در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یوسف درباره نوع رابطهاش با مقتول توضیح میدهد: «من و کیوان دوست صمیمی بودیم. از خیلی سالها پیش رفیق شده بودیم و همدیگر را خوب میشناختیم. هر وقت برای هر کداممان مشکلی پیش میآمد، دیگری به او کمک میکرد. هیچ مشکل و اختلافی بین ما وجود نداشت.»
رفاقت صمیمانه، اما چگونه رنگ خون گرفت و چطور شد که با جنایت پایان یافت. یوسف همان طور که با پشت دست اشکهایش را پاک میکند، میگوید: «مدتی قبل از قتل، مشکل مالی برایم پیش آمد. درمانده و گرفتار شده بودم به همین خاطر طبق معمول که کیوان را مثل برادر خودم میدانستم با او درد دل کردم و مشکلم را در میان گذاشتم و کمک خواستم. او هم قبول کرد 15 میلیون تومان به من قرض بدهد. در ازای این مبلغ یک چک تضمینی به کیوان دادم و قرار شد در اسرع وقت پول را پس بدهم.»
تعداد زیادی از قتلها به خاطر اختلافات مالی به وقوع میپیوندد و شاید بعد از نزاعهای خیابانی و قتلهای خانوادگی بتوان این انگیزه را رایجترین دلیل قاتلان برای ارتکاب جنایت دانست. یوسف در حالی که از شدت گریه شانههایش میلرزد و صدایش گرفته است، میگوید: «اصلا نمیخواستم پولش را بخورم. چنین آدمی نبودم و رفاقتم با کیوان بیشتر از اینها ارزش داشت، اما اوضاعم بدجوری بهم ریخته بود. شرایط شغلیام اصلا خوب نبود و به هر دری زدم نتوانستم آن 15 میلیون تومان را جور کنم به همین خاطر از کیوان مهلت خواستم، اما او گفت به پولش احتیاج دارد برایش شرایطم را توضیح دادم ولی باز هم اصرار کرد که مهلتم تمام شده و وی بیشتر از این نمیتواند صبر کند.»
تنگنای مالی باعث میشود یوسف از نظر روانی هم تحت فشار قرار بگیرد و آن رفاقت دیرینه بتدریج رنگ ببازد: «چند باری پیش کیوان رفتم و با خواهش و التماس از او خواستم فقط چند ماه فرصت بدهد، اما او دیـگـر طـاقـت نداشت. با من بدرفتاری میکرد و میگفت خودش هم مشکل دارد و باید هر طور که شده پول را جور کنم و به او بدهم. چک تضمینی دست کـیـوان داشـتـم و او هـر وقـت اراده مـیکـرد میتوانست آن را اجرا بگذارد و اوضاع من خرابتر از قبل شود. به همین دلیل چارهای جز سکوت نداشتم و بدرفتاریهای کیوان را تحمل میکردم.»
حرفهای متهم به اینجا که میرسد از او میپرسم آیا فکر نمیکند حق با کیوان بوده و بـدرفـتـاریهـایـش دلـیـل منطقی داشته است. یوسف نفس عمیقی میکشد و با دست راستش چـنـد ضربه آرام به دسته صندلی میزند و مــیگــویــد: حـق بـا او بـود ولـی بـاورکـن در بدشرایطی گیر افتاده بودم. هیچ راهی نداشتم. من که منکر بدهیام نشده بودم. فقط کمی مهلت میخواستم. متهم ماجرا را این طور ادامه میدهد: «کیوان برای این که مرا تحت فشار بگذارد موضوع را به خانوادهام کشاند. او به پدر و مادرم گفت بدهکار هستم. این کار دوستم باعث شد نزد خانوادهام بشدت تحقیر شوم. من برای خودم آبرویی داشتم، ولی کیوان آن را از بین برده بود. پدر و مادرم مرتب به من اصرار میکردند 15 میلیون تومان را پس بدهم.»
به این ترتیب اختلافات دو دوست بیشتر و عمیقتر و یوسف یک گام به ارتکاب جنایت نزدیکتر شد. او که از یادآوری آن وقایع بشدت ناراحت میشود و نمیتواند خودش را کنترل کند، با کلماتی بریده بریده، میگوید: «کیوان حتی به بقیه اعضای خانوادهام هم ماجرا را گفت. سراغ هر کس که میشناخت، رفت و به همه گفت من بدهی 15 میلیون تومانیام را پس ندادم. واقعا آبروریزی راه افتاده بود. مشکل مالیام یکطرف، فشار مالی که به خاطر بدهکاری روی دوشم بود از طرف دیگر، حالا این کارهای کیوان باعث شده بود از نظر روانی هم آنقدر آشفته و به هم ریخته شوم که نتوانم درست تصمیم بگیرم. هر کسی جای من بود واقعا دیوانه میشد. یک عمر با آبرو زندگی کرده و حالا همهاش را به باد داده بودم. درست است که من بدهکار بودم، اما کیوان نباید با حیثیتم بازی میکرد. این طور شد که از او کینه به دل گرفتم و به فکر انتقام افتادم.»
انتقام، آتشی که ناگهان برافروخته میشود و چنان میسوزاند که خود شخص هم گاه نمیفهمد چطور دست به جنایت زده. یوسف هم چیزی شبیه به همین جمله را میگوید: «نفهمیدم چطور شد که به این راه کشیده شدم. آنقدر عصبی بودم که به هیچ چیز فکر نمیکردم. انگار عقلم را از دست داده بودم. فقط به این میاندیشیدم که چطور میتوانم کیوان را به سزای عملش برسانم.»
کدام عمل؟ این که پولش را خواسته؟ متهم در برابر این سوال ابتدا سکوت میکند و بعد میگوید: «قبلا که گفتم، آبرویم را برده بود. به همین خاطر نقشه قتلش را کشیدم. یک روز با او تماس گرفتم و گفتم پولت حاضر است. اگر چک را پس بدهد پول را میپردازم.»
با این تماس، قرار ملاقاتی ترتیب داده شد، ملاقات با مرگ. یوسف که دوباره به هقهق افتاده و گریه نمیگذارد جملات را به خوبی بیان کند، نحوه وقوع قتل را این طور شرح میدهد. «برای ساعت 8 شب 10دی ماه قرار گذاشتیم. وقتی کیوان به محل ملاقات آمد سوار خودروی پژو 206 او شدم و اول کمی با وی صحبت کردم. وقتی کیوان فهمید پولی در کار نیست. عصبانی شد و به این ترتیب جر و بحث بین ما شروع شد. چند دقیقه بعد مشاجره آنقدر بالا گرفت که دیگر نتوانستم خودم را کنترل کنم. چاقویی را که همراه داشتم، بیرون کشیدم و پشت سر هم به دوستم ضربه زدم. باور کنید اصلا متوجه نبودم چه کار میکنم.»
گزارش پزشکی قانونی میتواند تاییدی بر این ادعای متهم باشد که او در لحظه قتل بسیار خشمگین و عصبی بود. متخصصان نظر دادهاند یوسف 38 ضربه چاقو به مقتول وارد کرده است. متهم به قتل درباره وقایع بعد ا ز جنایت میگوید: «وقتی به خودم آمدم که کیوان غرق در خون بود. ترسیدم. تمام بدنم میلرزید. به سرعت از ماشین پیاده شدم و فرار کردم. البته چند شاهد من را دیدند. از طرفی چون خانواده کیوان میدانستند قرار بوده او به ملاقات من بیاید، خیلی زود شناسایی شدم و مرا دستگیر کردند.»
روز اول دسـتگیری و بازداشت برای مجرمان غـیـرحـرفـهای بـسـیـار سـخت است. یوسف درباره خــاطـراتـش از آن روز مـیگـویـد: «تـرسـیـده بـودم. نمیدانستم چه وقایعی در انتظارم است. مرا به اداره آگاهی بردند و شروع کردند به بازجویی. من هم همه حقایق را گفتم. چاره دیگری نداشتم. کاری بود که انجام داده بودم و باید مسوولیتش را قبول میکردم. وقتی به بازداشتگاه منتقل شدم ترسم بیشتر شد. این هراس و اضطراب هنوز هم از بین نرفته است. لحظهای که در را پشت سرت میبندند، احساس میکنی دنیا برایت به آخر رسیده است. اصلا نمیشود آن را توصیف کرد.»
از سـرنوشتش میپرسم و او به گریه میافتد: اولیایدم گفتهاند قصاص. قتل عمد انجام دادهام و مجازاتم همین است. اگر مرا نبخشند باید اعدام شوم. یوسف سپس خطاب به اولیای دم مقتول میگوید: «آنقدر خجالتزده و شرمنده هستم که نمیدانم چطور باید از شما عذرخواهی کنم. باور کنید قتل در یک لحظه که خیلی عصبانی بودم اتفاق افتاد. آن روزها خیلی پریشان بودم و حالا از کاری که کردهام بشدت عذاب وجدان دارم. یک دقیقه هم نمیتوانم راحت زندگی کنم. فکر کیوان و تصویر او یک لحظه هم امانم نمیدهد. ایکاش چنین کاری نمیکردم.»
چند دقیقه با گریههای یوسف سپری میشود. دیگر به آخر وقت رسیدهایم و مهلت چندانی نمانده. فقط برای یک سوال زمان است و متهم هنوز نمیتواند به خوبی صحبت کند. جرعهای آب مینوشد و بدون این که آخرین سوال را بپرسم، میگوید: از اولیای دم کیوان میخواهم مرا ببخشند التماس میکنم از خونخواهی گذشت کنند. مرا عفو کنید خواهش میکنم...
یوسف کمی آرامتر میشود و به این سوال که چـطور میشد از این قتل پیشگیری کرد، جواب میدهد: «یکسری اتفاقها دست خود آدم نیست. مثلا من که نمیخواستم مشکل مالی پیدا کنم هرچند گاهی وقتها با تصمیمگیری درست میشود از بعضی بحرانها در زندگی جلوگیری کرد اما به هر حال همیشه این احتمال وجود دارد که مشکل پیش بیاید و آدم در شرایط پیچیده و بغرنجی قرار بگیرد، مساله مهم نحوه برخورد با این گرفتاری است. اگر قرار باشد آدم از نظر روحی ــ روانی بههم بریزد و به اصطلاح، خودش را ببازد، آن وقت نهتنها مشکلی حل نمیشود بلکه روز به روز گرفتار میشود انگار در یک باتلاق فرو میرود. من نتوانستم برخودم مسلط شوم و به همین خاطر هم دست به کار غیرمنطقی زدم. با آدمکشی هیچ مشکلی حل نمیشود انتقامگیری دردی را دوا نمیکند. باید یاد بگیریم در برابر مشکلات روحیهمان را حفظ کنیم و با دعا و نیایش اجازه ندهیم چنان آشفته بشویم که کار به چنین جاهایی برسد.»
داوود ابوالحسنی
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
رئیس کل سازمان امور مالیاتی کشور در گفتوگوی اختصاصی با «جامجم» مطرح کرد
رضا بدرالسماء هنرمند پیشکسوت عرصه نگارگری در گفتوگو با «جامجم»:
وزیر صنعت، معدن و تجارت در گفتوگوی اختصاصی با «جامجم» مطرح کرد: