روستایی که زمان در آن ایستاده است

سفر به ابیانه برای من، نه‌فقط یک مقصد در فهرست دیدنی‌های ایران بلکه سفری بود به لایه‌های عمیق‌تری از فرهنگ، معماری و سادگی زندگی. وقتی برای اولین‌بار وارد این روستای سرخ در دامنه‌ کوه کرکس شدم، حس کردم وارد جایی شده‌ام که زمان در آن ایستاده‌؛ جایی که دیوارهای خاکی، کوچه‌های باریک و آدم‌هایی با لباس‌هایی که شبیه عکس‌های قدیمی بودند، تو را به گذشته می‌برند، بی‌آن‌که تلاشی برای بازسازی تاریخ کرده باشند.
سفر به ابیانه برای من، نه‌فقط یک مقصد در فهرست دیدنی‌های ایران بلکه سفری بود به لایه‌های عمیق‌تری از فرهنگ، معماری و سادگی زندگی. وقتی برای اولین‌بار وارد این روستای سرخ در دامنه‌ کوه کرکس شدم، حس کردم وارد جایی شده‌ام که زمان در آن ایستاده‌؛ جایی که دیوارهای خاکی، کوچه‌های باریک و آدم‌هایی با لباس‌هایی که شبیه عکس‌های قدیمی بودند، تو را به گذشته می‌برند، بی‌آن‌که تلاشی برای بازسازی تاریخ کرده باشند.
کد خبر: ۱۵۰۳۹۹۳
نویسنده ساناز قنبری - دبیر چاردیواری
 
کوچه‌گردی در ابیانه با آن بافت پلکانی و خانه‌هایی که یکی روی دیگری نشسته‌اند، تجربه‌ای شیرین است. خانه‌هایی با خاک سرخ‌رنگ، پنجره‌های چوبی مشبک و درهایی با کوبه‌های زنانه و مردانه جداگانه. در دل این سادگی، نوعی زیبایی بی‌ریا وجود دارد که در هیچ شهر مدرنی پیدا نمی‌شود. 

چی بخوریم؟ ‌چی بخریم؟ 
یکی از چیزهایی که ابیانه را در ذهن من ماندگار کرد، غذاهای محلی‌اش بود. همان ظهر اول که مهمان یکی از خانه‌های بوم‌گردی شدم، صاحبخانه قیمه‌بادمجان با ادویه‌های تازه و بادمجان‌های محلی پخته بود. طعم آن غذا آن‌قدر دلنشین و خوش‌عطر بود که هنوز هم در خاطرم مانده است. صبح روز بعد، نان تنوری تازه با پنیر محلی، گردو و سبزی تازه، صبحانه‌ای که نه‌فقط خوشمزه، بلکه پر از صفا و صمیمیت بود.
بعد از غذا، به بازارچه‌ کوچک محلی رفتم. از زنانی که گوشه‌ حیاط خانه‌شان بساط چیده بودند، جوراب‌های پشمی خریدم که خودشان بافته بودند. رنگ‌ها آن‌قدر زنده و گرم بودند که نمی‌شد چشم از آنها برداشت. عروسک‌های پارچه‌ای با لباس سنتی، گلیم‌های کوچک دستباف، مربای گل‌محمدی و عسل کوهی هم توجهم را جلب کردند. سوغاتی‌هایی که با خرید هرکدام‌شان، تکه‌ای از ابیانه را به خانه‌ می‌آورید.اهالی روستا، انگار شخصیت‌های کتاب‌های درسی مردم‌شناسی‌اند. زن‌ها با چارقدهای سفید گل‌دار و دامن‌های بلند، مردها با شلوارهای گشاد مشکی و جلیقه‌های سنتی، انگار هنوز در تقویم خودشان زندگی می‌کنند. آرام، مهربان و بی‌ادعا. وقتی از آنها درباره مسیر یا قدمت روستا می‌پرسی، با حوصله و لبخند جواب می‌دهند و همین لبخندهای ساده، دل آدم را گرم می‌کند. 
 
دیدنی‌های ابیانه 
دیدنی‌های ابیانه هم کم نیست.مسجد جامع با منبر چوبی چندصدساله‌اش، بقعه‌ شاهزاده یحیی، قلعه‌ هارپاک و حسینیه‌ قدیمی، گوشه‌هایی از تاریخ زنده‌ این منطقه‌ هستند اما راستش را بخواهید، برای من مهم‌ترین جاذبه، خود روستا بود. راه رفتن در کوچه‌ها، نشستن لب پنجره‌ چوبی یک خانه،تماشای چراغ‌های زرد درشب وسکوتی که فقط با صدای باد وزنگوله‌ گوسفندها شکسته می‌شد، همه بخشی از تجربه‌ای بودند که شبیه هیچ سفر دیگری نبود.شب را در یک خانه‌ قدیمی با شیشه‌های رنگی، لحاف‌های دست‌دوز و پنجره‌ای که رو به کوه باز می‌شد، ماندم. صبح، وقتی نور از پشت شیشه‌های رنگی روی قالی افتاد، حس کردم آرامش را نه در فاصله گرفتن از زندگی که در ساده‌تر زیستن هم می‌شود پیدا کرد.سفر به ابیانه، سفری ا‌ست که به آدم یادآوری می‌کند گاهی برای دیدن زیبایی، باید آرام‌تر قدم زد، بیشتر شنید و با دل نگاه کرد. اگر دنبال جایی هستید که هم روح‌تان تازه شود، هم جان‌تان، ابیانه همان نقطه‌ است. 


newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
در رستوران انتخاب شدم

علی‌امین حسنی، بازیگر نقش بهروز در سریال پایتخت در گفت‌وگو با «جام‌جم» از خاطرات حضورش در این سریال می‌گوید

در رستوران انتخاب شدم

نیازمندی ها