
حجتالاسلام سید حمید روحانی در گفتوگوی تفصیلی با «جامپلاس»:
خانم دکتر ایرانی! محور گفتگوی ما کتابی است که بتازگی از شما در آلمان و به وسیله ناشر کتابهای پروفسور آنه ماری شیمل منتشر شده است. اسم این کتاب چیست؟
اسم کتاب به آلمانی persischen Dichtung Die Entwicklung der modernen و به فارسی تاریخ تحول شعر نو فارسی است.
کتاب دقیقا کی چاپ شده است؟
کتاب در فوریه 2006 منتشر شد و در نوامبر 2006 به بازار آمد. الان ماه می2008 است و تقریبا یک سال و نیم از انتشار کتاب گذشته است.
چطور شد به آلمان رفتید؟
همسر من پیش از انقلاب در آلمان درس خوانده بود و در ایران هم در شرکت زیمنس کار میکرد. پس از آن که پسر 5ماهه من از روی تخت افتاد و مجبور شدیم جمجمه او را عمل کنیم که متاسفانه هنوز سوراخی به قطر تقریبا 5/1سانتیمتر روی سرش باقی مانده و ترمیم نشده است، مدارک پزشکی او را به آلمان فرستادیم. بعد به توصیه پزشکان آلمانی، او را برای معاینه و معالجه به آلمان بردیم. بعد شرایطی پیش آمد که ما همان جا ماندگار شدیم.
پیش از رفتن به آلمان در ایران مشغول چه کاری بودید؟
عضو هیات تحریریه کیهان فرهنگی بودم، برای زنروز و برنامه کودک کانال 2 تلویزیون مینوشتم، با صفحات شعر مجلات ادبی همکاری داشتم و به عنوان ویراستار ادبی در انتشارات وزارت ارشاد کار میکردم.
و در آلمان تحصیل را ادامه دادید؟
بله. تصمیم این بود که درسم را ادامه بدهم. خیلی مشکل بود. سال 1365 (یعنی 1987) کتابهای فارسی مورد نیاز من به زحمت در آلمان پیدا میشد. کتابهای تخصصی کم بود و پروفسوری که من بتوانم با او کار کنم و رشتهام را ادامه بدهم، نبود. سرتاسر آلمان را گشتم، حتی با سوئیس و اتریش تماس گرفتم و کسی که بتوانم کارم را با او ادامه بدهم، پیدا نکردم؛ چرا که بیشتر ایرانشناسان آلمان علاقهمند به زبانهای قدیمی، باستانشناسی و تاریخ هستند و تخصص آنان در همین رشتههاست. بالاخره در دانشگاه بامبرگ در جنوب آلمان با پروفسور فراگنر که از معروفترین ایرانشناسان آلمانی است مشغول به کار شدم. منتها باز هم نمیتوانستم ادبیات فارسی را انتخاب کنم. آن زمان قرار شد موضوع تز ِ من بررسی مشکلات زنان ایرانی و مشکلات حقوقی و خانوادگی زنان باشد، براساس 72 نامهای که من از خوانندگان زنروز با دستخط خود آنها در اختیار داشتم. اینها بخشی از نامههایی بودند که من براساس آنها داستانهای «با شما مشورت میکنم»، «قصههای هجرت» و از این قبیل را مینوشتم.
به اسم خودتان؟
نه. با چند اسم مستعار، هفتهای 4 یا 5 داستان مینوشتم. تعدادی از اصل نامههای خوانندگان «با شما مشورت میکنم» در اختیار من بود و آنور آب به این جور دستخطها به عنوان مواد اولیه پژوهش خیلی اهمیت میدهند. آقای پروفسور فراگنر با شوق و ذوق بسیار از من خواستند براساس این نامهها کار کنم و من هم 3 سال مشغول بودم و بسختی کار میکردم.
چرا؟
چون فرزندانم کوچک بودند ما در هامبورگ زندگی میکردیم و من درسهای مربوط را در دانشگاه هامبورگ میخواندم و امتحان میدادم و تاییدیه شرکت در امتحانات را در بامبرگ تحویل میدادم. گاهی وقتها مجبور بودم یکی دو بار در ماه برای صحبت با پروفسور فراگنر که استاد راهنما و مشاور من بودند، به بامبرگ بروم. یادم است قطار سوار میشدم و شب تا صبح توی راه بودم. صبح میرسیدم و تا عصر دانشگاه بودم، کارهایم را انجام میدادم و عصر سوار قطار میشدم و شب توی راه بودم و صبح روز بعد به هامبورگ میرسیدم. ولی پس از 3 سال، رئیس بخش ایرانشناسی دانشگاه بامبرگ عوض شد و ایشان خواستند که من علاوه بر زبان پهلوی و اوستایی و اسلام شناسی که خوانده بودم، زبان ترکی را هم یاد بگیرم که گفتم نه. دیگر نمیتوانستم.
یعنی شما مجبور بودید زبان پهلوی را بخوانید؟
بله. البته نه به طور کامل.
در حد آشنایی؟
تقریبا. پهلوی را در 3 ترم و اوستایی را 2 ترم خواندم. 3 ترم هم زبان پشتو خواندم. پس از 3 سال وقتی قرار شد چند ترم هم ترکی بخوانم، خسته شدم و رها کردم. گفتم نمیخواهم دیگر دنبال این جریان بروم و پرداختم به چاپ کتاب و فعالیتهای ادبی که قطع نشده بود.
شما پیش از کتاب «تاریخ تحول شعر نو فارسی» کتابهای دیگری هم در زمینه ادبیات دارید؟
بله. یک افسانه به اسم «ستاره کوچک غمگین» منتشر کردم.
برای کودکان؟
همانطور که در پیشانی این کتاب نوشته شده، کتابی است برای کوچکترها و بزرگترهایی که ستارهها را دوست دارند و ماهشان را هنوز گم نکردهاند. چون بزرگترهای این داستان، متاسفانه ماهشان را گم کردهاند.
به آلمانی است یا فارسی؟
به 2 زبان آلمانی و فارسی. بعد یک مجموعه شعر از شعرهای پراکندهای که در دستم مانده بود، منتشر کردم.
به چه اسمی؟
«نرگسی در شنزاری». من شعرهایم را جمع نکرده بودم. اولین شعرم را در 14 سالگی سرودم و یکی دو سال بعد اولین شعرم که یک غزل بود در مجله فردوسی چاپ شد.
«نرگسی در شنزاری» هم دو زبانه منتشر شد؟
نه. این مجموعه شعر به زبان فارسی است. مجموعه دیگری هم منتشر کردم که در آن شعرهای من به آلمانی ترجمه شده است.
با چه عنوان؟
«بوهای سوخته». البته با نشریات فارسی زبان به طور پراکنده کار میکردم و نقد کتاب و تئاتر و داستان کوتاه برایشان میفرستادم.
بعد چطور شد که شعر نو فارسی موضوع پایاننامه دکتری شما شد؟
دو سه سالی را پس از رها کردن دوره دکتری در بامبرگ صرف فعالیتهای ادبی کردم و بعد متوجه شدم راه ورود ِکتابهای فارسی به آلمان و اروپا باز شده و راحتتر میتوانستیم کتابهای مرجع به دست بیاوریم. علاوه بر آن در دانشگاه هامبورگ روانشاد پروفسور امریک اظهار آمادگی کردند که تز من را در زمینه ادبیات فارسی بپذیرند.
موضوع کارم را عوض و از نو شروع کردم. من به تخصص معتقدم و به نظرم آن موضوع قبلی مشکلات زن ایرانی حداقل کار یک جامعهشناس بود نه من که به ادبیات علاقهمند بودم. پس از این که موضوع پایاننامهام تاریخ تحول شعر نوی فارسی تعیین شد و دوسوم کارم را انجام داده بودم، پروفسور امریک بر اثر سکته قلبی درگذشتند. در این فاصله دیگر من عضو کانون نویسندگان آلمان شده بودم و با آلمانیها هم فعالیتهایی داشتم و یک جمع ادبی ماهی یک بار در خانه ما تشکیل جلسه میدادند که هنوز هم ادامه دارد.
پس از مرگ پروفسور امریک، چه کار کردید؟
مجبور شدم با 2 بچه که البته بزرگتر شده بودند، دور آلمان راه بیفتم و پرس و جو کنم که کجا میتوانم یک پروفسور دیگر پیدا کنم و کارم را ادامه بدهم. خوشبختانه در دانشگاه توبینگن، آقای پروفسور گاوبه و پروفسور ریشتر بون بورگ را که از ایرانشناسان بنام هستند، پیدا کردم و کارم را ادامه دادم.
و سرانجام 2 سال پیش از تزتان دفاع کردید.
بله. از تز دفاع کردم و امتحان شفاهی دادم و کتاب را چاپ کردم.
به این ترتیب شما 2 دوره دکتری را در آلمان گذراندهاید.
درست است. دانشگاه بامبرگ، بیش از دوسومش انجام شده و اگر فرصتی پیدا کنم و آن را تکمیل کنم، میتوانم مدرک دکتری این دانشگاه را هم بگیرم.
من غیر آلمانی زبان خیلی مشتاقم ببینم داخل این کتاب شما چه خبر است. شما شاعران خاصی را بررسی کردید یا روند شعر نو را مدنظر داشتید؟
یکی از کارهای بسیار راحتی که من میتوانستم انجام بدهم، این بود که یک نویسنده یا شاعر را انتخاب کنم؛ خواه آلمانی یا ایرانی و از تمام زوایا یا از یک زاویه خاص به کارشان نگاه کنم و پایان نامهام را بنویسم شاید هم میتوانست کار ارزشمندی باشد، منتها من با خودم فکر کردم از این کاری که میکنم و با آن همه تنگیوقت و مشکلات خاصی که من داشتم و بسیاری نداشتند، چه نتیجهای میخواهم بگیرم. اگر میخواستم ضمن مدرک گرفتن یک کار پژوهشی هم توی کتابخانههای آلمان بگذارم، باز هم میتوانستم بررسی کار یک نویسنده یا مقایسهای بین دو اثر فارسی و آلمانی را انتخاب کنم. اما در طول اقامتم در آلمان و تماس با آلمانیها، بویژه اهل ادب و ایران شناسان آنهم در چند دانشگاه متوجه شده بودم که علاقهمندان به زبان و ادبیات فارسی، ادبیات معاصر ما را کم میشناسند، بویژه چند ترمی که در دانشگاه هامبورگ ادبیات فارسی تدریس میکردم.
زبان و ادبیات فارسی؟
خیر. ادبیات فارسی. شعر کلاسیک و شعر معاصر تدریس میکردم. یک ترم هم رمان نویسی فارسی را درس دادم.
به آلمانی؟
آلمانی و فارسی. زبان اصلی آلمانی بود و زبان کمکی، فارسی.
مخاطبان ایرانیان بودند یا آلمانیها.
دانشجوها، آلمانیهایی بودند که ایران شناسی رشته اصلی یا فرعیشان بود یا ایرانیانی که در آنجا بزرگ شده بودند و میخواستند به دلیل آشنایی با فارسی، ادبیات ایران را هم بشناسند. اتفاقا یادم میآید وقتی رمان فارسی را تدریس میکردم تصادفا آقای محمود دولتآبادی هم هامبورگ بودند که یک روز از ایشان دعوت کردم و به کلاس ما آمدند و آقای دکتر خالقی مطلق هم چون آنجا بودند، آمدند. به هرحال، من ضمن تماسهایم با آلمانیهای علاقهمند به ایرانشناسی و ادبیات فارسی متوجه شده بودم اینها، اطلاعات کمی از ادبیات معاصر فارسی دارند.
کلاسیک را میشناسند؟
کم و بیش. بستگی دارد. ایران شناسانی که در ایران تحصیل کرده یا مدتی ایران بودهاند، ادبیات کلاسیک را میشناسند و بعلاوه، منابع و مآخذ هم درباره ادبیات کلاسیک تا اندازهای و بویژه درباره شعر کلاسیک وجود دارد.
مثل کارهای پورگشتال، پاول هورن و بویژه ریپکا. در زمینه شعار معاصر فارسی هم کارهایی شده است: مقالهها و ترجمههای پراکنده و...
از سوی ایرانیها یا آلمانی ها؟
هر دو گروه. دانشجویان خود من مثلا به عنوان کار کلاسی، یکی درباره فروغ نوشته، یکی درباره سهراب سپهری و دیگری درباره نیما. از مقالات یکی دو صفحهای گرفته تا پایان نامه فوقلیسانس در زمینه کار شاعران نوشته شده است. کسانی هم مثل آقای کورت شارف، شعرنوی فارسی را میشناسند و ترجمهها و مقالاتی از ایشان در دسترس است. آثاری از شاعران پس از نیما هم ترجمه و منتشر شده است.
آقای دکتر رضوانی هم که از یکی از دانشگاههای خوب آلمان در رشته ایران شناسی، دکتری گرفته و موضوع پایاننامهاش ادبیات معاصر بود، شعر چهار و پنج شاعر ایرانی (نیما، سپهری، فروغ، شاملو و اخوان) را بررسی همه جانبه کرده است. آنچه کم بود، کتابی بود که نمای کلی از شعر نو فارسی به ایران شناس عرضه کند.
تصویری ساده و روشن و تا حد ممکن همه جانبه. فکر کردم که نیاز این دانشجویان این است که ابتدا بدانند اصلا شعر نو فارسی چگونه شعری است، چه تفاوت یا تفاوتهایی با شعر کلاسیک دارد، از کی به وجود آمده و پیشقراولان این جریان چه کسانی بودهاند و جریانهایی که بعدا به وجود آمدند، چه بودند؟ خواننده علاقهمند وقتی این شناخت کلی را به دست آورد میتواند روی هر کدام از مباحث و هر کدام از شاعران شعر نو یا حتی روی هر یک از شعرهای هر شاعر این جریان کار کند و مقاله پژوهشی یا پایان نامه بنویسد.
و با مروری بر شعر کلاسیک فارسی شروع کردید؟
بله. به این دلیل که برای شناساندن شعر نو، گریزی از مقایسه این شعر با شعر کلاسیک نداشتم. پس من ابتدا باید مروری بر شعر کلاسیک داشته باشم. نگاهی به تاریخ، ویژگیهای فنی، وزن و عروض و قافیه، قالبها، سبکها و دورههای شعر کلاسیک که برای ایرانشناس یا دانشجوی آشنا با این مباحث یادآوری و مرور باشد و به خواننده علاقهمند و کنجکاو ولی غیرآشنا هم تصویری روشن، ساده و کلی از شعر کلاسیک بدهد که شعر کلاسیک فارسی چیست و چه خصوصیاتی دارد؟
برای مقایسه بعدی.
بله. برای این که وقتی من از تحول وزن، دگرگونی فرم و قالب شعر یا زبان، جای قرار گرفتن قافیه و امثال اینها در شعر نو حرف میزنم، خواننده معیاری برای سنجش و دریافت این تفاوتها و دگرگونیها داشته باشد. فرض کنید من از تغییر جای قافیه در شعر نو در مقایسه شعر کهن حرف میزنم، خواننده باید جای قافیه را در شعر کلاسیک بشناسد و به یاد بیاورد تا متوجه بشود. همینطور است وقتی مثلا از فرم و قالب شعر نو صحبت میشود. سپس به شعر نو و تاریخچه آن پرداختم.
شعر مشروطه هم گویا در کتابتان هست؟
بله. شعر مشروطیت را هم به عنوان حلقه ارتباط شعر کلاسیک و شعر نو آوردهام و شعر مشروطه و چگونگی نوگرایی در شعر این دوره را بررسی کردهام.
هدفتان ارائه تصویری کلی از شعر معاصر فارسی بود؟
و البته شعر کلاسیک و همچنین تفاوتهای این دو شعر از لحاظ زبان، محتوا، وزن و قافیه، تا این همان چیزی بشود که در مقدمه ادعا شده است؛ یعنی سکوی پروازی برای مطالعات و پژوهشهای بعدی.
شما دوره مشروطه را دوره حدفاصل یا حلقه ارتباطی گرفتهاید. خیلی از محققان میگویند شعر نو از نیما شروع نمیشود و برمیگردند عقبتر.
اگر از من میپرسید، به گمان من شعر نو ریشهاش در سبک هندی است؛ اما آغاز آگاهانه و نوگرایی در شعر به دوران مشروطیت برمیگردد و حتی پیش از آن در دوره قاجار نوگراییهایی بویژه در نثر آغاز شده بود. حالا این که آنها چه چیزهایی را نوآوری میدانستند و کار شاعران این دوره تا چه حد به نوشدن شعر واقعا کمک کرده، بحث دیگری است. استاد شفیعی کدکنی در ادوار شعر فارسی به این مساله پرداختهاند. پس از مشروطه و پیش از نیما هم کسانی را داشتیم.
مثل چه کسانی؟
شمس کسمایی، جعفر خامنهای، مقدم میرزاده عشقی، لاهوتی و دیگرانی که شاید نامشان هم فراموش شده باشد، نوآوریهایی در شعر کرده بودند؛ ولی شکی نیست که شعر نو به معنایی که امروز میشناسیم با نیما شروع میشود.
به این دلیل این موضوع را پرسیدم که مثلا درباره داستان، برخی معتقدند جمالزاده، پدر داستان معاصر فارسی نیست.
نظر من این است که پدر شعر نو فارسی نه یک شخص مثلا نیما، بلکه شرایط و نیاز زمان بوده و این نوزاد باید به دنیا میآمده است. اوضاع تاریخی، اجتماعی و طبعا ادبی زمانه، جنین شعر نو را پرورده بود و اگر نیما هم نبود، نیاز زمانه و روند ادبیات به گونهای بود که شعر نو فارسی متولد میشد. نیما مثل یک قابله حاذق هنگام تولد این نوزاد در زمان و مکان حاضر بود. کاری که او کرد این بود که نوزادی درشت را در کمال زبردستی و به سلامت بدون اینکه سر و دستش بشکند، بهدنیا آورد. این نظر من است. اما به عنوان پژوهشگر ناچارم به پژوهشهایی که پیش از من انجام شده متکی باشم و در هر حال، این واقعیتی است که شعر نو با نیما شروع میشود.
پیش از نیما هم تلاشهایی شده بود، اما او این کار را آگاهانه انجام داد. ایرج میرزا جایی میگوید: «می کنم قافیهها را پس و پیش / تا شوم نابغه دوره خویش». نیما اما فقط قافیهها را پس و پیش نکرده و وزن عروضی را تغییر نداده است. وی علاوه بر این که تغییراتی در شعر ایجاد کرده، تئوری و نظریه ادبی شعر نو را هم عرضه کرده و منظر و دیدگاه شعر را هم تغییر داده است.
نیما تحقیق و تعمق کرده و میدانسته چرا این کارها را میکند. در حالی که دیگران پیش از نیما فقط به جهت درک شاید غریزی نیاز روز و آشنایی با ادبیات ترکی و اروپایی نیازی را احساس میکردند و میل به تجدد و نوآوری داشتند و تغییراتی در شعر دادند؛ اما نیما از هرجهت شعر را بررسی کرده و پیشنهادهایی براساس مطالعه، تحقیق و تجربه داده است که تا امروز معتبر هستند. هرچند زیباترین نمونههای شعر نو را نه خود او، که پس از او آمدگان سرودهاند. البته صرفنظر از چند شعر نیما.
برای آوردن شاهد مثال از شاعران معاصر، نمونههایی هم از شعرهایشان به آلمانی ترجمه کردهاید؟
بله. گاهی شعری را به عنوان مثال و نمونه به آلمانی ترجمه کردهام. برخی جاها هم از ترجمههای موجود استفاده کردهام که البته نام و نشان مترجم و منبع ترجمه ذکر شدهاست. این پایاننامه برای ایرانیان نیست و توضیح دادهام مخاطبان من چه کسانی هستند. کتابهای «تاریخ تحلیلی شعر نو فارسی» شمس لنگرودی و «ادوار شعر فارسی» دکتر شفیعی کدکنی به من در استفاده از منابع و مآخذی که به آنها دسترسی نداشتم، بسیار کمک کرده است. این کتاب من مثل هر کار پژوهشی دیگر به کارهای پژوهشی پیش از خودش متکی است.
در دوره معاصر جدا از نیما چه کسانی را بررسی کردید؟
از شاعران مکتب سخن و شاملو، فروغ، شفیعی کدکنی، سپهری و اخوان مثالهایی آوردهام و البته از نیما.
بسیاری از کسانی که نسرین رنجبر ایرانی را میشناسند، تصور میکردند چون منتقد ادبیات داستانی هستید، موضوع پایاننامهتان به جای شعر نو فارسی ادبیات داستانی معاصر باشد.
شعر دغدغه اول من بوده است. از طرفی، همانطور که گفتم. متوجه شده بودم در زبان آلمانی کاری مثل آنچه من در این کتاب انجام دادهام، یعنی کتابی که بتوان با خواندن آن تصویری روشن از کل شعر فارسی و بویژه شعر نو به دست آورد، وجود ندارد.
اگر فرض کنید من یک نویسنده آلمانی را میگرفتم و کار میکردم، از خود میپرسیدم برای کی دارم کار میکنم. اگر برای خواننده و ادبدوست ایرانی مینویسم که این کار به دردش نمیخورد؛ چون به آلمانی نوشته شده است.
اگر برای خواننده آلمانی زبان مینویسم که خودش میلیونها صفحه درباره نویسندگان آلمانی در اختیار دارد و پژوهشهای بسیار عمیقی انجام شده و کار من چیزی را به جایی اضافه نمیکند، بهتر است وقتم را صرف کاری کنم که کمبودش حس میشود؛ یک خدمت فرهنگی به عنوان سنگ اولیه بنایی که پس از این ساخته و تکمیل خواهد شد و در ادامه کار پورگشتال و ریپکا، به جای کاری برای گرفتن مدرک و خاک خوردن در طبقه کتابخانهها این را هم اضافه کنم که این کار به هیچ رو مدعی کامل و بینقض بودن نیست و در حد نخستین قدم برای رفع یک کمبود در زمینهای خاص است.
شما نقد رمان هم مینویسید و نگاه خاص خودتان را دارید که قابل توجه است. گمان من این بود که پایاننامهتان درباره رمان و ادبیات داستانی معاصر باشد.
اتفاقا قصد دارم در دوره فوق دکتری درباره این موضوع کار کنم.
چطور برای پایان نامه دکتریتان ناشر آلمانی پیدا کردید؟
ناشران آلمانی بسختی حاضر میشوند پایان نامهها را منتشر کنند، مگر آن که خود نویسنده، هزینه چاپ را متقبل شود یا بخشی از هزینه را بپردازد. من مقدمه و عنوان تزم را برای پنج شش ناشر فرستادم و همه برای من نوشتند که اگر خودت میتوانی همان طور که مرسوم است هزینه را بپردازی، ما چاپ میکنیم. تا این که رسیدم به این ناشر که اصلا فکر نمیکردم کار من را چاپ کند چون ناشری است که کارهای پروفسور آنه ماری شیمل و امثال او را چاپ میکند. برای ایشان هم مقدمه را فرستادم و اینها هم همین جواب را دادند. تصادفا تلفن کرده بودم که خواهش میکنم مطلب را پس بفرستند. خود ناشر آنجا بود، با هم صحبت کردیم و ایشان همان حرفهایی را که برایم نوشته بود، تکرار کرد.
من پرسیدم: شما میتوانید تمام کار من را بخوانید؟ ایشان پاسخ داد که وقت نداریم بفرستید، اگر فرصتی پیش آمد میخوانیم، دو سه هفتهای طول میکشد. کار را فرستادم، 5 روز بعد برایم ایمیل زدند که این کاری است قابل انتشار و چاپ و این انتشارات مایل است آن را با سرمایه خودش چاپ کند و روشن است که من بشدت خوشحال شدم.
در چه تیراژی؟
معمولا دو سه هزار نسخه در مرحله اول چاپ میکنند و اگر بازار خوبی داشت، بیشتر چاپ میکنند. البته در کتاب تیراژ ذکر نشده، اما عبارت چاپ اول آمده است. شاید ناشر حدس زده است که کتاب به چاپهای بعدی هم میرسد.
یوسف علیخانی
حجتالاسلام سید حمید روحانی در گفتوگوی تفصیلی با «جامپلاس»:
در گزارشی پشت پرده شبکه جاسوسی و تخریب نیروهای حامی در منطقه را بررسی کردهایم
گفتوگو با محمد فیلی:
به بهانه بحث درباره بودجه تولید مجموعههای فاخر تاریخی-مذهبی
یک پژوهشگر دوران دفاع مقدس در گفتگو با جامجم آنلاین عنوان کرد:
گفتوگوی «جامجم» با فرزاد موتمن، نویسنده و کارگردان از روزهای دفاعمقدس
پروفسور زوران میلوشویچ، استاددانشگاه صربستان در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با محمد حاتمی، کارگردان و بازیگر نمایش «شبیه خون»