوت داره زندگی زنا شویی رو شروع نمیكنن و از هم جدا میشن،در حالی كه این دو نفر میتونن با كسی دیگه ای زندگی خوبی داشته باشن.
زهرا
Afghanistan
۰۴:۲۹ - ۱۳۹۶/۰۳/۱۳
۰
۰
سلام خانم ٢٤ ساله هستم. مدت ٤ سال نامزد بودم .الان ٢ سال از ازدواجم میگذره .دو ماه از ازدواجم گذشته بود كه شوهرم مسافرت كرد به كشور خیلی دوری. الان با خانواده شوهرم زندگی میكنم و یه دختر یه ساله دارم.در این مدت نمیخواد با من حرف بزنه. در هیچ صورتی نمیخواد با من در ارتباط باشه.نمیخواد گوشی منو جواب بدهد . وقتی زنگ میزند بپرسم چرا،میگوید من سركار هستم و نمیتونم با شماها حرف بزنم. اصلا وقت ندارم .هر وقت زنگ بزنم اصلا جواب نمی ده .لطفا به من كمك كنید.
sara12
Iran (Islamic Republic of)
۰۷:۵۳ - ۱۳۹۶/۰۳/۱۳
۰
۰
سلام دختر ۲۲ ساله ای هستم كه یك ماه است با آقایی برای ازدواج آشنا شده ام.هردوی ما دانشجو هستیم رشته مهندسی كامپیوتر. ماشین وانت داره و باهاش لوازم خونه می فروشه. این كارشو نمی تونم قبول كنم. خودشونم میگن كه من اگه قرار بود تو این كار بمونم هیچ وقت درس نمی خوندم. از نظر مالی درسطح خوبیه اما خب چون من تو فامیل خواستگارای زیادی داشتم و قبول نكردم احساس می كنم كه میگن پیش خودشون پسر ما چی از این كمتر داشت. این موضوع كارش منو خیلی دو دل كرده، اصلا نمی تونم تصمیم بگیرم..البته تصمیم گرفتم كه وقتی اومد خواستگاری اگه خانوادم جوابشون مثبت بود حتما برم مشاوره. اینم بگم كه متاسفانه من خیلی به حرف مردم اهمیت میدم خواهش میكنم بگین چیكار كنم واقعا ممنون.
زهرا
Iran (Islamic Republic of)
۱۶:۴۵ - ۱۳۹۶/۰۳/۱۴
۰
۰
باسلام تقریبا۷ سال است جداشده ام وحضانت دوپسرم راخودم بدون هیچ نفقه ومهریه به عهده گرفته ام .الان پسربزرگترم ۱۹ سال وكوچكتر 12سال دارندن.،یه موردازدواج واسم آمده وخیلی هردوهمدیگررادوست داریم . من بیشتربه ایشون وابسته شدم خانوادش هم من راازنزدیك دیده اند ولی مشكل اینجاست كه ایشون دختر۶ سال داره ومن پسر۱۲ ساله كه طرف میگه چون دختردارم وبه خاطرحرف وحدیث وحساس بودن خودم نمیتونم پسرت راقبول كنم باخودت بیاریش. الان موندم بایدچكاركنم،توی زندگی خیلی دارم اذیت میشم مرتب تمام روز را سركارهستم بدون تفریح وگردش بچه هایم دركم نمیكنند وپسربزرگترم خیلی اذیتم میكنه واقعا موندم بایدچكاركنم. راهنماییم كنید.ممنون میشم.
فاطمه زهرا
Germany
۲۰:۱۲ - ۱۳۹۶/۰۳/۱۴
۰
۰
خیلی وقته پیامو فرستادم چرا تایید نشده؟
سردرگم
Iran (Islamic Republic of)
۰۴:۳۴ - ۱۳۹۶/۰۳/۱۶
۰
۰
سلام با آقایی در حال آشنایی هستیم .ایشون شدیدا به من تاكید میكنن همیشه چادر ساتن سرت باشه و لباسای براق تنت كن . علاقه عجیب ایشون به ساتن و جنس براق برای من خیلی عجیبه. اولین مردیه كه میبینم انقدر چادر اونم از نوع براقشو دوست داره . برعكس بقیه اقایون كه خانم چادری دوست ندارن حتی برای من میگرده و بهترین مارك چادر براق برای خرید پیدا میكنه . مورد بعد اینكه ایشون تمام موهای بدنشونو اصلاح میكنن و من فكر میكنم نكنه اختلالی دارن مثلا ترنس باشن اخه علاقه بیش از حدشون به لباس زنونه شناخت انواع و اقسام لباس زنانه و اینكه بشدت علاقه به خرید لباس زنانه برای من دارن البته از نوع براق و بدن بدون موی ایشون منو به شك انداخته و وقتی از ایشون در مورد این علاقه به ساتن و جنس براق پرسیدم میگن به خاطر ظرافت و زیبایی این جنس چادر . ایشون دكترا دارن و وضع مالی خوبی دارن حتی حاضرن متری ۲۰۰ هزارتومن برای چادر البته از نوع براقش خرج كنن. می ترسم اختلالی داشته باشن من چطور میتونم اینو بفهمم .
خســـته از زندگی
Iran (Islamic Republic of)
۰۶:۱۰ - ۱۳۹۶/۰۳/۱۶
۰
۰
سلام.از وقتی یادمه تنها بودم و روی پای خودم وایسادم واز هیچكسی راهنمایی نخواستم. ۹سالم بود كه فهمیدم پدری كه برام خدا بود داره به مامانم خیانت میكنه با كسی كه جای دخترش بود .به كی میگفتم به داداش كوچكم یا مادرم؟پس تو خودم ریختم و شكستم .دیگه بابام خدام نبود فقط یه بابا بود . به مامانم تكیه كردم گفتم مادرم كه هست ولی زهی خیال باطل. ۱۱سالم بود كه دیدم مامانمم داره به بابام خیانت میكنه .جرأت نداشتم شكایت كنم .پس سكوت كردم و یاد گرفتم دربرابرهرچیزی سكوت كنم و بیخیال همه چی بشم .مامانم رو دیدم كه با دوستاش میرفت .......ولی كاری از دستم بر نمیومدو چشمام و میبستم و گوشام و میگرفتم .۱۵سالم بود بابام منو از مدرسه آورد بیرون .گفتن بایدبا پسردائیت ازدواج كنی . گفتم نمیخوام ولی حرفمم رو نمیفهمیدن . باپسردائیم حرف زدم .گفتم نمیخوامت .دوست ندارم. گفت عشق بعداز ازدواج به وجود میاد .وقتی دیدم كسی به حرفم گوش نمیده پس سكوت كردم .یه سكوت كه پشتش پراز فریاد بود .دیدن ذره ذره آب شدنم رو ولی كسی حرف نزد. گفتن به خاطر خوشبختی خودته . عقد كردم با خودم گفتم دیگه شوهرمه بایدباهاش كنار بیام . یك ماه از عقدم با همه بدی و خوبی هاش گذشت . رفتیم شهرنامزدم . خالم حالش بد شد . میخواستن ببرنش دكتر كسی همراه نداشت ازمن خواست با او برم به گوشی نامزدم زنگ زدم اجازه بگیرم .مامانش كه زنداییم میشد گوشی روجواب داد و گفت نامزدت رفته بیرون. گفتم به او بگو من رفتم بیمارستان .گفت باشه رفتم بیمارستان حدودا بیست دقیقه بعد نامزدم زنگ زد و گفت چرا رفتی. سعی كردم قانعش كنم ولی نشد. بعدش مادرم زنگ زد منم سریع تاكسی گرفتم به خونه دائیم رفتم . مامانم بامن دعوا كرد كه چرا بدون اجازه رفتی ولی جواب من فقط سكوت بود .به تنهایی نیاز داشتم رفتم تو اتاق دخترداییم ودر را بستم .پنج دقیقه بعدپسرداییم آمد در را باز كردم یهو به هم حمله كرد و كتك میزد وفحش میداد .جواب من بازم سكوت بود .مادرم اومد دیدكه دارم كتك میخورم ولی سكوت كرد .همه را از اتاق بیرون كردم و بعدش یادم نمیاد چشمامو كه باز كردم خاله هام بالا سرم بودم ولی دنبال مامانم گشتم ولی نبود مثه همیشه تو لحظه هایی كه بهش نیاز داشتم تنهام گذاشته بود .هیچكسی كنارم نبود كه از خودم دفاع كنم همه میگفتن حق با نامزدت است. بابام گفت دروغ میگی .مامانم گفت دروغ میدی حرف منو باور نكردن بابام گفت تو بی ابرویی و میخوای آبروی منم ببری به منی كه تاحالا با یه پسرم نبودم. گفت بی آبرو اون موقع بود كه به خودم اومدم. دیگه سكوت نكردم جنگیدم تا اینكه مامانم گفت باید با دكترروانپزشك حرف بزنی و من به دكتر روانپزشك رفتم و قرصایی داد.نمیدونم با خودم لج كردم یا خانوادم بعضی وقتا 3 تا بعضی وقتا ۵تا میخوردم كه باعث میشد كارم به بیمارستان بكشه .خلاصه نسبت همه چی سرد شدم وخودمو از سنگ ساختم .بالاخره طلاق گرفتم خانوادم رفتارشون یكم بهترشد و بیشتر بهم توجه كردم ولی خیلی دیر بود گذشت تا اینكه چندتا خواستگار برام اومد و من رد كردم .نمیدونم چرا ولی میترسیدم. از چی نمیدونم فقط میترسیدم .یه خواستگار برام اومد. مامانم گفت یه مدت باهاش حرف بزن نپسندیدی جواب رد بده باهم خوب بودیم مشكل فقط سردی من بود چون یه تنهایی عادت كرده بودم به خاطر داشتنش با خودم جنگیدم وتنهایی رو كنارگذاشتم و بهش جواب مثبت دادم چون دوستش داشتم وقرارگذاشتم بعد از رمضان عقد كنم. یه مدت گذشت .سرد شد كم تر بهم توجه میكرد وبی محلی میكرد دلیلش كه پرسیدم نگفت اسرار كردم نگفت.گفت دوستت دارم ولی.... گفتم یه هفته بهت فرصت میدم تا باخودت كنار بیایی. یه هفته هم گذشت گفتم خب الان دلیلش رو بگو . گفت نمیتونم بگم وبین ما تمام منم فقط با گفتن خوشبخت بشی ازش جدا شدم خانوادم دوباره تحت فشارم گذاشتن كه مردم پشت سرمون حرف میزنن . دیگه فكرم جایی نمیكشه. نمیدونم چیكاركنم .خسته شدم تو سرم كلی سوال بی جوابه. سردرگمم .نمیدونم چه راهی درسته چه راهی اشتباه.میشه خواهش كنم راهنمایی كنین؟
غزل معروفی
Iran (Islamic Republic of)
۱۷:۱۷ - ۱۳۹۶/۰۳/۱۶
۰
۰
دوباره سلام،
تو مدت این ٤ ماه كه با هم در رفت و امد هستیم تا به الان رفتار خاصی از ایشون ندیدم كه بخواد توجهم رو جلب كنه كه بخوام بهش فكر كنم كه میتونم با این رفتار یا تفاوت كنار بیام یا نه. یه مسئله دیگه كه فكرمو درگیر كرده اینه كه مگه امكانش هست ٢ نفر در این حد اخلاقاشون با هم سازگار باشه؟تا به حال هیچ بحث یا اختلافی نداشتیم هیچ برخوردی كه به نظرم منفی یا غلط بیاد ندیدم كه بخوام بهش فكر كنم كه برام قاب قبول هست یا نه تمام رفتارهای ایشون در نظر من پسندیده و مناسب بوده،
مسئله دیگه اینكه چطور میتونم بدون حضور و اطلاع اقوام نامزد كنم؟ یعنی نامزد كنم نشون دستم باشه ولی كسی ندونه؟از یه طرف پدرم خیلی سختشه كه به خانوادش این جریان رو نگه و از طرف دیگه اگه گفته بشه و دعوتشون نكنم دلخوری پیش میاد، مسئله دیگه اینه كه من یك بار نامزد كردم و نامزدیم رو به دلایلی به هم زدم، اقوام كاملا در جریان بودن. این اقا هم كه به خواستگاریم اومد همون ابتدا بهشون گفتم كه یك بار نامزد كردم و به هم خورده، الان هم ترس از این دارم كه اگر اقوام بدونن و بعد دوباره به این نتیجه برسم كه با هم سازگاری نداریم چیكار كنم؟دوست ندارم دوباره مجبور باشم تو فامیل جواب پس بدم .یه مورد دیگه اینكه به خاطر اینكه یه شكست داشتم این بار رو خیلی میترسم. الان خیلی همه چی خوبه ولی وقتی گفت بعد از ماه رمضون خدمت برسیم كه رسمی ترش كنیم و نامزد كنیم انگار آب سرد ریختن روم، واقعا وحشت دارم از اشتباه دوباره. با این وحشتم چیكار میتونم بكنم؟هرچقدر ایشون رو میشناسم و باهاشون رفت و آمد میكنم بیشتر به این پی میبرم كه چقدر معیارهای مثبت و خوبی دارن كه كمتر كسی داره، ولی از اینكه اشتباه كنم، از این كه دوباره بازی بخورم میترسم
لیلا
United Kingdom of Great Britain and Northern Ireland
۱۷:۱۸ - ۱۳۹۶/۰۳/۱۶
۰
۰
سلام.
ببخشید تست های خاصی هست كه بدونم اختلال دوقطبی دارم یا نه؟چند تا سایت خارجی رفتم اما چون 16 سالمه بعضی تست ها رو كه مربوط به مسائل جنسی و اینا بود و نتونستم كامل جواب بدم سر همین از نتیجه اش مطمئن نیستم.یه مقاله ای خونده بودم در مورد دو قطبی كه میگفت حدود ۶ ماه یبار شخصیت عوض میشه ولی برای من حدود یكی دو هفته یه باره.امكان رفتن به روانشناس و مشاور رو هم ندارم چون خانواده ام شدیدا مخالفن و اعتقاد دارن اصلا مشكل روانی وجود نداره!
بعضی وقتا بی دلیل خوشحالم.بلند بلند میخندم.همه رو دوس دارم و مدام می خوام به یكی محبت كنم.شوخی میكنم و همه رو میخندونم.اما تا حدودا سه چهار روز ادامه داره و بعدش شدیدا از همه متنفر میشم.به كشتن فكر میكنم و فیلم های خشن میبینم و اگه كسی باهام حرف بزنه داد میزنم.سیاه میپوشم و به زور غذا میخورم.اینم حدود سه چهار روز طول میكشه و همیشه پشت سر همن اما بقیه روزا (تو یه ماه)معمولیم.
متاسفانه میگم اصلا امكان رفتن به روان شناس و ندارم.
مریم
Iran (Islamic Republic of)
۲۲:۵۴ - ۱۳۹۶/۰۳/۱۶
۰
۰
سلام, ببخشید دیدم واسه اون خانوم نوشتید پاسخ رو به ایمیلتون فرستادم, اگه ممكنه چجوری من میتونم ایمیلم رو بفرستم, منم شیراز هستم یه مشاور خوب میخواستم.
zzz
Iran (Islamic Republic of)
۱۴:۱۵ - ۱۳۹۶/۰۳/۱۷
۰
۰
سلام
من دختری هستم ۲۳ساله كه حدود سه سال است با آقایی آشنا شدم كه ایشون از هر نظر مورد تایید و خوب هستن و تمام این مدت این ارتباط برای ازدواج بوده تا اینكه سال گذشته بعد از اینكه كامل به توافق رسیدیم اومدن خواستگاری من .همه چی تقریبا خوب بود كه قبل از عقد متاسفانه اوضاع عوض شد و ازدواج بهم خورد .اما من و ایشون نتونستیم از هم جدا بشیم و رابطه رو ادامه دادیم و خانواده ها رو دوباره راضی كردیم .منتهی مشكلی كه الان وجود داره اینه كه من به تازگی فهمیدم با این آقا اختلافات سیاسی شدیدی دارم و ایشون برخلاف گفته شون در گذشته، از امسال تصمیم گرفتن روزه نگیرن ومیگن طرز فكرشون عوض شده . با توجه به اینكه خانواده من یك خانواده متعصب و مذهبی هستند ولی من زیاد متعصب نیستم با این وجود همیشه نماز روزه برام مهم بوده به نظرتون ادامه ارتباط و ازدواج درسته؟
طاهره
Iran (Islamic Republic of)
۱۴:۲۸ - ۱۳۹۶/۰۳/۱۷
۰
۰
سلام و خسته نباشید. چند وقت پیش با آقایی نامزد كردم.بحث هایی بین خانواده‌ها پیش آمد كه باعث سرد شدن این رابطه شد و الان نه از خودش ونه از خانواده اش خبری نیست و نمی دانم چرا هدایایی را كه آورده اند نمی برند و این رفتار آنها تمام ذهنم را درگیر خود كرده است.خواهش می كنم بنده را راهنمایی كنید. ممنون.
sara12
Iran (Islamic Republic of)
۰۲:۲۳ - ۱۳۹۶/۰۳/۱۸
۰
۰
ممنون از پاسخی كه دادین خانم دكتر عاشقتووووونم خیلی كمكم كرد.
پرستو
Iran (Islamic Republic of)
۱۶:۲۸ - ۱۳۹۶/۰۳/۱۸
۰
۰
من مدتیه احساس تنهایی شدیدی میكنم. احساس بیهودگی هم میكنم .واقعادیگه خسته شدم .علتشم نمیدونم چیه لطفااگه تونستتیدراهنماییم كنیدچیكاركنم. باتشكر.درضمن من دختر17ساله ام.
هیلا
Iran (Islamic Republic of)
۰۸:۵۸ - ۱۳۹۶/۰۳/۱۹
۰
۰
سلام خانم كامرانی عزیز, چند وقت پیش یكی از آشناها منو به یه آقایی معرفی كردن و ایشون گفته بودن همدیگرو ببینیم كه با اجازه خانواده ها ما همدیگه رو دیدیم.در نگاه اول من جا خوردم .ایشون دوازده سال از من بزرگتر بودن, با همدیگه صحبت كردیم. آدم مهربونی هم به نظر میومدن. تك فرزند بودن, تحصیلات هم داشتن از نظر كار هم موقعیتشون خوب بود, با هم كه صحبت كردیم من گفتم اگه امكانش باشه مهاجرت كنیم بهتره, البته در مورد اینكه دوازده سال اختلاف سنی به نظرتون زیاد نیست ازشون پرسیدم گفتن بستگی به طرف مقابلم داره كه چقدر به من نزدیك باشه, خب از نظر تحصیلات هم ما هم می خوردیم, بعد از اون جلسه تماسی نگرفتن كه ما متوجه شدیم گفتن تصمیم ندارن برن خارج از كشور كه البته ملاك اصلی هم برا من این نبود.من گفتم اگه شرایطش پیش بیاد....من وقتی بیشتر فكر كردم دیدم ایشون خوب و قابل پذیرش بودن الان خیلی ناراحتم كه دیگه ادامه پیدا نكرده یعنی نباید اول سنشون رو ملاك قرار می دادم, خیلی ناراحتم همش میگم شاید من چیز بدی گفتم كه ایشون دیگه ارتباط رو ادامه ندادن, ولی ما خیلی محترمانه با هم صحبت كردیم...الان چیكار كنم به نظرتون باهاشون ارتباط برقرار كنم البته فكر میكنم این كار شانم رو پایین میاره یا فراموششون كنم .یه راهكار به من بدید. ممنون.
یكتا
Germany
۲۳:۵۳ - ۱۳۹۶/۰۳/۱۹
۰
۰
سلام.من ۱۵سالمه و مشكلم با مادرم هست. بنده میدونم كه آدم پر كار و فعالی نیستم اما قبول ندارم كه اصلا كار نمیكنم. متاسفانه فكر می كنم مادرم كاملا داره نیمه خالی رو نگا میكنه. میگه بچه های من باید جلوتر بقیه باشن. اره من ۱۵سالمه و هنوز غذا درست كردن بلد نیستم در صورتی كه خواهرم كلاس پنجم بود كه برنج درست كردن یاد گرفت. خدارو شكر هیچ كمبودی هم نداریم اما مادرم باعث شده اعتماد به نفسم صفرشه. جارو میكشیدم جلو عمم گفت مگه بلددددیییی؟واقعا موندم. گفتم مگه من چمه دختر ۱۵ساله نباید بلد باشه؟دیگه خدایی انقد كم نیستم. ماهی سرخ میكردم گفت مگه بلده؟خب از بس جلوشون میگه كار نمیكنه تو خونه فكر كردن رسما دست به سیاه و سفید نمیزنم. منم بشون رسوندم كاری نكنین كه دیگه كلا نكنم. انجام بدم میگین نكردی انجام ندم بازم میگن انجام نداده پس كلا انجام ندم بهتره. سنگین ترم باز خیالم راحته كه اصلا نكردم و راست میگن. چیكار كنم؟مادرمو كه فكر نكنم بتونم قانع كنم. اما چه طور رو خودم كار كنم تا تغییر چشمگیری بكنم و دیگران متعجب شن. راستش میترسم غذا رو خودم درست كنم بعد خراب شه و همه بگن این چیه. چون زودرنجم هستم میدونم خیلی ناراحت میشم.
كوثر
Germany
۰۱:۰۵ - ۱۳۹۶/۰۳/۲۰
۰
۰
سلام.من با خواهر و كمی هم مادرم مشكل دارم. وقتی خیابون و بازار میریم چون سلیقمون شبیه هم نیست دعوامون میشه. به خاطر این اختلاف ، بازار رفتنم كم شده وقتیم میگم بذار با دوستام برم .بابام اجازه نمیده.خواهر و مادرم چون سلیقشون مثل همه بدتر میشه.خواهرم میگه ولش كن (اون متاهله.اینم بگم تا میاد خونمون مامانم ایراد گرفتنش شروع میشه) ولی این دفعه یا لج میكنن میگن به ما چه خودت انتخاب كن یا انقدر دخالت میكنن كه من سكوت میكنم. هیچوقتم داد نمیزنم .همیشه اروم میگم، ولی هیچ فرقی نمیكنه. خواهرم یه خرده ازادتره ولی من گاهی چادریم گاهی مانتویی باحجاب اما اون فقط سركار چادر میزنه یه خرده موهاشو میذاره بیرون و لباسشم كوتاه تر باشه مشكلی نداره. (البته جلو مهمونا نمیدونم شما جه طورین اما برای من نامحرم تو خیابون همونیه كه تو خونه هم میاد.چادر نمیزنم ولی باحجابم)لباسایی كه كشین و كوتاه رو پسند میكنن. میگم اره قشنگه ولی من چون پرم میچسبه بهم. دوست ندارم كسی نگاش بیفته بهم. وقتیم كوتاهه واقعا راحت نیستم .وقتی میشینم و خم میشم.اخر شم یه جوری میگه باشه كه بدتر از صد تا لباس خریدن زوركیه. واقعا خسته شدم از این اختلاف.اونا كفش كالج و كشیده تر دوست دارن من پاشنه دار. نه خیلی ها. ولی كالج دوست ندارم اصلا. تو مانتو هم كه گفتم. اگر عمم یا خالم باشه كه دیگه وا وی لاست. همه به یه نفر... چرا موهاتو یه كم نمیذاری بیرون ؟بیشترا به این اعتقاد دارن كه تو دختری هنوز. ولی.من از كلاس سومم مثه یه دكتری كه قسم خورده خیلی به حجابم پایبندم. متاسفانه گاهی نمازو فراموش میكنم كه تا از حجاب میگم اونو تو سرم میكوبن. چیكار كنم؟
پریا میكاییلی
Germany
۱۱:۵۴ - ۱۳۹۶/۰۳/۲۰
۰
۰
با سلام . پسر من الان دو سال و شش ماه داره .من زیاد با پسرم نقاشی می كشم و چون علاقه اون به ماشین زیاد هست اكثرا نقاشی ماشین می كشیم و پسرم به خوبی الان می تونه نقاشی ماشین رو بكشه ولی چندین بار براش نقاشی كودك همراه با بابا و مامان كشیدم و خیلی خوشش اومد. ولی به تازگی متوجه شدم پسرم چهره هر ادمی رو می كشم خط خطی می كنه .نمی دونم داره تلاش می كنه چهره بكشه یا اینكه مشكل چیز دیگه ای هست ؟ لطفا كمك كنین
مریم
Germany
۰۱:۵۸ - ۱۳۹۶/۰۳/۲۱
۰
۰
سلام. من دبیرستانیم. دو سه سال دیگه ان شاءالله میرم دانشگاه. رشته ای كه میخوام برم روانشناسیه و تو شهرمون فقط آزادش رو داره. دولتی نمیخوام برم چون فكر میكنم یه عمر بشینم كلی از وقتم رو بذارم پای كتاب اخرم یه رتبه میاری كه چنگی به دل نمیزنه. در هر صورت اگه بخوام برم شهر دیكه سختمه. مادرم میگه برو. اما خودم یه خرده خجالتیم تو آداب معاشرت و دوست پیدا كردن. نمیخوام تنها باشم. البته میدونم آخر هفته ها میشه رفت اما كلا اینكه خودت همه كارارو به تنهایی باید بكنی و شاید كسی سرت كلاه گذاشت و..... از طرفیم دوستام میگن خیلی خوبه با دوستات میری رستوران و كافه و خوش گذرونی. كلاسم داره. از طرف دیگه هم میگن آزاد خوب نیس. خوب درس نمیدن.اوضاع دانشجو ها خوب نیس. خواهرم اصفهان پزشكی درومد ولی به خاطر اجازه ندادن پدرم موند شهرمون و رفت آزاد. داداشمم الان آزاد می خونه. موندم كدومو برم!میشه راهنماییم كنین...به روانشناسی علاقه زیادی دارم. چیكار كنم كه توش موفق شم و بتونم باهاش ایرادات خودمو برطرف كنم.
مریم
Germany
۱۶:۲۴ - ۱۳۹۶/۰۳/۲۱
۰
۰
خیلی ممنون از مشاوره خوبتون.درمورد بیرون رفتن كه گفتین.ببینین درسته دختر ها ازادیشون كمتر پسر هاست ولی من حسرت میخورم همسن هام با هزار دوست و رفیق حالا خوب یا بد میگردن اما من دوستای خیلی خوبی دارم ازشون مطمئنم اما مادرم اجازه بیرون رفتن با اون هارو نمیده.خب منم خسته شدم.میگه فقط با ما باید بیای بیرون. دختر محجبه ای هستم كه گاهی چادر هم میزنم اما حجابم كامله همیشه.بهشون میگم تاحالا با پسری دیدینم كه نمیذارین من برم بیرون؟میگن نه به دخترای دوره زمونه اعتماد نداریم.حالا من خودم بهش میگم .خداشاهده بودن بعضی از همكلاسیام كه دعوتم كردم ولی چون میدونستم فضاشون مناسب نیست یا حداقل من اون جا دوست نداشتم باشم نرفتم و رد كردم. اصلا به مادرمم نگفتم حالا این حقمه كه نذارین برم بیرون؟دوستام میگن پایه نیستی.غافل از اینكه من اشتیاق بیرونو دارم اما خانوادم.گاهی هم میگم به خاطر پسرای چشم چرون تو خیابون من حبس بشم تو خونه چه اتفاقی میفته ؟اونا درست میشن یا من سالم میمونم؟والا صابونو هر چی بیشتر فشار بدی زودتر از دستت لیز میخوره. یه بار مجبور شدم تهدید كنم. گفتم كاری نكنین بشم مثل بچه دانشكاهیایی كه میگن میریم درس میخونیم اما میرن جاهای دیگه. خودتون دارین اینكارو میكنین. ولی دیگه خسته شدم از حرف زدن و گریه كردن سر این بحثا.دوستام میگن ماهم اینجورین. اما عكسای روی پروفایلاشون و خاطراتشون مشخص میكنه كه حداقل تمام فست فودارو یه بار رفتن.چه طور راضیشون كنم؟بخدا دختر سالمیم. هیچ وقت پامو خطا نذاشتم، نه تو گروه عضوم ،نه كانالای غیر مجاز ،نه دوست اینترنتی داشتم هیچی.
مسعود
United Arab Emirates
۰۸:۴۲ - ۱۳۹۶/۰۳/۲۳
۰
۰
سلام و خسته نباشید خدمت خانم كامرانی

میخواستم در حد امكان این رفتارهای من رو بسنجید و شما قضاوت كنید.

جریان اینه كه من همه یه تفریح و شادیم رو میخوام با خانمی كه باهاش آشنا شدم بگذرونم ، در صورتی كه اگه بخوام برم جایی كه بدونم نمیاد میگم خوش نمیگذره بهم ، اما ایشون اینجور نیستن ، كلاس های خودشو میره ، برنامه های خودشو داره ، و به قولی فكر نكنم بخواد شادیشو تقسیم كنه.
هر بار كه صحبت كردیم و بحثی شد میگن گیر میدی . میدونید من شاید تنها دلیل مخالفتم یا به قول خودش گیر دادنم ، جو این محیط ها هست. به نظرتون با مادرش صحبت كنم یا بیخیال بشم ؟
یه سردرگمی بدیه . راهی هست كه بتونم تشخیص بدم اصلا نظرشون با نظر من یكیه !
ممنون .
سارا
Iran (Islamic Republic of)
۱۰:۴۷ - ۱۳۹۶/۰۳/۲۳
۰
۰
سلام وقتتون به خیر. من یه دختر 31 ساله ام و یه خواهر مجرد 33 ساله دارم و هر دو هم بیكاریم. از لحاظ ظاهر و تحصیلات و سطح خانوادگی خوب هستیم. خواهرم تا چند سال پیش خواستگارای خوب و بد زیاد داشت ولی همه رو رد كرد و ارشدش رو گرفت. ولی من جز یكی دو مورد كه چندان هم مناسب نبودن خواستگاری نداشتم. در كل هیچ وقت تا حالا پسری شخصا از من خواستگاری نكرده و توجهی نشون نداده. من چادری هستم ولی به ظاهرم می رسم .فقط هیچ وقت سمتشون نرفتم یا برای سلام و درخواست یا حتی نگاه مستقیم پیش قدم نشدم. همیشه سعی كردم رفتار متینی داشته باشم و نه جلف به نظر بیام نه امل. حتی تو دوران ارشدم كسی حتی به بهانه جزوه هم سمتم نیومد. نمی دونم مشكل از كجاست. حالا كه خواستگارهای خواهرم هم كم شدن من هیچ امیدی دیگه برای ازدواج ندارم چون نه خودم خواستگار دارم نه دوست دارم قبل خواهرم ازدواج كنم.خواهش می كنم راهنماییم كنید احساس می كنم هیچ كس دوستم نداره چون به چشم بقیه مثل دخترای ترشیده ای شدیم كه نه ازدواج كردن نه سر كار میرن و این رو علنا تو رفتارشون بروز می دن.
محمد
Iran (Islamic Republic of)
۰۱:۳۱ - ۱۳۹۶/۰۳/۲۴
۰
۰
سلام
خسته نباشید
من به همكارم علاقه دارم ، ولی ایشون میگن قصد ازدواج ندارن . خانواده ها موافقن .خودشم موافقه ولی میگه یه حسی از درون نمیذاره مثل یه نوع وسواس خودشم كلافه شده میخواستم ببینم ما باید چیكار كنیم تا حس اعتماد و ازدواج در خانوم به وجود بیاد لطفا راهنمایی كنید .
بی نام
Germany
۰۶:۲۰ - ۱۳۹۶/۰۳/۲۴
۰
۰
سلام.با عرض خسته نباشید.ببخشید چه دلایل محكمی برای انتخاب رشته روانشناسی وجود داره؟یكی از اقوام میگن تو استعداد داری برو معلم شو كه من گفتم اصلا نمیرم معلمی .نه كه بد باشه بلكه روحیه من سازگار نیست.حالا همیشه میمونم چی بگم بجز این كه باعث میشه خودمو بهتر بشناسم و مشكلاتمو حل كنم چه سودهای دیگه ای داره؟اون میگه كه خب كتاب بخر بخون ولی من میخوام برای رشته بخونمش.(لازم به ذكر كه خانوادم اصلا اجبار نكردن كه چه رشته ای برم .در حال حاضر هم انسانی هستم و میدونم روانشناسی سختی های خودشو داره)
همچنین میگن كه باید انتخاب كنی میخوای شاغل شی یا نه. من میگم مهم نیست برام چون نشم هم به درد خودم میخوره. میگن نه . باید هدف داشته باشی.
...
Iran (Islamic Republic of)
۰۹:۴۷ - ۱۳۹۶/۰۳/۲۴
۰
۰
سلام خانم دكتر امكانش هست آدرس ایمیلتونو بهم بدین. بابد موضوعی رو باهاتون در میون بذارم خیلی مهمه واقعا دارم به مرز خودكشی میرسم شاید اینجا جاش نباش سوالمو مطرح كنم. ممنون دستتون درد نكنه البته اگه امكانش هست
مسعود
United Arab Emirates
۱۲:۱۸ - ۱۳۹۶/۰۳/۲۴
۰
۰
ممنون از پاسختون

ایشون به گروه طبیعت گردی میرن و لیدر گروه آشناشونه .وقتی میگم چرا منو همراهش نمیبره ،میگن چون میدونم حساسی نمیخوام بیای و بیخودی حساسیت به خرج بدی !
دیروز در این موردها حرف زدیم ،ایشون گفتن منم زندگی خودم رو دارم ، دوست دارم زندگی كنم و واسه آینده ام تصمیم بگیرم و توهم جزئی از زندگیم هستی !
خواستم با مادرشون صحبت كنم ،هرچی باشه مادرشونه و خیلی بیشتر من اخلاق و خلق و خوی ایشون رو میشناسه !
به نظر خودم تنها دلیلم ترس از دست دادنشه یا علاقه شدید به ایشونه ! اطرافیانم همیشه كم محلی و بی محلی رو توصیه میكنن ،اما نمیتونم !
فكر میكنم با این كلاسا و برنامه ها سعی به كم كردن من تو زندگیش رو داره ! یه جورایی عدم عادت و وابستگی پیدا كردن
مریم
Iran (Islamic Republic of)
۱۶:۵۵ - ۱۳۹۶/۰۳/۲۵
۰
۰
سلام خانم كامرانی عزیز, در این كه شما مشاور قابلی هستید شكی نیست, موضوعی كه من میخوام بگم اینه كه من بیشتر مشاوره ها رو میخونم و تو بیشتر موارد شما به دخترخانمای كه میگن شرایط بدی نداریم ولی ازدواج نكردیم میگین شاید به نظر خودتون خوب هستید و بیشتر چیزا رو گردن خود دختر میندازید....ولی این درستش نیست خانم كامرانی شاید خیلی از پسرا هم بی مسئولیت باشن ولیاقت دخترا رو نداشته باشن, ببخشید مگه اونایی كه ازدواج میكنن چه ویژگی هایی برتری دارن؟! نمی خوام بدگویی كنم یا برچسب بزنم من در اطرافیانم دخترایی رو دیدم كه حتی درست نمیتونن صحبت كنن نه تحصیلاتی و نه حتی زیبایی در حد معمول، حتی از نظر من كه آرمانگرا نیستم, خیلی به آدم بر میخوره وقتی میگین نمره دیگران به شما كمه و به دیگران بیشتر, اگر دیگران این مدلین كه چنینن دخترایی رو میپسندن پس آدم مجرد بمونه خیلی بهتره, یه چیزی كه تو خانواده ها خیلی زیاده اینه كه پدر و مادرا یه خورده سختگیرن و بیشتر پسرا كه وضع مناسبی ندارن یا حالا خیلی در شرایط مناسبی ندارن و به قولی میخوان راحت ازدواج كنن سراغ خانواده هایی میرن كه دختر بهشون بدن و اون دختر هم چندان ویژه نباشه, پس نباید به دختری كه ازدواج نكرده بگید حتما شما رو نپسندیدن . این به نظر من یه توهینه.البته من تحصیلاتم مشاوره نیست كه بخوام از شما خدایی نكرده خورده بگیرم.من زمانی كه دوران ارشدم رو می گذروندم به مركز مشاوره دانشگاهمون رفتم كه یكی از بهترین مركز مشاوره ها رو داره .مشاوره یكی از حرفاش این بود كه خواستگار نداشتن دلیل بر بد بودن دختر نیست شاید خیلی خواستن و پا پیش نذاشتن چون فكر كردن طرف خیلی از اونا سرتره و ممكنه جواب رد بشنون...یا اینكه پسرایی كه سر راه شما قرار گرفتن قصد ازدواج نداشتن, یا چیزی كه ما الان زیاد میبینیم روابط خارج از عرف هست كه متاسفانه پسرا رو از ازدواج دور می كنه چه بسا با شرایط مناسب زیر بار تعهد ازدواج نمیرن و هزاران مساله دیگه كه در این مجال نمیگنجه, پس ببینید تقصیر نیست كه سنش بالا میره و ازدواج نمیكنه یه سری شرایط كلی دخیلن ولی متاسفانه شما تو حرفاتون همه چیز رو متوجه دختر میدونید....
الیار
United Kingdom of Great Britain and Northern Ireland
۱۲:۱۹ - ۱۳۹۶/۰۳/۲۷
۰
۰
سلام
من ۴۵ سال دارم و متاهلم، حدود ۵/۵ سال پیش ازدواج كردم.
بچه كوچك خانواده هستم با ۴برادر و ۲ خواهر. تو انگلیس زندگی میكنم و زندگی خوبی دارم.
نمیتوانم باور كنم كه ۴۵ سالمه. همه‌اش فكر میكنم هنوز جوان هستم و حدود ۲۰سالمه،
چون وقتی میبینم ادم های هم سن و سالم دارای مغازه و شركت هستند یا مدیریت میكنند به خودم میگم انگار من مشكلی دارم!
نمی دونم ایا هیچكس نمی‌تواند قبول كند كه بزرگ میشه یا پیر میشه یا فقط من این حس را دارم.
سپاسگزارم از وقتی در اختیار من میگذارید .
آرمیتا 35ساله
Iran (Islamic Republic of)
۰۸:۲۶ - ۱۳۹۶/۰۳/۲۹
۰
۰
سلام .من 35 سالم هست و متاهل و یه پسرهم دارم و در محیط كارم خیلی از آقایون هستن كه به من ابراز علاقه می كنن البته غیر مستقیم. چون خیلی جدی هستم اجازه مستقیم به خودشون نمیدن و نذاشتم .من ظاهری مرتب و شیك پوش دارم و خوشگل هم هستم. به اعتقاد همكارهای خانمم و با روابط عمومی بالا .به نظرتون چی كار كنم .من هر چی جدی هستم و رو نمیدم بازم ول نمی كنن و این اواخریكیشون به من پیشنهاد دوستی داد .میگفت همكاری بیشترو اینها و یه سری توجیهات؟بهش گفتم دوس دارین با خانم خودتون این رفتاربشه؟یا خانمتون به مردی علاقمند بشه این خیانت نیست؟میگن نه من همسرمو دوس دارم شما روهم دوس دارم .این سوال منه كه چی كار كنم .برم به رییس یا مافوق بگم متاسفانه خودم برچسب می خورم؟همش عذاب وجدان دارم كه به همسرم دارم خیانت می كنم؟كمكم كنید
حامد
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۱۷ - ۱۳۹۶/۰۳/۲۹
۰
۰
با سلام
من مدتی ست با دختری عقد كرده ام .تقریبا معیارهای من برای انتخاب ایشون رو دارن ولی یه موضوعی رو من بعد از عقد متوجه شدم كه نامزدم از ناحیه دست و پا در دوران بچگی دچار سوختگی شده و الان جاش مونده كه به من نگفته بودن،وقتی ازشون علت و پرسیدم گفتن چیز مهمی نبوده كه بخوان عنوانش كنن .ولی الان من دودل شدم كه آیا زندگی مشتركمون رو شروع كنیم یا نه و از هم جدا شیم؟
من توی دو راهی موندم لطفا كمكم كنید. در ضمن اینم بگم نامزدم از نظر قیافه مورد قبول همه و خودم هستن.
ممنون.
جواب حامد
Iran (Islamic Republic of)
۱۰:۱۰ - ۱۳۹۶/۰۳/۳۰
۰
۰
واقعا چقدر مسخره!دختری رو كه از هر نظر مورد پسند خودتون و خانوادتون بودن انتخاب كردید. حالا بخاطر یه جای سوختگی میخواین زندگیتون رو به هم بزنید و جدا شید! چقدر زندگی رو مسخره و ساده و به بازی گرفتید! مگه خودتون از هر نظر جسمی روانی اجتماعی در حد عالی هستید!؟ نه به زندگی های قدیم كه زن و مرد با هم میساختن نه به زندگی های حالا كه به خاطر چیزهای مسخره زودی زندگی رو بهم میزنن!
جواب جواب حامد
Iran (Islamic Republic of)
۲۱:۴۳ - ۱۳۹۶/۰۳/۳۰
۰
۰
بنده خدا چقدر ساده ای شما, به خاطر چاق یا لاغری دخترو نمی گیرن..خیلی از عقدا به خاطر همین مساله های ساده به هم خورده....ما وسط همچین آدمایی زندگی می كنیم عزیزم, من خودم دخترم یه چیزایی دیدم و شنیدم دور و برم....
غزل
Iran (Islamic Republic of)
۰۷:۳۵ - ۱۳۹۶/۰۳/۳۱
۰
۰
سلام
پدرم میخواد از خواستگارم تحقیق كنه،ولی چون تا به حال این كار رو انجام نداده نمیدونه چه جوری و از چه كسایی چه سوالاتی رو بپرسه. میشه لطفا راهنمایی كنید؟
زویا
Iran (Islamic Republic of)
۰۹:۵۸ - ۱۳۹۶/۰۳/۳۱
۰
۰
سلام. دختری هستم 37 ساله اخیرا از طریق یه ارتباط كاری با آقایی 42 ساله آشنا شدم البته اول ارتباط كاملا كاری بود ولی بعدش از طریق تلگرام ایشون بهم پیشنهاد ازدواج دادن و اعلام كردن اصلا با هیچ دختری حتی دوست هم نبودن و تا حالا خواستگاری هم نرفتن (كه برای بنده خیلی جای تعجب داشت البته بحث خواستگاری نرفتنشون) و ازم درخواست كردن براشون عكس بفرستم، (خب منم چون به یه سری چیزها اعتقاد دارم ) هم عكس پروفایلم بود و هم غیر از اون براشون یه عكس با پوشش روسری و مانتو فرستادم. دو بار براشون عكس فرستادم كه هر دو بار ایشون ناراحت شدن كه چرا پس از این همه چك و چونه همچین عكسی فرستادم كه منم خیلی بهم برخورد. میگن می خوان از جنوب بیان تهران كه همدیگر رو ببینیم یه جوری میگه كه آدم احساس می كنه سرش دارن منت می ذارن. میگه اگه خوشم اومد باهات ازدواج می كنم. حرفهایی كه خیلی بهم بر می خوره انگار من ایشون رو پسندیدم و الان فقط منتظرم ایشون تائید بدن.یه بار كه پست می ذاره و باهم حرف می زنیم 10 روز بعد دوباره یادش میام شروع میكنه به پیام دادن . احساس می كنم نمی تونه تصمیم بگیره لطفا بهم بگید با همچین آدمی چطوری باید برخورد كرد كه زودتر تعیین تكلیف بشه. دوست ندارم درگیر رابطه عاطفی بشم.سپاسگزارم
ارزو
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۴۱ - ۱۳۹۶/۰۳/۳۱
۰
۰
سلام، من با اقایی آشنا شدم كه برای ازدواج مناسب هستن، تنها مشكلی كه هست ایشون ١٢ سال از من بزرگ تر هستن، با خودم فكر میكنم من ٢٥ سالمه و ممكنه مورد های بهتری برام پیش بیاد، همش ترس از این دارم كه بعدا پشیمون شم و حسرت بخورم ، اما از اون جایی كه موقعیت ایشون مناسب هست تو یك دوراهی گیر كردم و تنها نقطه منفی كه تو ایشون دیدم همین تفاوت سنی است، تا حدودی هم ترس از تعهد دارم و فكر میكنم سنم برای ازدواج یه كم زوده، ممنون میشم راهنماییم كنید
فرانك
Iran (Islamic Republic of)
۱۶:۴۹ - ۱۳۹۶/۰۳/۳۱
۰
۰
سلام, من متوجه شدم همسرم تو شبكه های اجتماعی مدل های خانم خارجی را دنبال میكنن و پایین عكساشون كامنت میذارن, كامنت قلب و....نمیدونم باید با این قضیه چه جوری كنار بیام خودم اصلا به روشون نیاوردم ولی حس خوبی نسبت به این قضیه ندارم, چیكار كنم؟!
ماندانا
Iran (Islamic Republic of)
۱۷:۳۱ - ۱۳۹۶/۰۳/۳۱
۰
۰
سلام و وقت بخیر, حدود چند ماه است با آقایی كه به محل كارم رفت و آمد داشتن آشنا شدم. ایشون خیلی برخورد خوبی داشتن و با شخصیت هستن. من كلا اهل دوستی نیستم و كلا به فكر سرنوشت و آینده هستم و دوست دارم اگر وارد رابطه ای میشم و با هم به تفاهم رسیدیم به ازدواج ختم شه. من یه دید مثبت داشتم نسبت به این آقا وقتی ایشون از من شماره خواستن واسه یه موضوع كاری بهشون دادم, چند وقت بعد پیامك دادن خیلی رسمی و مودبانه با من صحبت كردن و یكی دوبار هم بیرون رفتیم. منم بهشون گفتم من اهل دوستی نیستم و هدفتون از این رابطه چیست؟ ایشونم گفتن فعلا باید درمورد ازدواج فكر كنن, من خیلی مودبانه خواستم كه دیگه به من پیام ندن ولی ایشون هنوز پیام میدن و هر بار كه من بهشون میگم میگن تو اشتباه میكنی.من دوستت دارم و غیره البته من باور نمی كنم چون كلا نسبت به اول آشنایی سردتر شدن ولی باز پیگیر هستن كم و بیش. درمورد كار و خانوادشون این ها هم اطلاع دارم....من سی سالمه و ایشون سی و پنج ساله, یعنی شرایط ازدواج رو هم دارن, می خواستم بدونم باید چیكار كنم دوست ندارم تو رابطه ای كه آیندش مشخص نیست بمونم...
یاس
Iran (Islamic Republic of)
۱۸:۲۳ - ۱۳۹۶/۰۴/۰۱
۰
۰
28 سالم فوق دارم و كارمند هستم اما نزدیك 11 ساله با خواهرم داریم مجردی زندگی می كنیم. فقط یه خواهرم با مادرم و بقیه خواهرم با بقیه خواهرم زندگی می كنن. من 6 تا خواهردارم كه 3 تاشون ازدواج كردن و بقیه نه. از 15 سالگی هرچی خواستگار داشتم مامانم همه رو رد می كرد كه باید بیان خواستگاری خواهر قبل خودت. مامانم اصلا به من علاقه ای نداره از 15 سالگی خودم كار كردم درس خوندم دانشگاه رفتم و الان كارمند بهترین ارگان دولتیم .اما مامانم اصلا ازمن خوشش نمیاد . شاید باورتون نشه اما سه ساله باهام حرف نزده . فقط چند وقت یه بار به خواهرم میگه این اخرش گندی بالا میاره و باید بفرستنش فاحشه خونه. من تنها دختر چادریشم اما مامانم همیشه به من انگ فاحشه بودن را میزنه . من بچه آخرم و حتی بارها شنیدم به خاطر دختر بودنم مامانم اصلا من رو نمیخواسته حتی دوبار خواسته من رو به كسی دیگه بده. من همیشه تو مسابقات قرآنی تا المپیاد رتبه آوردم تا شاید بهم افتخار كن حتی تو دانشگاه رتبه 3رقمی بودم اما مامانم فقط به فكر خواهرای دیگم است.
خسته شدم از این همه نقش بازی كردن. من مجبورم همیشه شاد باشم بخندم حتی دروغ بگم تا كسی نفهمه من با خانواده م زندگی نمی كنم. حتی تو خونه كسی با من حرف نمیزنه . جرات ندارم تو خونه غذا بخورم. هفته ای یه بار حموم میرم . خواهرم نمیذاره تو حموم لباس بشورم. جرات ندارم تلویزیون ببینم .ساعت 8 شب كه میام خونه میرم تو اتاق تا فردا صبح.
هر خواستگاری كه برام اومد حتی الان كه خواهرم 33 سالشه مادرم باز میفرسته برا اون.
نه خانواده ام دوستم دارن نه آرامش دارم نه گردش
زندگیم شده كار كار كار كار و دروغ برای حفظ آبرو.
از افسردگی و تنهایی خسته شدم . هر چه دعا می كنم مستجاب نمیشه .
فقط آارزوی مرگ دارم.
من تموم چیزایی كه یه دختر داره دارم اما همه قبولم دارن الا خانواده ام . تو محیط كار برای همه سوال شده كه چرا ازدواج نمی كنم .چند تا همكارا برا اقدام كردن اما من هربار ترسیدم.
به نظرم تنها راه حل من مردن
عطیه
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۳۲ - ۱۳۹۶/۰۴/۰۲
۰
۰
سلام من دختری ۲۵ساله هستم كه سه سال است با پسری هستم كه هردو عاشق همیم اما تا مدتی به خاطر نداشتن كار، ایشون نتونست بیاد خواستگاریم اما حالا ۸ ماهه كه هردو پرستاریم اما خانوادش راضی نمیشن.خانواده من درجریانن و راضین چون من دوسش دارم اما خانواده اون بامخالفتشون زندگی رو به كاممون زهركردن...توروخدا كمكم كنید...دارم دیوونه میشم
حمید كلباسی
Iran (Islamic Republic of)
۲۰:۵۱ - ۱۳۹۶/۰۴/۰۲
۰
۰
ما برون را ننگریم و قال را / ما درون را بنگریم و حال را ( مولانا )
هر چند زیبایی و تناسب اندام از پارامترهای مهم برای ازدواج است اما دیانت و نجابت و درك و فهم و مسئولیت پذیری و شغل و تحصیلات و اصالت خانوادگی بسیار مهمتر از زیبایی ظاهر است . صورت زیبای ظاهر هیچ نیست / ای برادر ، سیرت زیبا بیار
میترا
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۰۵ - ۱۳۹۶/۰۴/۰۴
۰
۰
سلام . منم یه خواستگار دارم متوجه شدم بیش از هشتاد درصد لایكاش مدلای خانم هستن و پایینش هم كامنتای قلب و....میذارن . به نظرتون بعدا امكان خیانت ایشون هست؟! تصورم در مورد ایشون عوض شده یه مقدار, چیكار كنم.
ی زودرنج
Germany
۲۳:۴۹ - ۱۳۹۶/۰۴/۰۵
۰
۰
سلام خسته نباشید....
نمیدونم از كجا شروع كنم.خسته شدم از خودم.
خیلی زودرنجم خیلی.
با كوچكترین چیزا كه واقعا خنده داره ناراحت میشم. خودمم ی وقتایی خجالت میكشم میگم واقعا همچین چیزی ناراحتی داره؟فرضا دوستم میگه پروفایلت زشته ناراحت میشم. مامانمم نگرانه میگه تو اگه ازدواج كردی میخوای چیكار كنی؟مشكلات بزرگتر از اینا هست كه اینا در برابرش بچگانس....خودمم ی مدت بگذره میگم واقعا از این چیز ناراحت شدم؟
بعد از ناراحت شدنمم باید با یكی حرف بزنم حتما.فرضا خودم میدونم خب هر كی هر چی دوست داره میذاره پروفایلش اما حتما اینو باید یكی بم بگه. شوهر خواهرمم میگه اینا چیزایین كه ناراحت میشی ؟اینا كه خیلی كوچیكن پس بعدا میخوای چیكاركنی میگمش كوچییییكن؟
واقعیت همه میدونن من خیلی زودرنجم. و لوس میدوننم.چون بچه ی اخرم هستم. خودم۱۶ساله هستم.و ی خواهر و برادر دیگه دارم(خواهرمم خیلی زودرنجه)
امیدمو از دست دادم.فك نكنم این عادت تغییر كنه. با من میمونه:'(
پری
Iran (Islamic Republic of)
۱۸:۰۷ - ۱۳۹۶/۰۴/۰۶
۰
۰
سلام وقت بخیر. من دختری سی ساله هستم. از بچگی دچار مشكلات شنوایی شدم. ولی نذاشتیم جز خانواده این مشكل رو بفهمن و تنها عده محدودی می دونن. لطفا نگین كه این مشكلی نیست و نباید پنهان كنی و ... چون به هر حال نقصه و مردم ضعف چشم بهش نگاه نمی كنن! نمی دونم وقتی خواستگار میاد باید بهش بگم یا نه یا اگه باید بگم در چه مرحله ای باید گفت. چطور باید گفت كه طرف پشیمون نشه... لطفا راهنماییم كنید چطور اعتماد به نفسم رو بالا ببرم. ممنون
رز
Germany
۲۲:۳۱ - ۱۳۹۶/۰۴/۰۷
۰
۰
سلام.من به تازگی وارد ۱۶ سالگی شدم. خیلی سخت خرید می كنم....هر وقت مانتو كفش یا هر چیز دیگه بخرم حتی با ذوق وقتی میام خونه اون ذوق تموم شده و حتی پشیمون میشم از خریدش. مدام از همه میپرسم قشنگه ؟واقعا خوبه؟ولی اون ذوق موقع خرید رو ندارم.
مادرم به قول خودش پلاستیكم میخره ذوق میكنه اما من طلا خریدم اونم چیزایی كه دوست داشتم و اصرار داشتم كه بخرم ولی رسیدم خونه خیلی خوشحال نبودم با اینكه مامانم میگه قشنگن اگه نبودن كه نمی خریدم. از این حسم بدم میاد. ایا میشه مشكلم رو حل كرد؟
مادر
Germany
۰۱:۵۲ - ۱۳۹۶/۰۴/۰۸
۰
۰
سلام خانم دكتر دختر من24ساله است و انترن پزشكی دانشگاه تهران مه پزشكی است. از درس خواندن خسته است وهمیشه تنهاست. قیافه اش همه می گویند زیباست اما با پسر برای ازدواج تا به حال دوست نبوده .همیشه به او گفته ام نجابت شرط اول است اما دوستانش كه با چند نفر روابط هم داشتند بالاخره ازدوا ج كرده اند. همیشه می گوید من فقط درس باید بخوانم. فقط یك مورد پسری خوشش آمده كه او نمی خواهد. خیلی دارد افسرده می شود. نمی دانم چه كار كنم یعنی اگر دختری با پسر دوست نشود باید افسرده شود وكسی او را برای ازدواج نخواهد دختر من شرایط قیافه اش خاص است وكمی یا شایدم زیاد مغرور است من در سطح متوسط پولدارم خواهش می كنم به من ودخترم كمك كنید ضمنا بسیار سخت گیر است حتما باید خواستگارش درس خوان با رتبه تك رقمی و قد بلند بالای180با معدل خیلی بالا باشد واقعا چه كنم؟
m.l
Iran (Islamic Republic of)
۰۷:۱۵ - ۱۳۹۶/۰۴/۰۸
۰
۰
سلام. خانم دكتر من یه هفته ای هست كه عقد كردم، كار شوهرم آزاده( میوه فروشی) و درس میخونن احساس میكنم كه همه دارن در رابطه با همسرم به دید بدی نگاه میكنن. خیلی حرفای مردم برام اهمیت زیادی پیدا كرده هركاری میكنم كه به حرفاشون فكر نكنم نمیشه. احساس میكنم زیر ذره بین قرار دارم و حالا كه ازدواج كردم همه دارن در رابطه با من حرف میزنن. همسر من خیلی خوبه و مهربون .خودم عاشقشم هرچیزی كه دلم بخواد برام همون ساعت آماده میكنه .دوستش دارم اما چون تو خانوادمون همه كارمند هستند احساس میكنم من خیلی پایین اومدم . همسرم ماشین نیسان داره دوست ندارم بیاد منو از جلو در خونه سوار كنه ببره. چون فكر میكنم همه همسایه ها كارو زندگیشونو گذاشتن كنار فقط دارن به من و ماشین همسرم نگاه میكنن. نگرانم این موضوع به آینده و سرنوشتم لطمه بزنه. چیكار كنم كه حرفای مردم برام اهمیت كمتری داشته باشه لطفا كمكم كنین
F. F
Sweden
۱۵:۲۵ - ۱۳۹۶/۰۴/۰۸
۰
۰
سلام
من دختری هستم 15ساله مدتی است مادرم با مردی ازدواج كرده كه این آقا از نظر فرهنگی خیلی با ما فرق داره این اقا شكاك, متعصب و خیلی بد دهن هستند .هر روز هم به من گیر میده من رو با حرفاش اذیت میكنه .من تحت فشار روحی شدیدی هستم. واقعا نمیدونم باید چطور با این اقا رفتار كنم .لطفا كمكم كنید.
ح . ش
Iran (Islamic Republic of)
۱۵:۱۰ - ۱۳۹۶/۰۴/۱۵
۰
۰
سلام ، من دختری 28 ساله هستم هیچ كس دوستم نداره. هیچ خواستگاری نداشتم انقدر دخترای فامیل خطا كردن. همیشه به خاطر اونا سركوفت شدم .نتونستم عاشق بشم .همه دخترای فامیل ازدواج كردن . هر پسری هم بهم نگاه كنه چون قبلا عادت كردم كه به هیچ پسری نگاه نكنم الان هم نمی تونم نگاه كنم و باهاش حرف بزنم .احساس می كنم می خواد با آبروم بازی كنه .من خیلی مادرم رودوست دارم .همیشه كف پاشو بوس می كنم كه واسم دعا كنه ولی دعام نمی كنه . همیشه سرزنشم می كنه فقط پسراشو دوست داره خسته شدم از زندگی نمی دونم چكار كنم خیلی تنهام تو را خدا كمكم كنید ممنون.
غ .گ
Iran (Islamic Republic of)
۰۰:۴۳ - ۱۳۹۶/۰۴/۱۶
۰
۰
سلام دختری هستم 28 ساله قدم كوتاه خیلی معمولی هستم تا حالا هیچ خواستگاری نداشتم بهم پیشنهاد دادن ولی میگن باید چند سال با هم دوست بشیم منم خوشم نمیاد با پسرا دوست بشم .....................الان نمی دونم چكار كنم تا فراموش كنم .لطفا كمكم كنید.
g.g
Iran (Islamic Republic of)
۰۱:۰۵ - ۱۳۹۶/۰۴/۱۶
۰
۰
سلام به خاطر خدا كمكم كنید. دختری 29 ساله ام. هیچ كسی دوسم نداره همه رفیقام ازدواج كردن. هر وقت می بینمشون از خودم بدم میاد .خجالت می كشم یه جوری نگام می كنن انگار خدا فقط مال اوناست. از خانوادم می ترسم با پسرا باشم یه داداش دارم خودش صد تا دوست دختر داره ولی اگه من با پسر باشم صد تا حرف بد وب یرا بهم میگه. تا حالا نتونستم با هیچ پسری باشم. یه بار یه پسر بهم زنگ زد نتونستم باهاش حرف بزنم .بهش پیام دادم اونم اصرار می كرد كه حرف بزنم گفتم نمی تونم . رفت . آخه این انصاف خدا جون،همیشه هر وقت یكی ازدخترای فامیل ازدواج می كنه خونه ما دعواست سرزنش كردن و سركوفت كردن ما دخترا . تا اون موقع كه پسرا بهم نگاه می كردن از ترس خانوادم نمی تونستم جوابشون بدم .عاشق بشم .حالاهم چون سنم زیاد شده آزادم كردن چون هیچ كس محلم نمیذاره .خسته شدم از این زندگی دوست دارم بمیرم خدایا گناهمون چیه دختریم .محض رضای خدا كمكم كنید .چكار كنم تا خواستگار داشته باشم .
سارا
Germany
۰۲:۲۰ - ۱۳۹۶/۰۴/۱۶
۰
۰
سلام....من یه مشكل دارم كه امیدوارم با كمك شما رفع شه.من خیلی جاها میدونم چه عكس العملی باید داشته باشم . میدونم چی باید بگم .میدونم چیكار باید بكنم. میدونم نباید فلان جا حرص بخورم یا.....اطرافیان ناراحت میشن به خوبی كمكشون میكنم اما برای خودم این حرفا یه ذره هم ارزش نداره.یعنی چه طور بگم. بهشون عمل نمی كنم. برای رفع مشكلم گفتم روانشناسی بخونم اما بعدش كه فكر كردم گفتم میترسم روانشناس شم دیگران انتظار داشته باشن مشكلاتمو رفع كنم ولی نتونم..یا خیلی چیزای دیگه. اصلا روانشناسی میتونه كمكم كنه(اینم بگم علاقه دارم)؟چیكار كنم كه ارادم بیشتر شه. عملم بیشتر شه و این مشكلم رفع شه.باتشكر از مشاوره های خوبتون.خدا قوت
زهرا
Iran (Islamic Republic of)
۰۳:۱۸ - ۱۳۹۶/۰۴/۱۷
۰
۰
سلام,من دختری٢۵ساله هستم از خانواده ای پرجمعیت.خواهرام همه تو سن كم ازدواج كردن والان همه فكر میكنن سن من دیگه خیلی رفته بالا.من بشدت ادم احساساتی هستم ویك بارتوی عشق شكست خوردم. حدود یك سال و نیمه با پسریآشناشدم كه بتونم عشق سابقم رو فراموش كنم ولی تا به خودم اومدم دیدم واقعا اون عشق نبوده. الان معنی واقعی دوست داشتن رو می فهمم,پسری كه الان باهاشم میدونم واقعا دوستم داره ولی اشتباه من اینجابود كه احساسمو كامل دراختیارش گذاشتم و اون خیالش راحته من هیچ جوره تركش نمی كنم.به همین خاطربرای ازدواج اقدامی نمیكنه میگه هنوز دوس ندارم ازدواج كنم ،ولی اگه ازدواج كنم فقط تو مد نظرمی. الان بااینكه تقریبا شرایط ازدواج رو داره متاسفانه هیچ اقدامی نمیكنه و از طرفی هم من نمیتونم ولش كنم. واقعا به مرز جنون رسیدم. از طرفی زخم زبون اطرافیان برای ازدواج نكردنم.از طرفی هم بیخیالی اون برای ازدواج.قابل ذكره خواستگار زیاد دارم ولی من فقط و فقط فكرو ذهنم روی این آدمه.
ایرج علمداری
Iran (Islamic Republic of)
۱۰:۵۱ - ۱۳۹۶/۰۴/۱۷
۰
۰
با عرض سلام و خسته نباشد . میخواستم در رابطه با خارش شدید پوست بدلیل گزیدن حشرات اطلاعاتی كسب كنم و داروهای طبیعی ونه شیمیایی جهت درمان را معرفی نمائید . باتشكر
tanha
Iran (Islamic Republic of)
۱۵:۴۷ - ۱۳۹۶/۰۴/۱۷
۰
۰
سلام خانم دكتر من پسری 25ساله و كارمند بانك هستم . مشكل مالی ندارم ولی تو انتخاب همسر مشكل دارم .چكار باید بكنم. باتشكر.
g.g
Iran (Islamic Republic of)
۰۱:۴۵ - ۱۳۹۶/۰۴/۲۰
۰
۰
سلام خانم دكتر كامرانی با تشكر از راهنمایی خوبتون .خانم دكتر آخه من چكار كنم وقتی بهم اجازه كار در بیرون رو نمیدن واقعا بریدم خیلی وقتا بهم فشار می یاد كه خودم خلاص كنم ولی پشیمون میشم . خسته شدم از این همه حرفا و مسخره كردن دوستام و نگاهاشون . چه جوری افسردگی و یاس رو كنار بگذارم وقتی بهم میگن رفیقات سه تا بچه دارن رفتن سر خونه زندگی . دانشگاه شهر خودمون بودم نمیدونستم چه جور میام و چه جور میرم از ترس و استرس، دست به هر كار می زنم نصفه نیمه رهاش میكنم . چه جوری اعتماد به نفس داشته باشم وقتی كلی حرف بهم میگن . وقتی از خودم دفاع می كنم كتكم می زنن میگن زبونت دراز . مجبور هیچی نگم . ممنونم از كمكتون امیدوارم یه راه حلی واسم پیدا كنید
ساناز
Iran (Islamic Republic of)
۰۲:۰۷ - ۱۳۹۶/۰۴/۲۰
۰
۰
سلام خانم دكتر كامرانی خسته نباشید
من دختری 29 ساله ام. دو سال قبل یه پسر اومد تو زندگیم در حد دو روز .وقتی خودشو معرفی كرد شغلشو دوست نداشتم .صافكاره .بهش جواب رد دادم . امسال متوجه شدمكه مشخصاتی كه بهم داده دروغ بوده. دوباره بهم پیشنهاد داد ولی بهم گفته قبلاً ازدواج كرده یه دختر 2 ساله داره. زنشو نمیدونم طلاق داده یا فوت كرده . گفتم چرا اسم زنت تو شناسنامت نبود میگه ثبت نكردم. من حرفشو باور نمیكنم . من بهش گفتم نمیتونم دختر دیگران رو قبول كنم . اصرار داره باهاش حرف بزنم اما قبول نكردم . نمیدونم چكار كنم بدونم راست میگه یا دروغ .چه جوری بهش بگم از حرفام ناراحت نشه . ممنون میشم اگه راهنمایی كنید . زود جوابم بدین .
tanha
Iran (Islamic Republic of)
۰۹:۳۵ - ۱۳۹۶/۰۴/۲۰
۰
۰
سلام خانم دكتر . ممنون از اینكه زود جوابمو دادید ولی من نتونستم خوب منظورمو برسونم من منظورم از اینكه تو انتخاب همسر مشكل دارم اینه كه نمیتونم به دخترا اعتماد كنم ، چون خودم با دخترای زیادی دوست بودم الان نمیتونم به دختری برای ازدواج اعتماد كنم . میدونم مشكل از منه كه همه رو به یه دید میبینم.من فقط دخترعمومو میخواستم كه واقعا عاشق همدیگه بودیم ولی مادرش نذاشت كه به هم برسیم به یه نفر دیگه شوهرش داد. بعد از اون قضیه دیگه از زن گرفتن زده شدم. نمیتونم به دختری اعتماد كنم .الانم چند ماهه استخدام بانك ملت شده ام. خانوادم خیلی برای زن گرفتن بهم فشار میارم چون بچه اول خونه هستم. مرسی از لطفتون.
كوثر
Germany
۱۹:۳۶ - ۱۳۹۶/۰۴/۲۰
۰
۰
سلام خسته نباشید....یه خواهر دارم كه دو تا بچه داره. دومی جدیدا بدنیا اومده و اولی ۶سالش است. خواهرمم طبق رسوم و برای كمك كردن بهش اومده پیش ما. خواهر زادم به شدت بچه رو دوست داره ولی بد میگیرتش لج كرده. من كه خاله اش باشم تا میگیرمش میاد میگه نه باید دست من باشه یعنی نه تنها من به همه حساسه.
هر كی بچه رو میگیره میره تو سر و صورتش نمیذاره بقیه ببیننش. عكس میخوام ازش بگیرم میگه منم باید تو عكس باشم.محبت كافی بهش میكنیم.در كنار هدیه به بچه خانواده اونا و ما بهش كادو دادیم كه حسودیش نشه. اما خب به خاطر سنش مسلما بلد نیست بچه رو بگیره.باهاش بازی میخواد كنه ولی یه جوری دستاشو میگیره .ما هر لحظه نگرانیم بچه دور از جون چیزیش شه.مهمونا هم تعجب كردن.
نمیدونم چیكارش كنیم. به نظرتون حسودیش شده همبازی میخواد یا چی؟ (میدونم ممكنه رفتارای منم اشتباه باشن اما واقعا عصبانیم میكنه)مامانشم همه جوره بهش میگه با مهربونی با عصبانیت.اخه واقعا حرص در میاره. بچه كوچیكه و ضعیف. چی بهش بگیم درست شه؟
خیلی ممنون از سایتتون
لیلا
Iran (Islamic Republic of)
۱۷:۰۵ - ۱۳۹۶/۰۴/۲۱
۰
۰
سلام
من خانمی ۳۲ هستم. من عادتی دارم كه مرا بسیار اذیت میكند.وقتی با همكاران،خانواده یا دوستان صحبت میكنم مدام نگران هستم كه كسی از حرفم رنجیده باشد . به همین دلیل بعد از بحث ها و صحبت ها وقتی احساس میكنم شاید این حرفی كه زدم فلانی را ناراحت كرده میروم از آنها میپرسم ناراحت شدی این موضوع برایم زیاد اتفاق افتاده یا همكاری داشتم میخواست ضامن وامش شوم شناخت زیادی از او نداشتم از طرفی اگر برای او ضامن‌میشدم نمیتوانستم برای وام‌پدرم ضامن شوم بعد از پاسخ منفی به او چند روز ذهنم ناراحت بود .
خیلی نگران ناراحت شدن اطرافیانم هستم .این موضوع اذیتم میكند.
ابوالفضل
Germany
۱۹:۰۷ - ۱۳۹۶/۰۴/۲۳
۰
۰
سلام
مردی هستم 32 ساله. نزدیك به سه سال است ازدواج كرده ام. اختلاف سنی ما حدود 9 سال است. البته قابل ذكر است همسرم از نظر توان برخورد و رفتاری این اختلاف را با بنده ندارد.
بنده با همسرم یك سری مشكلات دارم. مهمترین آن این است كه هر گاه با ایشان مخالفتی می كنم. ایشان دعوا راه می اندازد و ناراحت می شود. به عبارتی قهر می كند. اگر به رفتارش و طرز برخوردش هم اعتراض كنم در كلام اول می گوید «طلاقم بده برو. من از خدام هست كه تو طلاقم بدی و بری. آزاد میشم واین حرفا».
خب این حرف مرا بهم می ریزد و واقعا من را ناراحت می كند. از طرفی اصلا از من حرف شنوی ندارد. من حقیقتش از علاقه اش به خودم مشكوكم. نمی دانم واقعا به من و زندگیش علاقه دارد یا نه؟ و طرز برخورد با او را وقتی حرف از طلاق می زند را نمی دانم.
خیلی دوست داشتم در این زمینه من را راهنمایی كنید.
بی نام
Iran (Islamic Republic of)
۲۳:۰۸ - ۱۳۹۶/۰۴/۲۳
۰
۰
سلام خانم دكتر ، من دختری هستم كه دلم شكسته. خیلی تنهام .نمیدونم چكار كنم كه مثل اول بشم. شب و روز من شده اشك هر كاری كه شروع می كنم نصفه نیمه رهاش می كنم .فكرم همش مشغوله. دارم داغون میشم.لطفا راهنماییم كنید.
كوثر
Germany
۱۶:۱۱ - ۱۳۹۶/۰۴/۲۴
۰
۰
خانم كامرانی ممنون كه پاسخ دادید ولی متوجه نشدم وقتی بچه رو اذیت میكنه بد میگیره یا دست و پاشو بیش از حد میكشه چی بهش بگیم....
در رابطه با كمك هم همین كار رو كردیم قبلا و میكنیم.برای شیشه آوردن لباس و از این قبیل ازش كمك میخوایم. خواهرمم گاهی بغلش میكنه بهش محبت میكنه اما به محض اسم آوردن بچه یا رفتن پیش اون سریع میره سمت بچه و بوسش میكنه و میره تو صورتش.منم خیلی باهاش بازی میكنم مامانم رفت بیرون و براش بازی فكری و سی دی خرید خیلی ذوق زد اما چه فایده. باهاش منچ بازی میكنم. خط نقطه هر چی كه بگین. ولی لجباز شده. مثلا میگه تا من شش نیارم نباید بازی كنی.یعنی همه به خاطر اومدن بچه است؟
چیكار كنیم كه حس بدی به برادرش نداشته باشه؟
ممنون
غزل معروفی
Iran (Islamic Republic of)
۲۱:۰۹ - ۱۳۹۶/۰۴/۲۴
۰
۰
باسلام،
پدرم میخواد در مراسم مهر بری گرفتن حق طلاق رو هم مطرح كنه و از خانواده داماد درخواست كنه كه حق طلاق رو هم به من بدن، حالا من در مورد نحوه درخواست و بیان این مطلب راهنمایی میخواستم، چه جوری بیان بشه بهتره چون خیلی وقتها طرف مقابل میگه هنوز شروع نشده حرف طلاق نزنید و از این جور صحبت ها
میخواستم راهنماییم كنین كه چجوری مطرح بشه كه احتمال موافقت خانواده داماد و داماد بیشتر باشه و هم اینكه وجهه بدی نداشته باشه مطرح كردن این مطلب
ممنون
مریم
Iran (Islamic Republic of)
۰۹:۲۸ - ۱۳۹۶/۰۴/۲۵
۰
۰
سلام، سوالی خدمتتان داشتم، درست است كه می گویند اگر می خواهید بدانید مردی چطور است ببینید پدر ان مرد چگونه است؟
غزل معروفی
Iran (Islamic Republic of)
۱۳:۵۶ - ۱۳۹۶/۰۴/۲۵
۰
۰
با سلام
ممنون از پاسختون
از نظر شرایط و فرهنگ جوری هست كه من بتونم خودم با داماد در مورد حق طلاق صحبت بكنم، ولی باز هم نمیدونم از تظر جمله بندی دلایل و لحن صحبت چه جوری باید مطرحش كنم .ممنون میشم بازم راهنماییم كنید
طلسم شده
Iran (Islamic Republic of)
۱۴:۲۹ - ۱۳۹۶/۰۴/۲۵
۰
۰
سلام من 27 سالمه . از 18 سالگی تا امروز بیش از 50 مورد خواستگار داشتم اما نمیشه احساس می كنم طلسم شدم .حتی یه مورد دو روز قبل از عقد بهم خورد و دو مورد دیگه سر مهریه. واقعا نمی فهمم علتش چیه .شغل تحصیلات و خانواده خوبی دارم واقعا خودمون تو علتش موندیم .خیلی ها همون جلسه اول بعد از دیدار ظاهری بهم میخوره .بقیه موارد جلسه دوم و سوم .نمی فهمم علتش چیه .كجای كار و رفتارمون اشتباهه كه نمیشه. واقعا هم خودم ،هم خانوادم خسته شدیم. مواردی كه هم سطح من هستن از نظر مالی و تحصیلی و شغلی منو نمی پسندن اما كسانی كه از همه نظر پایین ترن قبول میكنن. احساس میكنم به خاطر چهره معمولیه منه . هرنوع ختم و چله و نذری هم انجام دادم ولی انكار طلسم شدم یا قسمت ازدواج ندارم .
z
Germany
۲۱:۰۰ - ۱۳۹۶/۰۴/۲۵
۰
۰
خانم كامرانی دیگه خسته شدم. ۱۶سالمه. مدتیه مادر و خواهرم به من گیر دادن البته اینجور بودن ولی بدتر شده. هی كه بهشون میگم هیچ آدمی ایده ال نیست.چرا انقدر گیر میدین. ۲۴ساعت گیر دادن به من....هر كمبودی دارم مدام بهم میگن.منم عصبی شدم دیگه. چرا همه رو با هم میگین. گیر دادن به چاقیم كه ما به فكر توییم.گیر دادن به سلیقم كه سلیقت بده. گیر دادن كه اشپزی بلد نیستم. همشم میگن به فكرتیم كه میگیم. اما همه چیز از خواهرم شروع میشه. مدام تو سرم میكوبن.بابا خب بذارین یكی یكی.همه تو سرم میكوبن.هیچ انرژی برای تغییر كردن ندارم. گاهی حرفاشون راسته گاهی هم نه.
من زود رنجم...اعتماد به نفسم نسبتا پایینه. جدیدا هم چند كیلو اضافه كردم و تپل شدم...برنامه خوابم بهم ریخته و ساعت سه میخوابم و دوازده یك بیدار میشم. آشپزی هم بلد نیستم. اینا ایراداییه كه جدیدا گیر دادن بهش.
قصد رفتن به مشاور دارم ولی فعلا نمیتونم. اگه خدا بخواد احتمالا ماه دیگه برم. ولی خواهش میكنم ازتون كمك كنید نمیكشم دیگه. مدام جارو میكشم .ظرف میشورم .اشپزخونه رو تمیز میكنم.كمك میكنم.مهمون میاد همه كارا با منه.گذاشتن لباسا تو لباسشویی و چایی درست كردن همیشه با منه سفره جمع كردن همیشه با منه. درسته كارای سختی نیستن اما هر كسیم جای من باشه بهش بگن تو هیچكدوم از این كارارو نمیكنی خسته میشه. اما گیر دادن به نیمه خالی لیوان و نیمه پر رو نمیبینن. دیگه حال و حوصله هیچی رو ندارم.راستی اینم بگم همیشه آدم خوبه خواهرمه ولی نود درصد اونه كه تیكه میندازه كه مامانم گیر میده.
یلدا
Iran (Islamic Republic of)
۰۹:۲۸ - ۱۳۹۶/۰۴/۲۶
۰
۰
با سلام
خانمی متاهل، شاغل و دارای یك فرزند هستم.
من در رابطه با خانواده همسرم خیلی دچار افكار منفی می شوم. البته باید اضافه كنم این افكار بعد از این كه حرفی می زنند كه مرا می رنجاند پیش می آید. مثلا در مورد جهیزیه ام نظر می دهند كه فلان چیز خوب نیست یا فلان چیز را نداری. من در ذهنم تصور می كتم فلان مطلب را در مورد جهیزیه خواهند گفت و من فلان جواب را خواهم گفت. گاهی ضربان قلبم تند می شود. با این كه این افكار هرگز اتفاق نیفتاده اند ولی من دچار اضطراب می شوم و حتی گاهی موقع ملاقات با آنها استرس دارم. كنترل افكارم برایم سخت شده است.
مادرشوهرم اصرار دارد به من بفهماند جاری كوچكترم خوب تر است و حتی در حضور او گاهی مطالبی در طرفداری از او می گوید و از او تعریف می كند. گاهی در خانه هنگام آشپزی یا هر كار دیگه ای به ذهنم خطور می كند در حضور او مرا دوباره تحقیر خواهد كرد و استرس می گیرم. در واقع یك پیش زمینه ای هست و من آن را در ذهنم بزرگ می كنم.
همسرم دانشجوست و در تمامی این سال ها از نظر مالی من خیلی حمایتش كردم . از این كه برای این مطلب قدر و منزلتی قائل نیستند بسیار دلم می شكند.
من خیلی كم توقع بودم و مراسم عروسی بسیار ساده ای داشتم ولی برایشان ارزشی ندارد. البته همسرم همیشه قدردانی می كند.
این استرس روبه رو شدن و ترسی كه به وجود آمده بسیار اذیتم می كند.
سرباز
United Arab Emirates
۱۲:۱۰ - ۱۳۹۶/۰۴/۲۷
۰
۰
سلام خدمت خانم كامرانی

مدتی میشه حس پوچی بهم دست داده ! با این كه محل خدمتم عالیه و تایم اداری داریم،اما نمیدونم چی شده
روزا تكراری میشن برام ! حس خستگی ، كلافگی ، بی حوصلگی ، عصبی بهم دست داده و این چیزا خسته كننده شده برام.
ساناز
Iran (Islamic Republic of)
۰۱:۴۸ - ۱۳۹۶/۰۴/۳۰
۰
۰
سلام شوهر من یك هفته است افسردگیش تشدید شده ودست به خودكشی وخودزنی زده. البته قبلا دارویی مصرف نكرده حتی حاضر نشده به روان پزشك مراجعه كنه. لطف كنید بگید چطور میتونم بهش كمك كنم.
تنهایی
Iran (Islamic Republic of)
۱۴:۲۰ - ۱۳۹۶/۰۴/۳۰
۰
۰
با سلام مجدد خدمت شما و با سپاس از اینكه در كنار عزیزان هستین . قبلا براتون توضیح دادم و یه اشاره مختصری میكنم با دختری قصد ازدواج داشتیم كه چهار سال انتظار كشید تا شرایط رو اوكی كنم برم سربازی و مع الذالك و قرار بر این بود تا تابستون با خانواده برم خواستگاری. الان كه همچین قصدی دارم میگه قصد ازدواج نداره و منو دیگه نمیخواد علتش رو میپرسم میگه تا اول تابستون منظورش بوده مهلتی كه داده .هر جور سعی میكنم راضیش كنم قبول نمیكنه . نمیدونم چیكار كنم .لطفا راهنمایی كنید ؟ ایا این رفتارها یعنی كلا منو نمیخواد یا هر احتمال دیگه ای میتونه داشته باشه . سپاس.
زهره
Germany
۲۰:۴۷ - ۱۳۹۶/۰۴/۳۰
۰
۰
سلام دختری هستم ۱۶ساله. متاسفانه اراده ضعیفی دارم و انگیزه ای هم ندارم.
قبل از شروع شدن تابستون كلی برنامه ریختم.حتی اونقدر زیاد بودن كه مجبور شدم از خیلیاشون بگذرم.
اما همزمان با شروع شدن تابستون یه قضیه ای پیش اومد كه حدود یه ماه تقریبا سرم شلوغ بود. الان كه رفع شده مدام امروز و فردا میكنم برا برنامه هام. چهار روز دیگه عروسی داریم. با خودم میگم بعد عروسی.ولی بعدش فكر كردم اخه دلیل از این چرت تر؟
هیچ انگیزه ای برای شروع برنامه هام ندارم. كلاس كه هر وقت میام ثبت نام كنم آخر هفته است. خلاصه از گشت و گذار تا دكتر رفتن و رژیم گرفتن و باشگاه و مطالعه و..... همه اینا هیچكدومو انجام ندادم. خسته شدم. خیلی بیكارم و وقتم همش با گوشی میگذره. حتی نمازمم قطع شده و پیشنویسای كتابای مدرسمو كه میخونم از الان تنبلی خوندنشونو دارم.
ازتون خواهش میكنم كمكم كنید
یاسین
Iran (Islamic Republic of)
۱۳:۴۷ - ۱۳۹۶/۰۵/۰۲
۰
۰
سلام سایت خیلی مفیدی دارین و تشكر بابت این كه با حوصله و عطوفت راهنمایی می كنین .
همسر من دمدمی مزاجه و هربار بدون هیچ دلیلی خیلی مهربان و یهو خیلی بد میشه خیلی صبوری كردم و همیشه با مهربانی در كنارش بودم و تو تمامی شرایط تنهاش نمیذارم تا اینكه حدود دو هفته به سفر كاری رفتم. وقتی برگشتم گذاشته رفته خونه مادرش. هر چقدر باهاش حرف میزنم فقط میگه دیگه حاضر به ادامه زندگی نیست .مات و مبهوتم .هیچ مشكل و دعوایی نداریم. كمتر از گل هم بهش نگفتم . چیكار كنم خیلی نگران خودش و زندگیمون هستم. دیگه نمیدونم چیكار كنم ؟
N
Iran (Islamic Republic of)
۱۵:۳۷ - ۱۳۹۶/۰۵/۰۳
۰
۰
سلام. من یه دختر دبیرستانی هستم كه پارسال انتخاب رشته هم كردم. ولی پسرفت شدیدی به خاطر عوض كردن مدرسه داشتم. كلاسمون شدیدا تنبلن.فقط چهار تا درسخون داشتیم كه اونم دوتاشون دارن میرن به خاطر اوضاع.سر و صدای زیادی دارن و شدیدا بی ادبن و احترامی برای معلمشون قائل نیستن. میخوام سال دوم خودمو تو این فضا نشون بدم چون میدونم استعداد و هوشی دارم. دقتم پایینه اما میتونم پیشرفت كنم.پیش نویس كتابامو گرفتم . گفتم یكم ازشون بخونم. شعرای ادبیاتو حفظ كنم و....
اما بازم تنبلی. اگر جور شد حتما به مشاور برای برنامه ریزی ،آخر تابستون مراجعه می كنم . اما برای تنبلی چیكار كنم ؟همش می گم از فردا.یه شعر كوتاه گذاشتم حفظش كنم از كتابمون اونم تنبلیم می شه.
شما چه راهكاری دارید؟
خیلی ممنون از سایتتون و شكیباییتون.
در دوراهی مانده
Iran (Islamic Republic of)
۱۰:۲۱ - ۱۳۹۶/۰۵/۰۴
۰
۰
باسلام و عرض تشكر و خسته نباشید.
دختری 30ساله لیسانس هستم دارای موقعیت شغلی خوب و خودم هم فردی باهوش هستم . دختری دست و پاچلفتی نیستم اما دارای اعتماد به نفس بسیار پایین هستم كه باعث از دست دادن خواستگارانم می شود چون خودم را دست كم می گیرم و سطح خودم را خیلی پایین می آورم. در تصمیم گیری ازدواج خیلی مشكل دارم طوری كه برای هرخواستگار باچندین نفر مشورت می كنم ونظرات افراد را می پرسم.
درحال حاضر خواستگاری دیپلمه دارم 39 ساله كه از لحاظ اخلاقی بسیار مورد پسندم است . اما مشكلی كه برایم ایجاد دودلی در ازدواج كرده است فاصله سنی و كم مویی و سفیدی مو ست و اینكه ایشان هرچه من می گویم قبول می كنند . اما كمی چهره اش به دلم نمی نشیند . می گویندوقتی عقد كردید مهرتان به دل همدیگر می افتد. البته ناگفته نماندحس بدی نسبت به ایشان ندارم.
ایشان فردی هستند كه فقط سركار رفته و كاركرده اند و از لحاظ مادی پس اندازی برای زندگی و یك ماشین دارند. نمی دانم چكار كنم .
خانواده ام می گویند سن ات بالا می رود و خواستگار بهتر نمی آید .
لطفا راهنماییم كنید ودر ضمن اگر مراكز مشاوره ای رایگان یا با قیمت مناسب سراغ دارید معرفی كنید با تشكر.
غزل معروفی
Iran (Islamic Republic of)
۲۱:۲۱ - ۱۳۹۶/۰۵/۰۴
۰
۰
من ٦ ماه هست با خواستگارم آشنا شده ام و تا الان نظر هر دومون مثبت بوده حالا قبل از نامزدی پدرم میخواد یه جلسه به صورت فردی با ایشون صحبت كنه در مورد حقوقی كه برای زن در زندگی قائله و جهت رفع نگرانی و به اصطلاح خودمون اتمام حجت كنه باهاش. حالا سوالم اینه چه صحبت هایی باید بكنه و به چه صورت باید این مسائل رو مطرح كنه.
مخالف
Germany
۱۳:۴۲ - ۱۳۹۶/۰۵/۰۵
۰
۰
سلام...جدیدا یه اخلاق بدی پیدا كردم.خانوادم چون با نظر من مخالفن همیشه منم لجبازی كردم كه منم همیشه باihتون مخالفم.الان اینجوری شدم كه هركی حرفی میزنه حتی اگه موافق باشم نظر دیگه ای میدم. مسلما اطرافیان میگن چرا همیشه مخالف همه هستی.اما از سر لجبازی بچگانه اخلاقم تغییر كرده چیكار كنم؟
ملیكا
Iran (Islamic Republic of)
۲۱:۱۳ - ۱۳۹۶/۰۵/۰۷
۰
۰
با سلام, مادری مهربان ولی عصبانی و تند خو دارم. ایشان كنترل گر هستند و چون پدرم در برابرشان كوتاه آمدند و شخصیتی منفعل دارند لذا از ما هم توقع دارند اینگونه باشیم. مادرم توقع دارند هر چیزی كه ایشان می گویند تایید كنیم و ما را لایق اینكه قدرت تصمیم گیری داریم و باید نظر بدهیم نمی دانند. با این شرایط من تحصیلاتم را به اتمام رساندم و مشغول به كار شدم, الان مساله ای كه مدتی است ذهنم را اشغال كرده ازدواجم است. مادرم حس مالكیت به بچه هایش دارد. ازدواجشان را به سختی می پذیرد. الان هر خواستگاری می آید سعی دارد با یك عیب و ایراد بیجا از ازدواج جلوگیری كند. البته طوری نشان می دهد كه من خیر و صلاحت را می خواهم ولی واقعادلایلش غیر منطقی است. البته یك مقداری از جداشدن من احساس ناراحتی می كند.احساس می كنم این وابسته بودنش دارد به ضررم تمام می شود وقرار است یك عمر مجرد بمانم به خاطر رفتارش.حتی خواستگارهایی كه بعد از مدتی نمی آیند به مامانم بدبین می شوم ذهنم درگیر می شود نكند كاری كرده باشد كه دیگر نیامدند. پیش مشاورم رفتم گفتند باید از در مهر و محبت وارد بشوم چون ممكن بهت ضربه بزند، چون این اخلاق را دارد. از طرفی نمی خواهم جلوش بایستم و تندی كنم.لطفا مرا را هنمایی كنید. برای ازدواجم خیلی نگرانم.
...
Iran (Islamic Republic of)
۲۳:۰۱ - ۱۳۹۶/۰۵/۰۷
۰
۰
باسلام من خیلی وقته میخوام بایكی مشورت كنم ولی راستش روم نمیشه بامشاور رودرروحرف بزنم . یك سال پیش بایه آقایی آشناشدم باهم قرارازدواج داشتیم خانوادم خبرداشتن ولی الان همه چیز بهم خورده ازطرف پسره چون همش این دست و اون دست كرد ورسمانیومد خواستگاری من .همه موقعیتای خوبم روازدست دادم ولی خیلی دوسش دارم. الان كه همه چیز بهم خورده خونوادم خیلی بهم سركوفت میزنن چون اوناازهمون اول راضی نبودن. همش همه میگن فراموش كن. نمیفهمن كه نمیشه فراموش كرد من واقعادوسش داشتم. دل هست. فرودگاه نیست كه من هرروز عاشق یكی بشم ولی سعی میكنم به حرف مشاوروخانوادم گوش بدم دوباره میخواد برگرده سمت من ولی من عكس العملی نشون ندادم .به نظرتون چیكاركنم خواهش میكنم راهنمایی كنید.
زیبا
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۳۲ - ۱۳۹۶/۰۵/۰۸
۰
۰
سلام خسته نباشید از سایت خوبتون ممنون.
من 28 سالمه قدم 150 و وزنم 48 است.تا حالا خواستگاری نداشتم كه به دلم بنشینه بجز یه مورد . احساس می كنم به خاطر قدم نپسندید از روزی كه رفته همش خودم سرزنش می كنم می خوام بدونم واقعا قدم كوتاه چكار كنم .
كاوه حاتمی گلبهاری
United States of America
۰۵:۱۳ - ۱۳۹۶/۰۵/۰۹
۰
۰
سلام .سه سال بعد از ازدواج با زنم ناگهان در وسایلش دفتر خاطراتی از زنم پیدا كردم .وقتی او را باز كردم خط خوردگی های پی درپی باعث كنجكاویم شد. به سختی چند خطی را خواندم كه متوجه شدم او قبل از من عاشق شخصی بوده و از انجا كه من فكرشم نمی كردم خیلی ناراحت شدم وتوی خودم فرو رفتم با همسرم در میان گذاشتم او گفت كه ان شخص اصلا نمیدانسته و عشق من از سر بچگی بوده. من قبول كردم ولی با خودم درگیرم و نپزیرفتم چون از خداوند خواسته بود ان شخص را متوجه عشق خودش كند. اون دست نوشته ها ازارم میده. اون شخص راهم هرچند گاهی ناخواسته میبینم. من چكار كنم .داغونم ادم تو زندگیش یكبار عاشق میشه مگه نه؛ من عاشق زنم هستم و فكر میكردم او هم تنها عشقش من باشم. چه اهنگ هایی گوش میداد كه حالا فهمیدم به یاد خاطرات گذشته گوش میداده. خلاصه بد جوری درگیرم با خودم فكرش داغونم میكنه به نظر شما عزیزان خیلی احتیاج دارم بی صبرانه منتظرم جواب تون هستم تشكر. (كاوه حاتمی)
مریم
Germany
۱۴:۵۶ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۰
۰
۰
سلام. من به رشته روانشناسی علاقه مندم.میخوام بدونم دروس تخصصی و چیزایی كه الان باید روشون كار كنم چیه؟ایا مدرك زبان و كامپیوتر نیازه؟اخه خواهرم میگه از ما(یعنی خودش) میخوان با اینكه ربطی نداره به شغلش. منم به زبان علاقه ندارم. كلاسم زیاد نرفتم. اما تو مدرسه زبانم خوبه.در كل برای اینكه اماده باشم باید چیكار كنم؟
s
Germany
۲۲:۵۵ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۱
۰
۰
سلام خانم كامرانی.
یه مسأله ایهست خیلی اذیتم میكنه.یه عادت خیلی بدی دارم كه وقتی مثلا حرفی میزنم كه نباید میزدم یا كاری كردم كه نباید میكردم یا هر چیزی....مدت زمان زیادی ناراحتم میكنه و تو دلم میمونه . نه كه كینه ای باشم ولی به قول معروف رو دلمه.گاهی از رو چهره ام افراد میفهمن چمه یا كم اشتها میشم گاهیم به ظاهر میخندم اما درونم نگران و ناراحتم. جوری كه حتی گاهی اوقات یادم میره از چه مسأله ای اما ناراحت میمونم. یا گاهی خرجم میره بالا و مادرمم بنده خدا هیچی نمیگه اما تا یكی دو روز عذاب وجدان دارم كه چرا انقدر ولخرجی كردی(درصورتی كه لازم داشتم و اصلا ولخرجی نبوده) یا جدیدا یه حیوون خانگی گرفتیم. من میگم پسش بدین مطمئنم وابستش میشم و بعدم اگه مرد غصه میخورم. برادرم چون دوستش داره میگه نه نگهش میداریم. انچنان ناراحتم و سر دلمه كه اشتهام كور شده و دیروز همه میگفتن پس چته نه ناهاری خوردی نه شامی.بیرون رفتم دلم براش تنگ شد. به مادرم گفتم بابا من وابستش میشم پسش بدین.ببخشید زیاد حرف زدم. شما بگین من چیكار باید كنم؟
mahshid
Germany
۰۰:۵۰ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۲
۰
۰
سلام. من یه دختر آرومم كه در جمع دوستام یا كسانی كه بهشون علاقه مندم خیلی شوخ طبع و خنده رو و خوش اخلاقم نه به خاطر تظاهر ولی بیشتر در این جمع ها اینجورم. تو جمع های فامیلی و غیره شوخی میكنم و میخندم اما چون آرومم خیلی حرف نمیزنم(چون با حجابم هستم هی میگن چقدر سخت میگیری) یكی از عمه هام اصلا منو نمیبینه .سلام میكنم جواب نمیده. بقیه عمه هام بام خوبن اما حس میكنم تو جمعشون فكر میكنن من یه بچم و به حرفام گوش نمیدن.پدرم میگه چون بداخلاقی كسی باهات حرف نمیزنه. ولی با اینكه زودرنجم هیچوقت بی جنبه بازی یا اینكه حرف چرتی بزنم درنیاورم. مگه نمیگن اگه حرفی نداری كه مربوط به جمع نیس نزن یا اینكه مربوط به بزرگتر هاس؟اخه یه وقتایی میترسم حرف بزنم بگن تو حرف بزرگ ترها دخالت نكن عمه هام میشینن غیبت اینو اونو میكنن منم بدم میاد از اینجور جمع ها . زشتم هست بگم غیبت خوب نیس و فلان چون خودشون میدونن ولی لابد دوس دارن. برای همین حرفی نمیزنم. حالا پدرم میگه چون بداخلاقی.شیوه سخن گفتن و اطلاعات خوبی دارم اما خب كم صحبتم.بیشتر چیزایی كه بلدم وقتی میگم فكر میكنن میخوام قلمه سلمبه حرف بزنم و گوش نمیدن برای همین اطلاعات عمومی و هر چیزی رو كه بلدم تو ذهنم نگه داشتم و نمیدونم كی باید استفاده كنم ببخشید طولانی شد ولی ازتون میخوام یه خرده كمكم كنین دیگرانو جذب كنم(دوستانم هم در حضورم و هم مواقعی كه نیستم از من تعریف میكنن.ولی نمیدونم چرا فامیل...) تو فامیل همه برادرم و خواهرمو دوست دارند(مخصوصا برادرم) ولی نمیدونم من چیكار كردم كه اصلا بهم اهمیتم نمیدن(مطمئنم این تنها از دید من نیس و دچار اشتباه نشدم )پیشاپیش از وقتی كه میذارید ممنونم
سمیه
Germany
۰۰:۵۵ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۲
۰
۰
سلام.
بنده یه خصلت بد دارم اینه كه تنبلم.كار خونه بلدم ولی تو درس خوندن و یادگیری مسائل جدید بی حوصلم. ناامیدم از تغییر دادن خودم. یه درصد امید دارم اونم اینه كه از شما كمك بگیرم. متاسفانه اتفاقات برام درس عبرت نمیشن كه این تنبلی رو بذارم كنار.نمیخوام عقب بمونم از بقیه.اما از طرفی نا امیدم از تغییر.شما بگین چه طور میتونم این تنبلی رو ریشه كن كنم؟
majid
Germany
۰۰:۵۹ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۲
۰
۰
سلام. من خواب بسیار سنگینی دارم. مادر و پدرم بمب میزنن بالاسرم ولی بیدار نمیشم.فكر میكنن خودمو میزنم به اون راه و باور نمیكنن رفتم دكتر ولی خداروشكر چیزیم نیست اما دلیلش چیه اخه؟گاهی مادرم میگه فلان چیزو گفتی اما یادم نمیاد همه از دستم خستن. ساعت میذارم اونا بیدار میشن میان بیدارم میكنم.هم خودم كلافم هم اطرافیانم. شما میتونین كمكم كنین؟ممنون
مظلوم
Iran (Islamic Republic of)
۰۷:۵۱ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۲
۰
۰
سلام من 27 سالمه خیلی بی دفاع و مظلومم دوست فامیل اشنا همكار رییس به من زور میگن و ظلم میكنن و حقمو نادیده میگیرن و من نمیتونم از خودم دفاع كنم تو خونه اینطوری نیستم میشه گفت خونه ظالمم و تمام خشم و عصبانیتی كه بیرون از دیگران به دل گرفتم سر پدر و مادر و خواهر برادر كوچكترم خالی میكنم دلم به حال اونا میسوزه كه منو باید تحمل كنن اینم بگم اگر توخونه پدرم سرم داد بزنه گریه میكنم بیرونم وقتی حقم ضایع میشه وقتی هم كه میخوام از خودم دفاع كنم گریه میكنم همش میریزم تو خودم و الان قلبم درد میكنه وضعیتم غیر قابل تحمله از خودم بدم میاد من باید چكار كنم تا بتونم از خودم دفاع كنم بدون گریه كردن ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اعتماد
Iran (Islamic Republic of)
۰۸:۱۱ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۲
۰
۰
سلام.به طور كلی برای یك مرد در آستانه ازدواج ، ظاهر خوب یك خانم باید اولویت باشه یا توجه به اخلاقیات و روحیات؟میدونم میخواید بگید هردو مهمه ولی حسب تجربه شما میخوام بدونم برای یه مرد معمولا كدوماش بعدا توی زندگی تاثیر گذاری بیشتری داره ظاهر زیبا یا اخلاقیات؟امیدوارم نگید برای هر كسی فرق میكنه چون آدما فرق دارن من منظورم نسبی هست نه مطلق.
هستی
Germany
۱۳:۲۴ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۲
۰
۰
سلام من جدیدا حس میكنم هیچ هنری ندارم. وقتی فكر میكنم چه كار خاصی هست كه توش حرفه ایم هیچی به ذهنم نمیرسه.نگین دوزی بلدم اما انجام نمیدم. نگین كاریم همین طور.قالیچه دوزی و روبان دوزی و ویترا و...
اما هیچكدومو به شكلی انجام ندادم كه همه وقتی اسمم رو اوردن بگن تو فلان چیز استاده. هر كلاسی میخوام برم بهم میگن یه چیزی برو كه به دردت بخوره(طراحی چهره خیلی دوست دارم اما میگن به درد نمیخوره). موندم چه كلاسی برم كه به درد ایندم بخوره. زبان علاقه ندارم.ولی به هنر علاقه دارم.اما هر چیزی رو تا یاد گرفتم ول میكنم .نمونش قالیچه....یكی درست كردم .دومیه چند ساله ناقصه. یا روبان دوزی....ویترا هم همین طور.به مادرم گفتم هنرم چیه كلی فكر كرد بعدش یه سری چیزا گفت كه ربط نداشت. خیلی ناراحت شدم كه هیچ هنری ندارم. درسته اینارو بلدم اما چون انجام نمیدم وقتی ازم میپرسن هنرت چیه هیچی نمیتونم بگم.خوش هیكل نیستم دختر ارومیم و همه فكر میكنن چیزی بلد نیستم.۱۶سالمه.شما بگین چیكار كنم دلم میخواد یه كار موثر انجام بدم كه مقام بیارم. باعث افتخار باشم نه سرافكندگی
هستی
Germany
۱۳:۲۷ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۲
۰
۰
ببخشید یادم رفت یه چیز دیگه هم بگم. نمیدونم میشه اسمشو گذاشت تجملگرا یا نه ولی هر چه هست وقتی دوستامو میخوام دعوت كنم خیلی استرس میگیرم كه همه چی عالی باشه لباسم ،وسایل پذیرایی، اتاق....در صورتی كه دوستام خیلی راحت همدیگه رو دعوت میكنن دوساعت دیگه بیا خونمون اما من تا یه هفته استرس دارم و نگرانم اخرم دعوت نمیكنم.كل تابستون تموم شد من هنوز یه بار دعوتشون نكردم خونمون.چیكار كنم؟
علی حسینی
Iran (Islamic Republic of)
۱۳:۱۲ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۳
۰
۰
با سلام خدمت سركار خانم لیلا كامرانی.
در این پیام فقط میخواستم از زحماتتون تشكر كنم. بنده خودم تا به حال دو سه سوال فرستادم و جوابهای خوبی هم گرفتم. اما همیشه به این قسمت سایت (كه من اسمشو میذارم كلاس درس زندگی) سر میزنم. چرا كه پاسخ هایتان به هر شخص جنبه عامیانه هم داره و از داخل این پاسخ ها نكات زیادی برای اجرا در زندگی خودمون پیدا میكنیم.
در پایان به عنوان پیشنهاد اگه برای همین قسمت مشاوره یك كانال تلگرامی ایجاد كنید خواهید دید كه چقدر كلاس درستون گسترده میشه و به تعداد بیشتری انسان كمك خواهد شد.
موفق و مؤید باشید.
R.z
Germany
۱۸:۴۹ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۳
۰
۰
سلام خانم كامرانی.من وقتی با دوستامم خیلی خوش اخلاقم اما وقتی با فامیل و آشناها روبه رو میشم حرف نمیزنم و زیادم بگو و بخند نمیكنم. اخه نه اونا منو تحویل میگیرن نه من. ولی اونا فكر میكنن از اونام كه خودم رو برای همه میگیرم ولی واقعا اینجور نیس.دوست دارم خوش اخلاق باشم و پر انرژی ولی وقتی بهشون میرسم دوباره روز از نو روزی از نو.سوالم اینه چطور این خصلتمو از بین ببرم و خوش اخلاق باشم.
ك . بیدآبادی
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۲۳ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۴
۰
۰
با سلام ، مدت زیادی است كه مطالب ارسالی خوانندگان ستونهای پیام شما و یك قطره مهربانی منتشر نمی شود ، چرا مطالب مشاوره مرتب منتشر شده اما قسمتهای فوق الذكر را بایكوت می كنید؟
عزل
Iran (Islamic Republic of)
۰۰:۲۷ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۵
۰
۰
با سلام
مدت ٧ ماه هست كه با خواستگارم در رفت وا مد هستم و قرار هست كه برای مهر برون تشریف بیارن موضوعی كه هست موضوع مهریه هست كه ما تو خانواده رسم كمتر از ٣٠٠ سكه نداریم ولی داماد مهر رو ١١٠تا سكه مطابق با مهریه اون یكی عروسشون گفته و خواهرهای خودش هم ١٤ سكه بوده مهرشون، با توجه به اینكه نه خودم و نه پدرم با مهر ١١٠ سكه موافق نیستیم چطوری میتونیم در جلسه مهر برون داماد رو متقاعد كنیم كه مقدار مهریه رو بالاتر ببره؟
سوال دیگه اینكه داماد از من نظر پدرم رو در مورد این مقدار مهر پرسید و من گفتم اصلا قبول نمیكنه در جواب من به شوخی گفت بقیش رو خودش بده! این حرف ایشون فكر من رو یه مقدار درگیر كرد این حرف نشون دهنده خصلت خاصی در ایشون نیست؟
زهره
Iran (Islamic Republic of)
۰۹:۵۰ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۵
۰
۰
سلام خانم دكتر عزیز.من از وقتی ازدواج كردم خیلی حسود شدم! هر كی زندگیش از من بهتره یا حسودیم میشه میگم خداكنه بدبخت شه یا احساس حقارت میكنم.من كارمندم ، فوق لیسانسم و از نظر خانوادگی از همسرم بالاترم.شوهرم دیپلمه و خیاطه! ظاهرش هم از من خیلی پایین تره!نمیدونم چرا حس میكنم همه از من خوشبخت ترن! حس میكنم همه پشت سرم میگن وای وای چه شوهر ضایعی داره! چرا به این جواب داده!!من خواستگار خوبی نداشتم.هركس هم می امد با این كه از خانوادم و خودم پایین تر بودند بدون جواب میرفتند.برای همین از سر ناچاری به همسرم جواب مثبت دادم. همش احساس حقارت دارم .حسود هم كه شدم.به نظرتون چیكار كنم؟
Haniye
Germany
۱۷:۱۴ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۵
۰
۰
سلام
شاید سوالی كه بخوام بكنم خیلی تعجب اور باشه و تا حالا یه همچین موردی ندیده باشید ولی خب میگم
من هانیه هستم ۲۳ سالمه و در یكی از شهرهای المان زندگی میكنم مجرد هستم و خوب طبعا با خانواده خودم زندگی میكنم كه البته اینجا اكثرا خونه های جدا دارن بچه ها یی كه از ۱۸ به بالا میشن ولی خب من اصلا تمایلی به جدایی از خانوادم ندارم . تا وقتی ایران زندگی میكردیم به هیچ عنوان اجازه بیرون رفتن نداشتم خیلی افسرده و تنها بودم هیچ دوست صمیمی نداشتم .اعتماد به نفس نداشتم . خیلی سریع ناراحت میشدم و گریه میكردم .همیشه تنها بودم دیدن هم سن و سالای خودم كه با هم هستن كه میخندن و خوشحالن منو داغون میكرد از این مهاجرت اجباری خیلی خوشحال بودم كه بالاخره شاید یه ازادیایی به دست بیارم بتونم مال خودم باشم انقدر كنترل نشم كه كجایی زود بیا كدوم گوری هستی كی میای كجا رسیدی
ولی خب ترس هم بود چون محیط جدیدی بود و میخواستم دوستانی برای خودم داشته باشم و ارتباط برقرار كنم.
تو اولین مدرسه ای كه رفتم كه خب پسر و دختر قاتی هستن .در مدارس دوستان زیادی پیدا كردم كه باهاشون از ته دل میخندیم و خوشحال بودم هر اخر هفته میرفتیم پارك گردش پیك نیك میرفتیم و خب مثل همیشه حق نداشتم شب برم خونه كه خب برای من همینشم غنیمت بود و خودمو زود به خونه میرسوندم.
اما مدتیه كه پدرم میگه چرا دوستات پسرن چرا با پسرا میری بیرون با اینكه خوب دختر هم هست بین ما من فقط تنها نیستم و تنها نمیرم تو جمعی كه فقط من جنسه مونثش باشم .
اما خب مادرم و پدرم حرف مردم خیلی براشون مهمتره تا حرف دخترشون كه ۲۳سالش شه و باعثه خجالتمه كه بگم پدر و مادرم اجازه نمیدن اخر هفته ها برم بیرون.
میگه اگه مردمم تورو بیرون ببینن كه با پسرها هستی برامون حرف در میارن.
ولی من كه نمیتونم بگم من با تو میرم بیرون چون دختری ولی فلانی نیاد چون پسره.


دیگه واقعا نمیدونم چیكار كنم.
از خودم خجالت میكشم كه ای حال و روزمه.
تا میخوام برم بیرون باید به هر دوشون یه ساعت توضیح بدم .اخرم با گریه برم بیرون
شما كه مشاورین بگین.
اینا ادمای مریضی نیستن؟

تبسمت
Iran (Islamic Republic of)
۰۲:۴۷ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۶
۰
۰
میخوام بدونم بارتبه 130هزارچیزی هم قبول میشم
آرمان
Iran (Islamic Republic of)
۰۹:۵۱ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۶
۰
۰
با سلام خدمت خانم كامرانی. بنده در فضای مجازی به طور اتفاقی با خانمی آشنا شدم كه بعدا فهمیدم متاهل هستم. همسر ایشان كمی نسبت به ایشان سخت گیری می كند و این خانم هم علت چت با من رو هم لجبازی با همسر هم حس خوبشون نسبت به من گفتند. من خودم وقتی متوجه شدم كه متاهل هستند باهاشون خداحافظی كردم و دو سه هفته ای خبری ازشون نبود تا دوباره اومدند و من هم مخالفتی نكردم. بعد از اون دو سه بار دیگه هم به درخواست من از هم خداحافظی كردیم ولی باز باهم حرف زدیم(كه یكبارش رو من برگشتم). این رو هم بگم هر دو كمی وابسته شدیم ولی وابستگی ایشون به مراتب شدیدتر از من هست. اخرین بار كه از ایشان خداحافظی كردم برای اینكه ضربه روحی نخورند گفتم چهار روز دیگه در یك ساعت مشخصی انلاین میشم.(دلیلم هم این بود كه اروم اروم از من دل بكنه چون ناگهانی براش كمی سخته). حالا هنوز اون موعد نرسیده.بنظرتون چیكار كنم كه خدایی نكرده ضربه روحی نخوره؟ باتشكر از شما
رها 35ساله
Iran (Islamic Republic of)
۱۰:۰۸ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۶
۰
۰
سلام
من به تازگی خونه خریدم و به خانواده همسرم ز نگ زدیم و اطلاع دادیم كه داریم جابه جا میشیم البته مادر همسرم و بعد پدر همسرم نبودن منزل كه باهاشون صحبت كنیم اما به مادر شوهرم گفتم فلانی اومد بگین حتما خوشحال میشه .بعد 15 روز كه زنگ زدن خونه ما و دیدن كه جواب نمیدیم تازه مادرهمسرم میگه به پدر شوهرم كه آهان فلانی زنگ زد 10 روز پیش گفت داریم جابه جا میشیم.خلاصه پدر شوهرم به موبایل زنگ زد.
اومدیم خونه جدید و از منزل جدید زنگ زدم به موبایل پدر شوهر كه دیگه ایشون یادشون نره و بگن به بقیه و شماره جدید دادیم تا حالا هفت روزگذشته یه زنگ نمیزنه مادر شوهرم تبریك بگه ومباركی بگه من خیلی بهم برمیخوره البته بگم كه ما در شهر دیگه ساكن هستیم و اونا در تهران. به نظرتون من حق ندارم ناراحت بشم یا از شون گله كنم ؟یا همسرم اگر زمانی مادرش زنگ زد بگه چرا زنگ نمی زنیدخوشحال نیستید ما خونه خریدیم و اینها؟ و سوال دوم وقتی پدر شوهرم زنگ میزد خونه قدیم و ما جواب ندادیم و نبودیم میزده به موبایل همسرم كه درگیر اسباب كشی و اینها بودیم متوجه نشده و جتد با زنگ زده اما به من و گوشی من نمیزنه خب خیلی نگرانن نباید شماره همراه من رو هم بگیرن به نظرتون؟این بی اهمیتی به من و بی احترامی نیست؟
من میگم شاید چون همه خونه به اسم من شده مادرش ناراحته و زورش میگیره البته من شاغلم و تمامی اقساط رو خودم میدم و با توافق كامل همسرم سند زدیم .
مریم
Germany
۲۰:۲۱ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۶
۰
۰
سلام خانم كامرانی. ببخشید من اطلاعات عمومی خوبی دارم. علم روانشناسی رو هم خیلی دوست دارم. دنبالش هم میكنم. یه سری كانال ها هم هست برای مشورت و اینجور چیزا. خیلی كمك میكنم .تعریف از خود نباشه ولی حتی دوستامم میگن به عنوان یه دوست ، مشاور خیلی خوبی هستی و طرز تفكراتمم قبول دارن.به عنوان یه دختر عاقل. اما تو جمع های فامیلی خیلی كم صحبتم نمیدونم چرا.خجالتی نیستم.فكر هم نكنم از اعتماد به نفسم باشه.ولی حرفی برای گفتن ندارم باهاشون.مثلا میترسم بگم ،اونوقت بگن چرا تو مسائل بزرگا دخالت میكنی.یا ممكنه بگن میخواد بگه منم بلدم و چقد پرروست یا....یه خرده هم ادم خشك و سردی میشم. چیكار كنم؟همه فكر میكنن بی زبون و بداخلاقم كه كسی تو جمع فامیلی باهام حرف نمیزنه. ۱۶سالمم هست.ممنون میشم كمكم كنین.
......
Germany
۲۱:۳۱ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۶
۰
۰
سلام. چند وقت پیش با پدرم بحثم شد. من سكوت كامل بودم ولی پدرم حسابی ازم گله داشت.از یه رفتار من، اشتباه برداشت كرده بود و فكر میكرد قصدم بی احترامی بوده.حالا یكی دو روزه باهام حرف نمیزنه. صدام نمیكنه.از مادرم پرسیدم گفت دوست داره دور و برش باشی. ولی محلم نمیذاره.اخه وقتی میدیدم نگاهم نمیكنه میدونستم هر چی بهش بگم جوابمو نمیده ضایعم میكنه. به خدا خودمم ناراحتم.چایی میبرم براش. لباساشو میشویم .كارایی كه لازمه میكنم اما حرف نمیزنیم. بلد نیستم محبت كنم.اخه پدرم هیچ وقت جوری كه دلم میخواست بهم محبت نكرد. خیلی كار میكنه همه چی برامون فراهم كرده اما.....البته میدونم كلا پدرم اینجوره كه به زبون نمیاره. اما الان نمیدونم چیكار كنم كه این قهر تموم شه. حس میكنم چشم دیدنمو نداره. به خدا كاری نكردم كه مایه شرمندگیش شم ،اما....
غ
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۰۳ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۷
۰
۰
با سلام
سوالی داشتم از خدمتتون.
در جایی مطلبی خوندم كه نوشته بود برای شناخت همسرت توی جمع خانواده و دوستاش اگر تنها نموندی بدون بهترین رفیقته.می خواستم بدونم چقدر این مساله صحت داره. من با نامزدم توی جمع دوستاش رفتم، نامزدم گاهی با جمع اقایون می رفت یه گوشه كه سیگار بكشن و زمانهایی هم كه نیاز بود كمك كنه برای كمك به بقیه می رفت. خب چون همه غریبه بودن و بار اولی بود كه می دیدمشون یه مقدار تو این موقعیت ها احساس تنهایی می كردم ،ولی در كل حواسش بهم بود و گاهی میومد پیشم
می خواستم ببینم نظر شما چیه؟
زهرا
Germany
۰۹:۰۵ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۸
۰
۰
با سلام و خسته نباشید...
من خیلی عصبی ام و اصلا نمیتونم اعصابم رو كنترل كنم یعنی كوچكترین مسأله میتونه اعصابم رو داغون كنه و این عصبانیت به حدی میرسه كه حتی تا ازبین بردن خودم پیش میرم. نمیدونم چكار كنم كه خوب بشم؟
اگه پاسخ رو به ایمیلم هم بفرستید ممنون میشم.
باتشكر
فاطمه
Germany
۰۹:۱۵ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۸
۰
۰
با سلام
من یك مشكل خیلی بزرگ دارم . حدود یك سال و نیم است عقدم امانمی توانم به شوهرم اعتماد كنم یعنی فكر می كنم اصلا دوستم ندارد،چون ده سال طول كشید كه ما باهم ازدواج كنیم فكر می كنم دوستم نداشته كه در این ده سال دنبالم نیامده است.نمی دانم باید چكار كنم كلافه شدم؟
باتشكر
اعتماد
Iran (Islamic Republic of)
۰۹:۵۸ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۸
۰
۰
سلام مجدد.ضمن تشكر برای جوابتون.اما فكرمیكنم یامن منظورمو درست نرسوندم یا شما متوجه نشدید.ببینید اینو میدونم كه مهمتر بودن ظاهر زیبای یك زن یا اخلاقیاتش نسبی است میخوام اینو بدونم طی آمار مراجعات به شما كدوم یكی نسبیتش برای مردها مهمتربوده؟ ضمن اینكه حتما اینو باید در نظر بگیرید ازدواج سنتی است یا امروزی چون توی ازدواجای سنتی طی چندجلسه گفتگو دو طرف به نتیجه میرسند اما اینكه اخلاقیاتشون با هم تناسب داشته باشه یا نه باید مثل ازدواجای امروزی چند ماهی باهم بدون محرمیت در ارتباط باشند رفت وآمد بكنند بعد ببینند اگه اخلاقشون به هم شبیه نیست از هم جدا بشن ولی توی ازدواجای سنتی اگه فقط روی اخلاقیات تاكید بشه و ظاهر در اولویت های بعدی باشه معلوم نیست در آینده اخلاقشون باهم تناسب داشته باشه یانه چون باهم زندگی نكردن فقط چند جلسه صحبت كردند وبا چندجلسه صحبت كردن نمیشه واقعا به روحیات و خلقیات همسر پی برد. اون وقت اگه روحیه شون مناسب هم نباشه دیگه باهم ازدواج كردن و نمیشه كارشون كرد وباید مردتا پایان عمر قیافه خانم رو تحمل كنه در حالی كه اخلاقشون هم به هم جور نیست.
احمدی
Iran (Islamic Republic of)
۱۰:۵۴ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۹
۰
۰
پسری23 ساله هستم اهل مازندران. فوق دیپلم حقوق هستم. هیكلم لاغر است. خیلی اعتماد به نفسم پایین است.فكر می كنم چهره ام زشت است. به خاطر صورتم كه لاغر است. همه بهم میخندند.همیشه خودم را تو آینه مقایسه می كنم.می خواهم ازدواج كنم، اما می ترسم این كارها باعث بشود همه چیز بدتر بشود و یكی را بدبخت كنم.
ممكن است ظاهرم اصلا خوب نباشد و خیلی زشت باشد اما ملاك هایی مثل پاكی، ایمان و اخلاقم واقعا عالی است.
زهره
Iran (Islamic Republic of)
۱۰:۴۵ - ۱۳۹۶/۰۵/۲۱
۰
۰
سلام خانم دكتر. من كارمندم.هر روز صبح كه كامپیوترم رو روشن میكنم اولین كاری كه میكنم جام جم سرا قسمت مشاوره رو نگاه میكنم.بابت پاسخهای خوب و شفاف تان سپاسگذارم.واقعا سوالات دیگران هم میتواند برای ما تجربه تازه ای باشد.مرسی كه هستید .مرسی كه فعالید.ان شاءالله همیشه موفق باشید.
مهرداد
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۱۷ - ۱۳۹۶/۰۵/۲۱
۰
۰
سلام 40 سال زندگی مشترك دارم با سه فرزند كه همه سر زندگی خودشون رفتند. كارمند هستم. خانمم خانه دار است و 63 سال دارد و یك سال از من كوچكتر است. اخیرا متوجه شدم بدون اطلاع من از چندمغازه جنس قسطی آورده و از مبلغ ماهانه ای كه من به عنوان پول توجیبی به او می دادم آنها را پرداخت می كرده، اما مبلغی كه قرض كرده 40 برابر مبلغی پول توجیبی اوست تا كنون سه بار متوجه موضوع شده ام و هر بار به او تذكر داده ام و هر بار قول داده تكرار نشود بیش از انچه مسأله پول برایم مهم باشد دروغگویی های او در این رابطه برایم مهم است .از این ماجرا همه اعضای خانواده من مطلع بوده اند غیر از من .به نظر شما نحوه برخورد من با یك چنین همسری چگونه باید باشد .
دلشكسته
Iran (Islamic Republic of)
۱۳:۴۵ - ۱۳۹۶/۰۵/۲۱
۰
۰
سلام سال 93 به واسطه یكی از آشنایان با اطلاع خانواده به مدت 4 ماه اشنا شدم . خرید عقد و نامزدی را انجام دادیم و آزمایش هم رفتیم اما ایشان دو روز قبل عقد به هم زدند و بلافاصله دو ماه بعد عقد كردند و الان سه سال از آن می گذرد. اما من هنوز فراموش نكرده ام. هنوز وقتی یاد حرف ها و نامردی ای كه درحقم كرد می افتم دلم می شكند و گریه ام می گیرد. اصلا تمركز ندارم . بعد از به هم خوردن ماجرا پیش روان شناس و مشاوره هم رفتم اما فایده نداشت. تمام وجودم را حس انتقام گرفته و انگار تا انتقام نگیرم آرام نمی شوم. از كار و درس و زندگی افتاده ام .من باید چیكار كنم .ازطرفی ترس از اینده دارم .می ترسم در آینده حد و حدود ارتباط مان را به همسر آینده ام بگویم. برای همین هر موردی كه می آید ، جواب می كنم. عذاب وجدان دارم كه كار حرام انجام داده ام و از خدا شرمنده ام و تمام وجودم احساس گناه دارم و فكر می كنم دیگه لیاقت زندگی با آدم پاك را ندارم. من چكار كنم كه دوباره برگردم به زندگی.
زهرا
Iran (Islamic Republic of)
۱۰:۱۱ - ۱۳۹۶/۰۵/۲۳
۰
۰
سلام
من بعد از چند ماه نامزدی چند روز دیگه عقدمه، اما یه موضوعی خیلی منو بهم ریخته، من در بدنم ترك هایی دارم به خاطر چاق و لاغر شدن. این اعتماد به نفس منو داغون كرده همه استرسم واسه لحظه ایه كه همسرم بخواد ببینه، میترسم از این كه توی ذوقش بخوره یا بدش بیاد، روحیم رو داغون كرده، خجالت میكشم بهش بگم، اصلا نمیدونم باید بگم یا نه؟ آخه خیلی وحشتناك نیس . خواهش میكنم زودتر راهنماییم كنین، چیزی به عقدم نمونده و من اعتماد بنفسم در این مورد داغون شده، با نامزدم راجع بهش صحبت كنم؟
رزا
Iran (Islamic Republic of)
۱۰:۱۱ - ۱۳۹۶/۰۵/۲۳
۰
۰
با سلام 6 ساله ازدواج كردم یك فرزند یك ساله دارم.چند تا مشكل با همسرم دارم. طی این شش سال هر خواسته ای داشتم كلی اذیتم كرده تا بتونم به خواستم برسم مثل یه مسأله كوچیك رفتن به خونه مادرم همه چی رو اون باید تعیین كنه ، هر جا برم باید با خودش برم احساس میكنم تو قفسم اما من هر چی خواسته انجام بده مانعش نشدم تا شاید درس بگیره . خونه فامیلاش میره اما واسه من نمیاد یا با غرغر میاد و هی میگه بریم و موضوع بعد اینكه خیلی حساسه از وقتی هم بچه دار شدم خیلی اذیت شدم .تا با بچه میرم یه جا میگه باز بردی از فلانی سرما خورد و ...اصلا به فكر من نیست. یه بار نشده بگه تو خسته ای من بچه رو نگه می دارم . تا یه اشتباه كوچیك بكنم كلی داد و بیداد میكنه من كه تو خونه پدرم عزیز دردونه بودم ...یه خط به ماشین بیفته كلی داد میزنه تپش قلب میگیرم( پول ماشینم من دادم) تا یه اتفاقی میفته استرس میگیرم تا حالا سه بارم قهر كردم رفتم خونه مادرم . همه مشكلاتش رو در حضور همه گفتم . اون موقع قول میده دو روز خوبه ولی باز هم روز از نو ،همسرم قبلا یه نامزدی ناموفق داشته. همش به خودم لعنت میفرستم كه با این وجود چرا قبولش كردم تنها دورانی كه باهام خوب بود بارداری بود. اونم نه كامل. نامزدیمون هم كلا4 ماه بود هی به پدر و مادرم میگم ای كاش میذاشتین بیشتر نامزد میموندیم. نسبت فامیلی كمی دوری هم داریم .اخلاقاش مثل باباشه . اونم واسه زنش ارزش قائل نیست . خیلی اوقات به طلاق فكر می كنم . مدتیه كارمندم. تنها راه رهاییم اینه چون قبلا همش به رفتاراش فكر می كردم. تو خونه و افسرده بودم اما حالا خیلی بهتره درآمدم هم ازش بهتره. خواهرم میگه خیلی باهاش كنار اومدی تو هم داد بزن تو هم مثل خودش رفتار كن، اما من آدم این رفتارا نیستم . راهنماییم كنید حتما راهی هست واسه تغییر رفتاراش. احساس میكنم من سیاست برخورد باهاش رو ندارم یعنی همه میگن تو ساده ای. گاهی فكر میكنم چطور بعضی زنها شوهر رو تو مشتشون میگیرن. تو رو خدا راهكار بدین.
بهار
Iran (Islamic Republic of)
۱۰:۳۰ - ۱۳۹۶/۰۵/۲۳
۰
۰
سلام و عرض خسته نباشید خدمت شما من مادری كارمندبا3فرزندهستم. پسراول من10ساله است و اواخر بسیار بدخلق شده البته از اول نیز درخانه مرتب نبود. ولی اواخر بیشتر دعوا می كند وبه حرف های من وپدرش توجهی ندارد . بعضی مواقع بسیار درمانده می شوم چون الگویی برای دو فرزند دیگرم است. نمی دانم چگونه می توانم او را پسری مرتب وباادب كنم .اضافه می كنم او با دوستانش هر روز ساعاتی را بازی می كند.
فروغ
Seychelles
۰۲:۴۱ - ۱۳۹۶/۰۵/۲۵
۰
۰
سلام..من یه دختر بیست ساله هستم. یه بار نامزدكردم ومتاسفانه بهم خورد. الان یه سالی میشه كه یه خواستگاری دارم كه اصلا دوسش ندارم. راستش بدون اینكه ببینمشم جواب رد دادم. ولی به اصرار خانوادم راضی شدم چند باری واسه آشنایی بیان خونمون. ولی اصلا نظرم درموردش عوض نشده خانوادمم اصرار دارن راضی بشم پدرم میگه تا دلیل قانع كننده واسه جواب منفیم نیارم روحرفش است. منم بهشون میگم اصلا ازش خوشم نمیاد. ولی مدام میگن چرا؟چرا دوسش نداری؟نمیدونم چی جوابشونو بدم .راستش هیچ جوری نمیتونم وارد قلبم بكنمش .نمیدونم اینو چطور به خانوادم بگم كه بپذیرن..پسره هم نه تحصیلات خوبی داره نه كار . خانوادم میگن مهم اخلاقشه كه عالیه مهم پاكیشه كه تو این دور و زمونه كم پیدا میشه. وقتی اینارو میگن نمیدونم چی حواب بدم یه جورایی درستم میگن ولی هركاری میكنم نمیتونم دوسش داشته باشم . خانوادم میگن توفعلا راضی شو بعدا علاقه به وجود میاد ولی من نمیخوام خودمو مجبوربه دوست داشتن كسی كنم.توروخدا بگین من چیكاركنم به خانوادم چی بگم?
ابوالفضل
Iran (Islamic Republic of)
۲۲:۴۶ - ۱۳۹۶/۰۵/۲۵
۰
۰
من ابوالفضل هستم .۱۰سالمه . پدر من خیلی كم حوصله است وسرم داد می زند. نمی دانم چیكار كنم.
رها 35ساله
Iran (Islamic Republic of)
۱۰:۳۵ - ۱۳۹۶/۰۵/۲۶
۰
۰
سلام من چند بار نظر مشكلاتمو فرستادم و با نظرات شما خدا رو شكر حل شده و زندگی خوبی دارم .واقعا شما با حوصله جواب میدین خ عالیه و من همیشه صفحات جام جم قسمت مشاوره رو می خونم چون خ موضوعات به دردم می خوره و برای زندگی استفاده می كنم لازم دونستم كه تشكر كنم و اینكه خواهش كنم اگر مطب دارین یا كلاسی یاكارگاه مشاوره ای اینها حتمااعلام كنید كه بهره ببریم.همیشه شاد و سلامت باشید .....به قول خندوانه سپاس و حالم چطوره ؟.................عالی و امیدوارم شماهم همیشه عالی باشید
پارمیدا
Iran (Islamic Republic of)
۱۳:۵۴ - ۱۳۹۶/۰۵/۲۸
۰
۰
چگونه مادرم و دوست مادرم (هر دو زن هستند) را دوباره باهم دوست كنم ؟
فلورا
Iran (Islamic Republic of)
۲۱:۱۹ - ۱۳۹۶/۰۵/۲۸
۰
۰
سلام, من نسبت به ازدواجم خیلی نا امیدم .احساس میكنم هیچ وقت نمیتونم ازدواج كنم. خیلی به دوستام غبطه می خورم. قبلا ازدواج برام چندان مهم نبود. الان كه سنم داره بالا میره واقعا احساس نیاز میكنم. احساس می كنم هیچ كس منو نمیبینه. تحصیلاتم رو چند سال پیش تموم كردم.ارشد گرفتم.سركار میرم, كلاس های هنری....هر چی خودم رو سرگرم میكنم بازم ناراحت و غمگینم. البته یه زمان هایی بیشتر احساس افسردگی می كنم...همش میگم دیگران خیلی راحت ازدواج میكنن ولی برای من انگار یه گره بزرگ و مشكل لاینحل...البته میدونم همه زندگی ازدواج نیست...ولی اینم خواسته بزرگی نیست كه یه دختر بخواد یه همراه تو زندگی داشته باشه...همیشه زوج ها رو میبینم غصه میخورم. دخترایی كه حلقه دستشونه, عكسای عروسی...همه و همه باورتون نمیشه گریه ام میگیره...اصلا نمیدونم چیكار كنم, شاید بگید این كارا چیه فلان و فلان ولی باور كنید احساس خلا میكنم.همش دارم غصه میخورم و نمیذارم بقیه بفهمن.
جواب فلورا جان
Iran (Islamic Republic of)
۰۸:۳۴ - ۱۳۹۶/۰۵/۳۰
۰
۰
عزیزم من هم مثل تو بودم .منم درس خوندم كارمند شدم همه میگفتند چقدر مهربون و خوبی اما متاسفانه هیچ خواستگاری نداشتم.روز نبود كه به ازدواج فكر نكنم.هر وقت میرفتم عروسی غصه میخوردم كه چقدر بقیه راحت ازدواج میكنند!دقیقا مثل تو بودم.تا اینكه بایكی دوست شدم و باهاش ازدواج كردم.این آقا از هر نظر كه بگی از من و خانواده ام پایین تره چه تحصیلات چه قیافه چه شغل چه فرهنگ و ادب و ... الان كه ازدواج كردم پشیمونم میگیم كاش ازدواج نمیكردم .عزیزم اصلا برای ازدواج عجولانه مثل من تصمیم نگیر.مجرد باشی بهتر ازاینه كه بایكی پایین تر از خودت ازدواج كنی.
فاطمه
France
۱۲:۰۸ - ۱۳۹۶/۰۵/۳۰
۰
۰
سلام من ۲۳ سالمه .یكساله عقدم. اوایل نامزدم خیلی دوستم داشت . خیلی بهم محبت میكرد. الان دوماهه اصلابهم محل نمیذاره. دلیل كاراشونمیدونم .رفتارش جوری شده همه تو خانوادم متوجه شدن بهم كم محلی میكنه .من خیلی دوستش دارم ولی احساس میكنم اون دیگه دوستم نداره.
فلورا
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۲۹ - ۱۳۹۶/۰۵/۳۰
۰
۰
ممنون عزیزم كه تجربیاتت رو گفتی...
جواب فلورا جان
Iran (Islamic Republic of)
۱۶:۴۸ - ۱۳۹۶/۰۵/۳۰
۰
۰
سلام منم با نظر شما موافقم. منم مثل فلورا فكر می كردم و با اقایی عقد كردم كه از خودم پایین تر بود و در دوران عقد متوجه شدم بد بین و شكاك هم هست . و به همش زدم. اما ازدواج همه زندگی نیست بخشی از راه است.
بزرگترین اشتباه ما ایرانیان این است كه به ازدواج فكر می كنیم و انجامش می دهیم ولی نمی دانیم كه ازدواج هم نیاز به اموزش داره . فكر می كنیم هر چی از اطرافیان یاد بگیریم و چون ظاهر زندگیشون را هم می بینیم درسته.
به قول یكی شوهر كردن یا زن گرفتن اسونه اما شوهر داری و زن داری سخته.
خیلی دخترای كم سال تر ازدواج كردند و مهارت های زندگی را نمی دونند. ظاهر زندگیشون را با واقعیت زندگی خودت مقایسه نكن. خیلیا حسرت زندگی تو را می خورند.
خواهرم شما هم میلیون ها نعمت دارید ازشون لذت ببر.
ان شاالله تنور دلت گرم باشه.
فلورا
Iran (Islamic Republic of)
۱۴:۲۹ - ۱۳۹۶/۰۵/۳۱
۰
۰
مرسی دوستان عزیز از پاسخ های خوبتون, خیلی انرژی گرفتم.
t
Germany
۱۵:۴۰ - ۱۳۹۶/۰۵/۳۱
۰
۰
سلام. من یه دختر نوجوانم كه علاقه به مشاور شدن دارم. اما از خیلی چیز ها میترسم.مثلا چه طور مطب بزنم چه طور افرادی پیدا شن كه بیان پیشم (البته اصلا نگاه مالی به این قضیه ندارم اما اطرافیان میگن كه حیفه این رشته رو بری ولی شاغل نشی) و از طرفی افرادی رو كه میبینم كه شاغلن ولی بچه هاشون كمبود دارن یا زندگیشون همش شده كار و خستگی (فعلا رشتم انسانیه)در زمینه ازدواج هم به مدرك خیلی توجه دارم .دوست دارم اگر خودم فوق لیسانس دارم مثلا اون دكترا باشه یا هم سطح باشیم نه كمتر از من. اما ترس این رو دارم كه همچین كسی پیدا نشه كه از همه لحاظ مناسب باشه.خواستگار هم داشتم اما چون سنم كمه همه رو رد كردیم.راستی اینم بگم میترسم روزی مدرك عالی بگیرم ولی از برادر و خواهرم تو زندگیم عقب تر باشم و همه در موردم بد بگن.
به نظر شما باید برم مشاوره؟چیكار كنم؟
پیشاپیش از اینكه وقت میگذارید خیلی سپاسگزارم.
ساااحل
Iran (Islamic Republic of)
۱۸:۴۲ - ۱۳۹۶/۰۵/۳۱
۰
۰
سلام
م.ب
Germany
۱۵:۳۱ - ۱۳۹۶/۰۶/۰۲
۰
۰
سلام.من یه مدتیه خیلی از كرم ها و مواد طبیعی و یه سری طب ها استفاده میكنم. كرم میزنم به پاهام.یا روی زخم های دستام كه لكشون بره. از روغن نارگیل و زیتون و اینجور چیزا برای موهام استفاده میكنم و.....
امروز یهو داداشم و مادرم بهم گفتن اصلا كارات به سنت نمیخوره . انگار شوهر میخواد.من نوجونم ولی خداشاهده اصلا دختری نیستم كه به پسری نگاه كنم یا كاری یا حرفی....وقتی بهم گفت كارام به سنم نمیخوره خیلی ناراحت شدم.قلبم شكست. مگه دخترای توی سن من چیكار میكنن؟خب من روبان دوزی میكنم كتاب میخونم و.....
من باید چیكار كنم؟دیكه حس میكنم ارزشی برای من قائل نیستن از بس كه مامانم جلوش با من دعوا میكنه و گوشزد میكنه.
زهرا
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۴۶ - ۱۳۹۶/۰۶/۰۴
۰
۰
سلام من یه دختر 23ساله هستم كه یه بار تو دوران عقد از نامزدم جدا شدم .بعد اون خواستگارایی داشتم كه وقتی موضوع نامزدی قبلیمو بهشون میگفتم منصرف میشدن . من یه مشكل دیگه ام دارم اینكه تو بچگی یه قسمتی از دست و پام سوخته، یه مدتیه خواستگاری دارم كه همه شرایطمو قبول كرده ولی من بعد از حرف زدن تو جلسه اول احساس كردم به درد هم نمیخوریم و اون موقع شناخت كافی ازش نداشتم برا همین استخاره كردم و جوابش بد اومد ولی چون شرایط این اقا خوب بود خانوادم گفتن چند جلسه دیگه با هم حرف بزنین و بعد اینكه جلسات دیگه برگزار شد فهمیدم كه من در مورد اینكه به درد هم نمیخوریم اشتباه كردم ولی حالا موندم چیكار كنم میترسم جواب مثبت بدم چون استخاره بد اومد و تو آینده بدبخت بشم و اینكه خدا از دستم ناراحت بشه و بگه تو كه نمیخواستی عمل كنی برا ی چی استخاره گرفتی . از طرفیم من از ایشون خوشم اومده نمیخوام جواب منفی بدم .شاید دیگه همچین موقعیتی پیش نیاد. لطفا كمكم كنین من چیكار كنم.
tara
Germany
۲۲:۳۰ - ۱۳۹۶/۰۶/۰۴
۰
۰
سلام. ازتون كمك میخوام.جدیدا ادم حسودی شدم. مادر وپدرم و اطرافیانم ازم تعریف نمیكنن.ولی وقتی جلوم از كس دیگه ای تعریف میكنن حسودیم میشه و میگم نه اینجور نیس.بابام گفت حسود دیگرانی و همیشه نظر مخالفو میدی.اما اگر كسی ازم تعریف میكرد اینجوری نمیشدم. چه طور میشه بعضیا تا كسیو میبینن میگن مثلا یه پارچه خانم.به به و فلان....؟
چیكار كنم كه منو هم ادم حساب كنن.از خوبیام بگن؟
مهدی
Iran (Islamic Republic of)
۱۸:۵۹ - ۱۳۹۶/۰۶/۰۶
۰
۰
سركارخانم كامرانی گرامی سلام.ازراهنمایی های تان بسیاربهره مندهستم وازشماسپاسگزارم.جای یك قسمت درارتباط باآشنایی پیرامون مهارت های زندگی دراین سایت خالی است.
مهدی
Iran (Islamic Republic of)
۱۴:۰۱ - ۱۳۹۶/۰۶/۰۸
۰
۰
سركارخانم كامرانی ارجمندسلام.
عارضه بدبینی همیشه یك خصلت بدشخصیتی است؟آیایك فردباشخصیت روانی سالم نبایدبه هیچ وجه چنین ویژگی ای داشته باشد؟همچنین خوش بینی هم میتواندخصلت بدشخصیتی باشد؟
ازراهنمایی های روشنگرشماسپاسگزارم.
ن
Germany
۰۱:۴۵ - ۱۳۹۶/۰۶/۱۰
۰
۰
.سلام ببخشید من جدیدا یه عادت پیدا كردم.نمیتونم تركش كنم.
موهامو میكنم.درموردش شنیده بودم كه در دوره نوجوانی شروع میشه و.....
اما من به خاطر جنس بد بعضی از موهام این كار رو میكنم. حالا شنیدم همون موها سفید میشن.خیلی ترسیدم اما هنوز اونكارو میكنم.ایا از نظر علمی اینجوره واقعا؟اخه یكی از اقوام میگن قبلا موهاشونو كندن و دقیقا همون قسمت سفید شده. منم نوجونم میترسم موهام سفیدشن....چیكار كنم؟
آیدا
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۱۹ - ۱۳۹۶/۰۶/۱۱
۰
۰
سلام وقت بخیر
بنده 44 ساله كارمند و لیسانسه هستم كه از ازدواج اولم یك دختر 17 ساله دارم و دارای وضع مالی خوب هستم كه یكسال پیش مجدد ازدواج كردم با آقایی فوق لیسانس و به شدت وابسته به خانواده كه ابتدا مشخص نبود و گذر زمان مشكلاتی رو برام به وجودآورده 1- دخالت بیش از حد پدر ومادر و خواهران همسرم در زندگیم2- چارچوب و حریم نداشتن زندگی3- بی اختیاری و بی ارادگی همسرم در برخورد با خانواده و تصمیمات زندگی كه اجازه دخالت به خانوادش رو میده 4- پرداخت هزینه های خانواده همسرم به عهده همسر من است كه باعث كم گذاشتن تو زندگی خودمان می شود و وظایفش رو درست انجام نمی دهد و مدام خودم تقبل هزینه ها رو می كنم به خاطر حفظ آبرو جلوی دختر خودم چون همسرم خرج نمی كند . 5- بی احترامی های مستقیم خانوادش كه وقتی هم همسرم متوجه می شود توجیه می كندكه خانواده ام سنتی و بی سواد هستند و تقاضا دارد بچه دار بشوم تا رفتار خانوادش با من خوب شود كه من نمی پذیرم. ضمنا همسرم دكترا قبول شده و می ترسم همین تفاوت تحصیلات و وضعیت مالی خوب من نسبت به همسرم باعث به وجودآمدن مشكلات در آینده شود.لطفا راهنمایی ام كنید ؟
اعتماد بنفس
Iran (Islamic Republic of)
۱۵:۵۶ - ۱۳۹۶/۰۶/۱۱
۰
۰
سلام من اعتماد به نفسم صفره و از وقتی وارد بازاركار شدم بدتر شدم به دلیل تحقیر و تمسخر و توهین رییس و همكاران و ... خجالت و ترس هم اضافه شده و شدیدا عصبی و پرخاشگر شدم .چكار كنم ؟
f
Iran (Islamic Republic of)
۰۹:۴۴ - ۱۳۹۶/۰۶/۱۳
۰
۰
با عرض سلام.من حدود بیست ساله ازدواج كردم.خواهر و برادرها و شوهر خواهر های من از لحاظ تحصیلات و فرهنگی پایین تر از همسرم هستند.به همین علت همسر من مایل به ارتباط با انها نیست و با یكسری از آنها كه اصلا ارتباط نداره و با یكسری دیگر هم ایام عید كلی اعصاب مرا خرد میكنه و بهانه گیری میكنه تا به بازدید آنها برویم.بالاخره من دوست دارم تا حدودی با آنها ارتباط داشته باشم و از این وضع كلافه شده ام.خوب من هم این وضع را كه میبینم بر خلاف میل باطنی ام دیگه دوست ندارم با خانواده او ارتباط صمیمانه داشته باشم.من باید چه كار كنم.لطفا راهنمایی كنید.
راشین -----35ساله
Iran (Islamic Republic of)
۱۴:۲۴ - ۱۳۹۶/۰۶/۱۳
۰
۰
سلام
من یه پسر8 ساله دارم .از یه طرف خیلی دوست دارم بچه دوم داشته باشم اما كلا آدم ترسویی هستم و یاد بیمارستان و عمل و سزارین میفتم كه چقدر سخت بود پشیمون میشم.از طرفی میگم درآینده پسرم نگه چرا براش خواهرو برادری نیاوردم و ضربه بخوره ؟یا میگم شاید نتونم اونو تامین كنم . ما وضع متوسطی داریم و شاید در آینده باابن همه امكانات تازه ناراحت بشه كه توان رسیدن به منو نداشتین چرا بچه دوم؟البته خودم خیلی كم حوصله ام و دوس دارم دیگه به خودم برسم احساس می كنم بچه دوم بازم منو از خودم دور میكنه و باید درگیر بشم بازم بچه پوشك گریه شبانه و .دلم می خواد برم استخربرم باشگاه به كارام برسم و با همه توانم به پسرم و همسرم ؟واقعا نمیدونم تصمیم بگیرم چیكا ركنم؟هركسی بچه دوم میاره منم میگم آخی پسرم تنهاس بارش بچه بیارم باز پشیمون میشم؟همسرم میگه قدرت داشته با ش رو تصمیمت بمون و به خاطردیگران خودتو اذیت نكن اون با هر تصمیم من موافقه با بچه دوم یا همین یك بچه اصلا نظری نداره....شاید همین بی نظربودنش منو اذیت میكنه یا می گفت نترس نگران نباش پشت من نیست .چی كار كنم؟میترسم بیارم بعدا كمك نكنه بگه خودت خواستی كلا زیاد مسئولیت پذیرنیست بعضی وقتها میگم چرا به یه بچه دیگه كه وجود نداره ظلم كنم وبیارم تو این دنیا همین یكی بسه .لطفا راهنمایی كنید
محمدعلیرضا
Iran (Islamic Republic of)
۰۸:۵۶ - ۱۳۹۶/۰۶/۱۴
۰
۰
سلام
بنده یه اقای 26ساله هستم وقصد ازداوج دارم اما هنوز نتونستم یه شریك زندگی انتخاب كنم.هم از فامیل هست وهم غیره اما خودم در انتخاب همسرم موندم.لطفا راهنمایی كنید.
ماهرخ
Iran (Islamic Republic of)
۱۹:۳۳ - ۱۳۹۶/۰۶/۱۵
۰
۰
سلام. دختری هشت ساله دارم كه مرتب در منزل و نزد من و پدرش كلمات زشت و حتی اندام های جنسی را نام می برد اگر ترانه ای از تلویزیون پخش می شود او با كلمات زشت آن را بازخوانی می كند.سعی میكنم وقتش را پر كنم.دیگر خسته شدم از بس با زبان خوش و ناخوش بهش تذكر دادم و فایده نداشت.ممنون میشوم من را راهنمایی كنید
m
Iran (Islamic Republic of)
۱۴:۵۳ - ۱۳۹۶/۰۶/۱۶
۰
۰
سلام.خسته نباشید.
من همیشه وقتی دعوایی میبینم بدنم حسابی میلرزه و خیلی خیلی میترسم(پدرم تن صداش بلنده دعوا نمیكنه ولی صداش جوریه انگار داره دعوا میكنه) منم حسابی میترسم.با اینكه واقعا دعوا نیست.تو بچگیم هم اصلا یادم نمیاد دعوایی دیده باشم كه تو ناخوداگاهم مونده باشه.ممنون میشم كمكم كنین چون وقتی دعوا یا بحث كوچیكی میشه من بدترین افكار میاد تو ذهنم كه یه دفعه جدا شن خدایی نكرده یا.....
ت
Iran (Islamic Republic of)
۰۹:۴۷ - ۱۳۹۶/۰۶/۱۹
۰
۰
باسلام و خسته نباشید خدمت خانم دكتر .
خواستم بپرسم اینكه می گویند خودت را دوست داشته باش و به خودت احترام بگذار ، یعنی باید چكار كنیم كه خودمان را دوست داشته باشیم و ضمنا كتاب هایی در رابطه با خودشناسی و اعتماد به نفس اگر می دانید معرفی نمایید و یا نویسندگانی كه در این زمینه كتابهای خوبی نوشته اند اعلام نمایید تا بخوانیم با تشكر.
م-ح
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۳۸ - ۱۳۹۶/۰۶/۲۱
۰
۰
باسلام وخسته نباشید
همسرمن چند سالی است به شیشه اعتیاد داردوخودش منكر این مسأله است اما من از روی حركات و توهم هایی كه دارد متوجه شده ام خانواده اش یك بار اورا به كمپ فرستادند البته بدون اطلاع و یك روز بیشتر نماند. بعد از آن هم با آنها قطع رابطه كرد. مدام به همه چیز مشكوك است ومن هم به تنهایی نمی توانم او را درمان كنم آیا مراكز ترك اعتیاد و نیروی انتظامی بدون اینكه ابتدا نامی ازمن ببرند به من كمك می كنندتا اورا ببرند وبعد تشكیل پرونده بدهم . لطفا من را راهنمایی كنید .با تشكر
مریم
Iran (Islamic Republic of)
۲۰:۳۴ - ۱۳۹۶/۰۶/۲۲
۰
۰
خانم كامرانی عزیز مشاوره هاتون عالیه. وقتی می خونم اعتماد به نفس می گیرم....واقعا آدم نباید بی قرار كسی باشه كه بی قرارش نیست. تنها باشه خیلی بهتره....
میترا
Iran (Islamic Republic of)
۲۰:۲۵ - ۱۳۹۶/۰۶/۲۷
۰
۰
سلام, ببخشید من میخوام از كارم استعفا بدم تا چند ماه دیگه چون سطح كارم نسبت به تحصیلاتم پایینه. من كارشناس ارشد هستم ولی در حال حاضر منشی هستم. به نظرتون لازمه به خواستگارم بگم سر كار میرم یا چون دیگه نمیخوام برم بگم كلا سر كار نمیرم.....ممنون
elnaz
Germany
۱۶:۴۷ - ۱۳۹۶/۰۷/۰۱
۰
۰
سلام خانم كامرانی.خدا قوت.اگه میشه كمكم كنید.حس میكنم افسرده شدم. سال آینده (نه امسال) سال آخرمه و بعدش میرم دانشگاه. واقعا ناراحتم مخصوصا اینكه مدرسه راهنماییم جفته دبیرستانمه و از پنجره میبینمش.مدام یاد بچگیام و گذشته میفتم خیلی ناراحتم.نمیخوام این روزا بره. ناراحتم از اینكه میرم دانشگاه و بعدش لابد شروع یه زندگی دیگه و افتادن بار روی دوشم. به هر حال هر چی بزرگتر شی مستقل تر میشی.یا پیر شدن پدر مادرم. یه جورایی نمیخوام از این حالت تقریحیم بیام بیرون(نه كه از اون لوسا باشم كه دست به سیاه و سفید نمیزنن) انگار كم كم همه چی داره جدی میشه.خواهش میكنم كمكم كنید با این حال روحی میترسم امسالم مثه پارسال افت تحصیلی داشته باشم.ممنون از زحماتتون. روز خوش.
م-ح
Iran (Islamic Republic of)
۱۵:۵۲ - ۱۳۹۶/۰۷/۰۲
۰
۰
سلام وقت بخیر خانم كامرانی عزیز
با تشكر از پاسخ شفاف شما به سوال قبلی لطفا بفرمایید آیا آزمایشی برای اثبات اعتیاد به شیشه وجوددارد بعد از مدتی استفاده نكردن ؟ چون شنیده ام دردادگاه خانواده اعتیاد به شیشه را نمی توان ثابت كردودلیل محكمه پسندی برای طلاق نیست. پیشاپیش از زحمتی كه برای پاسخ متحمل می شوید سپاسگزارم.
ستاره
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۴۴ - ۱۳۹۶/۰۷/۰۳
۰
۰
سلام خسته نباشید
خانم كامرانی عزیز من متاركه كردم و با فرزندم زندگی میكنم و با توجه به حضور فرزندم امكان ازدواج دایم را ندارم و اگر امكانش هم باشه طرف مورد نظر فرزندم را قبول نمیكنند
یكتا
Iran (Islamic Republic of)
۰۵:۲۶ - ۱۳۹۶/۰۷/۰۵
۰
۰
باسلام.دختری ۳۷ ساله هستم باتحصیلات فوق لیسانس قدبلند وخداروشكراززیبایی چیزی كم ندارم..خواستگارزیادداشتم امابه دلیل رسم خانواده كه دختربه فامیل نمیدن یابایداول خواهربزرگتربره كلا ازدواجم نادیده گرفته شد.تااینكه سنم بالارفت وبافوت پدروازدواج خواهرها فقط من ماندم بامادرپیرم..درگذشته نتوانستم كار ثابت وآبرومندی پیداكنم . درخانه تنهاماندم.باكسانی برای ازدواج آشناشدم كه چون شناختی وجودنداشت ضربه های زیادی خوردم.نگیددر جمعهای فامیلی شركت كن یادرجامعه كلاس برو كه همه این كارهارو كردم.درضمن الان دیگر فامیل نداریم..جدیدا بامردی آشناشدم كه منو درك میكنه ودوستم داره ولی تالاسمی مینور داره واین موضوع باعث بیماریها ومشكلات دیگه شده براش.خانوادش شهرستانن وازلحاظ مالی خیلی پایین تر از خانواده من هستند .نمیدانم واقعا بااین زندگی چه كنم؟ناامید شدم ازاین شانس واقبال.
j
Germany
۱۹:۰۰ - ۱۳۹۶/۰۷/۰۵
۰
۰
سلام.من دو سال دیگه كنكور دارم و باید انتخاب رشته كنم. از طرفی برای برنامه ریزی امسالم از طرفی برای انتخاب رشته و اینكه چه دانشگاه و هدفی رو انتخاب كنم میخوام برم مشاور(یه سری اینجا سوال پرسیدم و پیشنهاد كردید برم پیش مشاور برای كمك بهتر).تعریف این خانم رو خیلی شنیدم كه گفتن كاش زودتر میرفتیم پیشش و....اما مادرم ناراضیه.قبلا به خاطر استرسم كلاس چهارم منو بردن مشاور و تاثیرگذار بود.ولی نمیدونم چرا این سری غیرمنطقی برخورد میكنه و اصلا راضی نیست.نمیدونم چطور راضیش كنم.پیشنهاد شما چیه؟
كوثر
Germany
۱۴:۵۸ - ۱۳۹۶/۰۷/۰۶
۰
۰
سلام خانم كامرانی.من یه وابستكی خاصی به مادرم دارم نمیدونم هم سن و سالای منم اینجورن یا نه ولی مادرم كه میره بیرون تمام غما میریزه رو سرم. ۱۶سالمه و كارای خودمو میتونم انجام بدم.دختر لوسی نیستم.ولی زودرنجم.همش میگم دورازجون زبونم لال اگه مادرمو دیگه ندیدم چیكار كنم؟در ضمن یه وقتایی هم وقتی یه چیزی میخرم كه زیادیه خیلی رودلم می مونه.سردلمه.مثلا برگه های كلاسورم زیادن همش میگم اینهمه بچه دفتر ندارن بعد من این همه برگه دارم(درصورتی كه خیلی هم نیستن)همش تو فكر اینم كه این برگه هارو چیكار كنم.
لطفا راهنماییم كنید اجرتون با امام حسین.
پوچ
Iran (Islamic Republic of)
۲۱:۲۹ - ۱۳۹۶/۰۷/۰۷
۰
۰
با سلام.
یه دختر ۱۷ ساله ام.اخیرا حس میكنم خیلی عجیب شدم به طرز عجیبی نسبت به همه وقایع یا شدیدا واكنش میدم یا اصلا چیزی حس نمیكنم.انگار كه توی یه خلا بزرگی گیر افتادم و فقط بعضی وقتا شدید گریه میكنم.هرشب كابوس میبینم و به حدی رسیدم كه دیگه با كابوسامم مشكلی ندارم.
دوسال پیش درگیر دعواهای شدید خانوادگی كه به مدت یكسال و نیم و تقریبا هر روز شكل میگرفت بودم.
مدتی دست به نویسندگی بردم و متاسفانه به خاطر مخالفت های بسیار شدید خانواده ازش دست كشیدم.
تك فرزندم و با وجود اجتماعی بودن تو خارج از خونه،تو خونه به زور چند كلمه ای حرف میزنم و وقتی پدر مادرم زیاد سوال میپرسن شدید پرخاشگری میكنم.
حس میكنم حفره ای توی قلبم شكل گرفته و كاملا از هر حسی خالی شدم.
همیشه به عجیب بودن شهرت داشتم و همه بهش عادت داشتن اما این شرایط جدید حتی خودمم شوكه كرده.
نمیدونم واقعا چیكار كنم و این خیلی داره به آینده ام آسیب میزنه.همه چیز برام بی معنی شده و حتی انتهای كوچیك ترین كارهارو مرگ میبینم پس دلیلی بر انجام دادنش یا ندادنش نمیبینم.
میرم تو قعر خطر و وقتی كسی ازم میپرسه میگم خب ته همه چیز مرگه! این عقیده ام با اینكه منطقیه ولی حتی به نظر خودمم دلیل خوبی نیست.
هیچگونه شرایطی برای رجوع به مشاور یا روانشناس ندارم چون خانواده ام كاملا مخالفن
ممنون میشم راهنمایی ام كنین.
دنیا
Iran (Islamic Republic of)
۰۸:۳۷ - ۱۳۹۶/۰۷/۱۰
۰
۰
سلام خانم كامرانی عزیز و ممنون از مشاوره های كامل و خالصانه تان من دختری 17 ساله دارم تمام روز و شبش رو با گوشی میگذرونه و هر چقدر هم باها ش صحبت میكنم تاثیری ندارد البته من كارمند هستم و دخترم تنها فرزندم می باشد كلاسهای ورزشی ثبت نام كردم تا وقتش رو پر كنم ولی چه كنم كه به محض بیكار شدن سراغ گوشیش میره درخصوص فضاهای مجازی و خطرات آن باهاش خیلی صحبت كردم ولی به شدت نگرانشم نمیدونم مراجعه به روانشناس میتونه كمكش كنه یا نه قبلا پیش روانشناس بردمش ولی تاثیر چندانی روش نداشته فكر میكنم مهمترین موضوع اینه كه خودش باید بخواد و دیگران نتونن كمك زیادی بهش بكنن خودش به من میگه اگه مامان من بچه دار بشم هیچ وقت براش گوشی نمیخرم گوشی اصلا چیز خوبی نیست . وقتی بهش میگم بیا با هم بریم بیرون یا كنسرت یا سینما تمایل داره با دوستانش بره ولی من زیاد راضی به این كار نیستم از شما خواهش میكنم كمكم كنین لازم به ذكر است با پدرش اصلا رابطه خوبی نداره و اصلا دوست نداره با اون بیرون بره و تا الان هم نرفته مگر من همراهش باشم چون بسیار امرو نهی كن و ایراد گیره شاید یكی از علتهای وابستگی شدید او به گوشی كمبود محبت عاطفی از طرف پدرش باشه
عباس
Iran (Islamic Republic of)
۱۴:۳۹ - ۱۳۹۶/۰۷/۱۱
۰
۰
با سلام لطف كنید سوال منو نمایش ندید
م-ح
Iran (Islamic Republic of)
۱۵:۳۵ - ۱۳۹۶/۰۷/۱۱
۰
۰
خانم كامرانی عزیز سلام وقت بخیر عذرزحمات ....................
صفورا
Iran (Islamic Republic of)
۱۸:۴۱ - ۱۳۹۶/۰۷/۱۳
۰
۰
با سلام.دختری 16-15 ساله هستم كه با خانواده ام مشكلات فراوانی دارم پدر و مادرم هر دو فرهنگی هستند و یك برادر 6 ساله دارم. مشكلات من یكی دوتا و در یك زمینه نیستند و در همه زمینه ها مشكل دارم.واقعا فكر می كنم پدر و مادرم مرا دوست ندارند و برادرم برایشان ارجحیت دارد با توجه به گذشته خودم و حال برادرم عرض می كنم.نمی دانم دیگر چكار باید بكنم. در ضمن بعضی وقت ها فكر می كنم رفتارم مثل روانی هاست چون به چیزهای مسخره ای كه خنده دار نیستند می خندم یا الكی چرت و پرت میگم.این رفتارها را قبلا نداشتم.یك دوره افسردگی داشتم كه خود به خود خوب شد تقریبا سه ساله پیش بود.حس می كنم مادرم بعضی حرف هایی كه می زند برای درآوردن لج من است.وقتی با برادرم دعوا می كنیم و حق با من است می گویند تو بزرگتری فهم تو بیشتر است تمامش كن ولی من نمی خواهم این جواب را از آنها بشنوم.همیشه حق یا با برادرم است یا حق با خودشان. در بعضی از موارد فقط حق را به من می دهند.نمی توانم به مركز مشاوره یا از اینجور جاها مراجعه كنم.من درحال تحصیل در رشته تجربی هستم و كلاس دهم هستم یا همان دوم دبیرستان سابق.برای درس خواندن باید تمركز داشته باشم ولی با داشتن این همه مشكل واقعا درس خواندن خوب میسر نمی شود.انگیزه ام را از دست دادم و هیچ پشتكاری ندارم در صورت این كه استعداد های زیادی دارم و واقعا به تحصیل در رشته تجربی علاقه دارم و آرزو دارم پزشك شوم. اما واقعا شرایط كنونی ام سخت است. در ضمن چند بار هم به خودكشی فكر كردم اما به دلیل علاقه ام به خدا و امام حسین (ع )عزیز تر از جانم نتوانستم و جرأتش را پیدا نكردم.توروخدا كمكم كنید. خواهش می كنم .
ی درمونده
Germany
۱۱:۴۶ - ۱۳۹۶/۰۷/۱۵
۰
۰
سلام توروخدا كمكم كنید 26 سالمه از 17 سالگی مادرم فوت كرد .حال روحیم اصلا خوب نیست از زندگیم اصلا لذت نمیبرم. از تمام اطرافیانم بدم میاد. از فامیلا از همسایه ها از شهرم از موقعیتم از گذشته ام ... احساس می كنم عمرم تلف شده هر روز آرزوی مرگ میكنم زندگی به نظرم خیلی تكراریه هدفی هم ندارم یعنی دارم ولی انگیزه اراده پشتكار ندارم چون ارامش روحی ندارم اول باید درونمو اروم كنم كه بتونم برای هدفم وقت بذارم احساس میكنم تو زندگیم به هیچی نرسیدم بعد فوت مامانم ، بابام همه جوره حامیم بود حتی ازدواج هم نكرده تا الان بخاطر ما ولی من هیچ جوره جبران نكردم براش ... زمانی كه مامانم فوت كرد سال كنكور من بود بعدش داییم فوت كرد بعدشم دو ماهی پاهام سوخت. كلا زمان كنكورم سوخت شد و مسیر زندگیم تغییر كرد من به عنوان دانش آموز زرنگ همه انتظاراتی ازم داشتن بخصوص پدرم ولی بااین شرایط خیلی هم خوندم ولی روش خوندنم درست نبود و رتبه ام خوب نشد پیام نور شهر خودمون اوردم اومدم سال بعد دوباره بخونم ولی نتونستم .از لحاظ روحی داغون بودم پدرم نتونست ببینه دارم افسرده میشم فرستادم همون پیام نور.... حسابداری خوندم
4 سال عمرم تلف شد تو دانشگاه شهر خودمون پیش استادهایی كه یك ذره دانش نداشتن
سال92 فارغ التحصیل شدم، نه دانشگاه خوبی بود نه اساتید خوبی ،برای همین اصلا تو زمینه رشته ام بار علمی خوبی ندارم
میخوام بخونم برای ارشد سال بعد شش ماه وقت دارم فقط و اصلا دانش علمی خوبی ندارم تو هیچ كدوم از درسای رشته ام
برای استخدامی میخوام بخونم انگیزه ندارم چون همیشه فقط یه نفر میخواد جذب كنه
خیلی درددل ها دارم و شدیدا محتاج كمكم اگه بشه بقیش بریم تو ایمیل.
طاهره
Iran (Islamic Republic of)
۲۰:۵۹ - ۱۳۹۶/۰۷/۱۵
۰
۰
سلام
من 23 ساله ام هست و الان اصلا شرایط خوبی ندارم به این صورت كه ترم آخر مهندسی نرم افزار هستم و هزینه تحصیلم چون خارجی بودم واقعا سنگین بود. از طرفی هم كار می كردم و هم به خانوادم فشار میومد.
الان فهمیدم به رشتم هیچ علاقه ای ندارم و اگه خانوادم بفهمن میدونم واقعا ناراحت میشن چون همیشه دوست داشتم كمك دستم خانوادم باشم و اون ها هم منتظر درآمدم هستن پدرم پیره و دیگه توانایی كار و غیره رو نداره.
از طرفی نمیتونم توی رشته مورد علاقم تحصیل كنم نه هزینه ای دارم و نه دیگه وقتی ......
حالم اصلا خوب نیست كمكم كنید .....
دانیال
Iran (Islamic Republic of)
۱۰:۰۰ - ۱۳۹۶/۰۷/۱۶
۰
۰
با سلام و خسته نباشید
چه راهكاری وجود دارد تا در بروز مشكلات شدید بتوانیم بجای تمركز فكر ومغز در استرس و اضطراب ،در آرامش بر حل وفصل موضوع متمركز شویم؟
ایدا
Iran (Islamic Republic of)
۱۵:۱۱ - ۱۳۹۶/۰۷/۱۶
۰
۰
سلام من جدیدا دچار یك مشكلی شدم. نمیدونم دلیلش. چیه اعتماد به نفس كمه یا هر چی.اگر كسی از من كمكی بخواد حتی در حدی كه بگه فلانی ،حس خوبی بهش پیدا میكنم مثلا یكی از كسایی كه همه دورش هستن و باكلاس میدوننش وقتی صدام میزنه و باهام كاری داری یه حسی پیدا میكنم نمیدونم چطور بگم. یه جورایی دیدین میگن زود خر میشه.
نمیدونم كمبود محبت دارم یا چی ولی حتی از آدمی كه بدم بیاد یه وقتایی اگه صدام كنه باهاش نرم میشم.میترسم تو مسأله ازدواج هم اینطور بشم و احساساتی تصمیم بگیرم.چیكار كنم؟
negar
Iran (Islamic Republic of)
۲۱:۳۷ - ۱۳۹۶/۰۷/۱۷
۰
۰
با سلام و خسته نباشید به شما.
من دختری ۱۶ ساله هستم والان حدودا ۵ ساله عاشق پسر همسایه مادربزرگم شده ام. به تازگی متوجه شده ام سیگار میكشه این موضوع خیلی ذهنمو درگیر كرده دلم نمیخواد به خودش آسیب بزنه پدرشم اصلا پیگیر نیست. از لحاظ وضعیت مالیم پولدارن و هیچ مشكلی ندارن ادمای خوبی ام هستن به نظرتون من باید براش چیكار كنم . دلم نمیخواد سیگار بكشه.
اینم بگم من با پسر همسایمون هیچ رابطه ای ندارم و تا حالا باهاش یك كلمه ام حرف نزدم. ممنون میشم راهنماییم كنید
غ.ف
Iran (Islamic Republic of)
۱۷:۵۱ - ۱۳۹۶/۰۷/۱۸
۰
۰
سلام
من تازه عقد كردم
یه سوال داشتم : همسر با خرج كردن مشكلی نداره ولی هنوز نمیدونه كه خرج من رو باید بده یا بهم مبلغی رو ماهانه بده ، از طرفی من خودم اصلا روم نمیشه بهش این موضوع رو بگم و ازش درخواست پول كنم
میخواستم ببینم چه جوری باید این مسئله مطرح بشه كه هم تاثیر مثبت داشته باشه و هم اینكه خودم از مطرح كردنش اذیت نشم، این رو هم اضافه كنم كه یك بار همسرم گفت باید یه حساب و كارت مشترك داشته باشیم و مدیریت مخارج با شما باشه در اینده ولی چون هنوز با هم زندگی نمیكنیم مدیریت مخارج رو هنوز نمیتونم ازش بخوام كه دستم بده در حال حاضر فقط مشكلم درخواست خرجی هست كه نمیدونم چجوری به نحو مناسبی مطرحش كنم
علی
Iran (Islamic Republic of)
۱۹:۲۴ - ۱۳۹۶/۰۷/۱۸
۰
۰
سلام خانم كامرانی. تشكر بابت زحماتتون. مشكلی كه من دارم كمرویی هست. البته مشكلم خیلی حاد نیست. ولی در برخی موقعیت ها كه برخی واكنش ها لازمه سكوت رو ترجیح میدم. مثلا اگه كسی جلوم بزنه تو صف ممكنه چیزی بهش نگم چون ازینكه توی یك جمعی مورد توجه واقع بشم بدم میاد.یا اگه راننده تاكسی بقیه پولم رو كامل نده ممكنه سكوت كنم. موقعیت دیگه ای كه خیلی آزارم میده الان اینه كه ما یه خونه خریدیم و وجود دارن بعضی افراد كه از قیمت خونه میپرسند ولی من اصلا دوست ندارم از قیمت خونه بهشون بگم. ولی برخلاف میلم بهشون گفتم و بعدش كلی خودخوری كردم كه چرا گفتی و دچار نوعی عذاب وجدان میشم. در این شرایط باید چی به این افراد گفت؟ اگر كتاب مناسبی تحت عنوان كم رویی میشناسید متشكر میشم معرفی كنید. سپاس
نوروزی
Iran (Islamic Republic of)
۱۴:۲۰ - ۱۳۹۶/۰۷/۲۰
۰
۰
سلام من با مادر خودم خیلی مشكل دارم. ایشون راجع به شوهر من افكاری دارد كه با آن من را خیلی اذیت می كند. در صورتی كه من از شوهرم راضی هستم و وقتی این حرف ها را می زند من را خیلی ناراحت می كند و بهم می ریزد .در صورتی كه بارها بهش گفته ام اگر درباره شوهرم بخواهی حرف بزنی من باهات قطع رابطه می كنم ولی گوشش بدهكار نیست .می گوید شوهرت بی عرضه هست لیاقت تو رو نداره .تو از اون سر تری و تورو بدبخت كرده در صورتی كه من درسته مشكل مالی دارم ولی از شوهرم راضی هستم
شما بفرمایید بنده چه باید بكنم؟
فاطمه
Iran (Islamic Republic of)
۰۳:۰۲ - ۱۳۹۶/۰۷/۲۴
۰
۰
سلام.
من ۲۰سالمه ۱۷سالم بود بعداز سه سال عقد ازدواج كردم.این سه سال دوران عقدم سه سال دبیرستانم بود. برام همیشه مهم بود تحصیلاتم رو ادامه بدم ولی با جدیت درس نمیخوندم، دوران سختی بود.خلاصه دیپلمم رو از یه مدسه دولتی و معمولی گرفتم. بعداز ازدواج پیش‌دانشگاهی رو تو مدرسه بزرگسالان خوندم كه دوسال طول كشید. بعداز اون كنكور تجربی دادم و نتیجه اصلا خوب نبود،البته اینو پذیرفتم چون تلاشم اصلا كافی نبود،دوباره شروع كردم تلاش كردم با خانواده زیاد رفت و آمد نمی كردم خیلی وقت ها دلم برای مادرم و پدرم و حتی همسرم تنگ میشد .هیچ فعالیتی بیرون از خونه نداشتم،با همسرم دیر به دیر بیرون می رفتیم كنكور رو با استرس عجیبی كه تابه حال تجربه نكرده بودم پشت سر گذاشتم . نتیجه از پارسال بهتر بود، ولی خوب نبود انتخاب رشته كردم اما خارج از تهران قبول شدم و نرفتم و حالا منتظر نتیجه‌ انتخاب تكمیل ظرفیت هستم اما از نتیجه خیلی میترسم. این دوران كنكور خیلی تاثیر منفی روم گذاشته تو این مدت الان كه تایپ میكنم راحت گریه كردم چون قبل از این نمی تونستم گریه كنم. احساس شرمندگی دارم از خودم ،همسرم و خانواده ام .بهم امید داشتن . من خیلی تنهام خیلی غمگین و نا امیدم .خوشبختی من به قبولیم تو رشته ودانشگاه مورد علاقم خیلی وابسته است.حالا همش فكر می كنم اگه قبول نشم چطوری سرمو بلند كنم. از نظر اطرافیانم شكست خورده ام و اصلا دلم نمی‌خواد این سختی هارو دوباره تحمل كنم و كنكور رو تكرار كنم .من میخوام همسر باشم. در آینده مادر شم .اما الان یه آدم شكست خورده ام. دیگه خسته شدم از دوران تحصیلی سخت.احساس افسردگی و سردرگمی دارم
T
Germany
۲۳:۱۸ - ۱۳۹۶/۰۷/۲۴
۰
۰
سلام.خسته نباشید
من ۱۶سالمه و حس میكنم رفتارم خیلی تغییر كرده. دوستای جدیدی دارم كه خیلی خوبن اما انگار تاثیر پذیر بودم ازشون.طرز حرف زدنم تغییر كرده و خیلی میخندم. دوستامم متوجه شدن.نمیگم به چیزای الكی میخندم.ولی تغییر كردم.به نظر شما چطور میتونم مثل سابق باشم؟میترسم كم كم تغییرات زیادی بكنم كه اصلا دوست ندارم.ممنون میشم كمكم كنید
مینو
Iran (Islamic Republic of)
۱۵:۱۰ - ۱۳۹۶/۰۷/۲۵
۰
۰
سلام و درود بر شما خانم كامرانی عزیز
من یك بار عقد كردم و بهم زدم بنا به دلایل متعددی.شاغل هستم.
یكی از مشكلاتی كه طی دوران عقد وجود داشت این بود كه اقا طی جلسات خواستگاری فرمودند كه من روی حقوق شما حساب نمی كنم.
بعد از عقد اتفاقاتی پیش امد مثلا یكبار رفتیم با هم نمایشگاهی ، خوب ایشان ورودی اش را حساب كرد. همان روز جای دیگری رفتیم كه ورودی داشت ایشان خیلی واضح خودش را كنار كشید تا من حساب كنم.
مثلا پیشنهاد خرید وسیله ایی را دادند و خودشان تقبل كردند اما بلافاصله گفتند حالا من این را خریدم شما هم فلان وسیله را بخرید.
یا جایی دیگه رفته بودیم كه ورودی میخواست ایشون زودتر رفته بودند و از قیمت مطلع شده بودند و برگشتند گفتم چرا برگشتید گفت بسته بود
اما من اصرار كردم برویم دیدم دروغ گفته و به خاطر پرداخت نكردن هزینه برگشته .
از این موارد زیاد بود مثلا انتظار تامین مسكن را از من داشتند.
یا چندین بار پرسیدند حقوقت چقدر است.
و حتی برای مشاوره قبل از طلاق هم كه رفته بودیم گفتند من برای این زن شاغل گرفتم كه كم اوردم از او پول بگیرم.
مرحمت فرمایید مرا راهنمایی كنید كه چه راه هایی هست كه حد و مرز را به مرد نشان دهیم؟ چه راه هایی برای مشاركت در خرج خانه است؟
چون بعضی از اقایان با اشتغال زن خود را از كار كردن معاف می كنند یا كمترین تلاش را در بدست اوردن شغل می كنند.
شاید یكی از جواب های شما این باشد كه قبل از عقد سنگ هایتان را باز كنید ، یك تصویر روشن به من بدهید كه چه چیزهایی را بگویم ؟ چه راه هایی برای خرج كردن توسط خانم وجود دارد؟ایا لازم است مرد از میزان حقوق زن با خبر باشد؟
مریم
Germany
۲۱:۳۴ - ۱۳۹۶/۰۷/۲۵
۰
۰
سلام خانم كامرانی.مشاوره هاتون همیشه مفید بوده لطفا این سری هم كمكم كنید.
یه مدته خیلی منفی نگر شدم و خیلی تلقین میكنم.مدام با خودم میگم اگه بینیم باریك تر بود بهتر میشد اگه چشمام درشت تر بود...كاش منم فلان جور بودم.خلاصه همش حسرت و منفی نگری.دوستام برعكس میگن چهره خوبی داری چرا انقد ناله میكنی.خیلی به جزییات دقت میكنم جدیدا. برا یه لك كوچیك كلی كرم میزنم كلی دارو و.....خلاصه ریز بینم شدم نسبت به خودم. ۱۷سالمه.چیكار كنم نسبت به این موضوع؟
یه سوال دیگه!چند تا كلمه هست یه مدته رو زبونم افتادن و مدام تكرار میكنم برای ازبین رفتنش چیكاركنم؟
sara
Iran (Islamic Republic of)
۱۴:۲۳ - ۱۳۹۶/۰۷/۲۶
۰
۰
سلام خسته نباشید. خواهرم 25 سالشه با یه آقایی همسن خودش كه 5 سال دوست بودن و همدیگه رو خیلی دوست دارن ازدواج كردن .یعنی الان عقد كرده هستند. 4ماهه. هر چند قبل از عقد خواهرم ، پدر و مادرم و خود من با عقدشون مخالف بودیم. ولی خواهرم اصرار داشت . الان 4 ماهه عقدن ولی هر ماه یه دعوایی داشتن بحث داشتن و كارای دامادمون و اخلاقش عوض شده .احساس میكنیم از وقتی عقد كردن كارشم اومده شهر خودمون بیشتر مادرشو میبینه شاید تاثیر حرفای مادرشه. الان ده روزه دامادمون به خواهرم زنگ هم نزده بیخبره. در حالی كه قبلا جون میداد یك ساعت بیخبر میموند. الان خواهرم یه جوری شده میترسه بره زیر یه سقف. چون باید بره طبقه پایین پدرشوهرش زندگی كنن. مونده چیكار كنه. بعد این همه عشق و دوست داشتن میگه ازش جدا میشم. راه درست چیه؟
میم
Iran (Islamic Republic of)
۱۷:۰۹ - ۱۳۹۶/۰۷/۲۶
۰
۰
سلام خسته نباشید
من مدتیه كه عقدم. توی خانواده ما رسمه خرجی دختر دوره عقد به عهده پسره حتی دوره نامزدی با همسرم راجع بهش صحبت كردیم و متوجه شدم خانواده شون رسمش رو ندارن. فقط اگه دختر چیزی درخواست كنه براش میخرن.همسرم حقوق خوبی داره اما در حال حاضر شرایط مالی سختی داره و اینطور كه خودش میگه چیزی از حقوقش براش نمی مونه، منم وضعیت مالی پدرم خوب نیست و خجالت میكشم با وجود شوهر از پدرم پول بگیرم.از شوهرم هم روم نمیشه درخواست پول كنم و گاهی چیزی لازم دارم نمیتونم بهش بگم. هم غرورم نمیذاره هم میترسم نداشته باشه و غرورش بشكنه و دلم میسوزه براش. وضعیت خوبی ندارم و فشار زیادی رو تحمل میكنم، از طرفی هم میترسم عادت كنه به این روال و بعد از ازدواج هم اگه چیزی ازش بخوام فكر كنه متوقعم. میشه راهنماییم كنید ؟
خواهشا زودتر یه راه پیش پام بذارید فشار زیادی رومه و موندم چه كنم.
iz
Germany
۲۰:۳۸ - ۱۳۹۶/۰۷/۲۷
۰
۰
سلام.میشه یه راهكار برای افزایش دقت بدید؟مادرم بسیار از بی دقتی من ناراحته و مدام میگه خوب گوش نمیكنی و بی دقتی.
از كلاس اول معلمام گفتن به خاطر بی دقتیش نمرش كم میشه تا الان كه دبیرستانم چه تو درس چه تو كارای خودم.ممنون میشم كمك كنین
شیرین
Germany
۱۸:۲۵ - ۱۳۹۶/۰۷/۲۸
۰
۰
خانم كامرانی خواهشا كمكم كنین.
یكی دوسالی میشه متاسفانه نمازامو نمیخونم. خانوادم واقعا خیلی ناراحتن و مادرم میگه خیلی به این فكر میكنم كه چرا نمیخونی ولی نمیفهمم واقعا چرا....خودم حس میكنم به خاطر تنبلیه. اخه تو درسامم ضعیف شدم.مدام میگم رفتم خونه دیگه واسه امتحان فردا حسابی میخونم طوری كه مطمئن باشم بیستشو میگیرم ولی اونقدر اینور و اونور میكنم كه یه دور میزنمش و چند سوالم نمیخونم.بزرگترین ایراده منه كه مانع خیلی چیزا شده.
چیكاركنم؟
مریم
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۰۸ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۱
۰
۰
فاطمه خانوم عزیز مطمین باش خوشبختی تو دانشگاه رفتن نیست خانواده خیلی مهم تره این كه ازدواج كردی و زندگی متاهلی موفقی رو داری, ما كه درس خوندیم و تحصیلات عالیه و فلان احساس خلا میكنیم كه چرا, ازدواج نكردیم, اصلا برای دانشگاه رفتن خودتو ناراحت نكن زندگیت خیلی مهم تره
بی دفاع
Iran (Islamic Republic of)
۱۳:۱۵ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۴
۰
۰
سلام من 27 سالمه واقعا دیگه از دست خودم خسته شدم. همه جا محكوم میشم با این كه حق با منه اصلا نمیتونم حرف بزنم یا از خودم دفاع كنم. هنوز یك كلمه نگفته دلم میشكنه و میزنم زیر گریه چه تو محیط كار چه جمع دوست و فامیل حتی تو خونه با خانوادم. من باید چكار كنم تا بتونم بدون گریه و در كمال آرامش جواب بدم و از خودم دفاع كنم بدون گریه و عصبانیت؟
...
Germany
۲۱:۴۳ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۴
۰
۰
سلام.من جدیدا خیلی اعتماد بi نفسم اومده پایین.برادر بزرگم خوشتیپه. هر جا بریم ازش تعریف میكنن و خیلی دوسش دارن.برادرم به شوخی یكی دوبار گفته بدسلیقم.همه دوستامم میگن خوشتیپی اما من دوست دارم خیلی بیشتر از اینا خوشتیپ باشم.جذاب باشم. همه برادرمو دوست دارن.خیلی اعتماد به نفسم اومده پایین به خاطر این ماجرا.همش میگم این چیز جدیدی كه خریدم انقد قشنگ است كه اونم خوشش بیاد؟....خلاصه همش خودمو با اون مقایسه میكنم.ده كیلو اضافه وزن دارم گفتم شاید وزنمو كم كنم بهتر شم.اما اراده ندارم.میشه كمكم كنین؟!
نازنین
Germany
۱۵:۱۱ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۶
۰
۰
سلام.
دوسال پیش بود كه منو دوستم داشتیم از مدرسه برمیگشتیم.راهنمایی بودم.دوستم چادری و من محجوب.یه پیك موتوری مزاحمم شد و بهم دست زد.خیلی ترسیدم خیلی.طوری كه تمام لحظه ها یادمه.از اون موقع به بعد ترس تو جونم موند اخه پارسالم یكی كه مشخص بود تعادل روانی نداره با موتور دنبالم كرد.هر روز صب پیاده میرم چون مدرسه به نسبت نزدیكه اما مجبورم گاهی از خیابونای فرعی برم.هر صدای موتوری كه متوجه میشم داره بهم نزدیك میشه منو میترسونه.این اتفاقا یادم نرفته و از هر موتوری یا ماشینی كه بهم نزدیك میشه حتی گاهی با وجود حضور كسی هم باعث ترسم میشه.گاهی تو دلم میگم نمی بخشم باعث و بانیش رو چون خیلی این اتفاق اذیتم كرد.نمیخوام سرویس بگیرم یا همش یكیو دنبالم بكشونم میخوام این ترس از بین بره
"كاش این پسرایی كه مزاحم بقیه میشن ی لحظه باخودشون فكر كنن كه دارن چیكار میكنن با اون دختر.اگر یه دختر ازت شماره میگیره یا هر چیز دیگه ای صرفا همه اینجور نیستن كه جسارت به خودت میدی و كاش خانواده ها فقط دخترا رو محدود نكنن.به پسراشونم یاد بدن حیا یعنی چی شعور یعنی چی"
ببخشید زیاد حرف زدم.ممنون از سایت خوبتون.
سردرگم
Iran (Islamic Republic of)
۰۷:۴۹ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۷
۰
۰
سلام من خواستگاری دارم كه بعد از 5 ماه برگشته. ما 5 ماه پیش چند جلسه باهم صحبت كردیم و تو اون جلسات خیلی ابراز علاقه میكرد كه تنهات نمیذارم و تا اخر عمر میمونم و... فردای اون روز زن داداشش به مادرم پیام داد كه گفتن تفاهم ندارن و خوشبخت بشن دخترتون مادرمم كه پیام دادن كه چرا جواب پیام وزنگ نه خودشون نه زن داداشش ندادن جواب زنگ و پیام منو هم ندادن بعدش پدرم با این آقا تماس میگیرن و با پدرم قرار ملاقات میذارن همه چیز درست میشه تا اینكه برادرش زنگ میزنه و میگه میخوایم بیایم تحقیقات كه ما اجازه نمیدیم چون هنوز كاملا آشنا نشده بودیم كه همه چیز اونا تموم میكنن و حالا بعد 5 ماه دوباره با پدرم تماس گرفته و فرصت خواسته و ما نمیدونیم باید چه جوابی بدیم با توجه به این رفتاراشون و اینكه پدرشون دو تا زن دارن و اینكه در آینده ممكنه پسر هم مثله پدر بشه .
فاطمه
Afghanistan
۱۹:۲۱ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۷
۰
۰
سلام. من خانم 36 ساله ای هستم و 4 سال است كه ازدواج كردم. من و همسرم با هم دوست بودیم و ازدواج كردیم. همسرم خبرنگار است و در دو سال اول زندگی سفر نمی رفت ولی الان تقریبا دو سال است كه خیلی سفرهای كاری می رود و وقتی اسم سفر می آورد خیلی حس بدی به من دست میده در حدی كه اصلا نمی تونم خودم رو كنترل كنم. خیلی حساس میشم. دلم نمی خواد تنها بره. علت اصلیشم اینه كه منم خیلی سفر رفتن رو دوست دارم. البته ایشون هم این فكر رو داره كه بعد از هر چند سفرش، با هم یك سفر بریم. چند ماه پیش هم رفتیم. آدم خسیسی نیست. ولی باز هم من آنقدر خلق تنگی می كنم و راحت نمی تونم با این قضیه كنار بیام. خیلی خودم رو می خورم و عذاب می كشم. لطفا من رو راهنمایی كنید. تشكر
م-آ
Iran (Islamic Republic of)
۱۵:۰۸ - ۱۳۹۶/۰۸/۰۹
۰
۰
سلام. من دختری 27 ساله هستم.شاغلم و كارم را هم خیلی دوست دارم و از اینكه مستقلم و دستم تو جیب خودم است واقعا خوشحالم.اما به علت اینكه از بچگی پدرم مشكل دارد و ما هنوزم با این مشكل روبه رو هستیم و به خاطر این مشكل مادرم و برادرهام هم ناراحتن و هركاری تونستیم انجام دادیم اما فایده ای نداشته . من خیلی روحیم به هم ریخته است وعصبی هستم و بی دلیل دلم میگیره و بغض میكنم و خیلی از اوقات گریه میكنم . خیلی ناامیدم.من سالها پیش نامزد داشتم وبهم خورد البته بهتر كه بهم خورد چون اصلا ثبات تصمیم گیری نداشت بعد از این مسئله دیگه نمیتونم به هیچ پسری اعتماد كنم و احساس میكنم همه پسرا دروغ میگن. خواستگار دارم اما نسبت به همشون بدبین هستم .
مسئله پدرم و عدم اعتماد من به جنس مخالف باعث شده خیلی بهم ریخته باشم و بدون اینكه بخوام پرخاشگری كنم و گریه كنم . حوصله هیچ كاری ندارم مثلا با دوستم قرار میذاریم بریم بیرون اما روزش كه میشه اصلا حوصله ندارم برم زوركی میرم. نمیتونم از محیط اطرافم لذت ببرم.خیلی جملات مثبت میخونم.آهنگ گوش میدم. گاهی با دوستم بیرون میرم كه روحیم عوض بشه اما خیلی فایده ای نداره و فكر منفی و خیالبافی های منفی مرتب با من هست. احساس میكنم افسردگی دارم. لطفا راهنماییم كنید.
مسعود
United Arab Emirates
۰۹:۲۶ - ۱۳۹۶/۰۸/۱۰
۰
۰
سلام و عرض خسته نباشید به شما .
من پسری 26 ساله ام كه توی این سن رفیق فابریكی ندارم ! نمیدونم مشكل از منه شاید !
تو زندگیم چهارچوب داشتم، همیشه سعی كردم خوبی كنم به دوستام و اگه كاری از دستم بر بیاد با تمام وجود انجامش میدم !
شاید این چهارچوب داشتن و این صاف و سادگی باعث شده !
جدیدا هم دوست 14 سالم ارتباطشو قطع كرده .سعی كردم دلیلشو بدونم ولی جواب نگرفتم !
حقیقتش این موضوع اذیتم كرده ! نمیدونم چرا اینجوره

علی
Germany
۱۸:۲۱ - ۱۳۹۶/۰۸/۱۱
۰
۰
با سلام و عرض خسته نباشید
پسری 28 ساله هستم 5 ماهی می شود به دختری علاقه مند شدم و یك بار هم بی عقلی كردم و بهش گفتم مدتی هست به شما علاقه پیدا كردم و او هم دست پاچه شد و چیزی نگفت بعد از چند روزی گاهی وقت ها كه من رو می بینه خنده اش می گیره از كجا بفهمم بهم علاقه داره یا به كسی دیگه علاقه داره قصدم ازدواج هست و تا حالا به جنس مخالف نه حرف زده ام و نه رابطه داشتم
مهرانا
Iran (Islamic Republic of)
۲۱:۱۳ - ۱۳۹۶/۰۸/۱۱
۰
۰
سلام, من خیلی احساس بدبختی میكنم, همش خودم رو با بقیه مقایسه می كنم, همه دخترای فامیل دوستام ازدواج كردن خوشحالن مسافرت های خارج عكسای دو نفره...هیچ مشكلی ندارن ولی من هیچی ندارم بهش دل خوش كنم همیشه با خودم میگم چرا من اینقدر بدشانسم تو هیچ زمینه ای شانس نیاوردم, نه كار نه خواستگار دارم آدم تنبلی هم نبودم كه بگم هیچ كار نكردم درس خوندم كار میكنم البته اصلا درامد زیادی ندارم خانوادمم پول ندارن, همیشه عكسای بقیه رو كه نگاه میكنم گریه ام میگیره نه اینكه حسود باشما میگم چرا من باید اینقدر بدبخت باشم....حالا درسته ازدواج همه چیز نیست حداقل كاش این همه درس خونده بودم یه شغل پردرامد داشتم, اصلا تك تك اعضای خانوادمون بدبختن ادمای بدی هم نییستیم والا كه به كسی بدی كنیم........چندتا خواستگارم داشتم كه هیچ كدوم نشد منو دیدن نپسندیدن البته از نظر قیافه متناسبم قد و وزن و چهره نمیدونم والا, كللاسای مختلفم میرم تو شهر بزرگم هستیم ولی همش احساس بدبختی دارم البته احساس كه نه واقعا بدبختیم
مریم
Iran (Islamic Republic of)
۲۱:۱۵ - ۱۳۹۶/۰۸/۱۱
۰
۰
خانم كامرانی چرا اینقدر بعضیا خوشبختن بعضیا بدبخت . حكمت خدا چیه ؟!ممنون
سارا
Iran (Islamic Republic of)
۲۳:۵۷ - ۱۳۹۶/۰۸/۱۴
۰
۰
سلام. من در حال حاضر سوم دبیرستانم و از مدرسم ناراضیم. درواقع از كلاس....رشتم انسانیه و كلاسمون بسیار ضعیف و منفعل.كسی كه درس بخونه مسخره میشه و اونم میشه مثه بقیه.من پارسال وقتی به این مدرسه اومدم دختری درسخون بودم كه هیچوقت تقلب نكرده بودم اما الان درس اصلا نمیخونم و بیشترش با تقلبیه. درسام خوبن اما اطلاعاتمو گسترش نمیدم(مثلا معلمی كه توی دبیرستان دوستمم هست میگه سركلاسش بچه ها انقد سوال میپرسن و در مورد درس اطلاعات زیادی دارن كه متعجب میشی در صورتی كه كلاس ما یا حرف میزنه یا هیچییی نمیگه). انسانی های مدرسه های دیگه یا تجربی مدرسه خودمون از همه لحاظ بهترن. زرنگ تر فعال تر باحال تر خوش اخلاق تر متحد تر مودب تر....معلما هیچكدوم از كلاسمون راضی نیستن.از خودم بدم میاد كه انقد منفعل شدم و تقلب میكنم.رفتارمم مثل اونا شده و خیلی از این بابت ناراحتم.از طرفی استرس دانشگاه رو دارم.تو كلاسمون نه كسی كلاس میره نه برای كنكور میخونه همه میگن ازاد اما بچه های كلاسای دیگه همه اهداف بزرگتری دارن. توروخدا شما بگین چیكار كنم؟بد جوری این كلاس روم تاثیر گذاشته.بخوای كمی با دبیر حرف بزنی و تو بحث شركت كنی میگن میخواد بگه من چیزی سرم میشه.منتظر پاسخ مفید شما هستم....
سامی
Iran (Islamic Republic of)
۰۴:۲۰ - ۱۳۹۶/۰۸/۱۵
۰
۰
من همسری دارم كه تا تقاضایی ازش میكنم فورا میگه تو كه از من خوشت نمیاد تو كه منو زشت میدونی در واقع از طرف من حرفایی میزنه كه اصلا خودم بهشون عقیده ای ندارم چه كنم تا این حسو نداشته باشه.
زهرا
Iran (Islamic Republic of)
۰۵:۰۱ - ۱۳۹۶/۰۸/۱۵
۰
۰
سلام. من دارای یك فرزند یك سال و نیمه هستم. مدتی است به خاطر فرزندم سر كار نمیرم قبل از این بعد از ۶ ماه مرخصی زایمانی كه داشتم فرزندم رو به مادرم میسپردم اما فشار مسئولیت های خانه و كار و بچه رو نتونستم تحمل كنم و ترجیح دادم كارم رو رها كنم. الان از نظر مالی خیلی تحت فشار هستیم و متاسفانه درامد همسرم كفاف هزینه های عادی رو هم نمیده. خیلی كلافه ام و نمیدونم چیكار كنم.
نرگس
Iran (Islamic Republic of)
۰۵:۲۴ - ۱۳۹۶/۰۸/۱۵
۰
۰
سلام
همسر من بعد از ۶ سال زندگی و یه بچه علنا چند بار تاحالا بهم گفته دوستم نداره. اما من فقط به خاطر بچه دارم زندگیمون رو ادامه میدم اما اینكه همسرم دوستم نداره برام وحشتناك و دردآوره. در ضمن صحبت كردن در این مورد هم باهاش هیچ نتیجه ای نداره
نسرین
Iran (Islamic Republic of)
۰۵:۵۵ - ۱۳۹۶/۰۸/۱۵
۰
۰
سلام متاهل و دارای یك فرزند با سطح زندگی خیلی خیلی متوسط حتی رو به پایین. در سال های بعد از ازدواجم از حمایت خانواده ها به خصوص خانواده خودم برخوردار بودیم و ازشون هم ممنونیم. به تازگی خواهرم با پسری كه اوضاع مالیش از همسر من خیلی بهتره عقد كرده. خوب طبعا این دو تا داماد با هم خیلی فرق دارن مثلا هیچوقت ما خانواده رو به یه شام مفصل بیرون دعوت نكردیم یا كادوهای انچنانی ندادیم و ... اما خب الان داماد جدید خیلی كارها واسه همسرش و خانواده همسرش انجام میده كه هیچوقت ما نتونستیم انجام بدیم. من احساس میكنم دارم یواش یواش و بیصدا داریم از خانواده طرد میشیم.
دیگه زیاد خونه مامانم نمیرم با اینكه دخترم خیلی اونجا بهش خوش میگذره. به شدت احساس میكنم بی پناه شدم. خیلی ناراحتم.
شیدا محمودی
Iran (Islamic Republic of)
۰۷:۳۷ - ۱۳۹۶/۰۸/۱۶
۰
۰
سلام من 26 ساله هستم. یه دختریه ساله دارم. همسرم پول و ماشین وطلا رو برداشت وفرار كرد . الان 10 ماهه با مادرم زنگی میكنم . خونه ای كه با همسرم زندگی میكردیم رو مادرم برام خریده بود. خیلی عصبی هستم .اینقدر پرخاشگری كردم كه خواهرو برادرو فامیل چشم دیدن مرا ندارن. جند روزه با بچم از خونه مامانم اومدیم خونه خودم چون 24 ساعت دادوبیداد میكردم و حرفای زشت به مادرم میزدم ولی بعدش كه اروم میشم احساس پشیمونی وعذاب وجدان خیلی ازارم میده ولی بازم تكار میكنم .دست خودم نیست . تنها چیزی كه ازارم میده عذاب وجدانه. بی نهایت وقتی عصبی میشدم مامانم رو اذیت میكردم .خودم نمیخواستم نمیدونم چرا اصلا تعادل روحی ندارم .
mahdie
Iran (Islamic Republic of)
۱۳:۴۷ - ۱۳۹۶/۰۸/۱۶
۰
۰
سلام.
مشاوره و سایتتون خیلی مفیده ممنون از وقتی كه میذارید.
ی سوال داشتم.میخوام با مادرم برم مشاوره.در مورد خودمه فقط و دوست دارم خودم تنها برم ولی نمیدونم چطور به مادرم بگم كه خواستم برم تو اتاق مشاور نیاد داخل و تنها برم(اگه خودم باشم خیلی راحت ترم). میترسم بگم و ناراحت شه.چطور مطرحش كنم؟
كوثر
Iran (Islamic Republic of)
۱۹:۲۹ - ۱۳۹۶/۰۸/۱۶
۰
۰
سلام....
من در حال حاضر كلاس یازدهم یا همون سوم دبیرستانم.دو سال دیگه كنكور دارم. رشته انسانی درس میخونم.مادرم باهام كه صحبت میكنه میگه شروع كن به برنامه ریزی.برا فیلم دیدن برا گوشی برای درس برای استراحت برای همه چی.اما من اصلا نمیدونم این برنامه ریزی رو چه طور درست كنم. ی جورایی گنگم.نمیدونم كنكور چه طوره چی باید بخونم....دوست هم ندارم روی دست مادر پدرم خرج بیارم اخه كتابای كنكوری هم كم هزینه ندارن. خصوصا كلاساشون.اما دوستام میرن.(وضع ما هم خداروشكر خوبه اما حس عذاب وجدان میگیرم وقتی كمی خرج میكنم) نمیدونم باید از كجا شروع كنم...ممنون میشم راهنماییم كنین
بی فكر
Iran (Islamic Republic of)
۰۸:۴۱ - ۱۳۹۶/۰۸/۱۷
۰
۰
سلام من اصلا نمی تونم فكر كنم همه كارهام غریزیه و بی فكر هر تصمیم و حرفی كه میزنم بعدش پشیمون میشم واقعا از دست خودم خسته شدم هیچ انگیزه و هدفی برای ادامه زندگی ندارم واقعا نمی تونم فكر كنم مثلا كسی به من حرفی میزنه من بدون فكر جوابشو میدم چندبار سعی كردم فكر كنم بعد جواب بدم اما نشده انگار مغزم خالیه فقط دهنم باز میشه تو مهمترین تصمیم هم نمیتونم فكر كنم دیگران برای من تصمیم میگیرن من باید با این وضعیتم چكار كنم؟
ازدواج
Iran (Islamic Republic of)
۰۸:۵۲ - ۱۳۹۶/۰۸/۱۷
۰
۰
سلام ازدواج قسمته یا به اراده و اختیار خود ماست؟ من تا به امروز خیلی خواستگار داشتم اما هر كاری میكنم نمیشه درست قبل عقد یا بعله برون بهم میزنن ما خیلی كوتاه میایم و انتظار و توقعی هم ازشون نداریم نمیدونم چرا نمیشه همش فكر میكنم یا قسمت ازدواج ندارم یا خدا نمیخواد واقعا احساس میكنم از دست من خارجه و اراده و قدرت خدا نمیذاره خیلی دوست دارم ازدواج كنم اما با این وضعیت انگار باید قیدشو بزنم
سادگی
Iran (Islamic Republic of)
۰۹:۴۴ - ۱۳۹۶/۰۸/۱۷
۰
۰
سلام من خیلی ساده و مظلومم. همه تا به امروز از من سوءاستفاده كردن و من قدرت دفاع از خودمو ندارم. خانوادمم همینطورن. من چطوری میتونم زرنگ و سیاستمدار بشم . شدم مثه یه بره بین یه عالمه گرگ. واقعا زندگی كردن تو این دنیا برای من خیلی سخت شده. دیگه دلم نمیخواد زندگی كنم . یه وقتایی حالم از خودم بهم میخوره .نه میمیرم نه با این وضعیتم میتونم به زندگی ادامه بدم خیلی خسته ام چكار كنم؟
خسته
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۱۱ - ۱۳۹۶/۰۸/۱۷
۰
۰
سلام خیلی از خودم خسته شدم هر جا میرم مسخرم میكنن ازبچگی تا الان كه تو محیط كارم طرز حرف زدنم راه رفتنم چهره ام خیلی ذلم شكسته دیگه تحمل ندارم نگید كه حرف مردم برات مهم نباشه چون با ایم مردم دارم زندگی میكنم تحقیر توهین تمسخر سرزنش خانواده دوست فامیل اشنا همكار و همكلاسی دیگه عزت نفس و اعتماد بنفسی برام نمونده انگیزه ندارم برای زندگی كاش زودتر همه چیز تموم شه
zi
Germany
۱۸:۵۹ - ۱۳۹۶/۰۸/۱۷
۰
۰
سلام.من یه برادر بزرگتر از خودم دارم كه خیلی به تیپ و ظاهرش میرسه.ماه پیش بود كه دوتا شلوار ، سه چهار تا لباس خرید ولی دوباره میخواد بخره و خانوادمم بدون چون و چرا قبول میكنن.اما من....خودتون میدونین این روزا مانتوها و پوشاك گرون شده.مادرمم خیاطی بلده.گیر میده من باید برات درست كنم.بخدا ۹۰درصد لباسامو مامانم دوخته.خب منم دوست دارم از بیرون بخرم. بعضی مدلارو نمیشه مثه بیرون دراورد.حالا من تا یه پالتو یا چیزی میخوام كه كمی گرونه میگه خودم برات میدوزم.وضع مالی مونم خداروشكر خوبه.لباسا و شلوارایی كه داداشمم میخره ارزونم نیستن.چیكار كنم كه مادرم یه خرده برا منم دست و دلباز تر شه.(واقعیتش یه خرده سخت پسندم مادرم اینو بهانه میكنه كه نمیتونم تو خیابون باهات دور بچرخم) با دوستامم نمیذاره.خواهرمم واقعا سرش شلوغه.گاهی اوقات میگم هر چی دیدم میخرم اما واقعا دلم نمیاد . همینطورشم حس میكنم ولخرجم درصورتی كه نیستم ولی یه عذاب وجدان خاصی دارم. لطفا كمكم كنین.
خ.ش
Iran (Islamic Republic of)
۱۰:۳۷ - ۱۳۹۶/۰۸/۱۸
۰
۰
با سلام
من یه مشكلی ذهنم رو به خودش مشغول كرده
من به تازگی عقد كردم خداروشكر راضی هستم ولی یه مسئله ای كه هست یه مقدار شوهرم اهل مقایسه كردنه، مثلا میگه برا من بیشتر هدیه بگیر یا سورپرایزم كن مثلا نامزد دوستم برای دوستم بلیت كنسرت گرفته بود سورپرایزش كرده بود یا مثلا یه درخواستی كه ازش دارم برای انجام یه كاری كه مربوط به مراسم عروسی هست و موافقش نیست میگه هیچ كدوم از دوستام این كارو نكردن یا بین دوستام فقط فلانی این كار رو كرد، این مشكل رو زمان تعیین مهریه هم داشتیم میگفت برادر و خواهرم موقع ازدواج خودشون تصمیم گرفتن مهریه انقدر باشه ما هم خودمون تصمیم بگیریم همون قدری كه اونا تصیمیم گرفتن باشه، یا مثلا میگفت ما تو اشناها فلانی و فلانی رو داریم كه با یه سكه ازدواج كردن، من دارم از این برخوردی كه با مسائل داره و از دیگران برای توجیه من استفاده میكنه اذیت میشم و فكرم رو درگیر كرده خواستم باهاش صحبت كنم در مورد مشكل ولی فكر كردم شاید به عنوان نقطه ضعف من به این مسئله نگاه كنه و بعدا برام مشكل ساز بشه اینه كه خواستم اول راهنمایی بگیرم بعد

مسئله دیگه اینه كه ایشون تا به حال ٢ مرتبه به من گفتن كه از من میخوان بیشتر براشون هدیه بگیرم این در صورتی هست كه من همیشه شنیدم كه میگن دفعات هدیه دادن مرد به زن باید بیشتر از زن به مرد باشه مثلا هر چندتا هدیه یا گل یك مرتبه زن به همسرش هدیه بده میخواستم بدونم كدوم یكی از این موارد صحیحه و اگر تعداد دفعات هدیه خریدن مرد برای زن باید بیشتر باشه من چطوری میتونم اینو به همسرم منتقل كنم
نگین
Iran (Islamic Republic of)
۲۲:۲۱ - ۱۳۹۶/۰۸/۱۹
۰
۰
سلام روزخوش.
من دختری۱۶ ساله هستم كه متاسفانه چند سالیه نمازامو یكی درمیون میخونم یا نمیخونم. هر سری تنبل بازی درمیارم كه از یه روز دیگه شروع میكنم....یه روز اول میخونم دیكه نمیخونم.خواستم از شما كمك بگیرم.بلكه تونستم نمازامو سروقت بخونم.خیلی ممنون.
فرخنده
Iran (Islamic Republic of)
۰۸:۵۳ - ۱۳۹۶/۰۸/۲۰
۰
۰
باسلام من فقط یه مشكل دارم اونم اینكه وقتی به پسرم میخوام درس بدم خیلی زود عصبانی میشم خواستم یه راهی بهم پیشنهاد كنین خیلی خودم اذیت میشم
دخترانه
Germany
۱۲:۵۳ - ۱۳۹۶/۰۸/۲۰
۰
۰
سلام من یه هفته قبل از سال 96 با اقایی اشنا شدم
اشناییمونم اینجوری بود كه من میرفتم محل كار ایشون برای انجام كارهام.
شماره همراهم رو ایشون داشتن
بعدا برام سوال شد چطور استخدام شدن. ازشون پرسیدم پیامكی و فقط با پرسیدن همین سوال دیگه ایشون هر روز به من پیام میدادن.
منم چون تاالان كه 26 سالمه با هیچ پسری نه حرف زدم نه رابطه داشتم
سر از رفتارشون درنمیاوردم كه هدفش چیه ؟دوستی یا اینكه خوشش اومده از من
این موضوع تا 4 ماه ادامه داشت
تو این مدت خیلی اصرار داشت بیا همو ملاقات كنیم
ولی من قبول نكردم
چون تا الان رابطه دوستی با پسر رو نداشتم و اصلا میلی ب انجام این كار هم نداشتم
من اگه تو این 4 ماه جواب این آقارو دادم چون ادم محترمی بود و فقط بخاطر اینكه فكر میكردم از من خوشش اومده
بعد ازچهار ماه با گارد گرفتنای من و قبول نكردن ملاقات متوجه شدم رفتارش سرد شده و كمتر پیام میده .برای همین من خیلی از این موضوع ناراحت میشدم كه چطور اوایلش ك میخواست بیاد توزندگیم انقدر پیام میداد تلاش میكرد ولی حالا كشیده كنار .... و خودم حدس زدم شاید چون ملاقاتش رو قبول نكردم و برای اینكه از این خود خوری و منتظر پیام موندناش رها بشم یه پیام خداحافظی دادم و ایشون هم قبول كرد و خداحافظی داد و اعتراف كرد من میخواستم یكی باشه كه بشه دیدش بشه باهاش رفت بیرون و من اونموقع فهمیدم برای دوستی میخواسته - حالا من نشدم یكی دیگه،البته ناگفته نماند پسر محترمی بود- پیگیر كار -اهل مطالعه و از لحاظ چهره و همه چیز خوب بود
و از اون روز تا الان كه 4 ماهه گذشته دیگه من هیچوقت به اون روحیه سابق خودم برنگشتم چون تمام اون چهار ماه رویا بافی میكردم كه دوستم داره و اینده مو با اون میدیدم
و چون تا حالا همچین حسی رو تجربه نكرده بودم برام خیلی دلچسب بود.
البته اعتراف میكنم خودمم تو این رابطه اشتباهات زیادی داشتم كه شاید باعث شد اون اقا سرد بشه ولی چون اولین بارم بود با یه جنس مخالف ارتباط برقرار میكردم به نظر خودم رفتارام اون موقع درست بود و تصمیمی بود كه تو اون لحظه و مناسب با اون شرایط گرفتم
ولی الان كه به گذشته نگاه میكنم میبینم چقدر اشتباه داشتم . درصورتی كه دلم باهاش بود و ازش خوشم میومد همش جوری رفتار كردم كه انگار اونو نمیبینم و مهم نیست
البته من یه مشكل دیگه داشتم اینكه اواخرش دوست داشتم دوباره مطرح كنه ملاقات رو و شایدم میرفتم هر چند میترسیدم خانوادم بفهمن، ولی دیگه نگفت چون من نتونسته بودم خود واقعیم رو نشون بدم و نمیدونم چرا اون موقعها انقدر اصرارداشتم بدونه اون اولین نفره تو زندگیم و هیچ وقت تو اون مدت اجازه ندادم راحت باهام حرف بزنه همش رسمی
بعد از خداحافظی تازه بدبختیام شروع شد
چون من با كسی خداحافظی كردم ك دوسش داشتم و اونم اوایل خوشش میومد از من
ولی با رفتارای من دلزده شد و الان بعد از چهار ماه كارم مدام گریه است و خانوادم همش ازم میپرسن چی شده و من تو خودم میریزم به هیچ چیز جز اون فك نمیكنم و هرلحظه جلوی چشممه و از صبح ك چشممو باز میكنم تا اخرشب همش با خودم فك میكنم اگه میرفتم اگه الان با هم بودیم و همش توی ای كاش ها و حسرتها غرق شدم
و حتی برای تصمیم گیری زندگی اینده م ب مشكل خوردم
اوایل اشنایی اصلا دیدگاهم این نبود اصلا دوست بودن با ی پسر و نمیخاستم ك شاید بعدش ب ازدواج ختم شه و یا شاید....
یعنی در كل بگم قبل از این اشنایی من ی دختر شیطون پرجنبو جوش باحال بودم ك همه از این انرزی من بوجد میومدن و دوسم داشتن و خودمم اصلا به این فكر نكرده بودم كه نیازه با پسر دوست شم.
ولی الان كلی دیدگاهام تغییر كرده دیگه ازازدواج سنتی خوشم نمیاد با خودم میگم مگه میشه با سه چهار جلسه طرفو شناخت . مگه میشه بدون عشق با كسی ازدواج كرد و هر خواستگاری كه میاد رد میكنم چون هنوز اون تو فكرمه در صورتی كه یكبارم به خودش نگفته بودم - الان خیلی تو خودمم-عصبی شدم همش گریه میكنم. به اینده امیدی ندارم نمیدونم بهش نیاز دارم ؟وابستگی شدید دارم؟یا از تنهایی بیش از حد ؟
كمكم كنید
الان نمیدونم چطوری دوباره برگردم ب روحیه سابقم و چطور كلا فراموشش كنم هر چند ك هیچوقت حضوری ندیدمش جز محل كارش خسته شدم از بس تو فكرمه
الان تو اطرافیانم وقتی میبینم دوستام یه عشقی دارن و همش عكسای پروفایلشون عاشقانست حسودیم میشه و مدام خودمو اذیت میكنم. سرزنش میكنم چون دوس ندارم كس دیگه ای بیاد جای اون و همش میگم چقدر من تا الان شوت بودم كه اجازه ندادم كسی باهام دوست شه و تا الان عشقمو پیدا نكردم درصورتی كه قبلا همین موضوع برام یه المان بود گذشته پاك بودن و بی حاشیه
ولی واقعا چون اولین تجربم بود اصلا رفتن و قبول كردن قرار برام قابل هضم نبود اوایلش
ولی الان بعد این تجربه همش خودمو سرزنش میكنم ك چرا نرفتم چرا قبول نكردم چقد اسگل بودم و همش خودمو سرزنش میكنم
و احساس میكنم خیلی بهش بی اهمیتی كردم در صورتی كه همش دلم باهاش بوده ولی هیچوقت نذاشتم اون بفهمه چون احساس میكردمبرای یه دختر زشته كه حسشو به یه پسر و حالا همه چیز تموم شده و من اصلا نمیتونم كس دیگه ای رو قبول كنم چه برای دوستی چه ازدواج چون احساس میكنم به اون بد كردم هر چند این حس الانمه و تو اون لحظه شاید رفتارم درست بوده چون ادم هر چیزی و كه اولین بار تجربه میكنه شاید خیلی چیزا براش عادی شه و خیلی چیزا رو تجربه كنه
كه مسلما با بار دوم خیلی فرق داره و ادم حواسش بیشتر جمعه.
سمیرا
Germany
۰۱:۰۴ - ۱۳۹۶/۰۸/۲۲
۰
۰
سلام و عرض خسته نباشید.چن وقتیه كه خیلی غمگین و افسرده شدم مدام به چیزای منفی و اتفاقای بد و عیب و ایرادای خودم دقت میكنم. ۱۶سالمه تو مدرسه بگو بخند میكنم ولی به محض اینكه خونه تنها میشم مخصوصا شبا حالت افسرده ای میگیرم. جدیدا اینطور شدم. راستش امسال من یه سری تغییرات منفی داشتم كه خیلی ناراحتم كردن. تو حرف زدنم تو درس خوندنم تو كارام و همه چی.افسرده شدم.راه حل رفع این مشكل چیه؟ممنون میشم كمك كنین.
.....
Iran (Islamic Republic of)
۲۲:۳۶ - ۱۳۹۶/۰۸/۲۲
۰
۰
سلام.
من چند تا دوست دارم كه هر دوشون باكلاس و زرنگ و...هستن
هر وقت درمورد چیزی نظر میدن كه من نظرم مخالفه سریع نظر اون هارو قبول میكنم و فك میكنم نظر من اشتباهه و نظر اونا كاملا درست.درصورتی كه ممكنه اون طبق شرایط و اعتقادات خودش باشه.این اتفاقا تو ذهنم میوفته.
بنظرتون مشكل چیه؟اینم بگم نسبت به همه اینجور نیستم و بعضیارو كه حس....میكنم زرنگ ترن یا باكلاس ترن یا تصمیماتشون همیشه درست بوده این حسو پیدا میكنم.مثلا من دوست ندارم شاغل باشم اون میگه میخوام شاغل شم. و مدتیه شك كردم كدوم درسته....
دختر پاییز
Iran (Islamic Republic of)
۱۸:۴۱ - ۱۳۹۶/۰۸/۲۴
۰
۰
سلام.خسته نباشید خدمت خانوم كامرانی و این سایت خوبتون
من حدود 4 ماه كه در حال اشنایی با پسری كه ازم خواستگاری كرده هستم و با اطلاع دو خانواده باهم در ارتباط هستیم اما ارتباطی محدود .نه اینكه همیشه و هرروز باهم در ارتباط باشیم.مثلا ماهی چند بار همو میبینیم.و توی این چهار ماه هم به مشاوره رفتیم تا اینكه بیشتر همو بشناسیم و درست تر تصمیم بگیریم.و اینكه ما از هر نظر باهم تفاهم داریم .و حرف همو درك میكنیم.وتو كمتر چیزی اختلاف سلیقه داریم.و الان حس میكنیم دیگه اشناییمون كافیه و باید تصمیم بگیریم.ولی مشكلی كه هست و الان بهش برخوردیم .مهریه هستش.كه تمام افراد خانواده ایشون مهریشون 14سكه هست .وهیچ جوره قبول نمیكنن مهریه بالاتر از 14 سكه.ولی خانواده ما مهریه معمولی رو در نظر گرفتن كه تعدادش 114 سكه هست.و خانواده من هم نمیپذیرن كه كم تر از این تعداد باشه.و الان ما نمیدونیم باید چیكار كنیم.و هیچ كدوم دوس نداریم خانواده هامون ناراضی و نارحت باشن.ولی خب نمیتونیم به خاطر این مسئله هم تموم كنیم این رابطه رو.چون به نظرمون مسخره میاد و حیفه...میخواستم راهنمایی بفرمایین ما باید چیكار كنیم.اینكه از حق خودم بگذرم و كوتاه بیام درصورتی كه در حقیقت ناراضی ام با 14 سكه .كار درستیه.و ارزش اینو داره؟ و چطور از اینده نترسم.چون این مهریه پشت وانه دختره و لازمه گاهی اوقات.چون از اینده خبر ندارم.وگرنه در كل ادم مادی نیستم اصلا .و برام مهم نیس.فقط میترسم.
و اینكه دوستم پیشنهاد داده كه میتونی به به خانواده خواستگارت بگی كه چون 14 سكه كمه تمام حق هارو بهت بده رسما توی عقد نامه ذكر بشه.مثل حق طلاق حق مسكن.و تمام حق های قانونی دیگه كه میتونن قانونی به زن بدن.اینجوری یه كم خیالت راحت تر میشه.
ولی من ترس اینو دارم كه بهشون بر بخوره و ناراحت بشن و فكر دیگه ای رو راجع بهم بكنن .و قضیه رو بدتر كنه.
ممنون میشم كمكم كنین
بی اعتماد بنفس
Germany
۱۶:۵۵ - ۱۳۹۶/۰۸/۲۸
۰
۰
سلام خانم كامرانی.من یه عادت بدی دارم كه به نظرم از كمبود اعتماد به نفسمه.
هر وقت كسی رو می‌بینم و میگه مثلا مانتوی جدیده چه قشنگه میگم نه اصلا دوستش ندارم.حالا ممكنه واقعا دوستش داشته باشم یا ممكنه دوستش نداشته باشم اما چون می‌ترسم توی دلش بگه نه اصلا هم قشنگ نیست برای همین ترجیح میدم بگم توی سلیقم نیست و دوستش ندارم.
یا یكی ازم تعریف میكنه میگه چه دختر خوبیه سریع میگم خصوصیات بدی هم دارم.همیشه برای ترس از اینكه كسی توی دلش از من چیزی نگه خودم اون رو میگم یا مثلا وقتی خوشگل نشدم (یا حتی گاهی كه خوشگل میشم) هی میگم چه دماغم زشته چه چاق شدم چه زشتم كه یكی ازم تعریف كنه یا یكی نگه چه به خودش می‌نازه. میگن هیچ‌كس از افرادی كه انرژی منفی میدن و مثلا میگن چقدر چاقم و اینا خوششون نمیاد و مدام جلوی آینه به حودتون بگین من چقدر زیبام.اما من روم نمیشه با خودم میگم اگه جلوی دوستام بگم من از چهرم راضیم و دوس دارم خودمو بعدا تو جمع خودشون ممكنه بگن چه از خود راضیه و مسخرم كنن.
برای رفع این مشكل چیكار كنم؟
چون واقعا خستم.این خصوصیتم رو بیشتر جلوی برادرم نشون میدم چون اون خوشتیپه و با گفتن این حرفا میخوام برسونم بهش كه اگه لباسم قشنگ نیست از نظرت خب برای اینه كه سلیقه من این نیست (ولی هست)
به دنباله این قضایا هیچ وقت از خریدی كه می‌كنم راضی نیستم.
در ضمن ۱۷سالمه شرمنده كه طولانی شد.
در جواب دخترانه
Iran (Islamic Republic of)
۱۵:۳۱ - ۱۳۹۶/۱۰/۰۹
۰
۱
سلام من به حالت غبطه خوردم خوش بحالت كه تو اون شرایط بهترین تصمیم و انتخاب كردی كاش منم مثله تو بودم هیچوقت نه افسوس و نه حسرت و نه پشیمون از كاری كه كردی نشو چون بهترین تصمیم و انتخاب بوده خانم كامرانی عزیز شما بهترین مشاوره دنیایید من عاشق مطالعه جواب مشاوره شما هستم و هربار پاسخ سوالات مطالعه میكنم كلی درس میگیرم چون بهترین و درست ترین پاسخ رو میدین موفق باشید
علی
Iran (Islamic Republic of)
۲۳:۴۶ - ۱۳۹۶/۱۰/۱۰
۰
۰
سلام.راهی برای رفع دیوانگی هست.
Elham
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۰۵ - ۱۳۹۷/۰۳/۰۱
۰
۰
سلام خسته نباشید.۲۹ سالمه.و مدت ۵ سال زندگی مشترك دارم.حدود ۱۰ الی ۱۲ روز پیش شوهرم دیر وقت اومد خونه.و هرچی به گوشیش زنگ زدم و‌پیامك فرستادم جواب ندادن.كه اصلا همچین چیزی محال بود.منم اون شب اشتباه كردم باهاش قهر كردم و به مدت دو روز اصلا باهاش حرف نزدم خودش هم قدمی برنداشت كه آشتی كنه.تا اینكه دلم طاقت نیاورد و چون قبلا رابطه هایی داشت تا چه حد نمیدونم ولی پیامهای عاشقانه زیاد بهم میدادند.طی این ۵سال چندین مورد پیش اومده بود.و من گذشت كردم.كارمون به دعوا و كتك و به خانواده شوهرم هم گفتم.تا یه سالی كه مشكلی نداشتیم تا همین دعوا كه من خیلی ناراحت شدم و ازش خواستم یه زندگی سالم داشته باشیم توش دروغ و خیانت نباشه یه مقدار هم مسایل گذشته چاشنیش كردم و گفتم اینطور پیش بره من از زندگی و تو ممكنه بدم بیاد و سرد بشم.خودمم میفهمم چقد حرفای بدی زدم.ولی از اون شب شوهرم قهر كرده.و بامن حرف نمیزنه فقط جواب سلامم رو میدم .الان ده روزه.نمیدونم چیكار كنم؟ممنون میشم راهنمایی كنید.حتی ازش معذرت خواهی كردم.التماسش كردم.گریه كردم.محبت میكنم.ولی توجهی نمیكنه.لطفا كمكم كنید.
Nikan
Iran (Islamic Republic of)
۱۵:۵۲ - ۱۳۹۷/۰۳/۲۴
۰
۰
سلام...پسری ۲۶ ساله هستم .عاشق دختر ۲۵ ساله شدم. همكلاسم دوران دانشجوی هم بودیم. الان شش ساله همدیگررو میخوایم.دوبارم خواستگاریش رفتم.پدرش راضی نیست .اما اون یه اخلاقهایی داره عصبانی میشه بددهن میشه هر چی میگی زشته و باهاش حرف میزنم لج میكنه و بدتر تكرار میكنه یا وقتی عصبانی میشه انگار غریبه میشم و خاطرات و عشق شش ساله فراموش میشه همه چی میگه...هر كادویی میخره وقتی عصبی میشه میگه من خریدم توگدایی منت وووو.
همیشه زود قهر میكنه. واسه هر حركت یا حرف منو مسدود میكنه. بلاك میكنه . مقصر هم باشه معذرت نمیخواد. همیشه انتظار داره من پا پیش بذارم جلو واسه آشتی كه اونم سه روز كه میری سمتش بدتر میشه..خیلی تحملش زیاده یك ماه هم نرم جلو تحمل میكنه تا من دلتنگ بشم برم جلو ...آخرشم میگه خودت اومدی جلو.
احساس میكنم داره با اخلاقم بازی میكنه.
راجع به حرف زدن هم جلو جلو بگم‌انقدر كشوندمش كنار و راجع به اخلاقهاش با آرامش حرف زدم اما توجه نمیكنه.
اما خیلی دوستش دارم. آرامش ندارم نمیخوام هم از دست بدمش.
اونم وابسته و عاشقمه اما اخلاقش كشنده هستش...

نمیدونم شاید ااخلاق من طوریه كه اون ضعف داره ازم یا سو استفاده كرده
اون دوستم داره اما اخلاقش دم دمی مزاجی هستش
خیلی خسته ام لطفا كمك كنید حداقل دلتنگش كنم یا غرورم حفظ بشه
عشق خارم كرد .
با تشكر
تنها
Iran (Islamic Republic of)
۱۳:۵۱ - ۱۳۹۷/۰۳/۲۶
۰
۰
با سلام. بنده دختری سی و یك ساله حق التدریس دانشگاه هستم كه متاسفانه در خانواده ای زندگی میكنم كه هیچ جایی بین آنها ندارم. در طول زندگیم سر كوچكترین مسئله ای مادرم با من قهر میكند و من كه واقعا در دنیا بجز این خانواده كسی را ندارم مستاصل میمانم كه چه كنم. در تمام طول زندگیم درست زندگی كردم و هیچ رابطه ای حتی به صورت تلفنی نداشتم و متاسفانه چون مقاطع تحصیلی را خارج از شهر محل سكونتم گذرانده‌ام دوستی ندارم. خواهر هم ندارم كه باهاش درددل كنم واقعا از بس برای خدا و خودم نامه نوشتم خسته شدم احساس میكنم اشباع شده ام و دیگر توانی برای زندگی ندارم چكار كنم كه نسبت به خانواده ام بی تفاوت باشم و این قهرهای الكی آنها روحیه مرا خراب نكند. خواهش میكنم راهنمایی بفرمایید.
محمد
Iran (Islamic Republic of)
۱۴:۳۱ - ۱۳۹۷/۰۳/۲۹
۰
۰
با سلام
حدود 6 ماه است عقد كرده‌ام .با همسرم قبلا همكار بودم وتا حدودی با خصوصیات اخلاقی من آشنا بود. كم كم شروع به تغییر كرد و به آن شخصیتی كه من میخواستم تبدیل شد .كارم به عقد كشد و عقد كردیم .با گذشت زمان رفتارش تغییر كردوخیلی حرفا ها را كه با هم زده بودیم نادیده گرفت .با مادرش زندگی می‌كرد و پدر ش خیلی سال پیش كه همسرم 3 ساله بود از دنیا رفته است.مادرش 3سالی می شد ازدواج كرده بود و لی شرایط مالی خوبی نداشتن .نمی‌دانم از سر دلسوزی به طرفش رفتم یا تغییرات كاذبی كه داشت ولی یك چیز را می‌دانم خیلی دوستم دارد و همین باعث آزارم می‌شود چون می‌خواهد همیشه كنارمن و مادرش باشد و این باعث می‌شود زیاد با خانواده من ارتباط برقرا نكند.مادرم تنها زندگی می‌كند و باید به اوسر بزنم و آنجا برم .بارها به فكر جدایی افتادم ولی با كتاب خواندن افكار منفی را دور كرده ام ولی باید راه حلی باشد ....ممنون از راهنمایتتون.
شعله
United States of America
۱۰:۳۴ - ۱۳۹۷/۰۴/۰۲
۰
۰
سلام خسته نباشین
من یه دختر30ساله ام كه دارم ارشد میخونم. همیشه از دوره كارشناسی تا به الان پیشنهاد های ازدواج زیادی داشتم. ولی هیچكدوم برام جذاب نبودن تااینكه یكیشون رسید.
ایشون 3 سال كوچیكتر از منه و یكی دو ماه اول با موضوعات درسی جلو اومدن و كم كم نظر منو جلب كردن و همیشه می گفتن باورم نمیشه شما بزرگترین و بهتون نمیخوره. وقتی پیشنهاد دادن برای ازدواج آشنا شیم قبول كردم چون همه جوره مورد پسند خودم بودن. كم كم دیدیم هیچ اختلافی نداریم جز سن. برای خودم مسئله ای نبود ولی ایشون خیلی دغدغه داشتن و همش میگفتن شانس داشتنت رو ازم نگیر. من هم چون دوستشون داشتم مخالفت نكردم. گقتن بbار به راه حلی برسیم. به پیشنهاد یكی از دوستان بهش گفتم بریم مشاوره و ایشون موافقت كردن. آشنایی ما چند ماه گذشت. بعد سه ماه به این نتیجه رسیدن كه با سن كنار نمیان و اگر در آینده كسی بگه خانومت بزرگتر به چشم میاد نمی‌تونن سكوت كنن و تو خانوادشون مشكل ایجاد میشه. من علیرغم علاقه زیادم در سكوت پذیرفتم و خداحافظی كردیم. این كه چه بر من گذشت بماند.. بعد از چند ماه برگشتن و اظهار پشیمونی كردن و اینكه فرصت دیگه ای بهشون بدم تا بیشتر فكر كنیم. تو چند ماه اول آشنایی تمام حرف ایشون محبت و علاقه بود و شیفتگی ولی این بار گفتن اظهار علاقه ای نباشه بهتره تا وابستگی بیشتر پیش نیاد. غافل از اینكه من سراپا معتاد به محبتشون بودم و نمی تونستم علاقمو ابراز نكنم و انتظاری هم نداشته باشم. این بار وقتی دیدم بازم همون حرفا رو میزنن و همچنان در قدم اول هستن و حتی مشاوره هم راضی نمیشن كه بریم، خودم خداحافظی كردم با قلبی شكسته تر وعشقی بیشتر. بعد از چند ماه باز برگشتن و همون داستان... و من در سكوت فقط قبول كردم. وقتی اصرار منو به مشاوره دیدن زحمت كشیدن به یه سایت مشاوره پیام دادن و مشاور محترم كاملا ایشون رو نهی كردن از این ازدواج. من نمی دونم چی به اون مشاور گفتن ولی منم به همون مشاور پیام دادم و جواب كاملا متضادی دریافت كردم. ایشون گفتن اینبار دیگه خداحافظشیون جدیه و تو این دو ماه كه برنگشتن سمت من.
شما بفرمایید من چطور فراموشش كنم با این همه بدی كه در حقم كرده دوستش دارم و این چیز منطقی ای نیست. دلم میخواد از این حال در بیام ولی همش جلو چشممه و ذره ای از محبتم كم نشده. حرفایی كه بهم زدن و رفتارهای اخیرشون تا مدتها باعث افسردگیم شد و حس می كردم پیرم.
احسان
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۵۳ - ۱۳۹۷/۰۴/۰۵
۰
۰
سلام چندی وقتی است با صاحب خانه ام بخاطر عدم تسویه قبوض از طرف وی درگیری لفظی كردم وی تهدید كرده در اتمام اجاره مبلغ رهن را نمی دهد و بنده را بلا تكلیف می‌گذارد باید چه كاری انجام بدهم . باتشكر
معصومه منفرد
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۵۴ - ۱۳۹۷/۰۴/۰۶
۰
۰
سلام وقت بخیر
من بعداز 2 ماه كاردر یك شركت اخراج شدم و هیچگونه حقوق و قرارداد و پرینت حساب یا حضورو غیاب ندارم كه رابطه كارگری و كارفرما را اثبات كنم و شكایت هم كردم گفتند باید مدارك بیاورم اما هیچ سند و مدركی ندارم باید چه كنم؟
dd
Iran (Islamic Republic of)
۱۰:۲۴ - ۱۳۹۷/۰۴/۱۱
۰
۰
سلا م بیماری دوقطبی بودن یعنی چه؟
بانو
Iran (Islamic Republic of)
۰۹:۱۳ - ۱۳۹۷/۰۴/۲۳
۰
۰
سلام خانم كامرانی عزیز. مشكلی دارم بسیار بزرگ كه دیگر تاب تحملش رو ندارم. خانمی 45ساله وتحصیلكرده و دارای شغل با درآمدخوبی هستم. یك دختر17ساله دارم و با همسرم 4سال اختلاف سنی دارم. همسرم بسیار آدم خودشیفته و خود خواهی است 90درصد هزینه ها و مخارج زندگی و حتی هزینه‌های دخترم با منه و اصلا هزینه نمیكنه. حتی منزلی كه در آن اقامت داریم مال منه و ایشان منزل خودش رو اجاره داده و هیچ كمكی به من نمیكنه. حتی زمانی كه زیر بار قسط‌های خانه كمرم شكسته بود ایشان پولش رو داده بود به كسی و سود می گرفت. كلا خودش رو جدا از من و دخترش میدونه و در این خصوص شبیه رفتار پدرشه و فكر میكنه با سختی دادن ما میتونه هزینه هاش رو مدیریت كنه در حالی كه حتی حداقل هزینه های خورد و خوراك و شارژ ساختمان و ... رو هم برای ما نمیكنه. او در یك مدرسه غیر انتفاعی شاغله و حقوقش زیاد جالب نیست ولی میتونه هزینه های روزمره را تقبل كنه در كنار این اخلاق بدش چیزی كه اذیتم میكنه رفتار بیمارگونه اونه از همه چیز و همه كس ایراد می گیره حتی اگر به اون تلفن بشه یا حضوری صحبتی داشته باشه پشت سر شروع میكنه به ایراد گرفتن از مكالمه طرف كه چرا اینطوری صحبت كرد به جای این‌كه درخواستش رو اینجوری بگه چرا اینطوری گفته و ... كلا از نظر اون اآدم های اطرافش باید كاری رو انجان بدن یا طوری صحبت كنند كه اون دوست داره و آخر كارمان به جرو بحث میكشه معمولی ترین كاری كه انجام میده باید كلی ازش تشكر كنیم و كلی هم منت می زاره اخلاق بسیار بدی داره . بسیار حسود است.. من درخانواده ای بسیار آرام و با محبت بزرگ شدم.اون حتی از محبت ما به هم حسودی میكنه و بارها به من گفته. گاهی برادرم نان می خرد و برای ما هم می آورد. ایشان به جای تشكر میگه برادرت با خرید نان در زندگی ما دخالت میكنه حتی با شرایط من هم حسادت میكنه لازم به ذكر است ایشان در محیطی بزرگ شده پدر بسیار دیكتاتور و خشنی داشته و همیشه ایشون رو تنبیه هات سخت می كرده و با توجه به اینكه اصلا پدرش رو قبول نداره ولی همون رفتارها زورگوییها و ریزه گیریها و گیر دادنهای بیهوده رو داره حتی به گفته خودش در دوران مجردی 2سال با خواهرش قهر بوده و 6ماه با پدرش. لازم به ذكر است پدرش هنوز هم سر به سرش می ذاره و در حضور پسر كوچكترش و دخترش همش از اون بدگویی میكنه و فشار و تنش‌های عصبی براش ایجاد میكنه. این مسئله به قدری حاد شده كه دخترم حاضر به تحمل اون نیست و بارها و بارها به من گفته مامان خسته شدم از بابا طلاق بگیرخودم هم خسته شدم و از همه بدتر خود شیفتگیهاشه كه خودش رو بهترین شوهر و پدر میدونه در صورتیكه روزگارمارو سیاه كرده. من آدم اروم و بسازیم بطوری كه این همه سال مشكلاتم رو توی خودم ریختم و خانواده ام هیچی از مشكلات من نمی دانستن .البته از رفتارهای اون متوجه خیلی چیزها شده بودند ولی چون من چیزی نمی گفتم اونا هم به روم نمی آوردن .ولی این اواخر اونها هم متوجه مشكلات من شدن ولی دیگه تحمل ندارم 23سال تحملش كردم شاید بهتر بشه ولی بدتر میشه كه بهتر نمیشه مطمئنم مشكلات روحی داره و باید روان كاوی بشه ولی اصلا زیر بار این كار نمی ره خانوادم هم میگن محاله درست بشه مگه پدرش درست شده وقتی به مادر شوهرم میگم میگه دركت میكنم من هم گرفتار پدرش هستم ولی این ابراز همدردی مشكل من و حل نمیكنه این اواخر به خاطر مشكلاتی كه برادرش براشون درست كرده دیگه غیر قابل تحمل شده لطفا به من بگین چكار كنم .جدا بشم گرچه میدانم عاقلانه ترین كار این است ولی برای آینده دخترم خیلی نگرانم .همش فكر میكنم از من كه گذشت ولی الان دخترم هم صداش دراومده آیا این جدایی برای دخترم و آینده زندگیش مشكلاتی رو ایجاد نمی كنه ؟لطفا راهنماییم كنین بودن دركنار همسرم هم جز تنش و مشكلات عصبی برای من چیزی نداره به‌طور كلی آدم خنثی ای‌است در تقبل مسئولیت‌هاش ولی بسیاردیكتاتور و مغرور در دستور دادن است و همش میگه من رئیسم و هرچی گفتم باید بدون چون و چرا انجام بدین .
تینا
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۱۶ - ۱۳۹۷/۰۴/۲۴
۰
۰
سلام من 4سال ازدواج كرده‌ام.زندگی خوبی هم دارم ولی بعضی وقتها به شوهرم بدبین میشم. اون بیشتر وقتها سرش توگوشیه و شبها هم جدا از هم میخوابیم به‌خاطر اینكه من باردارم. من از این بابت خیلی ناراحتم. من خیلی بیشتراز اون بهش اهمیت میدم ولی اون بیشتر توداره. میشه راهنماییم كنین چیكاركنم .احساس میكنم خیلی از هم دور میشیم.
مریم
Iran (Islamic Republic of)
۱۵:۴۹ - ۱۳۹۷/۰۴/۲۹
۰
۰
سلام ببخشید میشه یه مركز مشاوره خوب تو شیراز بهم معرفی كنید به ایمیلم ارسال كنید ممنون
سیاوش
Iran (Islamic Republic of)
۰۷:۳۱ - ۱۳۹۷/۰۴/۳۰
۰
۰
سلام.ضمن تشكرمجدد برای راه اندازی دوباره بخش مشاوره.همسری دارم كه زیاد از واژه (زشته)استفاده میكند البته در مواردی كه میخواهد حق خودش یا من را از دیگران مطالبه كند به طور كلی ضعف اعتماد به نفس را میشود از پشت این كلمه حس كرد.راهكار چیست؟ممنون.
م
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۰۲ - ۱۳۹۷/۰۵/۰۱
۰
۰
سلام خسته نباشید
من حدود یكسال هست عقدم و الان تو این مرحله رفتارهایی از همسرم میبینم كه منو به ادامه زندگی دلسرد كرده و همش خودم رو به خاطر انتخابش سرزنش میكنم. همسرم دست و دلباز نیس و اصلا برای من خرجی نمیكنه یا اگر هم چیزی بخره خیلی ناچیزه، چندباری ازش درخواست كردم بریم فلان چیزو بخریم میگه فعلا ندارم، سعی میكنم خودم رو قانع كنم كه گرفتاره فعلا و حتما نداره ولی بعد میبینم جایی دیگه راحت برای چیز دیگه خرج میكنه یا میبینم برای خانوادش چیزی میخره، حسابی دلم میشكنه انگار فقط برای من نداره.
تو تمام مدت نامزدی و عقد یكبار هزینه تلفن من رو پرداخت نكرده با اینكه همیشه برای صحبت كردنامون هم تك میزنه و من بهش زنگ میزنم یبار حتی تعارف نكرده كه خودم برات شارژ میخرم...مسئله من یه شارژ تلفن نیس، مسئله من اینه كه از مسئولیت پذیریش كلا ناامید شدم و از آیندم باهاش میترسم.
كارش جوریه كه فقط یك هفته در ماه خونه هستش و تمام این یه هفته سهم من از دیدنش روزی یكی دو ساعته و بعضی روزا اصلا نمیاد، چند بار باهاش حرف زدم كه دوست دارم بیشتر ببینمت بهرحال ی هفته بیشتر نیستی، یبار خیلی بد بهم گفت من نمیتونم همه كارو زندگیمو ول كنم بیام بشینم ور دل تو...
همیشه جوری برخورد میكنه انگار من نیازمند دیدن اون هستم و اون اصلا براش مهم نیس.
خانم كامرانی به خدا من خیلی سعی میكنم دركش كنم ولی گاهی حسابی دلسرد میشم و دیگه نمیتونم خودمو قانع كنم. حس میكنم علاقم بهش خیلی كمتر شده، خیلی به جدا شدن فكر میكنم ولی میترسم چون اصلا خانواده ام جوری نیستن كه حمایتم كنن، از سركوفت شنیدن میترسم.
من آدم احساساتی هستم اما همیشه سعی كردم با عقلم تصمیم بگیرم... هر نوع اخلاقی از همسرم دیدم كه مورد پسندم نبود گفتم بالاخره هیشكی بی عیب نیس و صبوری كردم، اما با خساست و بی احساسی نمیتونم زندگی كنم... نمیخوام دو روز دیگه برای چیزی كه حقمه هی بخوام التماس كنم و دستم جلوش دراز باشه...حتی نمیذاره برم سركار...میگه فقط كار دولتی...خیلی پی حرف مردمه چیزی كه ازش متنفرم...
خانم كامرانی نمیتونم باهاش صحبت كنم چون بار آخر كه اونطور باهام حرف زد و یه جوری برخورد كرد انگار من فقط محتاج دیدنشم، دیگه حسابی از صحبت در این موارد باهاش دوری كردم
هزینه مشاوره ندارم و میدونم اگه بهش بگم بیا بریم مشاوره میگه پول ندارم.
خانم كامرانی من خیلی سردرگمم نمیخوام بیشتر اشتباه كنم كمكم كنین...نمیخوام مثل خیلی از زنا یه عمری بسوزم و بسازم...حق من این نیس...
مریم
Iran (Islamic Republic of)
۲۰:۵۸ - ۱۳۹۷/۰۵/۰۱
۰
۰
در جواب بانو، دقیقا مشكلات شما رو منم دارم با این تفاوت كه مادرم بسیار خودشیفته هستن و ما رو اذیت میكنن. فقط فكر میكنه خودش درست میگه. مامان بزرگم مامانم رو اذیت میكرده اینجوری شده.... دركتون میكنم
زینب
Iran (Islamic Republic of)
۰۱:۴۲ - ۱۳۹۷/۰۵/۰۳
۰
۰
سلام خانم كامرانی.من باشوهرم مشكلات زیادی دارم. شوهرم بدجورزودرنجه به خاطرهمین نمیتونم باهاش یه كلمه حرف بزنم منم زودرنجم یعنی اونم نمیتونه بامن صحبت كنه اینجوری زندگی واقعا سخت میشه. همیشه فكر میكردم ازدواج كه كنم هیچكس از زندگیم باخبرنمیشه الان باهمه حرف میزنم كه خودمو خالی كنم چون نمیتونم باشوهرم حرف بزنم خودشم متوجه شده و تصمیم گرفته اصلا دیگر بامن حرف نزنه. بهم گیرنده كه چكاركن چی بپوش . روم حساس نباشه.ولی یه وقتایی عصبی میشه جوری كه حتی پدرش ازش میترسه و اونموقع است كه همه حرفای زندگی شخصی رو جلو همه میریزه بیرون هرچی ازدهنش درمیاد میگه. هرحرفی هربدو بیراهی و فرداش باید منتظر باشی كه باچشم گریون زنگ خونه ما رو بزنه و پشیمون شده باشه كه اونم چه فایده داره؟و بهم میگید كه امیدی هست لطفا بهم بگید امیدوارباش حتی به دروغ.من خودموباختم و خیلی از زندگی متاهلی ناراحتم در ضمن یك سال و8ماهه عقدم یك ماه دیگه عروسیمه خواهش میكنم جواب بدید
مینا
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۵۸ - ۱۳۹۷/۰۵/۰۶
۰
۰
با سلام، من یه داداش دارم خیلی عصبانی است.همیشه خواسته هایی رو كه داشته با دعوا بهشون رسیده یعنی براش عادت شده این كار، ناگفته نماند مامانم به شدت آدم عصبی بدبین وبددهنی است كه داداشم از رفتارش سوء استفاده میكنه... از هیچ كس تو خونه حساب نمی‌بره.. داداشم جایی هم كار نمیكنه 35 سالشه وقتی خواسته ای داره كه انجام نمیشه ما رو تهدید میكنه كه خونه رو آتیش میزنه یا چاقو برمی‌داره كه مارو بكشه... به هیچ وجه هم خانواده ام قبول نمیكنن پیش مشاور ببرنش یا خودشون برن حتی... تو اینجور مواقع باید چیكار كرد وقتی عصبانی هست و از كوره در رفته... بابام تمام هزینه هاشو میده ولی میگه من میخوام ازدواج كنم به طرف دروغ بگید كه كار و اینا دارم.. البته یكبار قبلا ازدواج كرده منجر به طلاق شده به خاطر همین اخلاق اش... من موندم چیكار كنم با همچین آدمی.. منم كه تو خونه هستم وقتی خواستگار میاد ناراحت میشه حسادت میكنه میخواد همه چی رو به هم بزنه... البته مامانم هم از این رفتارش حمایت میكنه چون پسر دوسته به اصطلاح من واقعا افسرده شدم واینقدر اتفاقا افتاده كه من اذیت شدم كه در این مجال نمیگنجد... لطفا كمكم كنید.
مجیدرضا
Iran (Islamic Republic of)
۰۸:۳۳ - ۱۳۹۷/۰۵/۱۶
۰
۰
از كرمان دختری10ساله دارم بسیار حرف گوش نكن وخرابكار. زندگی بنده وعیالم را به هم ریخته درضمن كارمند بانكم .عیالم جیرفتی است و دائم مهمان دعوت میكند.حقوقم فقط جوابگوی مهمانان عیالم می شود وتااواسط برج هیچ ندارم و......چكار بكنم.
علی
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۰۹ - ۱۳۹۷/۰۵/۱۷
۰
۰
با عرض سلام و با تشكر از زحمات شما بنده 48ساله و معلول جسمی هستم و مشكلی دارم به این صورت كه نمی توانم بی كار بنشینم و باید دائما مشغول انجام كاری باشم و حتی اوقاتی كه در اتوبوس به محل كار رفت وآمد می كنم ذهنم مشغول است وحتی یك لحظه آرام نمی گیرد .گاهی مثل شطرنج بازها تا چندین كار بعدی را در ذهنم می چینم و مرور می كنم . آیا این نوعی اختلال روانی است یا همه اینطور هستند؟ یا یك نوع مزیت است؟
رومینا
Iran (Islamic Republic of)
۰۹:۰۶ - ۱۳۹۷/۰۵/۲۵
۰
۰
باسلام.حدود7ساله ازدواج كردم ازدواجی عاشقانه.اولین ملاكم برای انتخاب همسرم دوست داشتن و ابرازعلاقه زیادش نسبت ب خودم بودبعد ازمدتی متوجه تغییررفتارش شدم وبه بیماری اعتیادش پی بردم اما كاملا انكار میكرد.زمانهای زیادی تنهابودم ناگفته نماند توی شهری دور از خونواده هامون زندگی میكنیم.همسرم تموم تمركزش استفاده مواد بود ومن مدام تنها.توی شبكه های اجتماعی باشخصی ارتباط برقراركردم وشده بود سنگ صبورم.ارتباطم فقط درحد چت بود نه هرگز فراترازاون.تنهادلیل عبور از خط قرمززندگی متاهلیم كه قطعا هم توجیه پذیر نیست"پركردن خلاهایی بودكه ازجانب همسرم داشتم وسپری كردن روزهاو كشتن تنهاییام.همسرم بخاطر درگیری زیادش با مواد درقبالم مسولیتی نداشت وگاها تا نزدیكای صبح تنهام میذاشت واعتراضی هم میكردم باعصبانیت برخوردمیكرداز واكنشش ب شدت میترسیدم و ترجیحاسكوت میكردم تا احترامم حفظ شه .بعداز مدتی همسرم متوجه ارتباطم با اون شخص شدبرخورد شدیدی كردحدود دوماهی قهربودومنهم توجیهم تنهایی و بی توجهی اش بودتوی همون زمان موقعیت كاریش بخطر افتاد كه تصمیم گرفت ترك كنه و منهم حمایتش كردم و توی دوران سخت تركش از تموم وجودم گذشتم.اما بعد شش ماه تركش رفتارش تغییركرداعتماد بنفس زیادی پیدا كرده بود وشروع كرد به ارتباط گرفتن باجنس مخالف ومدام ب خودش رسیدن.وسر هرمسئله بی اهمیت و ناچیزگذشته رو بیادم میاورد وتوهین وتحقیرو فحش وناسزا وهربارتهدید به طلاق كه هرگز حاضر ب ادامه زندگی نیست.ب شدت تحمل این اوضاع برام سخت شده.شدیدا كینه داره ازم وهرگز نمیبخشه درصورتیكه خودش الان اشتباه منو داره میكنه اماجرات بیانشوندارم.همه ی عشقش شده گوشیو دوست دخترای مجازیش.ازبی توجهی و دلسردیش داغونم.درموندم .حتی اجازه مشاوره رفتن بهم نمیده چون همیشه بهم شك داره حتی گوشیمو هم ازم گرفته.لطفاراهنماییم كنید.
م
Iran (Islamic Republic of)
۱۶:۳۷ - ۱۳۹۷/۰۵/۳۱
۰
۰
سلام من 5سال ازدواج كردم ازابتدامتوجه شدم كه همسرم ان همسری كه می خواستم نیست ولی زندگی كردم حالا به این نتیجه رسیدم كه درست فكرمیكردم. از اول خرجی بنده راندادبه بهانه نداشتن تاالان هم همینطوره ولی تلاش نمیكنه. به حرف های خانواده اش بیشترتوجه داره. هنوز خودش برای خونه خرید نكرده پدرش میوه وگوشت میخره وحقوقش رابه آنها میدهد. هنوز هزارتومن به من نداده ومن حقوقش راندیدم. ازاین بیشترناراحت میشم كه دروغ می گوید .خانواده اش خانه ما بودند به من نمی گوید بعدا كه ازچیز دیگر میفهمم می گوید یادم رفت بهت بگم باوجود بچه باز تغییر نكرده ومن ازاین بابت احساس خطر درزندگی می كنم چون تلاشی برای بهترشدن نمیكنه من خیلی به خانواده اش احترام میذارم ولی او چنین نیست بی احترامی میكنه. اذیت های خانواده اش را به روی خودم نمی آوردم كه ناراحت نشه. باهاش كه صحبت كردم متوجه شدم اصلا دآن شرایط من رادرك نكرده وبه فكرشخصیت من نبوده. نمی دانم چكاركنم هروقت صحبت می كنم سكوت میكنه. همه وظایف رابلده برای همه انجام میده الامن وخانواده ام .نگران آینده بچه ام هستم چكاركنم.
ساناز
Iran (Islamic Republic of)
۱۳:۰۰ - ۱۳۹۷/۰۶/۱۲
۰
۰
سلام 29 سالمه دو فرزند دارم همسرم آدم خوبی است و خداروشكر كار خوبی هم دارد وضع زندگیمان خوب است5 سال پیش دلبسته مردی شدم باهاش در ارتباط بودم اما به خاطر عذاب وجدان مقابل خانوادم سه سال پیش دورشو خط كشیدم اما شدت عشقی كه بهش داشتم هرروز بیشتر شد تا امروز كه هر وقت ماشینشو یا خودشو میبینم قلبم به حدی میلرزه كه اشكام جاری میشه یكسال بعد از جدایی از عشقم با آقایی آشنا شدم كه میگفت عاشقم شده و فقط میخاد گاهی باهام درددل كنه منم فكر میكردم شاید اینطوری اون عشقم فراموش بشه قبول كردم الانم نه تنها عشقمو فراموش نكردم بلكه نمیتونم به نبود این آقا فكر كنم چون همیشه تكیه گاهی برای مشكلاتم بوده اما الان از حال خودم خسته شدم میخام سرگرم خانوادم بشم ولی چطوری ده بار با این آقا حرف زدم و قرار شد دیگه نباشه ولی فرداش خودم از حس تنهایی بهش زنگ میزنم ....
مینا
Iran (Islamic Republic of)
۰۹:۳۴ - ۱۳۹۷/۰۶/۱۴
۰
۰
با سلام و احترام. ساناز جان من مشكلی كه در قسمت مشاوره عنوان كرده بودید رو خوندم من مطمئن هستم كه میتونید مشكلتون رو حل كنید حتما این توانایی رو دارید.امیدوارم بعد از حل شدن گره زندگیتون روی خوشبختی رو ببینید و از در كنار همسر و دو فرزند بودنتون لذت ببرید.
نفس 35ساله ا زهمدان
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۰۲ - ۱۳۹۷/۰۶/۱۵
۰
۰
با سلام و پاسخ های خوبتون
من مادر شوهری دارم كه درهیچكدام از برنامه های خانواده ما مثل عروسی خواهرم، نامزدی ، حتی تولد فرزندم ،مكه رفتن پدر و مادرم و حتی هیچ كدام ازخدای نكرده مثل فوت اقوام از جمله مادربزرگم شركت نمیكنه. همیشه بهانه داره كه یه جاش درد گرفته، مریض شده یا نمیتونه بیاد. حتی زنگ هم نمیزنه كه عذر خواهی كنه. خیلی لطف كنه فقط بعضی وقتها اجازه شركت پدر شوهرم را می دهد آن هم كم ...من خیلی ناراحتم چون من و خانواده ام برعكس آنها د ربیشترمراسم شركت می كنیم مادرم معتقده نباید مثل اونها بد باشیم و اهمیت نده؟اما من نمیتونم خوب جایی میری هیچ وقت نیستن. آدم پیش فامیل، مهمونا و دوستان ضایع میشه. همیشه میگن فلانی نیست. نیومده با طعنه گاهی از من می پرسن؟به شوهرم میگم بگو به مادرت زیر بار نمیره جواب میده نیان مهم نیست اونها هم مردن نرو. خواهرم عروسی كرد نیا؟اینم از جواب پسرشون ...من فكر میكنم حسوده و چشم دیدن نداره چون خانواده ما خیلی شهرت دارن و همه موفق و تحصیلات خوب ازجمله خواهرم اولین دختر بودتو فامیل رفته خارج از كشور تحصیل كنه(كه اینقدرما خودمون رو نمیگیریم مادرم اینقدر فروتن كه اونا براشون مهم شده و حرص می خورن) حتی تا الان كه چند سال گذشته یك بار به من نگفته خواهرت خوبه یا تبریك بگه...من خیلی اذیت میشم از رفتارهاشون با وجود هرچی احترام بازم بی احترامی خیلی ناراحتم...چكاركنم؟جالبه یه عروس دیگه داره كه خانوادشون روستایی و خیلی با خانواده ما فرق دارن. برای همه برنامه اونها خودشو میرسونه و به ما زنگ میزنه كه اونجا هستن و اینا تا لج منو در بیاره من نمیدونم واقعا علتش چیه؟خواهش میكنم با پاسخ خوبتون منو كمك كنید .و نكته دیگه اینكه مثلا مكه رفتن سوغات نیاورد گفت قدیمی شده اما ما رفتیم مشهد به پرش زنگ میزنه كه چرا سوغات نیاوردین؟معترض هم هست نمی تونستید یه كادو بخرین اخه بااین آدم چطور میشه كناراومد؟بعضی وقتها میگم طلاق بگیرم تا كلا راحت بشم . مگه آدم چقدر میتونه بی احترامی رو تحمل كنه؟چقدر به خودت و خانواده ات توهین كنن. مگه شوهر چیه ؟آدم تو خونه پدر و مادرش زندگی می كنه و بی منت .ازدواج میكنی كه كامل تر بشی با خانواده های بیشترارتباط بگیری نه اینكه تحقیر بشی و همه اش از زندگی حرص بخوری و ناراحتی.
بابك
Iran, Islamic Republic of
۱۲:۱۵ - ۱۳۹۷/۰۶/۲۱
۰
۰
سلام.برادر من 37ساله است.با دختری به واسطه خانواده اشنا شده كه تقربا شناخته شده است.اما اختلاف سن دوسال دارند كه دختر بزرگتر است.این باعث دلخوری خانواده من شده است اما برادرم راضی است.چه كمكی می توانم به او بكنم.
.
Iran (Islamic Republic of)
۰۹:۳۸ - ۱۳۹۷/۰۶/۲۵
۰
۰
سلام من یه مشكل خیلی بزرگ دارم كه نمیتونم حلش كنم احتیاج به مشاوره دارم ولی مشكلم خصوصیه من به هیچ روانشناس ودكتری دسترسی ندارم میتونید كمكم كنید؟
م
Iran (Islamic Republic of)
۱۶:۲۹ - ۱۳۹۷/۰۶/۲۵
۰
۰
سلام .من 6سال است ازدواج كرده‌ام . یك فرزند یك ساله دارم ولی از ازدواجم راضی نیستم. میخواستم همسری داشته باشم كه انقدر همدیگر رادوست داشته باشیم كه دیگران نتوانند درزندگی مان دخالت كنند. اماهمسرم اجازه می دهد هركسی درزندگی مان دخالت كندازابتدا خانواده اش درزندگی مان دخالت كردند. ولی من كوتاه امدم. بعدها اجازه داد زن برادر بنده دخالت كند وباایشان برخورد خوبی دارد. وقتی من این موضوع رابهش گفتم ازاون دفاع كرد. حتی زن برادر بنده بهش گفته منوطلاق بده ولی ایشون میگه من اشتباه كردم كه او همچین حرفی رازده. پشیمون شدم چرابه همسرم این موضوع راگفتم البته دریك مورد خانواده من نظر دادنددر مورد جشن زایمان بنده همسرم قهركرد رفت تا الان نه برای من جشن گرفته نه برای بچه ام وچون من شاغلم رودربایستی داشتم هیچ پولی ازش نگرفتم ولی او هم اصلا به رویش نیاورده كه حتی هزینه ارایشگری بنده راهم نمی دهد نمی دانم خیلی مشكل درزندگی ام دارم .
م
Iran (Islamic Republic of)
۱۹:۲۷ - ۱۳۹۷/۰۶/۳۱
۰
۰
سلام لطفا كتابی درمورد مهارت های زندگی وزناشویی وبرخورد باهمسر كه بتوانیم اززندگی مان راضی باشیم معرفی كنید كه مشكلات داخل ان باجواب باشد
فاطمه
Iran (Islamic Republic of)
۱۳:۳۱ - ۱۳۹۷/۰۷/۰۱
۰
۰
با سلام من 34سالمه و شوهرم 40ساله.20ماه هست عقدیم.ازدواجمون كاملا سنتی بوده , از مدتی كه عقد كردیم فقط هفته‌ای یكبار به منزلمون میاد. اونم آخرشب میاد و زود میره. بابام الان 8ماهه دامادشو ندیده اصلا به تلفنم جواب نمیده. فقط موقعی كه میخواد بیاد بهم زنگ میزنه وتو این مدت فقط 5بار منو خونشون برده. اصلا به فكر مراسم عروسی هم نیست .حتی برام كادو یا پولی هم نداده. واقعا به دوست داشتنش شك دارم نمیدونم ازدواجمون درسته یا نه.در ضمن شوهرم ازدواج قبلی نداشته .شغلش راننده تریلیه ,خودم لیسانسه و كارمندم
م
Iran (Islamic Republic of)
۱۹:۱۱ - ۱۳۹۷/۰۷/۰۷
۰
۰
سلام من 6سال ازدواج كردم. ازاول ازدواج متوجه شدم همسرم زن لاغر دوست دارد. من هم چاق نیستم ولی لاغرهم نیستم. شوهرم توجه به همكار های خانم لاغرش دارد به اقوام ونزدیكان خانواده هم به خانم های لاغر توجه بیشتری دارد به صورتی شده است كه من به زبان اوردم ولی ازانها دفاع می كند وبه من می گوید اشتباه می كنم می گویدچشمهام ضعیف است ولی همه اندامهای انها رامی بیند راه چاره میخواستم باتشكر.
مهران
Iran (Islamic Republic of)
۱۷:۵۶ - ۱۳۹۷/۰۷/۰۸
۰
۰
سلام و خسته نباشید خدمت شما. سپاس فراوان از راه اندازی بخش مشاوره. پسری 34 ساله هستم. برای ازدواج به صورت سنتی اطرافیان افراد زیادی رو به من معرفی كردند. اما خودم با توجه به معیارها و ملاك هایی كه داشتم مورد مناسبی رو نتونستم انتخاب كنم تا اینكه حدود سه سال پیش با دختر خانمی در مطب پزشك آشنا شدم. البته ایشون با خواهرشون بودند و من هم از مادرم كه همراهم بودند خواستم كه شماره تماسی از ایشون بگیرند تا زمان مناسب اقدام كنیم. خواهر ایشون بسیار استقبال كردند و حتی خوشحال هم شدند و محترمانه مادرم از ایشون شماره تماس گرفتند. اما مادرم موافق نبود چون دختر خانم پای چپ شون مشكل داشت و باید عمل جراحی میشد. البته من هم خودم در خردسالی با ماشین تصادف كردم و مشكل دارم. این قضیه برای من اصلا مهم نبود و به نوعی میتونم بگم دخترخانمی كه من پیدا كرده بودم همون موردی بود كه شاید مدتها دنبالش میگشتم. مخالفت مادرم باعث شد حدود 8 ماه اقدامی نكنیم و تو این مدت برای اینكه من قضیه رو فراموش كنم چندین مورد دیگه به من معرفی كردند اما چون تو خانواده من ابراز علاقه كردن به نوعی تابو محسوب میشه نمیتونستم به صراحت بگم كه من فقط همون دختر خانم رو انتخاب كردم و تمام این مدت موارد پیشنهادی رو به نوعی رد میكردم. بعد از 8 ماه از مادرم خواستم كه با دختر خانم تماس بگیره در ابتدا دختر خانم قضیه رو فراموش كرده بودند و بعد هم گفتند كه قصد ازدواج ندارند الان كه حدود 3 سال از اون قضیه میگذره دوباره از مادرم خواستم كه با ایشون تماس بگیره اما این بار هم جوابشون منفی بود و گفتند كه تا چند سال آینده هم قصد ازدواج ندارند. الان كه به شما پیام میدم به شدت از لحاظ روحی بهم ریختم و به لحاظ شغلی كه دارم (مهندس عمران) باید دقت بالایی در محل كار و پروژه داشته باشم كه ندارم. تصور این موضوع برایم سخته كه سه سال انتظار و امید داشتن بیهوده بوده و اینكه واقعا نمیتونم كسی رو جایگزین ایشون كنم و حتی فكر اینكه قراره ایشون با كسی دیگه ای ازدواج كنه به شدت ناراحتم میكنه. نمیدونم چكار باید بكنم.
gf
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۲۳ - ۱۳۹۷/۰۷/۱۶
۰
۰
با سلام و خسته نباشید. من مشكلی كه دارم این است كه طرز صحبت كردن در مراسم خواستگاری طوری است كه خواستگار را جذب نمی كنم. و خواستگار برداشت بدی نسبت به سوالات من می كند. دوم اینكه وقتی از حقوق و پس انداز سوال می پرسم طرف فكر می كند من مادی گرا هستم . در صورتیكه لیسانس دارمم و موقعیت كاری خوبی هم دارم و كلا نسبت به خیلی از دختران دیگر موقعیت خوبی دارم. 32 سالمه .وقتی خواستگار می آید یجوری هیجان زده می شوم و استرس می گیرم و نمی توانمم مدیریت كنم و همین مشكلات باعث میشود خواستگار جلسه اول از من خوشش نیاید.لطفا راهنمایی كنید در مراحل اولیه خواستگاری چگونه و از چه چیزهایی سوال شود؟ با تشكر
م
Iran (Islamic Republic of)
۱۹:۱۴ - ۱۳۹۷/۰۷/۱۶
۰
۰
سلام همسربنده زیاد اهل كاركردن نیست میوه وخرید های خانه ماراهم پدرومادر انجام می دهند حتی هنوز یك میوه فروشی نرفتیم خریدهای جزیی راشاید ولی خیلی كم بااینكه بچه دار شدیم ما بی بی بچه راانها می خرندتا ارزانتر بخرند به نظرم نوعی دخالت شده وتصمیم من برای همسرم مهم نیست وشغلش طوری است كه حقوقش عقب می افتد انها می خرند بعد می نویسند حقوقش راگرفت به انها می دهد ومن اصلا نمی بینم وبامن مشورت نمی كنداینكه انها كمك می كنند رامی فهمم ولی اینجوری پسرشان نمی فهمد وراه زندگی كردن رایادنمی گیرد به نظرشماچطوری هم به همسرم وهم به خانواده اش بگم كمكم كنید
سهیلا
Iran (Islamic Republic of)
۱۴:۲۶ - ۱۳۹۷/۰۷/۱۷
۰
۰
برادر گرامی آقا مهران عزیز . سلام و وقت بخیر . من اجازه میخوام كه یه خورده گیری از شما بكنم و اون هم اینكه به جای اینكه اینهمه صبر كنید و منتظر تماس مادرتون بشید ایكاش سعی میكردید تا در حدود چارچوب عرف جامعه و خانواده سالم با این خانوم صحبت می كردید . بیرون می رفتید تا بهتر اون رو بشناسید و اون هم شما رو بشناسه . من شاید باورتون نشه 7 سال مثل شما درگیر یه عشق كزایی بودم ، از همون عشقهای توی داستانها دوری و فراق و خلاصه كلی اذیت شدم ، بعد 7 سال تونستم ایشون رو ببینم خداشاهده شاید باورتون نشه ، اونروز دیدار اون عشق برام از بین رفت ، باخودم می گفتم این بود اونكه 7 سااااااااال منتظرش بودم . باور میكنید چند روز بعد اون دیدار خودمو كامل پیدا كردم و به زندگیم به خوبی و خوشی ادامه دادم تا به الان خداروشكر. حتی با خودم فكر میكنم خوب شد كه اون عشق به ازدواج و یا دوستی منتهی نشد .
مظلوم
Iran (Islamic Republic of)
۱۰:۳۶ - ۱۳۹۷/۰۷/۲۳
۰
۰
سلام دختری 29ساله ام. متاسفانه اصلا نمی‌تونم از خودم دفاع كنم و همه جا در حالی‌كه حق با منه حقم خورده میشه،مثلا رفتم محضر خونه بنام بزنم مالك پول محضر نداد و از من گرفت در حالی‌كه اون باید میداد. می‌خواستم از خودم دفاع كنم اما چون داد زد شروع كردم گریه كردن و همه حرفای توی ذهنم پرید و اونم از سادگیم سوءاستفاده كرد. این تنها یه مورد از هزاران سوءاستفاده و محكوم شدنم بود. در حالی‌كه حق با منه و هر كسی هم كه میفهمه نمیتونم از خودم دفاع كنم و آدم ساده و مظلومیم از من سوءاستفاده می‌كنه. هر كی هر حرفی بزنه شروع می‌كنم گریه كردن و باعث تمسخر اطرافیانمم شده علت گریه هم اینه كه به من زور میگن. منم میخوام از خودم دفاع كنم ولی نمی‌تونم یادم میره چی باید بگم در جواب سكوت می‌كنم واقعا از این وضعیتم خسته شدم.
مریم
Iran (Islamic Republic of)
۱۳:۲۵ - ۱۳۹۷/۰۷/۲۵
۰
۰
با سلام و وقت بخیر . دختری 37 ساله هستم . از بس در اطراف افراد ناموفق در ازدواج دیدم با زندگیهای یكنواخت و بی روح . بی پولی و بیكاری و خیانت و... كلاً علاقم رو به ازدواج از دست دادم . همش بر این تصورم تو ایران حق زنها به شدت خورده میشه و قانون از اونها حمایت نمیكنه . هیچ توجه و هیچ علاقه ای به ازدواج با هیچ كس ندارم . خیلیها باورشون نمیشه و فكر میكنن من شرایط ازدواج ندارم درصورتیكه واقعاً از ازدواج منزجرم . از طرفی به سنم نگاه میكنم و میبینم تا 40 سالگی راهی نمونده ، هیچ فرزندی ندارم . از طرفی حوصله هیچ مردی رو برای دراز مدت تحمل كردن ندارم . نمیدونم چجوری با این دوگانگی كه در من بوجود اومده كنار بیام .
Vesta
Iran (Islamic Republic of)
۱۵:۴۲ - ۱۳۹۷/۰۸/۰۷
۰
۰
سلام خسته نباشید
من یه ساله تو عقدم خیلی به مادرشوهرم حسادت میكنم ازش متنفرم حس میكنم شوهرم زیادی دوستش داره بهش توجه میكنه حالمو بهم میزنه وقتی میبینم مامانشو بغل میكنه میبوسه آتیش میگیرم دوست دارم برم موهای مادرشوهرمو بكنم دوس دارم داد بزنم بهونه بگیرم گریه كنم مادرشوهرم و پدرشوهرم رفته بودن شمال تو این مدت چون برادرشوهرم محصله من اومدم خونشون كه حواسم به برادرشوهرم باشه شبام همسرم میومد خونه و بعد كه مادرشوهرم اینا اومدن خواهرشوهرم بهم زنگ زد كه میای خونمون چند روز بمونی كمكم كنی اخه طفلك حامله بود ویار داشت نمیتونست كارای خونشو انجام بده خلاصه منم رفتم به همسرمم پیام دادم كه میرم اونجا واسه توام لباس و وسایلاتو میبرم بیا اونجا اول گفت باشه بعد پیام داد عزیزم من یه سر میرم خونه بعد میام اونجا گفتم چرا گفت هم دوش بگیرم هم مامانمو ببینم گفتم من برات لباس اوردم بیا اینجا دوش بگیر گفت میخوام مامانمو ببینم گفتم اوكی هرطور راحتی بعدشم دیگه هرچقدر پیام داد جوابشو ندادم دقیقا دو ساعت نشست خونه مامانش و انگار نه انگار من اینجا منتظرشم بعد دو ساعتم آقا به همراه مامانشون تشریف اوردن منم تا آخرشب لام تا كام هیچی نگفتم كاملا مشخص بود كه از یه چیزی ناراحتم همسرمم برعكس همیشه هیچی نپرسید هروقت میدید ناراحتم میبردم یه گوشه ازم میپرسید چمه و آرومم میكرد ولی انگار نه انگار حرصم گرفت بغض كردم هیچی نگفتم باباش اومد دنبال مامانش اینا و رفتن...رفتیم بخوابیم نشستم انقدر گریه كردم كه دیوونه شد گفت آخه چته یعنی من نباید برم دیدن مامانم منم گفتم خیلی بچه ننه ای خیلیا سالی یبار مامانشونو نمیبینن تو سر یه هفته رفتی دیدن مامانت من حالم گرفته بود حالمو نپرسیدی حالا اگه مامانت ناراحت بود خودتو میكشتی براش از مامانت متنفرم دوس دارم خفش كنم گفت من نمیدونم چرا اینطور شدی نمیدونم من زیادی لوست كردم یا بهت كم توجهی كردم اصن نمیدونم كی مقصره این وسط...توروخدا كمكم كنید چیكار كنم
سحر
Iran (Islamic Republic of)
۲۳:۵۷ - ۱۳۹۷/۰۸/۱۰
۰
۰
سلام من یه سوال داشتم چطورمیتونم كاری كنم شوهرم به حرفم گوش بده وكاری روكه صددرصدمطمعنم اشتباهه انجام نده من چندتاكاركردم ولی جواب نداداول گریه وزاری وقهرجواب ندادبعدباخوبی ومهربونی وخوشی بازم جواب ندادبعدبراش دلیل ومدرك ومنطق اوردم كه كارت اشتباهه بازم جواب نداد واخرشم خونسرددیگه بهش اصرارم نكردم وگفتم هركارمیدونی خوبه انجام بده بااینكه ازنظرمن اشتباهه بازم جواب نداد دیگه نمیدونم چكاركنم وكاراشتباهش اینه كه فكرمیكنه تریاك ادموسالم نگه میداره ازچهل سال به بالا و۳۵ سالشه تاحالادنبال این چیزانبوده چون همیشه كنارشم مطمعنم ازش ولی الان سه چهارماهه ماهی یكبارانجام میده نمیدونم چكاركنم لطفاراهنماییم كنید
سولماز
United States of America
۱۲:۲۸ - ۱۳۹۷/۰۸/۱۳
۰
۰
سلام
20روز از فوت مادر شوهرم میگذره خیلی زن مهربونی بود .الان شوهرم خیلی گریه میكنه و ناراحته ,شوهرم 38سالشه و تو این مدت همه كس او مادرش بوده الان خیلی تنها شده , ما هنوز توی دوران عقدیم میشه بهم راهكار بدین چطوری میتونم كمكش كنم .خیلی ممنون
اشكان 1991
Iran (Islamic Republic of)
۱۹:۵۴ - ۱۳۹۷/۰۸/۱۷
۰
۰
سلام و عرض ادب دارم خدمت مشاورین محترم. بنده 27 سالمه و مدت چند سالیه كه عاشق یه خانومی هستم و باهم در ارتباطیم. اما تو یك سال گذشته چند بار كاملا ارتباطشو با من قطع كرده و هر بار خودش برمیگرده و دوباره رابطه مون شروع میشه. واقعا موندم چیكار كنم خیلی دوسش دارم هروقت برمیگرده توانایی "نه" گفتن ندارم! اما بعد از مدتی كه برمیگرده آنچنان تحقیرم میكنه انگار اضافی هستم تو زندگیش بطوریكه میگم دفعه بعد جوابشو نمیدم و ردش میكنم، خیلی بهم سخت میگذره، بخاطر همین رفتارشم نتونستم با خانواده م دوست داشتنشو در میان بذارم. لطفا راهنمایی بفرمایید ممنون میشم.
علی
Poland
۲۱:۴۲ - ۱۳۹۷/۰۸/۲۱
۰
۰
سلام خانم كامرانی. ممنون از وقتی كه برای خوانندگان سایت میگذارید و احترامی كه برای ما قائل میشید.
سوال من در مورد مادرم هست. مادر من حدود 3 سال هست كه بازنشست شدند(معلم بودند) و تقریبا با فاصله چند ماه هم مادرشونو از دست دادن. چندوقتی هست كه تحت نظر روانپزشك هست و از بیماری افسردگی رنج میبره. همچنین از سال ها قبل دچار وسواس بود چه وسواس فكری چه وسواس تمیزی. مدل بیماری مادرم جوری هست كه اطرافیانش كه شامل منو برادرم و پدرم هست به شدت تحت فشار هستیم. به علت وسواس فكری اگه كاری رو به ما بگه اون كار حتما باید انجام بشه بی برو برگرد وگرنه گریه میكنه و افسردگیش چندبرابر میشه، با كسی حرف نمیزنه و قیافش جوری میشه كه اگه ببینیش تمام غم های عالم میاد سرت. بطور مثال با اصرار خودش با كلی درد سر خونه ی جدید خریدیم حالا بعد از یكسال به شدت اصرار میكنه كه باید از اینجا بریم چرا كه معتقده حال روحیش توی این خونه بدتر شده. این یه نمونه از صدها مساله ای هست كه مادرم هر از گاهی بهش اصرار میكنه. از طرفی به من و برادرم به شدت وابسته است كه حتی به سختی اجاز میده منو برادرم كه 27 و 32 سالمون هست از خونه بریم بیرون. خیلی با آشنایان و اطرافیانش رفت و امد نداره. بخاطر همین هم راضی نشد من یا برادرم خارج از كشور ادامه تحصیل بدیم. من واقعا با وضعیت مادرم بسیار نگران ایندم هستم چرا كه احتمال بروز مشكل هنگام ازدواج ما وجود داره، یا اگه قصد كار كردن در شهر دیگه ای رو داشته باشیم. ناگفته نمونه با ازدواج كردن ما مشكلی نداره. یكی از دلایلشم این هست كه فكر میكنه عروس بیاره یكم سرش گرم میشه. سوال من از شما اینه كه مدل رفتاری ما باید باهاش چه شكلی باشه؟ برادر و پدرم خیلی وقت ها از كوره در میرن و باهاش بحث و جدل میكنن ولی من نه. به همین دلیل به من خیلی بیشتر وابستس. خیلی هم نمیتونن پدر و برادرم رو با خودم همراه كنم. . لطفا منو راهنمایی كنید. در ضمن تحصیلات مادرم لیسانس، پدرم دیپلم و منو برادرم فوق لیسانس هست.
سپاس از اینكه وقت با ارزشتون رو در اختیار ما می گذارید.
ارغوان
Iran (Islamic Republic of)
۱۳:۴۳ - ۱۳۹۷/۰۸/۲۲
۰
۰
سلام خدمت شما .اول ازهمه ممنون بابت مشاوره های فوق العاده تاثیر گذارتون .من و همسرم بعداز مدتهادلسردی رابطه مون رو به بهبودی وبهتر شدنه فقط موردی كه هست چون حدود دوسال ازهم كینه و حتی نفرت داشتیم تاحدی كه خیلی از حریمهای زندگیمون شكسته شد و رومون بهم باز شد هرگز احساسات وعواطف خودمونو نسبت بهم بروز ندادیم و الان كه روابطمون خوبه از سرخجالت یا شرمندگی نمیتونیم ابراز علاقه كلامی بكنیم مثلا الفاظ عاشقانه حتی اس ام اسی هم بهم نمیگیم .خودم شخصا هرچقدر سعی میكنم روم نمیشه ابراز كنم.میشه لطفا راهكار بدید.ممنونم
زهره
Iran (Islamic Republic of)
۱۰:۲۹ - ۱۳۹۷/۰۸/۲۶
۰
۰
سلام.سه ساله با شوهرم عقدیم.تو این سه سال بارهاقول داده مراسم ازدواجمون رو بگیریم اما هر دفعه به دلیل دست تنگی نشده.حتی اردیبهشت امسال تالار و آرایشگاه و اتلیه رزرو كردیم برای 4 آذر .اما اوایل ابان كه میپرسم پس چی شد چرا كالاهارو نمیخریم میگه دستم تنگه بهم فرصت بده!!! دیگه خسته شدم هردو 33 سال داریم.همه هی میپرسند پس چرا نمیرید سرخونه زندگیتون!!برای همین منم دارم كارهای طلاقمو میكنم.به نظر شما كار درستی میكنم؟شوهرم كار ازاد داره خودم كارمندم.شوهرم ناراحته كه میخوام ازش جدا شم اما واقعا خسته شدم چون شرایط اقتصادی روز به روز بدتر میشه.مطمئنم نمیتونه از پس مخارج زندگی بر بیاد.سه سال پیش كه بهش میگفتم ذره ذره وسایل رو بخر میگفت تو چیكار داری وسایل با منه حالا هم كه میگه ندارم!
مادر شاغل
Iran (Islamic Republic of)
۰۹:۱۷ - ۱۳۹۷/۰۹/۱۱
۰
۰
با سلام و خسته نباشید
من یك دختر 16 ماهه دارم و شاغل هستم ، بعد از اتمام مرخصی در 11 ماهگی فرزندم ، شروع به كار نموده و پرستاری برای نگهداری دخترم در خانه استخدام كردیم. تقریبا بعد از گذشت شش ماه دخترم به پرستارش عادت نكرده و بعضی از روزها كه صبح زود بیدار میشه و پرستارش رو میبینه میچسبه به من و یا باباش كه در نهایت با گریه میذارم پیش پرستار و میرم سر كار ، این خانم خشك و جدی و كم حرف هستن ولی رسیدگیش به دخترم بد نیست. واقعا دغدغه ذهن من و پدرش همین موضوع هست ، لطفا به من بگین پرستار دخترم را عوض كنم یا نه ؟ و اگر عوض كنم صدمه روحی به دخترم وارد میشه یا نه؟
زهرا
Iran (Islamic Republic of)
۱۶:۳۴ - ۱۳۹۷/۰۹/۲۷
۰
۰
سلام
من دختری ۲۹ ساله هستم مدتیست ازطریق یكی ازهمكارانم با پسری همسن خودم آشنا شدم ك ازنظر تحصیلی و اخلاقی شبیه خودم هست بعد ازمدت كوتاهی آشنایی بین ما علاقه بوجود آمد و ایشان برای خواستگاری اقدام كردن ولی خانواده ما به شدت مخالفت كردن بخاطر اینكه ایشان شغل ثابت ندارن و دریك شركت پروژه ای سه سال هست كارمیكند و حقوق پایینی نسبت به من میگیرد من خودم پرستارم چكاركنم برای راضی كردن خانواده باتوجه به اینكه برام اخلاقیات و طرزتفكر و علاقه همیسه بیشتر از پول و میزان درآمد ارزش داشته
نسترن
Brazil
۱۵:۰۹ - ۱۳۹۷/۱۰/۰۷
۰
۰
با سلام
من توو دوره بچگیم محبت و توجه كافی از والدین و اطرافیانم نگرفتم و این باعث شده كه ادم های اشتباهی كه وارد زندگیم میشن رو به این دلیل كه بهم توجه و محبت میكنن بپذیرم و ازشون استقبال كنم.این كمبود محبت برای من خیلی ازاردهنده شده، راهی وجود داره كه بتونم اون خلا عاطفی رو پر كنم؟
م
Iran (Islamic Republic of)
۱۹:۲۳ - ۱۳۹۷/۱۰/۱۲
۰
۰
سلام ببخشید من باهمسرم مشكلات زیادی درزندگی داریم ولی هردفعه بهش میگم بیاصحبت كنیم یا دروقت مناسب صحبت كنیم سكوت می كند به نظرشماچكاركنم ؟به اینكه منودوست ندارد واقعا شك كردم واین رابیان كردم بازسكوت می كند حتی بهش گفتم ازسكوتت بیزارم كه تلاشی برای زندگی مان نمی كنی حتی راضی نیست برای خوشحال كردن من صحبت كند چكاركنم
احسان
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۰۳ - ۱۳۹۷/۱۱/۰۶
۰
۰
سلام پسری 4.5 ساله دارم مدتی است اقدام به جویدن و كندن ناخش از طریق دهانش میكند حرف گوش نمی كند خیلی عصبی است پرخاشگری میكند جه كار باید بكنم لطفا مرا راهنمایی كنید.
باسلام مشاوره حضوری با شما میشه داشت
Iran (Islamic Republic of)
۰۸:۴۱ - ۱۳۹۷/۱۱/۱۰
۰
۰
باسلام مشاوره حضوری با شما میشه داشت
علی
United Kingdom of Great Britain and Northern Ireland
۱۴:۴۶ - ۱۳۹۷/۱۱/۱۸
۰
۰
با سلام خدمت شما
مشكلی كه ذهن منو مشغول كرده اینه كه وقتی تو یه جمعی یه دفعه مورد توجه قرار میگیرم یا یكی توی جمعی یه چیزی میگه كه من تو تنگنا قرار میگیرم صورت و گوشم كامل سرخ میشه به نحوی كه قشنگ قابل تشخیص هست برای بقیه و حتی چندبار در همون حال گفتند نگاه كنین چقدر سرخ شد. این قضیه منو ازار میده چون فك میكنم الان بقیه متوجه شدن كه من خجالت كشیدم یا اعتماد به نفسم پایینه. آیا راه حلی وجود داره یا صرفا واكنش طبیعی بدنه و نمیشه كاریش كرد؟ سپاس از پاسخگوییتون
ماریا
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۳۷ - ۱۳۹۷/۱۲/۰۷
۰
۰
با سلام و خسته نباشید
من سال90 ازدواج كردم و یك فرزند دو ساله دارم كارمند هستم و واقعا از هر لحاظ واسه زندگی مشتركمون كم نذاشتم. و با كم و زیادش , خوب و بدش ساختم. اهل ولخرجی و دوست و مد و ... نیستم . همه فكر و انرژیم واسه خانواده ام هست. رفتار همسرم با من نسبتا خوبه و با فرزندمون خیلی خوبه ولی از اول ازدواج با خانواده من لج كرد و بهشون جبهه گرفته و دلش از همشون پره ولی نمیدونم دلیلش چیه (مخصوصا با مامانم و خواهرم , این رو هم بگم كه هیچكدوم نه مامانم و نه خواهرم اصلا اهل دخالت كردن تو زندگی ما نیستن) و این موضوع من رو خیلی اذیت میكنه وقتی هم كه راجبش حرف میزنیم و علت رو میپرسم میگه من خیلی خوبم و تو نمیبینی و از ادامه بحث خودداری می كنه. من خودم تا جای ممكن سعی كردم به خانواده همسرم مخصوصا پدر و مادرش احترام بذارم. با اینكه بعضی وقت ها با حرف ها و یا رفتارشون من رو رنجوندن ولی با این حال با احترام رفتار كردم.
یك بار تو طول زندگی مشترك 8 هشت ساله سر یك موضوع گلایه از رفتار برادرش كردم كه همون اول گلایه یه دعوای حسابی راه انداخت و خیلی طرف برادرش رو گرفت و اجازه ادامه بحث نداد. این رفتاراش واقعا من رو عذاب میده و گاهی غیر قابل تحمل میشه. به حالت غیر عادی با خانواده من لجه و پشت خانواده خودش هست. خواهش میكنم به من بگین چه كاری باید انجام بدم.
سیاوش
Iran (Islamic Republic of)
۰۸:۴۴ - ۱۳۹۷/۱۲/۰۹
۰
۰
سلام.پسری دارم3سال و دو ماهه.در جمع و در مواجهه با فامیل خیلی خجالتیه و حتی بعضا به مخاطب نگاه هم نمیكه به من و مادرش خیلی وابسته است با بچه ها رابطه نسبی خوبی داره ولی با بزرگترها نه.یعنی در جمع هی به ما میچسبه و جدا نمیشه.مشكل دیگش اینه كه هنوز پوشك داره و دستشوییش رو نمیگه.ممنون از راهنماییتون.
م
Iran (Islamic Republic of)
۱۷:۳۴ - ۱۳۹۷/۱۲/۲۱
۰
۰
سلام همسرم نسبت به من بی توجه است وبه خانم های اطراف بنده بیشتراهمیت می دهد ازمادر وخواهر ش تاافراد غریبه مثل همكارانش لطفا راهنمایی ام كنیدمثلا به زن داداش بنده توجه بیشتری داشت ومن راجلوایشان كوچك می كرد وبااون خوش رفتاری ومی خندید به همسرم گفتم ولی تاثیری نداشت حتی طوری رفتار می كند كه زن داداشم متوجه می شود كه همسرم به من توجه نمی كند واز این سواستفاده می كندلطفا راهنمایی ام كنید چیكار كنم یالااقل باطرف مقابل چه طوری رفتار كنم چگونه رفتار كنم كه همسرم متوجه شود من ازنظر روحی دیگه طاقت ندارم
علی ع ح
Iran (Islamic Republic of)
۰۶:۴۶ - ۱۳۹۷/۱۲/۲۲
۰
۰
سلام دختر 4 ساله من غذا نمی خورد این مشكل را ما از 2 سالگی با او داریم برای همین لاغر و مدتی دچار یبوست شد.
چطور میتوانیم اشتها و همینطور سلامتی مزاجش را به حد نرمال برسانیم. با تشكر
سیاوش
Iran (Islamic Republic of)
۰۸:۳۲ - ۱۳۹۸/۰۱/۱۰
۰
۰
سلام.سال نو مبارك.پسری 3ساله دارم.اخیرا مدام دست در بینی خودش میبرد.چگونه از این عمل زشت او جلوگیری كنیم؟ممنون.
sara
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۱۲ - ۱۳۹۸/۰۲/۲۲
۰
۰
سلام
از سال 83 بیماری دوقطبی دارم بطور مدام گریه میكنم و استرس شدیدی دارماحساس میكنم كسی من نمی فهمه و كارهای روزمره نمیتونم انجام بدم البته دیماه 97 پدرم فوت شد و بیمارم عود كرد الان دارو كه دكتر روانپزشك به من دادن دپاكین 500 و الونتا هست البته قبلا یك مدت با داروهای طب سنتی خوب بودم به روانشناس هم مراجعه كردم میگن شخصیت شما عجول ایده آل طلب هست و دچار نشخوار فكری شده اید و پیشنهاد طرح واره درمانی میدن تو رو خدا كمكم كنید دو فرزند 9 و 4 ساله دارم همسرم هم كارخانه كار میكنه دوست و خواهری هم ندارم كه به من كمك كنه همسرم هم حتی توانایی نگهداری بچه ها رو نداره كه من پیاده روی كنم تا سطح سروتونین خونم بالا بره شاغل هم هستم
هایدی
Iran (Islamic Republic of)
۰۹:۳۶ - ۱۳۹۸/۰۲/۲۳
۰
۰
باسلام و خسته نباشید برای درست تربیت كردن كودكان راهنمایی میخواستم.برای هرجیزی گریه میكنه منو باباش هم سرش داد میكشیم
سما
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۱۷ - ۱۳۹۸/۰۲/۳۱
۰
۰
با سلام و خسته نباشید
من و همسرم تقریبا 3سال هست كه نامزدیم در این مدت همسرم كوچكترین پس اندازی نكرده و حتی برای من هم چیزی نمی خرد و هر دفعه به هر بهانه ای از من پول می گیرد و اگر به درخواستش جواب ندهم به من فحاشی می كند لطفا راهنمایی كنید چكار كنم .با تشكر
افسانه عمرزاده
Iran (Islamic Republic of)
۰۶:۵۴ - ۱۳۹۸/۰۳/۰۵
۰
۰
سلام خدمت شما وقتتون بخیر من یه دختر ۲۱ ساله هستم مشكله من اینكه من خیلی كم حرفم یعنی در حدی كه در جمع دوستان و..كلا ساكتم این خیلی معذبم میكنه مخصوصا درمورد كسی كه باهاش در رابطه هستم چون وقتی باهاشم بهم میگه از بس ساكتی حوصلمو سر میبری خیلی بی انرژی هستی من دوستش دارم و نمیدونم چیكار كنم كه راضی بشه نمیدونم در مورد چی حرف بزنم اعتماد به نفس ندارم از بچگی از خونوادم محبت ندیدم توانایی ابراز احساساتمو ندارم مثلا با دوستم كه باشم اون همه مشكلاتش در مورد خونوادش یا رابطش رو میگه و ازم كمك میخواد ولی من نمیتونم اینو بگم توروخدا كمكم كنید چیكار كنم
علی
Iran (Islamic Republic of)
۱۴:۲۱ - ۱۳۹۸/۰۳/۰۵
۰
۰
با سلام.
بنده مادری دارم با عقاید مذهبی كه حدودا 4 ساله با افسردگی دست و پنجه نرم میكنه و همچنین وسواس فكری و رفتاری شدید داره از طرفی به من و برادرم و بخصوص به من به شدت وابستست. بنده قصد ادامه تحصیل در خارج از كشور رو دارم و هرموقع بحث این موضوع پیش میاد به من التماس میكنه كه نرو.میگه من بدون تو میمیرم اینجا و منو زجر نده یا میگه از دستت راضی نیستم بری. بنظر شما من با همچین مادری چه كنم؟ مگه مادرا پیشرفت فرزنداشونو نمیخوان؟؟ آیا من حق پیشرفت و انتخاب زندگی بهتر رو ندارم؟ چون بنده با نامزدم به این توافق رسیدیم كه هر دو بعد از عقد اپلای كنیم.البته هنوز رسمی نشده نامزدیمون و مادرم هم نمیدونه.
ارغوان
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۳۹ - ۱۳۹۸/۰۳/۱۱
۰
۰
باسلام خدمت شما .خانمی 31 ساله هستم 8ساله كه ازدواج كردم پیش ازین بارها ازتون بابت مشكلات عدیده ای ك داشتم راهكار گرفتم و صد البته كه نتیجه مثبت هم گرفتم و بسیارازتون سپاسگذارم.بحرانی كه الان دارم تجربه ش میكنم هیچ اطلاعی ندارم كه حتی چطوربایدهضمش كنم .همسرم مدتیه نسبت ب موضوعات دینی مذهبی كاملا بی عقیده شدن گرچه قبلا هم خیلی مقیدنبودن روزه كم و بیش اما نمازشونو میخوندن. سه سالیه كه حتی یك ركعت هم نخوندن و گاهی به من هم كه تاخیردارم به تمسخر میگن چجور مسلمونی هستی كه هنوز نمازتو نخوندی ویا به حجاب من اهمیت میدن و من واقعا متعجب از رفتاراشون هستم.تازگیا عنوان میكنن كه دین اسلام رو هم قبول ندارن حتی به مزاح میگن مسیحی هستم و من هم كه ازشون توضیح میخام میگه فقط خدارو قبول دارم امامسلمون نیستم.من مطمعنم كه دین دیگه ای ندارن نمیدونم واقعا توی جوی از همكاران یا دوستانشون توی فضای مجازی یا محل كارشون قرار گرفتن و اونا تاثیر گذاشتن (گرچه با استقلال شخصیتی كه ازشون سراغ دارم بعید میدونم با 35 سال سن كسی بتونه عقاید دینی شون رو دچار تزلزل بكنه) یا اینكه خودشون با توجه به یاسها و ناامیدیهای مداوم به این نتیجه رسیدن.ضمنا لازم میدونم اینو هم خدمتتون بگم كه ایشون خانواده ای كاملا مذهبی دارن كه حتی نمازاشون قضا نمیشه و از سمت اونام هی بهشون تذكر داده میشه كه نمازتوبخون.ممنون میشم راهنمایی كنید نحوه برخوردم باایشون در برابربازگو كردنشون تو این مسائل باید چطور باشه و چه واكنشی نشون بدم .
ازادی
Iran (Islamic Republic of)
۲۱:۲۰ - ۱۳۹۸/۰۴/۰۱
۰
۰
سوالات فلسفی زیاد ذهنی نشاندهنده افسردگی است؟چطور میشه كمش كرد؟
طالبی
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۲۶ - ۱۳۹۸/۰۴/۰۳
۰
۰
بابا این بخش كپك زد ، آخرین مطلب مال 10 فروردین بود ، تقریباً 3 ماه پیش ، این خیلللللللیه ، اگه قرار نیست این بخش فعال باشه خوب جاش رو به موضوع دیگه ای بدید ، بخش به این مهمی اینقدر غیر فعاله كه آدم اصلا دست و دلش نمیره رو این بخش كلیك كنه
سوگند
Iran (Islamic Republic of)
۱۴:۳۱ - ۱۳۹۸/۰۴/۲۳
۰
۰
سلام پسری یكسال و نیمه دارم كه مدام در حال زدن و كشیدن موهای اطرافیان هست حتی اگه فردی غریبه هم باشه به محض اینكه بهش برسه شروع به زدن میكنه نمیدونم دلیلش چیه و راه مقابله با این رفتارش چطوری هست؟ در مقابل بقیه بچه های هم سن و سالش قلدر بنظر میرسه
سیاوش
Iran (Islamic Republic of)
۰۹:۴۷ - ۱۳۹۸/۰۴/۲۴
۰
۰
سلام.كودكی دارم 3سال و نیمه.در مواجهه بادیگران خجالتیست.یعنی وقتی حتی با دایی یا عمه هایش بعد از یك هفته میخواهد مواجه بشود حتما باید من یا مادرش همراهیش كنیم یا مثلا اگر برویم مهمانی برای برداشتن اسباب بازی پسر صاحب خانه كه حتی خود او هم راضی است حاضر نمیشود تنها برود و آن را بردارد یعنی حتما ما باید او را مشایعت كنیم.ممنون میشوم اگر راهنمایی بفرمایید.
ارغوان...
Iran (Islamic Republic of)
۱۰:۲۴ - ۱۳۹۸/۰۵/۰۹
۰
۰
با سلام و عرض ادب .خانمی هستم 30ساله كارمندیكی از ادارات.با همسرم همكار هستیم اما تا الان محل كارمون ازهم جدابود.اخیرا درحال انتقال به اداره ای هستم كه همسرم نیزدراونجا حضور دارند.با وجود اینكه من در ارتباطاتم حد و حدودمو رعایت میكنم اماذهنیت ایشون نسبت به اون محیط منفیه و دائما در حال تذكر دادن به منه كه تو خیلی تجربه نداری اومدی اونجا باید مراعات همه چیو بكنی من اونجا عزت و آبرو دارم اونجا محیطش خوب نیست به كسی باج نده بخاطر ترفیع كار تن به هر خواسته ای نده من اونجا دائما كنترلت میكنم و چپ بری راست بری حواسم بهت هست و ازین موارد ...و از طرفی هم دارم به چشم میبینم كه تموم تلاششو داره میكنه كه من انتقالم انجام بشه اما من با وجود اینكه با انتقالم به اون محیط ارتقا شغلی دارم نگرانی شدیدی نیز دارم چرا كه حاضر نیستم به هییییچ قیمتی حتی یك لحظه رابطه خوبم با همسرم خدشه دار بشه و آرامشمون و از دست بدیم چون اولویت اول زندگیم ارتباطم با همسرمه واینكه بهای سنگینی دادم بخاطر ترمیم ارتباطاتمون.خواستم لطفا راهنماییم كنید بهترین راه حلو .درخواست انتقالو قبول نكنم ؟یا اینكه نحوه برخوردم با ایشون چطور باید باشه ؟نگرانم چالش نداشته باشیم هرروز و مورد مواخذه قرار نگیرم بخاطرمعاشرت باهمكارانم.ممنون میشم مشاوره بدید
Nazi
Iran (Islamic Republic of)
۱۶:۱۴ - ۱۳۹۸/۰۵/۱۰
۰
۰
سلام من نازی هستم 19 سالمه من چند ماهی است كه هیچ انگیزه ای برای زندگیم ندارم مادر و پدرم جدااز هم زندگی میكنن و من و خواهر كوچیكم با مادرم زندگی میكنیم.از شرایطم راضی نیستم همش یه گوشه میشینم و بعضی وقتا اینقد دلم میگیره كه گری میكنم من ورزشكارم ولی دیگه دوست ندارم رشتمو ادامه بدم هیچی خوشحالم نمیكنه حوصله هیشكی رو ندارم دوست ندارم با كسی ارتباطی داشته باشم به مادرم میگم افسرده شدم مسخرم میكنه و میگه داری تلقین میكنی و ... چیكار كنم خستم ...
كارمند
Iran (Islamic Republic of)
۱۰:۲۳ - ۱۳۹۸/۰۵/۱۴
۰
۰
الان مخاطب من خانم ارغوان هستند ، منم مثل شما كارمند هستم و مشاور هم نیستم ، از دید فردی كه حدود 22 سال سابقه كار داره و دیگه مدتهاست تو این اجتماع با مردم سر و كله میزنه باید بگم كه شما هم مثل یك مرد در این جامعه كار می كنید ، نون درمیارید ، با مردم سر و كله میزنید و... چرا همش از موضع ضعف به خودتون نگاه می كنید ، چرا اعتماد به نفس ندارید ؟ اگه در محیط جدید شما آقا هست و همسرتون به شما مرتب تذكر میده احتمالاً اونجا خانوم هم هست پس درواقع ایشون هم باید مراقب رفتار و گفتارشون باشن . خوبه توی زندگی همه چی متقابل باشه ، حتی اعتماد ، حتی تذكر و راهنمایی . شما روی اعتماد به نفستون بیشتر كار كنید . من رو خواهرتون بدونید چون حدود 14 سالی از شما بزرگتر هستم .
رها 36 ساله
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۴۴ - ۱۳۹۸/۰۵/۲۶
۰
۰
سلام.من همیشه صفحات مشاور رو می خونم و خیلی برام مفیده،اما یه مشكل دارم ما جایی مثلا دعوت میشیم عروسی از اقوام شوهر،با همسرم صحبت میكنیم كه مثلا نریم مرخصی نداریم یا راه دوره درشهردیگه هست به هردلیل ....اما مادرش زنگ میزنهو چون میبینه اونها میان من رو دچارم مشكل میكنه و میشه دردسر و دعوا و بحث جدید كه باید بریم؟چون مامانش گفته بیاین و اینها؟دیگه فكر نمیكنه من باید مرخصی هماهنگ كنم یا برنامه نداشتیم چرا نمیتونیم ثبات تصمیم داشته باشیم و با احترام به اونها بگیم شما تشریف ببرید ما به دلایلی جورنمیشه بیایم و با هم تصمیم گرفتیم كه نریم؟بعدا همسرم میگه من خانواده دوست هستم فكر زن و بچه هستم...من میگم اگه هستی باید به نظرات و تصمیماتمون احترام بذاری؟بد میگم؟یكی كمك كنه به من كه برا یه مراسمی من باید غصه بخورم كه آیا خانواده اون میان یا نمیان؟چون ما تصمیم نمیگیریم.....البته اینم اضافه كنم چون ماشین ندارن همیشه ما رو برای ماشین و اینا می خوان اگه كسی باشه با ماشین اونها رو ببره اصلا ما هم بخواهیم بریم مادر شوهر میگه خوب نمیومدین حالا زحمت و اینا چرا اومدین؟ناراحت میشه كه چرا رفتیم؟اصلا تحویل نمیگیره تو مراسم ها؟ما موندیم والا به خدا
بی نام ...
Iran (Islamic Republic of)
۱۰:۴۰ - ۱۳۹۸/۰۶/۱۶
۰
۰
سلام وقتتون بخیر من اغلب مشاوره هایی رو كه میخونم حس میكنم چقد مشكلات همه ناچیزه.بعد از 8سال زندگی مشترك وقتی بفهمی همسرت كسیكه فكرمیكردی عاشقانه داری باهاش زندگی میكنی تو روابطش با خانومای دیگه خییییلی فراتر رفته و تقریبا میشه گفت بی منطق عمل كرده چه حسی بهتون دست میده؟.خانوم مشاور شما چه پیشنهادی دارید احساس میكنم كمرم شكست خرابی حالم غیرقابل توصیفه .دست نوشته ای كه از خودهمسرم دیدم كه اقرار به اشتباهاتش كرده.. یعنی هیچ جای شك و شبهه نیست چون خیلی واضح نوشته بود واینكه نوشته بود جفای بزرگی درحق همسرم كردم و هرگز دیگه تكرارش نمیكنم .اما من اینكه به روش نیاوردم بدترداره داغونم میكنه.دوسش دارم اماحسی دیگه بهش ندارم دهنم نمیچرخه ابراز علاقه بكنم تا یادم میفته ك چ خیانتی بهم میكرده تا الان ك روحمم خبردار نشده بود.چ كنم تا حالم ب سابق برگرده ...
مریم
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۱۲ - ۱۳۹۸/۰۸/۰۴
۰
۰
باسلام و خسته نباشید
من و همسرم یك 7 ماهی است كه از زمان عقدمان می گذرد ودر دوران نامزدی هستیم دقیقا 30 روز بیشتر باهم زندگی نكردیم به خاطر اختلافاتی كه از طرف خانواده شوهرم به وجود آمده است از طرف مادرشوهرم و پدر شوهرم و اینكه پدر شوهرم به هیچ مسئله ای به جز پول فكر نمی كند از هفته ی اول عقدمان به همسرم می گفت باید توی خرج زندگی با توجه به كارمند بودن كمك كنم با این وجود كه هیچ گاه من از حقوق همسرم نپرسیده بودم ایشان همان هفته اول از من میزان حقوقم می پرسید واینكه فیش حقوقی و حساب بانكی ام از من می خواستند به جز این خانواده شوهرم هیچ گونه اعتقادات مذهبی ندارند و خیلی راحت دروغ می گویند حرف هایی كه زدند را انكار می كنند حتی پدر شوهرم پیش پدر من رفته گفته دخترت 12 ساعت میرود سركار نمی خواهد خرجی بدهد و مادر شوهرم سر مسائل بی ارزش زندگی مارا به هم زده است و بیشتر مسائل سر پول و شوهرم آدم خسیسی هست و بعداز عقد اصلا برای من خرج نكرده است و تابع خانواده اش است و هیچ گونه اراده و اختیاری از خودش ندارد و هر چقدر صحبت كردیم فایده نداشته است و بسیار مطیع خانواده اش است و ماندم سر دوراهی كه چه كاری انجام دهم
رضا
Iran (Islamic Republic of)
۱۷:۱۰ - ۱۳۹۸/۰۸/۲۲
۰
۰
سلام خسته نباشید
من و دختر خالم حدود چهار ماه هست ك باهم نامزد كردیم اول رابطمون من خیلی عاشق ایشون بودم خیلی اما یك ماه پیش ك از پیش ایشون اومدم انگار یك آن حس كردم تو این رابطه سرد شدم و دیگر اون حس های قبلی نیس در صورتی ك هیچ تنش یا دعوا بینمون رخ نداد بخاطر دور بودنمون و اینك هر كدوم ساكن یك شهریم زیاد چت میكردیم ولی بعد از یك مدت ایشون با من محدود شدن به چت كردن و هیچ كارشون نمیرسیدن ك انجام بدن و بدونی ك به من بگن سیع كردن به كم كردن چت و من حس كردم ك از من فاصله میگیرن و من ترس از دس دادنشونو داشتم و این ترس باعث شده بود هی حس كنم هركاری میكنن میخوان ازم دورشن بخاطر همین ناخواسته باعث محدودیت بیشترشون شدم نمیتونستن برن بیرون چون بهونه گیری میكردم بهشون اعتمادمو از دست داده بودم همش افكار منفی بود ولی باهم ك صحبت كردیم خودشون گفتن من اینجوری میخواستم كم تر كنیم و قصد دوریتو جدایی نداشتم الان من باید چیكار كنم تا حسم دوباره احیاشه دوبار برای خودمون تلاش كنم و باعث اذیت شدن خودم یا ایشون نشم این چند مدت خیلی حالم گرفته بود و ریزش مو شدید و وزن اضافه كردم كمك كنید

نیازمندی ها