در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
توی این بخش که برای بستری شدن بیمارهایی است که امید کمتری به سلامتشان است، مریضها منتظرند؛ منتظر مرگ. منتظرند، چون نمیتوانند حرکت کنند. چون اگر حرکت کنند، مرگ خود به خود از کار میافتد. چون زندگی با مرگ در تضاد است. چون زندگی حرکت است و مرگ، سکون و هر جایی که زندگی باشد، حرکت هم هست و هرجایی که زندگی باشد، مرگ نیست، سکون نیست. بهلحاظ فلسفی یعنی اصلا امکان ندارد که این دو در یکجا جمع شوند. آدمهای اینجا منتظر مرگند، چون نمیتوانند از این جا بیرون بروند و به آنها بپیوندند که چراغها را روشن میکنند، ماشینها را به حرکت درمیآورند، توی هواپیماها مینشینند و به سفر میروند. چون پای آدمهای اینجا توی سیمان گیر کرده و سیمان دارد خشک میشود.
اغلب پرستارها توی این بخش وقتی کسی میمیرد، غمگین نمیشوند. کافی است جنازه مرده را از اتاقش بیرون ببرند. آنوقت همهچیز به حالت عادی برمیگردد. میتوانند بیایند توی اتاق تو، اتاق بغلی یا اتاق بغلی آن یکی و همانطور که دارند داروی تو را توی سرم میریزند، فشارت را میگیرند یا نبضت را چک میکنند یا هر کار دیگری که میکنند، یک جمله به شوخی هم بهت بگویند و انگار نه انگار که یک نفر دقایقی قبل در یکی از آن اتاقها به مردهها پیوسته. اصلا ممکن است یک ساعت نشده، یک مریض دیگر بیاورند و بگذارند روی همان تخت. مرگ برای پرستارها و پزشکها یک بخش حرفهای از شغلشان است و بخشی از کارشان است. آنها میتوانند مرگ را نادیده بگیرند، همانطور که میتوانند زندگی را نادیده فرض کنند. اغلب آنها از سالم مرخص شدن هیچ مریضی ذوقزده نمیشوند، همانطور که در مرگ هیچ مریضی سوگواری نمیکنند. آنها حرکت خودشان را دارند. حرکت آنها مستقل از حرکت آدمهای اینطرف پنجره بیمارستان است. آنها اگرچه اینطرف پنجره کار میکنند، اما زندگیشان آنطرف پنجره است. آنجا که آدمها چراغها را روشن میکنند، ماشینها را به حرکت درمیآورند و با هواپیماها سفر میکنند. آنجا که کسی منتظر مرگ نیست، منتظر زندگی است. به همین خاطر است که آدمهای اینطرف پنجره، آنها که اینطرف پنجره گرفتار شدهاند و منتظر مردن عزیزشان یا زندهماندن او هستند، با هم راحتتر و سریعتر دوست میشوند. آنها در یک قمارخانه، پشت میزهای مختلفی نشستهاند و منتظرند که اقبال، شانس، تقدیر، طبیعت، خدا، یا هرچیز دیگری که میشود برای جبران ناتوانی انسان نامی بر رویش گذاشت، وضعیت عزیز بیمارشان را معلوم کند. آنها، ما همراهان بیمارها، دست پایینتر را داریم. در این قمارخانه، باختن ما یعنی از دست دادن زندگی یک نفر از نزدیکانمان، و بردنمان، یعنی برگشتن به نقطه اپتیموم. به وضعیت صفر. به بازگشت به خانه به همراه عزیز بیمارمان. به خاطر همین وضعیت مشترک، ما همراهان مریضها به هم خیلی نزدیکیم. ما همراهان مریضها حواسمان به همدیگر هست.
احسان حسینینسب
نویسنده و روزنامهنگار
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
اکبرپور: آزادی استقلال را به جمع ۸ تیم نهایی نخبگان میبرد
در گفتوگوی اختصاصی «جام جم» با رئیس کانون سردفتران و دفتریاران قوه قضاییه عنوان شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
گفتوگوی بیپرده با محمد سیانکی گزارشگر و مربی فوتبال پایه