در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
امینی در این فیلم خیلی خوب توانست از بازیگرانش بازیهای روانی بگیرد، قصهاش را بدون ادا و دستانداز تعریف کند و در مجموع داستانی را به زبان تصویر درآورد که جای خالیاش در سینمای ایران احساس میشد. فیلم او هم حرف روز جامعه بود، هم صحنههای اکشن و هیجانی داشت، هم برای خانوادهها مناسب بود و هم در کلیت سینمای ایران جزو نمونههای شاخص به حساب میآمد. به همین دلیل در جشنواره موفق به دریافت چند جایزه و سپس نقدهای مثبتی بر آن نوشته شد. وقتی خبر رسید امینی قرار است در همین خصوص فیلم بعدیاش را بسازد، علاقهمندان به سینمای ایران خوشحال بودند که او در مسیر درستی قرار گرفته و به دنبال سینمای قصهگو و سالمی است که با مخاطبش ارتباط برقرار کند. اما انتهای خیابان هشتم با وجود داشتن ویژگیهایی نسبتا مشابه هفت دقیقه تا پاییز نتوانست رضایتی جلب کند و اثری به مراتب ضعیفتر و شعاریتر از ساخته قبلی سازندهاش بود. در این نوشته سعی داریم دلایل این ناکامی را بررسی و منصفانه به نقد این اثر بپردازیم.
فقدان خط قصه روشن
خلاصه داستان هفت دقیقه تا پاییز را میشود حتی در یک خط نوشت، اما درباره انتهای خیابان هشتم مطلقاً نمیشود. ظاهرا ماجرا درباره یک اعدامی است که اطرافیانش سعی دارند به هر شکل پول کلانی تهیه کنند و رضایت شاکی را بگیرند. گفتم «ظاهرا» چون هرگز کارگردان به این موضوع نمیپردازد که دلیل دستگیری این مرد چه بوده، آیا در خطایی که مرتکب شده گناهکار بوده یا نه، چه کسانی شاکی این پرونده هستند و... کافی است به همین نکته توجه کنید و نیمه اول فیلم «کیفر» ساخته حسن فتحی را به یاد بیاورید. در آنجا نیز شاهد تلاش عدهای بودیم برای تهیه پول به همین منظور. اما تفاوت کار در این بود که فیلم حسن فتحی حتی در همان دقایق اولیه، پاسخگوی پرسشهایی که در بالا مطرح کردیم بود، اما در اینجا چنین اتفاقی نمیافتد و تا پایان نیز ماجرا به همین شکل پیش میرود.
اگر اندکی پیشتر برویم از خودمان میپرسیم آیا با شیوههای سادهانگارانهای (بخوانید معصومانه) که 3 شخصیت اصلی فیلم در پیش میگیرند، میتوان این میزان پول هنگفت را تهیه کرد؟ در فیلمهای خارجی شخصیتها در چنین وضعیتی اقدام به سرقت میکنند (مثل فیلمهای وسترن) و تماشاگر مطمئن است مثلا بار قطاری که جواهرات دولتی را حمل میکند، کفاف این میزان نیاز شخصیتها را میدهد. اما انتهای خیابان هشتم چه پیشنهادی میدهد. شخصیتی که حرف نمیزند (حامد بهداد) در مکانهایی عجیب و غریب اقدام به مشتزنی و درگیریهای خونین میکند تا به این وسیله در شرطبندیها پیروز شود و پولی به دست بیاورد. مرد جوان دیگر (صابر ابر) که نامزد خواهر اعدامی است، در شرایطی مضطرب و نگران دائم اینور و آنور میدود و نتیجهای نمیگیرد. خواهر اعدامی (ترانه علیدوستی) ناامید از دریافت قرض و وام، تنها راهحل را در تصمیمی بسیار خطرناک میبیند و سرانجام به خواسته آدمهای منفی فیلم گردن مینهد و در پایان فاجعهای در حال شکلگیری است؛ بنابراین قصهای در کار نیست و کارگردان سعی دارد با ایجاد موقعیتهایی ملتهب، تماشاگر را با شخصیتهای اصلیاش همراه کند.
انتخاب روشی نادرست برای اجرا
موقعیتهایی که از آنها گفتیم، قرار است نمایشگر وضعیت استیصال شخصیتها باشد. یعنی به تماشاگر این امید داده شود که راهی برای رسیدن به هدف و نتیجه وجود دارد و سپس با ایجاد موانعی واقعنمایانه، او را سرخورده کنیم تا به این ترتیب، اضطراب و تعلیق شخصیتها به تماشاگر هم منتقل شود. تنها نکته فیلمنامهای که این رفت و آمد را واجد یک ریتم ساختاری میکند، ظاهرا زمان محدودی است که این شخصیتها تا زمان اعدام برای یافتن پول در اختیار دارند. اما از این نکته کلیدی استفاده درستی که نشده هیچ، حتی در دقایقی این نکته ساختاری، مزاحم ارتباط درست تماشاگر و فیلم است. درباره موضوع اول لازم به توضیح است که استفاده امینی از تکنیک دوربین روی دست، قرار بوده به او در جهت ایجاد فضایی ملتهب کمک کند. از سوی دیگر استفاده از روش جامپ کات در تدوین هم میتوانسته مکمل همان تکنیک دوربین روی دست باشد و جهان فیلم را به برزخ شخصیتها بدل کند. این دو ویژگی ساختاری فیلم به لحاظ بصری، نخستین راهحلی است که به ذهن هر کارگردان تازهکاری میرسد. اگر از دوربین روی دست میخواهیم استفاده کنیم، این روش نباید به قیمت به سرگیجه افتادن تماشاگر و از دست رفتن نظم و ترتیب پلانها باشد و اگر جامپ کات روش خوبی برای کار است، در حاشیه آن نباید منطق ساختاری و خطی قصه نادیده انگاشته شود؛ اتفاقی که متاسفانه دامنگیر انتهای خیابان هشتم شده و اجازه ارتباط قلبی تماشاگر با آن را نمیدهد.
شخصیتهای بیهویت و سرگردان
ما اصلا نمیدانیم این سه آدم از چه طبقهای هستند. ظاهر 2 نامزد جوان، امروزی هستند؛ اما انگار به نان شبشان هم محتاجند. شخصیت ورزشکار فیلم، به خواست کارگردان حرف نمیزند و در اندک دقایقی هم که تن به گفتوگو میدهد، صداهایی از خودش درمیآورد که فهم کلمات و جملاتش را ناممکن میسازد. اینها اداهایی است که تماشاگر علاقهمند به قصه تاثیرگذار هفت دقیقه تا پاییز را طرد میکند. واقعه هر اندازه که هولناک باشد، تاثیر انسانیاش را باید در ظاهر و رفتار شخصیتها دید. در فیلم جدید امینی اصلا معلوم نیست شخصیتها دنبال چه چیزی هستند. این نوع شخصیتپردازی حتی اگر تایید عدهای را هم به همراه داشته باشد، فاقد هرگونه ظرافت و منطق فیلمنامهای است. اگر شخصیت زن جوان فیلم ابتدا در واکنش به درخواست بیشرمانه یک مرد تبهکار، از روی شرافت و انسانیت قاطعانه تصمیم میگیرد، چرا در پایان با آن شیوه حماسی عازم آن مکان عجیب میشود تا شرافتش را به حراج بگذارد؟ ممکن است گفته شود در اندک زمان باقیمانده تا اجرای حکم، چارهای جز این نبوده است. اینجاست که این سوال پیش میآید به فرض محال اگر با این عمل چنین پولی تهیه و برادر خاطی از اعدام نجات پیدا کرد، در این شرایط این دختر چگونه میتواند زندگیاش را ادامه بدهد؟ حتی توجه کنید به واکنش نامزد این دختر که فقط براساس یک شنیده و بدون اطمینان از صحت خبری مبنی بر تصمیم نامزد جوانش برای تجربه یک سقوط اخلاقی، خودش و خودروی عروسی و یک پمپ بنزین را به آتش میکشد. واقعاً بهتر نبود او به جای چنین تصمیم جنونآمیزی، ابتدا از صحت خبر اطمینان یابد و سپس سعی در جلوگیری از بدنامی نامزدش داشته باشد؟
بازیهای ضعیف از بازیگران بااستعداد
این یک اتفاق عجیب است که هر سه بازیگر باهوش و توانا و خوشنام این فیلم، در ارائه شخصیتهایی که ایفا میکنند ناتوانند. برای بهداد، علیدوستی و بویژه ابر، انتهای خیابان هشتم یک عقبگرد در کارنامه حرفهای است. منهای کمکاری و سادهانگاری این بازیگران در فیلم، آنچه میتواند دلیل قاطعتری برای چنین ناکامیای باشد،
فیلمنامه بسیار ضعیفی است که جایگاه شخصیتها در آن تعیین نشده و هرکس ساز خودش را میزند. همه این موارد در خدمت اثبات این نکته هستند که انتهای خیابان هشتم پیش از آنکه یک اثر اجتماعی معترض باشد، فیلمی شلوغ و آشفته است که درک قصه آن دشوار است چه رسد به فهمیدن پیام فیلمساز. ای کاش دو سه سال پس از ساختهشدن این فیلم، امینی با خاطری آسودهتر بتواند به ضعفهای آن فکر کند و قدر شایستگی خود را بداند.
لیلا خراط
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگوی «جامجم» با رئیس سازمان نظام روانشناسی و مشاوره کشور مطرح شد