گزارشگر این روزنامه از دفتر تهران در گزارشی که با عنوان «محافظ قدیمی و خون جدید در رگهای جشنواره فیلم فجر» منتشر کرده، دیدگاههای خود را از جشنواره فیلم فجر در سی و دومین سال برگزاری اش ارایه کرده است.
در این گزارش می خوانیم: وقتی فیلم افتتاحیه سی و دومین جشنواره بینالمللی فیلم فجر بر پرده رفت، لب هایم شروع به لرزیدن کرد و اشک از صورتم فروغلتید. خانمی که سمت راستم نشسته بود نگاهی به من کرد انگار داشت می گفت: «می دانی فیلم شروع نشده، درسته ؟» بله، می دانم، اما نمی توانم کاری بکنم. نمی توانم باور کنم که زنده ام تا یک جشنواره دیگر فجر را پس از سالها سکوت ببینم.
این گزارشگر (که نام او ذکر نشده) از بزرگ شدن خودش با این فستیوال نوشته است. این که هر سال از دبیرستان راهی سینما می شد و در صف های دراز می ایستاد و با دیگر منتظران دوست می شد و درباره فیلم ها بحث می کرد.
وی می نویسد: فجر مثل خانواده است، یک خاله سالخورده که بهترین قصه ها را میگوید، یک مجموع از داستان های ایرانی که به وضوح بیان کننده زمانی هستند که در آن ساخته شده اند. با کنار هم گذاشتن همه این جشنواره ها در کنار یکدیگر- از سانسور گرفته تا شایعات، مباحث، جمعیت و شلوغی- می توانی یک نمونه کوچک از جامعه ایران را در خلال سال های گذشته پیش چشم داشته باشی.
وی چنین ادامه می دهد: آنچه وجه تمایز جشنواره فیلم فجر با دیگر جشنوارههایی است که من در سراسر جهان دیدهام، جمعیت استقبال کننده از آن است. جوانان از سراسر تهران، ماه فوریه را در صف می گذرانند، همانطور که من گذراندم. این جشنواره جشنوارهای نیست که روح اساسی اش از هنرمندان یا ثروت و شهرت ریشه گرفته باشد بلکه شهرتش را از هزاران سینماروی جوانی می گیرد که با مفهوم مهاجرت در سینماهای تهران آشنا شدند.
تدوینگری که روی یکی از این فیلم ها کار کرده به من گفت: همه چیز به لابی کردن ها بستگی دارد. تهیه کنندگان زنگ می زنند و می خواهند فیلمشان در جشنواره شرکت کند، کارگردانان موثر به لوگوی رسمی فجر روی پوستر فیلمشان نیاز دارند. این لوگو تاثیر عجیبی بر فروش و اعتبار فیلم به جای میگذارد و به همین دلیل همه می خواهند تا سازمان دهنده جشنواره فیلم آنها را هم وارد رقابت کند. همه اسم های بزرگ هر سال خواستار همین هستند.
این را میتوان آشکارا از روی فیلم ها دریافت. مسعود کیمیایی که از اواخر دهه 1960 در حال کارگردانی است چنان فیلم وحشتناکی را با خود به جشنواره آورد که نتوانستم تا آخرش را ببینم. یک زن جوان خودش را به کناری کشید و زنی مسن سالن سینما را ترک کرد. این فیلم درباره بیوه یک مرد تازه متوفی است . او صیغه یا عروس موقتی او بود. در همه دوره زندگیام ، حسی چنین هجوم آورنده از وحشت را نشناخته بودم. حملهها، و خونهای دلمه شده که سرانجام موجب شد تا حداقل یک سوم از تماشاگران سالن را ترک کنند.
این که فیلم های کیمیایی هر سال در این رقابت شرکت می کنند نشان دهنده عملکرد فستیوال فجر است. چنانکه محسن آزرم منتقد و بلاگ نویس برای مجله تجربه نوشته «فجر درباره کشف استعدادهای جدید نیست، بلکه محلی برای نمایش قدیمی هاست. برای همین هم سازمان دهندگان آن هر سال بلیت ها را میفروشند و جمعیت زیادی را گرد می آورند. »
در چهار روز اول جشنواره، با وجود برف سنگین، مردم ساعت ها در صف ایستادند تا بتوانند فیلمهای کهنه کارها را ببینند. شاید به این امید که یکی از آنها شاهکار باشد. سینما برای تماشای فیلم «اشباح» مهرجویی پر از جمعیت بود، اما تماشاگران فیلم را هو کردند و از وسط های آن، سینما را ترک کردند. پس از چند روز اول جشنواره، کلمه ای که دهان به دهان شروع به تکرار کرد، فیلم های کمتر شناخته شده بود – اینطوری است که استعدادهای جدید در جشنواره کشف می شوند.
امسال فجر، به صورت جدی آنلاین شد. از چند ماه پیش از شروع جشنواره، وب سایت آن کارش را شروع کرد و هر روز، به روز شد. بلیت های فروخته شده به صورت یک مجموعه یازده تایی برای یک سئانس از هر روز، از 22 تا 77 هزار تومان بر حسب سینما، فروخته شد. برای اولین بار برنامه های فستیوال برای هر 30 استان ایران در دسترس بود.
یکی از فیلم های مورد علاقه من فیلم «طبقه حساس» کمال تبریزی بود. مردی یک قبر دو طبقه می خرد که بتواند در کنار همسرش دفن شود. اما یک مرد دیگر روی طبقه بالایی همسر او به صورت اتفاقی دفن میشود و یک بحران ایجاد می شود. در این ماجرا همه مسایل اجتماعی، سیاسی و مذهبی را میتوان به عینه دید. این قدرت تبریزی است: انتخاب یک موضوع معمولی که با آن هم میتواند تماشاچی را بخنداند و هم او را به فکر فرو ببرد. نویسنده فیلمنامه این فیلم یک نویسنده جوان است که اسمش برای همه سینماروها آشناست: پیمان قاسم خانی.
فیلم دیگری که قابل توجه بود فیلم «خانه پدری» ساخته کیانوش عیاری است که سرانجام پس از سه سال توقیف به اکران درآمد. عیاری، با کارنامه پرباری که دارد یکی از بهترین کارگردانان سینمای ایران است. او امسال با یک فیلم سنگین و تفکربرانگیز به جشنواره آمد. پدری که دخترش را به خاطر یک آبروریزی خانوادگی میکشد(جزییات روشن نمی شود). او به طور پنهانی جسد دختر را دفن میکند، اما سایه او نسل ها حضور دارد.
مهدی رحمانی نیز با فیلم «برف» که در مورد آن کمتر سخن رفت به جشنواره آمد که یک درام خانوادگی زیبا با اجراهای بسیار قوی بود.
بهترین فیلم جشنواره فیلم تنها کارگردان زن این رقابت بود که در کنار فیلم رخشان بنی اعتماد که در دو دهه اخیر از چهره های فجر بوده، به نمایش درآمد.
نرگس آبیار با «شیار 143» فیلمی زنانه و غیرقابل پیش بینی از جنگ ایران-عراق ارایه کرد. موضوع این فیلم در یکی از روستاهای مرکزی ایران به وقوع میپیوندد. فیلم ماجرای زنی به نام الفت را روایت می کند که در انتظار بازگشت پسرش است که در جنگ مفقودالاثر شده است. این فیلم هم اشک مخاطب را در میآورد و هم حسی از راحتی و اطمینان خاطر ایجاد می کند.
این نسل جدید از فیلمسازان داستان هایی را بیان می کنند که پدرانشان هرگز قادر به بیان آن نبودند. ما به فیلمهای بیشتری مانند فیلم آبیار نیاز داریم؛ فیلمی از نوع نگاه به جنگ ایران و عراق فارغ از شعارها و پروپاگانداها که نشان دهد زندگی مردم معمولی ایران چگونه بوده و میراث این جنگ چه بوده است.(مهر)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد