با پایان مذاکرات آمریکا و طالبان در دوحه حالا این سوال مطرح است که چه سرنوشتی در انتظار افغانستان است؟

معامله بزرگ یا طرح تجزیه؟

دور نهم مذاکرات آمریکا و طالبان در دوحه قطر موفقیت‌آمیز توصیف شده است. سهیل شاهین، یکی از سخنگویان طالبان از نتایج مذکرات با واژه کامیابی یاد کرده است و زلمی خلیل‌‌زاد، نماینده ویژه وزارت خارجه آمریکا از آن به نام گشودن راه که به خشونت‌ها در افغانستان پایان می‌دهد، نام برده است. پرسش این است که آیا واقعا جنگ طالبان با ارتش و نیروهای دولتی افغانستان و نیروهای خارجی در آستانه تمام شدن است و صلح در این کشور در دسترس قرار گرفته‌ است؟!
کد خبر: ۱۲۲۸۳۹۰

واقعیت این است که در این باره خوشبینی چندانی وجود ندارد. دولت وحدت ملی افغانستان به رهبری مشترک غنی و عبدا... دور زده شده و مهم‌تر از آن در داخل آمریکا بین دستگاه حکومت ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا و کنگره این کشور اختلافات علنی شده است. بنابراین به سختی می‌توان تصور کرد که جنگ در افغانستان در آستانه تمام شدن قرار دارد. با این حال این احتمال که بخشی از طالبان وارد معامله‌ای پنهانی با آمریکا شده باشند، منتفی نیست. لیکن پرسش مهم‌تر این‌که اگر واقعا معامله‌ای در دوحه بین خلیل‌زاد و ملاعبدالغنی برادر، نفر دوم طالبان شورای کویته صورت گرفته است. این معامله چیست و ابعاد آن چه می‌تواند باشد.
هرچند درباره مفاد معامله احتمالی، اطلاعات موثق چندانی تاکنون انتشار نیافته و باید در انتظار افشای مواد آن بود تا بتوان قضاوت منصفانه‌تری به دست داد، ولی تا همین حد که روشن شده و جسته و گریخته طرفین مذاکره اظهارنظر کرده‌اند، چند محور قابل ردیابی است از جمله:
1-‌ خروج لااقل بخشی از نیروهای آمریکایی از افغانستان
2- آغاز مذاکرات بین‌الافغانی بلافاصله بعد از نهایی شدن معامله
3- تضمین دادن طالبان به آمریکا که در آینده افغانستان به پایگاهی برای رادیکال‌های اسلامی علیه این کشور و متحدانش تبدیل نخواهد شد.
5- استقرار آتش‌بس دائمی.
چرا تجزیه؟
در ارتباط با خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان دیدگاه‌ طالبان و خلیل‌زاد یکسان نیست. ترامپ رئیس‌جمهور آمریکا و پمپئو وزیر خارجه‌اش مساله خروج کامل نیروهای آمریکایی را منتفی می‌دانند و صحبت از کاهش نیرو تا سطح 8600 نفر به میان آورده‌اند که در پایگاه‌های بگرام در شمال کابل و احیانا پایگاه «شیندند» در ولایت هرات و پایگاه قندهار باقی می‌مانند و این برخلاف ادعای طالبان است که می‌گویند همه نیروهای خارجی از افغانستان خارج می‌شوند. برخی از کارشناسان مستقل نیز بر این باورند که آمریکا به طور کامل نیروهایش را از افغانستان خارج نخواهد کرد. حتی برخی از آگاهان به مسائل افغانستان ضمن رد خروج کامل آمریکا از افغانستان هشدار می‌دهند با خروج کامل آمریکا جنگ داخلی در افغانستان محتمل خواهد بود و اعلام خطر می‌کنند که ممکن است این کشور به طرف تجزیه کامل قدرت ملی و تجزیه جغرافیایی پیش برود.
در طرف دیگر، دولت مرکزی افغانستان قرار دارد که تا به حال نادیده گرفته شده است و آن‌طور که از شواهد موجود اظهارنظر مقامات دولتی برمی‌آید خلیل‌زاد در کابل حتی حاضر نشده یک نسخه از متن توافق را به رئیس‌جمهور و رئیس اجرایی تحویل دهد و صرفا موافقت کرده است در حضور وی آن را مطالعه و نسبت به محتوایش اظهارنظر کنند. ظاهرا غنی در اعتراض به همین وضعیت است که دیدارش از واشنگتن را به تعویق انداخته است. به این ترتیب می‌توان تصور کرد دولت مرکزی افغانستان در جریان معاملات پشت پرده طالبان و آمریکا قرار ندارد با این حال در کابل نیز انتظاراتی وجود دارد که تنها در سطح حکومت نیست بلکه در سطوح گسترده‌تری در بخش‌هایی از جامعه وجود دارد و نمی‌توان آنها را در هرگونه معامله پنهانی نادیده گرفت. از جمله:
حفظ آنچه از آن به نام دستاوردهای 18 سال حاکمیت لیبرال‌دموکرات‌ برآمده از توافق بین‌الملل یاد می‌شود.
1-حفظ نظام جمهوری اسلامی 2-حفظ آزادی بیان 3-حفظ حقوق زنان 4-حفظ قانون اساسی موجود 5-حفظ آزادی‌های مدنی
در شرایطی که دولت مرکزی و نهاد مدنی در مذاکرات دور زده شده‌اند و هیچ‌ سخنگویی در دوحه نداشته‌اند که انتظارات آنها را پیگیری کند، چگونه این انتظارات لحاظ خواهند شد، به‌درستی روشن نیست. طالبان در قبولاندن واژه امارت اسلامی به طرف آمریکایی از خود انعطاف نشان نداده‌اند و این به آن معناست که طالبان در فکر بازگشت کامل به قدرت و احیای «امارت اسلامی» در خود هستند. این‌که سهیل شاهین از توافق به نام «کامیابی» یاد کرده است بی‌ارتباط با همین واقعیت نمی‌تواند باشد. بسیار خب، اگر آمریکا پذیرفته است که امارت اسلامی طالبان احیا شود، جایی برای حفظ نظام جمهوری آقای «غنی» باقی نمی‌ماند. طالبان یک گروه ایدئولوژیک از نوع ترکیبی از راست‌کیش‌ترین مکتب دیوبندی شبه‌قاره هندی و سلفیت خاورمیانه‌ای است که متعهد به اجرای تمام و کمال اسلام در برداشت خود است و هیچ برداشت دیگری را به رسمیت نمی‌شناسد.
در نگاه طالبان جمهوری اسلامی و قانون اساسی برآمده از توافق بین‌الملل، آزادی بیان، آزادی زنان و آزادی‌های مدنی با باورهای دینی در تضاد است. هرچند برخی‌ها در نگاهی خوشبینانه‌تر فکر می‌کنند که نوطالبان با طالبان گذشته و دوران حکومت ملاعمر تفاوت‌هایی دارد و واقع‌بین‌تر شده‌اند. با این حال در این باره که طالبان جدید به لحاظ ایدئولوژیک هم دچار دگردیسی شده باشند تردیدهای جدی وجود دارند. در یک نگاه واقع‌بینانه‌تر می‌توان گفت حتی اگر قابل تصور باشد که طالبان از گذشته درس گرفته و به دنبال سختگیری‌های سابق نخواهند رفت، باز هم نمی‌توانند از آنچنان انعطافی برخوردار شده باشند که با اساس تفکرات دینی‌شان در تضاد قرار گیرد.
طالبان در هر موقعیتی به عنوان شریک قدرت با تسلط بر قدرت به کابل بازگردند در جهت حاکم کردن شریعت مطابق برداشت خودشان تردید نخواهند کرد. در همین جاست که آینده قدرت حاکم، شکل و مشروعیت آن مطرح می‌شود. در عین حال باید توجه داشت که طالبان در همان حال که به لحاظ ایدئولوژیک میل به انحصارطلبی دارند به لحاظ قومی پشتون میل به حفظ میراث 300 ساله قدرت پشتون‌ها نیز دارند.
در ترکیب این دو تمایل جای زیادی برای دولت لیبرال دموکرات «توافق بن» و نیروهای مدنی کنونی باقی نمی‌ماند. دقیقا در همین‌جاست که بحث آینده افغانستان بعد از معامله طالبان و آمریکا مطرح می‌شود. برای پیش‌بینی واقع‌بینانه‌تر آینده ساختار قدرت در افغانستان پسامعامله آمریکا و طالبان، ‌باید مجموعه مسائل و جریان‌های درگیر در بحران افغانستان را درنظر گرفت.
ریشه های بحران
واقعیت آن است که بحران چهاردهه اخیر افغانستان ناشی از تضاد منافع در سه سطح است.
الف: تضاد منافع قومیت‌ها - مذاهب و جریان‌های سیاسی در داخل
ب: تضاد منافع بازیگران منطقه‌ای
ج: تضاد منافع منابع جهانی قدرت
در گروه نخست می‌توان از تضاد منافع چهار قومیت پشتون، تاجیک ، ازبک و هزاره نام برد که در طول تاریخ بر سر قدرت، موقعیت و منزلت همواره در چالش بوده‌اند. احزاب سیاسی ایدئولوژیک شده در 40 سال گذشته بر سر قدرت مبارزه کرده‌اند و در نتیجه همین جدال ایدئولوژیک بوده است که افغانستان با جنگ داخلی، دخالت خارجی و اشغال قدرت‌های بزرگ روبه‌رو شده است و در همان حال می‌توان گفت تمامی رژیم‌های شناخته‌شده ایدئولوژیک را تجربه کرده و بدون استثنا در همه آنها شکست خورده است. جابه‌جایی قدرت نیز غیر از مورد کودتای ناسیونالیستی چپ‌گرای سردار داودخان با جنگ، کشتار و خشونت همراه بوده است. داودخان هرچند در کودتای بدون خونریزی به قدرت رسید ولی سرنوشت تلخی یافت و با تمام اعضای خانواده‌اش به وسیله رژیم مارکسیستی نورمحمد تَره‌کی قتل عام شد. سرنوشت رهبران بعدی افغانستان چیزی متفاوت از سردار داودخان نبود. همه به دست رقبای خود کشته شدند و جنگ و خونریزی مشخصه آن بوده است.
در گروه دوم؛ تضاد منافع بازیگران منطقه‌ای، می‌توان پاکستان و عربستان سعودی را در رأس قرار داد و در مراحل بعدی ایران ، هند و ترکیه جای می‌گیرند. هرکدام از این کشورها به نوعی در افغانستان منافعی برای خود تعریف می‌کنند و در هر گونه معامله‌ای بین طالبان و آمریکا اگر منافع بازیگران منطقه‌ای لحاظ نشود، استقرار صلح و ثبات کامل در افغانستان برقرار نخواهد شد. همچنان که در سطح بین‌المللی تضاد منافع قابل توجهی بین آمریکا و اروپا از یک طرف و چین و روسیه از طرف دیگر وجود دارد. معامله آمریکا و طالبان به تنهایی نمی‌تواند همه این تضاد منافع را نادیده بگیرد. بنابراین قابل فهم است که زمانی هر نوع معامله‌ای در افغانستان به نتیجه نزدیک می‌شود که در هر سه سطح داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی توافقی قابل حصول باشد. امری که در دوحه قطر وجود نداشته است و به همین دلیل تردیدها درباره آینده صلح و ثبات در افغانستان به رغم خوشبینی‌ها و احتمال نهایی شدن توافق آمریکا و طالبان همچنان پابرجا باقی ‌مانده است. با وجود این اگر همان‌طور که گفته شده است طالبان و آمریکا در دور نهم مذکرات دوحه به توافق نزدیک شده باشند، طالبان پیروزی بزرگی در گنجاندن «امارت اسلامی» خود در متن توافق به دست آورده‌اند و آمریکا نیز از تلقی شکست کامل نظامی خود بعد از 18 سال اشغال افغانستان و صرف هزینه‌ای معادل یک تریلیون دلار، راه فراری یافته است. ترامپ به این راه فرار در انتخابات آینده ریاست جمهوری به شدت نیاز دارد تا از کاخ سفید اخراج نشود. بازنده اصلی در این میان دولت و ملت افغانستان خواهند بود که نه برای آمریکا اهمیت دارد و نه طالبان نگران آن است؛ اما این پرسش همچنان مطرح باقی می‌ماند که بالاخره سرنوشت افغانستان پس معامله آمریکا و طالبان چه خواهد بود؟
چند سناریو
به صورت مقدماتی می‌توان چند سناریو را مطرح کرد بدون آن‌که به قطعیت آنها فکر کرد:
1- معامله طالبان و آمریکا به خروج بخشی از نظامیان آمریکا بدون آن‌که تلقی شکست نظامی آمریکا وجود داشته باشد کمک می‌کند، ولی به جنگ در این کشور پایان نخواهد داد و اشغال را در ابعاد دیگری مطرح خواهد کرد.
2- معامله طالبان و آمریکا باعث بازگشت طالبان به قدرت در مراحل اولیه در قالب شراکت در قدرت و در مراحل بعدی تسلط به قدرت خواهد شد.
3- صلح طالبان و آمریکا تنها شامل طالبان شورای کویته می‌شود و بخش مهمی از سایر نیروهای رادیکال طالبانی با تغییر نام و پرچم به داعش و القاعده به جنگ ادامه خواهند داد.
4- آن بخش از بازیگران منطقه‌ای که معامله آمریکا و طالبان را با منافع راهبردی و امنیتی خود در تضاد بیایند به طرف حمایت از بخش ناراضی طالبان تمایل خواهند یافت و مانع تحقق معامله آمریکا و طالبان خواهند شد.
5- نادیده گرفتن منافع امنیتی چین و روسیه در معامله آمریکا و طالبان تردید آنها از نفوذ داعش در حوزه امنیتی آنها را با حمایت با بدون حمایت طالبان و آمریکا افزایش خواهد داد و آنها را مجبور خواهد کرد که در افغانستان از مخالفان معامله آمریکا و طالبان حمایت سیاسی - نظامی و حتی تسلیحاتی کنند.
6- معامله طالبان و آمریکا نیروهای قومی غیرپشتون و آن پخش از پشتون‌ها را که تمایل به لیبرال دمکراسی کنونی برآمده از «بُن اول» دارند و بخشی از حاکمیت هستند در تضاد با این معامله قرار خواهد داد و ممکن است آنها این معامله را نپذیرند، به‌ویژه نیروهای شمال دست به مقاومت بزنند. مقاومتی که حتی در صورت تلاش طالبان برای به انحصار درآوردن قدرت، قابل تصور خواهد بود که به صورت مسلحانه دربیاید. در چنین حالتی جنگ در افغانستان تمام نمی‌شود ولی جغرافیای جنگ از جنوب مشرق پشتون‌نشین به شمال و مرکز تاجیک، ازبک و هزاره‌نشین می‌تواند تغییر کند.
7- بدبینانه‌ترین سناریو محتمل معامله آمریکا و طالبان، تجزیه فعلی افغانستان به دو بخش پشتون‌ها و غیرپشتون‌نشین تحت عناوین پشتونستان و خراسان خواهد بود که می‌تواند بخشی از سناریوی خاورمیانه بزرگ تصور شود و کلید آن در افغانستان زده شود. امری که از قضا ممکن است روسیه و حتی چین بی‌میل به تحقق آن نباشند چرا که حداقل نتیجه آن این خواهد بود که حوزه امنیتی‌شان را از جغرافیای اسلام رادیکال شبه قاره‌ای، خاورمیانه‌ای جدا خواهد کرد و خراسان را حائل قرار می‌دهد.
در همین حال یک سناریو خطرناک‌تر هم ممکن است در بین معامله طالبان و آمریکا وجود داشته باشد که در حال حاضر به ظاهر چندان مطرح نیست و آن توافق نهایی در یک معامله بزرگ‌تر باشد که در آن آمریکا، پاکستان، عربستان سعودی، امارات متحده عربی و طالبان شراکت داشته باشند، گنجاندن ماده‌ای در توافق که افغانستان محلی برای نفوذ جریان رادیکال‌ اسلامی که منافع آمریکا و متحدانش به خطر نیندازد، نشود. به این معنا که افغانستان می‌تواند محلی برای رادیکال‌های اسلامی علیه رقبای آمریکا باشد. داعش یا هر نام و پرچم دیگری از این ظرفیت برخوردار است. آیا طالبان در ازای بازگشت «امارت اسلامی» خود و پذیرش آن از طر ف آمریکا، چنین امتیازی به آمریکا نداده‌اند؟ حقیقت روشن نیست ولی احتمال آن نیز منتفی نیست.

پیرمحمد ملازهی

کارشناس افغانستان

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها