در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
کلانتر کارکشته و پا به سن گذاشته ای به نام ویرجیل کول، همراه معاون وفادار و همیشگیاش «اورت هیچ» پس از سالها زندگی در سفر و اقامتهای کوتاهمدت در شهرهای غرب وحشی سرانجام به منطقهای میرسند که به دلایل گوناگون خاکش دامنگیرشان میشود و قصد ماندن میکنند. آنها که آوازه مهارتشان و سوابقشان در همه جا پیچیده از سوی مردم شهر به کار گمارده میشوند تا از آنها مقابل یک مزرعهدار بسیار ثروتمند و پرنفوذ به نام «رندال براگ» که کاری جز ستم و استثمار مردم و کشاورزان ناحیه ندارد؛ حمایت کنند. نتیجه کار اگر چه خوشایند است و منجر به پیروزی و بازگشت آرامش به شهر میشود، اما در زندگی آینده این دو نفر تغییرات اساسی ایجاد میکند و چه تغییری مهمتر از این که ویرجیل کول که هرگز اقامت او در جایی بلند مدت نبوده و هیچوقت قصد ازدواج نداشته در شهر میماند و سروسامانی میگیرد؛ روندی که «هیچ» معاون وفادار او شاید ابتدا به ساکن با آن موافق نباشد...
جنایینویس؛ وسترننویس و باقی قضایا!
آپالوسا، توسط یک جنایینویس معروف نوشته شده. رابرت بی.پارکر که بیشتر به سبب کارهای پلیسی و جناییاش شناخته میشود سال 2005 نوولی وسترن را نوشت که همان موقع حق سینماییاش از سوی کمپانی برادران وارنر خریداری شد و بعد از یکی دو بار دست به دست شدن آخر سر برای کلید زدن آماده شد. اد هریس که علاوه بر کارگردانی آپالوسا، تهیهکنندگی آن را هم به عهده داشت و همکار فیلمنامهنویس هم بوده و همچنین بازیگر نقش اول فیلم (کلانتر ویرجیل کول)، اول اکتبر 2007 کلید ساخت این پروژه را زد و در 24 نوامبر کار فیلمبرداری به پایان رسید، فیلمی که لوکیشن اصلیاش نیومکزیکو و شهر آستین تگزاس بود و سرانجام فیلم آپالوسا با 114 دقیقه زمان آماده نمایش شد؛ فیلمی با بودجه 20 میلیون دلاری (عرف رایج یک فیلم در پروسه فیلمسازی هالیوودی در حال حاضر 75 میلیون دلار است.)
از اینجا، از آنجا از همه جا کپی بکش!
فیلمنامهای که ادهریس به همراه روبرت نات نوشته، اگر چه بستر اصلیاش همان نوول رابرت بی.پارکر است؛ اما یکسری فضاها و حتیها دیالوگها در فیلمنامه وجود دارد (همچنین در فیلم که احتمالا سر صحنه به گفتگوهای بازیگران اضافه شده) که کمی تا قسمتی و در مواقعی به طور 100 درصد متعلق به فیلمهایی نظیر «قطار سه و ده دقیقه به یوما» (محصول 1957 به کارگردانی دلمردیوز)، «کلمنتاین عزیز من» (محصول 1946، ساخته جان فورد) و «چه کسی لیبرتی والانس را کشت» (محصول 1962 و باز هم ساخته جان فورد) هستند. حتی از فیلم تحسین شده ادوارد دیمیتریک Warlock (، محصول 1959) نیز چیزهایی به عاریت گرفته شده است.
نوول 225 صفحهای پارکر 76 ساله اگر چه داستانی جمع و جور و روان دارد، اما در برگردانش به فیلمنامه دارای تغییراتی شده است و عمده آنها مربوط به قضیه آشنا شدن خانم «فرنچ» و «ویرجیل کول»، برجسته شدن نقش تیموتی اسپال در مقام سخنگوی انجمن شهر و همچنین تعاملاتی که کاراکتر معاون کلانتر؛ «اورت هیچ» با اطرافیانش دارد، از آن جملهاند و به همه اینها؛ آن عاریت گرفتنها (بخوانید کپیکشی) را که در بالا ذکر کردم اضافه کنید.
هفت سامورایی، 2 تا ششلولبند!
به نظر میرسد ادهریس اگرچه کارگردان تازه کاری است برای اینکه فیلمش سرراست و روان باشد هر چه داشته رو کرده. آنها در جایی مجبور به استقرار هستند. رفتاری که برای این 2 کاراکتر در مقام کلانتر و معاون او هیچ نوع سنخیتی با گذشتهشان ندارد. ایستایی آنها در شهر؛ البته با درگیریها و رابطه عاطفی کلانتر با خانم فرنچ البته تعدیل میشود اما هر چه باشد در وسترن اینچنینی تعقیب و گریز و دست به هفتتیر بردن، امری بدیهی است. اگر در هفت سامورایی، کشاورزان ستم کشیده روستا از پشتیبانی هر هفت نفر سود میبردند، در «آپالوسا» این تعداد فقط 2 نفر هستند. هر چند اهالی مانند همان کشاورزان در هفت سامورایی به یاری این دو نفر میآیند. هر چند روند داستانی آپالوسا به اوج و شور و حرارت فیلمهای مشابه نیست اما نقطه قوتش، ارائه یک خط سیر کلیشهای است. افسوس که این روند تا پایان و به طور منطقی دنبال نمیشود؛ گاهی صحنههای کلیشهای و دیالوگهای آشنا را میبینیم و میشنویم و گاهی در صحنهای چیزهای بدیع برایمان شکوفا میشود که بسیار تازگی دارند اما نهایت امر، همان روال سابق است؛ رسیدن به یک ایستایی و پایان کمی تا قسمتی کلیشهای.
بازی و زندگی در فیلم وسترن
در وسترنهای کلاسیک به نقل قول از جان فورد میگویند، بازیگر در آن شهر، بیابان یا مرتع طی زمان فیلمبرداری فقط بازی نمیکند بلکه مقیم آن شهر یا زاده آن بیابان یا مرتع به شمار میرود؛ روایتی که گویای زندگی کردن بازیگران ممتاز فیلمهای وسترن کلاسیک در فیلمهایشان به شمار میرود. ادهریس علیالظاهر قصد داشته این شگرد جان فورد را در «آپالوسا» به کار بگیرد و اتفاقا تا حدود زیادی موفق بوده است. بازیگران او همگی عالیاند؛ حتی خودش در مقام بازیگر اینگونه است. او که با ویگو مورتنسن در «تاریخچه خشونت» (محصول 2007 ساخته دیوید کراننبرگ) همبازی بود از ابتدا برای نقش «اورت هیچ» مورتنسن را در نظر داشت. رنه زلوگر در نقش خانم فرنچ؛ جرمی آیرنز در نقشی کاملا جدید به عنوان یک مزرعهدار ظالم ثروتمند و همچنین تیموتی اسپال و دیگران همگی در فیلم واقعی به نظر میرسند و دارند نقش زندگیشان را بازی میکنند. این روند اما به کارگردانی فیلم لطمه بسیاری زده است. اگر چه «آپالوسا» به نظر فیلمی روان است، اما یکدستی در طول 114 دقیقه را ندارد. شتاب فیلم در جریان درگیری اولیه بین دارودسته «رندال» با کلانتر و معاونش و جنگ و دعوای آخری را با هم مقایسه کنید. آن وقت این تفاوتها در نبود یکدستی، بیشتر به چشم میآیند. در مقابل نوع فیزیک حرکتی زنان شهر و بویژه رنه زلوگر در نقش خانم فرنچ؛ دیالوگهای او با نماهای روزمرگی آنها بخصوص صحنههای آشپزی و گفتن خاطراتش باعث شده «آپالوسا» حداقل در این قسمتها هرگز فیلمی کلیشهای در ژانر وسترن نباشد. از سویی آشنایی «فرنچ» با «کول» با عمیقتر شدن دوستی آنها در بزنگاه درگیری نهایی با دارودسته «رندال» و نوع نگرش «اورت هیچ» به این ماجرا از آن دست صحنههایی است که حتی دیالوگهایش عاریتی به نظر میرسد و در نهایت فیلم با پایانی خوش تماشاگر را راضی به بیرون سالن سینما میفرستد. از این حیث که حداقل بتواند دل آنها را به دست بیاورد چه نماها و سکانسهای غیرکلیشهای گسسته داشته باشد و چه نماها و سکانسهای کلیشهای و عاریتی!
به هر حال ژانر وسترن در سینما؛ همواره گونهای خاص بوده است. چه ژانری اصیلتر از وسترن وجود دارد؟ و چه ژانری دست بر قضا زودتر از بقیه به مرگ تدریجی افتاد؟ در نبود فیلمهای خوب وسترن دیدن «آپالوسا» میتواند یادآور خاطرات زیادی باشد؛ خاطراتی از استادان مسلم این ژانر و چه جالب که ردپای فراوانی از آنها در «آپالوسا» قابل مشاهده است.
فریبا نیکنژاد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
اکبرپور: آزادی استقلال را به جمع ۸ تیم نهایی نخبگان میبرد
در گفتوگوی اختصاصی «جام جم» با رئیس کانون سردفتران و دفتریاران قوه قضاییه عنوان شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
گفتوگوی بیپرده با محمد سیانکی گزارشگر و مربی فوتبال پایه