کد خبر: ۱۲۱۳۱۷۳

تابستان که می‌شد بره‌کشان دوچرخه‌سازها بود، دوچرخه‌ساز محله ما اسمش داوود بود، یک پایش می‌لنگید و موهای بلند خرمایی داشت. می‌رفتیم پیشش. میل‌توپی‌ها را ساچمه تازه می‌ریخت و گریس نسوز می‌زد. ترمز‌ها را میخ می‌کرد و لاستیک‌ها را سنگباد. پولدارترهای محل نوار رنگی و مهره‌های تورنگی از علی‌پشت‌دری می‌خریدند و دوچرخه‌شان دلبرتر می‌شد.
نمی‌دانم چه کرمی داشتیم که با این‌که دوچرخه‌مان ترمز آدمی زاد داشت ولی ویرمان می‌گرفت پا بندازیم پشت دوشاخه جلو و کف کفش بسابد روی لاستیک و عقب دوچرخه بالا بیاید و از حفظ تعادلش لذت ببریم. دوچرخه‌ها که سرویس می‌شد کابوهای شجاع و جسوری بودیم که سرمان درد می‌کرد برای هیجان. لباس سازمانی‌مان تیشرت بود، منقش به عکس سوباسا یا بروس لی و راکی و رامبو، شلوار هم که شلوار گشادی که یک چیزی بود بین شلوار کردی و شلوار شیرازی.
تابستان‌ها، دور مچ‌های پاهامان را هم کش می‌بستیم، مثل گتر سربازها. دلیلش را هم در ادامه یادداشت می‌گویم خدمت‌تان. صبح‌هامان توی باغ‌ها می‌گذشت، وای به روزی که اناری شیطنت می‌کرد و زلفی از دیوار باغ بیرون می‌ریخت و انارهای براق دلبری می‌کردند. یکی دو روز می‌رفتیم توی نخ صاحب باغ که کی می‌آید و کی می‌رود و عملیات حمله شروع می‌شد، سارقان قانعی بودیم و به نفری دو انار قانع بودیم، نباید درخت خیلی کچل می‌شد، بعدا از صاحبان باغ‌ها حلالیت طلبیدم و الان هم اگر کسی این یادداشت را می‌خواند و صاحب باغی بوده حلال کند، انار که می‌خوردیم می‌رفتیم سمت قنات اکبرآباد، از همه عمیق‌تر و خنک‌تر بود، آب زلالی داشت و اطرافش را هم سیمان کرده بودند که درازکشیدن روی سیمان برشته بعد از یک آبتنی مفصل را بهمان هدیه بدهند. تیشرت‌ها را درمی‌آوردیم. کش دور پا را می‌انداختیم روی مچ پاچه شلوار و محکمش می‌کردیم. بالای شلوار هم بند داشت. اولی شیرجه را می‌زدیم توی آب و شلوار که خیس می‌شد. بندش را شل می‌کردیم و با دوسه فوت پاچه‌های شلوار هوا می‌گرفت اندازه تیوپ تراکتور. بند دور کمر را محکم می‌کردیم و آرام به آب برمی‌گشتیم.
این پلتیکی بود که می‌زدیم تا بتوانیم توی قسمت‌های عمیق قنات هم شنا کنیم و دغدغه نداشته باشیم که پایمان به زمین نمی‌رسد. یکی از این روزها که رفته بودیم آبتنی، به سرم زد گوسفندم را هم ببرم و آبتنی کند که دردسری شد که بعد برایتان می‌گویم. این ستون بیشتر از همین مقدار گنجایش ندارد. طلبتان.

حامد عسکری
شاعر و نویسنده

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها