طهران را عاشقترم تا تهران...

خیلی&zwnj;ها شاید شناختشان از امیرحسین مدرس همین اجرا و بازی باشد اما نزدیکترهای مدرس می&zwnj;دانند نستعلیق را نیکو می&zwnj;نگارد و دستگاه های موسیقی را خوب می&zwnj;شناسد و روضه خوان قهاری هم هست. چند جلد کتاب هم مهیای چاپ دارد و مراحل آخرین ویرایش&zwnj;ها را می&zwnj;گذراند. یک عصر اردیبهشتی با امیرحسین مدرس نشستم به گفت&zwnj;وگو. این گفت&zwnj;وگو را از دست ندهید. ضمنا عید فطرتان هم مبارک. نام؟ امیرحسین نام خانوادگی؟ مدرس شغل؟ فعال فرهنگی و هنری تحصیلات همه وقت مفیدم به آموختن و به&zwnj; کار بردن می&zwnj;گذرد. اما در دانشگاه، زبان و ادبیات فارسی خوانده&zwnj;ام. با مرحوم مدرس نسبتی که ندارین؟ نه بزرگ&zwnj;ترین آرزوی کودکی؟ نویسنده شدن رنگ پیراهنی که الان بر تن دارید؟ یشمی با طرح بته جقه ریز اگر قرار بود اسمتان را خودتان انتخاب کنید؟ بهترین اسم را دارم دلیل یک بار کتک خوردن در کودکی؟ بازی با قیر! شغل محبوبتان در کودکی (خلبان و دکتر قبول نیست)؟ نقاشی و نویسندگی اولین&zwnj;باری که در قاب تلویزیون خودت رو دیدی؟ سال ۱۳۶۶ بود. هم ذوق کردم و هم تعجب ! چند تا کارت بانکی دارید؟ شش تا. چون هر بانکی می&zwnj;روم، عزیزان آن بانک به&zwnj;صورت اکرام به عنف برای آدم حساب باز می&zwnj;کنند، حتی با پانصد تا تک تومانی! از این شش کارت فقط یکی از آنها فعال است. سه تا بوی خاطره&zwnj;انگیز؟ اسپند و گلپر و کندر، بخُورِ حیدری، بوی عیدی بوی توپ! تاثیرگذارترین آدم زندگی&zwnj;تان؟ سه نفر. مرحوم پدرم، مرحوم آقا سیدمهدی قوام، امام موسی صدر بزرگ&zwnj;ترین سوءتفاهم بشر؟ انا ربکم الاعلی در تمام زمینه&zwnj;ها... بزرگ&zwnj;ترین گاف طبیعت؟ عیب نقاش می&zwnj;کنی، هشدار... کباب&zwnj;تان همیشه به همراه برنج تمام می&zwnj;شود؟ از این پس بیشتر دقت می&zwnj;کنم! یک فیلم که همه فکر می&zwnj;کنند دیده&zwnj;اید اما آن را ندیده&zwnj;اید؟ اودیسه فضایی یه ادکلن مردانه پیشنهاد بدید؟ طبایع مختلف است در این زمینه، اما از تبار گرلن، اونم گرم و شیرین پیشنهاد می&zwnj;شود. دلیل آخرین گریه؟ روضه. جانسوزترین روضه&zwnj;ای که خوانده اید؟ از شنوندگانش بپرسید . فرشته&zwnj;ها چه رنگی&zwnj;اند؟ در آثار استاد فرشچیان معمولا تنالیته رنگ آبی ملایم و سفید دارند. امیرحسین مدرس چه رنگی است؟ چون که بی&zwnj;رنگی اسیر رنگ شد / موسئی با موسئی در جنگ شد... آخری باری که از رفیق خنجر خوردید؟ زبان&zwnj;شان بیشتر آزاردهنده است. اما خوشبختانه مدت&zwnj;هاست که یاد گرفته&zwnj;ا&zwnj;م به مطالب بی&zwnj;ارزش توجه نکنم. نظرتان درباره مرگ؟ این جان عاریت که به حافظ سپرد دوست / روزی رخ&zwnj;اش ببینم و تسلیمِ وی کنم... صدای جیر جیر قلم خوشنویسی؟ هزاردستان به چمن، دوباره آمد به سخن. در خانه ظرف هم می&zwnj;شورید؟ آشپزی هم می&zwnj;کنم! آخرین کامیون نوشته&zwnj;ای که خواندید؟ شُل بجنبی، سفت گرفتنت...! جوک خوب تعریف می&zwnj;کنید؟ عالی... کتاب کنار بالین&zwnj;تان؟ موقع خواب کتاب نمی&zwnj;خوانم. نقطه طلایی زندگی؟ هر زمانی که کار درستی انجام بدهم. چهل سالگی؟ چل سال بیش رفت که من لاف می&zwnj;زنم... یک دوست بی&zwnj;نظیر که ما بشناسیمش؟ مهدی امین&zwnj;فروغی یک میوه برای هدیه دادن؟ انجیر آخرین باری که واقعا ترسیدی؟ چند روز پیش نزدیک بود تصادف کنم با یک خودروی دیگر اهل تلفن کردن هستید یا پیام دادن؟ بستگی به عنداللزوم و عندالمطالبه دارد! اگر از شما بخواهند آواز بخوانید چه دستگاهی و چه شعری را انتخاب می&zwnj;کنید؟ به دستگاه ماهور خیلی علاقه دارم. باید دید چه شعری مناسب آن حال و زمان است. طهران را عاشق ترید یا تهران را؟ طهران را... میرزا اسماعیل دولابی؟ مظهر یالطیف تکیه کلامتان؟ برادرجان یک جنون خرید؟ قبلا کتاب و عطر و تسبیح و انگشتر. اما الان مثل اکثریت مردم، مقتصد و صرفه&zwnj;جو شده&zwnj;ام. دهه هفتادی ها؟ تعدادی از این بندگان خدا در بخش سرگشتگی فعالیت دارند. یک شهر پیشنهادی برای زیستن؟ مثلاً خوانسار یک بیت هدیه بدهید؟ رخ تو گرم تجلی ست در میان دو زلف چو آن چراغ، که کس با دو دست بردارد آخرش چی می&zwnj;شود؟ با کریمان کارها دشوار نیست.. حامد عسگری - شاعر